‌دهه شصت خورشیدی دهه ظهور فاشیسم در ایران است!

اسماعیل مولودی
June 22, 2018

اسماعيل مولودى : برای هر انسان آزادیخواه و برابری طلبی دهه ۱۳۶۰خورشیدی  یاد آور فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در ایران است که آن را باید با ظهور فاشیسم و دوران فترت تاریخ بشر مدرن مقایسه کرد.

+++

 ‌دهه شصت خورشیدی دهه ظهور فاشیسم در ایران است!

 

کودتای خونین فاشیسم اسلامی علیه انقلاب ۱۳۵۷ در سی خرداد به واقعیت گرایید!

 

اسماعیل مولودی  ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۷ خورشیدی

 

زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت

 

برای هر انسان آزادیخواه و برابری طلبی دهه ۱۳۶۰خورشیدی  یاد آور فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در ایران است که آن را باید با ظهور فاشیسم و دوران فترت تاریخ بشر مدرن مقایسه کرد. این واقعه دهشتناک را باید با کشتار های دهه ۱۹۷۰ سیاسی در شیلی و اندونزی  مقایسه کرد. دهه ۶۰ در ایران دهه وحشت و ترور انسانها باید نام نهاد شود. دوره ای که ضد انقلاب برای زهره چشم گرفتن از مردم مبارز بدان توسل جست تا هویت ضد بشری خودرا عیان جلو چشم جامعه بگیرد و جامعه را بسکوت وادار کند. جمهوری اسلامی برای بقای خود در همه زمینه ها به مردم و خواستهای آزادیخواهانه آنها حمله کرد. حمله ای سازمان یافته و متداوم در یک دهه.  این اتفاقات سیاسی، اجتماعی واقتصادی مهر خودرا برروند آینده جامعه ایران گذاشنتد. و این اتفاقات مبنایی برای حرکت سیاسی جمهوری اسلامی علیه مردم و مبارزاتشان شد. حرکات تاریخی/ اجتماعی همیشه آن نخواهد شد که شرکت کنندگان در ماجرا آرزویش را میکردند و یا میکنند. بخاطر اینکه هر اندازه آرزوها گسترده باشد بهمان اندازه مسائل بغرنجتر و پیچیده تری را در محاسبات خود جا میدهد. مثلا جمهوری اسلامی حساب نمیکرد که مردم ایران در طی سی سال و اندی هنوز بیشترین تنفر را از حکومت اسلامی دارند. جمهوری اسلامی فکر نمیکرد که نسلی که با اسلام بزرگ شده در مقابلش قد علم کند. بهمین خاطر هر چه زمان میگذرد بیشتر جمهوری اسلامی ددمنش و ضد بشر تر میشود چون برای بقای ننگین خودش از هیچ جنایتی ابا ندارد.  برای روشن شدن مسئله من به نمونه های روشنی اشاره میکنم. مثل مسئله حجاب اجباری در ایران. حجاب هویت سیاسی جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی در این برهه از تاریخ جامعه بشری است. حجاب سمبل آپارتاید جنسی در ایران و بقیه جهان است. برای نمونه به کشورهای اسلامی که قوانین ضد بشری اسلام را پلاتفرم سیاسی خود کرده اند. عربستان صعودی هنوز زن حق رانندگی ندارد. پاکستان، بنگلادش، افغانستان، عراق بعد از صدام و ایرا به اضافه کشورهای عربی حاشیه خلیج. همه و همه برای کنترل جامعه تحت نام حجاب نیمه جامعه بشری را به حاشیه جامعه رانده اندو نیروی انسانی و ابتکارات و خلاقیت های انسانی زنان را به هیچ میگیرند. مذهب عامل تفرقه بین انسان این حق را داده که انسانها هارا بنا به جسیتشان باید تقسیم بندی کرد. در همین رابطه جمهوری اسلامی اولین شعار هویتی خودرا حجاب اجباری انتخاب کرد. در زمینه اقتصادی گذشته از حمله به سطح معشیت مردم، فضای دزدی، و چپاول را برای ارشدین جلمعه اسلام باز گذاشته و هیچگونه شرمی هم نمیتواند آنهارا باز دارد. بنیاد مستضعفین و حق امام یک دزدی آشکار از سفره مردم است. حتی برای اینکار هیچگونه معادله و اگر به تیتر بحث برگردم میخواهم در این نوشته نشان دهم که قتل عام زندانیان سیاسی در ایران در سی خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی بر چه زمینه هایی استوار شد و با توجه به اینکه این اتفاقات افتاد چرا هنوز رژیم جمهوری اسلامی بر سر کار است حتی بعد گذشت سه دهه از این ماجرا؟

