کشمکش آمریکا ـ ایران و ما (٢)

کشمکش آمریکا ـ ایران و ما (۲)

ژوئیه ۲۰۱۹

کرونولوژی روابط چهل سال اخیر ایران و آمریکا

۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹

تاثیر بسزای اعتصاب کارگران شرکت نفت در به فلج کشاندن اقتصاد حکومت شاهنشاهی، که از ۹ سپتامبر ۱۹۷۸ (۱۸ شهریور ۵۷) آغاز شده بود، در همراهی با اعتراضات و تجمعات خیابانی روزمره توده میلیونی مردم علیه حکومت شاه، حامیان غربی محمد رضا پهلوی را در زمستان آنسال قانع کرده بود که شاه رفتنی است. نشست سران چهار کشور بزرگ غربی در جزیره گوادلپ، ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹، در مورد وضعیت ایران تنها حکم رسمیت بخشیدن به تصمیمی را داشت که آمریکا از یکماه قبل با فرمول ژیسکاردستن «کار شاه تمام است» گرفته بود. طی مذاکرات مستقیم و غیر مستقیمی که بین آمریکا و خمینی طی حداقل یکماه منتهی به پرواز خمینی به تهران – ۱ فوریه ۷۹ — صورت گرفت، آمریکا و خمینی بر سر دو موضوع ساق شدند. اول، سرکوب کمونیستها — که اسم رمز سرکوب انقلاب نیز بود — و دوم حفظ ارتش بود. اگرچه قول خمینی مبنی بر تداوم صدور نفت برای غرب اهمیت داشت اما کارتر حساب چندانی روی قول او برای حفظ رابطه با آمریکا باز نکرده بود. جیمی کارتر بخوبی میدانست که حفظ رابطه با آمریکا توسط اسلامیون با ریسک زیادی همراه است. آنچه برای دولت پراگماتیست آمریکا اهمیت داشت سرکوب انقلاب ایران در متن جنگ سرد بود. سرکوب انقلابیون و در راس آنها کمونیستها صدر جدول نگرانی های آمریکا درباره ایران بود. در پیام ساندرز که توسط وارن زیمرمن به خمینی رسید، گفته شد «ارتش ایران خیلی خوب آگاهی دارد که توده‌ای‌ها دعوت به عملیات مسلحانه کرده‌اند و ارتشی‌ها ترس آن را دارند که یک عملیات حساب شده‌ای توسط توده‌ای‌ها برای تحریک و درگیری بین ارتش و طرفداران آقا وجود داشته باشد». همچنین “هارولد ساندرز که در دوران ریاست جمهوری کارتر معاون خاور نزدیک وزارت امور خارجه بود روز ۲۸ بهمن ۱۳۵۹ به کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان گفت: «بیشتر از آنچه در کل به ما نسبت می‌دهند، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، با رهبران مذهبی تماس داشتیم». او در ادامه می‌گوید: «جالب است که عده‌ای از اعضای شورای انقلاب که خمینی پس از پیروزی انقلاب ایجاد کرد افرادی بودند که آمریکایی‌ها طی شش ماه قبلش با آن‌ها تماس داشتند. آن‌ها دوست ندارند که به این موضوع اذعان کنند. اما فکر می‌کنم چیزی که شما به آن اشاره می‌کنید، فقط تماس نیست، بلکه گامی فراتر از آن است، در واقع به رسمیت شناختن نمادین مردی بود که به قدرت رسید».” (سایت بی بی سی، ژوئن ۲۰۱۶) هویزر همزمان با شروع نشست گودالپ در ۴ ژانویه به تهران آمده بود و در تنها ملاقاتش با شاه از او پرسیده بود که او چه موقع ایران را ترک میکند. مهار ارتش و تسلیم آن به ملی ـ اسلامیون قطعیت داده شد اما قیام پیش بینی نشده و مسلحانه مردم در ۱۱-۱۰ فوریه (۲۲-۲۱ بهمن) معادلات بالائی ها و به تبع آن رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا را تغییر داد. بعلت از هم پاشیدگی ارتش و سایر قوای سرکوب که نتیجه بلافاصله قیام بهمن ماه بود، سرکوب انقلاب به تعویق افتاد. انقلاب ۵۷ عملا تا ۱۹ ژوئن ۱۹۸۱ (سی خرداد ۶۰) ادامه پیدا کرد و سرکوب وحشیانه آن پس از این تاریخ بصورت همه جانبه آغاز شد. تا آنجا که به روابط با آمریکا برمیگردد، این روابط به موازات آنچه در خیابانها و کارخانه ها و مدارس و دانشگاه در جریان بود، متغیر شد. یزدی بنمایندگی از دولت بازرگان تصرف سفارت آمریکا توسط چریکها در ۲۵ بهمن ۱۳۵۷(۱۴ فوریه ۷۹) را فورا خاتمه داد. رابطه دولت بازرگان با آمریکا تا چند روز پیش از تصرف مجدد سفارتش در آبان ۱۳۵۸ آنقدر گرم بود که سولیوان سفیر آمریکا در تهران، بدرخواست ایران، اطلاعات محدود نظامی از عراق را به آنها تحویل داد. صدام از همان ایام دست به تحریکاتی در مرزها زده بود. این اولین اپیسود از رابطه آمریکا با جمهوری اسلامی بود که یک قربانی، عباس امیر انتظام، از دولت بازرگان گرفت.

