حزب کمونیست کارگری ایران و سلطنت طلبان

مجموعه‌ای از ایمیل‌های رد و بدل شدۀ بین رفیق سارا نیکو با یکی از اعضای مرکزیت حزب کمونیست کارگری ایران( م- ا) بعد از آکسیون مشترک حزب کمونیست کارگری ایران و سلطنت طلبان  را رفیق سارا تحت عنوان: نامه های روشنگرانه (درباره اتحاد عمل آشکار”حزب کمونیست کارگری”با سلطنت طلبان)در سایت آزادی بیان منشر کرده است.

 

حزب کمونیست کارگری ایران با اتخاذ سیاست‌های دیگر که هیچ ربطی به کمونیسم و مبارزۀ طبقاتی آنها ندارد،جنب و جوش های جاری در جامعه ایران را انقلاب ارزیابی کرده و به هوای سرنگونی رژیم و بدست گیری قدرت سیاسی تئوری هایی صادر میکند که از فرط بیربطی و ساده انگاری کودکانه مینمایاند.مواضع و نقطه نظرات رفیق مرکزیت حزب کمونیست کارگری ایران در این ایمیل‌ها نیز بخشی از این مواضع حزب اند.ضروری است نگاهی به آن بیندازیم .

 

حزب کمونیست کارگری ایران انقلاب و جامعۀ مورد نظر خود را بدون دخالت طبقۀ کارگر و با جا بجایی حزب به جای طبقه(بلانکیسم)در زمینۀ کسب قدرت سیاسی ،انسانی خوانده‌اند و :

 

«من از مارکس و لنین آموخته ام که باید قدرت سیاسی را از جمهوری اسلامی بگیرم و آنرا به طبقه کارگر به رهبری حزب کمونیست کارگری بسپارم.» (۱)

 

از رهبری این حزب باید پرسید در کجای مارکسیسم آمده و مارکس و لنین کجا نوشته‌اند که حزبی به تنهایی بجای طبقۀ کارگر انقلاب کند و بعد از سر خیرخواهی و سخاوت قدرت سیاسی را به طبقه کارگر بسپارد .این سیاست درست برعکس مبانی مارکسیسم در قبال انقلاب کارگری بوده و نظریۀ انحرافی و ضد مارکسیستی فوق از طرف آموزگاران کمونیسم بار ها نقد و کوبیده شده‌ است:

 

انگلس :“از آنجا که بلانکى هر انقلابى را به مثابه اقدام ناگهانى یک اقلیت کوچک انقلابى تلقى میکند، الزاما پس از                    موفقیت خواه ناخواه دیکتاتورى جایگزین آن خواهد شد.البته نه دیکتاتورى تمام طبقه انقلابى پرولتاریا، بلکه               دیکتاتورى تعداد معدودى از افراد است که دست به این اقدام زده اند .”برنامۀ کمونارهای بلانکیستفراری (۲)

لنین : ”برای اینکه قیام موفقیت اَمیز باشد باید به توطئه و یا حزب متکی نگردید. بلکه به طبقۀ پیشرو تکیه نمود . این اولا”. قیام باید به شور انقلابی مردم متکی باشد. این ثانیا”. قیام باید به اَنچنان نقطۀ تحولی در تاریخ انقلاب فرازنده متکی باشد که در اَن فعالیت دسته های پشرو مردم بحداکثر خود رسیده باشد و تزلزل صفوف دشمن و صفوف دوستان ضعیف و دو دل و متزلزل انقلاب از هر وقت شدید تر باشد . اینهم ثالثا”.این سه شرط لازم طرح مسئلۀ قیام ، مارکسیسم را از بلانکیسم متمایز میسازد . ”( ۳ )

 

این حزب با ایده الیسم محض و دور شدن مداومش از مقولات اصلی در مارکسیسم ،چون انقلاب سوسیالیستی، جکومت کارگری ،دیکتاتوری پرولتاریا، طبقه، مبارزۀ طبقاتی و دولت های طبقاتی و بی توجه به واقعیات های سرسخت جامعه شعارهای خوش خیالانه و غیر ممکن را هنوز مرتب تکرار میکند:

 

«حزب کمونیست کارگری پرچمدار آزادی بی قید و شرط سیاسی است و برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری جامعه ای میکوشد که همه جریانات ازسلطنت طلبان گرفته تا چپ های سنتی و حتی فرقه های ایدئولوژیک بتوانند آزادانه فعالیت کنند و حرف خودشان را بزنند.»

