اتحادیهها را دگرگون کنید و بیکاران را سازمان دهید
مطالب ترجمه شده
August 16, 2020اتحادیهها را دگرگون کنید و بیکاران را سازمان دهید
سم گیندین و پل جی
ترجمه و تلخیص از بهروز نظری
پل جی - فکر میکنم که جنبش تودهای کنونی در ایالات متحده نیروی قابل توجهی برای دگرگونی جامعه خواهد داشت، و اتحادیهها باید نقش مهم و حتی پیشتازی را ایفا کنند. هر چند آنها به نسبت گذشته تعداد کمتری از کارگران را نمایندگی میکنند، اتحادیهها همچنان تنها تشکل هایی هستند که در بخشهای کلیدی اقتصاد بشکل سراسری حضور دارند. آنها منابع مالی و قدرت سازمانی دارند. مشکل اینجاست که بیشتر اتحادیه ها، اما نه همه آنها، به دستگاه حزب دمکرات گره خورده اند. بیشتر آنها با وضع موجود راضی هستند. آیا پاندمی کرونا و بحران اقتصادی جرقه موج جدیدی از حرکات کارگری در ایالات متحده و کانادا را خواهد زد؟ کشمکش در درون اتحادیهها چگونه است، بخصوص هنگامی که کارگران پیشرو علیه دستگاه رهبری که منافعش با نظام فعلی گره خورده به مبارزه میپردازد؟ بحران کنونی چگونه محرکهای درونی اتحادیهها را تغییر خواهد داد؟
سم گیندین - فکر میکنم که نحوه طرح این سوال درست است. این یک سوال حیاتی در این دوره است. منظورم این است که تاریخ اتحادیهها در چند دهه گذشته، تاریخ شکست، تضعیف روحیه و پراکندگی است. همبستگی در درون اتحادیهها فروریخته است. خود کارگران امید چندانی به مبارزه اتحادیهها ی خودشان ندارند؛ و به همین خاطر به بقای فردی و یا حتی بقای اتحادیه خودشان روی میاورند و نه بعنوان یک طبقه. نکته اما نیروی عظیم بالقوه کارگران است. این حقیقت است که آنها واقعا میتوانند چرخ تولید را متوقف کنند. سوال این است که اگر حرکتی در جایی دیگر صورت بگیرد، مثل جنبش جوانان و یا خیزش سیاهان، آیا کارگران به آنها ملحق خواهند شد و چگونه از این تجارب تاثیر خواهند پذیرفت. اغلب کارگرانی که من با آنها کار کردهام را نمیتوان بسادگی در دسته بندی محافظه کار و یا رادیکال قرار داد. در بعضی از مسایل آنها محافظه کارند و در حوزههای دیگری نسبتا رادیکال، و همیشه آماده و قادر به تغییر. کارگران تغییر میکنند، و با دگرگون شدن شرایط آنها نیز دگرگون میشوند.
اما استیصال فقط برای تغییر آنها کافی نیست. میلیونها دلیل برای ناامیدی وجود داشته است. و این تنها محدود به سرخوردگی از رهبران اتحادیهها نیست. حقیقت این است که در سالهای گذشته خود کارگران هم انتظاراتشان را بشدت پایین آورده اند. بهمین خاطر سوالی که در رابطه با پاندمی کرونا مطرح کردید بسیار اساسی است. دگرگونی معمولا تدریجی نیست. بلکه ناگهانی ظهور میکند و غالبا در شرایط تلاطم های اجتماعی سربرمیاورد. بر همین اساس سوال کلیدی این است: چه گشایش هایی در این شرایط وجود دارند؟
چنین بنظر میرسد که فرصتهای مختلفی در برابر ما گشوده شده اند. یکی از این فرصتها که من انتظارش را نداشتم مساله بیعدالتی نژادی است که بشکل انفجاری ظهور کرد و بسیار گسترده است. بیشتر معترضان، در حقیقت، سفید پوست هستند. مساله حالا این است که این جنبش تا چه اندازه عمق پیدا خواهد کرد. میتوان بروشنی دید که بسیاری از اعتراضات دیگر تنها درباره نژاد نیستند، بلکه طبقاتی هستند.
