حماسه های خاموش در سرابی تاریخی ١۵

حماسه های خاموش در سرابی تاریخی ۱۵
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
 
قسمت پانزدهم
 ظاهرا مسعود رجوی در پی آن بود که به زور زندان و سرکوبهای درون-تشکیلاتی و هر امکان و وسیله ای که شده، جامعه بی طبقه توحیدی، آرمانهای سوسیالیستی و آزادی و دموکراسی را از ماتحت اسلام  استخراج کرده و در جامعه ایران و نهایتاٌ همه جهان به بار بنشاند. اما تنا قض آشکاری در این میان وجود دارد و آن تناقض میان عمل و آرمان است که در شالوده ی ایدئولوژی اسلامی ریشه دارد. به نام آزادی و بارفتار و اعمال غیر انسانی و دروغ و شارلاتانیزم استدلالی، به اصطلاح دموکراسی را برای مردم ایران به ارمغان آورد اما نسلهای بعدی مجبور باشند دوباره برای رسیدن به یک آزادی راستین، این بار بهایی باز هم بیشتر بپردازند! اما خوشبختانه این قرار لغو شده است و رژیم ولایت فقیه، آخرین ابراز وجود اسلام سیاسی و نقش آن در حکومت است. تنوره کشیدن  ولایت فقیه، تنها یک گذار تاریخی است و برای مردم ایران و منطقه و جهان اجتناب ناپذیر و فراموش نباید کرد که مردم حافظه ی تاریخی خوبی دارند.
    تا جایی که به حق و حقوق فردی برمی گردد، همه آزادند تا به  هر چه مایلند فکر کنند و یا معتقد باشند. اما عقیده ای که از حیطه ی ذهن فرد به در آمد و لباس زور و ضرب به پیکر جامعه را بپوشد، ثانیه شمار سکته ی مغزی آن جامعه را به کار انداخته و اینجاست که سکوت نمی توان کرد. اگر آقایان، جامعه را پیچیده ترین پدیده ی تاریخ بشر می دانند، دیگر مجاز نیستند به هرنامی آن را به شکل اندیشه خود در آوردند و در قالب باورهای خود بریزند. سپس چنین توجیه کنند که مردم نمی فهمند و به قول خمینی مردم “صغار” هستند و نیاز به قیم دارند و به قول رهبر عقیدتی، جامعه را به مانند کودکی باید دانست که از آمپول می ترسد و این ترس ریشه در جهل او دارد و دکتر بهتر از خود کودک منفعت او را می شناسد و کودک در آینده که بزرگتر شد خواهد فهمید که به سود خودش بوده است؛ آن هم در قرن بیست و یکم!
    مسعود رجوی یک بار در نشستی اعلام کرد: “چیزی به نام لاییک یا غیر مذهبی نمیشناسیم. پدیده ایی به نام رزمنده ارتش آزادی بخش نداریم و نمی توانیم داشته باشیم. در اینجا همه ملزم هستند که تابع یک ایدئولوژی باشند. ارتش آزادی بخش یک سلول و نمونه ای از جامعه بی طبقه توحیدی و ارمغانی برای جامعه ایران فرداست. به جز اسلام انقلابی هم چیز دیگری نداریم”. شمار انگشت شماری از نیروها با گرایشهای مارکسیستی ، هنوز از گذشته در ارتش آزادی بخش بودند و مسعود رجوی به صراحت گفت: “ما به دلایل خاصی این عده را میان خودمان تحمل می کنیم. دیگران باید مجاهد خلق بشوند”.
    داستان یگان مستقل و تشکیل آن هم شنیدن دارد. در آغاز نشستهای طعمه در تابستان ۱۳۸۰ ، خانم مژگان پارسایی که در آن زمان از طرف رهبر عقیدتی، نامزد مسئول اول سازمان بود (تنها نامزد این پست)، همه کسانی را که غیر مجاهد بودند؛ از مارکسیست و لاییک و غیره را در سالن جمع کرد و به همه ی آنان ابلاغ کرد که مجاهدین دیگر نمی توانند و نمی خواهند به جز مجاهد خلق مسلمان، چیز دیگری را قبول و تحمل کنند. بنا براین شما باید یا تصمیم بگرید که مجاهد خلق بشوید یا بروید! منظور ایشان هم از رفتن، انتخاب آزادانه و رفتن بی دردسر نبود و این را آنان که ۵۰ نفر بودند به خوبی می دانستند. رفتن یعنی ۲ سال انفرادی و سپس ۸ سال ابوغریب (زندان صدام) و بعد هم تحویل به رژیم ایران. به این ترتیب بود که بیشتر نفرات ان جمع ۵۰ نفره مجاهد خلق و مسلمان ناب دست خری محمدی می شوند.