از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ (۴ نوامبر ۱۹۷۹) تا آخرین روز ریاست جمهوری کارتر در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ که گروگانگیری سفارت آمریکا ادامه داشت، جمهوری اسلامی وارد یک رابطه خصمانه دیپلماتیک با آمریکا شد. بحران دیپلماتیک جمهوری اسلامی با آمریکا، که به قیمت سقوط دولت بازرگان تمام شد، نتیجه ی یک تصمیم آگاهانه و حساب شده ی خمینی برای سوار شدن به موج انقلاب بود. انقلابی که هنوز در جریان بود و جناح چپ آن با شعار “بعد از شاه نوبت آمریکاست” در خیابانها رژه میرفت. جمهوری اسلامی آزادی گروگانها را در اولین ساعاتی که ریگان سکان کاخ سفید را بدست میگرفت، ۲۰ ژانویه، به او هدیه کرد. عهد نامه الجزایر که توافقی برای آزادی گروگانها بود، قریب ۸ میلیارد دلار منجمد شده را بجیب حاکمان اسلامی ریخت.

پس از شروع جنگ با عراق در سپتامبر ۱۹۸۰، رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا از همان آغاز جنگ با خرید اسلحه از آمریکا که با وساطت اسرائیل انجام میشد دوباره برقرار شد. در همین ایام دولت  کارتر مجاهدین افغان را علیه دولت پرو شوروی ببرک کارمل در افغانستان به سلاح و مستشار و تعلیم نظامی مجهز کرده بود. سیاست خارجی کارتر در حمایت از اسلامیست ها در تقابل با کمونیستها در خاورمیانه که به “کمربند سبز متحدین اسلامی علیه کمونیستها” نیز شهرت داشت، در دولت ریگان ادامه یافت. او از سران اوباش اسلامی افغان در کاخ سفید پذیرائی کرد. در سال ۱۹۸۵ مک فارلین مشاور امنیتی ریگان توجیه گر معامله دیگری با ایران شد. او میگفت اگر آمریکا به ایران کمک نکند، حکومت بی ثبات اسلامی برای دریافت کمک به شوروی روی میاورد. رئیس وقت سازمان سیا با فارلین همنظر بود و به این ترتیب ماجرای ایران کنترا شکل گرفت.چند روز پس از شروع جنگ با عراق، جمهوری اسلامی در عملیات ناموفق شمشیر سوزان در سپتامبر ۱۹۸۰ تلاش کرد نیروگاه در حال ساخت اتمی اوسیراک عراق را منهدم کند. اسرائیل کار ناتمام جمهوری اسلامی را در ژوئن ۱۹۸۱ با بمباران آن نیروگاه به اتمام رساند. همکاری جمهوری اسلامی و اسرائیل که از زمان دولت کارتر با واسطه گری  اسرائیل برای تهیه تجهیزات نطامی آمریکائی آغاز شده بود، ادامه یافت. بنی صدر که در این ایام به مجاهدین نزدیک شده بود، این رابطه را افشا کرد. بعدها بار دیگر مثلث ایران ـ اسرائیل ـ آمریکا در جریان ایران گیت، بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷ فعال شد. اینبار جمهوری اسلامی منبع تامین مالی برای آمریکا در سرکوب دولت “سوسیالیستی” ساندنیستها در نیکاراگوئه شد. باینترتیب جمهوری اسلامی هم در سرکوب کمونیستها در داخل ایران و ترور فعالین کمونیست در خارج کشور فعال بود و هم با کمک اسرائیل برای سرکوب چپها در نیکاراگوئه، گاو آمریکا شده بود.

