جنبش سبزونشریه سامان نو

با اعتراض کاندیداهای جناح اصلاح طلب به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری وکشیده شدن دامنه اعتراضات به سطح خیاباتها ،موسوی،کروبی،خاتمی،رفسنجانی وسایررهبران اصلاح طلب به سهولت توانستند توده های ناراضی وعاصی ازشرایط موجود را بدلیل فقدان آلترناتیوی دیگری در جهت امیال وخواسته های ارتجاعی خویش بسیج کرده وبه میدان آورند.

ازهمان روزهای آغازین شروع اعتراضات شاهد پیوستن بخش عظیمی ازاپوزیسیون چپ ونمایندگان کمونیسم بورژوایی به اردوی جنبش اعتراضی به کودتای انتخاباتی موسوم به جنبش سبز بودیم. درابتدا این نیروها به قصد مصادره ی جنبش سبزوبا ادعای رادیکالیزه وسرخ کردن آن ودرنهایت  تبدیل آن به انقلاب سوسیالیستی به سبزها پیوستند.

احزاب،محافل ومنفردین طیف کمونیست بورژوایی در ادامه ناچار به تغییر تبیین ، وتغییر تاکتیک درمقابل جنبش اعتراضی شدند تا آگاهانه وازسر منافع طبقاتی خود زمینه تقویت جنبش سبز را که اکنون خود نیزبخشی ازآن بودند، فراهم آورند. بتدریج وبا اثبات عدم کارایی تاکتیک مصادره جنبش سبز ازیک سو واز سوی دیگر با توجه به سابقه وکارنامه مملو ازجنایت رهبران جنبش سبزنظیر موسوی وکروبی و… دربین افکارعمومی و صفوف وبدنه تشکیلاتی، جریانات مزبورنتوانستند پروسه تطهیر رهبران سبز را به سرانجام برسانند.البته عدم اقبال محافل وحامیان جنبش سبز ،نسبت به پذیرش وحضور عناصر واحزاب به اصطلاح چپ وسوسیالیست در میان صفوف جنبش نیزعامل دیگری درجهت تغییر تاکتیک ونحوه تعامل آنها با جنبش بود.

چپ پوپولیست وکمونیسم خرده بورژوایی حاشیه نشین که هیچ نقشی درتغییر وتحولات ومبارزات سیاسی ،اقتصادی،اجتماعی کارگران وزنان وجوانان وسایر اقشار اجتماعی دردنیای واقعی نداشته وندارد وتنها ادامه حیات خود را مدیون تکنولوژی ارتباطی،کانالهای تلویزیونی ماهواره ای ودنیای اینترنتی است،زیاد عجیب نیست که هرتجمع خیابانی وهرحرکت ارتجاعی گسترده ومیلیتانت، با هرپرچم وشعارومطالبه ای ازسوی این طیف بدلیل کثرت شرکت توده ها ومردم تقدیس شده وانقلاب وجنبش انقلابی نامیده شود.

روزانه دهها مقاله ونشریه توسط محافل،جریانات واحزاب وشخصیتهای چپ هوادارجنبش سبزدرجهت کشاندن کارگران وقاطبه مردم به زیرچرچم سبزوتامین هژمونی آن برسایرجنبشهای اجتماعی منتشر میشود. فصلنامه سامان نو بخشی ازتلاش چپ سبز درراستای تحقق این اهداف است.در پیشگفتارفصلنامه شماره ۱۰ سامان نو (نشریه پژوهش های سوسیالیستی) که درزمستان ۸۸ منتشر شده است،انتشاردهندگان آن تلاش کرده اند با تحریف واقعیت، جنبش سبز را به عنوان جنبش آزادیخواهی وسرنگونی طلبی به کارگران وکمونیستها قالب کنند.

دراین نشریه آمده است:

انتخابات ریاست جمهوری وتقلب آشکار بهانه ای شد تا جرقه ی این انفجارتوسط مردم روشن شود حرکت اعتراضی مردم که با شعار” رای من چه شد “آغاز شد.درتداوم اعتراضها وحضور مستمر مردم درخیابانها ودرنتیجه ی سرکوب عریان وکشتار مردم توسط رژیم، خیزش  مردمی متحول شدو به سرعت رادیکال گشت.شعارمرگ بر اصل ولایت فقیه که بویژه درروز ۶ دی (عاشورا)به شعار فراگیر تظاهر کنندگان تبدیل شدونیز مقاومت تحسین برانگیز مردم در برابر نیروهای سرکوب، به خوبی ظرفیت نهفته دراین مبارزه را آشکار میسازد.”

نویسنده درابتدا با تایید ضمنی وقبول مشروعیت انتخابات پروسه برگزاری ونهادهای مجری آن مضحکه های انتخاباتی درطی سی سال گذشته را به رسمیت شناخته است.ظاهرا تنها مشکل انتخابات دوردهم ریاست جمهوری ازدید این دوستان تقلب آشکاری است که سبب جرقه ی منجر به انفجاراعتراضات مردم درخرداد ماه سال جاری شده است.به عبارت دیگر اگر این تقلب صورت نمی گرفت وموسوی برتخت ریاست جمهوری تکیه میزد لابد انتخابات مشروع وانتخاب شونده نیز مورد قبول نویسندگان نشریه  قرارمیگرفت.

