” من اسباب بازی ندارم!” بحثی در پایه های کمونیزم کارگری

“..من اما در دل کهسار رویاهای خود
جز انعکاس سرد آهنگ صبور این علفهای بیابانی که می رویند و می پوسند و می خشکند و می ریزند
با چیزی ندارم گوش
مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی دور و لغزان می گذشتم از تراز خاک سرد پست.  جرم اینست!” (شاملو)
مقدمه:
مبنای جنبش کمونیزم کارگری چیست؟ آیا یک سازمان تئوری معین است که مارکس و لنین و منصور حکمت یک روزی نوشته اند؟ آیا فرمولهائی است که در محیطهای علمی ثابت می کند که سرمایه داری بد است؟ آیا از اثبات صحت علمی تئوری ارزش اضافه، تئوری از خود بیگانگی، تئوری ماتریالیستی شناخت، تئوری فرماسیونهای افتصادی و تئوری ماتریالیستی در تاریخ و در بحثهای بین روشنفکران این ریشه های کمونیزم کارگری ساخته شده اند؟ آیا کمونیزم کارگری ناشی از نبردهای تئوریک بین “غولهای ایدئولوژی” است؟
من می گویم نه! مبنای کمونیزم کارگری از نیازهای بر آورد نشده اکثریت جامعه بیرون می آید. نیازهای برآورد نشده، تشنگی های رفع نشده، شادیهای لمس نشده، عشق های کشف نشده، خستگی های مانده در بدنها، مریضی های درمان نشده، دربدریها، تبعیدها، چشمهای به انتظار امید خشک شده….اسباب بازیهای نداشته…اینها وقتی در انسانهای زیاد و آنها که دنیا را می سازند و ازش بی بهره اند پایه های کمونیزم کارگری هستند.
در آخر شبی در اینترنت پرسه می زدم. از روزهائی بود که زندگی خسته ام کرده بود و نه خود خستگی. آدم گاهی احساس می کند که دیواری را دارد هل می دهد . از آن شبها بود. چند تا مصاحبه کوچک در یو تیوب پیدا کردم از یک نفر بنام مجید ماهیچی. منرا برد به دنیاهای جوانیم و خواستم چند کلمه با شما خواننده هم درد و دل کنم . اینبار از اخبار و روکش مبارزات سیاسی شده یا تحلیلهای نظری نمی خواهم صحبت کنم. می خواهم آنچه کمی عمیق تر در دلم جمع شده با شما در میان بگذارم.
خاک سفید هنوز خاک سیاه است!
پیوند من با خاک سفید پیوندی شخصی است. نزدیک ۵ سال آنجا در کارخانه ای بعنوان فالبساز و تراشکار کار کردم. سالهای سختی که پلیس رژیم اسلامی دنبالم بود و با اسم مستعار شده بودم “علی تراشکار” در خیابان ۱۳ اتحاد. هر روز صبح مینی بوسهای تهرانپارس- خاک سفید را سوار می شدم از میان این خرابشده می گذشتم آخر خط هم نیم ساعت راه می رفتم تا برسم به کارخانه. کارخانه ای که اکثریت کارگرانش بچه ها بودند. کارخانه ای که در همسایگیش هم کفش سازی بود که همه کارگرانش بچه بودند. در که باز می شد انگار مدرسه تعطیل شده اما چهره بچه ها دیگر چهره کودک نبود. آدمهای مچاله شده، صورتهائی خسته، دستهای ترکیده از کار و پکیده از کوبیدن و زخم شدن
بچه های همکار من پشت ماشین پرس ضربه ای می نشستند و برای چندر غاز بیشتر پول در آوردن ، “کارمزدی” می کردند. علی موش ۹ ساله را بادم هست که می گفت ۱۰ برادر و خواهر دارد و پدرش گفته برو کار کن ما خرجت را نداریم بدهیم. اکبر ۱۲ ساله را یادم هست که صدایش تازه دو رگه شده بود و یک روز هم خودم بودم که پرس را بالا کشیدم .انگشت خورد شده اش را که از دستش جدا شده بود و به داخل ظرف سفاله ها افتاده بود هنوز شبها در خواب در دستم می بینم و نمی دانم باهاش چکار کنم.
اینها صحنه های زندگی من هستند. اما ظاهرا نمی شود ازش خلاص شد. نمی شود این صحنه ها را به فراموشی سپرد. نمی گذارند اینها!
(۱)..میلاد ۶ ساله به گزارشگر می گوید:” من اسباب بازی ندارم…می خواهم بزرگ شدم پلیس بشم تا معتادان را بندازم زندان..آنها که تریاک می کشند…” پدرش معتاد است و بیکار. مادرش خدمتکار خانه ها که در یازده سالگی ازدواج کرده و الان سه پسر دارد..بیمه نیستند..پول اجاره خانه ندارند دو برج کرایه شان عفب افتاده…
مادر میلاد باید عمل “زنان” بکند پول ندارد. ۶ تا قرص می شود ۸ هزار تومان…پول ندارد عمل کند..
