آموزۀ انقلاب سیاسیِ پنجاه و هفت

آناهیتا اردوان
February 12, 2020

آناهیتا اردوان : اگر انقلاب تحولی در زندگی طبقۀ کارگر ایجاد نکند، ناگزیر اهتمامِ تحققِ چنین تحولی، به اندازۀ کافی، فراهم نشده است. انقلاب سیاسیِ پنجاه هفت برغمِ حمایت قاطعانه،

 +++

آموزۀ انقلاب سیاسیِ پنجاه و هفت

آناهیتا اردوان

 

اگر انقلاب تحولی در زندگی طبقۀ کارگر ایجاد نکند، ناگزیر اهتمامِ تحققِ چنین تحولی، به اندازۀ کافی، فراهم نشده است. انقلاب سیاسیِ پنجاه هفت برغمِ حمایت قاطعانه، به جهتِ اقتدار مجددِ بورژوازی ضد انقلاب محمل آموزه ها و رهنمودهای حائز اهمیتی، است. به گفتۀ رهبر انقلاب اکتبر، لنین، « این موضوع بسیار مهم است که ما چه چیز میتوانیم از انقلاب یاد بگیریم».

پرولتاریا پس از سرنگونی نظام سلطنتی- استبدادی غارتگرِ محمد رضا شاهی نتوانست، بورژوازی نوین را در راستای احراز حقوق خود، به عقب براند، وضعیت قدرت دوگانه را منحل و سریعاً محتوای انقلابی را به سود طبقۀ کارگر و زحمتکشان تغییر دهد.  تضاد کار و سرمایه از ره گذر مبارزۀ طبقاتی بورژوازی و پرولتاریا به نقطۀ اوج خود رسید. سالهای پیش از انقلاب و حداقل نخستین سالهایِ استیلایِ ضد انقلاب به رهبری خمینی تبیینگر تقابل صعب و قهرآمیزِ قدرت نیروهای انقلابی- پرولتری با بورژوازی نوپا، میباشد. لیک، وضعیت قدرت دوگانه منحل نگشت و محتوای روند انقلاب به سود طبقۀ کارگر تغییر نکرد. کتابها، جزوات و گفتارهایِ بیشماری در اینباره نوشته شده و رویکردها بر حسب منافع طبقاتی و جهان بینی های متفاوتی، بازتاب یافته اند. قدر مسلم، موضوعی بدین بغرنجی، نیازمند بررسی و کنکاشی کنکرت با گذشت چهل و یکسال از انقلاب می باشد و  توجۀ هر کمونیست متفکری را بمنظورِ کشف علل بروز کمبودها، خلاء ها، و راهیابی برای جلوگیری از آن در آینده، جلب میکند.  زیرا، گذشته برخلافِ نظرِگاهِ پرسه زنی در باغِ معرفت، کار و کاردارِ انقلابیِ دورانِ پیشین، از مین های خنثی نشده برخوردار نیست و نمیتواند با انفجار پیوستارِ تاریخ امروز، به سوی آینده، خیز بردارد. در این صورت، آینده در آیینۀ حال تهی و بی چشم انداز و در انتظار منجی ایستاده که از گذشته  وارد آینده شود. از همین رو،  دیالکتیکِ سیاست راکدی خارج از مرکز ستم خود را ماسلف پیشتازی گذشتگان، معرفی میکند، مبتنی بر رویکرد خام به حقیقت، عاری از تولید و بازتولید پیشرفته تر و متکامل ترِ گذشته بر حسب نیاز ضروریِ طبقۀ کارگر، صرفاً تکرارِ گذشته و همان شیوهها و سازوکارهاست. البته، اندیشه و عملی، که در زمان خود سمبل پویایی بود؛ در حین خودسازی مجبور به ویرانگریِ خود « انتقاد و  انتقاد از خود» بود. امروز، قضیه صورت دیگری بخود گرفته است؛ « توان ویرانگری خود را ندارند و حقانیت شان را در ماندگاری، انحصارطلبی، و  سکتاریسم، حقنه میکنند ».  تکرارِ گذشته نیازمند نوآوری بر حسبِ دوران حال و کسبِ دستاوردهای تازه در مسیرِ برخاستنِ نو در نو است. هسته هایِ حقیقت مطلقِ محرز را با شناخته شده ها و ناشناخته هایِ حالائی بیامیزد و با رویکردی همزمانی و درزمانی به رخدادها، به ادراک تبدیل، پراتیک کند، قدرتمندتر و بالنده تر با دورنمای سنتزِ عالی تری بسوی آینده، خیز بردارد.  رمزِ متد دیالکتیکی در این است که هم زمانیت و درزمانیت را با هم و درهم، فهم و لحاظ میدارد، در این صورت در نظریه پردازی نیز فعلیتِ تاریخ و فعلیتِ طبقه به مثابۀ سوژه را همواره در نظر دارد. ترس و واهمه ای از بردن نام طبقۀ کارگر ندارد و از کلمات اسقاطی نظیر « ما بیشماران اتونومیستی- بخوانید ما با بورژوازی هستیم» روی برمیگرداند.

