به مناسبت ٢٢ بهمن سالگرد انقلاب مردم , سرکوب و رفرمیسم، خطر و تهدید

مرجان افتخاری : سی سال گذشت، با توجه به میانگین طول عمر در ایران می توان گفت کمی بیش از یک نسل گذشت. در این سی سال رخ دادهای کم و بیش مهم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در سطح جهانی، منطقه خاورمیانه و ایران بوقوع پیوسته اند که زندگی میلیونها انسان در سراسر جهان را تحت تاثیر قرار داده اند.

رخ دادهائی که در تدوین استراتژی و برنامه جنبش جهانی طبقه کارگر، احزاب، سازمانهای سیاسی و جنبش های اجتماعی بدون تاثیر نبودند، بطوریکه شکل گیری جنبش های اعتراضی جدید در سطج جهانی بازتاب و انعکاس مشخصی از این رخ دادها و تغیر و تحولات است.

بطور خیلی خلاصه به چند رخ داد جهانی که از نظر من مهم هستند اشاره میکنم و سپس به حوادث و وقایع مهم در خاورمیانه و ایران میپردازم.

فرو پاشی کامل بلوک شرق و سرمایه داری دولتی با شوت دیوار برلین بعنوان سمبول یک دوران تاریخی از رویداهای سیاسی مهمی بود که منجر به قدرت مطلق و مسلط اقتصادی، سیاسی و نظامی امپریالیسم آمریکا و تک قطبی شدن جهان شد. حمله و اشغال نظامی عراق در سال ٢٠٠٣ که منجر به سرنگونی دیکتاتوری ٣۵ ساله صدام حسین گردید تاکیدی بر تک قطبی، تسلط و سیطره مطلق امریکا در سطح جهانی بود که علیرغم مخالفت کشورهای اروپائی بخاطر منافع اقتصادی و اعتراض میلیونها انسان صلح دوست در سراسر جهان عراق توسط امپریالیسم آمریکا و انگلیس اشغال شد.

در ادامه، سیاستهای اقتصادی سرمایه داری جهانی "نئولیبرالیسم"، گلوبالیزاسیون" بعنوان مرحله ای که راه را برای گسترش سرمایه جهانی هموارتر کرد قابل ارزیابی است. بحران بی سابقه مالی اخیر که از سال ٢٠٠٧ در آمریکا آغاز شد تنها یکی از بازتابهای سیاست و عملکرد جدید سرمایه و سیستم سرمایه داری جهانی است که ابتدا بازار بورس، بانکها و سپس صنایع ساختمان سازی، ماشین سازی و صنایع وابسته به این دو بخش را در کشورهای سرمایه داری و سایر کشورها در پی داشت. کاهش تولید و ورشکستگی، بیکاری هزاران نفر در امریکا و اروپا که در این بخشها کار می کردند و سپس باعث بیکاری، فقر و درماندگی بیشتر برای میلیونها انسان در سایر کشورها شده است.

از طرف دیگر "اتحاد اروپا" که در ابتدا با هدف و باور دو قطبی کردن جهان (اروپا- آمریکا) شکل گرفت، اکنون با ٢٧ کشور عضو تنها در سطح یک ارگان هماهنگ کننده سیاسی و اقتصادی با بر داشتن مرزهای تجاری و ایجاد امکانات آسانتر برای گسترش سرمایه در اروپای شرقی و تعدادی از کشورهای آسیائی پس از چند سال به این نتیجه رسید که نمیتواند روءیای دو قطب اروپا- امریکا را در سر داشته باشد.

در مقابل طی این سالها موج همبستگی مبارزاتی طبقه کارگر جهانی و جنبشهای اجتماعی مرزها و محدوده های کشوری را کنار گذاشته و به موضوعی جهانی و فراملیتی تبدیل شده است. مبارزات اتحادیه های کارگری، جنبش ضد جنگ، ضد سرمایه داری، انتر مندلیزاسیون، ضد G8 و فرم های اقتصادی کشورهای سرمایه داری در شهرDavos، جنبش سبزها، اکولوژیستها و جنبش زنان همه بخشی از مبارزات جهانی نیروهای چپ، مترقی و کارگری هستند که در عین پراکندگی استراتژیکی و برنامه ای ولی مبارزه با سرمایه داری محور اصلی فعالیت این جنبشها است. در واقع، دو قطبی شدن جهان را به گونه ای دیگر نه چون گذشته در سطح دو رژیم یا دو دولت بلکه سرمایه داری و توده های میلیونی که این سیستم را به چالش کشیده اند از مشخصه های این دوران است.

