اتکا به منابع اطلاعاتی رژیم به بهانه جدل سیاسی ناسالم است ( در حاشیه نوشته اخیر ایرج آذرین )

جناب ایرج آذرین، بار دیگر زیر نام مخفی و مستعار، این بار یک وبلاگ به نام "وبلاگ تریبون مارکسیسم" پنهان شده است تا دیگر صریح و بی پرده زیر لوای نقد "گرایشات انحرافی" کمونیسم کارگری، بازی با کدهای امنیتی را وارد بحث و جدل سیاسی کند.

و این بار به بهانه بررسی علل "سردرگمی" و "گیجی" و "حیرت" جنبش دانشجوئی پس از دستگیریهای متعاقب ۱۳ آذر سال گذشته، به افشای رابطه سیاسی احزاب "غیرقانونی" با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب روی آورده است. ظاهر مساله این است که گویا به نظر او: "ضربه ی اخیر به مناسبت تظاهرات ۱۳ آذر آغاز شد، اما عقب نشینی ای که پیامد این ضربه در جنبش دانشجویی بود بیشتر محصول آنچه است که در زندان و در بازجویی ها در مورد فعالیت برخی از رهبران «چپ رادیکال» و " دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب " تهران در رابطه با حزب حکمتیست فاش شد" (وضعیت فعلی و گام های ضروری، نکاتی در مورد جنبش دانشجویی و چپ)

سوال این است که استاد گرانقدر "منبع" این اطلاعات آنهم در "زندان" و در "بازجوئی"ها را از کجا گرفته است؟ چه کسانی و کدام ارگان رژیم جز اطلاعیه وزیر اطلاعات رژیم اسلامی، رابطه احزاب غیرقانونی و دانشجویان را "فاش" کرده اند و حتی آنرا ساخته و پرداخته و زیر شکنجه و ارعاب و تهدید به دهان دانشجویان جوان و بی تحربه زندانی دیکته کرده اند؟ چرا یک آدم تحصیلکرده دانشگاهی در تنگ شدن قافیه، ناچار شده است اعترافات زندانیان دانشجو، زیر شکنجه آنها آنهم از زبان مقامات امنیتی رژیم را به مبنای یک تحلیل و نقطه اتکای خود برای نفرت پراکنی کور علیه مباحث سیاسی و تئوریک کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت تبدیل کند؟ این شیوه بخودی خود زشت، ناسالم، غیرمدنی و نشان از فرهنگ و اخلاق سیاسی بسیار نازل است و باید از جانب همه کسانی که به جدل و مبارزه سالم سیاسی بویژه در محیط اپوزیسیون باور دارند، محکوم شود.

صرفنظر از این روش بشدت ناسالم و ضدعفونی نشده، و با پس زدن فضائی که ایرج آذرین در آن زندگی میکند، به بررسی برخی از دلایل او در همین نوشته "تحلیلی" اشاره کوتاهی میکنم. مشکل گریبانگیر او، بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت و فشار کمونیسم انقلابی است، بخوانید:

"اینکه بخش بزرگی از دست اندرکاران اصلی «چپ رادیکال» شناخت نادرستی از وضعیت سیاسی-اجتماعی ایران داشتند به نوبه ‍ی خود(حال به سبب تعلق سازمانی یا فکری، یا قائم به ذات و مستقل از اینها) ناشی از دلبستگی ای غیرعقلانی به استراتژی سیاسی ای بود که نظریه های منصور حکمت در مورد قدرت گیری مستقیم حزب، بهترین نماینده آن در صحنه ‍ اپوزیسیون ایران است. " ( همانجا)