بموازات فعل و انفعلات بالا، جمهوری اسلامی به پایه گذاری آنچه بعدا حزب الله لبنان شد اقدام ورزید. از سال ۱۹۸۲ به تبعیت از گروگان گیری کارمندان سفارت آمریکا در تهران، ۱۰۴ نفر از اتباع کشورهای غربی به گروگان گرفته شدند. گروه دست ساز سپاه بنام “جهاد اسلامی” که مسئولیت گروگانگیری را برعهده گرفته بود در آپریل ۱۹۸۳ سفارت آمریکا در بیروت را با بمبی یک تُنی منفجر کرد که به کشته شدن ۶۳ نفر، از جمله ۱۷ آمریکائی منجر شد. در اکتبر همان سال یک کامیون حامل بمبی با قدرت انفجاری ۹ هزار کیلو تی ان تی به مقر نیروی دریائی آمریکا در بیروت وارد شد و با انفجار آن ۲۴۱ نفر نیروهای مسلح دریائی – زمینی آمریکا کشته شدند. این بزرگترین تلفات نظامی آمریکا در یکروز پس از جنگ جهانی دوم بود. کامیون دیگری دو ساعت بعد مقر نظامی فرانسه را در لبنان منفجر و ۵۸ نفر را کشت. این انفجارها نقطه عطفی برای عروج حزب الله لبنان و تثبیت جمهوری اسلامی بعنوان نیروی میلیتانت ضد آمریکا و اسرائیل شد. در نتیجه این انفجارها، نیروهای باصطلاح حافظ صلح، ازجمله آمریکا و فرانسه، از لبنان خارج شدند که از دید جنبش ضد آمریکائی ـ اسرائیلی در منطقه یک پیروزی بحساب میامد. اما جالب اینکه نه تنها آمریکا هیچ اقدام بلافاصله ای علیه جمهوری اسلامی نکرد بلکه هیچیک از این عملیات که جملگی در زمان ریاست جمهوری ریگان رخ میداد باعث نشد ریگان دو سال بعد از تامین اسلحه مورد نیاز جمهوری اسلامی خودداری کند.

پس از پایان جنگ با عراق در ۲۲ اوت ۱۹۸۸، چند اقدام در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفت. اول، خمینی همزمان با پایان جنگ، دستور قتل عام هزاران زندانی سیاسی کمونیست و مجاهد باقیمانده از سرکوب دهه ۸۰ میلادی را صادرکرد. این حکم در همان ماههای اوت و سپتامبر، بشکل اعدامهای دسته جمعی باجرا درآمد و قربانیان در گورهای دسته جمعی، که شناخته ترین آنها خاوران است، مدفون شدند. دوم، چند ماه بعد، در فوریه ۱۹۸۹ خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد و باین ترتیب “صدور انقلاب اسلامی” به حکمی برای قتل یک نویسنده مرتد تنزل پیدا کرد. سوم، همزمان و در ادامه کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی، جمهوری اسلامی دست به ترور زنجیره ای مخالفان خود در خارج از ایران زد. چهارم، تلاش عبث رفسنجانی برای کاهش تنش با غرب از ابتدای ریاست جمهوری اش در اوت ۱۹۸۹ آغاز شد.

