افق های نازل در مقابل مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران

مصطفی اسدپور
June 08, 2019

مصطفی اسدپور : مقدمه - این نوشته نگاهی به مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران معاصر مشخصا چگونگی  بسیج و سازماندهی نیروی طبقه کارگر در این مسیر است. مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران 

 در قالبی گسترده و یک پدیده عینی فرض  نوشته  است.  چرک و خون حاکمیت سرمایه در عمق همه وجوهات زندگی و معیشت طبقه کارگر غیر قابل انکار است و این کابوس همچنان بر سرنوشت جامعه کارگری در آن جغرافیا سنگینی میکند.   در یک جامعه پرتلاطم همه جریانات از درون و بیرون حکومت از موقعیت و مبارزات اقتصادی تاثیر پذیرفته و بدنبال تاثیر بر آن بوده اند.  تاریخا عرصه اقتصادی مبارزه طبقه کارگر میدان ابراز وجود کمونیستها شناخته شده است و کمونیستها شاخص مهم سرنوشت این مبارزات به حساب آمده اند. نوشته قصد ارزیابی از مبارزات موجود و مواضع و ارزیابی جریانات چپ و کارگری را مد نظر ندارد. در عوض و برای سهولت کار،  نوشته جهت معکوس  را تعقیب میکند: صورت مسئله را با کمک  مارکس و انگلس باز تعریف کرده و دو سوال را در مقابل خود قرار میدهد: کدام کمونیستها  و با کدام فعالیت ها؟   (۱)

ایران آبستن تحولات مهم اجتماعی و سیاسی است.  این تحولات میتواند چه بسا به یک طوفان سیاسی توام با سقوط جمهوری اسلامی  منتهی گردد.  چگونگی این تحول و سرنوشت آن به مبارزه موجود اقتصادی طبقه کارگر گره خورده است. دو انقلاب قبلی، انقلاب مشروطیت و انقلاب بهمن، از مبارزات اقتصادی کارگران مایه گرفتند و بر انکار بعدی این مبارزات منتهی گردیدند؛ تحول بعدی حرف آخر را همین امروز میطلبد. مبارزه اقتصادی طبقه کارگر سوال امروز است، و کشمکش های حاد و تعیین کننده پیشی گرفته اند. بحران و بیکاری و فلاکت  عرصه اقتصادی  را به عرصه اصلی تحولات تبدیل ساخته است، مهمتر اینکه مبارزات گسترده کارگری در این زمینه پاسخها و نه وعده ها را به مصاف یکدیگر برده است. تنش و کش و قوس جریانات اصلی سیاسی از چپ تا راست برای انطباق با مبارزات اقتصادی طبقه تماشایی است؛ سنگ روی سنگ بند نیست. برنامه و تبلیغات و پلاتفرم ها در حال دگرگونی است. کمونیستها به معنای اجتماعی و فراتر از احزاب معین نه در موقعیت تعیین روندها بلکه خود موضوع تغییر هستند. مبارزات اقتصادی طبقه کارگر در پرشورترین و مساعدترین موقعیت خود در انتظار کمونیست ها و راه حلهای کمونیستی در جا میزند. کدام کمونیستها و با کدام فعالیت؟  نتیجه اعتراضات جاری و آینده این مبارزات در پاسخ این سوال نهفته است.  
 

از گرسنگان تا شورشیان

مبارزه اقتصادی طبقه کارگر از مباحث و مشغله های مهم کشمکشهای اجتماعی و سیاسی جامعه ایران است.  صرف عطف توجه به این پدیده بنظر من نشانه بلوغ سیاسی جامعه است، نشانه غلبه واقعیت و حقایق ساده در مباحث و کند و کاش های نیروهای دخیل در تحولات بزرگ اجتماعی این جامعه است. بنظر من اهمیت این مسئله به مراتب مهمتر از پدیده تحولات فکری مشروطیت و تحولات مربوط به مدنیت و تولد دمکراسی در ایران است. بالاخره، یک زمانی می بایست نوبت زبان فارسی و سرزمین ایران هم برسد، یک اعتصاب کارگری بتواند انبوه زباله های  فکری حاشیه آنرا کنار بزند و با همه وزن و قامت شایسته خود  ابراز وجود کند. این یک تحول بزرگ و اجتناب ناپذیر، بسیار فراتر از یک پروبلماتیک نخ نمای دنیای جریانات چپ در باب اهمیت و تقدم مبارزه اقتصادی یا سیاسی  است، یک تحول غول آسا و در نیمه  راه است، باید آنرا شناخت، شناساند، قدر گذاشت  و تقویت کرد. جامعه ایران باید یاد بگیرد، باید در الگوها و برداشت های خود در مفهوم عدالت، مبارزه جویی، در مولفه نقد خویش از وضع موجود، قهرمانان، رهبران و ابزارهای تحول شخم زده شود. در اولین قدم باید این عرصه را از بیرقهای بشدت گمراه کننده و نفرت انگیز (در بهترین حالت دوستی های خاله خرسه) از نوع "محرومان" و "مظلومان" پاک نمود؛ رهبران  آن را از ستایشهای قلابی "شورشیان نان" معاف  کرد؛ تشکل و سازماندهی کارگران را در دسترس قرار داد،  این مبارزات و مکانیسم و سرنوشت آنها را همانطور که هست و باید باشد در کف فابریکها و محلات کارگری؛ با افت و خیزها، اشتباهات و دستاوردهایش تقویت کرد و به جلو برد.
 

مبارزه اقتصادی - لزوم باز تعریف صورت مسئله

ایجاد و تضمین صف متحد کارگری در مبارزه علیه سرمایه صورت مساله مبارزه اقتصادی طبقه کارگر را تشکیل میدهد. کشمکش طبقاتی یک کشمکش چند وجهی و دائمی؛ اما در نهایت یک پدیده مادی است. معرفت و آگاهی برای طبقه کارگر یک ضرورت انکار ناپذیر است. اما جنگ را در عمل جز با ابزارهای مادی نمیتوان پیش برد. مارکسیسم نه فقط  علم شناخت مکانیسم های کارکرد جامعه کاپیتالیستی بلکه مهمتر از آن علم شناخت  مبارزه طبقاتی و مهمتر از هر چیز مبانی پیروزی پرولتاریا  است. این پیروزی را باید بر متن داده های موجود قدم یه قدم، با  تدارک یک انقلاب و شکل دهی یک حکومت کارگری ساخت و به سرانجام رساند. مارکس جزییات هیبت و ظرفیتهای نکبت سرمایه را روشن ساخت و مبشر کمونیزمی شد که طبقه کارگر زیر یوغ سرمایه کمر راست خواهد کرد، و در هر قدم از مبارزه امروز شکوه فردا را نیز با خود یدک میکشد. مبارزه اقتصادی جوهره ذات خوش بینانه، بخشی و از ملزومات نقشه راه کمونیستها برای  طبقه کارگر و کل جامعه  است.    

