نکاتی درباره بیانیه اخیر باب آواکیان پیرامون شرایط و بحران فوری، انتخابات آمریکا، طرد رژیم فاشیست ترامپ-پنس و نیاز اساسی برای انقلاب

گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین در ایران
September 17, 2020

نکاتی درباره بیانیه اخیر باب آواکیان پیرامون شرایط و بحران فوری، انتخابات آمریکا، طرد رژیم فاشیست ترامپ-پنس و نیاز اساسی برای انقلاب

گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین در ایران

 

در این نوشته ما تلاش می‌کنیم که با رجوع مکرر و برخی مواقع کمی طولانی به نوشته‌های رفیق باب آواکیان با آوردن نقل‌قول‌های مهم نشان دهیم که چگونه و چرا آواکیان بر مبنای اصول ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی از سال ۲۰۰۵ در تحلیل از شرایط حاکم بر آمریکا و تبیین یک استراتژی برای انقلاب کمونیستی در کشور امپریالیسمِ-سرمایه‌داری همچون آمریکا و با در دست داشتن همه‌جانبه نبض مبارزه طبقاتی در عرصه‌های مختلف آن جامعه در شرایط کنونی یک تاکتیک صحیح "رأی دادن به جو بایدن" را در ۱ اوت ۲۰۲۰  اتخاذ نمود. و چرا این تاکتیک در خدمت و نه در تضاد با استراتژی انقلاب واقعی در آمریکاست.

 

بیرون آمدن بیانیه ۱ اوت ۲۰۲۰  باب آواکیان باعث واکنش‌های مختلف و متضادی گشته است. گروهی با تکیه‌بر دگماتیسم غالب بر دیدگاهشان فرصت را غنیمت شمرده و کینه‌توزی و انتقام‌جویی دیرینه‌شان را با سنتز نوین کمونیسمی که توسط باب آواکیان تبیین گشته است بدون اینکه خواسته باشند- یا درواقع در توانایی‌شان باشد که نیست- بحثی جدی در اطراف بیانیه او راه بیندازند، با برچسب زدن و هتک حرمت رایج اعلام موضع نمودند؛ این گروه استدلالشان را در یک جمله این‌گونه بیان نمودند که "واقعاً باب آواکیان با تائید جو بایدن و رأی دادن به او ثابت کرد یک رویزیونیست است". چون از دید این گروه "نباید وارد خیمه‌شب‌بازی انتخاباتی بین جناح‌های مختلف هیئت حاکمِ آمریکا و جنگ زرگری آن‌ها برای فریب طبقه کارگر آمریکا بر سر انتخابات ریاست جمهوری شد". بخشی دیگر "شرکت در انتخابات آمریکا و موضع باب آواکیان در رأی دادن به جو بایدن را "خط قرمز کمونیست"ها اعلام کردند، آن را هم‌وزن و مساوی پارلمانتاریسم و رفرمیسم اعلام نمودند و با این فرضیه خیال خودشان را برای درگیر نشدن عمیق با واقعیت عینی و وضعیت فوری حاکم بر جامعه آمریکا، راحت کرده‌اند. دسته‌ای دیگر اما موضع سنتریستی و بینابینی گرفته‌اند، این‌ها که مدت‌هاست خود را "حزب" پیش‌قراول م-ل-م ایران اعلام کرده‌اند در حرف موافق سنتز نوین هستند و بدون اینکه واقعاً درک عمیقی از آن داشته باشند کمونیسم نوین را "قبول" کرده و پذیرفتند، اما روشن است که قبول کردن صرفاً به معنی درک عمیق و همه‌جانبه سنتز نوین کمونیسم نیست، به‌ویژه زمانیکه بدون اینکه انقلاب فرهنگی و مبارزه تئوریک-ایدئولوژیکی در گروهشان راه انداخته باشند دربست آنرا "پذیرفته‌اند" اما یکجا و در یک چرخش تاریخی کلیه اعتقادات مذهبی به تئوری پویای علم کمونیسم با نگاه کردن و دگم اندیشیدن‌های غالب پنهان‌شده درونی‌شان آن‌چنان به جلوصحنه مبارزه می‌آید و بروز می‌کند که نشستن وسط دو صندلی و موضع بینابینی-ناسیونالیستی گرفتن با سنگینی بار و پیچیدگی راه انقلاب کمونیستی عاقبت باعث زمین خوردن ‌شد و اینجاست که بدون هیچ شبهه‌ای حتی آن تأیید و پذیرش سطحی اولیه سنتز نوین کمونیسم بدون دامن زدن به یک مبارزه تئوریک و ایدئولوژیک درونی و گسست ریشه‌ای با دگماتیسمشان به زیر سؤال می‌رود! ما از وقوع چنین مسئله‌ای خوشحال نیستیم بلکه آنرا یک پس‌روی و عقب‌گرد در این محفل می‌دانیم که مجدداً تکرار می‌کنیم مبنایش دگماتیسم تاریخاً نهادینه‌شده در آن‌ها است. به‌عبارت‌دیگر این گروه هنوز ترامپ را نشناخته است و از شناخت رژیم فاشیست ترامپ-پنس به‌عنوان سرکرده نظام امپریالیسمِ سرمایه‌داری جهانی عاجز مانده است و بنابراین نتوانسته است و نخواهد توانست استراتژی انقلابی را در ایران را با تحلیل مشخص از شرایط مشخص حاکم بر جهان به‌طور عمیق فرموله کند! سؤال اساسی که  این گروه مدعی "حزب" بودن باید پاسخ دهد این است که: ظرف چهار سال گذشته که رژیم فاشیستی ترامپ-پنس روی کار بوده است چرا شما نتوانستید و درواقع نخواسته‌اید همان‌گونه که خود ادعا کرده‌اید "واقعت عینی" حاکم بر جامعه آمریکا و ماهیت فاشیستی دولت ترامپ-پنس را " بقول خودتان با "مطالعه منتقدانه" تجزیه‌وتحلیل کنید؟ و حالا که رفیق آواکیان تاکتیک شرکت در انتخابات را اتخاذ کرده است از خواب غفلت بیدار شده‌اید و می‌گویید "ما مطمئن نیستیم که این تاکتیک صحیح یا ناصحیح است چون با اوضاع عینی جامعه آمریکا آشنایی نداریم!؟". خوب بهتر نبود که چنان مقدمه‌ای را که قبل از گذاشتن متن ترجمه بیانیه ۱ اوت ۲۰۲۰  آواکیان منتشر نمی‌کردید تا بتوانید "با منتقدانه آموختن شرایط عینی حاکم بر آمریکا، موضع صحیح (در رد یا تائید) آن تاکتیک اتخاذ کنید؟ که مهم هم نیست در آینده چه موضعی دراین‌باره خواهید گرفت، چراکه باز غرق در دگماتیسم حاکم بر شما و کپی و پیست کردن‌های سطحی بدون درک عمیق خواهد بود زیرا کف شما با رونویسی از متن‌های تحلیلی رفقای حزب کمونیست انقلابی آمریکا تنبل شده است! بنابراین سؤال این است که آن‌همه ترجمه کردن‌های متن‌های رفقای حزب کمونیست انقلابی آمریکا و رفیق آواکیان از طرف شما برای چه بوده است؟ چه چیزی از آن‌ها را "به‌طور منتقدانه آموختید"؟ آیا آن بخش‌های  مختلفی که تحت عنوان "تاریخ واقعی کمونیسم" در یکی از نشریاتتان منتشر می‌کنید، نوشته‌هایی که توسط رفیق آواکیان به‌عنوان بخشی از گسست‌های مهم اما همچنین دستاوردهای شگرفِ جنبشِ کمونیستی بین‌المللی از کمون پاریس گرفته تا برقراری سوسیالیسم در دو جامعه شوروی و چین که در بدنه سنتز نوین کمونیسم گنجانده شد و توسط رفیق ریموند لوتا در قسمت‌های متعدد و سلسه‌وار منتشر شد، نشان‌دهنده این نیست که شما آن‌چنان خود را غرق تاریخ گذشته جنبش کمونیستی کرده‌اید که نه‌تنها از تاکتیک‌هایی که توسط کمونیست‌های شوروی به رهبری لنین و بعد استالین و در چین توسط رفیق مائو برای پیشبرد انقلاب کمونیستی و بوجود آوردن جامعه سوسیالیستی رهایی‌بخش اتخاذ شد درس تاریخی نگرفته‌اید بلکه با چسبیدن یک‌جانبه و دگم به آن از درک اوضاع عینی جهان و به‌طور مشخص شرایط استثمارگرانه و ظلم و ستمی ملی، جنسی و نژادی(سفید سالاری!) هولناکی که توسط حاکمان سیستم امپریالیسمِ-سرمایه‌داری آمریکا نه‌تنها بر توده‌های مردم در آمریکا بلکه همچنین به توده‌های تحت ستم و استثمار بشریت سراسر تحمیل می‌شود، غافل و بی‌اعتنا شده‌اید و عقب‌افتاده‌اید؟ آن‌همه رونویسی در مورد "تاریخ واقعی کمونیسم" که به‌جای خود چیز مثبتی است اما مشروط بر آنکه درس‌هایی که توسط آواکیان در سنتز نوین کمونیسم از آن‌ها گرفته‌شده است و در بدنه و ساختار تئوریک و ایدئولوژیک آن گنجانده‌شده است فراموش نشود و ستاره راهنمای در تعیین و در خدمت استراتژی انقلابی کمونیستی باشد، بنابراین اما آیا چنان رونویسی(ایرانیزه کردن تاریخ واقعی کمونیسم!) نشان‌دهنده ذوب شدن شما درگذشته به‌طور دگم و بدون درسگیری صحیح و علمی از آن نیست؟ چرا برایتان اهمیتی نداشت که چنین سلسله رونویسی‌ها را در مورد شرایط حاکم بر جامعه آمریکا را از تحلیل‌هایی که ظرف چهار سال گذشته در وب‌سایت حزب کمونیست انقلابی آمریکا انجام‌شده است، انجام دهید تا "هواداران و اعضا و کادرهای رهبری‌تان" را از شرایط حاکم بر آمریکا عقب نمانند و به‌عنوان مدعیان "حزب" پیشتاز م ل م مجبور نباشید که بنویسید "ما آشنایی با شرایط عینی حاکم بر امریکا نداریم"(نقل به معنی)؟ باب آواکیان در تحلیل مهمی تحت عنوان "جنگ داخلی و قطب‌بندی مجدد برای انقلاب در عصر حاضر" (از انتشارات RCP ، ۲۰۰۵)، بیرون داد و به‌ویژه آن بخش از مقاله تحت عنوان «"آنها" وجود ندارند- اما یک جهت گیری مشخص برای امور وجود دارد: نیروی محرکه در طبقه حاکم، و چالش هایی در مقابل انقلابیون.» و همچنین مقاله «فاشیست‌ها و نابودی "جمهوری ویمار"...و چه چیزی آن را جایگزین می‌کند» که همه این اسناد در revcom.us به‌صورت آنلاین موجود است و همه در سال ۲۰۰۵ به رشته تحریر درآمده‌اند، با رویکرد علمی و متدولوژی ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی به تجزیه‌وتحلیل از اینکه چرا در آمریکا "آن‌هایی"(یک جناح فاشیست تمام‌عیار در هیئت حاکمِ آمریکا) که در نهان و پشت‌صحنه دارند بیش از یک دهه تلاش می‌کنند که یک رژیم فاشیستی به قدرت خواهد برسد و چرا در جامعه آمریکا قطبی بندی مجددی صورت خواهد گرفت و جامعه در مسیر یک جنگ داخلی بین گروه‌های مسلح اراذل‌واوباشان که پایه این رژیم فاشیستی(که نماینده‌اش رژیم فاشیست ترامپ-پنس است!) را تشکیل می‌دهند ازیک‌طرف و اکثریت مردم جان به لب رسیده تحت ستمی در قعر جامعه که دیگر نمی‌خواهند تحت حاکمیت ستم جنایتکاران سفیدسالاران زندگی کنند از سوی دیگر، و این منجر به شکل‌گیری یک شرایط و بحران فوری و تضاد آشکار در هیئت حاکمه آمریکا می‌شود، پرداخته است! باب آواکیان در کتاب "دموکراسی: آیا ما نمی‌توانیم بهتر از این کار کنیم؟" و دریکی دیگر از صحبت‌هایش تحت عنوان "دموکراسی و دیکتاتوری، و گذار سوسیالیستی به کمونیسم"، به توضیح شرایطی می‌پردازد که چگونه در جوامع امپریالیسم سرمایه‌داری مانند ایالات‌متحده آمریکا، حتی در مواردی که طبقه حاکمه ممکن است به‌طور آشکار و علنی به سرکوب و ترور مردم نپردازد، و سوای تمام صحبت‌های شکرشکنشان در مورد "دموکراسی برای همه" بدون آنکه اکثریت مردم تحت ستم با استفاده از شکل حکومت فاشیسم خشن عریان و علنی اداره  و حکومت شوند، درواقع یک حاکمیت دیکتاتوری بورژوازی طبقه سرمایه‌دار یا بورژوازی بر جامعه می‌باشد- دیکتاتوری که اساساً مبتنی بر انحصار نیروی مسلح(و به‌ویژه نیروی مسلح "مشروع") توسط آن طبقه سرمایه‌دار و "حق" و توانایی استفاده از آن قدرت مسلح، ازجمله پلیس و نیروهای مسلح و همچنین دادگاه‌ها و ادارات و مؤسسات بوروکراسی مرتبط با آن حاکمیت برای  سرکوب هرگونه مخالفت یا مقاومت که یک چالش جدی برای حاکمیتشان باشد، است. این شکل حکومت بورژوا-لیبرال(جناح بورژوازی امپریالیست‌ها از هیئت حاکمه آمریکا که نماینده‌اش حزب دمکرات که بیش‌ازپیش توسط کلینتون-اوباما فرموله و به‌پیش گذارده شد) است که بعد از جنگ جهانی دوم و عروج حاکمان سیستم سرمایه داری-امپریالیستی آمریکا به‌عنوان رهبر سیستم جهانی امپریالیسم سرمایه‌داری در جامعه آمریکا کلید خورد و نهادینه شد. اما زمانیکه یک جناح ازآنچه در آمریکا تاریخا به نام "دیکسی‌کراتها"[1] ("Dixiecrats" یا دمکرات‌های ایالت‌های جنوبی) شناخته می‌شوند که شدیداً طرفدار تاریخ و ساختار حکومتی و تاریخ برده‌داری، سفید سالاری و تفوق نژاد سفید بر مردم سیاه‌پوستان، سرخپوستان و لاتین تبارهای و نمایندگان طرفدار برده‌داری در آمریکا هستند و با بالا گرفتن تضاد در درون حزب دمکرات در دهه ۱۹۶۰ سرانجام از حزب دمکرات جدا شدند و به حزب جمهوری‌خواه پیوستند، رفته‌رفته توانستند در نهان و در درون آنچه امروز به نام حزب جمهوری‌خواه شناخته می‌شود دست بالا بگیرند و به یک نیروی کلید در آن حزب تبدیل شوند؛ و به‌ویژه از زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان( از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹) که نماینده دیدگاه سفیدسالار و نژادپرستی محافظه‌کارانه نوین در آمریکا بود، گام‌به‌گام شرایط را برای عروج فاشیسم عریان و علنی تا رسیدن ترامپ به ریاست جمهوری و اتحادشان به مسیحیان بنیادگرا که نماینده‌شان پنس است، تدارک دیده بودند.   