 

 

زمینه های سیاسی جنایات دهه شصت

 

اتفاقات دهه ۱۳۶۰ خورشیدی را باید بر بستر وضعیت داخلی و خارجی رژیم جمهوری اسلامی بررسی کرد. در صحنه خارجی باید جمهوری اسلامی به سرمایه نشان میداد که قدرت کنترل اوضاع را دارد. در نتیجه از هیچ جنایتی ابا نداشت. در صحنه داخلی جمهوری اسلامی با جامعه ای تب دار و رادیکال روبرو بود رژیم اسلامی درگیر دو جبهه جنگ بود جنگ اصلی رژیم ایران  با مردم آزادیخواهی بود که حاضر نبودند زیر بار حاکمیت فاشیستی مذهب بروند و جنگ دوم جنگ ایران و عراق . رژیم اسلامی از بدو سرکار آمدنش با مسئله حجاب اجباری برای زنان تلاش کرد سیاست و قوانین ضد انسانی آپارتاید جنسیتی را با زور وحشت ووترور به نیمی از جامعه تحمیل کند برای اینکار در طول سالیان دراز در گیر با مردم آزادیخواه است. بعد از آن اندک اندک تلاش نمود دستاوردهای مردم در بهمن ۱۳۵۷ را ازشان بگیرد وبا ایجاد ترور و اختناق دستاوردهارا از مردم گرفت (روزنامه ها تعطیل شد، کتاب فروشی ها آتش زده شد، فضای سیاه مذهبی و فرهنگ گریه کردن را بر جامعه گستراندند) در یک کلام فضایی از وحشت و ترور بر جامعه گستراندند. سال ۱۳۵۹بنی صدر رئیس جمهوری وقت دستور داد که تا جنبش مبارزاتی مردم در کردستان را سرکوب نکنند پوتین هایش را در نخواهد آورد. زیرا قبل از آن دولت بخاطر جنگی تمام عیار که با مردم مبارز در کردستان و ترکمن صحرا داشت نتوانسته بود خودرا بعنوان یک دولت یک پارچه تثبیت کند. در همان زمان هم در داخل نیروهای سیاسی چریکهای فدایی اعلام کردند که اگر به سلاح سنگین سپاه مجهز شوند، غایله کردستان را مهار خواهند کرد. همچنین در همین حال یورش گسترده ای از طرف رژیم به همگی سازمانها و تشکلهای آزادیخواه آغاز شده بود. انقلاب فرهنگی تمام دانشگاهها و مراکز آموزشی بست. رژیم  اسلامی و حامیانش تصمصیم خودرا گرفته بودند، که بهر قیمتی باید دولت اسلامی را نگهداشت حتی اگر دریایی از خون راه بیفتد. میدیای غرب و کل سیاست گذاری غرب و آمریکا پشت سر این سیاست بودند. در همین اوان مسئله اشغال سفارت آمریکا متاسفانه باد وطن پرستی و ضد امپریالیسم بودن را در غبغب نیروهای سیاسی انداخت و در سکوتی مرگبار تمامی جنایتهای رژیم را لاپوشانی میکردند. حزب توده و رنجبران و چریکهای فدایی مزدور رژیم شدند و در بدام انداختن فعالین سیاسی در ایران رژیم را یاری میرساندند. جامعه ایران در یک تب سیاسی بسر میبرد. مردم در هواداری از گروههای سیاسی شق شده بودند و در خانواده ها مردم درگیر با نظرات سیاسی گروهی بودند. مثلا در خانواده ای یکی پیکاری بود، یکی چریک بود ، یکی خط سه بود و دیگری طرفدار کارگران بیکار و رئیس خانواده هم بعنوان پدر یا مادر هم مسلمان بود هم طرفدار بچه هایش بود کارشان این بود که بچه هارا آرام نگهدارند و میگفتند اجازه بدهید دولت کار خودرا بکند و حرف نزنید و الا میگیرندتان. خمینی دستور مذهبی داد که جاسوسی کردن از همسایه درست است و این فضای بی اعتمادی و