 

حزبی که خود را پرچمدار آزادی بی قید و شرط سیاسی میداند و وعدۀ تو خالی جامعه‌ای آزاد برای همۀ جریانات سیاسی میدهد، میتواندبرای ما توضیح دهد که آن جامعۀ « آزاد »ی که مدام از آن دم میزند چگونه جامعه‌ای است ؟ دولتش متعلق به کدام طبقه است ؟ کارگری است یا بورژوایی ؟

 

در ضمن غیراز جامعۀ کمونیستی جامعه ای دیگر که آزاد باشد و برای همگان در آن قید و شرطی در قبال آزادی عمل نکند، وجود ندارد .در حکومت ها و دولت های طبقاتی جوامع بشری چه سوسیالیستی و چه بورژوایی برای بخشی از جامعه قید و شرط در زمینۀ آزادی آنان حتماً هست و وجود دارد .این خصوصیت اصلی جوامع طبقاطیست.

 

بی توجهی و نادیده گرفتن خصلت‌های طبقاتی و منافعی که دولت ها و حکومت های برآمده از طبقات موجود در جامعه، سیاست‌ها و اهدافی که نظام آنها به جامعه، اقشار و طبقات دیگر اعمال و دیکته میکنند تا از حاکمیت خود در قدرت پاسداری و دفاع نمایند و در عوض خلق کردن جوامع ایده‌آلی و غیر واقعی دیگر در ذهن و آنرا سوار دنیای واقعی نمودن ،فقط از یک ذهن مبتلا به رومانتیسم انقلابی و سوسیالیست های تخیلی قرون گذشته بر میآید و میآمد.اما حزب کمونیست کارگری جریانی تخیلی نیست.بلکه با در پیش گرفتن روشی دیگر و دور شدنش از مارکسیسم و اتخاذ سیاست ها،آرمان و تفکرات متعلق به طبقات دیگر و موعظۀ آنها اکنون به یک جریان راست، لیبرالی و رفرمیست تمام عیار تبدیل شده است .مسئله این است.

 

در ادامه باز در مورد«جامعه آزاد» مینویسد :

«مطمئن باش در فردای آزاد ایران صدها خط عجیب وغریب پیدا خواهند شد.هنر ما این است که ما بتوانیم در یک جامعه آزاد ،بدون ترس ،ابراز عقیده کنیم.مطمئن باش در چنین صورتی خیلی زود مردم به منافع خود واقف خواهند شد. وگرنه با دیکتاتودی و یک حزبی بعد از ۹۰ سال میشود کشور شوروی که دوباره به زمان تزار رسیده.»

 

اولاً باز سئوال این است «جامعه آزاد» فوق متعلق به چه طبقه ای است و چرا اسم ندارد؟ دوماً در آن جامعه با توجه به مضمون بحث و در شرایط کنونی ایران ،حال هر جامعه‌ای که باشد و هرنوع حکومتی(سوسیالیستی، دموکراتیک ، بورژوایی)، وقتی بر مسند قدرت قرار بگیرد اعمال دیکتاتوری خواهد کرد.دیکتاتوری تصمیم ارادی دولت ،احزاب و یا افراد نیست .مشخصه و مضمون واقعی و ضروری دولت طبقاتی است و غیر از آن نمیتواند باشد.دولتی که متعلق به همۀ مردم باشد،وجود ندارد .چون آن دولت دیگر طبقاتی نیست و ما دولت غیر طبقاتی سراغ نداریم.دولت ، دولت طبقات است و حاکمیتش ،حاکمیت یک طبقه بر طبقات دیگر. و به معنای دیگر حاکمیت هر طبقه، دیکتاتوری آن طبقه است بر طبقات دیگر .اینجاست که وعدۀ «جامعه آزاد» را سر دادن خیالی،زیادی و بی مورد است.

