تحلیلی بر زمینه های سیاسی، نظامی واقتصادی توافقنامه امریکا وطالبان

جمعی از کمونیست های انقلابی افغانستان
June 07, 2020

تحلیلی بر زمینه های سیاسی، نظامی واقتصادی توافقنامه امریکا وطالبان

 

تحولات سیاسی مهمی در چند ماه گذشته در افغانستان به وقوع پیوسته از جمله افتضاح انتخابات ریاست جمهوری، اختلافات بر سر نتایج آن، حملات وحشیانه علیه مردم غیر نظامی و همچنین موافقتنامه میان ایالات متحده ی امریکا و طالبان که  بعد از ۱۸ ماه مذاکره بین زلمی خلیل زاد نماینده ی ویژه ایالات متحده ی امریکا ونماینده طالبان ملا عبدل غنی برادر بتاریخ شنبه ٢۹ فبروری که در دوحه قطر امضا شد. این توافق نامه بر چهار محور استوار است. طالبان تعهد می کند که به هیچیک از اعضایش و هر فرد یا گروه دیگری از جمله (القاعده)  اجازه نخواهد داد که  از خاک افغانستان امنیت امریکا و متحدین ش را تهدید کند. همچنین این توافق نامه شامل یک جدول زمانی برای خروج نیروهای خارجی از افغانستان است. مطابق آن امریکا تا چهار و نیم ماه بعد از زمان توافق تعداد نیروهایش را به ۸۶۰۰ نفر می رساند و تا جولای ٢۰٢۱تمام نیروهای خارجی از افغانستان خارج می شوند. سوم مذاکرات بین طالبان و دولت افغانستان  با حضور شاهدان بین المللی آغاز شود. همچنین براساس این توافق نامه قرار بر این شده است که طالبان ۱۰۰۰ تن از زندانیان نیروهای دولتی را در بدل آزادی ۵۰۰۰ نیروی طالبان  آزاد کند.

همچنین طرفین ادعا می کنند که توافق نامه مبتنی است بر کاهش خشونت ها در افغانستان و عدم تعرض به نیروهای خارجی ( شرح بیشتری از متن توافقنامه در پیوست شماره یک آمده است)[i].

 

بدون شک این توافقنامه از اهمیت بسیاری برخوردار است و دوران نوینی را رقم می زند. البته نه به این معنی  که حامل صلح و آزادی و سازندگی برای افغانستان و مردم آن باشد، خیر بلکه از این نظر اهمیت دارد که دوران جدیدی از زندگی سیاسی که شامل رقابت های سیاسی در عرصه داخلی و بین المللی است  را رقم خواهد زد  و مهمتر اینکه ارتباط معینی را با جهت گیری های سیاسی و استراتیژیک امپریالیزم امریکا و عکس العمل های  قدرتهای جهانی و منطقوی در رابطه با افغانستان را به دنبال خواهد داشت.

اما فرای روندهای سیاسی آینده افغانستان و منطقه  این توافق نامه  اهمیت بسیار مهم دیگری دارد به این دلیل که به صورت واضح تر و روشنتری، پرده از فریبکاری ها و دروغهای امپریالیزم امریکا و متحدینش بر می دارد و اهداف جنایتکارانه و ضد مردمی اشغال گران را برملا می سازد.

ایالات متحده و متحدینش در سال٢۰۰۱ بدنبال واقعه ۱۱ سپتمبر، افغانستان را با نیروی نظامی اشغال کردند تا به کشوری که سه دهه در تب جنگ می سوخت جنگ دیگری تحمیل کنند. جنگی که متجاوزین تحت نام " مبارزه با تروریزم" آنرا آغاز کردند تا امارت اسلامی طالبان را سرنگون کنند. آنان طالبان را به دلیل همکاری با القاعده، تروریستی و حامی تروریزم ارزیابی کردند. هر چند در همان زمان بر کمتر کسی پوشیده بود که همان نیروی حامی تروریزم یعنی طالبان با کمک مستقیم سازمان جاسوسی پاکستان، یکی از متحدین اصلی امریکا در منطقه و با تایید و کمک های مستقیم و غیر مستقیم ، مالی و نظامی امریکاو متحدین منطقوی اش توانسته بود قدرت سیاسی در افغانستان را کسب کند. امریکاگفته بود که در این جنگ طالبان را برای همیشه از صحنه روزگار محو خواهد ساخت. به همین دلیل مرگبارترین سلاح های گرم که با آخرین دستاوردهای تکنولوژیکی ساخته شده بود را بکار برد. و تنها  در دو ماه اول ۴۰ هزار نفر که اکثریت قریب به اتفاق آنرا  توده های زحمتکش مردم افغانستان تشکیل می داد، به قتل رساند. این اشغال یک جنگ  تجاوزکارانه  را که طولانی ترین جنگی است که امریکا در آن شرکت داشته  را به مردم ستمدیده افغانستان تحمیل کرد، و همچنان ادامه دارد. در این دوران امریکا و ناتو  بی شرمانه مردم عادی شهر و ده در اقصی نقاط افغانستان را بمباران کرده اند. جشن های عروسی تحت عنوان مراکز طالبان بمباران شده اند. در یک شب یک سرباز امریکایی ۱۶ نفر اعضای چند خانواده ازخورد تا بزرگ را قتل عام کرد. نیروهای اشغالگر در نیمه های شب به خانه های مردم شبیخون زده و ایجاد ترور و وحشت نموده مردان خانواده را دستگیر و به نیروهای دولت دست نشانده می سپردند تا در شکنجه گاهایشان  شکنجه کنند.  بر طبق تخمین های رسمی بیش از ۱۵۰ هزار نفر کشته و ۱۶٢ هزار نفر زخمی های این جنگ بوده اند اما واضح است که تعداد واقعی بسیار بیشتر از آن است. این جنگ هر ساله در حدود نیم میلیون نفر را از خانه های شان رانده  و زندگی آنها را در معرض بزرگترین خطرات قرار می دهد.  با روی کار آمدن ترامپ، بزرگترین بمب غیر اتمی که به گفته خودشان " مادر همه بمب ها" نامیده شد در افغانستان بر روی مردم افکنده شد. فعالیت سازمان سیا پس از حملات یازده سپتمبر وسیعا گسترش یافت و جنایات هولناکی را علیه مردم افغانستان به کار برده است.