 سرمایه ظلم و نابرابری را به حد اعلا و فراتر از تمام تاریخ طبقاتی رسانده است. سرمایه در عین حال گورکنان خود را در بهترین و مناسب ترین موقعیت کنار هم قرار داده است. کدام کارگر و عضو خانواده کارگری است که با گوشت و پوست خود استثمار وحشیانه سرمایه را بر خود و هم طبقه ای های خود تشخیص ندهد؟ کدام کودک دبستانی است که تمرکز کارگران و تسلط کارگران بر شریانهای اصلی جامعه را نبیند و نداند اگر کارگران متحد شوند، این بساط دو روز دوام نخواهد داشت؟ نه فقط این، بلکه بعلاوه، کارکرد طبیعی سرمایه، منطق سود و انباشت و بازتولید سرمایه مستلزم تعرض دائمی به معیشت طبقه کارگر است. کارمزدی کارگر را در لبه پرتگاه نیستی قرار میدهد، او را به تنهایی و فردگرایی سوق میدهد و در عین حال هر روز با تعرض به پایه ای ترین رگه های حیات به شلاق میکشد که  متحد شوند و مبارزه کنند. مبارزه اقتصادی لولا و تخته پرش میان فردگرایی و اتحاد میان صفوف کارگران است.

در کنکاش کارمزدی است  ترس و تنهایی، فردگرایی، پناه بردن به راه حل های فردی و کوتاه مدت در مسیر یک اعتصاب معنای واقعی خود را پیدا میکند. شغل و دستمزد سرمنشا  نه  فقط نان شب، سرپناه، سلامتی و درمان کل خانواده؛ نه فقط سر نخ تحصیل کودکان، دلخوشی های امروز و امید فرداهای در راه؛ بلکه همه  سرمایه دوستی و علقه و احترام و حرمت فردی و اجتماعی است. اخراج و بیکاری آن "رنگ بالاتر از سیاهی"  است که پیدا کردن کسی که استثمار کند به یک حسرت کشنده تبدیل میگردد. در این چهارچوب شرکت در یک اعتصاب تا چه برسد به رهبری و سازماندهی یک اعتصاب صد البته مستلزم شجاعت است؛ شرکت  در یک اعتصاب و سنگ کارگر دیگر را بر سینه کوبیدن صد البته نشانه درجه بالا از خود گذشتگی میباشد؛ اما در مقابل همه برایی مبارزه اقتصادی در زدودن جنبه های اخلاقی و فردی کارگران و همراهی آنها با اعتراضات و حق طلبی هم طبقه ای های خود است. در حکمت مبارزه اقتصادی ترس و فردگرایی ریشه در پدیده های مادی دارند؛ در منطق مبارزه اقتصادی مناسبات حاکم سرمایه ترس و تنهایی را به اصل جامعه تبدیل، دائما  تولید و بازتولید میکند؛ و در حکمت مبارزه اقتصادی اتحاد کارگری نیز از پایه های مادی برخوردار میشود.  همه صلابت مبارزه اقتصادی در معنای عملی و در زندگی روزمره است، اینجا اتحادیه چتر دهها پیوند و فعالیت مشترک است که بنوبه خود تصمیمات اتحادیه  برای یک اعتراض را با خوش بینی گره میزند.

مبارزه اقتصادی همبستگی و تشخیص منافع  طبقه بر منافع فردی را در عمل به تک تک کارگران "نمیاموزد"، بلکه  در زندگی کارگر عجین میسازد، از زوایای پنهان زندگی طبقاتی به جلوی صحنه میراند. هر اعتصاب در طول زمان به دشمنی بزرگتر علیه همبستگی کارگری تبدیل میگردد،  گرسنگی و پول مهمترین ابزار کارفرما تنها با مشارکت جمعی و خالصانه جمع کارگران قابل جبران است و این جز با اولین بارقه های تفکر و روشهای سوسیالیستی ممکن نیست...  صندوقهای تعاونی، صندوقهای همبستگی، جمع های همیاری کارگری در محلات، فعالیتهای از نوع "کارگران نمیگذارند کسی تنها بماند" ، فعالیتهایی  در تحکیم غیرت و همت و گذشت کارگری، فعالیتهایی از نوع تقدس اتحادیه کارگری، فعالیتهایی از نوع "کمونیستهایی که مشکلاتی را حل کردند"  از کمترین زمینه ها و شخصیتها در میان کارگران برخوردارند. مبارزات اقتصادی مبنای بسیج بیشترین طیف کارگران، مستلزم فعالیت مستقیم آگاه ترین و از خود گذشته ترین رهبران است، فعالین محبوبی که تخم "حتی با اختلاف سیاسی، ما کارگران  از سرنوشت مشترک برخورداریم، و ما میتوانیم  منافع مشترکمان را پاس بداریم و متحد باشیم " بپاشند و در عمل حفظ نمایند.  این کار کمونیستها است،  باید باشد و (و به هر درجه) غایب است.
 

مبارزه اقتصادی – سابقه و سایه سنگین تاریخی

طبقه کارگر ایران فاقد مکانیسم ها و سنت های اتحاد پایه ای کارگری است. جز در موارد محدود کمتر نشانی  از مبارزات اقتصادی با مضمون و چشم انداز طبقاتی را در سابقه  طبقه سراغ گرفت. چنین حکمی، از همان  نگاه اول، در کشوری با احزاب کمونیستی و اعتصابات کارگری در سابقه  ١١٠ ساله خود غیر قابل هضم بنظر خواهد رسید. در تاریخ مبارزه طبقاتی کارگری در ایران سه دوره مهم قابل تشخیص است که  دو انقلاب و یک تعویض حکومت را در پی داشته اند و با اعتصابات بزرگ و به کرسی نشاندن قانون کار همراه بوده  و به این معنی بنا به تعبیر رایج با  مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه مشخص میگردند.
 