ترس در بین مردم را گسترده تر کرد. یعنی با این اوضاع آن اتحاد سیاسی که از اول ماجرا برای سرنگونی رژیم شاه بود بدلیل اینکه برپایه یک جهتگیری سیاسی معینی نبود شکسته شد. کل جامعه در یک فضا و خلا سیاسی/ تحلیلی قرار داشت. خود نظام اسلامی هنوز رسمیت نداشت و تمام دستگاه دولتی در چند جبهه درگیر بود. (کردستان، جنگ ایران و عراق، مسئله بیکاری در جامعه، رکود اقتصادی و پایین آمدن سطح تولیدات) فضای سیاسی ایران بعد و قبل از انقلاب ۱۳۵۷ با توجه به اینکه از زیر فشار دیکتاتوری پادشاهی آزاد شده بود مثل یک فنر از در رفته هنوز هیچ جایی آرام نگرفته بود. بحثهای هیستریک و نا دقیق سیاسی، نبودن دانش سیاسی جدی در بین فعالین سیاسی سازمانها و گروهها، تشتت و نا دقیقی سیاسی در تشکلهای سیاسی، از یک طرف و نیز فشار روزانه اوباش حزب الله بر فضای سیاسی ایران یک جنگ و فشار روانی تمام عیار را بر مردم و نیروهای سیاسی تحمیل شده بود. در این فضای رعب ووحشت مسئله جنگ ایران و عراق فرجه ای شده بود که ناسیونالیسم ایرانی و وطن خواهی بورژوایی را علیه مردم آزادی خواه و مبارز تقویت کند و همه چیز تحت نام دفاع از وطن را بخود اختصاص داده بود. کشورهای غربی و آمریکا در جهت تقویت رژیم برای ثبات سیاسی میگشتند و در همین رابطه بهترین امکانات رزمی را در اختیار ایران (از طرف بلوک روسیه) و غربی ها هم که مبهوت اشتباه خود ش(در سرکار آوردن خمینی شده بودند) آهسته و با برنامه تلاش میکردند که  رژیم اسلامی از بین نرود اما بتوانند رامش کنند. این برخورد دوپهلو و موذیانه غرب به رژیم اسلامی فضا را برای جولانهای سیاسی بین المللی به ایران میداد. رژیم اسلامی ایران در یک معادله سیاسی منطقه ای همه چیز را به نفع خود میدید و نیز همکاریهای زیادی بین نیروهای ارتجاعی منطقه و جمهوری اسلامی ایجاد شد که غرب را غافل گیر کرده بود. در همین اوان مسئله شکست شوروی در افغانستان خود مزید برعلت شد و ایران تلاش میکرد جای خلا سیاسی چند سال گذشته را پر کند. بهمین خاطر اوباش خزب الله در لبنان، فلسطین، کشورهایی دیگر مثل سوریه، عمان، آفریقا و همکاری های پاکستان ایران را از انزوای سیاسی در میآورد.
در یک نگاه جدی به چارت سیاسی در جامعه و در خارج ایران جمهوری اسلامی بر سر یک دوراهی قرار داشت. توانسته بود تا اندازه ای کارگران و مردم آزادیخواه را به سکوت بکشاند با مسئله جنگ ایران و عراق و با فضای ترور و رعب در محیط کار و زندگی مردم، کلیه تشکلهای کارگری، و سازمانهای غیر وابسته به جمهوری اسلامی را لغو کردند. ایجاد تشکلهای اسلامی در محیط کار و زندگی کارگران توانسته بود تا اندازه ای مردم را با مسئله جنگ سرگرم کند و فضای موشک باران شهرها از طرف عراق باعث پراکندگی وفضای وحشت در بین مردم شده بود. باتوجه به همه اینها جمهوری اسلامی هرگونه فضای باز سیاسی را بضرر خود میدید. در این اوضاع برای رها شدن از فشار اجتماعی ، جمهوری اسلامی بعنوان یک دولت دیکتاتور و ضد بشر