 میگویند تدوام اعتراضات وحضورمستمر مردم درخیابانها از ۲۵ خرداد وپس از انتخابات وهمزمان سرکوب عریان وکشتارمردم توسط رژیم سبب رادیکالیزه شدن اعتراضات شده است،فراموش کرده اند سی سال است جمهوری اسلامی با سرکوب سیستماتیک وبگیروبند واعدام وسنگساروشکنجه مردم وآزادیخواهان را ازتمامی حقوق انسانی خویش محروم و دربند کرده است.فراموش نکنیم تمامی جنبشهای اجتماعی برای رسیدن به اهداف وخواسته های جنبش تلاش میکنند مردم واقشارمختلف اجتماعی را درجهت منافع جنبش بسیج کنند .گویا اکنون با شروع اعترضات خودبخودی مردم وبدون رهبری امثال موسوی به نتایج انتخابات توده ها یک شبه به ماهیت جمهوری اسلامی آگاه شده وخواهان سرنگونی آن شده اند.مردم بدون رهبری وسازمان، با استفاده ازمناسبتهای مذهبی وحکومتی وبه بهانه های گوناگون به خیابانها ریخته وشعار مرگ بر اصل ولایت فقیه (مرگ بر اصل ولایت فقیه نه مرگ بر ولایت فقیه،البته میتواند جمهوری اسلامی بدون ولی فقیه هم داشت)سر میدهند. شیفتگی چپ پوپولیست به تجمعات وتظاهرات خیابانی سبب میشود به یکباره اصل تحزب کمونیستی وسازماندهی کارگران وتوده ی مردم درحزب انقلابی به فراموشی سپرده شده وتقدیس وتطهیر توده ها جای اصول اولیه فعالیت کمونیستی را بگیرد.با این تزهای من درآوردی میخواهند به خواننده این گونه القا کنند که برای سازماندهی انقلاب نیازی به فعالین،رهبران کمونیست و احزاب وجریانات سیاسی نیست.برای جریاناتی که در عالم واقع نه برنامه ای ونه توانی برای سازماندهی انقلاب وبرای متحد ومتشکل کردن مردم دارند تقدیس وتکریم توده های به خیابان آمده وتشریح اوهام وخیالات ذهنی اوج انقلابیگری ورادیکالیزم است.دراندیشه وقاموس پوپولیستها توده های مردم فارغ ازاشتباه وکارکردشان مصون ازانحرافات است.هرتظاهرات وتجمعی با هرپرچم واهدافی شایسته پشتیبانی است.

احزاب وجریانات چپ اپورتونیست مجبورند برای اقناع کارگران وزحمتکشان وگردآوردن آنان به زیر پرچم جنبش سبز شعارهای غالب تجمعات که نه مرگ بر اصل ولایت فقیه، بلکه یاحسین – میر حسین ونصرمن الله وفتح قریب والله اکبراست را نادیده بگیرند.اینکه چرا تظاهراتهای خیابانی همیشه با فراخوان رهبران جنبش سبز ودرمناسباتهای مذهبی وحکومتی نظیر تاسوعا وعاشورا وروز ۱۳ آبان روزمبارزه با استکیار وروزقدس و…وبا شعارهای مذهبی برگزارمیشود مهم نیست مهم تخیلات وآرزوهای سوسیالیستهای خرده بورژوایی است که امکان تحقق آن با جنبش سبز فراهم شده است.

نویسنده یا نویسندگان نشریه سامان نو در ادامه سعی در القای این ایده میکنند که تقابل درون جناحی رژیم واعتراضات مردم متوهم به اصلاح طلبان گرد آمده زیر پرچم سبزنتیجه ومحصول مبارزه طبقاتی ونماد تضاد دو طبقه متخاصم در مناسبات اقتصادی جامعه ایران است. مشخص نیست چرا توده های متشکل دراین جنبش به اصطلاح انقلابی با این درایت وآگاهی وافر طبقاتی تا کنون نتوانسته اند صف خود را ازرهبران جنبش سبز وخواسته ها ومطالبات ارتجاعی آن جدا سازند.باید از این چپهای سوسیالیست سوال کرد چرا دراین تجمعات بحثی از خواسته ها ومطالبات کارگران نیست؟چرا از آزادیهای فردی واجتماعی سخنی نمیرود ؟چرا جنبش شما نسبت به آزادی واستیفای حقوق زنان بی تفاوت است ؟ 

نویسنده میآورد:

“اما تاکنون خواسته های سیاسی واقتصادی جنبش های اجتماعی درایران،به ویژه جنبش کارگری،زنان ودانشجویی دراین مبارزه بازتاب نداشته است.اصولا شعارهای موجود درتظاهرات واعتراض های گسترده ی مردم جنبه ی نفی مناسبات کنونی را داشته وکمترخواسته ی اثباتی دراین شعارها مطرح شده است.شعار”آزادی زندانی سیاسی”و شعار مبهم “جمهوری ایرانی” ازمعدود شعارهای اثباتی این تظاهرات ها بوده است.به همین دلیل این مبارزات ،تاکنون تا سطح یک جنبش اجتماعی با مطالبات شفاف ومشخص،ارتقا نیافته است.این یکی ازضعفهای اساسی مبارزات جاری مردم است. عدم گسترش این مبارزه به شکل اعتصاب های سیاسی واقتصادی در محیط های کار،کارخانه،اداره ،مدارس ودانشگاه،نقطه ضعف دیگر این خیزش اجتماعی بوده است…  “