اول: تحولات حول مشروطیت

 حزب سوسیال دمکرات ایران در سال ١٩٠٥و در بهبوهه انقلاب مشروطیت در برنامه خود خواهان آزادی تشکیل سندیکا و آزادی حق اعتصاب گردید. همین خواستها در برنامه در برنامه جریانهای قوی سیاسی معاصر مورد تاکید قرار گرفته است. جنگلی ها در شمال ایران فراتر رفته مطالبات بیمه بیکاری، روز کار هشت ساعته و ممنوعیت کار کودکان را در مرامنامه خود گنجاندند. سازمان همت – سوسیال دمکراتهای مسلمان، بر حق کارگران در اعتصابات سیاسی و اقتصادی تاکید گذاشت. سابقه اعتصابات سازمان یافته به رهبری سندیکاها و احزاب کمونیستی به سال ١٩٠٦ در چاپخانه های تهران میرسد. یک سال بعد، اعتصاب سراسری تلگرافچی ها به افزایش حقوق و تضمین آزادی دستگیرشدگان منتهی شد. سالهای  ١٩٠٥ در شکوفای آشکار سازمانهای کارگری و اعتصابات اقتصادی کارگری با تاثیر یکی بر دیگری فضای سیاسی را دگرگون میکند، در همین سال تحصن طولانی مدت کارگران برای اصلاح قانون کار در مقابل مجلس صورت گرفت. این دوره بخصوص با ابتکار حزب عدالت و تحت تاثیر افکار سلطان زاده انواع اشکال اتحاد کارگری و اعمال قدرت اتحاد کارگران به اجرا گذاشته شد. تعاونی های کارگری و اتحادیه های دخالتگر در زندگی توده های کارگران شکل گرفت. پس از مدت کوتاهی کل جنبش و تحرکات و سازمانهای کارگری خود را در جنبش مشروطیت منحل کردند. کارگران و اساسا کارگران متشکل در اتحادیه ها در شمال و آذربایجان خمیرمایه لشکر آزادیخواهان از جمله جنبش خیابانی در آزادی تهران را تشکیل دادند.  طبقه کارگر روح سرکش ولتر و روسو در انقلاب مشروطیت و نجات ایران از حشرات ترکمون اسلامی شد، اما مجال نیافت در قامت طبقه ای برای خود،  چیز قابل توجهی از  مطالبات و دستاوردهای خویش  را تثبیت نماید.  طبقه کارگر به سرعت در گرد و غبار رویدادها رنگ باخت.
 

دوم: تحولات سالهای ١٩١٥ و حکومت رضاشاه

پایان مشروطیت و حکومت رضا شاه درخشان ترین دوره جنبش کارگری از هر لحاظ است. اساسا به ابتکار حزب کمونیست (حزب توده) کادرهای برجسته کمونیستی و اعجوبه های سازماندهی کارگری  از دل توحش تمام عیار بورژوازی پهلوی-اسلامی و چرک و خون سوداهای بورژوا - امپریالیستی اتحادیه های هزاران نفره و شورای مرکزی اتحادیه ها سر بر آوردند. 

 اعتصابات  کارگری در نوک کوه یخ مجموعه  عظیمی از فعالیت، خصوصیات و کاردانی که زمانی با "توده ای - کمونیست" و در شخصیت امثال یوسف افتخاری شناخته میشد،  محمل نجات نسل و تبار کارگری جامعه از زاغه ها و بیغوله ها و لولیدن در اعماق فقر گشتند، با تحمیل مطالبات کارگری قرارداد کنسرسیوم نفت بریتانیای کبیر و دولت مرکزی را بی اعتبار نموده،  و در زمین سیاسی داخلی  با مهار  زدن قزاق عنتر،  نظم بورژوازیی را  به سنگرهای دفاعی اطوارهای پارلمانتیستی عقب راندند. انسجام و وحدت کارگران نفت به هماوردی کمتر از ناوگان اعزامی ملکه رضایت نداد، و در دریای خفت و خواری مادرزاد طبقه  بورژوا،  روح ملی ایران را از پیسی نجات داد.

 این جنبش شکست خورد، در زمین سیاسی شکست خورد. در زندانها پشت آنرا به خاک مالیدند اما قبل از آن، همه شکوه خود را در  زمین   اقتصادی (به تعبیر مارکس و نه به تعبیر آسمان ریسمان ولنگارانه رایج چپ در خواندن مبارزه اقتصادی به "مبارزه برای یک قران و دوزار")، در پشت کردن به مبارزات کارگری "چون رضا شاه بورژوازی ملی است"، از کف داده بود.
 

سوم: تحولات انقلاب ٥٧

تحولات سیاسی  سال ٥٧  در عرض مدت کوتاهی از طبقه کارگر یک غول ساخت  تا سپس امکان یابد پشت او را هر چه محکم تر بر زمین بکوبد.  این غول قدرتمندترین دستگاه حکومتی دوران را متلاشی کرد، اما خود هیچ وقت از نضج و انسجام برخوردار نشد. طبقه ای سرکش، همواره  اعتراض در دم و بازدم، تاریخی مملو از اعتصاب، سنگ زبر بنای یک اقتصاد پربار در سرپا ماندن یک جامعه با افزایش جمعیت چهل تا ٩٠ میلیونی ، سرمنشا ناآرامی و چاره جویی در یک جامعه پرتنش نمیتواند از پرونده قانون کار (آنطور که در ویترین عمارت بهارستان برا ی مقابله با روز مبادای شورش غیر قابل کنترلش نگهداری میشود) و از مناسبات کار موجود (آنگونه که واقعا و عملا زورش میرسد) برخوردار گردد. صورت مسئله مبارزات اقتصادی دیروز و امروز به همان اندازه حیاتی به قوت خود باقی است.  
 

