“کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری” طی مقالهای بلند بالا ضمن محکوم کردن تمام کسانیکه در بیست سوم اردیبهشت ۱۳۸۹ اعتصاب کردند و محاکمه کردن کسانیکه از قبل تدارک چنین اعتصابی را دیده و یا از آن حمایت کردهاند سوالی را مطرح میکند، “ اگر قرار بود طبقه کارگر متشکل و خودآگاه در اعتراض به این اعدام ها فراخوان اعتصاب عمومی می داد، مردم را به طور مشخص حول کدام مطالبات به این اعتصاب فرامی خواند؟“.
برای روشنگری ذهن نویسندگان چنین مقالهای و سپس پاسخ به این سوال آنان، لازم میدانم که از آغاز شروع کنم! از آغاز یعنی از گام اول یعنی شناختمان از پیکار طبقاتی.
“مارکس همواره بر این باور پا فشاری کرد که پیکار طبقاتی مبنای سازماندهی اجتماعی است. در عین حال روشن میشود که او این پیکار یا مبارزه را به معنای دقیق واژه، یعنی به معنای نظامی آن یک جنگ و نبرد میدانست، و به همین دلیل همواره اصطلاح Kampf را به کار میبرد.” (مارکس و سیاست مدرن – صفحه ۴۲۲ – بابک احمدی).
“روزگار غریبی ست نازنین” در پنج قاره جهان واقعیتهای تاریخی مانع شدهاند که تاخت و تازهای مدرسان و مبلغان و میدیای سرمایهداری پیرامون رفاه عمومی، دمکراسی، آزادی و همسانی بتوانند توهماتی در تمامی کارگران و زحمتکشان بوجود آورند.
مبلغان بورژوازی و ارتجاع، شاید توانسته باشند در جاهای بر کارگران سلطه ایدئولوژی داشته باشند. ارتجاع نوظهور اسلامی شاید توانسته باشد در افغانستان، پاکستان، اتیوپی، سومالی و ایران عدهای از کارگران و زحمتکشان را با دادن کلید در بهشت بسیج کرده باشد. تا در روز مبادا برای مقاصد شوم خود مانند سرکوب کارگران، کمونیستها، زنان و سایر زحمتکشان شهر و روستا و گاهی جنگ با کشور دیگر به کار گیرد.
اما در همه اینجاها واقعیتهای تاریخی که سایه شوم آنها زندگی کارگران را تهدید میکند، مانند: ادغام شرکتهای چند ملیتی و فرا ملیتی، فشار بیرحمانه کاهش درآمدهای واقعی، افزایش نرخ بیکاری در سطح جهانی، پیشرفت ثانیهای تکنولوژی، تصرف و تخریب بی وقفه منابع طبیعی و ایجاد آلودگی هوا، ایجاد جنگهای منطقهای و آواره و بیخانمان کردن ملیونها کارگر و زحمتکش مانند پتکی گران بر پیشانی سرمایهداری فرود میاید و رشتههای ارتجاعی تاچر و ریگان و خمینی را پنبه میکند.
استثمار مضاعف، احکام وحشیانه دردناک و ضد انسانی اعدام و سنگ سار در جوامع سرمایهداری و با حاکمیت آنها بر تحریفات آنان در مورد رفاه عمومی و آزادی و مساوات خط بطلان میکشد. بله ما در چنین روزگاری که با روزگار مارکس بسیار تفاوتها دارد زندگی میکنیم، و پیکار طبقاتی را “به معنای واژه” جنگ طبقاتی میدانیم و سنگر ما کارگران و زحمتکشان درست روبروی سنگر سرمایهداران و مدرنیستهای واپس گرا و مذهبیون مرتجع قرار دارد.
آیا این واقعیت تاریخی کافی نیستند؟ که به ما بگویند: طبقه کارگر امروز هر چند متأسفانه “متشکل” نیست اما “خود آگاه” هست و همین امر باعث گشته است که تمام ترفندهای سرمایهداری را به کناری زده و در این دهه اخیر با قاطعیت و جدیت تمام ضمن خواهان نابودی سرمایهداری، برای “مطالبات طبقاتی” در پیکاری بی امان است.