 نفی مناسبات کنونی یعنی نفی جمهوری اسلامی با تمام دم ودستگاه قانون گذاری،مجریه، قضاییه،سپاه،ارتش،اطلاعات و… جنبشی که افق وهدف اصلی آن اعتراض به نتیجه انتخابات وجایگزینی مهره ای دراین سیستم فلسفه وجودیش را تشکیل میدهد،نه میخواهد ونه میتواند مناسبات حاکم کنونی را نفی کند.این که چرا جنبش اعتراضی تا کنون درمیان طبقه کارگربا وجود رهنمودهای داهیانه دنباله روان چپ وکمونیست خرده بورژوای جنبش با اقبال درمحیط های کارگری روبرو نشده است؟ به این مسئله برمیگردد که بخش زیادی ازکارگران وزحمتکشان بدلیل تعامل وارتباط روزمره با رهبری وعناصر متشکل درصفوف جنبش به ماهیت واقعی جنبش وخواستها ومطالبات آن آگاهی دارند وآگاهانه از شرکت درآن خودداری می ورزند.شعارآزادی زندانیان سیاسی صرفنظراز فراگیر نشدن آن، اززبان رهبران جنبش بارها وبارها تفسیر وتوضیح داده شده که تنها منظورشان زندانیانی است که درنه ماه اخیر دستگیر شده اند.میگویند جنبش سبز تاکنون به یک جنبش اجتماعی با مطالبات شفاف ومشخص ارتقا نیافته است،اتفاقا” این جنبش ازهمان روزهای آغازین با مطالبات شفاف ومشخص به میدان آمد،رهبران جنبش خواهان سهمی ازقدرت وشراکت دراستثمارکارگران وزحمتکشان بوده وهستند واعتراض به نتایج انتخابات ودرمراحل بعدی اصلاح قانون انتخابات درجهت تحقق این هدف بکارگرفته شده است.نقطه ضعف جنبش نه دراثر بکارگیری تاکتیک های مبارزاتی وسبک کاری بلکه به علت ماهیت واقعی آن است.کارگران وقشر آگاه جامعه بدلیل شناخت واقعی از ماهیت ارتجاعی جنبش تا کنون برخلاف چپ پوپولیست وکمونیست های خرده بورژوای حاشیه نشین که همواره دنبالچه ی جنبش ارتجاعی سرمایه بوده اند ازپیوستن به جنبش سبز خودداری کرده اند.چه آنان که با الفبای مارکسیسم آشنایی دارند می دانند شرکت درتحولات اجتماعی وتحرکات وسیع توده ای به صورت پراکنده وبدون سازمان واز سرناچاری تنها تبدیل شدن به سیاهی لشکرجنبش بورژوایی است وبدون شک منفعت آن نصیب سازماندهندگان آن جنبش ارتجاعی میشود.

القای این نظریه که شرکت کارگران وکمونیستها بدون اتحاد وتشکل وبدون سازمان میتواند سبب رادیکالیزه شدن جنبشهای بورژوایی وتغییر آن شوند تنها نشان دهنده اوج استیصال ودرماندگی خرده بورژوایی است.کارگران با اتحاد وتشکل وسازمان میتوانند جنبش خود را سازمان دهند ونیازی به شرکت درجنبشهای ارتجاعی ندارند.گروههای چپ حاشیه ای و جریانات بورژوایی در سالهای گذشته تلاش کرده اند طبقه کارگر ومردم انقلابی را متقاعد کنند برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیازی به سازمان وتشکل وحزب انقلابی ندارند.این گروهها بدلیل نداشتن پتانسیل لازم وعدم وجود پایگاه اجتماعی سعی کرده اند از طریق سایتهای اینترنتی وتلویزیونهای ماهواره ای و با استفاده از شومن های سیاسی جای احزاب سیاسی را بگیرند،روزانه وبطور فله ای اطلاعیه میدهند،فراخوان تظاهرات واعتصاب وتحصن می دهند وازطریق اینترنت وتلویزیون میخواهند جمهوری اسلامی را ساقط کنند.ظهورجنبش سبزبرای این چپ فرصتی بود که با تبری جستن از حتی هرگونه آزادیخواهی لیبرالی شانس خود را برای پذیرفته شدن درآستانه سرمایه امتحان کنند اما غافلند که پیشروان طبقه کارگر وکمونیستها برای عدم تکراروقایع انقلاب ۵۷ وجلوگیری از تبدیل شدن به ابزارمعامله وسازش بخشهای گوناگون بورژوازی ایران با تکیه برداشتن سازمان واتحاد وانسجام درمقابل آنان ایستاده اند. 

درادامه درنشریه سامان نو آمده است :

“بی شک جدایی دین ازحکومت وسکولاریسم نیزبه یکی ازمهم ترین خواسته های دموکراتیک مردم ایران مبدل شده است.”