 

از طرف دیگر خون خواری ها و وحشیگری های طالبان نه تنها در دوره حکومتش بلکه در دوران اشغال هم روشن است. طالبان در دوران جنگ اخیر هزاران نفر از مردم غیر نظامی را به هلاکت رسانده  است، در مناطق تحت تسلط شان زنان را سنگسار کرده و شلاق زده اند و جوانان را بزور به نیروی نظامی خود مبدل کرده اند. اصرارشان بر عقب مانده ترین ایده های اسلامی ، قبیلوی و خرافی از جمله عواملی است که راه را برای گسترش نفوذ داعش وجنایات عظیم آن باز کرده است.

سوال این است که این همه رنج و عذاب برای مردم ستمدیده افغانستان برای چه بود؟ آیا برای این توافقنامه کذایی بود؟

اصلا هدف واقعی جنگ چه بود و چرا آغاز شد؟ چرا تا این زمان به درازا انجامیده ؟ آیا امریکا به اهداف خود دست یافت ؟ چرا امریکا نتوانست و یا نخواست همان گونه که گفته بود طالبان را از صحنه روزگار محو کند ؟ این مذاکرات و توافقنامه حاصل از آن چه تاثیری در صحنه سیاسی افغانستان خواهد گذارد ؟ چرا امریکا به خواسته طالبان مبنی بر حذف کردن دولت افغانستان، دولتی که خود بر سر کار گمارده بود در روند مذاکرات گردن نهاد؟  آیا این توافق نامه قادر است که صلح را به افغانستان بیاورد؟ و بالاخره   جهت گیری انقلابی در این شرایط چیست؟

به همین دلیل ما تلاش می کنیم که به بررسی برخی از مهمترین و ضروری ترین سوالات در ارتباط با توافقنامه میان امریکا و طالبان و اهداف آن و تاثیراتی را که بر روندهای سیاسی و جنبش انقلابی افغانستان دارد بپردازیم.

 

چرا امریکا نتوانست طالبان را از صحنه روزگار محو و نابود کند؟

جواب کوتاه این است که هدف اصلی امریکا در اشغال و لشگر کشی به افغانستان محو و نابودی طالبان نبود. امریکا ادعا کرد که هدفش نابودی تروریزم ،  بازسازی افغانستان و به ارمغان آوردن دمکراسی و رهایی زنان و پایان جنگ در افغانستان است. اما امروز بعد از نزدیک به دو دهه  جنگ و خونریزی مردم به روشنی می بینند که هیچ یک از آنها برآورده نشده است و از بسیاری جهات موقعیت بدتر شده است. دلیل آن روشن است اهداف واقعی امریکا از لشگر کشی به افغانستان آنچیزی نبود که علنی اعلام کرد.آنچه در درجه اول محرک اشغال افغانستان شد منافع جهانی و استراتیژیک امپریالیزم امریکا بود. بعد از سقوط بلوک شرق برخی از محافل درون امپریالیزم امریکا بر این عقیده بودند، که امریکا پیروز جنگ سرد بوده است اما نتوانسته است از این پیروزی استفاده لازم را برای تحکیم موقعیت رهبری خود بر جهان سرمایه داری بکند، حتی تشکیل اروپای واحد را یک تهدید برای موقعیت رهبری خود می دید. به همین دلیل در دوره ریاست جمهوری جورج بوش، جناح حاکم در امپریالیزم امریکادر صدد شد تا تغییراتی را در شکلبندی خاورمیانه  بوجود آورد و از آن طریق به کنترل جهان و برقراری نظم نوین جهانی و تحکیم رهبری خود بپردازد و طرح حمله به افغانستان، سپس عراق را ریخت و در نظر داشت که به  دنبال آن به ایران و سوریه نیز حمله کند. اما اشغال افغانستان و عراق با مشکلات و موانع جدی روبرو شد و این طرح عملا عقیم ماند. به عبارت دیگر موضوع دمکراسی و رهایی زنان و بازسازی افغانستان بیش ازیک فریب نبود و نمی توانست باشد. چگونه یک کشور امپریالیستی که به دنبال سود و انباشت است و در این راه  به  استثمار و بند کشیدن توده هادر یک مقیاس جهانی روی می آورد و برای تحقق آن از ارتکاب وحشیانه ترین جنایات ابایی ندارد می تواند به ارمغان آورنده دمکراسی و رهایی زنان باشد. در واقع این وعده و وعید ها پوششی برای حملات مرگبار این امپریالیزم و متحدینش در افغانستان شد.