بر مبنای چنین درکی از پیکار طبقاتی در جواب آن سوال که از متن مقاله “اعتصاب عمومی در کردستان و موضوع طبقه کارگر” بر گرفته شده است باید گفت چرا این دوستان به جای باور بر واقعیتهای تاریخی به “اگر” و اما متوصل میشوند. از واقعیتهای تلخ تاریخی عدم “متشکل” بودن بودن طبق کارگر است. زمانی که ما با چنین واقعتی روبرو هستیم، چگونه میتوانیم از قبل بیندیشیم که “طبقه کارگر متشکل و خود آگاه” “مردم را به طور مشخص حول کدام مطالبات به این اعتصاب فرا میخواند؟”
شرایط زمانی و مکانی واقعیت تاریخی پیکار طبقاتی، پتانسیل و توانائیهای طبقه کارگر، وجود و عدم وجود بحرانهای اقتصادی درون یک جامعه را در زمانیکه طبقه کارگر هم “متشکل” و هم “خود آگاه” است باید در نظر گرفت. اما ما چگونه میتوانیم مانند ایده الیستها بدون در نظر گرفتن چنین پدیدههایی از قبل پیش بینی کنیم که طبقه کارگر “حول کدام مطالبات” میجنگد؟
مبارزه طبقه کارگر در همین شرایط در جاهای از دنیا بسیار با هم متفاوت هستند. آیا در آینده نیز چنین خواهد بود؟ زمانی کارگران دشمن خود را ماشین الات صنعتی میدانستند و آنها را میشکستند، آیا امروزه چنین فکری به مغز هیچ کارگری خطور میکند؟
پس زمانیکه صحبت از “مطالباتی” به میان میاید که معلوم نیست طبقاتی هستند و یا غیر طبقاتی؟ زمانیکه برابر نظرات همین دوستان بخشهای زیادی از طبقه کارگر زیر چتر سرمایهداری رفتهاند (به جوابیه محسن حکیمی به مجله آرش مراجعه شود)، چگونه نمیتوانیم “مردم را حول مطالبات”ی که بخشی از واقعیتهای زندگی آنها هستند فرا خوانیم.
آیا شعار “لغو حکم اعدام و آزادی زندانیان سیاسی” یکی از “مطالبات” اعتصاب کنندگان که تعدادشان از چند ملیون تجاوز کرده بود، شعاری “فرا طبقاتی” است؟ با اطمنان کامل میتوانم بگویم تنها و تنها طبقه کارگر است که میتواند چنین شعاری را در رأس برنامههای پیکار طبقاتی خود بگذارد. چرا؟ چون امروزه در ایران اعدام بخشی از زندگی روزمره او گشته است.
متأسفانه شما آگاهانه با واژههای مانند ” آزادی فعالیت سیاسی مسالمت آمیز ” سرمایهداران و حاکمان جمهوری اسلامی را به وجد آوردهاید. شما دوستان، در سنگر طبقه کارگر پیکار نمیکنید، شما اپورتونیستهای هستید که پرچم سفیدی که روی ان نوشته شده است (ما خواهان سر نگونی نیستیم، فقط به ما فرصت بدهید که تشکلی به وجود آوریم تا در لوای قوانین شما طبقه را به عدم پیکار طبقاتی هدایت کنیم).