 قدرتگیری مجدد بورژوازی ضد انقلاب؛ جمهوری اسلامی، صرفا بجهت قدرت سرکوبی، سازشکاری و خیانتهای فرصت طلبان چپ و راست، تبیین نمی یابد. فراتر، در بحران ایدئولوژیک و موانع ایدئولوژیکِ طبقۀ کارگر، نهفته است. این مهم، ضرورت درکِ تشکلیابی پیشتاز پرولتری بعنوان یک اولویت، چگونگی دخالتگری و جهش بسوی کلیتی یکپارچه از رهگذر هژمونی بر اعتراضات پراکندۀ کارگری و زحمتکشان را به موضوعی، حیاتی و اساسی، تبدیل میسازد. امروزه، اگر خواسته ها بیشتر حول محورِ ستیهندگی تضاد کار و سرمایه خصوصی در قالبِ اعتراضات دیماه و پس لرزه های آن؛ آبانماه و همچنین اعتراضات کارگری و زحمتکشان، می چرخد. لاجرم، سیاست رهایی بخشی، تمامی پدیده ها را از جنبۀ رادیکال ترین وجه تحلیل طبقاتی در نظر میگیرد و راه برون شد نیز از  چشم اندازِ موقعیت  اقتصادی- سیاسی استثماری- استعماریِ طبقۀ کارگر، بنیاد می نهد. تمام مزیتِ  رادیکالیسم، در همین فراز است. از این رو،  سیاست رهایی بخشی برخاسته از ردیکالیسم مبارزۀ طبقاتی بویژه در شرایط بحران ساختاریِ سرمایه داری؛ جمهوری اسلامی؛ بدون درک و توجه به ضرورتِ اتحاد پیشتازان طبقۀ کارگر ، ناسیاستی مبتنی بر هژمونی مجددِ پلشتِ بورژوازی، سیاست انفعال با نقاب تکثر« ما بیشمارانیم» و دموکراسی خواهی بورژوایی زیرِ بیرقِ سوسیال دموکراسی، ترجمان خودجوشی، تمجید و ستایش صرفِ عمل پراکنده در خیابانها، واگذاری تعیین تکلیف به وزشِ بادهای تاریخی، رویگردانی و اعراض از  کانونِ استثمار نیروی کار؛ « کارخانه ها»، انتزاع و عدم دخالت در فرایندهای طبقۀ کارگر است.