الف / حمله به سطح معیشت مردم را سازمان داد(که در بخش اقتصادی به ان اشاره خواهم کرد)

ب / تلاش کرد از نظر سیاسی خودرا غربال کند. مردن طالقانی، از دایره بدر کردن هاشمی و باندش، شریعمداری و باندش در آذربایجان ، فشار سیستماتیک بر سازمان مجاهدین و از همه مهمتر تلاش برای تعیین تکلیف کردن با جریانات غیر مذهبی مثل حزب توده، حزب رنجبران و جریانات فدایی که شق شده بودند. چون خمینی به عینه این را میدید که همکاری سازمانهای غیر مذهبی نمیتواند در پرنسیب او باشد. از فرصت استفاده کرد هم آنهارا بکارگرفت برای مقاصد خود و هم از طریق آنها نیرویش را اموزش داد که شگردها و تیپ کار جریانهای غیر مذهبی و کمونیست را بشناسد. یکی از فرماندهان سپاه و بخصوص محسن رضایی در نوشته های خود مینویسند که جمهوری اسلامی بدون همکاری بی دریغ حزب توده ، چریک فدایی و جریانهای غیر مذهبی نمیتوانست بر جو جامعه جلو دانشگاه تهران فایق آید. در همین راستا هویت دادن و رسمیت دادن به آپارتایید جنسیتی در ایران و سرکوب هرگونه حرکتی علیه حجاب و مسئله حجاب را به نرم جامعه تبدیل کردن.رژیم اسلامی ایران لازم داشت برای ماندن در قدرت هر صدای مخالفی را از بین ببرد، هر ندای آزادیخواهی را سرکوب وحشیانه کند و در یک کلام با اینکار فضایی از وحشت و ترور را بر جامعه بگستراند. در کنار اینها جامعه ایران بدلیل نبودن فضای سیاسی در دورانهای قبل و دیکتاتوری مطلق پادشاهی امکان استفاده سیاسی از فضای آزاد را نداشتند و جامعه از نظر سیاسی با انقلاب ۱۳۵۷ تازه چشم به دنیای سیاست باز میکرد که شوک سرکوب و اختناق دوباره آنها را خموده و آرزو هایشان را در یک خلائ قرار داد. در سطح بین المللی روزنامه های خارخی یا سکوت میکردند یا فقط در مورد جنگ ایران و عراق خبر میدادند. گاردین نوشت ایران با جنگ عراق فضایی از همکاری مسلمانان عیله اسرائیل را بوجود آورده است. روزنامه واشتنگتن پست در یک خبر از پس گرفتن خرمشهر به عینه جمهوری اسلامی رااز همه جنایتهاش در سطح جهانی تطهیر کرد

 

زمینه های اقتصادی جنایات دهه شصت

 