۱۹۹۰ تا ۲۰۰۲

رفسنجانی، این عمامه به سر میلیاردر که هوادار خصوصی سازی و بازار آزاد بود، علاوه بر نقشش در رهبری قتل عام صد هزار نفره ی مخالفین چپ در دهه ۸۰ میلادی، در کارنامه تروریستی خود لیست بلند بالائی از ترور مخالفین را دارد. یکماه پیش از ریاست جمهوری او، عبدالرحمان قاسملو و صادق شرافکندی را در حال مذاکره با جمهوری اسلامی در وین بقتل رساندند. در ایام ریاست جمهوری رفسنجانی، او در از جمله دستور ترورهای غلام کشاورز و صدیق کمانگر در سپتامبر ۱۹۸۹، ترور شاهپور بختیار در اوت ۱۹۹۱، ترور فریدون فرخزاد در اوت ۱۹۹۲، قتل عام اپوزیسیون جمهوری اسلامی در رستوران میکونوس در برلین و انفجار سفارت اسرائیل در بوینس آیرس در سپتامبر ۱۹۹۲ دست داشت. در اوایل دهه ۱۹۹۰ (سالهای ۷۱ تا ۷۴ شمسی) شورشهای شهری متعددی در از جمله مشهد، شیراز، اراک، کرمانشاه، زاهدان، قزوین، ارومیه و اسلامشهر بوقوع پیوستند. این شورشها که در عکس العمل به نتایج اقدامات دولت رفسنجانی در خصوصی سازی، نرخ صعودی پنجاه درصدی تورم و در مجموع آنچه “تعدیل اقتصادی” نام نهاده شده بود، بوقوع پیوستند، بشکلی اجتناب ناپذیر در مقابل موجودیت جمهوری اسلامی قرار گرفتند. توده عاصی در اعتراضات خود از بانکها تا مراکز قدرت را نشانه گرفتند، در یک مورد پادگان شهر را بتصرف درآورده و در شهر دیگری قران را به آتش کشیدند. جمهوری اسلامی موفق شد این نهالهای خروشان تخاصم اما منفصل و ایزوله را یکی یکی سرکوب کند. “خصوصی سازی” صنایع و منابع دولتی عملا و عمدتا به جابجائی سرمایه از نهاد عام دولت به نهاد خاص نظامی سپاه پاسداران منجر شد. سپاه و بیت رهبری و از جمله خود رفسنجانی، در طی دوران ریاست جمهوری اش با در دست گرفتن کنترل نفت، پتروشیمی، صنایع تولید ابزار نظامی، تولیدات زیر ساختی، بانکها و نهادهای مالی و مخابرات به بزرگترین سرمایه داران ایران تبدیل شدند. باین ترتیب فرمی از سرمایه داری در ایران شکل گرفت که شاید اطلاق “مافیای خانوادگی” توصیف مناسبی از این روبنا باشد چرا که باقرار خودشان، بازار واقعی تبادل کالاهای ریز و درشت در آن مملکت “زیر زمینی” و غیر قانونی بود و معاملات ازطریق رابطه با اهرمهای قدرت بانجام میرسد.