جالب است،میتوان با شعارالله اکبر و یاحسین و… به جنگ اسلام سیاسی رفت وخواهان جدایی دین ازحکومت شد(البته دخالت دین درآموزش وپرورش ونهادهای آموزشی موضوعی نیست که ازطرف بانیان سامان نوموضوعیت داشته باشد وشاید هم فراموش کرده اند) بهرحال برای تحقق خواسته های دمکراتیک درکشوری که اسلام سیاسی محور اصلی تبلیغات توجیهی حکومت برای حفظ وبقا سیستم سرمایه داری وموثرترین ابزار تحمیق توده های کارگرومردم برای پذیرفتن شرایط نابرابر موجود است میتوان با استفاده از شعارهای دینی ودرمناسبتهای مذهبی خواستار سکولاریزم شد.تحلیل جنبش اعتراضی جاری (سبز) درداخل کشور از سوی شیفتگان وسوسیالیستهای سبز خارج ازکشور بیشتر بر خواسته ها وتمایلات ذهنی وایده آلهای درونی آنان انطباق دارد تا آنچه درعالم واقع میگذرد.درواقع تصویری که ارائه میدهند دراغلب اوقات بشدت غیرواقعی وذهنی است.

درادامه پیشگفتار، گردانندگان نشریه سامان نو معضل جنبش سوسیالیستی را ناشی از دو عامل میدانند یکی عدم وجود انجمن ها ،شوراها وسازمانهای گسترده ی خودگردان ومستقل و دوم ناکارآمدی گروه های چپ و سازمانهای سوسیالیستی موجود که به مانعی برای سامان یابی طیف پراکنده سوسیالیست های انقلابی تبدیل شده است ومعتقدند این معضل در این فرآیند چند ماهه به نحو دردناکی برجسته شده است. اینان رهبری وهژمونی اصلاح طلبان حکومتی دررهبری جنبش اعتراضی وفمنیست های اسلامی ولیبرال درجنبش زنان ،رهبری عناصروابسته به خانه کارگروشوراهای اسلامی واعضای دفتر تحکیم وحدت وناسیونالیستها را پدیده ای قابل قبول دانسته وسوال میکنند مگر میتوان در جامعه ی سرمایه سالار به جز این توقعی داشت؟

سپس می آورد:

“مگر رهبری اغلب جنبشها وسازمانها وتشکل های اجتماعی وطبقاتی،در سرتاسرجهان،دردست ناسیونالیستها،بورژوافمنیستها،اپورتونیستها ورفرمیستها نیست؟”برای تایید آن نیز از مانیفیست جمله ی زیررا میآورد:

“عقیده ی حاکم در هرجامعه ی طبقاتی ،عقیده ی حاکم است”

با این نتیجه گیری به خواننده القا میشود که برای خروج از این موقعیت اسفبار که ناشی ازناکارآمدی گروههای چپ وسازمانهای سوسیالیستی و عدم وجود تشکلهای خودگردان ومستقل است چاره ای بغیرازرفتن زیر پرچم جنبش سبز نیست. در طی سالهای گذشته بارها وبه کرات دیده ایم که عده ای بنام کمونیست وسوسیالیست و ظاهرا” درلباس دلسوزان طبقه کارگر دم ازاستقلال تشکل وسازمانهای صنفی وطبقاتی میزنند.استقلال از چی وازچه کسانی مشخص نیست.البته با مراجعه به ادامه مطلب وهمچنین سابقه بحثهای گذشته درمحافل مختلف در بیشتر اوقات ارائه دهندگان تز تشکلهای مستقل،بر استقلال تشکلها از احزاب سیاسی تاکید میکنند. اگر یادتان باشد در قضیه دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب نیز این بحثها تا مدتها نقل محافل به اصطلاح چپ وسوسیالیست بود واین بار از سوی نشریه سامان نو دامنه ی آن به سایر تشکلها وانجمن ها گسترش داده شده است.جدا” مایه تاسف است کسانی در لباس سوسیالیسم وکمونیسم بدیهی ترین اصول کمونیسم یعنی تحزب انقلابی ونقش موثر کمونیستها را نادیده بگبرند،لابد منافع طبقاتیشان اینگونه اقتضا میکند چون این تز دقیقا” درراستای منافع سرمایه داران ودولتهای سرکوبگرشان است.جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته با ضد انسانی ترین شیوه ها نهایت تلاش خود را بکار بسته است تا مانع نفوذ کمونیستها درتشکلهای صنفی وطبقاتی شود. فلسفه وجودی کمونیستها بعنوان آگاهترین وانقلابی ترین بخش طبقه کارگر سازماندهی طبقه ،متحد ومتشکل کردن آنان درحزب انقلابی طبقه کارگر برای رسیدن به جامعه سوسیالیستی است.تاکید برسازمان دادن واستقلال تشکلها،انجمنها وشوراهای صنفی واجتماعی ازاحزاب سیاسی نه درراستای منفعت طبقه کارگر بلکه درتقابل با آن ودرراستای منفعت دشمان طبقه کارگراست.البته کاملا” واضح است کمونیسمی که برای سازماندهی انقلاب احتیاجی به سازمان وسیاست کمونیستی ورهبری وحزب سیاسی ندارد،به تبع آن باید خواهان تشکلهای مستقل وخودگردان نیز باشد،زیرا دراین تبیین ودراین دیدگاه توده ها منزه ازاشتباه ودارای کفایت سیاسی وآگاهی کامل هستند.درفرازوفرودهای انقلاب تاکتیک های متناسب با اوضاع واحوال وشرایط سیاسی را اتخاذ کرده ومانورهای لازم را انجام میدهند.برعکس ازدید این چپ های پوپولیست، کمونیستها همواره مزاحم خودآگاهی توده ها وپارازیت تشکل وشوراهای انقلابی کارگران،دانشجویان ومردم هستند،کمونیست به هیچ وجه عضوی از جامعه شمرده نشده وحق دخالت درجنبشهای اجتماعی را ندارد،چون توده ها دارای توان وقدرت کافی برای سازماندهی جنبشهای اجتماعی هستند وبه تناسب موقعیت وشرایط تاکتیک متناسب را اتخاذ میکنند،پس نتیجه میگیرند،برای سازماندهی انقلاب نیازی به حزب سیاسی وعناصرورهبران کمونیست که وابستگی تشکیلاتی به احزاب دارند نیست،تمام این تفکرات برگرفته ازاین اصل کمونیسم بورژاویی وسوسیالیستهای مسلکی است که سوسیالیسم جبرتاریخ است وخارج ازاراده وتلاش ما سرانجام فرا خواهد رسید.