مبارزه اقتصادی - حکومت  و  احزاب و جریانات بورژوایی

زندگی و اعتراض طبقه کارگر همواره بر بستری از دشواریها  در جریان است. دستگاه سرکوب تنها یکی از این عوامل است. دشمنی جریانات مذهبی و ملی  دست کمی از عامل سرکوب ندارد. بعضی دیگر  خاک بر چشم کارگران پاشیده و با ابراز همدردی با آلام امروز متحد شدن طبقه را غیر ضروری و ناممکن جلوه میدهند. این بخصوص در مورد دستمزدهای عقب افتاده در ایران صدق میکند. تعداد جریانات ضد رژیمی با وعده های سیاسی پوچ از صفوف ضربه پذیر امروز طبقه کارگر کیسه طمع دوخته اند از شمار خارج است. در غیاب کمونیستها جریانات بورژوایی بخصوص از جنس ملی و مذهبی جای تکیه گاه هایی که مبارزه اقتصادی باید و میتواند  برای زندگی کارگر تامین کند را با شبکه های مذهبی و یا با اتکا به ارتباط های ملی پر میکنند. شبکه مساجد در حمایت از "ما مسلمانان" ، کمک مالی به زنان بیوه و کودکان یتیم، و از آن بدتر دستجات "کارگران مسلمان نفت"، و یا "کارگران شوشتری در اهواز" نمونه آشکار از این دست میباشند. شوراهای اسلامی بخت خود را به ارگانهای اقتصادی کارگری از جمله تعاونی مصرف گره زد.
 

الاکلنگ "اقتصادی یا سیاسی"

در مرور مولفه های اصلی مبارزات اقتصادی طبقه کارگر در ایران بسیار مهم است که این مساله را از  قالب یک پروبلماتیک جریانات چپ و معضل جریانات مارکسیستی خارج کنیم. این یک پدیده اجتماعی است، چپ (اینجا بطور مشخص چپ در ایران) و مواضع آن نه نقطه شروع بلکه در حاشیه قرار میگیرد. صرف استدلال در باب اهمیت مبارزه اقتصادی ویا  دلمشغولی به تقابل و رابطه فیمابین با مبارزه سیاسی طبقه کارگر ابدا مساله تازه ای نیست. مارکس و انگلس مدت ده سال از فعالیت عملی خود در سازماندهی کمونیستی طبقه کارگر را صرف اتحادیه کمونیستها و مباحث حول مبارزه اقتصادی طبقه نمودند، لنین و رهبران جنبش های کارگری و کمونیستی معتبر در دویست سال اخیر رگه های بارز در  کشش و کوشش در این عرصه شناخته میشوند. در متدولوژی مارکس و لنین مبارزه اقتصادی با هموار کردن راه انقلاب کارگری مشخص میشود. اهمیت مبارزه اقتصادی در به سرانجام رساندن بهبودها است و در عین حال طبقه کارگر از این مسیر به خود کارگران در عمل اثبات میکند که طبقه کارگر میتواند و میخواهد شانه زیر اداره  طراز نوین جامعه بدهد. در این چهارچوب است که صندوق همبستگی مالی در مقابله با اخراجها  در یک کارخانه میتواند همه چیز، و تصویب بند مربوطه در قانون کار از بالا هیچ چیز باشد؛ اولی نقد و دومی نسیه و تازه نقطه شروع؛ اولی بسیج کننده و دومی چه بسا  یک "دستاورد" سیاسی از نوع جغجغه های "رفرمیستی" دست حزب توده فراتر نرود. 

" صنعت بزرگ، عده ای از مردم را که با یکدیگر آشنا نیستند، در یک نقطه گرد هم میآورد. رقابت، موجب جدایی منافعشان میشود ولی مسئله مزد، یعنی نفع مشترکشان در برابر صاحبان کارخانه، آنها را بر محور اندیشه مقاومت مشترک یعنی اتحاد، متفق میسازد. به این ترتیب اتحادیه، همواره دارای اهداف دوگانه میباشد. یکی برای آنکه رقابت را میان کارگران از بین ببرد تا بتواند قادر بیک رقابت عمومی در برابر سرمایه باشند. اولین منظور از مقاومت فقط حفظ دستمزدها بود و اتحادیه هایی که در آغاز ایزوله بودند، در گروههایی متشکل شدند، همانطور که سرمایه داران بنوبه خود، بعلت سیر نزولی اقتصادی، متحد شده بودند. حفظ اتحادیه در برابر سرمابه که همیشه متحد بوده، ضروری تر از حفظ دستمزد شد. این موضوع بقدری صادق است که اقتصاددانان انگلیسی دچار حیرت  شده اند که چگونه کارگران بخش بزرگی از دستمزدهای  خود را بخاطر اتحادیه هایی که - بنظر اقتصاددانها فقط بخاطر دستمزد بوجود آمده اندُ، فدا میکنند. در این مبارزه یعنی در این جنگ داخلی واقعی، تمام عناصر برای یک نبرد آینده متحد میشوند و خود را گسترش میدهند و وقتی به این مرحله برسیم، اتحادیه کارگری خصلت سیاسی را بخود میگیرد. (کارل مارکس، فقر فلسفه، ترجمه "انتشارات سوسیالیسم"،  صفحه ۵۵)
 

مبارزات اقتصادی- کدام مبارزات، کدام زمینه ها؟

مبارزات اقتصادی طبقه کارگر در ایران در قالب اعتراض به دستمزدهای عقب افتاده یک واقعیت عینی است.  از همین مجرا کم و بیش مطالبات دیگر نیز مورد کشمکش قرار گرفته است، تحرکات توده ای کارگری در سطوح مختلف از تجمعات اعتراضی جلوی مدیریت تا اعتصابات چند هزار نفره و طولانی مدت بر سر دستمزدهای عقب افتاده یک دم فضا و دلمشغولی های  سیاسی در ایران را تنها نگذاشته است. براحتی میتوان دید که این اعتراضات تنها فاکتور تنور گرم فضای سیاسی ایران و مهمترین بارومتر احزاب و جریانات در ربط و بیربطی آنها به تنش های جامعه ایران عمل کرده است.  اعتراضات دستمزدهای عقب افتاده  برای بخش اصلی جریانات درون و جریانات اپوزسیون خارج حکومت  یک ذخیره ذیقیمت  ماتریال توپخانه تبلیغاتی در چهارچوب ضد رژیمی، رژیمی در چنبره  "بحران (های تمام نشدنی) سرنگونی" بوده است. بررسی مبارزات جاری کارگری و مشخصا از زاویه پراکتیک کمونیستی در این زمینه،  بدون توجه به فضا و قالب های سیاسی در بر گیرنده اعتراضات مربوطه ممکن نیست. بعنوان مثال  با فرض بحران حکومتی و بحران اقتصادی؛  "بن بست  لاعلاج بورژوازی و حکومت آن در ایران"  قبل از هر چیز زیر پای مبارزات اقتصادی طبقه کارگر را خالی میکند؛ اتحاد کارگری و ملزومات عینی آن جای خود را به تظاهرات و خیابان و قطعنامه ها میدهد؛ و رهبری و دخالت در این حرکات چیزی بیشتر از انعکاس خبری آنها نمیتواند باشد. 