بنابراین هدف اصلی امپریالیزم امریکا محو طالبان نبود. اما در تلاش بود که برای حفظ ظاهر و همچنین تنبیه طالبان شکست سختی را به طالبان وارد آورد. اما موضوع اینجاست که خواست امپریالیزم امریکا  نتیجه نهایی نیست و تضادهایی که از چشم مرتجعین دور می ماند مانع مهمی در برابر خواست آنهاست. به همین دلیل  طرح امپریالیزم امریکا به پیش نرفت و با موانع جدی روبرو شد.  امریکا همزمان در دو جبهه عراق و افغانستان می جنگید. نیروی نظامی عظیمی را در  سال ٢۰۰۳ در عراق پیاده کرد که با مقاومت روبرو شد و به تضادها و رقابت های منطقوی نوینی دامن  زد، نیروهای بنیادگرای مذهبی که بعدا مبدل به داعش شدند، در آنجا زاییده شد، جمهوری اسلامی ایران که امریکا آنرا یکی از محور اشرار ارزیابی کرده بود و قرار بود که هدف بعدی جنگ امریکا باشد در عراق از نفوذ بیشتری برخوردار شد و باعث گسترش و تقویت نفوذ نیروهای شیعی بنیادگرا از جمله حزب الله لبنان شد. در این میان طالبان که بعد از اشغال افغانستان عقب نشسته بود بار دیگر بطور روز افزونی قدرت می گرفت و بر مشکلات  امریکا می افزود. امریکا  در اواخر دوران ریاست جمهوری بوش با یک افزایش "سیل آسای" نیرو توانست تا حدی نیروهای بنیاد گرای سنی را در عراق به عقب بنشاند و کنترل را بدست دولتی که در آن شیعه های طرفدار جمهوری اسلامی دست بالا را داشتند بدهد. موقعیتی برای امریکا بدست آمد تا با حفظ برخی پایگاههای نظامی در عراق، عمده نیروی نظامی خود را خالی کند و تمرکز را بر افغانستان بگذارد. اما این دوران مصادف شد با دوران ریاست جمهوری باراک اوباما. دراین زمان اوباما و مشاوران نظامی او با اتخاذ همان سیاست که در عراق به پیش برده بودند یعنی با پیاده کردن سیل آسای نیرو در افغانستان تلاش کردند که طالبان را به عقب برانند و شکست نهایی را به آنها تحمیل کنند. اما طالبان  تا این زمان توانسته بود در مناطق مهمی بخصوص در جنوب و شرق افغانستان نفوذ خود را گسترش و موقعیت خود را تحکیم کند و حتی کنترل برخی مناطق مهم را به عهده گیرد. دیگر طالبان به آسانی قابل شکست نبود. و حتی افزایش نیروی امریکا و ناتو که همراه با نیروی کمپنی های خصوصی بیش از ۱۵۰و حتی تا ٢۰۰هزار نفر رسید، قادر نشد طالبان را شکست دهد. از همان زمان بسیاری از فرماندهان نیروهای ناتو به این نتیجه رسیدند که باید با طالبان مذاکره کنند چرا که شکست آنها دیگر در آن شرایط آسان نبود. دلیل این مسئله روشن بود پاکستان حامی اصلی طالبان بود. سازمان جاسوسی پاکستان آی  سی آی با حمایت امریکا در ساختن اولیه ساختار طالبان و سپس حمله به افغانستان و گرفتن قدرت در آنجا نقش مهمی داشت و توانسته بود که نفوذ مهمی را در افغانستان از این طریق بدست آورد. نفوذ در افغانستان برای پاکستان در رقابت های منطقوی با هند بسیار مهم بود . به همین دلیل علیرغم تقاضا های امریکا و اخطارها و حتی بمباران های مرزی پاکستان و افغانستان که محل رفت و آمد طالبان و نیروهای القاعده بود اما پاکستان در عمل به هیچ وجه از حمایت های مالی، نظامی و همچنین فراهم کردن ملزومات لجستیکی برای طالبان دست  برنداشت.

از طرف دیگر جنایت ها، بمباران ها، خشونت ها، زندانی و شکنجه و توهین از جانب نیروهای اشغالگر نمی توانست حمایت توده های مردم را با خود داشته باشد. نفرت مردم ما از اشغالگران و ضدیت مبارزه با نیروهای اشغالگر و استعماری تاریخی طولانی دارد. طبیعتا این اشغال امریکا نمی توانست استثنا باشد. طالبان علیرغم اینکه یک نیروی ارتجاعی و وابسته و به غایت عقب مانده و متحجر بود توانست که از مخالفت و نفرت مردم نسبت به نیروهای اشغالگر وجنایت ها ی آنها به نفع خود بهره گیرد و این تنفر را بخصوص در عدم وجود یک نیروی انقلابی در صحنه به ذخیره ای برای قوای خود مبدل کند.

و بالاخره نکته سوم این که طالبان این بار تلاش کرد  که برخورد فناتیکی و افراطی ضدیت با ملیت های غیر پشتون را تخفیف دهد و تلاش کند که در مناطق غیر پشتون مثل هزاره جات و مناطق شمالی نفوذ بیشتری بیابد و دامنه نفوذ خود را افزایش دهد. هر چند که نتوانست در مناطق غیر پشتون نفوذ قابل توجهی داشته باشد اما نسبت به گذشته از نفوذ نسبی بیشتری برخوردار شد.

 نیروی طالبان علاوه براینکه از تضاد و تنفر توده های مردم از نیروهای اشغالگر بهره می برد تلاش می کرد که تمایلات عقب مانده در میان توده ها را تقویت کند و خود را بر آنها متکی کند. این تمایلات که بازتابی است از  وجود روابط و مناسبات عقب مانده که قرنها در جامعه حاکم بوده است توسط سنت های ارتجاعی و عقب مانده و بطور کل توسط روابط فرهنگی و قبیلوی تحکیم شده است و طالبان در سه دهه گذشته نه تنها در تقویت آنها کوشیده است بلکه دقیقا خود را بر آنها متکی کرده است و توانسته است که آنها را به امتیازات نظامی مبدل کند.