 

سوماً اشاره به بحث یک حزبی و «و گرنه با دیکتاتودی و یک حزبی بعد از ۹۰ سال میشود کشور شوروی که دوباره به زمان تزار رسیده.»

 

دراینجا اولین استنباطی که از این جمله باید کرد این است  که به نظرحزب کمونیست کارگری ایران وضعیت امروزی شوروی نتیجۀ تک حزبی بودن حزب بلشویک و اعمال دیکتاتوری حکومت آن‌ها در آن زمان میباشد.اولاً طرح مسئله به این شکل برای حزبی(حزب کمونیست کارگری ایران) که خود در صدد است فقط با اتکا به حزبش(البته بدون دخالت طبقه) قدرت سیاسی را بگیرد کمی ناشیانه و ناپخته است . دوماً در صورت درستی استنباط ما اینگونه تاریخ شوروی را به سبک بورژوایی و جرایدش تحلیل و ارزیابی کردن ،یعنی از تاریخ ، مبارزۀ طبقاتی ، دینامیسم طبقات، تغیر و تحولات جامعه و نقش احزاب و افراد بی‌خبر بودن و انقلاب و دگرگونی های آن را نشناختن .نظریۀ فوق را از هر زاویه ای نگاه کنی اشتباه است و جای این بحث هم در این مطلب نیست.فقط رفیق ما اگر مباحث مندرج در بولتن مارکسیسم و مسئلۀ شوروی را مطالعه کند قطعاً به نتایج بهتری در این مورد خواهد رسید.   

 

ببینیداینجا عضو مرکزیت حزب کمونیست کارگری ایران با چه طرح و برنامه‌ای میخواهد مردم ایران را با خودشان همراه کنند:

 

– «شما به اکثریت مردم ایران اگر بگویی یک حزبی است که با سلطنت طلبان که میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند رابطه خوبی دارد وبا اسراییل وامریکا هم داردساخت وپاخت میکند وبا دیگر دولتها هم درگیر مذاکره است که جمهوری اسلامی را سرنگون کند. ایا شما به این حزب رای میدهید که بقدرت برسد اکثریت قریب به اتفاق مردم میگویند بله ما چنین حزبی میخواهیم که در ایران حکومت کند. که بعد از حکومت آمریکا واسراییل بما حمله نکند وبا دولتهای دیگر هم مراوده داشته باشد.

 

– «حالا این را مقایسه کنید با این سوال:یک حزبی است که اصلا سلطنت طلبان را قبول ندارد وهمه آنان را دشمن خودش میداند واصلا حاضر نیست با آنان سر هیچ چیزی مذاکره کند ومیگوید بین ما وآنان دریایی از خون است. وبا آمریکا اصلا مذاکره نمیکند وامریکا را دشمن خودش وخلقهای جهان میداند وبا اسراییل هم خیلی بداست وهرکس با اسراییل وامریکا نزدیک شود با انان سر جنگ دارد. ایا شما حاضر هستید به این حزب رای بدهید. اکثریت قریب به اتفاق مردم میگوبند نه . اگر این حزب بقدرت برسد حتی اگر خیلی هم خوب باشد ممکن است آمریکا واسراییل وترکیه ودیگر کشورهای هوادار آمریکا بما حمله نظامی کند. ما را تحریم اقتصادی وسیاسی کنند وضع ما بد میشود من به این حزب رای نمیدهم.»

 

– «شما با این تبلیغات دروغ وکذایی وبدون مدرک که ما طرفدار سلطنت واسراییل ودولت آمریکا هستیم در حقیقت میخواهی به خیال خام خودت ما را پیش مردم ایزوله کنی ولی آنقدر ها هم شعور ندارید که اگر مردم بفرض همه حرفهای شما را قبول کنند تازه بیشتر بما اطمینان میکنند. میگویند اگر اینان بقدرت برسند خیال ما دیگر از امریکا واسراییل ودیگر کشور ها راحت است.»