ادامه نوشته بر دو فرض اساسی متکی است، ایران کشوری با سرسام تولید و با تحول پرشتاب در راه روبنای دولتی و اجتماعی کاپیتالیستی مشخص میشود. قدرت محرکه دستمزدهای معوقه از همین جا نشات میگیرد. در یک آنتاگونیسم تلخ از یک طرف دستمزد عقب افتاده در قالب یک طبقه کارگر سوپر ارزان قند در دل بخشهای مختلف بورژوازی آب میکند، و از طرف دیگر نقش اپوزسیون  با ادا در آوردن برای عدالت و رفاه را  بسیار ارزان در اختیار  بخشهای دیگر قرار میدهد.  آیا چندش آور نیست که اپوزسیون سلطنت طلب بازگشت دهه پنجاه را مدینه فاضله طبقه کارگر در بوق میکند؟ 

دستمزد عقب افتاده و اعتراضات مربوطه، (دستمزدهایی که میشود بالا کشید و اعتراضاتی که عمدتا به جایی نمیرسد) همه با هم و در تنیده، بستر مشترک تولید و شرایط کار و مبارزه طبقه کارگر در ایران را شکل میدهد. سوال اینست که کمونیست ها کدام نقش را در این تند پیچ حیات طبقه کارگر ایفا کردند؟ این سوال آیندگان نیست. سوال نسلی از طبقه کارگر است که دارد زیر این بار لعنت  تلف میشود.  رژیم، دولت، بورژوازی یا هر چه آنرا بنامیم، پاسخ روشن و فعال دارد، بخشهای مختلف اپوزسیون از سرنگونی طلب تا ترامپ و اصلاح طلبان پاسخی دارند، بعضی فعالانه با پخش اخبار سهم و دین  بی تفاوتی  خود را ادا مینمایند... در این میان، کمونیستهایی که برای کاهش مصائب و برای به قدرت رسیدن طبقه، همزمان، راه چاره میجویند؛ با کدام راه حل مشخص میشوند؟ پروبلماتیک "مبارزه اقتصادی و سیاسی" کدام گره را در این مسیر باز کرده و میکند؟ دشواریها و متحدان،  قله ها و چاله های سر راه کدامند؟

در یک کلام، آنچه به نام جنبش و موج حرکات کارگری بر علیه دستمزدهای عقب افتاده شناخته میشود ، هر چقدر که نارضایتی بر حق کارگری را با خود حمل میکند، به همان اندازه فقدان یک فعالیت کمونیستی برای مبارزات اقتصادی طبقاتی کارگری را جار میزند. در غیاب یک طبقه آگاه و متحد با ریشه های استوار در مبارزه اقتصادی است که امروز گسترده ترین مبارزات کارگری قرن معاصر به دستاوردهای محدود میانجامد، یه "نارضایتی و ناآرامی" تقلیل می یابد، در تظاهرات خیابانی گرسنگان میان پرچمهای آلترناتیوهای بورژوایی نیرو و  اعتبار خود را به تحلیل میبرد. بلاخره باید کارگران کمونیست راه حل و قلق بیرون آوردن اجتماعات اعتراضی موجود از سیکل معیوب "خصوصی یا دولتی" و "سرمایه تولیدی یا رانت خوار"  را پیدا کند. اینکار بدوا مستلزم آنستکه  صورت مساله را از زیر دست نیروها و سیاستی که فرق میان رژیم و حکومت  سرمایه را خدشه میسازد بیرون آورد.

کارگران هم مثل بقیه مردم سیاسی هستند، حتی آنجا که آگاهانه از صف اعتراضی موجود کنار میکشند، دائما حامل باورهایی در راه بهبود و تعالی زندگی فردی و اجتماعی خویش میباشند.  این باورها میتواند رویا و یا توهم باشد، ساختگی و یا دروغین حتی سم، تحت تاثیر پروپاگاند، یا یک آرمان باشد. مبارزه اقتصادی به آن مکانیزم هایی تعلق دارد که برداشتهای سیاسی را با نیروی واقعی تغییر با هم گره میزند. قدرت عظیم بورژوازی در شکل دادن افکار حاکم ، و ریشه این قدرت در گرو گرفتن نان کارگر در سیستم کارمزدی است که به نوبه خود تفرقه  میافریند، ناباوری و فردگرایی را تقویت میکند، صبر و آینده نگری را کور میسازد، به جهل و خرافه میدان میدهد. مبارزه اقتصادی به معنای ایجاد یک قطب و یک پدیده مادی در مقابل کار مزدی است. مبارزه اقتصادی یک سوگند، رای به یک قطعنامه، یا اعلام موجودیت یک اتحادیه نمیتواند باشد. همه مطلوبیت و گیرایی، اولین سنگ بنای مبارزه اقتصادی برای یک فعال  کمونیست  در همه گیر بودن کارگری  و در مضمون اتحاد کارگری آن نهفته است. برای این اتحاد باید کار کرد، باید از انزوای فقر، از انزوای عافیت طلبی فردی درآورد، باید عوامل تفرقه را شناخت و برای آن، با مشارکت و سازماندهی نیروی خود کارگران راه چاره داشت.
 