طبق روایت دوستان نشریه سامان نو چون رهبری اغلب جنبشها وتشکلهای طبقاتی دردست مرتجعان است باید کمونیستها وکارگران مستقل ازاراده خود به عنوان پیاده نظام جنبش بورژواها تحت پرچم آنان به حرکت درآیند وبخاطر منافع طبقه سرمایه دار مجاهدت وتلاش کنند،ظاهرا” کثرت بورژواها دررهبری وسازماندهی انواع جنبشهای اجتماعی وتعدد تشکلها،سازمانها وجنبشهای طبقه متخاصم دلیل موجهی در راستای شرکت ما کارگران درجنبشهای ارتجاعی است.این تحلیل وارونه تنها ازسر تعلق به کمونیسم خرده بورژوایی پوپولیستهایی است که درراستای تبلیغ وترویج شکست طلبی وایجاد توهم وسردرگمی درمیان طبقه کارگربه منظور تقویت صفوف جنبش سبز به کارگرفته شده است.

بدون تردید عقاید،آرا واندیشه  حاکم درتمامی جوامع طبقاتی بدلیل بهره گیری از قدرت واستیلای سیاسی،اقتصادی،نظامی وفرهنگی طبقه حاکمه عقیده ی حاکم است.تمامی قوانین وهنجارهای اجتماعی درتمامی زمینه ها مهر ونشان طبقه حاکم را به همراه خود دارد. اما پذیرفتن این تز به معنای پذیرفتن سروری وسیادت طبقه حاکمه ونادیده گرفتن منافع وخواستهای طبقاتی افراد نیست.لازمه پایان دادن به سلطه طبقه سرمایه دار ونابودی نظام سرمایه درگرو سازماندهی جنبش کارگری وتحزب کمونیستی است نه درقبول شرایط موجود وحرکت درمسیر رویدادها واتفاقات جاری،کارگران وکمونیستها برای دستیابی به حقوق انسانی خویش ناچارند خلاف جریان حرکت کنند.

نشریه سامان نو در ادامه میآورد:

“آیا این دسته از سوسیالیستهای منزه طلب در فرآیند انقلابی پیش وپس از قیام ۱۳۵۷ ،به خاطر نقشی که روحانیت شیعه وملی/مذهبیها در هدایت جنبش مردمی داشتند ومنجر به شکست دهشتناک آن شد،درجنبش انقلابی مردم شرکت نمیکردند؟”

ظاهرا” سوسیالیستهای انقلابی سامان نو!! هنوز ازکم وکیف آنچه بر انقلاب ۵۷ گذشته است خبرندارند یا خود را به بیخبری زده اند. زیرا با طرح این سوال مشخص میشود این دوستان با فرض اینکه، اگر دوباره امکان بازگشت به روزهای ابتدایی انقلاب  ۵۷ را داشتند بازهم مانند رهبران حزب توده وسازمان چریکهای فدایی خلق و… دررکاب خمینی ضدامپریالست برای سرکوب مخالفان استبداد دینی حاضر شده وتجدید عهد وپیمان میکردند ورشادتهای رفقای قدیمیشان را دربرپایی جمهوری اسلامی بدلیل کثرت مردم درتظاهراتهای خیابانی تکرارمیکردند.ملاک چپهای پوپولیست درارزیابی جنبشهای مختلف نه منافع ورویکرد طبقاتی آن بلکه تعداد شرکت کنندگان درصفوف جنبش است.مترقی بودن یا ارتجاعی بودن یک جنبش به تعداد شرکت کنندگان ونیات آنان بستگی دارد، اینان آگاهانه واز سرمنافع طبقاتی خود وبا ژست انقلابیگری وانمود میکنند که گویا میتوان پرچم واهداف ورهبری جنبش را تغییر داد وآن را رادیکال کرد.جنبشی که توسط طبقه بورژوا وبرای اهداف مشخصی سازمان داده شده را نمیتوان مصادره کرد، همانگونه که انقلابیون ۵۷ علیرغم حضور میلیونها نفر که گوگوش و داریوش برایشان مهمتر و قابل احترام تر از خمینی بود، در نهایت زیر پرچم خمینی و دارودسته سازمان یافته اش قرار گرفتند وحاکمیت اسلامی سرمایه در زیر چتر حمایت غرب و نقشه غرب بر جامعه نسبتا مدرن و صنعتی آن روز ایران تحمیل شد. فعالین چپ در سامان نو و دیگر سازمانهای پوپولیست این فاجعه را باز هم میخواهند تجربه کنند. تاریخ درستی این نظریه را اثبات میکند. 