 نگاهی اجمالی به اعتراضات کارگری، از جمله  هفت تپه و خواست تشکیل شورای کارگری بر ضرروتِ اتحاد پیشتازان کارگری به مثابۀ تن یابی و  بیان آفرینندگی پرولتاریا؛  کانون بی بدیلِ  حمایت از شوراها و کمیته های کارخانه ها و دیگر اشکال تشکلیابی کارگران، صحه میگذارد. عامل سوبژکتیو انقلابی قاطع که هرگونه تشکلیابی کارگری را از گزند درغلطیدن به گرایشات بورژوازی هار و مافیای ضد انقلاب محجوب، اکونومیستی، رفرمیستی، و .. و موانع ایدئولوژیک، ایمن و در امان، نگاه میدارد.    

سرمایه داری حاکم بر ایران روز به روز گستاخ تر میگردد و سودهای کلانی از طریق استثمار نیروی کار به جیب میزند و  کارگران بسیاری زیر چرخ دندههای تعدیل نیروی کار، رنده میشوند.  دیوان بیعدالتی اداری سرمایه داری نئولیبرالِ جمهوری اسلامی از یکسو آیین نامه های به کارگیری مسئول ایمنی در کارگاههای کوچک بعنوان بزرگترین محمل حوادث کاری و مرگ و میر کارگران را ابطال میکند و از سوی دیگر سخن از منطقه ای و صنفی کردنِ حداقل دستمزد کارگران در راستای افتراق کارگران به گوش می رسد. معلوم نیست آیا تورم بیش از پنجاه درصدی رسمی اعلام شده « تورم بر اساس قدرت خرید کارگران بیش از اینهاست»، خط فقرِ فراتر از هشت میلیونی در طهران،  گرانی سرسام آور مایحتاج ابتدایی- حیاتی، صعود دویست درصدی سوخت و نهایتاً رکود تورمی، برای طبقۀ کارگر و زحکمتکشان سراسر کشور، منطقه ای، استانی و صنفی است؟!! همه چیز؛ نیروی کار انسانی و نیازهای ابتدایی- حیاتی، آموزش و پرورش، بهداشت، بیمه، تحت سیطرۀ جمهوری اسلامی به مثابۀ یکی از بزرگترین منادیان و مجریان سیاستهای نئولیبرالیستی بطور فزاینده ای در چنبرۀ فتیشیسم کالائی، گرفتار آمده است.  افزایش قراردهای سفید امضاء، موقت، زمزمۀ منطقه ای کردن حداقل دستمزد کارگران در راستای ترفند تاریخی سرمایه داری؛ اختلاف درون گروه کارگری و تشدید بهره برداری، ابطال آیین نامه های نظارتی - بازرسی- حفاظتیِ کارگاههای کوچک کانون حوادث و مرگ و میر کارگران، واقعیتی دردناک و اندوهبار است.

در این میان، رویکردهای عامیانه به مقولۀ اتحاد پیشتازانِ پرولتری، « نه سازمانها، احزاب و محافل کنونی»، با ساده سازیِ لنینیسم و چشمپوشی تعمدی از تطور اندیشه و راهکارهای لنینیستی بر اساسِ « تحلیل مشخص از شرایط مشخص»، برای پیشبرد هر پروژه تئوریکی در فاصله ای بسیار دور از طبقۀ کارگر در ایران، تنها به نقطۀ صفر استعلایی یا کارایی پراگماتیستی حزب طبقۀ کارگر، اشاره میکنند. ژستی پدرانه و مادرانه، پیامبرگونه و خطاناپذیر بخود میگیرند و رویکرد دیالکتیکی؛ ضرورت ممکن شدنِ پدیده « اینجا پیشتازان ساختاریافته مرتبط با طبقۀ کارگر- بخش آگاه طبقه» را از پندارگاهِ درگیر ابزارها و شیوه های پیشینی، پاک، به کل رَد و مهر باطل میکوبند. از شانس بدِ این ساحرین، کف بین و پیشگو، دیالکتیک به تمامی مسائل از جمله مبارزۀ طبقاتی و حزب پیشتاز پرولتری، رویکردی هستی شناسیک و پراگماتیستیک ندارد، ضرورتِ ممکن شدن آن، چرایی ضرورت را توضیح میدهد و با توجه به گستردگیِ مبارزات صنفی کارگران بر آن تاکید و اصرار دارد. پرولتاریا در شرایط فزایندگی مبارزات خودجوش و آگاهانه نمیتواند صرفاً همچون ابزار پیشینی عمل کند. بلکه، الیتِ طبقۀ کارگر در حین کار درون طبقاتی و اهتمام به تسریعِ فرایند سوژگی کارگران، خود و حزب خود را نمود می بخشد.