تراکم و نسبت عضویت در اتحادیهها در ایالات متحده پایین است. اما اگر به نحوه برخورد به کارگران در زمان پاندمی کرونا توجه کنید خواهید دید که با آنانی که در خط مقدم قرار دارند، و با وجود دستمزدهای ناچیزی که میگیرند جان خود را بخطر میاندازند، همدلی عظیمی وجود داشت. این را مقایسه کنید با کارمندان وال استریت.
حالا کارگران مختلف، از شرکت آمازون گرفته تا بخشهای دیگر، خود را سازمان میدهند. مساله کلیدی در حال حاضر تغییر اتحادیهها از آنچه که بودند بسمت تحقق پتانسیلهای آنها است، حتی اگر این از محدوده عضو گیری صرف فراتر نرود. مساله این است که آیا کارگران واقعا خواهند جنگید و برای افزایش تراکم اتحادیهها تلاش خواهند کرد؟ اینجا ضروری میدانم که هشدار بدهم که تراکم اتحادیهها بخودی خود آنها را دگرگون نخواهد کرد.
پل جی - اجازه بدهید اینجا یک چیزی را روشن کنیم. تراکم اتحادیه یعنی اعضای بیشتر، درست است؟
سم گیندین - بله، اعضای بیشتر به نسبت جمعیت. و ما قبلا اینرا داشته ایم. مشکل این است که اگر اتحادیهها فقط یک تشکل بوروکراتیک باشند و جهت گیری طبقاتی نداشته باشند، صرف داشتن اعضای بیشتر تغییر چندانی ایجاد نخواهد کرد .مشروعیت اربابان جامعه و سمت و سوی سرمایه داری بشدت زیر سوال رفته و این فرصت مهمی را برای پیشروی تشکلهای کارگری فراهم کرده است. اگر اتحادیه اهمیت این لحظه را برای خیزش دریابند، و اگر قانون تغییر بکند، ما ممکن است شاهد دگرگونی اتحادیهها نیز باشیم. من اینجا مایلم که به یک جنبه دیگر هم اشاره بکنم، و آن این است که این تنها اتحادیهها نبودند که در چند دهه گذشته شکست را تجربه کردند. چپ هم همینطور و ایندو کاملا با هم مرتبط اند. اینهم واقعا مهم است چرا که ما به یک جنبش چپ هم نیاز داریم و نشانههای آنرا در ایالات متحده و انگلیس دیده ایم. چپ نیرومند با اتحادیهها مربوط است. اگر چنین چپی وجود نداشته باشد، نارضایی و رزمندگی اتحادیهها به تنهایی کافی نیست. داشتن افقهای طبقاتی در گرو مداخله چپ و سوسیالیست هایی است که درک روشنی از دلایل شکستهای ما دارند.
ما شکست خوردیم چرا که از منظر مسایل طبقاتی فکر نکردیم. برخورد ما دفاعی بوده است. دریافتن اهمیت نگاه طبقاتی پتانسیلهای بزرگی را آزاد خواهد کرد .پتانسیل عظیمی نیز در رابطه با مساله محیط زیست وجود دارد و اتحادیهها در مجموع، بجز چند استثنا، در اینمورد فعال نبوده اند. پاندمی کرونا نشان داد که ما تا چه اندازه فاقد آمادگی لازم برای مقابله با بحران واقعی در بهداشت و درمان بودیم. اما پاندمی ای که وجود داشت و دارد و موقتا بکنار رانده شده، پاندمی محیط زیست است. همه اینها گشایش های مهمی هستند. و این یک تراژدی واقعی خواهد بود اگر که اتحادیه ها از فهم اینکه دوره فعلی یک نقطه عطف، فرصتی برای تغییر وضع موجود و احیا جنبش کارگری است، عاجز باشند.