مبارزه اقتصادی و سرکوب

اعتراض و حق خواهی طبقه کارگر همواره با تخطئه و سرکوب بورژوازی حاکم روبرو شده است. موانع قانونی و سد سکندر اتحادیه های رفرمیست اروپایی،  کشتارهای باند سیاهی امریکا، از پنجه آهنین تاچر تا کشتارهای خیابانی جمهوری اسلامی پاسخ و سیاست رسمی بورژوازی بوده است. طبعا و بنا به عقل سلیم نفس  اعتراض  کارگری از کورسوی شب چراغ چاپخانه های مخفی تا آژیتاسیون یک فعال کارگری روی یک چهارپایه باید بر هزار ارزیابی و تدبیر و راه "در  رو" مبتنی گردد. اما مفهوم مبارزه اقتصادی هیچ ربطی به جنبه امنیتی اعتراض کارگری ندارد. این ساخته و پرداخته ناتوانی های فعالیت در میان کارگران است. گویا  مبارزه اقتصادی پوشش میدهد، مامورین را گول میزند، دست و پای سرکوبگران را میبندد…  گویا فریاد "ما گرسنه ایم" تعداد بیشتری از کارگران را جمع میکند…  گویا قسم "ما با سیاست و دولت کاری نداریم" بسیج کننده تر است، متقاعد کننده تر است… گویا رمز موفقیت مبارزه اقتصادی در محدود کردن  دامنه سیاسی آن است! آیا واقعا  میتوان عدم پاسخ به فراخوان به کارگران را با ترس از سرکوب توضیح داد؟   بر عکس تحلیل دال بر عامل سرکوب، می بینیم که جمهوری در بروز سیاسی اعتراضات فضا را آزاد کرده است تا سوپاپ اطمینان فضای اعتراضی عمل کند. سالهاست که بصورت دوفاکتو اعتصاب و تظاهرات کارگری مجاز و قابل تحمل به حساب میاید.

برای یک فعالیت کمونیستی مبارزه اقتصادی و سیاسی دو مرحله و دو مضمون مختلف را شامل نمیشود.

" طبیعتا هدف نهایی جنبش سیاسی طبقه کارگر، تصرف قدرت سیاسی است، و طبیعتا برای این منظور سازمانی از طبقه کارگر که دارای درجه ای از انکشاف قبلی بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادی تشکیل شده و رشد یافته باشد، ضروری است.

 اما از طرف دیگر، هر جنبشی که در آن طبقه کارگر بعنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمیخیزد و میکوشد آنها را بوسیله فشار از خارج تحت سلطه  خود درآورد، جنبشی سیاسی است. مثلا، کوشش برای بچنگ آوردن کاهش زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکی از شاخه های صنایع بوسیله اعتصاب و نظایر آن، جنبشی صرفا اقتصادی است، در مقابل، جنبش به منظور بدست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشی سیاسی است، و با این ترتیب است که از همه جنبش های اقتصادی منفرد کارگران، در همه جا جنبشی سیاسی پدید می آید، یعنی جنبش طبقه  بمنظور پیروز گرداندن منافع خویش در شکلی عمومی، و در شکلی که دارای نیروی الزام اجتماعی عام  میباشد. اگر چه این جنبش ها به وجود یک سازمان قبلی نیاز دارند، معهذا بنوبه خود وسایل انکشاف چنین سازمانی میباشند.

در آنجائیکه هنوز طبقه کارگر به درجه کافی سازمانی دست نیافته تا بتواند علیه قهر دسته جمعی، یعنی اقتدار سیاسی طبقات حاکمه به مبارزه ای قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجی پیاپی علیه شیوه برخورد سیاسی دشمنانه طبقات حاکمه نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه سازمانی ارتقاء داد. در غیر اینصورت طبقه کارگر بصورت آلت دست طبقات حاکمه باقی خواهد ماند. (کارل مارکس، نامه به ف. بولت، فوریه ١٨٧١، ترجمه از انتشارات سوسیال)  
 

مبارزه اقتصادی – یک چشم انداز

طبقه کارگر از صرف  اعتصاب و اعتراض کم نیاورده است. خیزش دیماه و پس از آن در اعتصاب هفت تپه کل جامعه طبقه کارگر را در آغوش گرفت و آنرا جلو راند. امروز انتظار و   امید اینکه با اتحاد و اعتصاب و مبارزه کارگری بتوان نقطه پایانی بر تالاب و سیاهی جاری گذاشت، در خود آگاهی جامعه جا گرفته است. قبل از هر چیز باید اینرا به حساب رهبران و کارگران و معلمان  در اعتراضات و حق طلبی هایشان گذاشت. در مخاطره جنگ و ظرفیتهای سرکوب  جمهوری اسلامی، در پیش بینی و هراس پیامدهای حمله  امریکا، در سایه سیاستهای ماجراجویانه (چشم دوختن به رژیم چنج امریکایی) از طرف  بخش بزرگ اپوزسیون بورژوایی؛ عطف توجه جامعه به طبقه کارگر و مشخصا مبارزه اقتصادی این طبقه ابدا اتفاقی نیست.   این یک فرصت ، فرصت طلایی یا چیزی از این نوع نیست، این راه چاره برای کشتی مشترکی است که کل جامعه از جمله کارگران و کمونیستها در آن محکومند که با دست خود نجات یابند.  در اینراه نیازی به اکسیر و یا جادو و جنبل خاصی نیست، کافی است به تجربیات و درسهای تاریخی طبقه کارگر چه در ایران و چه در جهان مراجعه کرد:

همه مجراهای اعتراض قانونی را مالامال پر کنیم: باید بطور برنامه ریزی شده و خستگی ناپذیر ادارات و مراکز تولیدی را به هر بهانه  زیر ضرب مطالبات حق طلبانه قرار داد.  وعده ها را تا ته پیگیری کرد. به این معنا اجتماعات علیه دستمزدهای معوقه باید جای خود را به صف اعتراضی طلبکارانی بدهد که از این در به آن در،  پاشنه در اراجیف دولتی و خصوصی، هر دو با هم، را از جا در میاورند. بازنشستگان فولاد سرمشق گویایی در این راه میباشند. روال جاری اجتماعات علیه دستمزدهای معوقه باید بسرعت جای خود را به "شلوغی" های پر درد سری بدهد که کس و ناکس را گرد میاورد، تعداد "کنجکاوان" ده برابر جمعیت است، به این ترتیب همیشه و همه جا نیروی کمکی برای دست به یقه شدن با ماموران در دسترس خواهد بود. شاخص مهم برای ارزیابی پیشرفت در بی اعتباری هر چه بیشتر خانه کارگر و نکبت دکانهای "کارگران مظلوم در اعتراضات صنفی" است: نان و اجاره برای  کارگر جان به لب رسیده؛ سیاسی و صنفی ندارد، دولت اگر از عهده بر نمیاید،  باید زحمت کم کند!