 تعداد ده پانزده نفر از مارکسیستها که حاضر نمی شوند مجاهد خلق شوند، برای رفتن شرطی را اعلام می کنند و آن اینکه سازمان باید اطلاعیه ی رسمی صادر کند و بگوید که چون آن گروه نمی خواهند مجاهد خلق شوند، داوطلبانه از سازمان خارج می شوند. با طرح چنین درخواستی از سوی آنان، ناگهان مسعود رجوی یادش می آید که مبلغ اسلام دموکراتیک است و در میانه های نشستهای طعمه، تشکیل یگانهای مستقل از سوی او رسماٌ اعلام شد تا به قول خودش با تحمل آن افراد، کسی ایراد غیر دموکراتیک بودن به سازمان نگیرد.
 چنین روشهای فشار و حرفها و مواضعی از کسی سر می زند که زمانی ملاک حقانیت را تنها مبارزه با خمینی اعلام کرده بود. اما با گذشت زمان سازمان وی هم فرم و شخصیت تشکیلاتی دستگاه اسلامی را به خود گرفت و حتی برای جامعه ایران فردا هم به ذوق و سلیقه ی خودش حکم صادر می فرمود. احکامی که همگی ریشه در دین و مذهب و افسانه های کهن داشتند. در باره ی حقوق زنان فغانها سردادند و عربده ها کشیدند. قانون آن را هم تصویب کردند که مثلاٌ تعدد زوجات ممنوع است. (مگر در مواردی که قانون مشخص می کند!) کدام قانون؟ کدام یک از جوامع امروزی چنین قانونی را به کار بسته و چنین کاری را مجاز شمرده؟ به جز اسلام انقلابی که بزرگان آن از صدر تا ذیل چند همسر دائم و موقت داشته اند و همواره رابطه خوبی با کام گرفتن از زنان داشته اند؟ حتی مجازات قصاص را هم که نص صریح قرآن است مجاهدین غلط نمیدانند ،فقط  بسته به شرایط با مجازات مشابه دیگری جایگزین می کنند.
    یک بار در نشستی که جلال گنجه ای آن را اداره می کرد، فردی پرسید که آیا اسلام یک دین سیاسی است و توضیح خواست. جلال گنجه ای در آن نشست تاریخ تشیع را توضیح داد. او یک مجاهد خلق است که زمانی شاگرد خمینی بوده و اکنون هم با لباس آخوندی در انظار ظاهر می شود. حجت الاسلام گنجه ای پاسخ داد که بله؛ اسلام یک دین سیاسی است.و توضیح بیشتری هم نداد. اما فرد  دیگری در همان نشسیت پرسش دیگری کرد که اگر اسلام یک دین سیاسی است یعنی در نهایت به دنبال حاکمیت سیاسی است، چگونه است که مجاهدین هم می توانند مسلمان با شند و هم پرچمدار یک حکومت سکولار؟ آیا تناقضی در این میانه نیست؟ آخوند گنجه ای پاسخ داد که نه و تناقضی در میان نیست و در جلسه ی آینده پاسخ خواهد داد. اما هر گز آن جلسه ی دیگر نیامد که نیامد.
    پس اسلام یک دین سیاسی است دینی که باید با گرفتن قدرت سیاسی همراه باشد. اختلافی هم اگر میان حاکمان سیاسی در طول تاریخ بوده ناشی از منافع سلیقه ای یا فردی بوده است . هر کدام هم با رنگ و لعاب و شکل و ظاهر خاص خود ، از اسلام یا هر مسلک پر طرف دار دیگری مایه گذاشته اند و خود را در نوک قله ی اعتبار و حقانیت نشانده اند. مجاهدین به لحاظ اندیشه اسلام انقلابی که به آن مفتخر هستند، باور داردند که در تاریخ اسلام تنها حکومت مشروع و کارآمد و برحق مربوط به علی هستند و دیگران انحرافی و باطل بوده و هستند و اکنون پس از ۱۴۰۰ سال مسعود رجوی لیاقت و شایستگی جانشینی علی را دارد تا راه توحید و تکامل باز شود!
 به راستی چرا مجاهدن پس از تجربه خمینی باز هم همان ساز و نوا را درمی دهند؟ آیا آب در هاون می کوبند یا چون جامعه ایرانی را مسلمان می بینند ، براین گمانند که پس از تجربه خمینی باز هم جامعه توان پذیرش چنین دستگاه فکری را دارد. آیا مجاهدین به راستی به جدایی دین از سیاست معتقدند؟ شخصاٍ از زبان مسعود رجوی شنیدم که گفت: “سیاست ما همان سیاست علی است که از دل اندیشه و اعتقادات ما بیرون می آید”.
ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
www.tipf.info