گسترش احزاب و جریانهای ارتجاعی اسلامی

پس از تشکیل جمهوری اسلامی بعنوان یک قدرت سیاسی و دستگاه دولت مذهبی با گسترش موج گروه های اسلامی در سطح منطقه خاورمیانه و کشورهائی که مذهب اسلام بعنوان دین اکثر مردم مطرح است روبرو هستیم. گروه هائی که در گذشته هرگز پایه های توده ای در بین مردم نداشتند. اخوان المسلمین و امل اسلامی که جزء قدیمی ترین جریانات اسلامی در خاورمیانه محسوب میشوند عملا به صورت گروهای مخفی – نظامی در فلسطین فعالیت داشتند. از سوی دیگر، اشغال افغانستان توسط شوروی سابق در سال ١٩٧٩ به جزء زیر پا گذاشتن حق حاکمیت و تعین سرنوشت افغانها زمینه مناسبی شد تا با کمکهای اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی آمریکا، گروها و جریانهای تروریستی و ارتجاعی اسلامی انگیزه مشخص و تعریف شده ای برای تدوین و بازسازی داشته باشند. تحمیل رژیم "بدوی" طالبان و گسترش شبکه های مختلف اسلامی از ویژگیهای این دوران است. البته نقش وهابیت عربستان سعودی و کمکهای بی دریغ مالی این کشور یکی دیگر از دلائل رشد این شبکه است. بطوریکه احزاب اسلامی از سال ١٩٩٧ به طور فعال در صحنه سیاسی ترکیه حضور پیدا کردند و حزب اسلامی عدالت و توسعه در ترکیه توانست در سال ٢٠٠٢ در بخشهائی از ارگانهای دولتی و سپس در سال ٢٠٠٣ قدرت دولت را بدست گیرد. پیروزی حماس در ژانویه ٢٠٠۶ در فلسطین، تشکیل دولت اسلامی عراق که احزاب اسلامی در مجلس و کابینه دولت آن اکثریت دارند، افزایش نمایندگان حزب الله در کابینه دولت و مجلس لبنان، کسب ٢٠٪ صندلی های مجلس مصر توسط اخوان المسلمین در سال گذشته، همه نمونه هائی از گسترش نیروهای اسلامی ارتجاعی در منطقه و کشورهای اطراف ان هستند. در برخی از کشورهای دیگر مانند پاکستان نه تنها بعضی از مناطق مرزی کاملا خارج از کنترل دولت هستند بلکه در اسلام آباد، در قلب پاکستان درگیری نیروهای اسلامی با نیروهای نظامی در جریان "مسجد سرخ" در سال ٢٠٠٧و همچنین در گیرهای پراکنده در هند ، فیلیپین، نیجریه، سومالی و اندونزی همه نشانه 
های مشحصی هستند که بر رشد و قدرت گرفتن احزاب اسلامی تاکید دارند.

دو محور را میتوان در مورد گسترش احزاب و جریانهای ارتجاعی اسلامی در نظر گرفت.

زمینه های اقتصادی: بیکاری، فقر، فلاکت، بی خانمانی و آوارگی توده های کثیری از مردم در تمام این کشورها. مردمی در حاشیه و به حال خود رها شده که جایگاه و سهم مشخصی در تولید اجتماعی ندارند و در واقع انها را از دایره تولید و مناسبات آن بیرون انداخته اند. در ایران حاشیه نشین های شهرهای بزرگ، حلبی آبادها دهقانان و خرده دهقانانی بودند که در بهترین حالت بخشی از کارگران ساختمانی یا فصلی را تشکیل میدادند. دست فروشی و دوره گردی تنها منبع در آمد اندک آنان بود. این اکثریت رانده شده و فراموش شده که همیشه در جستجوی دستی از آسمان است برای بهبود شرایط زندگی میتواند در انقلاب ۵٧ بدنبال خمینی، در فلسطین حماس، در لبنان حزب الله و…. دل خوش داشته باشد. توده ای نا آگاه از نظر سیاسی با اعتقادات و باورهای شدیدا مذهبی.