طبق آمار سازمان برنامه و بودجه د رتابستان ۱۳۶۱ کشور درحال جنگ جمهوری اسلامی همگی فعالیتهای اقتصادیش یا ناقص مانده بود یا بدون کنترل و بی رویه هرکس سازی میزد. سازمان تازه تاسیس بنیاد مستضعفین که صاحب همه ثروت صنعتی و تولیدی و تجاری ایران شده بود نمیتوانست از نیروی تحصیل کرده استفاده کند و نیز بدلیل فرار صاحبان صنایع از ایران صنعت ایران دچار یک وقفه طولانی شده بود برای راه انداختن و صیقل کردن خط تولید توان لازم نداشتند. کارگران ایران تحت فشار سیاسی و از دست دادن رهبران فعال خود قدرت مقابله با این فضا را نداشتندو بیکاری بیداد میکرد. مسئله رفتن به جبهه زندگی و آینده آنهارا تحت شعاع قرارداده بود. جمهوری اسلامی برای راه انداختن ماشین جنگی اش همه مایحتاج مردم را به جنگ وابسته کرده بود. تقسیم ارزاق و مسئله کوپنی کردن(بنزین، و ارزاق عمومی) شد یک کنترل جدی دولت بر جان، مال و قوت زندگی مردم. مزدوران حزب الله صاحب همه چیز شده بودند و از این برای تطمیع مردم و کارگران استفاده میکردند. فشار گله حزب الله برای فرستادن کارگران به جبهه جنگ، ایجاد کمیته های اعزام نیرو به جنگ و راه انداختن تبلیغات کر کننده  به نفع جنگ( انواع سرودها و نوحه ها که همین آقایان ملی/مذهبی سر دمدارانش بودند. همان زمان جناب شجریان با آواز ای ایرانش صد ها هزار جوان جامعه را روان جنگ کرد و شریک بسیج نیروبرای سپاه و بسیج شد) پول سرسام آور نفت بیشتر از ۶۵ درصد درآمد دولت را تشکیل میداد. در عین حال تورم در بازار از مرز ۲۲ درصد گذشت و میدان جنگ وسیله ای شده بود برای مردم که بتوانند باهاش زندگی کنند. خانواده های فراوانی بچه ها و جوانهایشان را به جبهه میفرستادند تا بتوانند با پول آن کودکان دیگرشان را غذا دهند. یعنی تلاش برای زندگی و ایجاد جو تنازع بقا در جامعه. تولیدات کارخانه ها طبق آمار سال ۱۳۶۳ و گزارش دولت( در سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱) به مجلس تا ۵۶ تا ۶۰ در صدش در خدمت جنگ بود و برای جبهه. تولیداتی که لازمه مایحتاج مردم بود بیشتر آن با پول نفت وارد میشد و آنهم در اختیار سپاه در درجه اول، بعد ارتش و نیروهای مزدور و بین ۱۲ تا ۱۵ در صدش در اختیار جامعه قرار میگرفت، آن هم با توزیع و نظارت مسئولین کمیته و ارگانهای محلی مثل مسجدها. در چنین شرایطی و مسئله زندگی مردم قطعا تن دادن به فشار و به سکوت کشاندن مردم در مقابل حاکمیت کار آسانی میشود. مسئله استفاده از فشار ها و جنگهای روانی دیگر مثل بیکاری، تحت کنترل نگهداشتن مایحتاج مردم در کنترل مسجد، سپاه و نیروهای دولتی، مردم را برای ادامه زندگی بر سر دوراهی قرا داد! قدرت تقابل را به پائیین ترین حد خود خواهد رساند. با توجه به این فاکتورها دولت جمهوری اسلامی احتیاج داشت جامعه را با فشار و وحشت به سکوت بکشاند و موفق شد. اما این کافی نبود باید تعیین تکلیف اساسی میکرد و نیز آگاه بود که با کم کردن فشار حیات و کلیت حکومتش در خطر نابودی خواهد بود. قدرت کنترلش را بر اقتصاد جامعه داشت فلج از دست میداد زیرا بخاطر نبودن امنیت سیاسی در جامعه جمهوری اسلامی هنوز مورد تائید صاحبان سرمایه در ایران نبود. سر کار آمدن هاشمی رفسنجانی و پلاتفرم اقتصادی دانش در سالهای بعد، مثل برنامه های عمرانی اساسا بعد از سرکوب خونین سی خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی بوقوع پیوست زیرا دولت احساس امنیت بیشتری میکرد در این رابطه. بهمین خاطر ضمن کنترل مایحتاج مردم جمهوری اسلامی دست به یک کودتای خونین سیاسی زد تا بتواند خودرا سرپا نگهدارد. کودتای خونین جمهوری اسلامی علیه انقلاب ۱۳۵۷ در سی خرداد به واقعیت گرایید. هر چند خلخالی و اوباش حزب الله تا توانستند اعدام کردند.

آری دهه ۱۳۶۰ خورشیدی و قتل عام زندانیان سیاسی و کودتای خونین رژیم اسلامی علیه مردم در جامعه بر بستر این اوضاع سیاسی موجود که بیان کردم بوجود آمد. دسته های اپوزیسیونی که امروز در درون جمهوری اسلامی بوجود آمده اند مثل موسوی، کروبی، وخاتمی همگی دارو دسته های ملی /مذهبی در دهه ۱۳۶۰ حاکم بودند و با رای و عمل آنها این جنایات بوقوع پیوست. اینهایی که امروز سبزند، اصلاحات میخواهند از رژیم اسلامی تک تک شان در جنایت دهه ۱۳۶۰ شریک اند و دستشان به خون زندانیان سیاسی آغشته است تا آستین. با کمک و تلاش عبدلکریم سروش، مفتح، مطهری و منتظری تئوری ولایت فقیه و سیاست های مذهبی رژیم پا گرفت. با دخالت و تعهدی که خاتمی به نظام دارد و داشت سازمان جنایتکار ارشاد اسلامی دایر شد. با دخالت مستقیم و فعالیت شبانه روزی آقایان میر حسین موسوی و کروبی قوانین اسلام و اقتصاد اسلامی در جامعه ایران تصویب و اجرا شد. همین جمهوری اسلامی که امروز این نجبا!! میخواهند اصلاحش کنند دست پخت جنایتهای سالهای در قدرت بودن خودشان است. جنبش اعتراضی و ضد

حکومتی ایران ربطی به این جنایتکارها ندارد.

