خاطرات زندان تیف/ قسمت ١٢

در روز یکشنبه ۱۹ دسامبر، ۱۴ نفر از اسیران جنگی ایران و عراق که به مجاهدین پیوسته بودند “داوطلبانه” به ایران مسترد شدند. روز دوشنبه ۲۰ دسامبر، ۱۴ نفر دیگر مانند روز پیش با میانجیگیری صلیب سرخ به ایران تحویل داده شدند. در اوایل سال نوی میلادی ، ۲۰۰۵ سیم خاردارهای زندان تیف را افزودند اما فرارها همچنان ادامه داشت. این بار ۷ نفر دست به فرار زدند که ۳ نفر موفق شدند و ۴ نفر دیگر دستگیر شدند. جرم فرار، یک ماه حبس در زندان انفرادی بود. در میانه های ژانویه بود که ۱۴ نفردیگر از زندانیان “داوطلبانه” به ایران استرداد شدند. در ۳۰ ژانویه، انتخابات عراق برگزار شد. در ماه فوریه، ۱۰ نفر دیگر اقدام به فرار کردند که ۳ نفر موفق و ۷ نفر ناموفق بودند.

حدود ۲۳۰ نفر دیگر در ۲ مرحله تا روز ۹ ماه مارس به ایران استرداد شدند. نوروز ۸۴، فرارسید. تیف تاحدودی خلوت شده بود. روز دوم فروردین ،۸۴ سرهنگ “وودساید” ( Woodside) به زندان تیف آمد و گفت: “من باید با شما مصاحبه کنم تا مشخص شود که آیا واجد شرایط پناهندگی هستید یا نه”. همه می دانستیم دروغ می گوید چون موضوع پناهندگی ربطی به ارتش نداشت. شغل ارتش آمریکا جنگ و اشغال است.

چند روز پس از مصاحبه ها با سرهنگ آمریکایی، یکی از زندانیان که ۲۰ سال سابقه ی تشکیلاتی در مجاهدین را داشت، به توصیه ی سرهنگ “وودساید” با تشویق و حتی تهدید، از زندانیان می خواست تا به ایران بروند و برای نمونه می گفت که مجاهدینی که سابقه ی تشکیلاتی آنان اندک است، بخت بسیار کمی برای گرفتن پناهندگی دارند و باید به ایران بروند. آقای “نادر” پیش از آغاز این همکاری با ارتش آمریکا ، از سوی زندانیان به عنوان مسئول داخلی یکی از بندهای زندان انتخاب شده بود. سرهنگ به او قول داده بود که هرچه نفرات بیشتری به ایران فرستاده شوند کار او برای گرفتن پناهندگی و رفتن به کشور سوم آسانتر انجام خواهد شد. مزدوری او برای ارتش آمریکا بیشتر جنبه ی منافع فردی داشت و تصورش این بود که ارتش آمریکا کارش را درست خواهد کرد. به وضوح ، این وعده ی ارتش آمریکا هم مانند همیشه دروغ بود. با این دروغها از بلاهت و سادگی شماری از زندانیان استفاده می کردند. شمار دیگری از زندانیان که از نظر سیاسی با تجربه تر بودند، در برابر این حرف آقای “نادری” و این خط ارتش آمریکا ایستادگی کردند و همین موضوع آغاز درگیریهایی بود که بسیار زود در تیف رنگ سیاسی به خود گرفت.

یک جبهه ، مزدوران آمریکا ورژیم ایران و جبهه ی دیگر، مخالفان سیاست این جماعت و فرستادن افراد به ایران بودند. متاسفانه آقای “نادر” و دوستانش نشانه های بسیار بدی از خودشان نشان می دادند و در همه ی کارهایشان از حمایت ارتش آمریکا برخوردار بودند.رفتاری که یاداوررفتارحزب الله درفازسیاسی درایران بود! رفتار لمپنی، عربده کشی، فحشهای رکیک، ایجاد درگیری فیزیکی، مست کردن و تحریک نفرات جوانتر به درگیری، ایجاد فضای تهدید آمیز برای بستن دهانها، تبلیغ مستمر برای رفتن به ایران، نوشتن گزارشهای کاذب و دروغ به ارتش آمریکا علیه کسانی که با آنها مخالفت می کردند؛ همه و همه از اقدامات این مزدوران بود. تا آنجا که پیرو یکی از همین گزارشها ، شماری از زندانیان تیف را به قفس فرستادند و در حالت اعتصاب غذا آنها را به زندان ابوغریب هم منتقل کردند.

یکی از زندانیان به نام سعید جمالی را به مدت ۲ سال در انفرادی نگه داشتند و بالاخره شاهکار این مزدوران گزارشی بود مبنی بر اینکه کسانی که در زندان کار نمی کنند مخالف آمریکا و سیاستهای آن هستند و از ارتش آمریکا خواهش کردند که این تعداد ۲۰ تا ۳۰ نفر را به انفرادی بفرستد. حتی تا آنجا پیش رفتند که مخالف پیگیری قوانین کنوانسیون چهارم ژنو بودند تا زندانیان به حقوق خودشان آشنا نشوند! در عوض، ارتش آمریکا هم از سایت “محسن رضایی” برایشان مطلب درمی آورد و آنها هم با تهدید، آن را بر روی تابلوی زندان می زدند.

پس از چند هفته، مجاهدین در اخبارشان نام ۵ نفر از همین نفرات را اعلام کرده و آنها را عاملان وزارت اطلاعات رژیم ایران معرفی کردند. البته دیگر زندانیان هم بی نصیب نماندند و کل زندان تیف را چراگاه وزارت اطلاعات نامیدند!

مجاهدین در طول چهار دهه عمرشان، خود را در مقاومت همواره سرآمد دیگران خوانده اند. حال چه پیش آمده که نفراتی از کادر سازمان، با ۲۰ یا ۳۰ سال سایقه ی تشکیلاتی، در کمتر از ۳ ماه اینگونه  عوض می شوند و ۱۸۰ درجه تغییر موضع می دهند!؟ چگونه می توان پذیرفت که عملکرد رژیم یا وزارت اطلاعاتش، این اسطوره های شکست ناپذیر را به چنین نقطه ای رسانده باشد!؟ آیا انقلاب ایدئو لوژیک عامل چنین تغییرات شگرفی است یا سرخوردگی و یاس و ناامیدی ناشی از پیوند استراتژیک با صدام و یا سیاست خط موازی با آمریکا؟

 

ر 

ادامه دارد……

اسماعیل هوشیار

ژنو

www.tipf.info