 و از زاویه نظامی طالبان با استفاده  از شیوه و متد مبارزه چریکی بخصوص در دهات و قصبات می جنگید. طالبان امکان درگیری و رویارویی به نیروهای امریکایی و دولتی را نمی داد. آنها در هر موقعی که می خواستند ظاهر می شدند، عملیات انجام می دادند و نا پدید می شدند. سپس به دهات می رفتند. توده های مردم هم بخاطر تنفر از نیروهای اشغالگر و هم بخاطر ترس از طالبان و مجازات های بعدی به آنها پناه می دادند. البته موضوع تنها تنفر از نیروهای اشغالگر و ترس از مجازات طالبان نبود بلکه مناسبات عقب مانده هم در طرف طالبان بود مانند استفاده افراطی از دین، مذهب و شونیسم ملیت پشتون، اتکاء به روابط قبیلوی و حمایت و تقویت سنت های ارتجاعی.

این ها مسایلی بود که به امریکاامکان یک شکست قاطع به طالبان را نمی داد چه برسد به نابودی طالبان حتی اگر خواست آن را داشت که به روشنی جزو اهداف ش نبود و چنین قصدی را هم نداشت.

 

چرا طالبان نمی توانست بر نیروهای اشغالگر و یا نیروهای دولتی افغانستان فائق آید:

درست است که نیروهای اشغالگر نتوانستند شکست قاطعی را بر طالبان وارد سازند اما طالبان نیز قادر نشد و قادر نمی بود که نیروهای اشغالگر را با یک شکست قطعی بیرون براند.  طالبان توانست با استفاده از ضدیت توده های مردم نسبت به اشغالگران و همچنین با اتکاء به تفکرات عقب مانده و ارتجاعی و تقویت آن، آنها را به امتیازات نظامی مبدل کند اما همین تفکرات عقب مانده و ماهیت ارتجاعی و عقب گرای طالبان اصلی ترین مانع آنها در شکست دادن اشغالگران بود.طالبان به خاطر ماهیت ارتجاعی اش قادر به متحد کردن تمام جامعه نبوده و نیست. مسئله ای که برای پیروزی و شکست دادن قاطع اشغالگران یک شرط ضروری بود.

اتکاء بر شونیسم ملیت پشتون اتکاء بر دین و مذهب وهابیت که باعث ستم وحشیانه علیه ملیت های غیر پشتون و همچنین دیگر مذاهب می شد، علیرغم کم رنگ شدن نسبت به گذشته اما همچنان مانع مهمی در اعتماد توده های مردم نسبت به طالبان بود. به همین دلیل طالبان نتوانست از پایه محکم و حمایت نسبی و قابل توجهی در میان ملیت های غیر پشتون برخوردار شود. اتکاء بر عقب مانده ترین روابط بخصوص در میان اقشار عقب مانده علیرغم اینکه می توانست برای طالبان امتیازی باشد اما همین مسئله دشمنی و ضدیت اقشار وسیع  جوانان را که در تضاد با این سنت ها و رسوم قرار دارند را به طور روز افزونی افزایش می دهد. از طرفی دیگر طالبان و٢۰ باند وگروه مسلح ضد دولتی وجود دارند که قوانین اسلامی را بالای زنان اعمال می نمایند. آنها درمناطق تحت تصرف شان تحت نام اسلام به تجاوزجنسی، قطع عضو وسنگسارزنان می پردازند طالبان به خاطر دشمنی و زن ستیزی اش نفرت نیمی از جامعه و یا حداقل دشمنی اکثریت آنان را با خود دارد و حتی بخش مهمی از مردان جامعه که این جنایات را علیه خود و خانواده خود تجربه کرده ضدیت دارند. بطور خلاصه اتکاء طالبان بر شونیسم پدر/مرد سالاری، شونیسم ملت غالب ، و اعمال دیکتاتوری مذهبی  و همچنین اتکاء بر زور و فشار قادر به وحدت توده های مردم در سطح کلی نبود.

دیگر ماهیت ارتجاعی و عقب مانده طالبان است. طالبان وعده زندگی بهتری را به مردم نمی دهد و نمی تواند بدهد. مردم افغانستان نمونه دنیایی را که طالبان وعده می دهند را چشیده و تجربه کرده اند. به عقب بردن جامعه به ۱۴۰۰ سال پیش، زن ستیزی به افراطی ترین شکل آن، اعمال ستم های ملی بالای ملیت های غیر پشتون تاجیک، هزاره، ازبک و غیره  و ستم مذهبی بالای پیروان مذهب شیعه و دیگر ادیان در پیش چشم مردمی است که دوران حکومت طالبان را تجربه کرده اند.

ادعای ضد امریکایی طالبان نیز برای بسیاری از مردم قابل قبول نیست و نمی باشد. وابستگی  به امپریالیستها از طریق واسطه هایی چون  پاکستان، عربستان سعودی و امارات و بازیچه آنها شدن در رقابتهای منطقوی از همان ابتدای روی کار آمدن طالبان مشهود بوده است. همین تجربه مسایل را برای بسیاری  روشن کرده و این تصور را حاصل می کند که  حتی اگر امریکا شکست داده شود، پاکستان نیرو و نفوذ خاصی در افغانستان حاصل خواهد کرد که به معنی بیرون کردن امریکا از دروازه و برگشتنش از طریق کلکین خواهد بود. اینبار امریکا از طریق پاکستان نفوذ می کرد. پس چه تفاوتی برای مردم حاصل می شد؟  این ها از مسایل اساسی است که طالبان به عنوان یک نیروی جنگنده نمی توانست مردم را متحد کند. یکی از خصوصیت های جنگ های رهایی بخش که تحت رهبری انقلابیون کمونیست و یا انقلابیون رادیکال بوده است مثل جنگ های رهایی بخش در چین در هنگام مبارزه با امپریالیزم جاپان و همچنین مبارزات رهایی بخش در ویتنام و کره  علیه امپریالیزم امریکا از خصوصیت و توانایی در متحد کردن توده های وسیع مردم برخوردار بودند. فاصله عمیقی بین جنگی که طالبان تحت عنوان مبارزه با اشغالگران به پیش می برد با جنگ های رهایی بخشی که نیروهای انقلابی و کمونیست در رهبری آن قرار داشته اند وجود دارد. و این فاصله، فاصله ارتجاع و انقلاب است و در این فاصله دره عمیقی وجود دارد.