درادامه میآورند:

“البته اگر جنبش سوسیالیستی ایران طی سی سال گذشته،درسهای لازم سیاسی،تشکیلاتی،برنامه ای ونظری راازاین شکست هولناک آموخته بود،هم اکنون از موقعیت سیاسی بهتری درمداخله ی سیاسی ونظری جنبش مردمی قرارداشت”

اشتباه فاحش ومرگ آور کمونیستهای بورژوایی وسوسیالیسم خلقی در انقلاب ۵۷ ورفتن زیرعبای خمینی تحت لوای مبارزه با امپریالیسم وانقلاب وانقلابیگری وشرکت درجنبشی که همگان شاهد شکست آن بوده اند والبته نه تنها شکست بلکه سبب به قدرت رسیدن یکی از هارترین ودرنده ترین رژیمهای استبدادی سرمایه شده است که در طول سی سال هزاران نفر را به وحشیانه ترین شیوه ها به کام مرگ ونیستی کشانده است،هنوزبرای این دوستان مایه عبرت نشده است و ازسوسیالیستها میپرسند آیا درجنبشی که کاملا” نتیجه وآینده ضد کارگری وارتجاعی آن مشخص است شرکت میکنند؟ بدون شک جواب هر انسان کارگر و کمونیستی که به جنبش طبقاتی و سوسیالیستی اش آگاه باشد  به این سوال منفی است ،اما شرکت یا عدم شرکت افراد درجنبشهای اجتماعی درگرو درک منافع طبقاتی افراد است.ازکارگروکمونیست نمیتوان انتظارداشت درجنبشهای بورژوایی که درتقابل با منافع طبقاتی وی است شرکت کند اما ازروشنفکران خرده بورژوا وسایراقشار طبقه سرمایه دار انتظاری بغیراز شرکت درجنبشهای توده ای ارتجاعی ومجاهدت وجانفشانی زیر پرچمهای رنگارنگ وازجمله سبزنمیرود.راهنمای همه ی طبقات وتمامی ما منافع طبقاتی است.

نویسندگان درادامه با تمسخر وریشخند اعتراضات دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب  درسال ۸۶  مینویسند :

 “یا کسانی هستند که با اراده گرایی “ماورا چپی دراوج خفقان حاکم دوسال پیش ،تعدادی ازدانشجویان پیرامون خود رادردانشگاه تهران تشویق میکردند تا پرچم سرخ برافرازند،هم اکنون،هنگامی که صدها هزارنفرازمردم ستمدیده واستثمارشده درسراسرکشوربه نبردی تحسین برانگیزبا واپس گرایان حاکم برخاسته اند ،صحنه ی مبارزه در”جنبش موجود” راترک کرده وبه گوشه ی امن وخلوت حزبی ومحفلی خود که البته با شعارهای رادیکال ،مزین شده،پناه برده اند.”

نویسنده پیشگفتار نشریه سامان نو دراین پارگراف بخوبی اپورتونیسم واوج انقلابیگری خرده بورژوایی خود را عیان نموده است.تکرار اتهامات جمهوری اسلامی وجریان نئوتوده ای آذرین – مقدم مبنی بروابستگی تشکیلاتی دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب به احزاب سیاسی پدیده ی تازه ای نیست،مایه تاسف است که این اقدام ضدانقلابی این باراز سوی گردانندگان نشریه فوق صورت میگیرد. اما از این گذشته مساله مهم عیان کردن اوج تعلق سیاسی و طبقاتی نویسنده یا نویسندگان پیشگفتار سامان نو است.