در همین زمینه باب آواکیان در مقاله " این "دمکرات‌ها" نیستند - این کل سیستم است!

پاسخی به کندیس اوونز و دیگر عوام‌فریبان سیاه‌پوست ‌نازی"[2] می‌گوید:

 

کندیس اوونز، و دیگر "محافظه‌کاران"(جمهوری‌خواه) سیاه که از دونالد ترامپ فاشیست طرفدار برتری نژادی سفید‌پوست بر سیاه‌پوستان و نژادهای دیگر حمایت می‌کنند، تلاش می‌نمایند اقدامات کریه‌شان را با وانمود کردن اینکه انگار مسئول نگه‌داشتن مردم سیاه‌پوست در موقعیتی مادون و مطیعانه حزب دمکرات است، توجیه کنند. همان‌طور که بارها در موردشان با آن‌ها صحبت کرده‌ام و به‌طور مشخص نشان داده‌ام، حزب دمکرات نقش مهمی را در به انقیاد کشاندن و تحقیر سیاه‌پوستان ایفا می‌کند، ازجمله شیوه‌ای که توده‌های سیاه‌پوست و به‌ویژه جوانان در محلات فقیر‌نشینِ کثیف و پرجمعیت گتوها محروم و ناامید محاصره و مهارشده، داشتن آینده شایسته از آن‌ها ربوده می‌شود، توسط پلیس مورد آزار‌و‌اذیت و تاخت‌و‌تاز قرارگرفته و به قتل رسیده و به کشتن یکدیگر ترغیب و رانده می‌شوند. اما حزب دمکرات به عنوان یکی از نهادهای کلیدی سیستم سرمایه‌داری-امپریالیسم ابزاری که منبع این ظلم است، سیستمی(نظامی) که بر استثمار بی‌رحمانه و ستم سبعانه نه‌تنها مردم سیاه‌پوست در این کشور بلکه در سراسر جهان، این کار را انجام می‌دهد. و حزب جمهوری‌خواه قطعاً به همان اندازه ابزاری برای این سیستم هیولایی است، به‌خصوص که در طول دهه‌های اخیر این حزب کاملاً به‌صورت آشکارتری طرفدار برتری(تفوق) نژادی سفیدپوستان، برتری مردسالارانه، بیگانه‌هراسی ضد مهاجرین و آماده بجنگ شوونیستِ آمریكایی شد.

به‌ویژه پس از جنگ جهانی دوم، با تغییرات عمده در این کشور و جهان به‌طورکلی، حزب دمکرات ازیک‌طرف دهانش خود را به‌عنوان "دوست" و "ناجی" مردم سیاه‌پوست نشان داد. اما حزب دمکرات تضاد عمیق و فزاینده‌ای در درون خود داشت: "جناح شمالی" خود را "لیبرال" معرفی کرد، درحالی‌که "جناح جنوبی" (معروف به "دیکسی‌کراتها"[3]- "Dixiecrats"-)کاملاً آشکار، سرسختانه و خشونت‌آمیز مدافع تفوق نژادی ‌سفید‌پوستان بود. هنگامی‌که رهبران حزب دمکرات در دهه ۱۹۶۰خود را در موقعیتی یافتند که مجبور به دادن امتیاز به مبارزه برای حقوق مدنی شدند، این اتفاق رخ داد: "دیکسی‌کرات‌ها" حزب دمکرات را ترک کردند و به یک نیروی کلیدی در حزب جمهوری‌خواه تبدیل شدند. از آن زمان، جمهوری‌خواهان بیش‌ازپیش آشکارا به طرفداران برتری نژادی سفیدپوست تبدیل شدند.

مالکوم اکس کاملاً آشکار درباره این وضعیت صحبت کرد. وی گفت: یکی از این احزاب (دمکرات‌ها) می‌گوید آن‌ها برای شما(سیاه‌پوستان) هستند، درحالی‌که دیگری (جمهوری‌خواهان) می‌گویند که مخالف شما هستند- یکی از آن‌ها "روباه" است، و دیگری "گرگ"، "اما  هر دو آن‌ها بخشی از خانوادۀ سگ‌سانان هستند - هر دو از مدافعان اعلای نژادپرستی هستند. دیدن این مسئله به‌سادگی به‌عنوان یک عمل احمقانه باورنکردنی در پیوستن به کسانی که علناً علیه شما هستند، وسوسه‌انگیز است. اما، در مورد کندیس اوونز و برخی از محافظه‌کاران سیاه‌پوست دیگر، حمایت آن‌ها از ترامپ و جمهوری‌خواهان آن‌چنان به خاطر  حماقتشان نیست، بلکه  تلاش برای  رسیدن به "غارت" است - غنیمت‌هایی که ناشی از چپاول جهان توسط سرمایه‌داری امپریالیسم آمریكا است - و به اعتقاد آن‌ها بهترین وسیله برای به دست آوردن بیشترین سهم از آن غنائم، ایفای نقش چاپلوسانه خدمتگزار  مردم سیاه‌پوست است كه برتری نژادی سفید را توجیه و حتی از آن طرفداری می‌کنند، اما انجام این كار را درحالی‌که با صدای بلند و بی‌رحمانه اظهار می‌دارند که هر کس مخالف آنچه انجام می‌دهم باشد یک "نژادپرست" است که می‌خواهد سیاهان را سر جایشان و مطیع نگه دارد! از همه منزجرکننده‌تر و نفرت‌انگیزتر این است که آن‌ها این کار را تحت نام مدافع پیشرفت سیاه‌پوستان انجام می‌دهند" پایان نقل قول

 

 آنچه وجه مشترک همه این دیدگاه‌ها را در مورد موضع باب آواکیان- سوای استدلالشان- مشخص می‌کند عدم شناخت عمیق از وضعیت حاکم بر جهان امپریالیسم سرمایه‌داری به‌طورکلی و به‌ویژه عدم شناخت علمی از وضعیت عینی حاکم بر جامعه آمریکا است، و نمی‌دانند ترامپ کیست و چیست، و چگونه این رژیم فاشیستی توانست به قدرت برسد و امروزه چه خطری را برای بشریت نه‌تنها در آمریکا بلکه بشریت تحت ستم و استثمار در سراسر جهان نمایندگی می‌کند! کلیه گروهایی که چنین دیدگاه‌هایی را نمایندگی می‌کنند نسبت با ماهیت فاشیسم در قدرت رژیم ترامپ-پنس توهم دارند و فکر نمی‌کنند که فاشیسم در دولت آمریکا در حکومت است و خطر فوری و اضطراری کنونی و بنابراین اهمیت حیاتی مبارزه با آنرا  درک نکرده‌اند! بنابراین سؤال اساسی این است: چگونه می‌توان از گروهی که داعیه رهبری "طبقه کارگر" و یا رهایی بشریت تحت ستم و استثمار جهان و کشور خویش را دارد، اما شناخت علمی و همه‌جانبه‌ای از شرایط حاکم بر جهان سرمایه‌داری امپریالیسم تحت رهبری امپریالیسم آمریکا(که در وضعیت مشخص کنونی ظرف ۴ سال گذشته از تحت حاکمیت رژیم فاشیست ترامپ-پنس قرار دارد) را ندارند، انتظار داشت که استراتژی پیشبرد انقلاب کمونیستی را در کشور خویش به‌عنوان بخشی لاینفک از انقلابات پرولتاریایی جهان  با جهت گیری انترناسیونالیسم با موفقیت به‌پیش راند!     

برای درک نکته‌ای که در بالا به آن اشاره شد به نقل‌قولی از باب آواکیان رجوع می‌کنیم:

«اول‌ازهمه، مسئلۀ تعیین‌کنندۀ انترناسیونالیسم وجود دارد. همراه با رجوع دادن خوانندگان به مشاجره "کمونیسم یا ناسیونالیسم؟"[i] که توسط سازمان کمونیست‌های انقلابی مکزیک،( OCR) در  شماره ۴، زمستان ۲۰۱۵، و بحث در مورد انترناسیونالیسم در کمونیسم نوین، قسمت دوم، در اینجا می‌خواهم به‌اختصار به اصول و مبانی فلسفی برای انترناسیونالیسم کمونیستی و سنتز بیشتر این اشاره‌کنم.

مبنای مادی انترناسیونالیسم در توسعه سرمایه‌داری به‌طور کامل به یک سیستم(نظام) بین‌المللی(انترناسیونال) امپریالیسمِ سرمایه‌داری و ویژگی‌های مختلف آن، ازجمله سرمایه‌گذاری و استثماری بسیار کامل‌تر در مقیاس بین‌المللی (نه در مراحل اولیه سرمایه‌داری که تولید به‌طور عمده در  داخل کشور و جستجو برای بازارهای این محصولات در سطح بین‌المللی انجام می‌شد) نهفته است. روند تولید طی چند دهه گذشته به‌طور فزاینده‌ای کاملاً بین‌المللی(انترناسیونال) شده است. این‌یک سیستم یک کلیت است که دارای اجزای مختلف و نیروی محرکه زیادی برای هر یک از اجزای سازنده در کل این سیستم هست. قوای محرکه این نظام به‌عنوان یک کلیت در سطح جهانی- نه صرفاً، بلکه عمدتاً در رابطه دیالکتیکی با اوضاع در نقاط خاص جهان و کشورهای خاص‌- عامل اصلی  در تکامل و تعیین فرایند عینی(آبژکتیو) به‌ویژه برای مبارزات انقلابی در کشورهای معین است. و هنگامی‌که از طریق این فرایند دیالکتیکی، تناقضات شکل خاص حادی به‌ویژه در کشورهای معین به وجود می‌آورند، می‌تواند منجر به ظهور یک وضعیت انقلابی در آنجا شود. بنابراین شما در کشورهای معینی با قوای محرکه(دینامیک‌ها) مواجه هستید اما آن مسئله(نیروهای محرکه داخلی متأثر از شرایط داخلی در یک کشور بدون ارتباط با شرایط حاکم بر کل نظام سرمایه‌داری امپریالیسمی جهانی-مترجم) به‌تنهایی و نه حتی اساساً، منجر به شرایط مادی که بر رشد مبارزات انقلابی تأثیر می‌گذارد و درنهایت می‌تواند منجر به ظهور یک وضعیت انقلابی در آن کشورهای معین شود، نخواهد شد.

درک این مسئله همچنین با درک فلسفی که برای یک رویکرد صحیح و کاربرد انترناسیونالیسم لازم است، مرتبط و درهم‌آمیخته است. همان‌طور که در جدال "کمونیسم یا ناسیونالیسم؟" توسط "سازمان کمونیست‌های انقلابی مکزیک" بحث شده است، این مربوط به سطوح مختلف سازمان‌دهی ماده درحرکت است. در انواع مختلف ماده‌ی(در حال حرکت) سطوح نسبتاً مجزا و گسسته‌ای وجود دارد: درون بدن انسان اندام‌های(اعضاء-ارگانها-مترجم) مختلفی وجود دارد و سپس بدن انسان به‌عنوان یک کلیت وجود دارد که تمام آن اندام‌ها  را در برمی‌گیرد و در بین آن‌ها قوای محرکه  درونی وجود دارد؛ در یک کشور مناطق معینی وجود دارد، کشورهای معینی وجود دارند و در کل جهان وجود دارد. و غیره. هر یک از این متفاوت و نسبتاً —من بر نسبتاً تأکیددارم- سطح جداگانه ماده در حال حرکت نیروی محرکه و تضادهای درونی خود را دارد. اما، به‌نوبه خود، آن‌ها بخشی از یک نظام بزرگ‌تر هستند، دقیقاً همان‌طور که اندام‌های یک بدن جزئی از بدنه بزرگ‌تر است، و خود این بدن بزرگ‌تر و تعامل آن به‌نوبه خود با محیط‌زیست بزرگ‌تری که درنهایت و اساساً شرایط را برای آنچه در آن بدن اتفاق می‌افتد و اینکه در هر یک از اندام‌های مختلف بدن به وقوع می‌پیوندد را تعیین می‌کند - اگرچه بعضی‌اوقات آنچه در یک اندام خاص اتفاق می‌افتد می‌تواند بر کل بدن تأثیر بگذارد یا حتی چه اتفاقاتی در بدن به‌عنوان یک کلیت رخ می‌دهد تعیین‌کننده هم باشد، اگر شما کاملاً به‌طور واضح مثلاً به حمله قلبی مواجه شوید. بنابراین این همان ماتریالیسم و ​​دیالکتیک مرتبط با همه این‌ها است.

و همین رابطه در مورد روابط بین کشورها و جهان و نظام جهانی(سیستم جهانی) به‌عنوان یک کلیت اعمال می‌شود. سطوح مختلف ماده در حال حرکت هستند که کشورها را تشکیل می‌دهند، دقیقاً همان‌طور که  سطوح جداگانه‌ای از ماده در حال حرکت که مناطق مختلفی را در یک کشور تشکیل می‌دهد، وجود دارد. اما، آن کشورها به‌نوبه خود، حتی با هویت نسبی و جدایی و تضادهایی که داخلش به‌طور خاص است، در درون یک دینامیک بزرگ‌تر وجود دارند که (همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردم) که با چیزی شبیه به رابطه زمین و همه کهکشان‌های جهان متفاوت است. به‌عبارت‌دیگر، بله، زمین بخشی از یک منظومه شمسی است که خود این(منظومه شمسی) بخشی از یک کهکشان است و این کهکشان هم بخشی از میلیارد‌ها کهکشان‌ها و غیره است؛ اما در کهکشان‌های دیگر جهان، رابطه‌ی بین کشورها و نیروی محرکه سیستم امپریالیستی به‌عنوان یک نظام جهانی، چنان عملکردی به معنای تحولات اجتماعی که مشخصه این عصر کره زمین است، وجود ندارد.

این قوای محرکه اساسی این نظام جهانی(سیستم جهانی) کلی است که با استناد به یک پدیده ژرف، مسئولیت دو جنگ جهانی را بر عهده داشته است. همان‌طور که در این بحث و جدال سازمان کمونیست‌های انقلابی مکزیک اشاره شد، جنگ جهانی اول به‌سادگی ناشی از نیروی محرکه داخلی هر کشور نبوده است، که بعداً به‌نوعی به کشورهای دیگر سرایت کرده است. بدیهی است که نیروی محرکه در  درون کشورهای مختلف در آن نقش داشته است، اما این فرایند بزرگ‌تر جهانی و تضادهای موجود در آن سطح بود که منجر به آن جنگ شد. و به همین دلیل، به‌عنوان‌مثال، استالین دریکی از اظهارات بهتر خود گفت که دلیل موفقیت آن‌ها در انقلاب در روسیه - یا اینکه چرا شرایط برای انقلاب در آنجا(روسیه زمان جنگ جهانی اول-مترجم) نسبت به بعضی جاهای دیگر مطلوب‌تر است- این است که در آن زمان تضادها نظام امپریالیستی جهانی تا حد زیادی در روسیه متمرکز شد. بنابراین این‌یک نمونه دیگر از درک صحیح رابطه بین کشورها و اوضاع جهان به‌عنوان یک کلیت(و نه به‌عنوان اجزاء جدا و بی‌ارتباط از هم-مترجم) است.