و گویا همه لابد باور میکنند که مخالفت ایرج آذرین با بحث قدرتگیری مستقیم یک حزب انقلابی و کمونیستی، واقعا از عشق افلاطونی ایشان به طبقه کارگر و قدرت گیری طبقه سرچشمه گرفته است. و سوال این است که چه دلیلی دارد که آقای ایرج آذرین بعد از "رساله" چشم انداز و تکالیف و پس از کتاب اخیر رضا مقدم که از سرتا پای آن علت تکه پاره شدن حزب کمونیست کارگری را در همین تز منصور حکمت معرفی کرده است، برای مستدل کردن تحلیل خود به بازجوئیهای مقامات وزارت اطلاعات و فاکتهای برگرفته از اطلاعیه وزیر اطلاعات متوسل شود؟ از نظر من دلیل بسیار روشن است، مخالفت ایرج آذرین با بحث حزب و قدرت سیاسی به دلیل عشق سوزان ایشان به طبقه کارگر و یا تشنج عصبی ناشی از طرح یک تز "غیر مارکسیستی" نبود و نیست. تمام مساله این بود که درست همگام با عروج جریان دوخردادی در درون رژیم اسلامی، تلاشی برای تشکیل یک گروه فشار و فراکسیون دوخردادی در درون حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت، انجام شد و به شکست انجامید. این تحلیل بدون سانسور و بی حجاب مدت کوتاهی پس از شکست ایرج آذرین برای لم دادن به موقعیت باد آورده ای که با استعفای جمعی از کادرهای حزب کمونیست کارگری در آوریل ۹۹ مفت پشت کامپیوتر او فراهم شد را بخوانید. بخاطر این حرفها بود:

به رابطه اظهارات رضا مقدم در رابطه با "قدرت سیاسی طبقه کارگر" و نه قدرت حزب، دقت کنید.

" منتها همانطور که گفتم جامعه ایران در یک بحران سیاسی اقتصادی عمیق است.جنبش اصلاحات در یک خلا این کار را نمیکند. نیروهای دیگری هم در صحنه هستند و برای مطالبات خود مبارزه میکنند. نیروهای سنت داری مثل جنبش کارگری و جنبش خلق کرد.جنبشهای دیگری هم بودند و هستند منتها از آنجائیکه جنبش اصلاحات در میان آنها دست بالا یافته من حرفی از آنها نمی زنم.

فقط بگویم که جنبش دانشجوئی و آن طبقه متوسط که بیشترین کادر جانفشان را تاریخا به جنبش چپ داده بود دیگر چنین نیست. در چند ساله اخیر کسی شاهد وجود یا رشد محافل کمونیستی در جنبش دانشجوئی نبوده است. این همان جنبشی بود که بیشترین کادر و فعال را به جنبش چپ ایران داده بود و تاریخا پایگاه عمده نیروهای چپ بوده است. این همان جنبشی است که وقتی جنبش علیه شاه بالا گرفت در هر دانشکده اش گروه های طرفدار طبقه کارگر تشکیل شد و اعلام موجودیت کرد. عقاید و افکار جنبش اصلاحات برجنبش دانشجوئی و دانشجویان حاکم شده است و دست بالا پیدا کرده است. 

در مورد جنبش زنان من چیزی نمیگویم. همانقدر که لازم بود رفیق ایرج(آذرین) گفت. آنچه که به عنوان جنبشهای قدیمی باقی مانده و جنبش اصلاحات هنوز نتوانسته است بر آن تسلط پیدا کند، یکی جنبش خلق کرد است و دیگری هم جنبش کارگری است. آنجوریکه اوضاع پیش میرود، به نظر میرسد که فرصت این دو تا هم دارد بسر میرسد و زمان زیادی ندارند." ( رضا مقدم، بارو شماره ۱۰ و ۱۱، مرداد و شهریور ۸۱، ژوئیه و اوت ۲۰۰۲)

کمی پیشتر از این جلسه سخنرانی دو نفره، ارزیابی ایرج آذرین به زبانی دانشمندانه تر، که البته سیر عروج و افول جریان دو خرداد که قرار بود رسالت دنیای ذهنی "دولت سرمایه را به دولت سرمایه داران" متحول کند، تلاش برای تطبیق پیپر دانشگاهی او با واقعیات اجتماعی و سیاسی جامعه ایران را پوچ از آب درآورد. او از جمله، قدری غامض تر و در میان کلی لفاظی و عبارت پردازی همین تعبیر موژیکی رضا مقدم را نوشته است:

"اعمال هژمونی بر طبقه کارگر معضل محوری جنبش اصلاحات سیاسی است، و بسیج بخش موثری از طبقه کارگر پیش شرط حیاتی شکلگیری دولت سرمایه دارها در ایران است. بسیج چند گروه بزرگ سیاسی دیگر هر یک به دلیلی برای جنبش اصلاحات سیاسی ضروری است: جوانان( که در ایران کمیت بسیار بالائی از جمعیت را تشکیل میدهند)؛ زنان (که منافعشان تقابل آشکاری با حکومت اسلامی داشته است)؛ هنرمندان، روشنفکران و دانشجویان و دانشگاهیان( که از نظر ایدئولوژیک نقش حساسی در جامعه دارند)"  (فوریه ۲۰۰۱، خط تاکید از "نگارنده" تکالیف و چشم انداز است).