موضوع دیگر نظرات شدیدا ضد غربی، ضد آمریکائی و طبیعتا ضد اسرائیلی تمامی این گروه ها و احزاب اسلامی است. اگر به سالهای ۵٧ تا ۶٠ و نظرات خمینی در مورد آمریکا و غرب که منعکس کننده نظرات بسیاری از این جریانات است توجه کنیم، آمریکا و غرب سمبول روابط و مناسبات فرهنگی و قوانینی هستند که از نظرایدئولوژیکی با "اسلام" در دو نقطه مخالف قرار دارند. بطور مشخص وضعیت و موقعیت زنان( حق انتخاب پوشش، حق طلاق، برابری های نیم بند سمبلیک، حق روابط آزاد بین دو جنس و….) مجموعه فرهنگی ( موزیک، سینما، هنر، ورزش و بویژه حضور زنان در این زمینه) از نظز سیاسی و اجتماعی( چند حزبی، سندیکاها و اتحادیه های کارگری،نهادها و ارگانهای اجتماعی، آزادی مطبوعات، بیان و قلم، حق اعتصاب و اعتراض و… ) حقوق قضائی ( استقلال قوه قضائیه بویژه از مذهب و لغو حکم اعدام ) مجموعه ای که نه تنها هیچ جایگاهی در ایدئولوژی اسلامی ندارند بلکه درست در ضدیت و در مقابل هم قرار گرفته اند. "غرب ستیزی و امریکا ستیزی" خمینی دقیقا در همین مجموعه که به آن اشاره شد متبلور است. ولی همین کشورها ترکیه، ایران، عربستان، پاکستان که مفهوم و تعاریف مختلفی از اسلام، حکومت و جامعه اسلامی دارند همه بدون استثناء ارگانها و سازمانهای جهانی امپریالیستی "غربی" مثل بانک جهانی، صندوق جهانی پول، تکنولوژی غرب و بسیاری از سیاستهای اقتصادی غرب را می پذیرند و کمترین مخالفت و یا ستیزی در این زمینه وجود ندارد. به واقع میتوان چنین نتیجه گرفت که "دموکراسی" حتی محدودترین نوع آن اصلی ترین دشمن و خطر برای "اسلام" محسوب می شود.

موجودیت گروه های اسلامی و بطور کلی ایدئولوژی آنان در مبارزه ای دائمی با "دموکراسی" یا " غرب " بعنوان خطر و تهدید اساسی خلاصه میشود. به همین دلیل تحکیم و برقراری پایه ها و اصول اسلامی در جامعه تنها ابزاری است که به موجودیت و بود و نبود این جریانات گره خورده است. موضوع مهمی که گروه ها و سازمانهای چپ در سالهای اول انقلاب ۵٧ قادر به درک و تشخیص آن نبودند و "امریکا و غرب ستیزی" خمینی را بعنوان مواضع ضد امپریالیستی خرده بورژوازی ارزیابی کردند در حالی که روی دیگر سکه را ندیدند.

فلسطین کانون اصلی بحران در خاورمیانه

با موفقیت حماس در انتخابات ژانویه ٢٠٠۶ نه تنها شرایط سیاسی و وضعیت زندگی مردم بهتر نشد بلکه همانطور که پیش بینی میشد شرایط به گونه ای ادامه پیدا کرد که بحران قدرت سیاسی بین رهبری فلسطینیها محمود عباس و حماس تا انجائی پیش رفت که نیروهای فلسطینی در ژانویه ٢٠٠٧ رور در روی هم قرار گرفتند، درگیریهای نظامی که به کشته و دستگیری تعدادی از طرفین انجامید. تعداد دیگری از فلسطینیها به علت عدم وجود امنیت مجبور به ترک نوار غزه شدند واز ژانویه ٢٠٠٧ عملا فلسطین به دو قسمت و دو قدرت تقسیم شد.

در ٢٧ دسامبر گذشته جنگ ویرانگر حماس و اسرائیل در نوار غزه منطقه خاورمیانه را بار دیگر در بحران فرو برد. ارتش قدرتمند و اشغالگر صهیونیستی با کشتار، ویرانی و بی خانمانی هزاران نفر از مردم فلسطین سیاست جنگ طلبانه و تجاوز گرایانه خود را به پیش برد. دولت اسرائیل تمام شرایط سیاسی در سطح جهانی را برای حمله گسترده و بروز جنگ مناسب ارزیابی کرد. دوران انتقال و تغیر دولت در آمریکا، اختلافات سیاسی و چند گانگی دولتهای عربی در مورد مشکل فلسطین، اختلافات شدید بین دو جناح قدرتمند در فلسطین (الفتح- حماس)، اتنخابات آینده در اسرائیل و تقویت حزب "کدیما"، جبران شکست ارتش آن در جنگ با حزب الله، همه زمینه های سیاسی بودند که به دولت اسرائیل امکان و اجازه یک جنگ گسترده و اشغال نظامی را داد. ولی از سوی دیگر نمیتوان نقش و مسئولیت حماس را در بوجود آوردن این جنگ نادیده گرفت. گروه ارتجاعی تروریستی که توانست به هر دلیلی در انتخابات ژانویه ٢٠٠۶ اعتماد و رای مردم را بدست آورد در طول این دو سال کمترین تاثیر و تغیری در بهبود وضعیت زندگی مردم نداشت. اختلاس، رشوه خواری، دامن زدن به اختلافات و درگیری های درون فلسطینی و در کنار آن بیکاری، فقر و فلاکت بیشتر مردم کارنامه دو ساله