اگر این رابطه را درست درک نکنید، اگر آن رابطه را وارونه کنید، همان‌طور که توسط افرادی انجام می‌شود که ادعای  کمونیست بودن می‌کنند اما درواقع از ناسیونالیسم(ملی‌گرایی) تحت نام کمونیسم حمایت می‌کنند و در بهترین حالت ناسیونالیست‌های افراطی می‌شوید که درنهایت به ناسیونالیسم بورژوایی در می‌غلطید زیرا  فقط بر اساس قوای محرکه‌ی داخلی کشور پیش می‌روید و می‌بینید که این به‌عنوان مهم‌ترین عرصه فعالیت در آن فعالیت می‌کنید. انترناسیونالیسم بودن شما به‌نوعی به "اینترسکشنالتی"[4] (تلاقی هویتی) تبدیل می‌شود تا از اصطلاحات زمان استفاده کند، که می‌تواند به‌راحتی به تضاد بین "بخش‌های" مختلف که "در حال تلاقی" هستند تبدیل شود.»  نقل از نوشته باب آواکیان تحت عنوان "فراشکافت ها" بخش "استراتژی... برای یک انقلاب واقع" ترجمه برهان عظیمی در این لینک(۲) قابل‌دسترسی است. (تاکید اضافه شده و بولد کردن نوشته  از ما هست).

 

با در نظر داشتن نکاتی که در نقل‌قول آواکیان آورده شد(رابطه دیالکتیکی کلیت یک سیستم با اجزاء مختلفش) بر آنیم که با رویکرد علمی به‌نقد بیشتر دیدگاه‌های دگماتیسم مختلف پسمانده گذشته با تحلیل مشخص از وضیعت مشخص فوری و اضطراری کنونی بپردازیم و برای روشن شدن اینکه آواکیان واقعاً چه گفته و چه نگفته است و چرا نباید با رویکرد غیرعلمی جاعلان و هوچیگران سیاسی که به برجسته و بولد کردنِ بخش کوچک و سایه انداختن روی بخش بزرگ حقیقت می‌پردازند، مرزبندی داشت و چیزی را که باب آواکیان به آن معتقد نیست را به او نسبت نداد، بپردازیم.    

 

 

 

 

ظرف چهار سال گذشته چه اتفاقی در شرف تکوین و تغییر مدام بوده است!؟

روایت‌پردازی مکرر یا شروع از شناخت واقعیت به همان‌گونه که واقعاً هست و دائماً در حال حرکت و تغییر است؟

کسانی که هیچ درکی از رویکرد و متدلوژی علم کمونیسم و استفاده آن(تحلیل مشخص از شرایط مشخص)ندارند کمونیست‌های انقلابی پیرو سنتز نوین را به خاطر بیانیه اخیر آواکیان به رفرمیسم بودن محکوم می‌کنند و صرفاً برای دل‌خوشی خودشان انگ و برچسب با نوشتن یک خط و حملات ضد کمونیستی می‌زنند، تا بدین گونه خود را در "مبارزه طبقاتی بین طبقه کارگر و بورژوازی" منزه و پاکیزه جلوه دهند! این‌ها همان‌هایی هستند که بقول لنین می‌خواهند با دستکش سفید و پاک و بدون تحلیل مشخص از شرایط مشخص(ضرورت!) به‌سوی سوسیالیسم پیشروی کنند، اما روشن است که این گروه دنده ماشین خود را به عقب گذاشته‌اند  مدت‌هاست با تکرار مکرر شعار توخالی "تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه" جدا از توده است پس‌روی می‌کنند و با روایت‌پردازی‌های اولترا انقلابی به پس‌مانده‌های گذشته تبدیل‌شده‌اند! این‌ها ظرف سی‌وپنج سال گذشته همواره بدون اینکه وضعیت انقلابی بوجود آمده باشد می‌خواهند آن‌چنان خود را اولترا انقلابی جا زده که گویا در جهان هستی هیچ نیروی دیگری قادر به برابری و پیشی گرفتن از این گروه نیست و با چنین ژست گرفتن‌هایی تنها "چپ‌روی" کودکانه‌شان را البته آن‌هم فقط در حرف به رخ دیگران می‌کشند!

 

کسانی که انتشاراتِ حزب کمونیست انقلابی آمریکا و یا به‌طور خاص نوشتجات آواکیان را خوانده باشند به‌روشنی می‌دانند که چگونه با رویکرد علمی ماهیت کارکردِ تمام جناح‌های طبقه حاکمه بورژوا-امپریالیسمِ آمریکا را افشا نموده‌اند و مضاف بر پافشاری روی این اصل بدیهی کمونیستی که بشریت برای  رهایی واقعی‌شان راهی به‌جز انقلاب کمونیستی... نه چیزی کمتر در مقابل خود ندارد، راه برون‌رفت از این سیستم را با جمع‌بندی از دستاوردهای سترگ انقلابات کمونیستی از کمون پاریس تا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی( تا زمان مرگ رفیق استالین که هنوز یک کشور سوسیالیستی بود) و سپس ایجاد جامعه سوسیالیستی تحت رهبری حزب کمونیست چین(تا زمان مرگ رفیق مائو به‌عنوان تئوریسین و رهبر آن حزب که هنوز یک پایگاه انقلابی کمونیستی بود) و همچنین کمبودهای آن (در برخی مواقع جدی و مهلک!) و تبیین سنتز نوینی از کمونیسم بر آن مبنا، ترسیم نموده‌اند.

 

باب آواکیان(و همچنین طرفداران واقعی سنتز نوین) معتقد نیست که هم‌اکنون(یعنی از سال ۲۰۱۶ تا هم کنون که دوران رقابت انتخاباتی در آمریکا برای سال ۲۰۲۰ شروع‌شده است) جناح لیبرال بورژوا-امپریالیستی کلینتون-اوباما(حزب دمکرات) دارد سیاست سیستم سرمایه‌داری-امپریالیستی آمریکا را به‌پیش می‌برد، بلکه این جناح جمهوری‌خواه که به گرد ترامپ فاشیست حلقه‌زده‌اند و با بنیادگران فاشیست مذهبی( به نمایندگی پنس و پمپئو) متحد شده‌اند دارند حاکمیت می‌کنند و این فاشیسم با مرکزیتِ کاخ سفید در کشورهای دیگر در حال عروج و پا گرفتن است. اما این فاشیسم هنوز مهر خودش را بر تاروپود جامعه و ارکان قدرت سیاسی آمریکا نزده است و قدرت سیاسی به‌طور کامل قبضه نکرده است.

 

آواکیان و سنتز نوینی‌ها معتقدند در آمریکا دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات در رأس قدرت هستند که به‌عنوان دو حزب حاکم بر قدرت سیاسی سیستم امپریالیسم-سرمایه داری آمریکا شناخته می‌شوند.  

هم‌اکنون بااینکه جمهوری‌خواه‌ها به نمایندگی ترامپ-پنس قدرت بیشتری دارند، ولی قدرتشان تحکیم نشده و هنوز هم دموکرات‌ها نهادهای قدرت‌ همچون اکثریت مجلس نمایندگان و اقلیت مجلس سنا همراه با استانداران و شهردارها، دادستان‌ها، قضات برخی دادگاه‌های ایالتی و یا فدرال، رسانه‌ها و بلندگوهای تبلیغاتی( نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست، سی ان ان و سی ان بی سی و غیره)  را در قبضه و تصرف خویش دارند و با اتکا به این ابزارهای و اهرم‌های قدرت سیاسی به‌طور نسبی و محدود بر مبانی منافع اساسی سیستمی که آنرا نمایندگی می‌کنند در جنگ قدرتی که با جناح حاکم  بر قدرت سیاسی (رژیم فاشیستی ترامپ-پنس) به‌پیش میراند از نهادینه شدن فاشیست جلوگیری کنند، بنابراین اگر ترامپ در دوره بعدی رأی بیاورد و دوباره انتخاب شود، به سمت تحکیم قدرت در داخل(ایالات‌متحده امریکا)، تارومار کردن مخالفین و به‌ویژه جنبش توده‌ای ضد سفید سالاری "جان سیاه‌پوستان ارزش دارد" و کلیه جریانات و گروهایی که آنان را "غیر مطلوب" و "ضد آمریکا" می‌دانند با شتاب هرچه‌تمام‌تر گام برداشته و سپس برای تصفیه‌حساب بر سر منافع اساسی استراتژیک جهانیش در خارج از مرزهای ملی گام خواهد گذاشت؛ و، هیتلر هم همین کار را کرد. بعد از انتخاب شدن شروع به سرکوب نیروهای مخالف داخل کشور آلمان کرد، و آنانی که از دید او و فاشیست‌های حزب نازیسم از "نژاد خالص آریایی آلمانی" نبودند را با خشونت تمام قلع‌وقمع کرد، قوانین را تغییر داد و بعدازاینکه قدرتش را در داخل تحکیم بخشید، به سمت تحکیم قدرت در خارج از کشور قدم نهاد و جنگ جهانی دوم را شروع نمود.  جنگی که طبق آمار رسمی در آن حدود ۷۵میلیون نفر جان خود را از دست دادند، ازجمله حدود ۲۰میلیون پرسنل نظامی و ۴۰میلیون غیرنظامی از هر دو طرف جنگ، بسیاری از آن‌ها (یهودیان و "نامطلوبان غیر ضد آلمان" ) به دلیل نسل‌کشی عمدی توسط فاشیسم هیتلری، قتل‌عام، بمباران کردن گسترده مناطق غیرنظامی، بیماری و گرسنگی کشته شدند؛ و نابودی زیرساخت‌ها و محیط از دیگر نتایج دهشتناک جنگ جهانی دوم بود و هنوز که هنوز هست بشریت سراسر جهان نه‌تنها این جنایت هولناک را فراموش نکرده است، بلکه همچنان از آن رنج می‌برد! در همین زمینه ذکر این نکته را مهم می‌دانیم که: کلیه جریانات مدعی کمونیست بودن در ایران زمانیکه  احمدی‌نژاد در دوران ریاست‌جمهوری‌اش در دسامبر ۲۰۰۵ اعلام کرد  قتل‌عام ۶میلیون یهودی توسط فاشیسم هیتلری "افسانه است"، با اتکا به دیدگاه محدود و ناسیونالیسم به مخالفت با گفته او پرداختند درحالی‌که امروز چشم خود را بر کشتار مکرر سیاه‌پوستان، لاتین تبارها و سرخپوستان آمریکا توسط پلیس آمریکا و پایه‌های نژادپرست(سفید سالار) ترامپ که با سلاح گره به جنبش "جان سیاه‌پوستان ارزش دارد" حمله می‌کنند و تحت تأثیر  گفته‌های سفیدسالارانه رژیم ترامپ-پنس همچون پیراهن قهوه‌ای‌های نژادپرستان طرفدار هیتلر و نازیسم به قتل‌عام آنان می‌پردازند، بسته‌اند!    

چنان فرایند پرده استار بر چشمان خویش کشیدن مدعیان کمونیست بودن در ایران در ارتباط با فرایند محکم کردن افسار فاشیسم از سال ۲۰۱۶ در آمریکا قدم‌به‌قدم و رفته‌رفته در حال نهادینه شدن است، ادامه دارد. به آواکیان رجوع کنیم:

دونالد ترامپ از سیاه‌پوستان و هرکسی که "سفیدپوست، انگلیسی‌زبان، مسیحی آمریکایی" نباشد متنفر است. اگر می‌توانست، بسیاری از آن‌ها را می‌کشت، و بقیه را برای همیشه زندان می‌کرد، یا آن‌ها را از کشور بیرون می‌کرد.

ترامپ سال‌ها و دهه‌ها است که نژادپرستی شرورانه‌ای را فریاد می‌زند و اشاعه داده است.

مری ترامپ خواهرزاده دونالد ترامپ، که او را به‌خوبی می‌شناسد، در مورد او چنین گفت:

"من فقط می‌توانم حسادت دونالد را زمانی که دید " پلیس" جورج فلوید را کشت، تصور کنم. "من فقط می‌توانم تصور کنم که دونالد ترامپ آرزو می‌کند کاش زانوی او روی گردن فلوید بود." (تأکید اضافه‌شده است)

راجع به این فکر کنید.

فکر می‌کنید اگر ترامپ بتواند "زانو" خود را حتی محکم‌تر بر گردن مردم سیاه‌پوست، قهوه‌ای پوست و بومیان سرخپوست بگذارد ، چه خواهد کرد؟

بله، حتی پس‌ازاینکه برده‌داری پایان یافت، سیاه‌پوستان تا همین امروز به‌طور مداوم تحت ستم و ترور وحشتناکی قرارگرفته‌اند- اما حاکمیت کاملاً افسارگسیخته نسل‌کشی نژادپرستانه، هدف وحشتناک در سطح کیفی بالاتری است که ترامپ می‌خواهد به آن برسد. اگر ترامپ و رژیمش موفق شوند در قدرت باقی بمانند و به‌طور کامل‌تری برنامه فاشیستی‌شان  را پیش ببرند، نسل‌کشی تدریجی(کند) مردم سیاه‌پوست که قبلاً نیز در جریان بوده است- از طریق مواردی مانند حبس گسترده توده‌ای و ادامه قتل توسط پلیس- می‌تواند به‌سرعت به یک نسل‌کشی سریع‌تر و کامل‌تر تبدیل شود.

و، همان‌طور که در بیانیه ۱ اوت[ii]  گفتم،  وقت تنگ است و زمان دارد از دست می‌رود، اما هنوز خیلی دیر نیست که فاشیسم متمرکز در رژیم فاشیستی ترامپ (و پنس)را  شکست داد و موارد مثبتی از درون این وضعیت فزاینده دهشتناک بیرون آورد. اما این امر مستلزم روبرو شدن کامل(درک عمیق) با آنچه این رژیم فاشیسم نسل‌کشی نژادپرستانه آنرا نمایندگی می‌کند و اینکه چه هدفی را می‌خواهد به‌پیش برد، و استفاده از همۀ ابزارهای مناسب برای برکنار کردن این رژیم از قدرت است- که بیش از همه(مقدم‌ترین و اساسی‌ترین وظیفه- م) بسیج توده‌های مردم، برای حضور در خیابان‌ها، از هم‌اکنون در شمار هزاران هزار نفر و ماندن در خیابان‌ها، که رفته‌رفته شمارشان به میلیون‌ها نفر تبدیل شود و خواست متحد کننده را به‌طور قدرتمند مبنی بر اینکه این رژیم فاشیستی باید هم‌اکنون از قدرت برکنار شود مطرح و فریاد کنند!