 

از ساده نگری موجود در این مثال‌ها در مورد سیاست آمریکا و دیگر کشورها در قبال ایران ،تاکیدشان روی انتخاب حکومت و احزاب از طرف مردم و خوش خیالی های حزب که طرف مذاکره خواهد بود و باید با سلطنت طلبان رابطه خوب داشته باشد و با اسراییل و امریکا ساخت و پاخت کند،تا بما حمله نکنند و…انسان متأثر میکند.چگونه میشود با این متدئولوژی سطحی و ابتدایی به جنگ مبارزۀ طبقاتی رفت و ادعای کسب قدرت نمود .آیا اینهاست همۀ اندوخته های سیاسی شما و توشه ای که از انبان مارکسیسم برده‌اید ؟

 

در مورد اسم سازمان چریک های فدایی خلق نوشته است:«من اصلا با این اسم اشکال دارم. وقتی خلق هست یعنی خالقی است و من اصلا آن خلق را هم قبول ندارم.» و در ادامه  در پاراگرافی دیگر وعدۀ انتخاب« بهترین خط »را از طرف « مردم » میدهد:

 

«چه کسی درست تر میگوید؟من میگویم بگذار آزادی عقیده وابراز نظر باشد من مطمئن هستم در آزادی کامل مردم خودشان بهترین خط را انتخاب میکنند.اگر تا بحال نکرده اند به این خاطر است که سانسور وخفقان حکمفرما بوده است.»

 

نمیشود از یکطرف پوپولیسم را رد کرد و از طرف دیگر ستایشگر تفکر مردم در انتخاب بهترین خط و حکومتشان شد. در ضمن باز منظور از مردم در اینجا کی‌ها هستند؟ طبقۀ کارگر؟ دهقانان ؟ اقشار میانی حامعه ؟بورژواهای ناراضی از حکومت ؟مراد شما از« مردم خودشان بهترین خط را انتخاب میکنند» کدام مردم است ؟ همۀ حرف و مسئله این است که حزب پیشرو کمونیستی و مدافع طبقۀ کارگری باید باشد و با طرح انقلاب سوسیالیستی و مطالبات مندرج در برنامۀ کمونیستی اش طبقات دیگر را همراه کند و آلترناتیو و بدیل جدی و مصممی در عرصۀ مبارزات اجتماعی جامعه گردد و مبارزه را تا رسیدن به قدرت و بر پایی جامعۀ سوسیالیستی پیش ببرد .این روش و هدف  مبارزاتی در صحنۀ سیاسی جامعه و در رو در رویی طبقات ممکن و واقعی است . اما پیش شرطی که شما میگذارید:« بگذار آزادی عقیده وابراز نظر باشد..» شاید و به احتمال قوی به دلیل اختناق موجود،  پیش نیاید که از انتخاب « خط مردم » حرف میزنید.

 

بعد با یک تحلیل کودکانه و بدون توجه به اینکه نقش و جایگاه احزاب ،برنامه و پرچمی که جریانات سیاسی در دست دارند ،مینویسد: 

 

«اینکه سلطنت طلبان جنایت کردند حرف درستی است اما آیا همه سلطنت طلبان که در واشنگتن ولندن بر علیه جمهوری اسلامی تظاهرات میکنند جنایت کردند من میگویم نه.من میگویم حتی یک در صد اینان هم در جنایات زمان شاه دست نداشتند.از قضا بیشتر آنان که در جنایت دست داشتند یا دوباره بعنوان شکنجه گر وبازجودر خدمت رژیم اسلامی در آمده ویا در کاخهای خود لم داده و منتظر حمله آمریکا به ایران هستند ویا مثل داریوش همایون ورضا شای دوم از جمهوری اسلامی سبز و بدون احمدی نژاد حمایت میکنند.»

 

اینکه در میان صف سلطنت طلبان جنایتکار هست یا نیست بحث نیست. مسئله این است که صف(سلطنت طلبان) و پرچمش کیانند و چه جایگاهی و نقشی در مبارزۀ ما دارند و آیا ضروری است با آن‌ها اتحاد و همکاری کرد یا نه. و در مورد جنایت نکردن صف سلطنت طلبان ،مگر جوانان نئوفاشیست اروپا جناتی کرده‌اند و اگر یک جریان سیاسی در کنار آن‌ها با این توجیهاتتان قراربگیرد ، خود شما از آن‌ها این موضع و همکاری را قبول میکنید؟ دلایل و استدلال رفیق کمیته مرکزی در اینجا بسیار سطحی و خنده‌دار است.