خدمت شما به حکومتی ارتجاعی که خواهان سرنگونی آن نیستید تا به آنجا پیش میرود که اعدام شدگان را در صورت اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی مستحق اعدام دانستهاید! تهمت نمیزنم، نتیجه چنین پاراگرافی چی خواهد بود ” در مورد این نکته که آیا آنان به فعالیت نظامی برای براندازی حکومت رو آورده بودند یا نه با قطعیت نمی توان سخن گفت. چرا که در این مورد از یک سو قوه قضائیه جمهوری اسلامی با برگزاری دادگاه های چند دقیقه ای در پشت درهای بسته نه تنها کوچک ترین کمکی به توضیح این نکته و روشنگری افکار عمومی نکرده بلکه تا کنون چیزی جز ادعا و اتهام تحویل مردم نداده است و، از سوی دیگر، به گفته خانواده های اعدام شدگان و وکلایشان، اعدام شدگان به صراحت این اتهام را نپذیرفته اند.”
پیکار طبقاتی طبقه کارگر هیچگونه معنی دیگری به غیر از “براندازی حکومت”های سرمایهداری نمیدهد. اما اگر من هم دچار اگر و اماهای مثل شما گردم، خواهم پرسید اگر در میان طبقه کارگر گرایشی باشد که معتقد به پیکار نظامی باشد “طبقه کارگر متشکل و خودآگاه” آنان را به اعدام محکوم خواهد کرد؟ اگر من به این پرسش پاسخ بدهم خواهم گفت “طبقه کارگر متشکل و خودآگاه” دشمنان هزار چهره خود را شناخته است. گرایشات درون طبقه را به رسمیت خواهد شناخت و صبورانه در صدد اصلاح همه آنها بر خواهد آمد و حکم حتا شلاق را برای هیچ گرایشی صادر نخواهد کرد.
شما که “برای ایجاد تشکل کارگری” فعالیت میکنید. شما که هم “متشکل” و هم “خود آگاه”ید مگر نه اینکه بعد از “ایجاد تشکل کارگری” آن هم از نوع “خودآگاه”ش دادگاههای جمهوری اسلامی در مورد اعدام را احیا خواهید کرد. میگویید نه نگاه کنید به انتقاد خودتان از اعدام آن پنج نفر! “اعدام شدگان حق داشتند که از شرایط محاکمه عادلانه برخوردار شوند، حال آن که بر اساس قرائن و شواهدی که وکلای اعدام شدگان و خانواده های آنان اعلام کرده اند، حتی قوانین موجود و جاری در ایران از جمله وجود هیئت منصفه، علنی بودن محاکمه و … در مورد اعدام شدگان رعایت نشده است”.
از نظر شما یعنی اگر این موارد رعایت میشدند و سپس محکوم به اعدام میشدند عادلانه بود؟ اما از نظر طبقه کارگر اعدام چه در دادگاهی عادل و چه در بیدادگاههای رژیمهای آدم کش چه گناه کار و چه بی گناه محکوم است. طبقه کارگر در نبرد طبقاتی خود از دشمن نخواهد پرسید دادگاههایت را برای اعدام اصلاح کن. طبقه کار با فشار و شتاب دارد پیش میرود که حکم اعدام را لغو کند. همانطور که در خیلی از کشورهای سرمایهداری موفق شده است و این کار را کرده است.
مسئله دومی که شما را عصبانی کرده است مسئله اعتصاب در کردستان است. هر چند در پارهی موارد گرایشاتی ناسیونالیستی به نفع رژیم و درست آگاهانه از “اعدامی پنجم” اسمی به میان نیاورده و یا عکس او را به همراه نداشتند و یا به قول شما در تظاهراتی در ترکیه عکس نفر “پنجم” را سیاه کردهاند، اما همه اینها دلیل آن نمیشود که شما اصل مسئله اعتصاب در کردستان را زیر سوال ببرید.
انتخاب کردستان دلیل ناسیونالیستی آن نبود. هیچکدام از نیروهای ناسیونالیست تا روز اعتصاب، اعلام پشتیبانی از اعتصاب را نکردند. بوی “تفرعنی” که به مشام شما رسیده است، بوی روشی است که توسط شما میخواهد مبارزه طبقه کارگر را نیز بگذارد به حساب ناسیونالیستها.