و همان‌طور که در بیانیه ۱ اوت تأکید کردم، به اساسی‌ترین یک مفهوم، این نیاز به تلاش برای ایجاد شرایط مطلوب‌تر و ایجاد نیروهای سازمان‌یافته برای انقلابی است که برای پایان دادن به این سیستم لازم است، سیستمی که از ابتدا بر پایه نسل‌کشی نژادپرستانه و سایر اشکال مخوف ظلم و ستم قرار داشته است و هم‌اکنون با این رژیم فاشیستی در حال حرکت است تا این را به سطوح حتی کلان و مخوف‌تری تری برساند، که تهدیدی بسیار واقعی و جدی نه‌تنها برای موجودیت مردم سیاه‌پوست اما توده‌های بشریت تحت ستم و درنهایت کل بشریت است.

این به‌هیچ‌وجه گزافه‌گویی یا اغراق نیست- این واقعیت سختی است که با آن روبرو هستیم- و این مستلزم آن است که به نام و برای آینده بشریت، بر اساس مقابله کامل با این واقعیت میلیون‌ها نفرمان، برای تغییر این واقعیت، قبل از اینکه خیلی دیر شود، حرکت و عمل کنیم.

(اگر فکر می‌کنید این اغراق است و خطر به‌اندازه آنچه در اینجا گفته می‌شود نیست، پس نمی‌دانید که واقعاً دونالد ترامپ کیست." نقل از نوشته باب آواکیان تحت عنوان "دونالد ترامپ- نژادپرست نسل‌کش است، قسمت ۱"

 

بنابراین این‌ها چارچوب کارکرد فاشیست‌های(در قدرت) هستند و نمی‌توانند خارج از راهکارشان ( "آمریکا را دوباره باشکوه کنیم!") برای برون‌رفت از بحران عمیقی سیاسی، اقتصادی حاکم بر آمریکا و حفظ منافع استراتژیک جهانی این ابرقدرت رو به اضمحلال عمل کنند و توسل به فاشیست علنی خشن در سطح ملی و جهانی را راه رسیدن به اهداف شوم ضد بشری خویش می‌دانند.

فعلاً دموکرات‌ها هم تا حدی قدرت دارند و در حال پیش بردن سیاست داخلی و خارجی امپریالیسم امریکا هستند اما قدرتشان توسط فاشیسم حاکم به چالش کشیده است و آن حزب را به‌عنوان قدرتی که بر ضد منافع آمریکا که باید اول‌ازهمه و دوباره باید باشکوه شود، دشمن معرفی می‌شود.  

تفاوت جو بایدن و ترامپ این هست که ترامپ فاشیست و دستش روی دکمه بمب اتم هست ولی جو بایدن نماینده فاشیسم افسارگسیخته نیست و تا حدی با نژادپرستی سفیدپوستان که در سیستم امپریالیسم سرمایه‌داری آمریکا نهادینه‌شده است، مخالفت می‌کند و از جنبش توده‌ای‌ "جان سیاهان ارزش دارد" حمایت می‌کند.  

ولی این بدان معنا نیست که با آمدن بایدن تمایزات و آزارهای نژادی و فقر و بیکاری و نابودی طبیعت و اکوسیستم(محیط‌زیست) و جنگ‌ها و ....پایان یابند. بایدن هم یکی از اعضای هیئت حاکمه امریکاست و منافع استراتژیک جهانی این سیستم را نمایندگی می‌کند و قادر به خارج عمل کردن از قوانین این سیستم نیست. توهم نباید داشت که در صورت انتخاب شدن بایدن او نیز می‌تواند برای سرجا نشاندن "جمهوری اسلامی" و یا حتی رقیب اقتصادیش  چین "کمونیست نامطلوب ضد دوباره آمریکا را باشکوه کنیم" از گزینه جنگ استفاده کند، اما او دیوانه قلدری همچون ترامپ که دستش روی دکمه بمب اتم زرادخانه هسته‌ای آمریکا هست، نیست! ولی این تاکتیک که به بایدن رأی بدهیم برای این هست که خطر جنگ و یا حتی نابودی کل بشریت و شاید کره زمین که فعلاً رژیم فاشیستی ترامپ-پنس آن‌ها نمایندگی می‌کند را دفع کنیم و در سیاست انقلاب... نه چیزی کمتر (REVOLUTION—NOTHING LESS) حزب کمونیست انقلابی آمریکا تغییری ایجاد نخواهد کرد.

استراتژی و تاکتیک انقلابی رفقا حزب کمونیست انقلابی آمریکا برای خوش آمدگویی و موردپسند قرار گرفتن دگماتیستها و مدعیان کمونیست نیست بلکه مبتنی بر یک تحلیل علمی با روش و رویکرد ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی از شرایط متغیر و متضاد عینی حاکم بر جامعه آمریکا و مبارزه حادی که در قعر این جامعه، از پایین‌ترین تا بالاترین اقشار و طبقات، تا محافل و نیروهای مختلف با دیدگاه‌های و راهکارهای مختلف را در عرصه جامعه در پیش است، می‌باشد. کمونیست‌های انقلاب آمریکا در این انتخابات که با همه انتخابات قبلی فرق دارد و خطر و امکان دوباره انتخاب شدن رژیم فاشیست ترامپ/پنس برای تثبیت همه‌جانبه فاشیسم در آمریکا وجود دارد نمی‌توانند بی‌تفاوت باشند و مانند دگماتیستهای آلمان "مردم خوب" آلمان در انتخاباتی که هیتلر و نازی‌ها را به قیمت قتل میلیون‌ها نفر از بشریت در جنگ جهانی دوم به قدت رساند، با تاکتیک منفعلانه که منطبق بر شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تاریخی و عینی آلمان آن زمان نبود با رفتن به‌پای صندوق‌های رأی و رأی دادن به هیتلر و نازیسم به حال خود رها کنند! انتخاب مجدد ترامپ فاشیست به‌عنوان دیوانه‌ای که دستش روی دکمه بمب اتم زرادخانه امپریالیسم آمریکا هست، یک خطر مهلک هزینه‌دار کلان برای موجودیت بشریت کل جهان است! کسانیکه هنوز عمیقاً به این نکته مهم که از طرف رفیق آواکیان تبیین شده که " آنچه در سطح و صحنه جهان تحت حاکمیت نظام امپریالیسم سرمایه‌داری جهانی و آمریکا به‌عنوان رهبر این جهان می‌گذرد تأثیر اساسی بر شرایط داخلی کلیه کشورها و مبارزات بشریت تحت ستم و استثمار علیه حکومت‌هایی داخلی (در کشورهای جهان سوم من‌جمله ایران) در جای‌جای جهان به‌طورکلی دارد" پی نبرده‌اند نمی‌توانند تاکتیک شرکت در انتخابات آمریکا که از طرف رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا و کمیته مرکزش تائید شده است را دریابند!"

 

مبارزات مسرت‌بخش و به‌حق عدالت‌خواهانه که علیه ستمگری سفید سالاری(طرفداری از حاکمیت نژادپرستانه سفیدپوستان در آمریکا) با مرگ جورج فلوید توسط یک پلیس نژادپرست سفیدپوست، آغاز شد زنگ جشن و پای‌کوبی ستم‌کشانی را  که در قعر جامعه آمریکا ظرف ۲۰۰ سال گذشته تاکنون( از زمان برده‌داری در آمریکا تا امروز) تحت ستم و سرکوب روزانه هستند را به صدا ‌درآورد و میلیون‌ها نفر از ستم‌کشان سیاه‌پوست، قهوه‌ای پوست و سرخ‌پوست و همچنین سفیدپوست مخالف نژادپرستی را با دیدگاه‌های مختلف به خیابان‌های آمریکا کشاند. در طول مبارزات این جنبش، توده‌های رنگین‌پوست نمادها و پردیس‌هایی که از زمان برده‌داری و جنگ داخلی آمریکا در مراکز و میدان‌های شهرهای مختلف آمریکا توسط نژادپرستان ساخته‌شده بود را تخریب و سرنگون کردند. حمله به این نمادها جهانی شد و در انگلستان و فرانسه و آلمان وووو  نیز نمادها و پردیس‌های نژادپرستان که در طول تاریخ از نخست وزیران، رئیس‌جمهوران و یا صدراعظم‌های آن کشورها بودند نیز تخریب و سرنگون شد و روی آن‌ها نوشته شد" او یک نژادپرست بود"! با مرگ جورج فلوید جنبش ضد نژادپرستی از یک شهر در آمریکا شروع گشت، سپس در تمام شهرهای آمریکا توده‌های جان به لب رسیده تحت ستم و استثمار به خیابان‌ها آمدند و  فریاد زدند " دیگر بس است! نژادپرستی باید متوقف شود"!  تا آنجا که این تظاهرات‌های به‌حق ضد نژادپرستی به هرچه بیشتر قطب‌بندی شدن جامعه آمریکا انجامیده است تا جایی که دو جناح هیئت حاکمه آمریکا بر ضد و یا در توافق با آن علیه هم صف‌آرایی کرده‌اند.  رژیم فاشیست ترامپ-پنس به‌عنوان یک جناح حاکم و در قدرت از همان ابتدا با این جنش ضد نژادپرستی مخالفت نموده است و آنرا به‌عنوان جنبش اراذل‌واوباشی که نمادها و تندیس‌های "تاریخی" و "قهرمانان" نژادپرستان جنگ داخلی را  تخریب می‌کنند، خواند. و چون این جنبش بر حق ضد نژادپرستی را علیه ماهیت و منافعش دید اعلام کرد "این تظاهرات‌ها خشونت‌آمیزند و اراذل‌واوباش و چپ‌ها و کمونیست‌ها آنرا رهبری می‌کنند و باید پایان یابد."  اما جناح دیگر یعنی حزب دمکرات آمریکا که خطر تثبیت قدرت فاشیسم را دیده است و سرکوب جنبش‌های توده‌ای و مخالفان رژیم فاشیست ترامپ-پنس( یعنی همه دگرباشان،  خارجیان لاتین تبار، روزنامه‌نگاران و ازجمله حزب دمکرات که از طرف این رژیم فاشیستی به‌عنوان دشمن آمریکا و غیر آمریکایی و نامطلوبان معرفی می‌شوند) را مخالف قوانین اساسی آمریکا می‌بیند و معتقد است هرگونه تظاهرات‌های  مسالمت‌آمیز توده‌ای  طبق قانون می‌توانند در خیابان‌ها شکل بگیرد و در مخالفت با احکام رژیم فاشیستی در قدرت از آن‌ها و به‌طور نسبی از خواست عدالت‌خواهانه ضد سفید سالاری نهادینه‌شده در سیستم امپریالیسم سرمایه‌داری آمریکا طرفداری می‌کند. بیخود نیست که استانداران و شهرداران حزب دمکرات‌ها در استان‌ها و شهرهای آمریکا که حاکمیت را در دست دارند در مخالفت با رژیم فاشیست ترامپ-پنس از جنبش مسالمت‌آمیز "جان سیاه‌پوستان ارزشمند است" دفاع می‌کنند و  آنرا سرکوب نمی‌کنند، ولی ترامپ با صدور یک حکم اجرایی پلیس فدرال و ارتش را به پرتلند و  شیکاگو می‌فرستد تا جنبش توده‌ای "جان سیاه‌پوستان ارزش دارد" را به‌طور با خشونت کامل سرکوب کنند. حال در نظر بگیرید که اگر  یک نیروی کمونیستی همچون حزب کمونیست انقلابی آمریکا این وضعیت مشخص کنونی را نبیند و چشمان خود را به تضاد پیش‌آمده و اوج یابنده بین رژیم فاشیست ترامپ پنس از جناح متشکل در حزب دمکرات را ببندد و همچون دگماتیسم های مدعی کمونیست بودن در ایران  و یا دیگر کشورهای شعارهای کلی بدون محتوا سر دهد آن‌وقت، فرصت پیش‌آمده برای منزوی کردن این فاشیسم و متحد کردن توده‌ها را بر مبنای استراتژی انقلاب از دست می‌دهد و همچون "مردم خوب آلمان" و سوسیال‌دمکرات‌های آلمان سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۲ به‌طور غیرمستقیم و با نیت "پاک و منزه" و موضع منفعلانه گرفتن، از  فاشیسم هیتلری پیروی می‌کند و قتل‌عام ۶میلیون یهودی را تائید می‌کند!

 

بنابراین روشن است که این‌یک شکاف عمیق در بین دو جناح در قدرت هیئت حاکمه آمریکا در شرایط اوج‌گیری جنبش به‌حق "جان سیاه‌پوستان ارزش دارد" است که هر جریان کمونیست انقلابی اصیل که مسلح به رویکرد علمی در شناخت شرایط مشخص جامعه آمریکا است باید آنرا به رسمیت بشناسد و تاکتیکی صحیح در خدمت( و نه در تضاد با، برخلاف آنچه بدآموختان و بدآموزان و کپی و پیست کنندگان کمونیسم نوین تبلیغ می‌کنند) استراتژی انقلابی‌اش اتخاذ کند و این کاری است که رفیق باب آواکیان دقیقاً با تحلیل مشخص از وضعیت بحران فوری و حاد کنونی در جامعه آمریکا و در بین هیئت حاکمه آمریکا کرده است و جناح فاشیسم(حزب جمهوری‌خواه و مسیحیان فاشیست بنیادگرا به رهبری پنس و پمپئو و دادستان کل آمریکا ویلیام بار ( William Barr- بخوان وکیل شخصی ترامپ که از کلیه احکام ترامپ پشتیبانی می‌کند و آنرا به‌پیش می‌برد) در قدرت که می‌خواهد با انتخاب مجدد ترامپ مهر خود را در ۴ سال آینده برای پیشبرد احکام فاشیستی‌اش بر اهرم اصلی قدرت سیاسی  آمریکا بزند، را ایزوله کرده است. و برای اینکه او مجدداً انتخاب نشود  به‌طور صحیح و شجاعانه با رویکرد علمی با یک توضیح ۱۶ صفحه‌ای دلایل خود را برای اینکه چرا باید به جو بایدن رأی داد آورده است... روشن است که مسئله مرکزی و استراتژی آواکیان و کمیته مرکزی حزب کمونیست انقلابی آمریکا اساساً تبلیغ رأی دادن به جو بایدن نیست! بلکه متحد کردن توده‌های تحت ستم در قعر جامعه( که ستون اصلی انقلاب خواهند بود) و حتی اقشار متوسطی(سفیدپوستان این قشر) است که از رژیم فاشیست ترامپ-پنس متنفرند و به خیابان‌ها آمده‌اند و آنرا به چالش کشیده‌اند ولی درکی از اینکه چگونه باید به ستم و سفید سالار پایان داد و به رهایی واقعی دست‌یافت، ندارند؛ و نمی‌دانند انقلاب واقعی چیست و چگونه باید انقلاب واقعی کرد و آنرا با رویکرد علمی به‌پیش برد ندارند؛ و فکر می‌کنند رأی دادن به جو بایدن به‌تمامی رنج و عذاب‌ها و ستمشان پایان خواهد داد! و اینجاست که باید با این جنبش توده‌ای که از دیدگاهی مختلفی آنرا نمایندگی می‌کند برای انتخاب نشدن مجدد فاشیسم ترامپ متحد شد اما مبارزه اصولی و اساسی هم با این دیدگاه‌های ناصحیح  و متوهمانه شان هم کرد و آگاهی آن‌ها را به ساختن جنبشی برای انقلاب ارتقاء داد و توجهشان به استراتژی انقلاب واقعی جلب کرد و آن‌ها برای پیوستن به صفوف حزب بسیج کرد! این تاکتیک صحیح مرتبط است با اصل تبیین شده توسط رفیق آواکیان که تأکید می‌کند "تسریع کردن در حین انتظار کشیدن" با تکیه با پایینی‌هایی که تحت شدیدترین ستم و استثمار  این سیستم‌اند و ستون اصلی این انقلاب هستند و درعین‌حال استفاده از تضادهای بالایی‌ها برای بوجود آوردن فعالانه یک وضعیت انقلابی که نه پایینی‌ها حاضر باشند به شیوه گذشته زندگی‌شان تحت این سیستم به‌پیش ببرند و نه بالایی‌ها که دیگر نتوانند با شیوه‌های گذشته حاکمیتشان بر توده‌ها تحمیل کنند!  رفیق آواکیان در بخش دوم سند "چگونه می‌توانیم واقعاً  انقلاب کنیم" به‌روشنی چنین می‌گوید:

