کارآفرینی: وارونگی در کار، در زندگی و در رویا!

کارآفرینی: وارونگی در کار، در زندگی و در رویا!
جامعه بورژوایی روی سر خود ایستاده است، وارونگی خصلت ذاتی آنست و در این مورد کارآفرینی شاخص ترین این وارونگی است. کارآفرینی را باید نه بعنوان طرحی برای کار بطور کلی، کار بمعنای متعارف آن، بلکه نوع معینی از اشتغال همراه با خلسه عرفانی از نوع اثنی اعشری دید. چیزی شبیه قمه زنی. همان قدر پوچ، همان قدر با محتوای حقیر اما ظاهر پر سر و صدا، همانقدر برای منافع شخصی در عین حال پر منت بر سر ابواب جمعی رهگذران از همه جا بی خبر، همان قدر پیچیده در لفافه عقل فردی در عین حال سر کیسه شدن توسط مردک فرصت طلب نوحه خوان! پدیده های منفی در تاریخ را کم نمیشود سراغ گرفت که تیشه به ریشه یک ملت زده باشند. کار آفرینی یک مدینه فاضله پوچ و کاذب و ساختگی است که جمعیت اصلی و زحمتکش جامعه را در تشخیص منافع خود کور کرده است. کارآفرینی قادر است بزودی زود این مردم را علیه خود بشوراند. کاش این اتفاق بیافتد.، شورش تنها راه نجات از بختکی است که بر جامعه ایران سایه انداخته است.
کار آفرینی و یا به عبارت اصلی خویش “اقتصاد میکروسکپی” از قدمت زیادی برخوردار نیست. آنچه که زمانی طرحی برای مبارزه با گسترش فقر عمیق در کشورهای جهان سومی بود امروز یک ترند جهانی است که حتی در کشورهای غربی جای پا پیدا کرده است. هدف اصلی از این طرح شهروندان در کشورهای با جمعیت زیاد، فقر پایدار و تحت حکومت دولتهایی بوده است که امید چندانی برای بهبود زندگی مردم در آنها متصور نبود. در چهارچوب این طرح مردم میباست خود به فریاد خویش برسند. وامهای کوچک میبایست پشتوانه انگیزه و ابتکار و کار مردم چه در تنهایی و چه در اشتراک با یکدیگر قرار بگیرد.
این طرح تحت عنوان کارآفرینی بخش بزرگی از اقتصاد ایران را در بیست سال اخیر بخود اختصاص داده آست. ابعاد این پدیده بسیار گسترده تر از آن است که بتوان ابعاد دقیق و واقعی آنرا بسادگی در یک تصویر گنجاند. کارآفرینی در اقتصاد، در معیارهای اجتماعی، در تامین معاش، در روحیه انسانها، در رابطه مردم با دولت و در افق ها و معیارهای فردی تاثیر عمیقی بجا گذاشته است.
در عرض چند سال سراسر ایران و بخصوص شهرهای بزرگ در قرق شهروندانی درآمد که یک شبه اراده کرده بودند ثروتمند بشوند، شهروندانی که یک شبه جوهر ناشناخته درون خود برای صعود از نردبان ترقی را کشف می کردند. در یک چشم بهم زدن شرکت های “بله ما میتوانیم!” در هر کوی و برزن مثل قارچ سبز شد. و مدت زمان زیادی لازم نبود تا اوج این نردبان ترقی در انبوهی از کار خانگی مشقت بار به ثمر بنشیند. با گسترش بیکارسازیها و کور شدن افق اشتغال دسته دسته کارگرانی که میبایست در صف مطالبه بیمه بیکاری با دولت بجنگند، راه خانه در پیش گرفتند تا در تنهایی از پس تامین معاش برآیند. بیمه بیکاری یک سنگر مبارزاتی، مولد غرور و همبستگی میتوانست باشد و هر قدم پیشروی در آن میتوانست راه تحمیل خواستهای بزرگتر را هموار کند. صف اعتراض کارگری بند ناف خانواده کارگری را با بیمه های اجتماعی با خود یدک میکشید. بجای صف مبارزاتی اینبار میلیونها کارگر شهری در خانه های خود و با بکارگیری فرزندان جگرگوشه خود مجمع الجزایری از محیطهای قرون وسطایی تولیدی را شکل دادند.