و به جنبش کارگری، جنبش زنان و جوانان و روشنفکران و دانشگاهیان ودانشجویان که نگاه میکنید و آخر و عاقبت خود دو خرداد را در صفحه مقابل خود میگذارید، این نماینده خودگمارده برای انحلال همگی این جنبشها و گروههای بزرگ اجتماعی در جریان اصلاحات، را به نفی اوهام خود نمیرساند. در انتهای پروسه، او دیگر ترجیح داده است که به دنیای انزوای خود برگردد و بجای توجیه بی پایه بودن اوهام خرده بورژوائی خود، به نفرت از بحث حزب و قدرت سیاسی و کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت رجعت کند. دلیلش شاید قدری قابل فهم باشد. جوانه های همین تفکر را در رابطه با "دکترین رفسنجانی"، هنگامی که هنوز از فعالیت انقلابی کنار نگرفته بود، طرح کرد و از منصور حکمت پاسخ علنی گرفت.  

و شاید این پوچ درآمدن مبانی تحلیلی سیر اجتناب ناپذیر جمهوری اسلامی به دولت سرمایه داران و رژیم متعارف سرمایه داری در ایران به تنهائی تمام مساله را توضیح ندهد. دلایل شخصی و ناکامیها در ارضای نارسیسیسم گاها نقش تعیین کننده تر و فاکتور واقعی تری در برخی شخصیتهای متوهم به خود بازی میکند.

حتی برای همان جمع اولیه حول و حوش ایرج آذرین، که بعدا متفرق شدند، واقعا سخت و گران آمد که باور خود به یک نوع سوسیالیسم دترمینیستی و غیر دخالتگر را تتمه اوهام و خیالات یک روشنفکر شرق زده و کاندید مشاورت داوطلبانه بانک جهانی و طرحهای آن بکنند. و این دل بستن روشنفکر شرق زده دانش
گاهی به معجزات طرحهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را ایرج آذرین البته صریح و "عمیق" در همان رساله بیادماندنی "چشم انداز و تکالیف" مکتوب و مستند هم بروی کاغذ آورده است. جالب است که وقتی قرار بود اولین جلسه کنوانسیون موعود با این تزها، محفل گروه فشار دوخردادی و سوسیالیسم مشورتی بانک جهانی را سر و سامانی بدهد، از درون همان کنوانسیون بسیاری از کسانی که واقعا نمودهای یک گرایش ارتجاعی را رصد کرده بودند، بانک برآمد که چنان تزهائی نباید در دستور کنوانسیون قرار بگیرد و کنوانسیون کذائی به دنیا نیامده فلج شد. همان وقتها کسانی مثل بهمن شفیق و حسن وارش، با تعلق به هر رگه ای از سوسیالیسم دترمینیستی و یا ترتسکیستی،  رساله ایرج آذرین را شستند و گذاشتند کنار. و باز جالب بود که یکی دیگر از همان کادرها در یادداشتی نوشت که آن تزهای رفیق "ضدانقلابی"! ایرج آذرین نباید در دستور کنوانسیون قرار بگیرد!! نکته عجیب دیگر در همین آخرین نوشته ایرج آذرین تحت نام وبلاگ نویس، پرداختن و تحلیل علل شکست و سرخوردگی جنبش "دانشجوئی" و ارائه یک برون رفت "سوسیالیستی" برای این معضل است. قرار بود جنبش دانشجوئی به جنبش دوخرداد بپیوندد و اکنون انگار شتر دیدی ندیدی، در پی تحلیل سوسیالیستی! ضربات دستگیریهای پس از ۱۳ آذر سال گذشته است!! نگاهی دیگر به نقل قولهای فوق از رضا مقدم و ایرج آذرین بیاندازید تا ببینید که مقام و منزلت جنبش دانشجوئی در پیشگاه جنبش حماسی دوخرداد، بطور واقعی چه جایگاهی در ذهنیت اینها داشته و دارد. و کسی که بر جهالت خواننده و مخاطب خود سرمایه گذاری میکند، فقط یک عوامفریب است. به گفته لنین که در نهایت تعجب ایرج آذرین قدرت سیاسی را از فراز سر طبقه کارگر در انقلاب اکتبر گرفت و اعضای رهبری حزب او اولین کابینه دولت کارگری را تشکیل داد: عوامفریبان بدترین دشمنان طبقه کارگراند.