«این نحوە "علم صحیح" (علم ذیصلاح- م)- که عبارت از روش و رویکرد علمی که از شواهد  موجود در مورد واقعیت موجود آغاز می‌کنیم تا بفهمیم واقعیت واقعاً چیست، چرا این‌گونه است که هست، چگونه تغییر می‌کند و می‌تواند بیشتر تغییر کند- است، اگر بخواهیم جهان را دگرگون کنیم که ستم و استثمار را ریشه‌کن کنیم، نیاز داریم آنرا همان‌طور به‌طور مداوم ِاعمال کنیم . برای کاوش بیشتر در مورد معنی این و اینکه چگونه انجام دادن این کار چیست، بیایید با این جمله از نوشته چگونه می‌توانیم پیروز شویم شروع کنیم که هر کاری که انجام می‌دهیم "هدفش برای رسیدن به چیزی بسیار مشخص- یک وضعیت انقلابی است: جایی که سیستم و قدرت‌های حاکم آن در یک بحران جدی قرار دارند" و "میلیون‌ها نفر مردم از شیوە قدیم بر آن‌ها حکومت شدن امتناع می‌ورزند- و مایل و مصمم هستند که همه‌چیز را در مسیری قرار دهند تا این سیستم را سرنگون کنند و جامعه و دولت نوینی را بر مبنای قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین  در آمریکای شمالی، بوجود آورند. این زمان هزینه کردن همه‌چیز با تمام امکانات برای کسب پیروزی است. این چیزی است که ما فعلاً باید به‌طورجدی برای آن فعالانه کارکنیم و آمادە شویم." مؤلفه‌های کلیدی و نشانه‌هایی که خشونت استفاده‌شده برای اداره کردن و پیشبرد این سیستم توسط بخش‌های زیادی از جامعه به خاطر آنچه "جنایت‌کارانه و نامشروع" است، دیدە شود و "درگیری بین نیروهای حاکم واقعاً عمیق و حاد می‌شود" و پاسخ تودەهای مردم به این امر نه صف کشیدن به پشت این یا آن‌طرف(جناح) حاکمان ستمگر، بلکه  استفاده(بهرەبرداری) از این وضعیت برای ایجاد نیرو برای انقلاب باشد." این امر تأکیدی بر اهمیت بسیار زیاد کارِ در حال انجام و مبارزه قانع کنندە برای جدا کردن مردم از "مهار" کارگزاران سیاسی و بلندگوهای رسانه‌ای(مطبوعاتی) این سیستم است.»

 

همان‌گونه که بالاتر گفته شد این تاکتیکی در خدمت استراتژی  انقلاب...نه چیزی کمتر است که مبانی، چندوچون اساسی و  چرایی آن در سند عمیقاً واکاوی و نوشته‌شده توسط رفیق باب آواکیان تحت عنوان "چرا به یک انقلاب واقعی نیاز داریم؟ و چگونه می‌توانیم واقعاً انقلاب کنیم؟"  که به فارسی ترجمه‌شده است آمده است.(۱)

 

حالا به عقب بازگردیم و تاریخ را با رویکرد و متدلوژی علمی کمونیسم نوین مرور کنیم!

بیایید به این سؤال پاسخ دهیم که آیا  این تاکتیک که در جهت حفظ چشم‌انداز و استراتژی  انقلاب در وضعیتِ مشخص کنونی آمریکا است رویزیونیسم می‌باشد؟

رویزیونیسم یعنی تجدیدنظر در اصول و مبانی اساسی و استراتژیکی مارکسیسم.

به‌طور مثال کائوتسکی تز اولترا امپریالیسم که می‌گفت تضادهای امپریالیستی باعث می‌شود جامعه خودبه‌خود به سمت سوسیالیسم سوق داده شود را مطرح نمود.او می‌گفت کمونیست‌ها باید از طریق پارلمان فعالیت کنند و در قدرت دولتی شرکت کنند تا راه رسیدن امپریالیسم به سمت سوسیالیسم را فراهم کنند، یا خروشچف با طرح تز گذار مسالمت‌آمیز و راه رشد غیر سرمایه‌داری شرکت در پارلمان و قدرت سیاسی امپریالیستی و ارتجاعی کشورهای جهان سوم را وظیفه استراتژیک جریان‌های "کمونیستی" فرموله نمود، اما کسانی که آثار و بیانیه‌های حزب کمونیست انقلابی آمریکا را خوانده‌اند می‌دانند که تنها جریانی که همواره تأکید می‌کند راهی مقابل بشریت مگر انقلاب کمونیستی وجود ندارد کمونیست‌های پیرو سنتز نوین‌اند، و این بیانیه:

٭ نه رفتن به پارلمان برای حزب را زمزمه می‌کند...

٭ و نه شرکت در انتخابات در تمامی دوره‌ها...

٭ و نه شرکت در انتخابات را برای کشورهای دیگر نسخه می‌پیچاند و نه درباره جناح‌های جنایتکار مختلف طبقه حاکمه توهم پراکنی می‌کند، بلکه از یک استراتژی در یک‌زمان مشخص(یک دوره معین بسیار مهم)، در یک مکان مشخص(آمریکا) با شرایط مشخص(ظهور فاشیسم) و ابزار معین(ضرورت طرد آن) حرف میزند.

 

تاکتیک عبارت است از پاسخ به‌ضرورت شرایط حاد  فوری حاضر در خدمت استراتژی انقلاب و بر متن سرنگون کردن کل سیستم امپریالیسم سرمایه‌داری در آمریکا! این تاکتیک برخلاف بدفهمان و به‌اصطلاح "آموزگاران" مدعی در تبلیغ و طرفداری از سنتز نوین(ازجمله امید بهرنگ که همواره تلاش می‌کند همچون "فیلسوفی" با رویکرد سطحی و احساساتی برخورد کردن نوشته‌هایش را برای اینکه به خورد خواننده خودی دهد به نام این و یا آن زنده‌یاد و رفتگان گذشته که در زمان حیاتشان یک خط در دفاع و یا توضیح سنتز نوین ننوشته بودند، و یا با افراد جان‌باخته هم محفل-هم‌گروه- مدعی حزب بودنشان که پایه‌گذار سکتاریسم و دگماتیسم در آن محفل بودند، تقدیم کند!) که به‌یک‌باره دستپاچه شده و توهمات متناقض خود را با رویکرد غیرعلمی(ایشان تلاش بیهوده‌ای نموده‌اند و دوست دارند که با تکیه‌بر "دیالکتیک" مکانیکی، با مطلق‌گرایی همواره تضادی را اختراع و مهندسی کنند و توضیحات متناقض از آن ارائه دهند!) درباره برخورد تاکتیکی آواکیان در پاسخ به‌ضرورت و بحران  فوری مشخص در آمریکا (اتخاذ تاکتیک شرکت در این انتخابات تاریخی که با هر انتخاب ریاست جمهوری آمریکا دیگری فرق اساسی دارد، توسط آواکیان) ظاهر ساخته است و اعلام می‌کند اساساً هر تاکتیک به‌طور عام و این تاکتیک خاص و مشخص در تضاد با استراتژی  انقلاب است، که توسط آواکیان با رویکرد علمی و ماتریالیسم دیالکتیک پویا تعیین گشته است. به‌عبارت‌دیگر بهرنگ با رویکردی مطلق‌گرایانه تاکتیک را ابزاری که در کوتاه‌مدت صحیح یا ناصحیح بودنش مشخص می‌گردد معرفی می‌کند و آنرا متضاد با استراتژی انقلاب می‌داند، زیرا او مطمئن نیست که این تاکتیک صحیح است و باید منتظر بود که نتیجه علمی آن درصحنه مبارزه طبقاتی آمریکا چیست؟ یعنی بهرنگ مطمئن نیست که آیا این تاکتیک به انتخاب شدن جو بایدن می‌انجامد یا به انتخاب شدن مجدد ترامپ!؟ توگویی باب آواکیان توهمی در مورد امکان انتخاب شدن مجدد ترامپ دارد، یا اگر جو بایدن انتخاب شود ترامپ و پایه‌هایش به‌آسانی  و بدون یک جنگ و احتمال شروع جنگ داخلی از طرف رژیم ترامپ-پنس و پایه‌های مسلح اراذل‌واوباشش حاضر به کناره‌گیری است!؟ و یا باب آواکیان قبلاً در مورد احتمال تعیین فرجام نتیجه انتخابات ۲۰۲۰ توسط دادگاه عالی آمریکا(سوپریم کورت) که قضاتش از طرف ترامپ انتخاب‌شده‌اند و طرفدار رژیم فاشیست ترامپ-پنس هستند، صحبت نکرده است! درحالی‌که تاکتیک در خدمت و منطبق با هدف استراتژیک کلان انقلاب تعیین و تبیین می‌شود، به‌عبارت‌دیگر از چهارچوبِ هدف استراتژیکِ مشخص و درست است که تاکتیک مشخص و صحیح تعیین می‌شود نه برعکس و میان این‌ها یک رابطه دیالکتیکی متقابل وجود دارد، یعنی از استراتژی صحیح تاکتیک درست برمی‌خیزد، به این مفهوم که زمانیکه رویکرد و متدولوژی در برخورد به انقلاب علمی و صحیح و مطابق واقعیتِ عینی(ضرورت) باشد، استراتژی صحیح و علمی تبیین می‌شود و از استراتژی صحیح تاکتیک درست برمی‌خیزد اما با تاکتیک غلط نمی‌شود استراتژی انقلابی را پیش برد و  به هدف نهایی (جامعه جهانی کمونیسم) رسید.

بدین‌صورت می‌بینیم که فرجام چنین مطلق‌گرایی و جزم‌اندیشی در نقطه نهاییِ تبدیلِ کمیت به کیفیت به نسبی‌گرایی می‌رسد چون مطمئن نبودن در صحیح یا نادرست بودنِ تاکتیک بیانگر عدم اطمینان نسب به هدف استراتژیک انقلاب هست. ما به امید بهرنگ و رفقایش پیشنهاد می‌کنیم که یک‌بار دیگر با گسست از دگماتیسم و جزم‌اندیشی بیانیه باب آواکیان را با دقت بخوانند!

این نکته را از زاویه تاریخی بر مبنای متدولوژی ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم دیالکتیک یک‌بار دیگر در آزمایشگاه تاریخی مبارزه طبقاتی بیازماییم. باب آواکیان برخلاف دوران کمینترن به رهبری حزب کمونیست شوروی تحت رهبری تئوریک و ایدئولوژیکی رفیق استالین برای کمونیست‌های سراسر جهان تعیین تکلیف نکرده است که با مرتجعین و حکومت‌های ارتجاعی داخلی برای دفع فاشیسم متحد شوند و جبهه متحد ملی علیه فاشیسم را با آن‌ها تشکیل بدهند! روشن است چنان تاکتیکی که از سوی کمینترن و رفیق استالین در جنگ جهانی دوم به کمونیست‌ها تحمیل شد در تضاد با استراتژی پیشبرد انقلاب کمونیستی و خدمت به دستیابی به هدف نهایی(جامعه جهانی کمونیسم) نه‌تنها در کشورهای جهان سوم بلکه در کشورهای سرمایه‌داری امپریالیستی غرب بود و چنین تاکتیکی با رویکرد ضد علمی و ماتریالیسم مکانیکی تعیین گشته بود و از پایه چوبین و خشک برخوردار بود! و بسیاری از کمونیست‌ها را به راه پارلمانتاریسم و دست شستن از استراتژی انقلاب برای سرنگونی مرتجعین داخلی همکار نظام امپریالیسم سرمایه‌داری جهانی و یا حاکمان طبقه سرمایه‌دار امپریالیست کشورهای امپریالیسم سرمایه‌داری سوق داد! ولی طبق شواهد و اسناد تاریخی این تاکتیک از طرف کمونیست‌های چین به رهبری رفیق مائوتسه دون مورد مخالف صحیح قرار گرفت و زمانیکه رفیق استالین و حزب کمونیست شوروی و رهبری کمینترن از حزب کمونیست چین خواستند که با چیانگ کای‌شک سازش کند و یک جبهه متحد ضد فاشیسم با نیروهای تحت رهبری چیانگ کای‌شک بسازد و از سرنگونی این نیروی ارتجاعی صرف‌نظر کند، رفقای حزب کمونیست چین به رهبری مائو تسه دون با رویکرد علمی این درخواست و تاکتیک را در تضاد با استراتژی و امر انقلاب دیدند و آنرا نپذیرفتند، اتکای یک‌جانبه صرف به جبهه واحد به چالش کشیدند و ارتش خلق تحت رهبری خویش را با کندوکاو و زیر ذره‌بین قرار دادن با رویکرد علمی کمبودهایش را برطرف احیا و بازسازی نمودند، چون چنان  رهنمود تاکتیکی  کمینترن را مغایر استراتژی انقلابی سرنگونی طبقه مالکین بزرگ و فئودالیسم دانستند و در یک چرخش تاریخی کلان خطی سیاسی نوینی را ستاره راهنمای خود ساختند و آنرا تا کسب قدرت سیاسی به‌پیش بردند. و این درسی تاریخی از مبارزات جنبش کمونیستی است که از طرف امید بهرنگ و هم‌نظرانش به فراموشی سپرده‌شده است و منطبق با رهنمودهای کمینترن است. روشن است که مفهوم تاکتیکی که از سوی رفیق آواکیان تبیین شده است با درس گیری تاریخی از کمبودها و رهنمودهای ناصحیح جدی از سوی کمینترن در جنگ جهانی دوم که به کمونیست‌های سراسر تحمیل گشت، است!