اما مهمترین دلیلی که باعث می شد طالبان هیچ گاه نتواند بر امریکا و اشغالگران فائق آید، این بود که طالبان هیچ گاه هدفش شکست دادن امریکا نبود که  این هم از ماهیت ارتجاعی و وابسته طالبان بر می خیزد. برخلاف برخی روایت ها که جنگ ارتجاعی که  طالبان به پیش می برد را به عنوان جنگ مقاومت در مقابل اشغالگران تلقی می کرد، طالبان هیچ گاه قصد مقاومت ملی و یا هر مقاومت دیگری را در مقابل امریکا نداشت. هدف واقعی طالبان این بود که خود را به امپریالیست ها و بخصوص امپریالیزم امریکا بقبولاند. کمک های پاکستان، عربستان و قطر و غیره هم در خدمت  چنین استراتیژی بود. به همین دلیل شیوه های جنگی طالبان از نظر نظامی نه برای شکست  تعیین کننده امریکا بلکه اهرم هایی بودند که خود را نشان دهند و خود را تحمیل کنند، به همین دلیل عمدتا جنبه ایذایی داشتند. در بسیاری موارد مردم و اهداف ضعیف مثل مدارس دخترانه و بیمارستانها و اتوبوس های حامل کارکنان زن و یا بازارهای خرید مردم بود. این اهداف هیچ ربطی به اشغالگران و امپریالیزم امریکا نداشت.  هدفش ایجاد هرج و مرج بود. نوع دیگری از اهداف نظامی اش حمله به مواضع دولتی بود که به اشغالگران، پوشالی بودن و بی لیاقتی و ضعف نیروهای دولتی را نشان دهد. تنها معدودی از عملیات طالبان علیه نیروهای خارجی یا حمله به نیروهای امریکایی بود نمونه ای که به سربازان نپالی حمله کرد و یا به عملیاتی در نزدیک سفارتخانه آلمان درجوزای ۱۳۹۶ بود که منجر به تخریب وبسته شدن سفارت گردید. این حمله از خونبارترین حملات طالبان نسبت به غیرنظامیان افغان بودامریکا و یا پایگاه های امریکا که بیشتر جنبه تبلیغاتی و سرو صدا کردن داشت تا اینکه اهمیت نظامی داشته باشد.

این استراتیژی نظامی طالبان، نا آشنانیست و اساسا توسط نیروهایی که تلاش داشته اند خود را به امپریالیستها بقبولانند بکار برده شده است. در مورد این موضوع در قسمت های بعد بیشتر پرداخته خواهد شد.

 

بن بست در جنگ

نتیجه اینکه امریکا نمی توانست شکست تعیین کننده ای را نصیب طالبان کند و طالبان هم، قادر نبود وهدف و برنامه اش هم نبود که امپریالیزم امریکا و اشغالگران را شکست دهد بلکه هدفش تحمیل خود به امپریالیزم امریکا بود. این جهت گیری ها باعث شد که از سالها به این سو جنگ در افغانستان به بن بست کشیده شود. علیرغم تغییرات در تاکتیک ها از جانب دو طرف و همچنین افزایش نیرو از جانب امریکا و ناتو در حوالی سال٢۰۱۰ و یا بیرون  نمودن نیروی رزمی اشغالگران در سال ٢۰۱۴، هیچ کدام نتوانست تغییری اساسی  در موقعیت جنگی دوطرف بوجود آورد و حالت بن بست ادامه یافت. بن بستی  که نتیجه اش یک جنگ  دائمی و فرسایشی بود که پیوسته از توده های زحمتکش و ستمدیده افغانستان قربانی می گرفت. علاوه بر آن زمینه را برای فعالیت گروه های دهشت افکن بنیاد گرای اسلامی همانند داعش که در قصاوت وجنایت بالای مردم گوی سبقت را از طالبان ربوده بود فراهم کرد.  همچنین زمینه مداخلات دیگر مرتجعین منطقه مثل پاکستان، جمهوری اسلامی ایران و عربستان و غیره  را آماده کرد.  فشار واقعی این جنگ ارتجاعی میان اشغالگران و طالبان بر دوش مردم زحمت کش و ستم دیده افغانستان بود.

اما این جنگ برای امپریالیزم امریکا نیز بی مصرف نبود. امریکادر این جنگ متحمل مصارف فراوانی در عرصه های نظامی، سیاسی و مالی شد. از ابتدای حضور نظامی امریکا در افغانستان در مجموع ۷۷۵ هزار نظامی امریکایی در این مدت در ماموریت افغانستان جنگیده اندبر اساس معلومات پنتاگون، ایالات متحده بیش از ۲۴۰۰ سربازش را در بیشتر از ۱۸ سال جنگ افغانستان از دست داده است. بیش از ۲۰ هزار نظامی امریکایی هم در این مدت زخمی شده‌اند. جنگ افغانستان تا سال ۲۰۱۹، ۹۷۵ میلیارد دالر ( یعنی نزدیک به ۱ تریلیون دالر) برای امریکا مصرف داشته است . تا زمان امضای توافق نامه میان طالبان و امریکا مجموع نیروهای نظامی اشغالگران امریکایی و "ناتو" در افغانستان به ۴۹ هزار نفر می رسد که ۱۴هزار نفرآن از ارتش امریکا، پنج هزار نفر آن مربوط به ارتش های دولت های عضو "ناتو" و سی هزار نفر دیگر آن، مربوط به "شرکت های امنیتی خصوصی" امریکایی هستند. مجموع مصارف نظامی سالانۀ این نیروها در افغانستان پنجاه ودومیلیارد دالر است.