پس از انتخاب خاتمی در دوم خرداد ۷۶ (۲۳ مه ۱۹۹۷) در انتخاباتی که در اصل “نه” مردم به جمهوری اسلامی بود، آمریکا فرش قرمزی برای خاتمی در مقر سازمان ملل در نیویورک پهن کرد و دو طرف از لزوم “گفتگوی تمدنها” صحبت کردند. اینهمه اما نه تنها به رابطه ای عادی که حتی مذاکره ای جدی با آمریکا منجر نشد. اعتراضات کوی دانشگاه در ژوئیه ۱۹۹۹ فصل جدیدی در رابطه توده مردم با جمهوری اسلامی باز کرد. پس از سرکوب خیزش سرنگون طلبانه دانشجویان، این جنبش دچار انکشاف شد و از دل آن گرایش کمونیستی “دانشجویان آزادی و برابری”خواه عروج کرد. دانشجویان داب تا صباحی پیش از آغاز جنبش سبز در ۲۰۰۹ هژمونی مخالفت با جمهوری اسلامی در دانشگاهها را بدست داشتند.

 تحریم پیشین اقتصادی آمریکا که از نوامبر ۱۹۷۹ در عکس العمل به گروگان گیری سفارت آغاز شده بود، پس از پایان گروگانگیری لغو شد. اما بار دیگر، آمریکا پس از افشای ایران گیت و بدلیل عملیات مختلف نظامی و بعضا تروریستی جمهوری اسلامی در خاورمیانه علیه آمریکا، جمهوری اسلامی را با تحریمهای اقتصادی تنبیه کرد. علاوه بر این، دولت بیل کلینتون بخاطر تلاش جمهوری اسلامی به دستیابی به سلاح هسته ای، تحریمهای اقتصادی جدیدی را از سال ۱۹۹۵ علیه ایران وضع کرد. ایران که در جنگ داخلی افغانستان بین گروههای مختلف اسلامی بر سر تصرف قدرت مداخله کرده و از بخشی از مخالفین طالبان حمایت میکرد، پس از تصرف قدرت سیاسی توسط طالبان با خصومت دولت حاکم در افغانستان مواجه شد تا حدیکه بحالت آماده باش جنگی در آمد. دولت کلینتون در همان ایام، ۱۹۹۸، “بداد” جمهوری اسلامی رسید، افغانستان را بمباران کرد.

دهه نود میلادی شاهد بزرگترین زمین لرزه سیاسی پسا انقلاب اکتبر بود: سقوط بلوک شرق. در خلا بلوک شرق، حمله اول آمریکا به عراق بمنظور تثبیت آمریکا بعنوان تنها ابر قدرت دنیا بوقوع پیوست، جنگ داخلی در یوگوسلاوی و دخالت اسلامیون در جنگ بوسنیا چند سالی بطول انجامید، کمشکش اسلامیون با نظامیون در الجزایر در آنچه دهه سیاه نود نام گرفت ۱۰۰ هزار کشته بجا گذاشت، جنوساید رواندا در ۱۹۹۴ بین پانصد هزار تا یک میلیون کشته داد. افغانستان بدست اسلامیون افتاد و نهایتا طالبان در سپتامبر ۱۹۹۶ کمتر از دو سال پس از تشکیل آن، بکمک پاکستان بر رقبای اسلامی اش که هر یک از جانب ایران یا عربستان سعودی حمایت میشدند، غلبه کرد. در اواخر دهه نود افغانستان، پس از ایران، بهشت تروریستهای اسلامی از جمله القاعده شد. القاعده حی و حاضر در چند عملیات بمب گذاری علیه سفارتهای آمریکا شرکت کرده بود. در همین مدت تلاش آمریکا برای تثبیت خود بعنوان ژاندارم جهان پس از سقوط بلوک شرق، که دکترین بوش پدر تحت عنوان نظم نوین جهانی بود، نتوانست به بار بنشیند. انتخابات سال ۲۰۰۰ در آمریکا با یک سردرگمی استراتژیک احزاب دمکرات و جمهوریخواه روبرو بود. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی از اواسط دهه ۹۰، پس از یک دوره بازسازی زیرساخت کشور بعد از جنگ با عراق، تقسیم منابع اقتصادی بین سپاه و شرکا و تلاش برای ایجاد و توسعه زرادخانه داخلی، سعی کرد مخفیانه قدمهائی برای ساخت سلاح هسته ای بردارد.