 

همان‌گونه پیش‌تر از رفیق آواکیان نقل کردیم که:

"... هر کاری که انجام می‌دهیم "هدفش برای رسیدن به چیزی بسیار مشخص- یک وضعیت انقلابی است: جایی که سیستم و قدرت‌های حاکم آن در یک بحران جدی قرار دارند" و "میلیون‌ها نفر مردم از به شیوه قدیم بر آن‌ها حکومت شدن امتناع می‌ورزند- و مایل و مصمم هستند که همه‌چیز را در مسیری قرار دهند تا این سیستم را سرنگون کنند و جامعه و دولت نوینی را برمبنای قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، به وجود بیاورند. این زمان هزینه کردن همه‌چیز با تمام امکانات برای کسب پیروزی است. این چیزی است که ما باید فعلاً به‌طورجدی برای آن فعالانه کارکنیم و آماده شویم." مؤلفه‌های کلیدی و نشانه‌های یک بحران انقلابی این است که خشونت استفاده‌شده "برای اداره کردنِ(راندن-اجرای-م) این سیستم توسطِ بخش‌های زیادی از جامعه به خاطر آنچه" جنایت‌کارانه و نامشروع "است، دیده ‌شود و" درگیری بین نیروهای حاکم واقعاً عمیق و حاد می‌شود" و پاسخ توده‌های مردم به این امر نه صف کشیدن به پشت یک‌طرف یا طرف دیگر حاکمان ستمگر، بلکه  استفاده (بهره‌برداری- م) از این وضعیت برای ایجاد نیرو برای انقلاب باشد." این امر تأکیدی بر اهمیت بسیار زیاد کار در حال انجام و مبارزه قانع‌کننده برای جدا کردن مردم از "مهار" کارگزاران سیاسی و بلندگوهای رسانه‌ای(مطبوعاتیِ) این سیستم نظام است."  نقل از بخش دوم سند "‌چرا به یک انقلاب واقعی نیاز داریم و چگونه می‌توانیم واقعاً انقلاب کنیم؟" متن سخنرانی باب آواکیان

 

مطابق رویکرد و متدولوژی علم کمونیسم نوین انقلاب کمونیستی به‌خودی‌خود رخ نمی‌دهد بلکه با مبارزه آگاهانه ساخته(معماری)می‌شود.

لذا پرسش پیش می‌آید که وظیفه کمونیست‌ها تا بوجود آمدن شرایط انقلابی چیست؟

دو رویکرد ناصحیح که به یک اندازه به جنبش کمونیستی و کمونیست‌ها آسیب میزند، رویکردِ منفعلانه و دیگری رویکردِ انتحاری و مبارزه جدا افتاده از حرکت توده‌ها می‌باشد‌ که به معنای چپ‌روی و راست‌روی می‌باشند چپ‌روی یعنی از وضعیت جلو رفتن(بطورمثال توده‌های مردم در وضعیت عینی و ذهنیِ انقلاب قرار ندارند ولی چپ‌روان مبارزه مسلحانه جدا افتاده از توده‌ها را آغاز می‌کنند و مثال‌های دیگر) و راست‌روی برعکس از وضعیت عینی جامعه عقب‌افتاده و زمانی که مثلاً توده‌ها در جهت سرنگونی رژیم برای انقلاب بپا خواسته‌اند به کارهای دیگر مشغول است‌.

اما رویکردِ صحیحِ کمونیستی تسریع کردنِ وضعیت انقلابی در حین انتظار کشیدن(وضعیت انقلابی)است.

همان‌گونه که آواکیان می‌گوید انقلاب توسط فرمول‌ها یا با عمل کردن طبق ایده‌های کلیشه‌ای و ایده‌هایی که بدون حرکت حقیقت عینی از قبل به آن معتقد شده، انجام نمی‌شود. بلکه فرآیندی بسیار زنده و غنی‌تر و پیچیده‌تر از این‌ها است. یکی از مشخصه‌های اصلی رویزیونیسم این است که اعلام می‌کند تا زمانی که یک نوع عامل خارجی خداگونه دخالت نکند نمی‌توان تغییری اساسی در شرایط عینی بوجود آورد، نهایت کاری که در هر مقطع می‌توانیم بکنیم این است که چارچوب فعلی را بپذیریم و درونش کارکنیم، حال‌آنکه درست باید عکس این عمل کرد، ما باید مرتباً به محدوده‌های چارچوب عینی فشار بیاوریم که در هر مقطع زمانی تلاش کنیم شرایط عینی را به حداکثر درجه ممکن تغییر دهیم. (نگاهی کنید به نوشته باب آواکیان  تحت عنوان  چه باید کرد-یسم غنی‌شده)

چپ‌های خود خوانده ایرانی(کمونیست نماها) ابداً لنین را نمی‌شناسند ،بیشتر نبوغ او را در برانداختن تزاریسم می‌بینند ! و شرم بر جهل آنان باد که می‌دانند چرا و نمی پرسند چگونه؟با چه استراتژی‌ و با تاکتیکی که  طبق اصول علم کمونیسم نیاز دارد در خدمت آن استراتژی باشد؟

جناح‌هایی که سیستم سرمایه‌داری امپریالیستی را رهبری می‌کنند، یکدست نیستند و این طیف که چون دم خروس رنگارنگ است و هر یک وزن و اعتبار و جایگاه مشخصی در پازل حاکمیت دارند تنها در یک مسئله متحد و همدست و همداستانند و آن‌هم سرکوب و تضعیف و فریب و به انحراف کشیدن، و صدالبته استثمار قشر تحتانی جامعه تحت ستم و استثمار بشریت از جمله قشر تحتاتی طبقه کارگر است.  یک کمونیست انقلابی که در یک حزب یا سازمان یا یک تشکل انقلابی فعالیت می‌کند می‌تواند و باید این تضادهای درون حاکمیت بورژوازی را بشناسد و با آگاهی بخشی و متحد کردن کارگران و مردمِ تحت ستم در جهت منافع طبقه پرولتاریا و هدف نهایی کمونیسم از آن‌ها حداکثر بهره‌برداری را بکند.

انقلاب بورژوایی در ماه فوریه ۱۹۱۷ به سر رسید و تضاد میان بورژوازیِ رادیکال و بورژوازی لیبرال(بزرگ) که به خاطر اینکه بورژوازی متوسط(رادیکال)خواهان برچیدن مناسبات فئودالی بود اما بورژوازی بزرگ می‌خواست نهادهای سرکوبگر حفظ شود و با آن به تحکیم قدرت خود و سرکوب مخالفان بپردازد بروز نمود و لنین از بورژوازی متوسط حمایت و بر تضادها علیه طبقه حاکم برای کسب قدرت سیاسی(برای جامعه نوین سوسیالیستی) دامن زد.

این یعنی هنر رهبری کمونیستی با رویکردِ علمی درک ضرورت و حل تضادها در عمیق‌ترین لایه‌های آن مبارزه.

خیلی‌ها تعریف فاشیسم را معادل عامیانه آن می‌دانند بطورمثال از حکومت‌های مرتجعی نظیر جمهوری اسلامی به‌عنوان حکومت فاشیستی یاد می‌شود و معتقدند که قدرت‌های حاکم بر کشورهای سرمایه داری-امپریالیستی همواره فاشیسم را(همچون فاشیسم هیتلری و نازیسم آلمان در دهه ۳۰ میلادی) را نمایندگی می‌کنند!، اما فاشیسم به معنای واقعی کلمه تا قبل از روی کار آمدن رژیم فاشیست ترامپ- پنس، تنها در دوره پیش از جنگ جهانی دوم از ظهور نازیسم تا پس از جنگ جهانی دوم پدید آمده بود و میدانیم چه کرد و چه عواقبی داشت.

پس از ساقط شدن فاشیسم(پایان جنگ جهانی دوم) باروی کار آمدن رژیم ترامپ-پنس مجدداً فاشیسم از دل سوخت‌وساز و کارکرد این سیستم سربلند کرده است.

دقایقی پس از روی کار آمدن رژیم فاشیست ترامپ-پنس حزب کمونیست انقلابی آمریکا بیانیه‌ای منتشر کرد که در قسمتی از آن پدیده فاشیسم را این‌گونه شرح داد:

«فاشیسم یک پدیده بسیار جدی است. فاشیسم متکی بر ناسیونالیسم متعصبِ متنفر از بیگانه و مردم کشورهای دیگر، نژادپرستی و سرکوبگر تهاجمی «ارزش‌های سنتی» هست. فاشیسم از خشونت و تهدید برای ایجاد یک جنبش و به قدرت رسیدن تغذیه و استفاده می‌کند و آن‌ها را تشویق می‌کند. زمانی که فاشیسم به قدرت برسد حقوق سنتی دموکراتیک اساسی را از بین می‌برد. فاشیسم، به مخالفان خود حمله و آن‌ها را زندان می‌کند و دسته‌های اراذل‌واوباش خشونت گران را علیه «اقلیت‌ها» سازمان‌دهی می‌کند. در آلمان نازی در سال‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، تحت هیتلر، فاشیسم همه این چیزها را عملی کرد.

آن‌ها میلیون‌ها نفر را در اردوگاه‌های کار اجباری زندان و میلیون‌ها نفر از یهودیان، مردم کولی و دیگران را به‌عنوان «عناصر نامطلوب» جامعه، به قتل رساندند. هیتلر تقریباً همه این کارها را از طریق نهادهای مستقر و «حاکمیت قانون» انجام داد. این راهی است که ترامپ دارد طی می‌کند.  و بله، خود هیتلر زمانی که احساس می‌کرد به منافعش خدمت می‌کنند و آرامش مخالفان خود برانگیزد «صحبت‌های لطیفی» هم می‌کرد.» (نشریه انقلاب ارگان مرکزی حزب کمونیست انقلابی آمریکا)

 

باب آواکیان نیز در مورد به قدرت رسیدن رژیم فاشیستی ترامپ-پنس در انتخابات ۲۰۱۶ و درسگیری تاریخی صحیح از ظهور فاشیسم هیتلری در آلمان را در بیانیه ۱ اوت خویش می‌گوید:

«در حال حاضر ما دیده‌ایم که ترامپ، در نقض آشکار اصول قانون اساسی، سربازان اشغالگر متجاوزی از آژانس‌های مختلف دولت فدرال را برای جرم‌‌انگاری مخالفان(تظاهرات مسالمت‌آمیز آن‌ها را یک عمل غیرقانونی و به یک جرم جنایی تبدیل کردن- م) و سرکوب افرادی که در پورتلند و سایر شهرها معترض هستند، و به سلطه حکومت ترور علیه توده‌های مردم در داخل شهرهای شیکاگو و جاهای دیگر می‌افزاید.

ما شاهد نمایش خشن ترامپ از وطن‌پرستی متعصبانه "آمریكا مقدم بر دیگران"، ازجمله فراخوان‌های مكرر وی برای مجازات شدید كسانی هستیم كه به نظر وی نتوانسته‌اند وطن‌پرستی شونیستی افتخارآمیزی را از خود نشان دهند، یا كسانی كه جرئت ابراز انتقاد و اعتراض به برخی از ستمگری‌هایی که توسط مجریان این سیستم، به‌ویژه قتل بی‌‌رحمانه و مداوم مردم سیاه‌پوست، قهوه‌ای پوست و بومیان آمریکا توسط پلیس انجام می‌شود. ما شاهد تشویق همیشگی او به آدمکشی توسط برتری‌طلبان سفیدپوست، توسط پلیس و "افراد طرفدار متمم دوم قانون اساسی" و سایر "افراد بسیار خوب" هستیم.

همه این‌ها یادآور به قدرت رسیدن هیتلر و نازی‌ها در آلمان در دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ است. وقتی هیتلر جنبش فاشیستی خود را بنا نهاد، اراذل‌واوباش آدمکش برای حملات وحشیانه و ترور افرادی که از هیتلر و نازی‌ها حمایت نمی‌کردند، بسیج شدند و  آن‌ها را در خیابان و سایر اماکن عمومی به قتل رساندند. هنگامی‌که دولت فاشیستی نازی  قدرت خود را تثبیت کرد، هرگونه مخالفتی به‌شدت مجازات و خرد شد. همه‌کسانی که  علناً ایدئولوژی رسمی نازی را تائید و درملأعام رسماً مورد پشتیبانی قرار نمی‌دادند، مورد هدف قرار گرفتند. تعداد زیادی از مردم- همه‌کسانی، به‌ویژه یهودیان و سایر افراد دیگر(غیریهودی- م)، که "غیر" از "نژاد خالص آلمانی" بودند و "مانع رسیدن به اهداف مخوف نازی" تلقی می‌شدند، از مؤسسات دولتی پاک‌سازی شدند. ابتدا از کمونیست‌ها شروع شد، ولی به‌مرورزمان مشمول جمعیت یهودی، رومانیایی‌ها، همجنسگرایان و دیگران شد و آن‌ها نیز موردحمله قرار گرفتند، اردوگاه‌های کار اجباری پر از کسانی بود که تهدیدی برای نازی‌ها یا "لکه ننگی" برای ملت آلمان محسوب می‌شدند. و این باعث شد که در مدت کوتاهی  نسل‌کشی گسترده میلیون‌ها یهودی در آلمان و کشورهایی که توسط نازی‌ها فتح و اشغال‌شده‌اند ، منجر شود.

 

همه این‌ها به‌یک‌باره اتفاق نیفتاد- بلکه در طی یک دوره نسبتاً کوتاه (یک دهه یا بیشتر) و با یک سرعت فزاینده، اتفاق افتاد. حاکمیت قانون کاملاً آشکارا و رسماً کنار گذاشته نشده بود، اما "قانون" و "حاکمیت قانون" به همان شکلی که هیتلر و نازی‌ها می‌گفتند باید باشد، بود. بخش عمده‌ای از کاری که هیتلر و نازی‌ها در زمان حکم‌فرمایی تروریستی و نسل‌کشی‌شان انجام دادند "مطابق قانون" بود- قانونی که آن‌ها طبق برنامه و اهداف وحشیانه‌شان، به چیزی مگر از اهداف و ابزارهای که به طرز جنایت‌کارانه‌ای توسط نهادهایی اجرا می‌شدند که محتوا یا هدفی‌شان مطابق و در خدمت برنامه نازی بود و به چیزی بیش از ابزارهای قساوت نازی تقلیل یافت.