 

حزب کمونیست کارگری با علم به اینکه :

 

«این حرف را از قضا خود سلطنت طلبان وحامیانشان نسبت به کمونیستها میگویند.با همین دلایل واهی وغیر واهی کمونیستها را زندان و اعدام و شکنجه میکردند.میگویند کمونیستها آدمکشند، کمونیستها دیکتاتورند، کمونیستها جنایتکارند وغیره. که تقریبا همه هم ممکن است در جاهایی درست باشد.»

 

و با گفتن این جمله در تائید تبلیغات ضد کمونیستی سلطنت طلبان که: «که تقریبا همه هم ممکن است در جاهایی درست باشد.»

 

باید از حزب کمونیست کارگری ایران پرسید چرا دست به دامان این جریان بورژوایی مغلوب شده‌ زده اید؟ این قوم فراری ،شکست خورده و بدنام که سلطنت طلبان باشند، با قیام ۵۷ مهر باطل خورده اند؟ چرا به قوم پرستان و نژادپرستان آریایی چسپیده اید؟ چرا روی این جریان ضد کمونیستی فسیل شده مکث کرده اید ؟

 

جواب این است چون در حال حاضر برای رسیدن به اهداف سیاسی و تلاش جهت سرنگونی رژیم جریان دیگری را نزدیک‌تر، همسو و هم جهت با خود بهتر از سلطنت طلبان سراغ ندارید و با لی لی به لالای گذاشتن این فرقۀ پوسیده و منحط ۲۵۰۰ سالۀ شاهنشاهی میخواهید آن‌ها را همراه خود کرده و به قدرت و جمهوریت خود برسید. 

 

در ادامه وقتی رفیق سارا نیکو ایراد میگیرد چرا با سلطنت طلبان آکسیون مشترک میگذارید و با سرانش روبوسی میکنید؟ در جواب آمده:

 

«اما فرمودی چرا ما و یا من با سلطنت طلبان در تظاهرات شرکت میکنم.چون آنان جانی هستند وگذشته جنایتکارانه را یدک میکشند.اگر این حرف شما را مصداق قرار دهیم دیگر هرگز نمیتوانیم در جهان سیاست یک سنگ روی سنگ بگذاریم. میشویم خودمان تنها که احتمالا فکر میکنیم از همه پلیدی ها مبرا هستیم.اینکه سلطنت طلبان آدمکش هستند،جنایتکار هستند،دروغگوهستند ضد خلق وبشر هستند وکثیف هستند ونبایدبا آنان هیچوقت کار مشترک کرد ویا با آنان نزدیک شد یک متدولوژی پیش مدرن و دینی، اسلامی است.»

 

نمیشود به کسی که بدرستی از شما ایراد گرفت که چرا به جای فعالیت اصولی و در راستای منافع طبقاتی کارگران و زحمتکشان جامعه، شما صرفاً به خاطر منافع خطی غلط خود پشت جریانی که با سابقۀ ننگین و کثیفش، مردم ایران در یک رو در رویی خونین به زیرش کشیدند و باید در مقابلش ایستاد، را گرفته‌اید و در به میدان آمدنش و در موانع و مشکلاتی که این دار و دسته برای انقلاب آتی ما پیش خواهند آورد و سد راه سوسیالیسم و برابری طلبی در جامعۀ ایران خواهند شد و صفشان و جایگاه ارتجاعیشان معلوم است و آن‌ها را یاری میدهید و با این سیاست تان راه را بر بخشی از ضد انقلاب ِبلقوه از هم‌ اکنون باز میگذارید ، با سفسطه منتقد را به « متدولوژی پیش مدرن و دینی، اسلامی »متهم میکنید و خود را با این سیاست معامله گرانه و کثیفتان مدرن جا بزنید .