درحال حاضر شمار نیروهای ارتش افغانستان حدود ۲۳۵ هزار نفر است ومصارف فعالیت دفاعی آنها سالانه ۵.۱ میلیارد دلار می‌شود. مجموع بودجه ملی سال ۱۳۹۹ افغانستان ۴٢۸ میلیارد افغانی ( ۵ ونیم میلیارد دلار) بوده که از سوی امریکا و شرکاء تمویل شده است[ii].

اما مشکل امریکا تنها مصارف مالی نیست. مهمتر از آن هزینه سیاسی است. امریکا علیرغم اینکه توانسته است نفوذ خود در افغانستان را افزایش دهد اما  حتی نتوانست دولتی را که بر سرکار گمارده است تثبیت کند.  دولت گمارده شده توسط امریکا و متحدین، دولتی پوشالی است که نتوانسته  و نمی تواند از خود دفاع کند و قادر نیست که امور  سیاسی و اقتصادی و نظامی خود را بدون کمک های عظیم امریکا و متحدین ش بگذراند.

 ناتوانی نظامی امریکا در شکست دادن طالبان، علیرغم تمام لاف و گزاف و قدر قدرتی هایی  که از خود نشان می داد بدون شک لطمه سیاسی به این ابر قدرت امپریالیستی است. افغانستان قرار بود کابوس جنگ ویتنام را از اذهان پاک کند و راه گشایی برای نظم نوین جهانی باشد. اما بعد از این همه مصارف مالی و نظامی نتوانست قدم های موثری را در راه اهدافش بردارد. نه اهدافی را که علنا مطرح کرده بود مثل شکست دادن طالبان و ساختن یک دستگاه دولتی مستحکم در افغانستان ونه اهداف جهانی را که واقعااز حمله و اشغال افغانستان دنبال می کرد. اما مشکلات امریکا تنها نرسیدن به اهدافش نبود بلکه در افغانستان گیر افتاده بود و هر چه بیشتر هزینه می کرد کمتر نتیجه می گرفت. رقبای امپریالیستی بخصوص روسیه و چین توانستند از مصروف بودن امریکا در افغانستان استفاده کنند. روسیه که در تلاش بود بعد از سقوط بلوک شرق خود را باز سازی کند از این موقعیت حداکثر استفاده را نمود و تلاش کرد که موقعیت اقتصادی و سیاسی خود را بازسازی کند و برخی از روابط گذشته خود را بخصوص در آسیای میانه و بخشا در خاورمیانه تحکیم کند و حتی مناسبات خود با اتحادیه اروپا را بهبود بخشد. روابط چین و روسیه در چارچوب "سازمان همکاری شانگهایی" و خارج آن علیرغم ناهمگونی ها و تضادها بهبود یافت. چین با جهش های اقتصادی در این مدت به یک غول اقتصادی جهانی مبدل شد و توانست دامنه نفوذ خود را علاوه بر آسیا به افریقا و امریکای لاتین گسترش دهد. امریکا اینک چین را مهمترین رقیب خود می داند و در تلاش است که تبلیغات سیاسی خود را علیه چین متمرکز کند و آنرا به مثابه  دشمن اصلی معرفی کند. اتحادیه اروپا نیز از این مسئله بی نصیب نبوده است و توانسته به عنوان یک قدرت جهانی و تاحدی مستقل از امریکا خود رامطرح کند.  در نتیجه امپریالیزم امریکا در حمله و اشغال افغانستان  نه تنها نتوانست آن گونه که در نظر داشت از موقعیت پیروزی در جنگ سرد برای تحکیم و موقعیت امپراطوری خود استفاده کند بلکه به وضوح موقعیت رهبری اش بر جهان امپریالیستی تضعیف شد. نمی توان گفت که امریکا در افغانستان شکست خورد اما پیروز هم نشد و ادامه جنگ به معنی ادامه تضعیف موقعیت جهانی او بود. به همین دلیل تلاش کرد تا به هر وسیله ای که شده است  باقیمانده نیروهایش را از افغانستان بیرون کند و توافقنامه ای با طالبان را به امضاء برساند. بسیاری از رسانه های امپریالیستی این توافق نامه را بیشتر به مثابه یک موضوع انتخاباتی ترامپ و قول های او برای پایان جنگ در افغانستان تلقی کرده اند. اما این بررسی بسیار کوتاه نظرانه و محدود گرایانه ودر همان حال گمراه کننده است. حتی اگر مسایل انتخاباتی ریاست جمهوری امریکا در این رابطه موثر بوده باشد اما مهمترین و تعیین کننده ترین عامل منافع کلی امپریالیزم امریکاست که بر شمردیم.