 

زمینه های اجتماعی جنایات دهه شصت!

 

جامعه در تقابلات سیاسی وقتی عکس العمل نشان میدهد که فعالان در جامعه بتوانند روشنگری کنند و همچنین فضا برای ابراز نظر و دخالت باز باشد. این یکی از اصول اساسی روانشناسی اجتماعی تقابلات سیاسی/ اجتماعی است. اگر این امکان وجود نداشته باشد فضای سیاسی آن میشود که قدرت حاکمه آنرا رقم میزند. شاید این سوال پیش بیاید که هیچ دولتی مردم را به اعتراض عیله خودش دعوت نمیکند!؟ آری: ولی وقتی مردم در جامعه خواهان تغییر اند باید در توازن قوای سیاسی جامعه بتوانند مانور بدهند. مثلا دولت شاه واقعه میدان ژاله را برای ترساندن مردم بوجود آورد، اما از آنجا که مردم قدرت مانور داشتند و خواستند در آرایش نیروهایشان تحول ایجاد کنند، موفق شدند از این مسئله به نفع خود استفاده کنند. روز چهل جانباختگان شد وسیله ای برای سازمان یابی مردم، علیه رژیم شاه. وقتی شاه زبونانه گفت مردم صدای انقلاب شمارا شنیدیم: علنا نشان داد که در میدان مانور سیاسی در جامعه مردم ابتکار را بدست دارند. مردم هم از آنجا که فعالین و سازماندهندگانشان را داشتند راحت به چپ چپ و به راست راست میشدند. حتی فضا طوری شد که در این حرکت سازمانهای سیاسی قدرت بیشتر گرفتند و مردم بدورشان بیشتر جمع میشد.

اما در سال ۱۳۶۰ با وجود حاکمیت نکبتبار رژیم اسلامی و نبودن تشکل سیاسی رادیکال و نبودن تحلیل و توان سیاسی در بین مردم، مردم به حاشیه رانده شدند. طبق قوانین روانشناسانه سرکوب و وحشت همیشه نتیجه خوب برای مبارزه مردم ندارد. رژیم اسلامی آگاهانه با فضا سازی و ایجاد رعب ووحشت در جامعه از یک طرف و از طرف دیگر فشار تبلیغاتی و کنترل اقتصادی بر زندگی مردم فضا را ترسناک و وحشت زده کرد. جامعه به یک خلا و به یک فضای ترس و رعب رانده شده بود. مزدوران ریز و درشت ژریم در خیابانها رژه مرگ به مردم نشان میدادند و چهرهای کریه شان مردم را وحشت زده کرده بود. وجود دسته های مختلف درون حاکمیت برای این بود که بتوانند منظم و سیستماتیک تمام جریاناتی که مخالف ولایت فقیه هستند را از دور بیرون بیاندازند.
رژیم  اسلامی در طول دوسال با فشار ممتد و سیستماتیک بر مردم در کلیه عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و حتی تبلیغاتی ” بستن کتاب فروشی ها، تحت تعقیب قرار دادن مجله ها و روزنامه هایی که هر چقدر کمرنگ صدای آزادیخواهی داشتند، مثل روزنامه های پیغام امروز، آیندگان و دهها روز نامه دیگر از جمله روزنامه های سیاسی سازمانهای سیاسی، فضای مذهبی برجامعه گستراندن و دست تمامی خدم و حشم مذهبی را در جامعه باز گذاشتن، زنده کردن خرافات مذهبی و غیر انسانی عهد حجر، بستن دانشگاهها و فضای ترور و تسویه حساب را با دانش و علم باز کردن،ابله ترین آدمها مثل مطهری، مفتح و سروش،منتظری تئوریسین دستگاه حاکمه شدند. همه و همه به ایجاد فضای مذهبی در جامعه خدمت میکردند. تمامی تشکلهای کارگری را بدون استثنا بستند و با ایجاد شوراهای اسلامی مزدوران رژیم فضای وحشت و ترور را بر زندگانی مردم در محیط کار گستراندند. شوراهای کارگری و محلات و نیز تشکلهای انساندوست که حاصل دوران قیام و بعد در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ بوجود آمده بوند را لغو کردن و درشان را بستند. در این فضا تمام مدرنیسم و دستاوردهای علمی بشر زیر سوال رفت. در این فضا انسانهای مسخ شده و ارتجاعی و مذهبی سردمدار جامعه شدند. چاپ و نشر خزعبلات مذهبی خمینی و دیگر سران مرتجع رژیم جای ترجمه آثار علمی و ادبی را درجامعه گرفت و فضای اجتماعی جامعه از بوی این تعفنات مذهبی و سیاسی آلوده و سنگین شده بود. پا به پای آن مسئله حجاب اجباری در جامعه نصف جامعه مدنی و انسانی ایران را تحت ضد بشری ترین فشار ها قرار داد. بیسوادی سیاسی در جامعه حتی بین گروههای سیاسی باعث شد مسئله حجاب زنان از طرف بعضی از سازمانهای سیاسی تایید شود و تحت نام احترام به سنت مردم آنچنانکه باید و شاید جرئت مقابله با مسئله حجاب را نداشتند.از طرف دیگر تحت نام جنگ امپریالیستی و خزبلات جهان سومی سازمانهای سیاسی به دنباله روی از فشار در جامعه شدند و مسخ شرایط شدند. زنان در جامعه تنها از طرف دولت و اوباش حزالله تحت فشار نشدند، بلکه زنان در خانواده هم تحت فشار و اذیت و آزار بودند. زمینه اجتماعی اینها وجود مذهب در جامعه و فضای بعد از انقلاب و حاکمیت جمهوری اسلامی این فضا را صد چندان کرده بود. رژیم جمهوری اسلامی با سازماندهی ارتجاع مذهبی و جو اختناق توانست جامعه انسانی ایران را بر اساس جنسیت شق کن و بعد ها قانون آپارتاید جنسی را رسمیت بخشید.