درمجموع آنچه ترامپ در حال حاضر انجام می‌دهد - ازجمله فراخوان‌های علنی وی برای لغو تصمیمات دیوان عالی و موارد قبلی (به‌عنوان‌مثال غیر‌قانونی کردن سقط‌ِجنین و مجازات سوزاندن پرچم) به همراه نقض قانون و روند قانونی و مکررش و اصرارش بر اینكه او قانون است- می‌توانیم سایه آشكار دیكتاتوری فاشیستی حتی آشكارتر را ببینیم. فاشیسم همان چیزی است که: دیکتاتوری باز و تهاجمی، زیر پا گذاشتن و منحرف کردن قانون، تکیه‌بر خشونت و ترور، به نمایندگی از سیستم سرمایه‌داری غارتگر و به‌عنوان تلاشی افراطی برای مقابله با تمایزات عمیق اجتماعی و بحران‌های حاد (هر دو در داخل کشور و در عرصه جهانی). و با حرکات "وزیر آموزش‌وپرورش" ترامپ، خانم "بتیسی دیووس"- که خودش یک فاشیست مسیحی است و هدف نهایی او تعویض آموزش عمومی و غیرمذهبی با مدارس مبتنی بر تلقین بنیادگرایان مسیحی - می‌توان طرح کلی رژیم ترامپ/پنس را که نسخه ایدئولوژی "رسمی (فاشیست مسیحی)"است، مشاهده کرد. ما می‌توانیم سایه چشمگیر وضعیتی را تشخیص دهیم که نه‌تنها دانش‌آموزان مدرسه بلکه همه افراد جامعه نیز ملزم به وفاداری با یک آمریکای فاشیستی مسیحی سفید باشند.»


در بیانیه اخیر رفیق آواکیان که درباره وضعیت اضطراری و ابزار دافعه مشخص صحبت می‌شود آمده:

«این رژیمی است که توسط "دیوانه قلدری" که انگشتش که روی دکمه بمب هسته‌ای قرار دارد رهبری می‌شود، این رژیمی که بدون اغراق، نه‌تنها تهدیدهای گسترده‌ای را برای توده‌های بشریت، بلکه موجودیت خود بشریت، با تحرکات شدیدش برای پیشبرد غارت محیط‌زیست و رجزخوانی‌اش درباره سلاح‌های بی‌همتای کشتارجمعی و اعلام آشکار تمایلش به استفاده از این سلاح‌ها، ازجمله زرادخانه هسته‌ای گسترده آن.

 

من همچنین تأکید کرده‌ام که این سیستم سرمایه‌داری-امپریالیسم است که از طریق "عملکرد عادی‌اش " این فاشیسم را به وجود آورده است و هیچ تغییری اساسی بهتری نمی‌تواند تحت این سیستم ایجاد شود و در عوض این سیستم باید سرنگون شود و یک سیستم کاملاً متفاوتِ رادیکال و به‌مراتب بهتر برای محو و ریشه‌کن کردن همه روابطِ استثمار و ستم و درگیری‌های خشونت‌آمیز که آن‌ها به وجود می‌آورند- و همه این‌ها در شالوده‌های این سیستم و کارکردِ مداوم و الزاماتش تعبیه و ساخته‌شده است، جایگزین آن شود ، در حال حاضر، برای همه آن‌هایی که علاقه‌مند به پایان دادن به بی‌عدالتی و ستم هستند، و با این سؤال که آیا بشریت آینده‌ای که ارزش زندگی کردن خواهد داشت یا اصلاً آینده‌ای خواهد داشت- حذف رژیم فاشیستی ترامپ/پنس از قدرت یک ، فوریت سؤال و الزام واقعاً تاریخی عاجلی است.

هدف اساسی و ستاره هدایت‌کننده ما: انقلاب و نه چیزی کمتر ، به قوت خود همچنان باقی می‌ماند.

 

سؤال این نیست که آیا بایدن و دموکرات‌ها نماینده چیزی "خوب" هستند یا اینکه آیا ازنظر اصولی دموکرات‌ها "بهتر" از جمهوری خواهان هستند.هردوی این احزاب ، احزاب سیاسی طبقه حاکمه هستند و هیچ‌یک از نامزدهای آن‌ها به اساسی‌ترین و اصلی‌ترین مفهوم یک‌چیز خوب نمایندگی نمی‌کنند باید به‌هیچ‌وجه بهتر از ترامپ نیست به‌جز اینکه او ترامپ نیست و بخشی از حرکت برای تحکیم و اجرای حکومت فاشیستی با هر آنچه نمایندگی می‌کند نیست. هر اتفاقی که در انتخابات بیفتد و حتی اگر بایدن برنده شود و موفق شود به مقام ریاست جمهوری برسد- "بازگشت به وضعیت عادی "وجود نخواهد داشت.

اول‌ازهمه فاشیست‌ها- آن‌هایی که هنوز در موقعیت‌های قدرتمند هستند و "پایگاه فاشیستی" در سطح وسیع‌تر جامعه- این اجازه را نمی‌دهند و به‌هرحال هیچ‌کس نباید آنرا بخواهد.

"عادی شدن وضعیت" این سیستم همواره شامل ستمگری وحشیانه مردم سیاه‌پوست و سایر افراد رنگی، با ترور، قساوت و قتل‌عام سامانمند برای اجرای این ستمگری است.

همواره شامل تبعیض شرورانه، تعصب شدیدِ تبعیض‌آمیز و خشونت علیه مهاجران، زنان، افراد دگرباشِ جنسی و سایر افرادی که به‌عنوان فرومایه و "بیگانه " تلقی شده‌اند، است.

همواره شامل جنگ‌های ناعادلانه برای امپراتوری و ادامه جنایات علیه بشریت بوده است.

این کشور از طریق تخریب‌های روزافزون آن به محیط‌زیست و تهدیدی برای موجودیت بشریت محسوب می‌شود.

 مبارزات چندجانبه برای براندازی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس باید نه به‌عنوان یک جایگزین بلکه به‌عنوان یک بخش- یک بخش مهم- درحرکت به‌سوی فراتر رفتن ازآنچه نمایانگر و تجسم "وضعیت عادی" این سیستم است، انجام شود.»

 

همه اینها حقایق ساده ولی اساسی و مهمی هستند که از طرف مخالفین سنتز نوین کمونیسم به رسمیت شناخته نمی شوند و متاسفانه کاری که آنها می کنند سوای نیتشان به رانش رژیم فاشیستی ترامپ-پنس مهر تایید می زنند! ما عمیقا  توجه همه شما را جلب میکنیم که عمیقا به این فکر کنید!

 

کلام آخر و یک سوال چالشگرانه:

ما به‌طور مشروح در این نوشته که چرا گروه‌هایی که زوایا و با دیدگاه‌های مختلف تلاش می‌کنند که تأکید یک‌جانبه بر این نکته که باب آواکیان و کمیته مرکزی حزب کمونیست انقلابی آمریکا که در انتخابات ریاست جمهوری کنونی آمریکا(۲۰۲۰) تاکتیک رأی دان به جو بایدن را اتخاذ کرده‌اند و بستن چشمانشان بر دیگر نکات مهمی و اساسی که در بیانیه ۱ اوت  باب آواکیان و توضیحات بعدی کمیته مرکزی آن حزب  تحت عنوان "۵ سپتامبر ۲۰۲۰… آغاز ۶۰ روز مبارزه  برای تحقق خواست:

ترامپ/پنس هم‌اکنون باید برکنار شود!" در ۱۷ اوت ۲۰۲۰ مطابق ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ در نشریه انقلاب بیرون آمد(3)،  یک سؤال کلیدی و چالشگرانه‌ای در مقابل آن‌ها قرار می‌دهیم و سپس با آوردن یک نقل‌قول از بیانیه باب آواکیان آن‌ها  را به یک بحث سازنده و اصولی بدون برخوردهای غیراصولی برای کشف حقیقت با رویکرد و متدولوژی علمی درباره کلیه نکات طرح‌شده در چنان بیانیه‌ای دعوت می‌کنیم. سؤال اساسی این است که: آیا اتکا اساسی و اصلی باب آواکیان بر "رأی دادن به جو بایدن"  است؟   

 

رفیق آواکیان شجاعانه به‌طور صریح و شفافی در بیانیه‌اش چنین می‌گوید:

 با آگاهی کامل ازآنچه این رژیم فاشیستی نماینده‌اش است، و این بدان معناست که ترامپ نه‌تنها به دنبال سرکوب آرای افرادی است که علیه وی رأی خواهند داد، بلکه در حال آماده‌سازی برای استفاده از سرکوب شدید و خشونت‌آمیز درصورتی‌که در انتخابات برنده اعلام نشود، برای ماندن در سمت خود است، اکنون یک بسیج واقعاً گسترده و پایدار حول شعار متحد کنندۀ که این رژیم باید همین حالا برود!- با جهت‌گیری آمادگی برای ادامه این حتی پس از انتخابات، درصورتی‌که شرایط ملزم کند.

 

از روزهای نخست به قدرت رسیدن رژیم ترامپ/پنس، تشکل علیه فاشیسم این رژیم را فاشیسم را فراخوانده و خواستار بسیج گسترده برای بیرون راندن این رژیم است که اکنون، هرچه بیشتر موردنیاز است. اینکه- این تشکل می‌توانست تفاوت واقعی ایجاد کند- به این مفهوم که اگر همه‌کسانی که از این رژیم متنفر هستند اما نتوانستند، یا نپذیرفتند، که ماهیت فاشیستی واقعی آن و خطر بزرگی را که برای بشریت به وجود می‌آورد را خیلی زودتر تشخیص و به‌طور فعال مطالبه تشکل علیه فاشیسم(Refuse Fashism) را قبول و به آن پاسخ مثبت می‌دادند، بسیار خوب می‌بود. حالا، سرانجام، در مورد ماهیت "اقتدارگرایانه" این رژیم و حتی استفاده از لفظ (اصطلاح-ترم- م) فاشیسم، در تشخیص و بحث برای توصیف آن فزونی گرفته است. (همان‌طور که اشاره کردم، از طرف بسیاری، این‌یک مورد از "اوه، آن‌ها اکنون می‌گویند" این فاشیسم است، انگار که این موضوع به‌تازگی طرح گشته است. اما، با درک در مورد هزینه‌های عمیقی که وجود دارد مهم است که بدانیم اکنون بهتر از هرگز است.) زمان دارد از دست می‌رود و دیر می‌شود- اما هنوز دیر نیست که این بسیج گسترده به واقعیت تبدیل شود. با تکیه‌بر و محدود کردن اقدامات در داخل "هنجارها" و "کانال‌های عادی" این سیستم، ازجمله انتخابات آینده، نمی‌توان این مشکل عمیق و فوری را حل کرد، به‌خصوص هنگام برخورد با رژیم فاشیستی و پیروان متعصب آن‌که مصمم‌اند آن "هنجارها" را پایمال و به‌هم‌ریخته و پاره کنند. [این بخش را دوباره بخوانید]

 

۴ در این زمان‌حساس، باید از هر وسیله مناسب با اقدام غیر خشونت‌آمیز برای بیرون کردن این رژیم از قدرت استفاده شود. و اگر علیرغم اعتراض گسترده تحت مطالبه حذف رژیم ترامپ/پنس، این رژیم در زمان رأی‌گیری در قدرت باقی بماند، پس- بدون اینکه اتکا‌   اساسی بر این گذاشته شود- با استفاده از تمام وسایل مناسب برای انجام حذف این رژیم باید شامل رأی دادن بر ضد ترامپ شود(فرض بر این است که انتخابات واقعاً برگزارشده است). واضح است که، این به معنای "رأی اعتراض" برای برخی از کاندیداها که شانس پیروزی نداشته باشند، نیست، بلکه درواقع رأی دادن به نامزد حزب دموکرات، بایدن، به‌منظور رأی‌گیری مؤثر علیه ترامپ است.

 

دلیل این امر آن نیست که بایدن (و به‌طورکلی حزب دموکرات) به‌طور ناگهانی به چیزی غیر ازآنچه هستند تبدیل‌شده‌اند: آن‌ها نمایندگان و ابزارهای این سیستم استثماری، سرکوبگر و به معنای واقعی کلمه قاتلان سیستم سرمایه‌داری-امپریالیسم هستند. روند انتخابات همچنان به همان روشی است که ما در وب‌سایت انقلاب آن را "انتخابات مزخرف بورژوازی" نامیدیم، هست. این مورد باقی‌مانده است که هیچ تغییر اساسی برای بهتر شدن وضعیت نمی‌تواند از طریق این فرآیند انتخاباتی به وجود آید، و این‌که به‌طورکلی و در تحلیل نهایی، رأی دادن تحت این سیستم ، به‌ویژه اگر رأی‌گیری به‌عنوان راهی شناخته شود- و بیشتر اینکه اگر این به‌عنوان (تنها) راه برای ایجاد تغییر معنی‌دار مشاهده ‌شود، در جهت خدمت به تقویت این سیستم است.

 

اما این انتخابات متفاوت است.

 

این درست است که در هر انتخاباتی، دموکرات‌ها همان نقش فریبکارانه‌شان را ایفا می‌کنند- افرادی  را که از بی‌عدالتی و ستم متنفر هستند گول می‌زنند که به آن‌ها به‌عنوان "شر کمتر" رأی دهند- اصرار می‌ورزند که: "شما ممکن است با هر آنچه ما می‌گوییم موافق نباشید، حتی ممکن است اختلافات و انتقادهای جدی در مورد راهکاری و آنچه ما نمایندگی می‌کنیم، داشته باشید- اما آیا می‌خواهید آن‌ها در قدرت باشند ؟!" (سفیدسالاران آشکار، مردسالاران، چپاولگران محیط‌زیست و منکران تغییرات آب و هوایی و همه راهکارهای از این قبیل را که  حزب جمهوری‌خواه نمایندگی می‌کند). حزب دموکرات نیز این کار را بارها و بارها کرده است، درحالی‌که خود نماینده و به دنبال در رأس این سیستم سرمایه‌داری-امپریالیسم بودن هستند که سفیدسالاری، مردسالاری، غارت محیط‌زیست و جنگ برای امپراتوری در سیستم تعبیه‌شده است، در همان زمان همان‌طور که دموکرات‌ها صداهایی در مورد آن ایجاد می‌کنند و برخی اقدامات را برای اجرای اصلاحات جزئی، و درنهایت بی‌معنی انجام می‌دهند تا ظاهراً این بی‌عدالتی‌ها را برطرف کنند. همه این‌ها درواقع به پیشرفت امور به سمت وضعیت وحشتناکی که اکنون با آن روبرو هستیم کمک کرده است. این امر بسیاری از کسانی را که به دنبال خاتمه دادن به چنین بی‌عدالتی‌هایی هستند، ازلحاظ سیاسی فلج کرده و آن‌ها را به وابستگان منفعل به حزب دموکرات و نقش آن در فرایند انتخابات کاهش می‌دهد، ضمن اینکه به آتش بخش‌های فاشیستی سرسخت جامعه می‌افزاید که هیچ اصراری  ندارند که این خشم‌ها را کاهش دهند- هیچ امتیازی به مبارزه با این امر نمی‌دهند- و درواقع خواستار تقویت وحشیانه این ستم و به طرز افراطی هستند.

 

اما، تأکید مضاعف این است که، این انتخابات به طریقی مهم و حیاتی متفاوت است. سؤال این نیست که آیا بایدن و دموکرات‌ها نماینده چیزی "خوب" هستند یا اینکه آیا ازنظر اصولی دموکرات‌ها "بهتر" از جمهوری‌خواهان هستند. هردوی این احزاب، احزاب سیاسی طبقاتی حاکمه هستند و هیچ‌یک از نامزدهای آن‌ها به اساسی‌ترین و اصلی‌ترین مفهوم هیچ‌چیز "خوب" را نمایندگی نمی‌کنند. بایدن به‌هیچ‌وجه "بهتر" از ترامپ نیست - به‌جز اینکه او ترامپ نیست و بخشی از حرکت برای تحکیم و اجرای حکومت فاشیستی با هر آنچه  نمایندگی می‌کند، نیست.