 

و لابد اگر در ادامۀ همسویی و همکاریتان با سلطنت طلبان، جامعۀ ایران حکومتی را طبق تز خودتان سرکار نشاند و یا احتمالاً  وقتی مردم خط مشترک شما و سلطنت طلبان و یا خط سلطنت طلبان را انتخاب کردند و به حزب کمونیست کارگری هم چند صندلی صدارت اهدا شد ،از بابت این پیروزی در کسب قدرت افتخار خواهید کرد. چون در این امر و به نتیجه رساندن « آزادی عقیده و ابراز نظر و انتخاب بهترین خط » نقش داشته اید.

 

حتماً خواهید گفت که این‌ها درست نیست و اتهام است و شما هدف دیگری دنبال میکنید. راهتان از راه سلطنت طلبان جداست و آن‌ها را فلان و بهمان میدانید.

 

اگر این‌طور است و راست میگویی و اگر در سیاست خود را تابع اصول میدانید میتوانید در اطلاعیه ای با صراحت اعلام کنید که صف و پرچمتان از صف و پرچم این جریان ِمطرود و نفرین شده جداست .آنها و سیاست شان را محکوم میکنید.صفشان را به اردوی بورژوازی و اقمارش متعلق میدانید .در غیر این صورت اعمال سیاسی تا کنونی تان درقبال آن‌ها نشاندهندۀ  همسویی مشترکتان میباشد.  

 

عضو کمیتۀ مرکزی حزب با طرح یک سری ابهامات و اتهامات در مورد کمونیست‌ها که در مواردی مشخص نمیکند منظورش از کمونیست‌ها کیست و کدام جریان مورد نظرش است و با این نظریاتش  به مواضع حزبش بیشتر نقطۀ ابهام میزند: 

 

– «…میگویند کمونیستها آدمکشند، کمونیستها دیکتاتورند، کمونیستها جنایتکارند وغیره. که تقریبا همه هم ممکن است درجاهایی درست باشد.»

 

– «حزب توده از استالین ودیگر وارثانش حمایت میکرد.حزب توده باعث کشتار هزاران نفر انقلابی فقط در زمان بعد از انقلاب بدست جمهوری اسلامی شد.خود اکثریت سازمان فدایی از لودادن دیگر فدایی وانقلابیون ابایی نداشت.پل پوت در کامبوج باعث قتل میلیونها نفر شد فقط بنام کمونیست.والبته از این نمونه ها که کمونیستها آدم کشتند و خیانت کردند زیاد داریم.»

 

– «حال اگر یک سلطنت طلب بیاید بمن بگوید که آیا توقبول داری که کمونیستها جنایت کردند کشتار کردند وغیره من میگویم بله.ولی کشتار آنان هیچ ربطی به انسانهای آزاده، به طبقه کارگر، به کمونیسم وبمواضع من وحزب من ندارد. من نه وکیل استالینم ونه وکیل حزب توده مرا با مواضع خودم ارزیابی کن. »  

 

میبینیم در وهلۀ اول چهرۀ کمونیسم را برای خوانندۀ نا آشنا با کمونیسم و تغیر و تحولات پیش آمده در جریانات کمونیستی و یا بنام کمونیستی ،تیره و جنایتکارانه نمایانده و در‌ واقع مرز کمونیسم  واقعی و جریانات مدعی کمونیسم با این نوع اظهار نظر و موضعگیری به هم خورده و هر جنایت کاری که نام کمونیست را یدک کشیده بنام کمونیسم و جنایات آن‌ها به کمونیسم ربط داده شده است.

 

و در جای دیگر در تائید سیاستی که در قبال آمریکا و حکومت های دیگر حزب در نظر دارد ،به لنین هم اشاره کرده است:

 

«لنین قبل از اینکه به قدرت برسد وهنوز حزب بلشویک عمدتا یک نیروی کوچک خارج از کشوری بود، با بزرگترین کشور امپراتوری آن زمان  وبا فرماندهان ورهبرانشان شروع بمذاکره کرد واز آنان قول گرفت چنانچه از حزبش حمایت کنند ودر صورت قدرت گرفتن حزب در روسیه یکجانبه صلح با آلمان خواهد کرد ونیم بیشتر روسیه اروپا را به المان خواهد بخشید. از ان پس امپراتوری آلمان هم از نظر مالی وهم از نظر امکانات مادی ومعنوی کمک های قابل توجه ای در اختیار لنین وبکشویک ها قرار داد.. وحتی بعد از انقلاب فوریه با قطار اختصاصی دولت آلمان لنین را از راه هلسینکی وارد روسیه کردند.لنین بعد از انقلاب اکتبر بقدرت رسبد ومجبور شد که به قول وتوافقش قبل از رسیدن بقدرت به المانها جامعه عمل بپوشاند ویکطرفه شکست روسیه در مقابل امپراتوری المان را بپذیرد وقسمتهای مهم اروپایی روسیه را به المان ببخشد.»