بدنبال حملات تروریسم اسلامی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ دولت آمریکا دلیلی برای زیستن یافت. ایران، کره شمالی و عراق در محور شر جرج بوش قرار گرفتند، که در متن دکترین بوش با عبارت “یا با ما هستید یا علیه ما” فرموله شده بود. مسابقه تسلیحاتی برای دسترسی به بمب اتم در ایران و کره شمالی شتاب یافت. مناقشات ایران با اسرائیل و آمریکا پس از افشاگرای مجاهدین از نیروگاههای مخفی هسته ای اراک و نطنز در سال ۲۰۰۲، و در ادامه حمله دوم آمریکا به عراق در ۲۰۰۳– که فرصتی طلائی برای پیشروی جمهوری اسلامی در خاورمیانه را فراهم کرد—ابعاد تازه ای بخود گرفت. در ادامه، بهار عربیِ ۲۰۱۱ دامنه نفوذ جمهوری اسلامی را گسترده تر کرد.

۲۰۰۳ تا ۲۰۱۹

علیرغم اینکه جمهوری اسلامی پیش از حمله دوم آمریکا به عراق در اتحاد با سوریه نفوذ قابل ملاحظه ای درجنگ باصطلاح “اعراب و اسرائیل” بر سر مسئله فلسطین پیدا کرده بود، اما این دستاوردها در مقایسه با آنچه یورش آمریکا به عراق برای ایران میها کرد، چشمگیر نبود. نقاط عطف ایندوره برای جمهوری اسلامی شامل ۱) جنگ سی و چهار روزۂ ۲۰۰۶ در لبنان بود. این جنگ که نخستین جنگ نیابتی ایران و اسرائیل نام گرفت با عقب نشینی اسرائیل از لبنان خاتمه یافت. این جنگ را شاید بتوان شیفت آنچه “جنگ اعراب و اسرائیل” لقب گرفته بود به “جنگ ایران و اسرائیل” قلمداد کرد. ما از این پس در خاورمیانه بلوکی از مخالفین ایران را داریم که شامل اسرائیل، عربستان سعودی، مصر، امارات، و حتی دولت “خودگردان” فلسطین میشود. از سوی دیگر مثلث ایران – سوریه – حزب الله (و در مقاطعی حماس) علیه بلوک فوق ابراز وجود میکند. ۲) اعتراضات میلیونی توده مردم ایران در سال ۲۰۰۹ در تهران، جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته اش را شوکه کرد. هر دو جناح حاکم و مغضوب جمهوری اسلامی در صدد مهار آن تحرک عظیم برآمدند. یکی از روبرو با سرکوب و ارعاب دست بعمل زد و دیگری تلاش کرد تا از درون جنبش ابعاد اعتراضات و خواسته های جنبش اعتراضی را مهار کند. جنبش سبز، علاوه بر سرکوب وحشیانه اش توسط جمهوری اسلامی، نهایتا بخاطر باقی ماندن در چارچوب اصلاح طلبی به تناقض رسید و شکست خورد. اگر چه اعتراضات ۲۰۰۹ در برخی دیگر از شهرهای ایران مانند شیراز و در یک اعتصاب عمومی در کردستان گسترش یافت اما عمدتا محدود به تهران باقی ماند. ۳) پس از شروع جرقه های اعتراضات سراسری بر علیه حاکمیت بشار اسد در سوریه، ایران با بکارگیری بالاترین ظرفیت قساوت و دد منشی سپاه قدس اش به رهبری قاسم سلیمانی توانست ناجی اسد شود. خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق در دسامبر ۲۰۱۱ دست جمهوری اسلامی را در خاورمیانه باز هم بیشتر باز گذاشت. شعبه های مزدور سپاه قدس در افغانستان و پاکستان — یعنی لشگر فاطمیون و تیپ زینبیون — در فاصله سالهای ۱۴-۲۰۱۲ در ارتباط با جنگ در سوریه بوجود آمدند. در ادامه “بسیج عراق” یا حشد الشعبی که کپی برداری از بسیج جمهوری اسلامی در ایران بود، در سال ۲۰۱۴ در تقابل با داعش شکل گرفت. همچنین ایران در ایندوره توانست با حوثی ها رابطه برقرار کرده و به منبع مالی و لجستیکی آنها تبدیل شود. این مجموعه ضرورت مهار توانائی هسته ای جمهوری اسلامی را به صدر اولیتهای اسرائیل و آمریکا کشاند. اسرائیل بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ دست به اقدامات “پیشگیرانه” ای علیه هسته ای شدن جمهوری اسلامی زد که مهمترین آنها شامل ۱) ترور پنج دانشمند هسته ای ایران در داخل خاک ایران و ۲) حمله سایبری از طریق نرم افزار استاکس نت به مرکز هسته ای دیمونا و مرکز غنی سازی نطنز در سال ۲۰۱۱ بود. درگیریهای لفظی ایران – اسرائیل در ایندوره به اوجهای تازه ای رسید. رجز خوانی احمدی نژاد مبنی بر “محو اسرائیل از نقشه جهان” به سطح یک پروپاگاندای جنگی دو طرفه ارتقا پیدا کرد. احتمالِ حمله اسرائیل به مراکز هسته ای ایران در سال ۲۰۱۲ بطور گسترده ای رسانه ای شد. سازمانهای چپ ضد امپریالیست و دم و دستگاهی در غرب – که در رهبری شبکه “ضد جنگ” خود کسانی مانند رمزی کلارک، یعنی یکی از مهره های کارتر در برقراری ارتباط با خمینی در ژانویه ۱۹۷۹، را جا داد– در هماهنگی با جمهوری اسلامی تظاهرات ضد جنگ براه انداختند، اعتراضاتی حاشیه ای که هیچگاه مورد استقبال توده مردم در غرب قرار نگرفت. در پشت پرده اما باقرار علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه احمدی نژاد، از اواخر سال ۲۰۱۱ مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا با وساطت عمان آغاز شده بود. مذاکراتی که نهایتا به تعهد برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) در ژوئیه ۲۰۱۵ منجر شد. این توافق اما مورد تایید کلیت هیئت حاکمه آمریکا نبود. در ماه مارس همان سال، ۲۰۱۵، کنگره آمریکا که اکثریت نمایندگانش جمهویخواه بودند در یک دهن کجی به اوباما، مستقیما از نتانیاهو دعوت کرد که برای آنها در مورد مسئله ایران سخنرانی کند. نتانیاهو در این سخنرانی “ایران هسته ای” را بزرگترین خطر برای اسرائیل دانست. پس از قطعیت دادن به برجام، تحریم اقتصادی ایران توسط اوباما وتو شد و از ابتدای سال ۲۰۱۶ تحریمها تا حدود زیادی لغو شدند. روحانی تور اروپائی گذاشت و بتصور خود قراردادهای چشمگیر اقتصادی با اروپا بست. سران مهد دمکراسی جهان یکی پس از دیگری به پابوس خامنه ای، روحانی و مجلس اسلامی رفتند مبادا در مسابقه بهره برداری از خان نعمت بازار بکر ایران عقب بمانند. وزرای زن دولتهای سکولار و سوسیال دمکرات غرب چادر و چاقچول به سر کردند، از زن ایرانی در خیابانهای تهران محجبه تر شدند و در ایتالیا حتی مجسمه های “لخت” خود را محجبه کردند مبادا چشم مبارک روحانی به نامحرمی مجسمه هایشان بیفتد. اینهمه جنب و جوش اما توهمی بیش نبود.

خیزش دسامبر ۲۰۱۷ (دیماه ۱۳۹۶) کارگران در ۱۰۰ شهر ایران با طنین شعارهای ضد سرمایه داری و ضد کلیت حکومت اسلامی خود نه تنها چهار ستون جمهوری اسلامی را بلرزه انداخت که بار دیگر غرب را متوجه “خطر” بالفعل سوسیالیسم در ایران کرد.

ادامه دارد