واقعیت این است که تز دست شستن از انقلاب و سرنگونی رژیم اسلامی و فراخوان انحلال جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویان و جنبش "خلق کرد" و پیوستن به، و ادغام همه آنها در جریان دو خرداد، چون "فرصتی ندارند"!!، خیلی سریع سقط شد. به خاطر عروج آسمانی مدینته النبی خاتمی و تزهای حجاریان، اولین مقام بنیانگذار وزارت اطلاعات رژیم، ایرج آذرین با صدها صفحه عبارت پردازی و توضیح زمینه های تاریخی پروتستانیسم و مدرنیته و مقایسه آن با اسلام و مدرنیته و نظرات ماکس وبر و…نتوانست تحت نام طبقه کارگر و اصول مارکسیسم،( لااقل در طیف صفوفی که خود را کمونیست و مارکسیست و یا رادیکال و  انقلابی مینامیدند) جز خود و رضا مقدم، کس دیگری را در اطراف خود نگهدارد. اما مساله مهمتر این است که خود "جنبش اصلاحات" همانطور که گفته شد علیرغم حرص و جوش خوردنهای کل طیف اپوزیسیون پرو رژیم نتوانست از "تنگنا"ها عبور کند و این جریان به سرای باقی دکترین رفسنجانی( که دست بر قضا همان وقت هم قند در دل همین ایرج آذرین آب کرده بود)، مانیفست گنجی، لبخند اصلاحات مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت ایران اسلامی پیوست. یک علت اصلی رجعت دگر باره برای طرح همان تزها زیر لوای نقد حزب و قدرت سیاسی و تحلیل علل "حیرت" جنبش دانشجوئی، بسته شدن منفذ دوخرداد است که جمهوری اسلامی برای نفس کشیدن هر از چند گاه چنان منافذی را ناچار است باز کند و ایرج آذرین همه آنها را به عنوان مراحلی از پروسه متعارف شدن رژیم اسلامی و حلقه هائی در پروسه تبدیل رژیم سرمایه به رژیم سرمایه داران در آغوش آکادمیسم جهان سومی خود گرفته است و میگیرد. در این بن بست و ایستادن در این آخرین پله رژیم اسلامی است که ایرج آذرین به سلاح ناسالم بازی با اقرار گرفتنها و "ابراز ندامت" گرفتنهای بازجویان رژیم اسلامی از دانشجویان زندانی و مراجعه به اظهارات مقامات امنیتی رژیم و زندانبانان آن روی آورده است. این شیوه نباید در میان اپوزیسیون راه باز کند.

در کنج این بن بست، تلاش برای افشای احزاب اپوزیسیون چپ به اتکا و به استناد اعترافات زیر شکنجه و اقرار به قضاوت علیه وجدان خود، دیگر بحث سیاسی نیست. هر اندازه کسی مخالف تزهای مارکس در باره فوئر باخ باشد و دست بردن لنین به قدرت سیاسی را کودتا از فراز سر طبقه بنامد و یا مبانی کمونیسم کارگری و بحث حزب و قدرت سیاسی را غیر مارکسیستی، ورود به این میدان نه چندان خوشنام در طول دوران خونین نسل کشیها و قتل عامها و "تواب" سازیهای رژیم، و اعتماد به اطلاعیه های مقامات امنیتی دیگر مطلقا مجاز نیست. این "منفذ" را نباید اجازه داد که ایرج آذرین در فضای بحث و جدل و مبارزه سیاسی و فکری باز کند تا در سایه آن عقده های نفرت شخصی از دوستان اسبق را مجاز و بدون برخورد با انتقاد، به عنوان افشاگری سیاسی به فروش برساند. این شیوه تلاش ناسالم برای ایجاد باند نفرت علیه منصور حکمت و سیاستهای او را قبل از ایشان عبداله مهتدی آزمایش کرد و سالم از آن بیرون نیامد. امیدوارم سرنوشت رقت انگیز کنونی عبداله مهتدی و انصار اسم مستعاری اش، آئینه عبرتی باشد.