برای روشن شدن موضوع و زدودن آن بوی “تفرعن” باید گفت هیچکدام از اعدام شدگان و به ویژه فرزاد کمانگر ناسیونالیست نبودند. زمینه تاریخی این مسئله روندی بود که مردم کردستان از بدو دستگیری فرزاد کمانگر پیش گرفته بودند. فرزاد کمانگر نه به عنوان یک کمونیست،(هر چند از محتوای نامههای او بر میاید که او یک کمونیست واقعی بوده است) نه به عنوان پیشمرگ یک جریان سیاسی و یا نظامی بلکه به عنوان یک نویسنده، به عنوان یک فعال مدنی، به عنوان یک معلم دلسوز روستاهای کامیاران مورد احترام مردم کردستان بوده است و میباشد.
یک ماه بعد از دستگیری فرزاد کمانگر هنگامیکه حکم اعدام او صادر شد. تمام کسانیکه اسمشان برای رفتن به حج از طرف دولت اعلام شده بود از رفتن به حج خودداری کردند. در سنندج و کامیاران بدون ترس از سرکوب و دستگیری هزاران دانش آموز به همراه همه همکاران فرزاد کمانگر و کسبه و دکانداران کامیاران در یک راه پیمایی به قول شما “مسالمت آمیز” خواهان لغو اعدام فرزاد کمانگر بودند.
طبقه کارگر در کردستان ضمن اعلام این اعتصاب سرتاسری، به زوایایی سیاسی قضیه توجه داشت. چون شما اهل سازش هستید آنها را درک نمیکنید، و چون شما اهل همزیستی مسالمت آمیز با بورژوازی هستید، نمیدانید که طبقه کارگر دیگر مهارت جنگیش به حدی است که بتواند در انتخاب تاکتیک اشتباه نکند. انتخاب کردستان برای اعتصاب عمومی به دنبال آن سابقه حمایت از فرزاد کمانگر بود که در کردستان کما کان به قوت خود باقی بود.
آیا شما اینها را نمیدانستید و تنها وجه ناسیونالیستی قضیه را در نظر داشتید. یا میدانستید و میخواهید در خدمت به ارتجاع و سرمایهداری در این زمینه عقب نمانده و اعتصاب شکوهمند پیکارگرانه طبقه کارگر کردستان را در روز بیست سوم اردیبهشت خدشه دار نمایید؟!
پیکار طبقاتی در کردستان بگونهای پیشرفته است که امروز شما و رژیمی که خواهان همزیستی مسالمت آمیز با او هستید انگشت به دهن کردهاید. شما مدعی هستید که ” نمی توان گفت که این مطالبات یا دست کم برخی از آنان در فراخوان های احزاب و سازمان های سیاسی مطرح نشدند. اما تمام سخن بر سر این است که حتی در مواردی که این مطالبات در فراخوان ها مطرح شدند، آن ها در میان جار و جنجال ها و هیاهوهای سرنگونی طلبانه رفرمیستی و دادن «پاسخ قاطعانه» به رژیم گم شدند و به گوش کارگران نرسیدند.”
اما خلاف به عرض شما رساندهاند! اتفاقا در این پیکار چه “مطالبات” آن از سازمانهای سیاسی بوده باشد و یا خیر، طبقه کارگر مانند همیشه در صف مقدم قرار داشت. لزومی نیست که به لیست قطعنامههای که به امضای بخشهای زیادی از طبقه کارگر رسیده است اشار کنیم چون مطمئن هستم که همه آنها از نظرتان گذشته است. طبقه کارگر نه تنها آن مطالبات را شنید بلکه خود مبتکر آن بود. در پایان متأسفم که باید بگویم شعار “فعالیت سیاسی مسالمت آمیز” “فعالیت بدون شعار سرنگونی” و… خاصیت و کیفیتش را از دست داده است و کارگران خواهان سرنگونی رژیم هستند و معتقدند در چهار چوب چنین رژیمی تنها ممکن است بوی “تفرعن” دمکراسی اسلامی به مشام برسد.