برادر میلاد تا حالا پیتزا  نخورده اما چند بار ساندویچ خورده ..می خواهد فوتبالیست شود…اگر پولدار شد می خواهد اول به فقیرها کمک کند..آنها که تو خیابان می خوابند…بعدش هم برای پدر و مادرش خانه بخرد..می گه فقیرها زیادند..
(۲) پیرزنی معتاد که می گوید ۱۴ تا بچه زائیده و فقط دو تاشان زنده اند. حالا دارد از دختر و نوه اش نگه داری می کند که بتازگی از شوهرش جدا شده…آرزوی این پیر زن اینست که با خیال راحت بمیرد…
(۳) نجیب دوره گرد افغانی. ۱۹ ساله است. نان خشک می خرد. روزی ۷ هزار تومان در می آورد اما “شهرداری کتکش می زند..دوست دارد یک دختر خوشگل گیر بیاورد باهاش ازدواج کند
(۴) سرباز راهنمائی رانندگی. ماهی ۲۰ هزار تومان در آمد دارد. چند روز است نخواسته مردم را جریمه کند…مجبور است این زندگی را تحمل کند…اگر ۷۰۰ هزار تومان داشت خوب می شد. می توانست ازدواج کند.
(۵) فروشنده دلارکنار خیابان. می گوید:” ۹۰ در صد ایرانیها هشتشان گروی هشتشان است. ۱۰ در صد ریخت و پاش می کنند…همه جا همینطور است…
خاک سفید هنوز سیاه است. سیاهتر هم شده. گرد نحس و غمش روی همه شهر البته بجز “بالایش” را گرفته. دردها و رنجها انسانها را دارد له می کند. نفسشان را می گیرد. زندگی نیست این.
همان کابوسی که انگلس هم هنگام چرخ زدن در محلات فقیر نشین لندن حس کرده بود اما کابوسی که دارد وسیعتر جلوی ما رژه می رود. کابوسی که با پاسدار و زندان و شکنجه و قوانین اسلامی دارند تداومش می بخشند. کابوسی که تلاش کرده اند به عادتی تحمل پذیر تقلیلش دهند.
کمونیزم کارگری یعنی چه؟
کمونیزم کارگری یعنی همین کابوس را رها نکردن و به جنگش رفتن. یعنی پاسخی برای پایان دادنش پیدا کردن. یعنی که میلاد باید اسباب بازی داشته باشد. زندگی و شادی داشته باشد. نباید پدرش معتاد باشد و نباید به زندان برود. کمونیزم کارگری یعنی زنی نباشد که بخاطر “عمل زنانه” سالها انتظار بکشد و “قرص ۸ هزار تومانی” را هم نتواند پیدا کند. کمونیزم کارگری یعنی که ۹۰ در صد جامعه از ۱۰ در صد جامعه جدا نشوند و مثل آدم زندگی کنند.
کمونیزم کارگری مبانیش همینهاست! همینکه بچه ها جاشان در مدرسه است و همه انگشتهاشان را باید داشته باشند تا موسیقی شادی بنوازند و آینده زیبایشان را از رویا به واقعیت تبدیل ببینند.
کمونیزم کارگری یعنی “غربتی ها” کنار خیابانها نخوابند. یعنی همه آشنا ی هم باشند و غریبه ای یافت نشود. یعنی نجیب هم بتواند برود سر درسش و دختر خوشگل روباهایش را در آغوش بکشد.
این کابوسهای زنده و چرخوان در سر من و همه انساندوستان را باید پایانی باشد. نباید ما خسته از زندگی در شبها تا صبح کابوس میلادها را ببینیم که اسباب بازی ندارند. نباید کابوس اعدام شدن و شکنجه شدن را تا آخر عمر بدوش بکشیم. اینها همه یعنی مبانی کمونیزم کارگری!
باور کنید بحث تئوریکی بیشتر از این لازم نیست! هر تلاشی که می کنیم اگر نتیجه اش این شود که برادر میلاد بتواند پدر و مادرش را در خانه ای زیبا ببیند و غم غربتی های بیرون خانه اش آزارش ندهد، اسمش می شود جنبش کمونیزم کارگری. حزبی هم که این آرمانگرایان دشمن کابوسهای زنده هر روزه را کنار هم قرار می دهد که این دنیا را تمامش کنند اسمش حزب کمونیست کارگری است! به همین سادگی!
اجازه بدهید با قطعه ای از فروغ فرخ زاد این نامه را تمام کنم:
” …بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز
در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز.”
(عصیان زندگی- فروغ فرخ زاد)

سری مصاحبه های مجید ماهیچی را نگاه کنید:
http://www.youtube.com/watch?v=gQH0Y7lgCag&NR=1
http://www.youtube.com/watch?v=_bZyuSS7hHU&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=rQA3o7nvEGg&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=AnK53PMm7OU&feature=related