 

بررسی توافق نامهامریکا و طالبان:

پس از بررسی زمینه های امضای توافق نامه میان طالبان و امریکا بجاست که به بررسی مفاد و ماهیت این توافقنامه و سوالاتی که در ارتباط با آن مطرح است بپردازیم و بررسی کنیم که مذاکرات و توافقنامه حاصل از آن به چه معنی است و چه تاثیری در صحنه سیاسی افغانستان خواهد گذارد ؟  آیااین توافق میان امریکا و طالبان قادر است که صلح را به افغانستان جنگ زده بیاورد؟

نکته مهم این است که دولت افغانستان در هیچ یک از مذاکرات میان امریکا و طالبان حضور نداشت و حتی در زمان امضای این توافقنامه  که با حضور نمایندگان سی کشور صورت گرفت ؛ نماینده ای از دولت افغانستان دعوت نشده بود. یکی از مهمترین تصمیم های سیاسی در مورد این کشور گرفته می شد اما دولت افغانستان در آن حتی حضور نداشت. این بوضوح توهین و خوار کردن دولتی بود که قرار بود نماینده افغانستان باشد. اما چرا امپریالیزم امریکا چنین پیش شرطی را به راحتی پذیرفت؟ مطالعه مفاد توافق نامه نشان می دهد نه تنها طالبان بلکه امریکا هم تمایلی به شرکت دولت در این مذاکرات نداشته است. این مسئله دست امریکا را در معامله با طالبان باز میکند و نشان از آن دارد که امپریالیزم امریکا به سمت طالبان متمایل شده و آمادگی یافته تا  در افغانستان دولتی تشکیل شود که جناح غالب و مسلط آن طالبان باشد. به عبارت دیگر به نظر می رسد که تغییرات در صحنه سیاسی افغانستان را حتی قبل از آغاز دور مذاکرات در برنامه داشته است. به همین علت است که آنچه امریکا در این توافق نامه از طالبان انتظار دارد  تنها یک  چیز است که در بخش دوم این توافقنامه آمده است که «به هیچ گروهی  از جمله القاعده اجازه ندهد تا از خاک افغانستان برای تهدید امریکا و متحدان آن استفاده کند.» البته این بخش از توافق نامه شامل 5 بند است اما همه آنها در اصل نقش تزئیناتی دارد و خواستی بیشتر از آن ندارد.

در مقابل امریکا متعهد می شود که نیروهایش را طبق یک برنامه تعیین شده در عرض  ۱۴ ماه ( تا بهار ٢۰٢۱)  از افغانستان بیرون کندو اقداماتی درجهت رفع تحریم طالبان و حذف آن از لیست سیاه  بنماید.

 

آنچه که در دو بخش اول توافق نامه آمده ارزش نظامی خاصی برای امریکا ندارد تنها  دست امریکا را برای معامله گری و رابطه با طالبان بازتر می کند. امریکا تصمیم گرفته بود که نیروهایش را از افغانستان بیرون کند.عملا از سال ٢۰۱۴ ائتلاف بین المللی عملیات جنگی خود در افغانستان را پایان داد و تنها برای آموزش نیروهای مسلح افغانستان در افغانستان نیرو باقی گذاشت. ( هر چند که امریکا در برخی عملیات بخصوص عملیات هوایی شرکت می کرد) اما اساسا همراه با بقیه کشورهای عضو ناتو از عملیات رزمی در افغانستان دست کشیده بودند و فرماندهی عملیات جنگ بدست ارتش افغانستان بود و این سربازان افغانستانی بودند که در جنگ ها کشته می شدند.  امریکا اگر چه از ابتدا تلاش داشت که افغانستان را تحت تسلط خود در آورد اما تصور می کرد که این ماموریت را حداکثر در یکی دو سال به پایان خواهد رساند. بنابراین ۱۸ و نیم سال بیش از اندازه برای امریکایی که  دیگر وسع و بودجه مصارف سیاسی و اقتصادی ادامه حضور نظامی را نداشت، طولانی بود.

از طرف دیگر آنچه که طالبان تعهد می کند نیز از ارزش خاصی برخوردار نیست. اولا اینکه هیچ گونه میکانیزمی برای نظارت بر اعمال طالبان در مقابل القاعده و گروه های شبیه آن تعیین نشده است. اگر چه بر اساس این توافق نامه قرار بر تخفیف خشونت ها بود اما متن توافقنامه به موضوع تخفیف  خشونت ها اشاره ای ندارد وهیچ گونه ضمانتی هم برای اجرای آن وجود ندارد. طالبان می تواند بر اساس شرایط و مصالح خود حملات خود را بالا و یا پایین ببرد. بی دلیل هم نیست که عملیات طالبان پس از چند روز افت به مناسبت عید فطر که معمولا هر سال از جانب طالبان اجرا می شود، دوباره بشدت افزایش یافت، و به نظر نمی رسد که امریکا اعتراض خاصی را هم داشته باشد. آنچه که نیز قابل توجه است این است که دراین توافق نامه به القاعده به مثابه یک گروه "دهشت افکن" رجوع نمی شود بلکه  به آن  به مثابه یکی از گروهایی که ممکن است امنیت امریکا را تهدید کند اشاره می شود.  این عقب نشینی های امریکا در مقابل طالبان و القاعده مفاهیم معین سیاسی دارد.  بخصوص وقتیکه این عقب نشینی ها در کنار حذف دولت افغانستان از روند مذاکرات نهاده می شود. علاوه بر آن برای دولت افغانستان وظیفه می گذارد که با طالبان مذاکره کندوبرای دولت هم تصمیم می گیرد که در مقابل آزاد شدن۱۰۰۰ نفر از نیروهای رژیم توسط طالبان که به احتمال زیاد اکثریت آنها سربازان ساده و یا شاید هم مردم عادی باشند ، دولت ۵۰۰۰ نیروی جنگنده طالبان را آزاد کند. این یک جانبه گری امریکا نشان می دهد که جایگاه خاصی را برای طالبان تعیین کرده است.

بخش سوم توافق نامه مربوط به لزوم برگزاری مذاکرات بین طالبان و دولت کنونی افغانستان است و اجندای مذاکره و حتی نتایج آنرا هم تعیین کرده است.