اکنون، مبارزات خودانگیختۀ کارگری، نسبت به سالهای پیش از انقلابِ ضد استبدادِ همایونی، از شکوه و جلال بسیار بیشتری برخوردار و مبین احساس انگیزه ای غریزی طبقۀ کارگر است. در بسیاری از موارد کارگران خواستار برپاییِ انواع و اقسامِ  تشکلیلات طبقاتی اند. در اینباره فعالیتهای قابل ستایشی نیز گزارش شده است. الیت طبقۀ کارگر نمیتواند مبارزاتِ مزبور را نادیده بگیرد و نقش رهبران بدی را بازی کنند که پیش شرطهای مادی انقلاب را نمی فهمند. مبارزات خودانگیختۀ کارگری، « بخشهایی برخوردار از سازماندهی آگاهانه اند که  به جهت فعالیت پیچیدۀ وزارت اطلاعات- آن روی سکۀ ساواک، نمیتواند بازتاب کاملاً آشکار و علنی داشته باشند» خون تازه برای عمل انقلابیِ پیشتاز پرولتری منظم و اراده گراست.

بدین ترتیب، پیشتازانِ متحد و سازمان یافتۀ طبقۀ کارگر در رابطه ای ارگانیک  با کارگران و زحمتکشان نقش برجسته و کلیدی در ممانعت از قدرتگیری مکررِ  ضد انقلاب و همچنین مهار آن، پیدا میکنند. حزب پیشتاز پرولتری بر خلافِ رویکردها و آموزههای انتزاعی- سکتاریستی، محصول تناقضات، شکاف و محدودیتهای سرمایه داری حاکم بر ایران از یکسو و مبارزات گستردۀ خودانگیختۀ کارگری از دیگر سو است که میتواند به گونه ای متفاوت در مقایسه با دیگر تشکیلات کارگری، اتحادیه، شوراها و... به مشکلات طبقۀ کارگر و زحمتکشان پاسخ دهد و بر دوگانگی « هست» و « باید» « درخود» و « برای خود»، فایق آید.

مضاف بر این، توسعه و پیشرفتِ سرمایه داری در عصر ما و استیلای نولیبرالیسم بر دهکدۀ سرمایه داری جهانی نیز، هر چه بیشتر مسئلۀ حزب طبقۀ کارگر، ضرورت ممکن شدنِ آن، عاری از رویکردهای عامیانه و ساده سازیها با اتکاء به قالبهای کهنه و از پیش تعیین شده،« فتیشیستی» و «پراگماتیستی»، را به پیشخوان تاریخ، هل میدهد.