 

روایتی که در این بخش آمده بیشتر به معامله و زد و بند شبیه است تا مبارزۀ واقعی لنین و حزب بلشویک.معامله و زد و بند آنهم از طرف لنین که سیاستش در مورد کشورهای امپریالیستی و در جریان انقلاب شوروی روشن و براصول و پرنسیپ های انقلابی و مارکسیستی استوار بود.شخصاًتا آنجایی که در تاریخ مکتوب مطالعه کرده‌ام اولین بار است که با چنین روایتی برخورد میکنم. این روایت با تاریخ همخوانی ندارد، مگر اینکه نویسنده با اتکا به اسناد نظرش را ثابت کند .

 

حزب بلشویک در آن هنگام برعکس  نظر فوق نیرویی بزرگ و در آستانۀ پیروزی بود و برای به سرانجام رساندن انقلاب به حمایت نیازی نداشت (بگذریم که مسئلۀ حمایت آنهم حمایت امپریالیستی ازانقلاب سوسیالیستی در سیاست کمونیسم و در نزد لنین جایی نداشته  و محکوم است.جز به نیروی طبقۀ کارگر، متحدین و حزب طبقاتیش. ) و بسیار بچگانه است که در مقابل کمکی مالی بخشی از خاک شوروی به آلمان داده شود.بقیه روایت هم به اسناد تاریخ مکتوب غلط و نادرست است .

 

اما چگونگی آشغال بخشی از خاک شوروی(که ایشان به غلط  نوشته طبق قراردادی ازپیش، پیش از انقلاب، بسته شده و به آلمان واگذار گردید.)به این صورت بود که در سال ۱۹۱۸ وبعد از انقلاب اکتبر و محاصرۀ خاک شوروی از طرف ۱۴ کشور سرمایه داری و امپریالیستی، آلمان توانست بخشی از سرزمین کشور شورا ها را آشغال و به پیشروی هایش ادامه دهد. سربازان شوروی هم در حال عقب نشینی مداوم بودند. لنین برای جلوگیری از صدمات بیشتر و برای حفظ انقلاب، کمیتۀ مرکزی حزب بلشویک را بعد از مجادله ای سخت مجاب نمود که از طرف شوروی به آلمان پیشنهاد صلح داده شود و طبق قرار دادی از خاک آشغال شده توسط آلمان صرف نظر و غرامت آن جنگ را نیز به آلمانی ها (طبق ِدرخواست خود آلمان) هم بپردازند.این قرار داد به قرار داد ِصلح برست معروف و در اسناد تاریخی هم موجود است.    

 

همانطور که میبینیم اصل واقعه با روایت عضو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست کارگری از آن زمین تا آسمان تفاوت دارد.

                                                                            + + + +

 

حزب کمونیست کارگری بر لبۀ پرتگاه قرار گرفته و اوضاع و احوال سیاسی ایران از دور به اینجایش کشانده است.کوچکترین تغیر و تحولی در حکومت هم که مقداری به این حزب مربوط باشد، سقوط سیاسی‌اش را قطعی خواهد کرد.

 

بهروز شادیمقدم۲۰۱۰ .۷٫ ۱۵

http://shadochdt.wordpress.com
shadi_behr@yahoo.de     

(۱)  نقل های داخل گیومه ها همه از رفیق( م- ا) از مرکزیت حزب کمونیست کارگری ایران است.

(۲)  از : برنامۀ کمونارهای بلانکیست فراری اثر انگلس

(۳)  از : مقالۀ “مارکسیسم و قیام ” لنین