پل جی - سم، چه بر سر چپ آمد؟ چند دهه پیش، مسلما در دهه ۶۰، و حتی پیش از آن و بطور مشخص در دهه ۳۰، بخش بزرگی از چپ میدانست که باید در میان کارگران دست به سازماندهی بزند، و افراد مختلفی که از دانشگاهها و دانشکدهها فارغ التحصیل شدند با آگاهی طبقاتی به صف کارگران پیوستند. بسیاری از رهبران اتحادیهها از درون خود کارگران بیرون نیامدند. آنها از صف روشنفکران آگاه چپ بیرون آمدند، به کارگران پیوستند، به اتحادیهها پیوستند، و در رادیکالیزه شدن اتحادیهها نقش مهمی ایفا کردند. اینجا روشن است که از چه آگاهی طبقاتی صحبت میکنیم. با فرمول شناخته شده مارکس و دیگران آشنا هستیم. و در مدت کوتاهی پس از آن کارگران به آگاهی اتحادیهای خود دست یافتند. اما کارگران بدون رابطه با کل فرهنگ تکامل چپ، اندیشههای چپ، سوسیالیستی و کمونیستی، آگاهی طبقاتی پیدا نمیکنند. بنظر میرسد که چپ در دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ ارتباط خود را با جنبش کارگری از دست داد.
سم گیندین - این سوال خیلی خوبی است. خوب میدانید که اتحادیه ها، ساختار اصلی اتحادیه ها، شکل سازمانی مشخص آنها است. آنها بهترین سازمانهای دمکراتیک هستند، اما تلاش آنها بر این است که اعضای خود را نمایندگی بکنند. شما به اتحادیه نمی پیوندید چون رادیکال هستید. شما به این خاطر به اتحادیه میپیوندید چون در یک محیط کار میکنید. بهمین خاطر ترکیب اعضای اتحادیهها متنوع است .زمانی که اتحادیهها در دهه ۳۰ شکل گرفتند، کمونیستها و سوسیالیستها در شکل گیری و فعالیتهای آنها نقش مهمی ایفا کردند. کارگران را فقط در محیط کار و زندگی آنها میشد سازمان داد.
در ابتدا حس تعلق به یک طبقه و یک جمع نیرومند بود. با رسمی شدن اتحادیهها ، دستیابی به منابع بیشتر، و رشد سریع آنها پس از جنگ جهانی دوم، حس تعلق به یک طبقه و جامعه در آنها کمتر شد. چنین احساس میشد که آنچه که به آن نیاز وجود داشت حدی از رزمندگی و مداخله فعال در حرکات کارگری بود، و این تصور که کارگران دیگر نیز ملحق خواهند شد. و این دقیقا چیزی بود که اتفاق افتاد. کارگران دست آوردهایی داشتند. کارگران دیگر هم در دوره رشد اقتصادی دهه پنجاه و اوایل دهه شصت، پیروی کردند.
مشکل اما اینجاست که همه اینها تغییر کرده است. آن شرایط عوض شده است. در حال حاضر اگر بخواهید که به چیزی نایل شوید کافی نیست که بگویید من یک معلم رزمنده هستم. اگر توده مردم در کنار شما نباشند شما منزوی خواهید شد. کافی نیست که اعلام کنید که من یک کارگر رادیکال اتومبیل سازی هستم. این نقطه آغاز است چرا که اگر شما رزمنده نباشید و حال مبارزه نداشته باشید، چیزی بدست نخواهید آورد و چیزی بنا نخواهید کرد. اما اگر شما با این واقعیت که سرمایه میتواند برود آشنا نباشید و بخواهید آنرا محدود کنید، بتدریج شما از نفس خواهید افتاد و محدود خواهید شد.
بنابراین ما حالا در مرحلهای هستیم که بدون تفکر و اقدام در چارچوب مفهوم طبقه کوچکترین دستاوردی هم نخواهیم داشت. برای کوچکترین دستاوردها باید بزرگ فکر کرد. و تا آنجا که به چپ برمیگردد شکستهای متعددی وجود داشت. آنچه که در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد شکست بود. اما من فکر نمیکنم که این شکست کلیدی بود. بسیاری از افراد چپ طرفدار آن نبودند. مک کارتیسم هم بود که توانست در میان اتحادیههای کارگری نیز نفوذ کند. اما من فکر میکنم این سوال که چگونه میتوان با کارگران مرتبط شد و جنبش عظیمی را سازمان داد، و چگونه میتوان برای رفرم جنگید و همزمان با چیزی بمراتب بزرگتر سروکار داشت، مساله دشواری است. درک اینکه چرا سوسیال دمکراتها ناموفق بودند ساده است. آنها فکر میکردند که همه چیز در سرمایه داری ممکن است، فقط باید در انتخابات پیروز شد. آنها محدودیتها در سرمایه داری را نمی شناختند.
