توضیح کوتاه سوران، سردبیر سایت آزادی بیان، راجع به بر خورد متفاوت منصور حکمت و برخی از “هوادارانش” به “قیام مردمی” هر چند گویا و موثر است اما مرا برآن داشت تا چند اشاره کوتاه به این موضوع داشته باشم. ( مطلب منصور حکمت در قسمت “مطلب هفته” سایت “آزادی بیان” نشر شده است.)
۱- منصور حکمت آن مطلب را بیست سال پیش در نقد تفکری که در درون حزب کمونیست نوشت که جنبشهائی توده ای عراق در سال ۱۹۹۱ که تحت رهبری هژمونیک جریانات ناسیونالیستی، لیبرال و اسلامیست بود را قابل دفاع میدانست. لازم به یاد آوری است که پرچم آن تفکر در دست عبدالله مهتدی بود. اختلاف بر سر ارزیابی از آن جنبشها یکی از دلایلی بود که سبب گشت تا منصور حکمت از حزب کمونیست ایران استعفا و حزب کمونیست کارگری (حککا) را تشکیل دهد.
۲- در جریان آن مباحثات و تشکیل حککا، بنظر میرسید که رهبران فعلی حککا و حزب اتحاد که اکنون جنبش سبز را انقلاب جاری وجنبش آزادیخواهانه قلمداد میکنند، حامی ارزیابی منصور حکمت در مورد مفهوم قیام توده ای بودند. اما اکنون معلوم میشود که دلیل موافقتشان با منصور حکمت ناشی از این نبود که گویا استدلال مارکسیستی حکمت را فهیمده بودند؛ بلکه دنباله رویشان از حکمت به این دلیل بود که نقد او به “قیام مردمی” در کشوری دیگرخارج از ایران اشاره داشت. در نتیجه عرق ناسیونالیستی ایرانی نتوانست مانع دیدن خصلتهای محافظه کارانه و بورژوائی آن جنبشها توسط کسانی مانند رهبری کنونی حککا و حزب اتحاد بشود. در آن مقطع اما، عرق ناسیونالیسم کردی عبدالله مهتدی باعث شد که هیچ نقدی مانع حمایت وی از آن جنبشها نشود. عبدالله مهتدی در آن مقطع خود را مارکسیست میدانست و نقد منصور حکمت به آن جنبشها را “تخطئه انقلاب” نامید؛ هر چند درکش از مارکسیسم ناسیونالیستی بود اما تا سالهای بعد خودش را کمونیست دخالتگر میدانست و مدتها نشریه “افق سوسیالیسم” را منتشر میکرد.
۳- ۲۰سال بعد از تغییر جهت سیاسی عبدالله مهتدی، رهبری حککا و اتحاد به فکر اتخاذ نوع ایرانی نگرش سیاسی مهتدی افتاده اند. اکنون اگر نظر حمید تقوائی و علی جوادی و امثالهم را در مورد جنبش رفرمیستی تایوان، یونان و یا قرقیزستان که دولتشان را سرنگون کرد بپرسید، ساعتها در مورد ماهیت بورژوائی آن جنبشها فلسفه بافی خواهند کرد. اما در مورد ایران با وجود اینکه شخصیت های امتحان پس داده جمهوری اسلامی با ۶ مترو نیم ریش عبا و امامه قرون وستائی سخنگوی آن هستند، “انقلاب جاری” و “مبارزه آزادیخواهانه برای سرنگونی” رژیم و… قلمداد میکنند؛ منقدین افق و آرمان آن جنبش را “ضد انقلاب”، “حامی جناح راست رژیم” و … معرفی میکنند. افراد نامبرد چنین نظراتی را ابراز میکنند چون جنبش سبز یک پدیده ایرانی است. از منظر این دیدگاه شهروند ایرانی ذاتا نمیتواند جنبش ارتجاعی را راه بیاندازد. در این راستا، حمید تقوائی حتی موسوی و کروبی را در همسنگر مردم آزادیخواه قلمداد میکند. ارزیابی ای که در ۲۰ سال پیش مهتدی هیچگاه بطور علنی و رسمی در مورد احزاب ناسیونالسیت کرد ترویج ننمود.
به بیان مختصر، اگر در سال ۱۹۹۱ عرق ناسیونالسیم کردی عبدالله مهتدی را صیقل داد. ۲۰ سال بعد عرق ناسیونالیسم ایرانی افق سیاسی حمید تقوائی و علی جوادی را تحت شعاع قرار داد. جای تاسف است که ناسیونالسیم چپ ایرانی ۲۰ سال از ناسیونالیسم چپ کردی عقبتر است.
۴- رهبران حککا و اتحاد ممکن است با این ادعا نویسنده این سطور را چلنج بکنند که گویا: ” عدم وجود احزاب پیشرو در رهبری جنبشهای توده ای ۱۹۹۱ در عراق باعث شده ما آن جنبشها را قابل حمایت ندانیم. اما درایران حزب ما این خلا را پرکرده است.” من هم موفق هستم که حزب ایشان موجود است اما بر سینه اینترنت، نه در صحنه اجتماع. اگر این احزاب و یا کلا یک جنبش چپ غیر ناسیونالسیت اجتماعی و با افق وجود داشت، اعتراضات روز قدس و عاشورا آن را بشعف وا نمی داشت. اگر یک یا چند حزب چپ اجتماعی در جامعه ایران وجود داشتند، در روز جهانی زن و روز جهانی کارگر به اندازه یک بیستم روزهای قدس و عاشورا مردم بسیج مینموند.