وانگهی، حزب هستی فراتاریخی، فراطبقاتی، مقدس، ندارد، "آیین" و "کلیشه" نیست که توسط "کسی" نفی شود. حزب بر اساس نگرش دیالکتیکی، ضرورتِ مرحله ای از مبارزه و است و قانونمندی خود را از مبارزه طبقاتی و امر فعلیت انقلاب و رادیکالیسم مبارزه کسب می نماید. مرحله ای از رشد کمی جنبش است که تغییر کیفی تبدیل شدنش به حزب، ضرورت می یابد و خود را نمودار می سازد. حزب پیشتاز پرولتری به مثابۀ بخشی از طبقه  بر تاریخ و کمونیست بودن خود آگاه است. مارکسیسم- لنینیسم که خود را از قید اسطوره و ایده الیسم، بلانکیسم، نارودنیک و هزار هزار دیگر رها کرده است میداند که به رسمیت شناختن یک فاکت یا گرایش، بمنزلۀ وجودی هستی بالفعل، اصلا بدان معنا نیست که آن را بعنوان واقعیتی متشکل از قاعده و معیاری برای اقدامات، باید پذیرفت. همیشه واقعیتی وجود دارد که واقعی تر و بنابراین مهم تر از فاکتها و گرایشهای پراکنده است و این یعنی واقعیت تمامیت فرایند و تمامیت توسعۀ بورژوازی. بر اساس همین اصل، پیشتاز طبقۀ کارگر همانطور که هرگز نمیخواهد به فازهای پیش از سرمایه داری بطور عام برگردد، رو بسوی تشکیلاتی درون طبقاتی بمنظور هژمونی بر اعتراضات صنفی کارگری و زحمتکشان، دارد.

ضرورت اتحاد پیشتازان و طلایه داران طبقۀ کارگر نمیتواند با اتکاء به یک  ضرورت تاکتیکی بزعم برخی مدعیان؛ دیکتاتور بودنِ سرمایه داری حاکم؛ جمهوری اسلامی، که اجازۀ تشکلیابی نمیدهد، منتفی گردد. بلکه، به عنوان ضرورتی تاریخی – منطقی از درون مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا در جامعه، ضرورت تشکل آگاهی پرولتری، و دقیقا ضرورت مقابله با قهر ضد انقلابی بورژوازی، برمیخیزد. در تقابل با نگرشهایی « دوران کنونی را  صرفاً برآیند زمانهای گذشته و فراز یابندگی خطی آن در نظر میگیرند و توجه ای به امروز بعنوان کانون و مکانِ دیالکتیک گذشته و آینده نمیکنند»، بر اساس مقتضیات حال طبقۀ کارگر برنامه ریزی میکند و در عین حال آگاهی طبقاتی سازمان یافته، نقطۀ فرازینِ آگاهی طبقۀ کارگر، عقل رزمنده و خلاق، حزب آیندۀ او نیز هست. 

 

مخلص کلام،

 در یکی از نقاشیهای پل کله، فرشته ای را می بینیم که در شرف روی برگرداندن از چیزی می باشد که با خیرگی سرگرم تعمق در آن است. چشمانش خیره، دهانش باز و بالهایش گشوده است. فرشتۀ تاریخی نیز اینگونه است؛ چهره اش رو به سوی گذشته دارد. زمانیکه ما زنجیره ای از رخدادها را رویت میکنیم، او فقط با فاجعه ای واحد می نگرد که بی وقفه مخروبه بر مخروبه تلنبار می کند و پیش او می افکند. فرشته سر آن دارد که بماند، مردگان را بیدار کند و آنچه را که خُرد و خراب گشته است، مرمت و یکپارچه کند. اما، طوفانی در حال وزیدن است و با چنان خشمی بر بالهای فرشته می کوبد که دیگر یارای بستن آنها نیست. این طوفان او را با نیرویی مقاومت ناپذیر به درون آینده ای می راند که پشت بدان دارد. این طوفان را دیگران پیشرفت می نامند. ما میتوانیم انقلاب به توش و توان راهبردی پیشتازانِ پرولتری سازمان یافته، بنامیم که چگونگی سازماندهی و عبور از فراز و فرودها را می آموزاند و عطیۀ دمیدن بر بارقۀ امید را در انقلاب آتی ایران را ازآنِ کمالیابیِ طبقۀ کارگر، می نماید. بدین گونه، گذشته و انقلابِ سیاسی پنجاه و هفت را منطقی تر و قابل ستایش تردرمی یابیم.

 

* در این نوشته کتاب حزب و مارکسیسم را پیش چشم داشتم

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com