خانه، اگر در معنای متعارف آن نشانه هایی از امنیت و آرامش را به ذهن متبادر میکند، اگر خانه برای بورژوای جامعه در یک رابطه نزدیک با نفس تقدس مالکیت خصوصی عین امنیت است، اما نوبت به کارگر که میرسد خانه چیزی جز حیاط خلوت طبقه بورژوا نیست. خانه، برای کارگر همواره ادامه طبیعی و منطقی کار روزانه جایی است که لش در هم کوفنه اش را برای همسر و فرزندانش به ارمغان میبرد. دستمزد کارگر همواره حریم خصوصی او و خانواده اش در چهار دیواری خانه، تازه اگر خانه ای در کار باشد را رقم زده است. با دستمزد زیر خط فقر، ساعات طولانی و شرایط دشوار کار، و در غیاب تشکل و امکان چاره جویی طبقاتی، بناچار خانه و خانواده آخرین خاکریز نبرد زندگی است. ادر آخرین مشت بر دیوار کوبیدنها و در آخرین نجواها خانواده کارگری تنها نیستند. خیل بزرگی از علما و مقامات در گوشه خانه کارگر چمباتمه زده و با کمال میل و دلسوزانه با همه هیبت الهی و دولتی آن عصای دست کارگر میشوند، که اگر اعتصاب میتواند مانند کارگران آقدره با شلاق پاسخ بگیرد، اگر مصادره انبارهای غذایی سرنوشت بد تری به همراه دارد، در عوض میتوان کودک را به گدایی فرستاد، زن خانواده را میتوان به همبستری با بیگانگان سپرد. کارگر اشتباه میکند اگر خود را تنها حس میکند، پس وزیر کار برای چیست؟ بیخود میگویند نمایندگان مجلس پول مفت میگیرند! فردای روز تصمیم شما، تک تک مقامات دولت اسلامی عزیز دست شما را میبوسند، فرش قرمز زیر پای شما پهن میکنند. قانون پس از قانون با جزییات با حوصله به شما توضیح توضیح میدهند گوش کودکتان را به دست کارفرمای کدام جهنم دره بسپارید. مقامات نیروهای انتظامی نیز کروکی شهر در مناطق کاملا امن در تن فروشی همسرتان را مجانا در اختیار شما قرار میدهند. علمای دینی فکر همه چیز را کرده اند، فصلهای معینی از کتاب مقدس تا اطلاع ثانوی و تا تعیین تکلیف برجام کان لم یکن است!
اگر تک تک سطور فوق ضربدر چهره های واقعی از اعضای طبقه کارگر چیزی کمتر از توحش بنظر نمیرسد، کار خانگی اوج این توحش است. اینجا کارگر خود نقش کارفرما را بعهده میگیرد. توهم لباس “اراده” بر تن میکند و همه بار تولید و رقابت و فروش و کسب سود را بر روی دوش او قرار میدهد. دو دهه اخیر ایران تاریخ در هم شکستن هست و نیست بخش بزرگی از نیروی طبقه کارگر در چهارچوب طرح کارآفرینی است. این طرح پای کارفرمای ایرانی را رسما و به معنای واقعی کلمه به خانه کارگران باز کرد. راهی را باز کرد که بخش بزرگی از زنانی که با آزادگی یک تنه در مقابل مردسالاری مخوف جامعه روی پای خود ایستادند را از طریق کار خانگی در منگنه تحقیر و تعرض جنسی قرار دهند. دولت راه تازه ای را یافت که از صندوقهای خیریه یک قربانگاه تازه بهره کشی افسانه ای از بی پناه ترین بخش جامعه، از بیوه ها و یتیمان و معلولین سود کلان به جیب بزند. در این رهگذر یکی از کثیف ترین دولتهای دوران سرمایه تاریخ بشری فرصت پیدا کرد در حالیکه صندوق بیمه بیکاری او تنها یک درصد از ده میلیون بیکار جامعه را در بر گرفته است، تمام کثافت ذاتی خود را از در پس تبلیغات و هیستری کارگران تنبل و مفت خور رو به شرافت مند ترین بخشهای جامعه استفراغ کند.
ایران قطعا سرزمین تحقق رویاهای بزرگ طبقات دارا بوده است. در این جامعه بخش بزرگ طبقه کارگر در مدرن ترین صنایع و رشته های تولیدی کار کرده و پشته های افسانه ای از سود را نصیب سرمایه ساخته اند. بانکها با مشکل انباشت پول دست و پنجه نرم میکنند، دستگاه عظیم دولتی با مخارج عظیم پا بپای ساکنین مناطق لوکس به قیمت تباهی مطلق کارگران عسلویه ساکن در کانترهای موقت خیال فروکش ندارند.
امروز در فروکش تب پدیده کارآفرینی، پس از آنکه میلیونها کارگر و ضغیر و کبیر خانواده کارگری وجب به وجب خاک آن میهن را شخم زده، ثروت آفریدند، خون گریستند و جز محرومیت نصیبی نبردند، طبقه کارگر در مواجهه با یک حکم بدیهی مواجه است که قدرت او در روشن بینی او، در اتحاد طبقاتی او و در پیگیری خواست های دستمزدها و بیمه بیکاری برای همه اعضای طبقه است. در جامعه بورژوایی ، مدینه فاضله یک بورژوای انساندوست و کارگر پناه یک سم است؛ در جامغع بورژوایی برای کارگر گنج نایافته ای در کار نیست و هر کور سوی امید در دشمنی بی کم و کاست با سرمایه نهفته است. باندازه بورژواها باید یک طبقه بود.

مصطفی اسدپور
۱۵ دسامبر ۲۰۱۶