طبقه کارگر در اجتماعات علیه دستمزدهای معوقه  سهم خود را در عرصه مبارزات اقتصادی پرداخته است. هیچ کجای دنیا و هیچ کجای تاریخ اجتماعات اعتراضی کارگری و بصورت دوفاکتو  و قانونی  در اختیار فعالیت کمونیستی نبوده است. این عرصه و این کارگران طلایه داران جنگ پارتیزانی بر علیه حکومت سرمایه را شکل داده اند. سوال اینست:  ژنرالها، کارشناسان و مهمتر از همه ماتریال انسانی و مادی برای تداوم و پیروزی این پارتیزانها کجاست؟ کمونیستهای صد سال پیش از باکو و با خورجین نشریات به فلات ایران سرازیر شده و از یک طبقه فقیر و پراکنده در برهوت سرکوب یک قطب معتبر کمونیستی کارگری را شکل دادند. این کمونیزم، از بخت بد، پوست بورژوازی ایران را بسیارکلفت کرد، قابلیت هایی کمتر از آن کمونیستها دیگر  بر این بورژوازی  کارساز نیست!

هر چقدر هم مبارزه اقتصادی "خود بخودی" دسته بندی شود؛ هر چقدر هم عرصه مبارزه اقتصادی به شیردلان اردوی کارگری واگذار گردد، هنوز تنها سر سوزنی از اعتراض طبقه کارگر در جلوی صحنه جامعه  است. ایران را باید سرزمین درندشت  فروخوردن محنت و ستم طبقاتی بورژوازی نامید. اعتراض علیه بیکاری، استثمار کودکان، بی مسکنی، گرسنگی و بیماری و از کارافتادگی، اعتراض علیه کار خانگی و اضافه کاری، اعتراض علیه تحقیر و دست فروشی و کولبری  هنوز مجرایی برای ابراز وجود ندارد. این کار کمونیست ها است. شاید باید در انتظار جنبشی برای سیری معوقه  شکم ها،  سرپناه معوقه، سلامتی معوقه، اشتغال معوقه، حرمت معوقه ... نشست! محلات کارگری با جولان اعتراض  علیه دردها و مصائب شناخته نمیشود، هنوز نمیشود. محلات کارگری فضای اعتراض، فرهنگ و آداب اعتراضی را را دارا نیست، هنوز نیست.  امروزمحلات کارگری جولانگاه موسسات و فعالیتهای خیرخواهانه است.  دره عظیم میان کمک و همبستگی، چه بسا در قالب چند سکه پول سیاه، تا سر ریز  سخاوت و نظربلندی در رسیدن به فریاد بیوگان،  بینوایان و مستمندان تا همین جا  ضربات جبران ناپذیری بر پیکر اعتراض کارگری در جامعه وارد آورده است.
 

مجمع عمومی، محور اتحاد طبقه:

"کارگران جهان متحد شوید!" مارکس ننوشت "کارگران جهان متشکل شوید". برای بهتر  متشکل شدن باید بدوا متحد بود. کارگران میتوانند اعضای پدیده های متفاوت باشند، اما متحد بمانند. هیچ کس نباید خود را تنها ببیند، و در هیچ فکری و هیچ اقدامی تنها بماند. مجمع عمومی  طبیعی ترین ظرف  اتحاد است، هر کارگری به صرف آسمان مشترک در بالای سر عضو مجمع است، در یک سرنوشت شریک است و میتواند روی هم سرنوشتی بقیه حساب باز کند. مجمع عمومی  محدود به جلسه و یا رای و مصوبات آن نیست، همانطور که پیوند دو خواهر در فاصله دو شهر و دو شغل و عضویت در دو حزب مختلف تغییر نمیکند. بطریق اولی عضویت در مجمع عمومی داوطلبانه نیست. مجمع عمومی کارخانه موظف است، انتظار میرود که همه کارگران را در خود داشته باشد و فعالانه در این راه تلاش میکند.

اما این اتحاد را باید ساخت، از آن مراقبت کرد و دائما پرورش داد. سیر زندگی طبیعی و روزمره مثل خوره زیربنای اتحاد را خالی میکند.  هیچ درجه از عرق و آگاهی ضامن پایداری اتحاد جمعی نمیتواند قرار بگیرد. این دیگر دست کمونیستها را میبوسد که همانند یک گلوله آتش بجان همسایه و همکار افتاده و صغیر و کبیر طبقه را با انواع رشته های ممکن بهم ببافند.   و مهمتر از هر چیز "اتحاد" بخودی خود، قائم بذات، مانند اصول و فروع دین، قابل دوام و دفاع نیست. اینجا باز دخالت نقشه مند کمونیستها است که مطلوبیت یک تیم فوتبال و چگونگی روابط و مناسبات کارگران حول بازی فوتبال را در خدمت منافع طبقاتی جلوه میبخشند.

مجمع عمومی، مصوبات و پروژه های اجرایی آن:   مجمع عمومی را باید بتوان با مصوبات آن در هر مقطع مشخص نمود. مجمع عمومی نقطه تقاطع تشکل و انواع سازماندهی درونی است که بدنبال تشخیص شرکت کنندگان در دستور قرار گرفته است. این میتواند مشکل مسکن یک همسایه، مسئله بیسوادی کودکان، دست درازی یکی از همسایگان بر روی همسر خود، سازمان دادن یک اتحادیه برای دفاع از دستمزد جمعی از کارگران، تحکیم و تدارک رابطه با بخشهای دیگر کارگری در جهت اعتراضات سراسری در عرصه دستمزدها، بیکاری، دستگیریها و غیره  باشد.

روی ریل نگه داشتن مجامع عمومی مستلزم دخالت و نفوذ و فعالیت مستقیم و برنامه ریزی شده کمونیستها است. نشریات کمونیستی باید در بر گیرنده مسائل مجامع عمومی باشد. شاید بالاخره وقت تجدید نظر در ساختار و شرایط عضوگیری کمونیستها، نحوه دسترسی فعالین کارگری و مجامع عمومی به ستون نشریات رسیده باشد!