مشکل تشکلهای کارگری فقط فقدان رهبران چپ نیست، بلکه داشتن رهبران چپی است که واقعا قادر هستند که به نیروی کارگران اتکا کنند. ما همچنان بدنبال یافتن این موضوع هستیم. و فکر میکنم که بسیاری از هواداران سوسیالیسم دمکراتیک در ایالات متحده به این مساله فکر میکنند .سوسیالیستها چگونه ساخته میشوند؟ چگونه میتوان آنها را در محیط کار مستقر کرد؟
پل جی - فکر میکنم که بخش قابل توجهی از کارگران در ایالات متحده و کانادا قانع بودند. تصور میکردند که شرایط چندان بد نیست و امورشان را میگذراندند. و بخصوص در بعضی از صنایع مثل معادن، مخابرات و حمل و نقل، لایهای از کارگران دستمزد خوبی میگیرند، راحت بودند و نگرانی اقتصادی چندانی نداشتند .مهمتر از این، رهبران بعضی از اتحادیهها هم در رفاه بسر میبرند، و ما میدانیم که بعضی از این رهبرانی که ما میشناسیم بطور منظم و با حساب اتحادیهها صدها دلار خرج نهار میکنند. فکر میکنم که اینها نه فقط راحت بودند بلکه حتی تا حدی هم تسلیم شدند. آنها بشدت نسبت به اینکه تغییری صورت خواهد گرفت بدبین بودند و فکر میکردند که حداقل باید از زندگی لذت برد.
سم گیندین - فکر میکنم که درست میگویید. میدانید که در دهه ۵۰ و ۶۰ منفعت بسیاری از دستاوردهای اقتصادی و سیاسی به همه کارگران رسید. زمانی که این روند متوقف شد هر اندازه که کارگران دستاوردی داشتند به منزوی شدن آنها از دیگر لایههای کارگران منجر شد. نابرابری در میان لایههای مختلف کارگران بسیار حایز اهمیت است. نکته دیگر این است که که پس از آنکه کارگران به پیروزی های متعددی رسیدند، دادن هرگونه امتیازی آنها را بشدت عصبانی میکرد.
اما آنها بتدریج پذیرفتند که اعطای برخی امتیازات شاید راهی برای حفظ دستاوردها یشان باشد. انتقال به دادن امتیازات بیشتر رخ داد و پس از آن آنها تلاش کردند که سطح زندگی خود را با رفتن زیر بدهی و یا تبدیل اشتغال نیمه وقت همسرانشان به اشتغال تمام وقت حفظ کنند. بعبارت دیگر آنها تلاش کردند که هر یک از این مشکلات را بشکل فردی حل کنند: اضافه کاری خواهم کرد؛ بیشتر قرض میکنم؛ وقت بیشتری برای با هم بودن خواهیم داشت. این معنایی جز بازتولید نئولیبرالیسم نداشت.
و اما در رابطه با رهبران میتوان گفت که بخشی از مشکل این است که رفتار آنها بازتاب بدنه بود .فشار زیادی از سوی اعضا وجود نداشت. نباید فراموش کرد که بسیار از رهبران اتحادیهها در آغاز سر و صدای زیادی بپا کردند چرا که اعضا رزمنده بودند .اما بعدا دیدند که شرایط راحتی دارند. پیش خودشان فکر میکردند که میتوانند به کارگران بگویند که کار چندانی از رهبری بر نمیاید، چرا که مشکل نئولیبرالیسم، جمهوری خواهان، جهانی شدن، مالی شدن است. این زندگی را راحت تر میکند. کسی از من انتظار چندانی ندارد. و بدینترتیب بسیاری از کارگران و رهبران اتحادیهها به عقب نشینی های بیشتری تن دادند.
فکر میکنم که در رابطه با اینکه تا چه اندازه صرف داشتن رهبران بهتر به مسایل ما پاسخ خواهد داد نباید افراط و تفریط کرد. این همچنان منطق مبارزه است که سوالهای مهمی درباره سازمانگری و ایجاد ساختارهایی که به مردم اعتماد میبخشد، بمیان میکشد. نقش رهبری حیاتی است، اما بدنه اتحادیه و آنچه که در طول زمان بر آنها خواهد گذشت نیز بسیار با اهمیت است. و نکته دیگر این است که چپ چگونه یاد خواهد گرفت که مداخله فعال و موثری داشته باشد.