اما از همه اینها گذشته، هدف ایرج آذرین حتی واقعا صرفا دفاع از مبانی "تئوریک" تزهای متعارف شدن رژیم اسلامی و افشاگری "جنون" چپ سرنگونی طلب نیست. چه رهبری و لیدری همین حزب مورد نقد او، حزب حکمتیست، از نظر ""رویکرد" دارند همان تزهای ایشان را گرچه هنوز نه به آن شکل "آکادمیک"، که به عنوان تمایز خود با همان تزهای حزب و قدرت سیاسی و نفی سرنگونی رژیم در پشت تعبیر "شکست" مبارزه برای سرنگونی رژیم، و سیر اجتناب ناپذیر متعارف شدن رژیم اسلامی را "تمرین" میکنند. کسی چه میداند، شاید ایرج آذرین متوجه شده است که کورش مدرسى نیز در مسیر تز هاى او قرار گرفته است و دارد به نوعى این دست بالا بودن خود را در تشریح تزهایش به ایشان یاداور میشود. باز کردن باب بحث با؛ و تمرکز  بر حزب حکمتیست تصادفى و غیر مترقبه نیست. در واقع ایرج آذرین خواهان صراحت بخشیدن بیشتر به تبری یکباره و بدون اما و اگر از همان بحث کلیدی حزب و قدرت سیاسی به عنوان نتیجه منطقی بسر رسیدن تاریخ مصرف مبانی کمونیسم کارگری در راس حزب حکمتیست است. تفاوت فقط این است که ایرج آذرین به زبان غیر سیاسی و به عنوان کسی که تعجیل دارد که این انطباق را با ادبیات آب نکشیده خود او بیان کنند، هیچ نگران از دست رفتن روحیه جمعی تسلیم و رضا و بسته شدن زبان انتقادی و تفکر و تعقل مستقل در صفوف این حزب نیست. بنابراین معضل گریبانگیر ایرج آذرین یافتن نوعی همسوئی و مهمتر وحدت سیاسی، با رگه سوسیالیسم محافظه کار و غیر دخالتگر که از جمله در تز تبدیل شدن رژیم اسلامی به رژیم متعارف سرمایه داری ایران نهفته است، نیست. چرا که قبلا، چه در اولین روزهای طلائی آوریل ۹۹ و دوران به کمین نشستن در عزلت کناره گیری برای خالی کردن عقده نارسیسیم خود، و چه اکنون، سوسیالیسم محافظه کار و غیر لنینی و غیر خلاف جریانی، و بستر دیرین تر یک نوع ماتریالیسم فوئر باخی و سوسیالیسم اولووسوونیستی، مدافعان نه چندان کمی هم نداشته است. سیاست های "جدید" حزب حکمتیست و تزهائی که به بهانه "تغییر اوضاع" به بازار آمده اند، بسیار گویا هستند. اما مشکل ایرج آذرین چنانکه گفته شد "مجاهدت" در راه دفاع از این نوع ریشه دارتر و دارای سنت تر ادبیات و سیاست سوسیالیسم محافظه کار و شرکت در یک فعالیت مشترک سیاسی و سالم و صادقانه با هم خطهای خود نیست. ایشان کلا اهل سیاست، آدم جمع کردن و  مسئولیت پذیرفتن و تن دادن به عواقب یک کار متشکل حتی در یک جمع راضی به مواضع خود او، نیستند. این را هم  البته کسی از او دریغ نکرده است. اما، باید از تبدیل کردن افشاگری و جدل سیاسی به محل عقده ترکانی و مرکز اشاعه نفرت کور و غیر سیاسی بشدت جلوگیری کرد و مسیر وارد شدن به  "تحلیل" با تکیه بر اوراق بازجوئی زندانی سیاسی و اعتراف گیری شکنجه گران و اقرار زندانی سیاسی علیه وجدان خود، را قاطعانه و بدون ارفاق سد کرد. این فضای آلوده نباید در مباحث و طرح و پیشبرد اختلافات سیاسی و نظری جائی داشته باشد.

ایرج فرزاد

۲۱ مه ۲۰۰۸