 سازمانهای تعاونی کارگری سریعا همه گیر شود: الگوهای ایجاد رختشویخانه، تامین آب، آشپزخانه های عمومی و ... در دسترس باشند. کمونیستها باید مطابق یک جدول زمانی در مقابل ایجاد تعاونی ها، پوشش خانواده های فقیر کارگری، خانواده بیکاران، مبتلایان به بیماریهای سخت و ... جوابگو شوند.

پایان رمانتیسیسم انقلابی و آماتوریسم  سازمانی:  لطمات صف اعتراض طبقه کارگر در مقابل بوزینه های سرکوب جمهوری اسلامی خارج از هر تناسب قابل فکر است. تماشایی است که هر چه جمهوری اسلامی در مواجهه با  اعتراض کارگری در سازمان و روشهای خود جانب احتیاط را در پیش میگیرد و عاقبت اندیشی به خرج میدهد؛ گارد صف اعتراض کارگری در مقابل سرکوب و زندانیان خویش بازتر شده است. چه کسی گفته و چرا باید رهبری اعتصابات و اتحادیه  در دسترس سرکوبگران قرار گیرد؟  کی قرار است اتحادیه های کارگری با شبکه بزرگ جمعاوری کمک مالی احاطه شوند؟  کی قرار است هر دستگیری با موج تازه ای از صندوقهای همبستگی همراه شود که به ازای هر سکه در صندوق رابطه تازه ای میان یک شهروند با کارگران شکوفا شود؟   جواب سوال را شاید باید به انگلس سپرد:

" سرمایه داران همیشه همواره متشکل هستند و در اکثر موارد احتیاج به هیچ اتحادیه رسمی، هیچ نظامنامه و هیچ سردمداری ندارند. تعداد آنها که در مقایسه با کارگران ناچیز میباشد و این کیفیت که آنها یک طبقه مخصوص را تشکیل میدهند، معاشرت دائمی تجاری و اجتماعی آنها با یکدیگر، همه این چیزها را زائد میسازد، و بعدا یعنی وقتی که یک رشته صنعتی در یک منطقه مسلط شده باشد - مثل صنایع نساجی در لانکشیر - تازه آنوقت یک اتحادیه کارگری رسمی سرمایه داران ضروری میشود. بر عکس، کارگران از همان آغاز کار بدون تشکیلات نیرومندی - که نظامنامه کاملا مشخصی داشته باشد که بوسیله سردمداران و کمیته های خود اعمال نفوذ نماید - نمیتوانند  کاری از پیش ببرند.  این تشکیلات، بوسیله قانون ١٨٢٤جنبه قانونی بخود گرفتند و از آنزمان ببعد کارگران در انگلستان قدرتی شده و دیگر توده عاجز و مثل گذشته پراکنده نبودند. بزودی در اثر قدرت صندوقی که بنا به اصطلاح برادران فرانسوی ما از "پول مقاومت" (صندوق تعاونی کارگران) مالامال شده بود، بر نیرویی که ائتلاف و کاربرد مشترک آنها نصیبشان کرده بود، افزوده بود. اینک تمام داستان تغییر کرده بود و پایین آوردن دستمزد و یا طولانی کردن مدت کار دیگر برای سرمایه دار حکم یک ریسک را داشت." (فردریش انگلس ،" اتحادیه های کارگری"، انتشارات شبکه نسیم) 
 

تاریخ را  از نو بنویسیم

جمهوری اسلامی در قالب رژیم رفتنی است یا نه؟ این سوال زمین را زیر پای سیاست در ایران گرم نگه داشته است.  "ضد رژیم" پرچم بورژوازی برای حفظ خود در مقابل تلاطم های طبقاتی  پیش رو است، همانقدر که "شاه باید برود" مایه اطمینان خاطر بورژوازی بود. از انقلاب ٥٧ تنها چهل سال میگذرد، شگفتی بزرگی باید در میان باشد که یک تک تجربه برای تکرار و شاید حتی  تنها یک تک شعار دیوارنویسی از آن تاریخ برای ارجاع امروز طبقه کارگر نمیتوان سراغ گرفت.  در صورت حذف فشار سیاسی نیرو ها و افق ضد رژیمی مبارزه اقتصادی طبقه کارگر از ظرفیت کافی برای شکستن سیکل معیوب و دردناک "دستمزدهای معوقه" برخوردار است. این فشار میخواهد که  طبقه کارگر،  با تکرار تجربه  قیام قبلی،  با مبارزه اقتصادی کور، در زمین سیاسی دست به خودکشی بزند.

مبارزات اقتصادی طبقه کارگر تنها رگه  سیاست در دنیای واقعی ایران است، نه به خاطر اعتراضات و موقعیت طبقات و فاکتورهای متعدد دیگر از این دست، بلکه، حتی فقط بخاطر فلاکت بی امان جاری؛ بخاطر تباهی فیزیکی و  روحی  خانمان سوز که دو نسل کارگری جامعه را در سراشیب نسل کشی و نیستی قرار داده است؛ و به خاطر نجات جامعه از پرتگاه تباهی اخلاقی و جنون کار مزدی؛ و به خاطر نیاز و تدارک یک انقلاب کارگری. طبقه کارگر در عطش رگه پیشتاز خود میسوزد.
 

ژوئن ٢٠١٩
 

پانویس ها

(۱) در مراجعه به مارکس، کاری که مکررا انجام خواهد گرفت، بخصوص بنا به خصلت موضوع مورد بحث، بناچار پای اتحادیه های کارگری به میان کشیده خواهد شد.. طبعا اینجا نه کپی برداری بلکه متدولوژی مارکس مدنظر است، چه بسا بخش مهمی از چپ ایران ( از جمله نویسنده مقاله) با توجه به تحولات اتحادیه ها و تجربه انقلاب اکتبر، آلترناتیو شوراها و مجمع عمومی را ظرف مناسب اعتراض کارگری میدانند. ناگفته پیداست نه اتحادیه های موجود به تصویر مبارزه اقتصادی مد نظر مارکس نزدیک هستند و نه مجامع عمومی فعلا موجود. و بعلاوه هیچ مانع عملی و نظری سد راه پوست اندازی این تشکلها نبوده و نیست.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com