پل جی - در شرایط کنونی اتحادیههای بخش عمومی در چه وضعیتی قرار دارند؟
سم گیندین - بخش عمومی در شرایط حاضر اهمیت بیشتری دارد، هم از لحاظ وزن آن، و هم به لحاظ جایگاه استراتژیک آن در دوره هایی که قبلا نیز به آن اشاره کردیم، از دهه ۳۰ گرفته تا ۵۰ و ۶۰. و تاثیر این بر مساله رهبری اتحادیهها و در میان جنبش کارگری حایز اهمیت است، چرا که بخش عمومی، اگر نه همواره اما معمولا، نقش پیشتازی را ایفا میکند. کارگران بخش تدارکات همچون کارگران بنادر، انبارها و رانندگان کامیون نیروی مهمی دارند.
اما در بخش عمومی امکان پیشروی بدون ارتباط با کارگران بخشهای دیگر وجود نخواهد داشت. در عین حال بخش عمومی باید به جامعه نیز در چارچوب مفهوم طبقه بنگرد و آنرا در کنار خود داشته باشد. این بدین معناست که مثلا معلمان باید دانش آموزان و والدین آنها را در استراتژی خود محسوب کنند. تصور من این است که اکثر رهبران اتحادیهها این مساله را درک کرده اند و در طرح مسایل خود عموم مردم را مورد خطاب قرار میدهند. اما باید بخاطر داشت که این اصلا کافی نیست که از مردم خواست که از ما حمایت کنید. ما صدای شما هستیم. شما باید این را نشان دهید، شما باید به میان مردم بروید و آنها را سازمان دهید. شما باید مسایل اجتماعی را در دستور کارتان بگذارید و حاضر باشید که برای آنها بجنگید. در مواردی چنین سیاستی بکار گرفته شده و واقعا الهام بخش بوده اند. و این چالش بزرگی برای طبقه ما است. زمانی که کارگران بخش عمومی در چنین راستایی اقدام میکنند، راه ارتباط با بخش خصوصی را نیز هموار کرده و راه را به آنها نشان میدهند.
پل جی - این نکته واقعا مهمی است. اما اجازه بدهید که نکته دیگری را اضافه کنم. در شرایط پاندمی کرونا بدیهیترین وظیفه کارگران بخش عمومی و خصوصی سازمان دادن بیکاران است. شما حق الزحمهای بابت سازمان دادن بیکاران دریافت نخواهید کرد. این وظیفه طبقاتی شما است. با افزایش میلیونی بیکاران فکر میکنم مهمترین چیزی که میتوان انجام داد و بر تغییر محرکه رابطه بین کارگران ممتاز و محروم تاثیر عمیقی خواهد گذاشت، سازمان دادن بیکاران است. الان شبیه دهه ۳۰ است. راه حل ساده و کوتاه مدتی هم وجود ندارد. شمار بیکاران بطور قابل توجهی در سالهای آتی بالا خواهد بود. حالا زمان سازمان دادن وسیع توده بیکاران است. و این با آنچه که شما مطرح کردید، یعنی رابطه بین کارگران متشکل و جامعه، کاملا مرتبط است چرا که میلیونها کارگر بیکار و خانوادههای آنها در قلب این جامعه قرار دارند. همه اینها عموزاده ها ، خاله زادهها و بستگان کارگران هستند. اما با صراحت بگویم، من حرکتی از سوی اتحادیهها در این راستا نمی بینم.
سم گیندین - فکر میکنم که چالشی که در مقابل اتحادیهها قرار دارد برداشتن گام هایی ضروری است. آنچه که گفتید کاملا درست است. اما اقدام در این راستا و بشکلی که لازم است تنها نیازمند تغییر در جهت گیری نیست. آنچه که لازم است دگرگونی است. باید حوزه هایی را که منابع به آنها داده میشد عوض کرد. اگر میخواهید که کارگرانی را که دستمزد پایین دارند سازمان دهید باید در پرداخت حقوق به کارکنان اتحادیه تجدید نظر کرد. شما باید نیروهای خود را بشکل دیگری آموزش دهید. باید منابع بیشتری به بخش عمومی اختصاص داد، بخصوص اگر که قرار است سازمان دهی در سطح محلات و جامعه انجام گیرد. آنها منتظر اتحاد با شما هستند. شما باید آماده باشید. پس باید در آموزش و تعلیم نیروی سازمانگر اتحادیهها بازاندیشی کرد، و در محل مستقر بود. برای بعضی از رهبران اتحادیهها گفتن اینکه "من اینکار را خواهم کرد" هیچ وقت کافی نیست، چرا که آنها خواهند دید که بسیاری از اعضا در مورد استفاده از منابع مالی اتحادیه برای کمک به بیکاران و بستگانشانها سوال خواهند کرد.