 برای سوسیالیسم بورژوایی وگردانندگان سامان نو همچنان که قبلا” نیز گفتم ملاک تحلیل وارزیابی جنبشها نه پرچم واهداف وافق آن بلکه تعداد شرکت کنندگان ملاک ومحک است.استفاده از تعابیری همچون اراده گرایی ماورا چپی وبه هیچ انگاشتن اعتراضاتی که تحت پرچم سرخ وتوسط دانشجویان سوسیالیست انجام گرفته است،بدلیل عدم اقبال از سوی محافل وجریانات بورژوایی وتعداد قلیل شرکت کنندگان محکوم وشایسته سرزنش والفاظ ناشایست است هرچند این اعتراضات بیانگرخواست ومطالبات آزادیخواهانه وبرابری طلبانه کارگران ،زنان،دانشجویان سوسیالیست وکمونیست بوده ودراعتراض به سرکوب وخفقان جمهوری اسلامی برپا شده باشد. هر چند این جنبش ۴ سال یعنی از سال ۸۲ تا ۸۶ در مبارزه برای آزادی و برابری و در حمایت، و مرتبط با جنبش کارگری خود را سازمان داد و تلاش و مبارزه کرد و صف بسیار بزرگی از آگاهان به این جنبش را گردآورد که برای سرمایه داری حاکم قابل تحمل نبود، همانطور که سندیکای شرکت واحد، همانطور که سندیکای نیشکر هفت تپه و همانطور که اول ماه مه سال گذشته و … برعکس، جنبش اعتراض به نتایج انتخابات وبا پرچم سبز به رهبری موسوی وکروبی و…شایسته تقدیروتکریم است،چون توده های وسیعی از مردم به آن پیوسته اند.برای دوستان نشریه سامان  ملاک انقلابی بودن ودرصحنه حضورداشتن مترداف است با پیوستن به جنبش موجود (اسم دیگرجنبش سبز)،باید به این دوستان گفت ما بدلیل تضاد جنبش موجود شما وجنبش سبز اصلاح طلبان با منافع طبقه کارگر وبدلیل تعلق ووابستگی مان به جنبش کمونیسم کارگری نمیتوانیم با شما همراه شویم.افتخار وسعادت این همراهی با ارتجاع سبز وکل اردوی هوادار آن مبارک جریانات و افراد و گروه هایی باشد که این را عین جنبش خود میدانند.جنس کمونیسم ما جنس کمونیسم مارکس ولنین ومنصورحکمت است ما به انقلابات رنگی ومخملی اعتقادی نداشته ونداریم.ما از رهبران کمونیست خود آموخته ایم بدون به میدان آمدن طبقه کارگر وبدون سازمان وتشکل وتحزب کمونیستی راه به جایی نخواهیم برد.تاریخ انقلابات معاصرنشان داده است شرکت درجبشهایی سازمان یافته بورژوایی تنها سبب تقویت صفوف استثمارکنندگان وتجدید حیات آنان میشود.  

 درادامه از جریاناتی که ادعای رهبری جنبش اعتراضی را دارند میپرسد اگررهبری وهدایت مبارزات جاری را دراختیاردارند ،پس چرا مردم به جای شعار زنده باد سوسیالیسم ،درخیابانها شعار یا حسین – میرحسین میدهند،ویا شباهنگام به جای شعارهای سکولار دریافتی ازتلویزیون ماهواره ای،درکوی وبام بانگ الله واکبرونصرمن الله وفتح قریب سر میدهند”

میگویند دروغگو کم حافظه است. نویسنده درابتدای پیشگفتار شعارغالب تظاهرات کنندگان را مرگ بر اصل ولایت فقیه وجدایی دین از دولت ذکر کرده بود اما دراین پارارگراف فراموش کرده وصحبت ازشعارهایی میکند که هژمونی این جنبش را نشان میدهد و توده ها را هم همراه کرده است،واقعیت این است که شعار غالب درتمامی تجمعات وتظاهراتهایی که در هشت ماه گذشته برگزار شده است این شعارها بوده است :یاحسین –میرحسین،الله اکبر ونصرمن الله وفتح قریب. در حال حاضر تقریبا” تمامی احزاب، جریانات،محافل وشخصیتهای منفرد چپ حامی جنبش اعتراضی برآمده از اعتراض به نتایج انتخابات خرداد ماه سال جاری بغیر از طیف توده ای واکثریت که کماکان جنبش جاری را جنبش سبز مینامند بقیه معتقدند که جنبش جاری ازاصلاح طلبان عبورکرده وخواسته ومطالبات توده های متشکل درجنبش اعتراضی رادیکال شده است.البته جنبش اعتراضی به نتایج انتخابات از طرف چپ پوپولیست واپورتونیست با اسامی متعددی ازجمله جنبش انقلابی مردم،جنبش سرنگونی طلب،انقلاب و… نامگذاری شده است.اما موضع وسیاست تمامی چپ حامی جنبش سبز درقبال آن یکسان است همه آنها با تلاش وکوشش خستگی ناپذیر میکوشند با ارائه تصویر نادرست و وارونه ازماهیت واقعی جنبش وبا بهره گیری ازانواع ترفندها وارائه تزهای من درآوردی زمینه پیوستن طیقه کارگروسایر اقشارمردم را به این جنبش ارتجاعی فراهم کنند.براستی باید پرسید این چگونه آزادیخواهی وانقلابیگری است که درآن سرسوزنی نشان از خواسته ها ومطالبات واقعی کارگران وزنان و… حتی در سطح شعار و بانگهای شبانه برسرکوی وبرزن وپشت بام نیست. 

پیشگفتار نویس سامان نو در ادامه مینویسند:

 “… سوسیالیستهایی هستند که همیشه به دنبال جنبشهای مردمی میدوند وکارشان تنها دلالی میان کاروسرمایه،وکارچاق کنی برای کسانی مانند رفسنجانی،منتظری،موسوی وکروبی وتلاش برای تفسیرجنبه های دمکراتیک قانون اساسی جمهوری اسلامی درچهارچوب نظام فعلی بوده است.”