۵- ازنظر اصولی اشکال این نیست که کسانی مثل تقوائی و جوادی قدم به راهی گذاشته اند که ۲۰ سال پیش عبدالله مهتدی آنرا در پیش گرفت. اشکال بنظرمن در تنزل فرهنگی در طول این ۲۰ است. شیفت از یک جنبش به جنبش دیگر هر زمانی بر هر کسی ممکن است اتفاق بیفتد. من انتظار ندارم که انسان در تمام عمر به یک شیوه فکر کند. اما از نظر فرهنگی انسان انتظار دارد هر چه زمان پیش میرود فعالین سیاسی هم ازنظر فرهنگی متمدنانه تر به همدیگر برخورد کنند. اما این ۲۰ سال ما شاهد یک پسروی فرهنگی درد ناک و باور نکردنی بوده ایم. در جریان مباحثات ۲۰ سال پیش بر سر “قیام توده ای” خارج از محافل غیر رسمی و پچ پچ خصوصی، کسی بصورت کتبی و یا در مناسبتهای رسمی حرف رکیک ویا اتهام ناشایست علیه طرف مقابل نزد. اما درجریان قیام سبز، کسانی مثل حمید تقوائی، کاظم نیکخواه، علی جوادی، ناصر اصغری، آذر ماجدی وامثالهم در نوشته و اظهار نظرهایشان بارها بخاطر نقدشان به ماهیت طبقاتی جنبش سبز حکمتیست ها را “جغد انقلاب”، “ضد انقلاب”، “طرفدار جناح حاکم”، “طرفدار حجاریان” ، “پرو احمدی نژاد” و … نامیده اند. من وقتی که مباحث ۲۰ سال پیش بر سر “قیام مردمی” را با مباحث امروز مقایسه میکنم حسرت فرهنگ بالای سیاسی آن دوران را میخورم و آرزو داشتم که دوستانی که بالاتر اسمشان ذکر شده است میتوانستند که به اندازه ۲۰ سال پیش عبدالله مهتدی و همنظرانش به یک فرهنگ متمدنانه پایبند بودند.
۵- ۲۰ سال پیش بحث سیاسی برای راه نشاندن دادن به جامعه و روشنگری بود- حالا درست یا غلط . امروز اما، این امر بجای روشنگری و تبادل نظر سیاسی به ترور شخصیت تنزل داده شده است. نویسندگان طیف بالا بعنوان مثال یک کلمه را از نوشته من و امثال من میگیرند، از متن خارج میکنند، به سیلقه خود تفسیر میکنند تا آنرا به صفر و اغلب تا منهای ۱۰۰۰ برسانند آنگاه آنرا در شخصیت سیاسی و تاریخ مبارزانی و کورش مدرسی ضرب میکنند. با این فرهنگ “روشنگرانه ” توقع دارند که جامعه را بسیج و انقلاب اجتماعی را بیندازند. این ها فکر نمیکنند وقتی با این لحن و با این سبک نوشتن، به کسانی که ۲۵ سال با آنها همسنگر بوده اند برخورد میکنند، دارند اعتبار و وجه اجتماعی خود را به حراج میگذارند. رکیک گوئی و جعل نشانه انقلابیگری و رادیکالیسم نیست؛ بلکه بر عکس، بی افقی ، بی آرمانی و بی اعتماد بنفسی است که اینها را وا داشته است این چنین ازسخاوت مندانه ارشیو فرهنگ شرقی اتهامات ناروا و رکیک نسبت به نزدیکترین همفکرانشان در سطح جامعه پرتاب کنند. اگر کسی که واقعا انقلاب در دستور کارش باشد، وقتش را با اتهام زدن به همسنگران دیروزیش هدر نخواهند داد. در عوض به امر انقلابش خواهد چسپید.
۶- انقلاب اگر میخواهد صورت بگیرد بایستی چنین فرهنگی را سر نگون بکند. زیرا انقلابیونی که در شرایطی که در اپوزیسیون هستند نسبت به کرامت انسان بی توجه باشند، همسنگر دیروزی خود را بخاطر یک ارزیابی متفاوت از یک تحول سیاسی اجتماعی معین جامعه “ضد انقلاب” و “پرو احمدی نژاد” بنامد، اولا هیچگاه از حد یک سکت فراتر نخواهند رفت؛ دوما، در صورت فرض محال، در فردای قدرت گرفتن در یک ده، ازهیچ اقدام غیر انسانی ای علیه مخالفینش به اتهام “ضد انقلاب” بودن و یا “طرفداری از احمدی نژاد” کوتاهی نخواهد کرد.
بعنوان ختم کلام، رفتاری که این تیپ انقلابیون در پیش گرفته اند از سر این باوراست که گویا مالکیت حقیقت تمام کمال نزد انها است و بس. کسی هم فکر میکند که تمام حقیقت تنها نزد او است، در مسیر پیشبرد آن “حقیقت”، هر شکستی را پیروزی قلمداد میکند و خود را محق و موظف میداند که برای دفاع از آن حقیقت خیالی، حرمت، حیات و اموال مخالفینش را زیر پا گذاشته و از هر تهمت، تحقیر و جنایتی بر علیه مخالفین خود کوتاهی نکند. این فرهنگی است که بخشی از چپ که بالاتر ذکر نامشان رفت در پیش گرفته و باز تولید میکنند. این فرهنگ ریشه دراصول مذهبی، مناسبات اقتصادی جهانسومی و آب هوای خشک و کم باران شرقی دارد. بسیار تاسف آور است که چندین دهه زندگی در کشورهای غربی و آمریکای شمالی نتوانسته است که رسوبات فرهنگی-مذهبی شرقی را در ذهن رهبران جنبش چپ ناسیونالیست لایروبی کند.
—————————————————————————————