بهمین خاطر باید برای آنها توضیح دهید، باید آنها را در کنار خود داشته باشید. در غیر اینصورت اقدامات شما ناکافی و ناقص خواهد بود. بجای ۲۵ سازمانگر ۲ نفر را مامور سازمان دهی خواهید کرد وناموفق خواهید بود. و ایده سازماندهی کلّاً بیاعتبار خواهد شد. حال پرسش این است، که از یکطرف آیا اتحادیهها قادر به درک اهمیت محوری این لحظه هستند؟ از طرف دیگر آیا امکان تغییر قانون بسود اتحادیهها و باز کردن راه برای دسترسی به اعضای جدید وجود دارد ؟
پل جی - اما من درباره متشکل کردن غیر سازمان یافتهها صحبت نمیکردم. منظور من سازمان دادن کارگران بیکار بود. این یک چیز متفاوت است، چرا که مسلم است که تغییر در قانون کار متشکل کردن کارگران غیر متشکل را ساده تر خواهد کرد. اما برای استفاده از منابع اتحادیهها نیازی به تغییر قانون نیست. و فراخوان برای تجمع کارگران بیکار کار دشواری نیست، بخصوص در شرایطی که بخش بزرگی از سازمان دهی را میتوان از طریق مجازی و خود بخودی انجام داد.
میتوان اینرا به سبک دهه ۳۰ انجام داد، این جنبش عظیم بیکاران که بسیاری از آنها تأ همین چند هفته قبل و پیش از آنکه کارشان را از دست بدهند و یا اخراج شوند، عضو اتحادیهها بودند. این آنچنان حس طبقاتی ای را ایجاد خواهد کرد که تنها محدود به کارگران با موقعیت برتر نیست. اما قبول میکنم که حتی برای چنین کاری به تحول اساسی در اتحادیه ها احتیاج داریم.
سم گیندین - بله. من همچنین فکر میکنم که بسیاری از کارگران بیکار اعضای بیکار اتحادیهها خواهند بود و با مهارتهای فراوان، دست کم مهارتهای سندیکایی. در شرایط عادی وقتی که ما تلاش کردیم کارگران بیکار را سازمان بدهیم ارتباط و دسترسی به آنها مهم بود. زمانی که شما خدماتی را ارایه میکنید که دولت فراهم نمیکند بازده کار بسیار بالا است. آنهایی که سازمانگران خوبی هستند در واقع قادرند که دوباره کار پیدا بکنند. در شرایط کنونی اما تفاوت این است که بیکاری در مقیاس بسیار بزرگتری است. سطح توقعات مردم و اینکه آنها احساس میکنند که جا ماندهاند و یا نادیده گرفته میشوند، اشفتگی های بسیاری را دامن خواهد زد. شرایط آنگونه است که باید اقدامات چشمگیری انجام داد، اقداماتی که پیش از آن حتی مورد توجه ما نبود و به آنها فکر نکرده بودیم. باید اضافه کنم که نقش سازمانگران چپ و کمونیست در تجارب قبلی بسیار برجسته بود. بعنوان مثال میتوان به نقش فعالین کمونیست در دهه ۳۰ اشاره کرد. اما مهارتهای تشکیلاتی مردم از طریق مداخله در مبارزه و مقاومت بدست می آید. و این بنوبه خود فعالین بیشتری را تولید خواهد کرد و بمیدان خواهد آورد.
*****
برگرفته از:
Sam Gindin and Paul Jay (2020) “Transform Unions and Organize the Unemployed”, the Analysis, 6 July. https://theanalysis.news/interviews/transform-unions-and-organize-the-unemployed-sam-gindin/