بنظر میرسد خواننده نشریه سامان نو درپایان ازقلم خود نویسنده البته ناخواسته وناخودآگاه به تعبیر وتفسیردرستی از ماهیت واقعی سوسیالیستهای منتشرکننده این نشریه میرسد. یا شاید سیر رویدادها سوسیالیست ما را رادیکال تر کرده است و امید ها به جنبش سبز به نا امیدی تبدیل شده است. در میان چپ این روال عادی بود و مثلا حزب کمونیست کارگری که رهبرشان در ابتدای جنبش سبز فراخوان قطع کشتی گرفتن با موسوی را صادر کرد، اکنون بسیار فرصت طلبانه  میگویند که آنها ۳۰ سال است جناح های مختلف رژیم را ضد انقلابی و ضد مردمی و … میدانند! خواننده در لابلای سطور وپاراگرافهای این مطلب تلاش نویسنده را دراقناع خود برای پیوستن وروان شدن درزیر پرچم سبز درمی یابد.این تلاش را بغیرازدلالی میان کاروسرمایه وکارچاق کنی برای رهبران جنبش سبز چه باید نامید؟ قالب کردن جنبش ارتجاعی سبزبه جنبشی انقلابی وتوجیه جنبه های واپس گرایانه آن به منظورایجاد مقبولیت وکشاندن طبقه کارگر به زیرپرچم سبزدرراستای منافع کدام طبقه انجام میشود؟ آیا خود بانیان این نشریه مگرغیرازدویدن به دنبال جنبش سبزکاری انجام داده اند؟ درخلال خواندن همین مطلب خواننده به وضوح میبیند نویسنده هنوزدرحال وهوای سوسیالیستهای ۵۷ ی سیرمیکند وگویی درگذرزمان فریزشده است.اصرار وسماجت نویسنده برتکرار تجربه شکست خورده چپ پوپولیست ۵۷ ی درشرایط فعلی ودربرخورد به جنبش سبزمصداق واقعی کارچاق کن ودنباله رو جنبش های بورژوایی است ونویسنده توانسته است به بهترین نحو خودرا تعریف کند.  

نویسنده در ادامه مطلب ازدید خود به معضل ومشکل تاریخی جنبش سوسیالیستی که به گمان وی هنوز درکارنامه سوسیالیستهای ایران وجود دارد اشاره کرده ومی نویسد:

“ویژگی مشترک  تمامی این گروهها مقدم دانستن منافع گروهی خود بر منافع جنبش اعتراضی ونادیده گرفتن برتری سامان یابی تشکل های مستقل وخودگردان کارگری وسایرنهادهای مردمی درمبارزه های طبقاتی واجتماعی است”

مقصود وهدف اصلی ازارائه تز تشکل مستقل وخودگردان کارگری، جلوگیری ازدامنه نفوذ کمونیسم کارگری وایجاد شکاف بین بخشهای مختلف طبقه کارگراست.همراهی وتکرار طوطی وارتزهای ضد کارگری متفکران واندیشمندان دنیای سرمایه درتقابل وتضاد با منافع طبقه کارگروسنگ اندازی درراه تحقق شرایط ذهنی انقلاب سوسیالیستی است.شعارتشکل های مستقل وخودگردان کارگری در واقع نفی  تحزب کمونیستی و ترویج سندیکالیسم ورفرمیسم وبه انحراف کشاندن جنبش کارگری است.

قطب نمای کمونیستها درتحلیل وارزیابی جنبشها منافع طبقاتی است.کمونیستها تمامی پدیده های اجماعی وازجمله جنبشهای اجتماعی را با منافع طبقاتی طبقه کارگر می سنجند.جنگ وجدال طبقه حاکمه برسرنحوه سودی است که طبقه کارگرتولید میکند.این جدال سیاسی نقطه اشتراک تمامی جنبشهای بورژوایی است،ودرجبهه متقابل نیز طبقه کارگر واحزاب کمونیست درجهت کسب قدرت سیاسی ولغو بردگی کارمزدی تلاش میکنند.بدیهی است مبارزه برای کسب قدرت سیاسی وبرقراری حکومت کارگری نیازمند سازمان وتحزب کمونیستی وایجاد حزب لنینی طبقه کارگراست.

نویسند ه پیشگفتار نویس سامان نو زیر هر کارگر پناهی و سوسیالیسمی که قرار گرفته باشد، همگام با بخش عظیمی از میدیای جهانی واپوزیسیون بورژوایی اعم ازچپ وراست، میخواهند جنگ وجدال درون جناح های رژیمی را که توده های مردم خواهان نابودی آن برای رسیدن به زندگی بهترهستند، به نام جنبش انقلابی،آزادیخواهانه ومردمی به  خورد مردم وطبقه کارگربدهند اما این تلاش با تناقض گویی وتحریف واقعیات راه به جایی نمی برد واهداف وچهره واقعی مدافعین دروغین طبقه کارگر را نمایان می سازد. 

فراموش کردن اصل مبارزه طبقاتی سبب میشود ما کارگران وکمونیستها به دنبالچه ی جنبشهای ارتجاعی دیگران تبدیل شویم.لازم است همه ی ما یکباردیگر بیانیه پلنوم ۱۵ کمیته مرکزی حزب حکمتیست را تحت عنوان آنچه باید آموخت! مرور کنیم.برای جلوگیری ازتکرار تجربه ای شکست خورده باید به حزب حکمتیست پیوست.

اسفند ماه ۸۸