 

برخورد به این انتخابات از دیدگاه اینکه کدام نامزد "بهتر" باشد، به معنای عدم درک درستی از هزینه واقعی و عواقب احتمالی آنچه در آن دخیل است، هست. واقعیت این است که یک "خوب" وجود دارد که می‌تواند از دل این انتخابات بیرون بیاید: تحمیل یک شکست قاطع به ترامپ و کل رژیم فاشیستی. انجام این کار شرایط به‌مراتب بهتری را برای ادامه مبارزه علیه هر آنچه رژیم ترامپ/پنس نمایندگی می‌کند و کلیه ستم و بی‌عدالتی که این سیستم ایجاد می‌کند و یک هدیه عالی برای مردم جهان خواهد بود.

 

بازهم تأکید می‌شود، در این شرایط خاص و خارق‌العاده، اگر رژیم ترامپ/پنس باوجود بسیج گسترده با مطالبه برکناری این رژیم، هنوز هم در زمان انتخابات در قدرت باشد، باید مبارزه علیه این رژیم فاشیستی شامل رأی دادن به بایدن علیه ترامپ باشد. درحالی‌که همچنان به ایجاد بسیج گسترده پایدار علیه این رژیم و هر آنچه را که نماینده می‌کند و بر آن تمرکز دارد، باید ادامه ‌داد و آماده بودن تا در صورت بازنده شدن ترامپ در انتخابات ولی از ترک کردن مقام ریاست جمهوری خودداری کند، این بسیج گسترده را به‌پیش ببرد. [این بخش را دوباره بخوانید]

 

۵ بااین‌حال، در شناخت این مسئله، تأکید بر این نکته بسیار مهم است که بار دیگر به سخت‌ترین وجه ممکن تأکید کنیم که به دلایلی که در اینجا گفته می‌شود ، اتکا به رأی دادن-  بدون این بسیج گسترده- به‌احتمال‌زیاد منجر به فاجعه خواهد شد.

 

این احتمال وجود دارد که ترامپ بتواند واقعاً در انتخابات پیروز شود- هرچند که چه پیروز شود یا شکست بخورد، این انتخابات شامل حرکات بی‌سابقه‌ای برای سرکوب آرای مخالفان وی و استفاده از وسایل غیرقانونی دیگر برای ادامه قدرت وی خواهد بود. و حتی اساسی‌تر، با درک دقیق ماهیت فاشیستی این رژیم و پیامدهای کامل آن، این رژیم بدون توجه به ابزاری که به قدرت رسیده است، نامشروع است، و برای حفظ و تثبیت بیشتر قدرت حرکت می‌کند. هیتلر و نازی‌ها در دهه ۱۹۳۰ از طریق "کانال‌های عادی" و "سیستم دموکراتیک" در آنجا-از جمله انتخابات- در آلمان به قدرت رسیدند، اما مطلقاً هیچ‌چیز "مشروع" در مورد حکومت آن‌ها و همه دهشت‌های واقعاً ناگفته‌شان وجود نداشت. و همین اصل اساسی در مورد رژیم ترامپ/پنس صدق می‌کند. به دلیل ماهیت و محتوای آن، چیزی به نام فاشیسم "مشروع" وجود ندارد.

 

هر اتفاقی که در انتخابات بیفتد- و حتی اگر بایدن برنده شود و موفق شود به مقام ریاست جمهوری برسد- "بازگشت به وضعیت عادی" وجود نخواهد داشت. اول‌ازهمه، فاشیست‌ها- آن‌هایی که هنوز در موقعیت‌های قدرتمند هستند و "پایگاه" فاشیستی در سطح وسیع‌تر جامعه- این اجازه را نمی‌دهند. و به‌هرحال، هیچ‌کس نباید آن را بخواهد. "عادی شدن وضعیت" این سیستم همواره شامل ستمگری وحشیانه مردم سیاه‌پوست و سایر افراد رنگی‌، با ترور، قساوت و قتل‌عام سامانمند برای اجرای این ستمگری است. همواره شامل تبعیض شرورانه، تعصب شدید تبعیض‌آمیز و خشونت علیه مهاجران، زنان، افراد دگرباش جنسی و سایر افرادی که به‌عنوان فرومایه و "بیگانه" تلقی شده‌اند، است. همواره شامل جنگ‌های ناعادلانه برای امپراتوری و ادامه جنایات علیه بشریت بوده است. این کشور از طریق تخریب‌‌های روزافزون آن به محیط‌زیست و تهدید همیشگی جنگ هسته‌ای، تهدیدی برای موجودیت بشریت محسوب می‌شود.

 

مبارزات چندجانبه برای براندازی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس باید نه به‌عنوان یک جایگزین بلکه به‌عنوان یک بخش- یک بخش مهم- درحرکت به‌سوی فراتر رفتن ازآنچه که نمایانگر و تجسم "وضعیت عادی" این سیستم است، انجام شود. [این بخش را دوباره بخوانید]

 

۶ سرانجام، صرف‌نظر از اینکه چه اتفاقاتی در این انتخابات می‌افتد، این حقیقت به قوت خود باقی می‌‌ماند- و شناخت و انجام عمل بر مبنای چنان شناختی بسیار حیاتی است- که هیچ تغییر اساسی برای بهتر شدن وضعیت نمی‌تواند تحت این سیستم انجام شود. حتی در شرایطی که بسیج جمعی پایدار باید فوراً پیرامون مطالبه متحد کنندۀ برکناری ترامپ‌/پنس از هم‌اکنون ساخته شود!، همه‌کسانی که به این نتیجه رسیده‌اند که  سفیدسالاری، مردسالاری و بسیاری دیگر از دهشت‌ها و جنایاتی علیه بشریت که در این سیستم امپریالیسم-سرمایه‌داری تعبیه‌شده است، باید باهم کار کنیم، تا به شکلی مداوم، یک جنبش پایدارِ در حال رشد و تقویت نیروهای سازمان‌یافته برای یک انقلاب واقعی برای سرنگونی این سیستم بنا کنیم.

در جمع‌بندی: با توجه به هزینه و خطر واقعی بزرگی که نه‌تنها ازنظر هر موضوع مشخص، هرچقدر هم که مهم باشد و  نه صرفاً ازنظر منافع این کشور، بلکه برای توده‌های مردم در سراسر جهان و آینده بشریت نیز وجود دارد، یک نیاز کلان برای برخورد به امور و عمل با پیچیدگی لازم برای مقابله با تناقضات پیچیده و دشوار که در همه این‌ها موجود است- داشتن یک چشم‌انداز گسترده، رد فرقه‌گرایی خرد(سکتاریسم) و دگماتیسم شکننده، و پرهیز از سقوط به "یا این و یا آن" فلج‌کننده به این معنی که گفته شود: یا ما با  سفیدسالاری و ترور پلیس مبارزه می‌‌کنیم، یا برای تحقق سرنگونی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس مبارزه می‌کنیم. یا در این انتخابات رأی دهیم، یا مبارزه گسترده‌ای را علیه ستمگری بی‌رحمانه و علیه این رژیم فاشیستی سازمان‌دهی و ایجاد می‌کنیم. یا با هر وسیله مناسب در مخالفت با این رژیم، یا برای انقلاب کار می‌کنیم. در این شرایط خارق‌العاده و بسیار پیچیده- و از دیدگاه پیشبرد مبارزه برای هدف نهاییِ محو کلیت ستم و استثمار، در همه‌جا- نیاز فوری به انجام همه این موارد و انجام این کار با درک ارتباط صحیح و لازم بین بخش‌های مختلف این رویکرد کلی: قرار دادن تأکید اصلی و اتکا به بسیج گسترده، رأی دادن در این شرایط خارق‌العاده ضروری و مهم اما مهم‌ترین چیزی نیست که باید به آن اتکا کرد؛ و ازنظر اساسی، همه این‌ها به ایجاد شرایط مطلوب‌تر و ایجاد نیروهای سازمان‌یافته نه‌تنها برای مقاومت در برابر جنایات این سیستم بلکه درنهایت انجام انقلابی که به جنایات این سیستم فوق‌العاده جنایتکار و تسلط آن در جهان، به هر شکلی، پایان دهد.»

 

گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین در ایران

۲۰ شهریور ۱۳۹۹ مطابق با ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۰

 

*این مقاله پس از بحث درونی در گروه تدوین و ابتدا در کانال کمونیسم نوین در شبکه اجتماعی تلگرام در لینک زیر منتشر شد.

 https://t.me/New_Communism/2100

           

[1]- حزب "دموکرات" در جنوب آغاز و ریشه دوانید و به زمان تأسیس حزب جمهوری خواه-دموکرات در سال ۱۷۹۳ توسط توماس جفرسون و جیمز مدیسون برمی‌گردد. به اصل دولت کوچک معتقد و به دولت ملی بی‌اعتماد بود. در آن زمان سیاست خارجی یک مسئله اصلی مورد مشاجره هیئت حاکمه آمریکا بود. پس‌ازاینکه از سال ۱۸۰۰ تا ۱۸۲۹ به‌عنوان حزب حاکم در سیاست‌های ایالات‌متحده در آمد، حزب جمهوری خواه-دموکرات در سال ۱۸۲۸ به دو جناح تقسیم شدند: جمهوری خواهان ملی فدرالیست و دموکرات‌ها. دموکرات‌های ایالت‌های شمالی بر سر مسئله برده‌داری با دموکرات‌های جنوبی مخالف جدی داشتند. دموکرات‌های شمالی، به رهبری استیون داگلاس ، به حاکمیت مردمی اعتقاد داشتند و به مردم کشور اجازه دادند تا بر سر اینکه برده‌داری ساختار حکومتی باشد یا نه، رأی دهند. دموکرات‌های جنوبی (معروف به دیکسی کرات‌ها "Dixiecrats") ، بر پایه جان سی کالون(John C. Calhoun)، اصرار داشتند که برده‌داری باید حاکمیت ملی داشته باشد و همه ایالت‌های آمریکا باید از آن پیروی کنند. (این توضیح توسط ما اضافه‌شده است.)

 

[2] - این نوشته توسط رفیق برهان عظیمی به فارسی ترجمه شده است و لینک آن در شبکه اجتمکاعی تلگرام چنین است:

https://t.me/New_Communism/2050

 

[3] - "دیکسی‌کرات‌ها" به انگلیسی "Dixiecrats"- جناحی از حزب دمکرات آمریکا که با ادغام و اختلاط نژادهای مختلف مخالف است و با  مداخلات احتمالی دولت فدرال می‌خواهد قوانین جیم‌كرو و برتری نژادی سفید را حفظ كند. اعضای آن با عنوان "دیکسی‌کرات‌ها"- "Dixiecrats" یا چمدان "دیکسی" خوانده می‌شوند، که اشاره به ایالات جنوبی آمریکا(که در زمان جنگ داخلی آمریکا طرفدار برده‌داری و تفوق نژاد سفیدپوست بر نژادهای دیگر بودند)  و "دمکرات" می‌باشد.-توضیح مترجم(برهان عظیمی)

[4]- برای آشنایی با اینترسکشنالتی به لینک زیر در کانال کمونیسم نوین در تلگرام مراجعه کنید:

 
https://t.me/New_Communism/1743

[i] - رجوع شود به مقاله "کمونیسم یا ناسیونالیسم؟" که توسط سازمان کمونیست انقلابی، مکزیک (OCR) نوشته‌شده است و در مجله تفکیک و تمایزات ارگان تئوری و جدل کمونیستی، شماره ۴، زمستان ۲۰۱۵ منتشرشده است.

در وبلاگ demarkations-journal.org و revcom.us قابل‌دسترسی است.

 

[ii] - بیانیه، ۱ اوت ۲۰۲۰، باب آواکیان تحت عنوان "درباره وضعیت بحرانی فوری، نیاز فوری برای بیرون راندن رژیم فاشیستی ترامپ/پنس، رأی دادن در این انتخابات و نیاز اساسی برای انقلاب" به فارسی در چند لینک زیر توسط همین مترجم(برهان عظیمی) ترجمه‌شده است.

 

در کانال کمونیسم نوین شبکه اجتماعی تلگرام:
https://t.me/New_Communism/2075

 

 

در شبکه اجتماعی فیس‌بوک:
https://www.facebook.com/notes/borhan-azemi/%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D9%88%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%81%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B1%DA%98%DB%8C%D9%85-%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%D8%B1/10157324872686782/

 

 

 

 

***توضیح ضروری مترجم:

رفقای حزب کمونیست انقلابی آمریکا از سال ۲۰۱۶ تاکنون با به قدرت فاشیسم در آمریکا که رژیم ترامپ/پنس آنرا نمایندگی می‌کند مکرراً با تحلیل صحیح و علمی از شرایط عینی جامعه آمریکا تشکل مبارزه علیه فاشیسم (RefuseFascism.org) را حول خواست و شعار متحد کنند "رژیم فاشیست ترامپ/پنس باید هم‌اکنون برکنار شود" سازمان داده‌اند و هم‌اکنون که امکان و احتمال انتخاب شدن ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور در انتخابات نوامبر ۲۰۲۰ هست (البته اگر ترامپ با یک حکم اجرایی به‌عنوان فرمانده کل قوا انتخابات را به مدت نامحدود متوقف نکند!) تشکل علیه فاشیسم از هم‌اکنون برای ۵ سپتامبر ۲۰۲۰… آغاز ۶۰ روز مبارزه  برای تحقق خواست: "ترامپ/پنس هم‌اکنون باید برکنار شود!" سازمان می‌دهد. برای آشنایی با دلایل و چرایی فوری و حیاتی این سازمان‌دهی به ترجمه فارسی تحلیل رفقای حزب کمونیست انقلابی آمریکا در دو لینک زیر مراجعه کنید:

 

در شبکه اجتماعی تلگرام، کانال کمونیسم نوین:

https://t.me/New_Communism/2082



 و در شبکه اجتماعی فیس‌بوک:

https://www.facebook.com/notes/borhan-azemi/%DB%B5-%D8%B3%D9%BE%D8%AA%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%DB%B6%DB%B0-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%AD%D9%82%D9%82-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%BE%D9%BE%D9%86%D8%B3-%D9%87%D9%85%D8%A7%DA%A9%D9%86%D9%88%D9%86-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%B1-%D8%B4/10157361964896782/

 

 

RefuseFascism.org

 

 

 

دیگر منابع و لینک‌ها:

۱- لینک آن سند چنین است

بخش اول

https://t.me/New_Communism/2096

 

و بخش دوم آن :

https://t.me/New_Communism/2072

 

۲- لینک ترجمه فارسی  این نوشته  در شبکه اجتماعی تلگرام این است:

 https://t.me/New_Communism/2082


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com