آری سی خرداد و کودتای خونین اسلام سیاسی در جامعه ایران علیه مردم آزادیخواه ایران باعث شد که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بکمک مسئولین و دست اندر کارانی “میر حسین موسوی، مهدی کروبی و دهها خدم و حشم دیگر مثل محسن کدیور، اکبر گنجی، محمد خاتمی، کریم سروش، عطا مهاجرانی حسن خمینی نوه خمینی و امثال هم” پابگیرد و بر جان و مال دها میلیون انسان در جامعه ایران گسترانده شود.

 

امروز بعد از سی و هفت سال بعد از جنایات دهه شصت !

 

اثرات جنایات دهه شصت و تاثیراتش هنوز اکثر مردم جامعه را در یک فضای نا متعادل روحی ، روانی و سیاسی قرار دارند. حرکتهای اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ بارقه ای از اتحاد و همبستگی را نشان داد اما بدلیل همنوا نبودن در کل جامعه به عقب رانده شد. فضای اعتراضات هنوز زنده است و مردم جامعه گذشته از اینکه با گرانی  و تورم سرسام آور دست به گریبانند اما در فضای اعترضی قرار دارند. اگ به گزارشات اعتراضی نگاه کنیم روزی نیست دهها و صد ها اعتراض ریز و درشت در مقابل رژیم نشود. اما اتحاد و هم جهتی سیاسی و بخصوص فضای رادیکال و سوسیالیستی هنوز در صدر حرکتها نیست، بارقه های از آن به چشم میخورد اما هنوز کار فروانی در پیش دارد.

رژیم اسلامی از وحشت خشم مردم و با آگاهی بدان هر روز فضای کشتار و اعدام را برپا میکند. ولی با وجود فضای سیاسی نیولیبرالیسم در دنیا رژیم اسلامی میتواند مانور بدهد و کشورهای فاسد غربی  و روسیه هنوز بزرگترین پشتیانانان رژیم اسلامی هستند و آنرا تقویت میکنند. جامعه ایران در تب و تاب یک انقلاب اجتماعی عظیمی قرار دارد و همین وحشت مرگ را بر اندام رژیم فاشیست اسلامی انداخته که با اعدمهای اخیر میخواهد بر این فضا حاکم شود و مردم را بترساند. باید به اتحاد و همبستگی جدی فکر کرد تا پوزه این جانیان فاشیست را بخاک مالید . تنها سرنگونی این حاکمیت فاسد میتواند خون بهای صدها هزار جان باخته راه آزادی و سوسیالیسم در ایران باشد.

 

یاد همگی عزیزان جانباخته گرامی باد!

 زندانی سیاسی آزاد باید گردد!

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com