در بند دوم بخش سه آمده است که امریکا و طالبان«انتظار دارند روابط دولت اسلامی جدید افغانستان که پس از مذاکرات بین‌الافغانی ایجاد خواهد شد، با امریکا مثبت باشد.» یعنی اینکه این مذاکرات قرار است دولت اسلامی جدیدی را بر سرکار بیاورد که آن دولت سابق نخواهد بود. دولتی که  بر اسلامی بودن آن تاکید می شود. در نهایت یک "دولت اسلامی" جدید که نه تنها شامل طالبان بلکه بیشتر از آن با غلبه طالبان و تحت تسلط آن تشکیل می شود.

بطور خلاصه تعهدات طالبان نه ارزش نظامی دارند و نه ضمانت اجرایی تنها موضوعی برای خالی نبودن عریضه است و تعهدات امریکا برای بیرون بردن نیروهایش نیز ربط زیادی به این توافق نامه ندارد. امریکااز قبل در صدد بیرون بردن نیروهایش از افغانستان بود. به همین علت هم پیشتر از موقع مقرر نیروهایش را کاهش داده است.  موضوع واقعی این است که استراتیژی طالبان قبولاندن خود به امریکا بود و به نظر می رسد که به نتیجه نشسته است. بدین معنی که به امریکا نشان داده است که این نیرویی است که می تواند بهتر از بقیه دست نشاندگان امریکا مقاصد و منافع امریکا را به پیش ببرد یا اینکه امریکا با ناامید شدن از دولتی که متشکل از جهادی های سابق و بوروکرات های دست پرورده خودش است به این نتیجه رسیده است که حل معضل افغانستان بر سر کار گماردن طالبان است و یا حداقل تشکیل دولتی با تسلط و غلبه طالبان است.

 

البته به این معنی نیست که طالبان تنها با عملیات جنگی توانسته خود را به امریکا تحمیل کند. طالبان یک نیروی مستقل نیست و امریکا را از طریق پاکستان و یا دیگران متقاعد کرده که بهتر از دولت کنونی منافع امپریالیزم امریکا را در منطقه به پیش خواهند برد. علاوه بر آن موضوع طالبان با موضوع پاکستان در افغانستان و منطقه گره خورده است. نمی توان توافق امریکا و طالبان را بدون واسطه گریی، مداخلات، دلالی ها و در نظر گرفتن منافع  پاکستان و احتمالا عربستان سعودی و قطر و قول و قرار های قبلی در نظر گرفت. به نظر می رسد که این توافق نامه شامل بخش های مخفی است که در صورت علنی شدن ماهیت ضد مردمی و ارتجاعی آن و مناسبات میان طالبان و امریکا را بیشتر روشن می سازد. بر اساس گزارشی« قانونگذاران امریکایی که این سند را بررسی کرده اند کابینه ترامپ رامتهم کرده اند که جزئیاتی از توافق نامه را از انظار عمومی پنهان کرده اند.»[iii]بخش هایی از این جزئیات که به بیرون درز پیدا کرده است به نظر می رسد که امریکا ممکن است بخشی از پایگاه های ستراتیژیک خود را حفظ کند، آن چیزی که امریکا به آن احتیاج دارد. همچنین روزنامه گاردین در ٢۹ فبروری نوشت که " تصور می شود که واشنگتن در صدد است که فعالیت های استخباراتی خود را به بهانه مبارزه با داعش و القاعده در افغانستان حفظ کند[iv]. برای معلومات گرفتن بیشتر از این فعالیتهای استخباراتی حداقل درسطح داخل افغانستان به ضمیمه شماره ۵ مراجعه کنید[v].بنابراین طالبان و متحدین و یا اربابان  بین المللی آن ها اطمینان لازم را در مورد حفظ منافع امریکا توسط طالبان داده اند.

خلاصه اینکه این توافقنامه را نه می توان انعقاد صلح نامید، نه شکست امریکا تلقی کرد و نه پیروزی برای طالبان بلکه تنها معامله ای است میان مرتجعین برای منافع خود که در این میان برخی مهره هایشان را نیز ممکن است قربانی کنند. اما در این سازش و مصالحه میان مرتجعین این توده های مردم هستند که قربانی می شوند.

نشانه های سازش، امتیاز دهی و معامله گری این توافق برای بسیاری از جمله  عناصری دردرون امپریالیستها گرفته تا مردم عادی روشن است. تام  مالینواسکی یکی از نمایندگان دمکرات کنگره در توییتر خودش نوشت که " مایک پمپئو به من و به برخی از دیگراعضای کنگره  دو هفته پیش در مونشن اطمینان داد که  این توافقنامه آزاد کردن،  زندانیان طالبان را در بر نخواهد گرفت. و امروز می بینیم که قرار است ۵۰۰۰ زندانی طالبان آزاد شوند" [vi] و از طرف دیگر یک نفر از شهروندان افغانی به نام محمد ناصر تعمیرکار کامپیوترکه روز نامه گاردین با او صحبت کرده گفته است که من " از این توافق نامه و هر توافق نامه ای که حامل صلح باشد حمایت می کنم. اما من مطمئن هستم که که این توافق نامه ای برای صلح نیست، امریکایی ها دولت را به طالبان فروختند."[vii]

بنابراین همانگونه که بسیاری مسایل نشان می دهد، این توافق نامه عملا نه برای صلح بلکه در خدمت تغییراتی است که امپریالیزم امریکا برای افغانستان در نظر دارد و در این تغییرات به طالبان نقش مهمی می دهد. این توافق نامه از طرف دیگر بیش از پیش اهداف طالبان را در جنگی که در ۱۸ سال به پیش برده است افشا می سازد. که جنگ نه برای رهایی ملی از قیود اشغالگران (علیرغم ادعاهای دروغین  ضد امریکایی ش ) بلکه برای قبولاندن خود به امریکا بوده است. بنابراین دعوای اصلی طالبان با دولت کنونی افغانستان نه به خاطر  اینکه  دست نشانده امریکا است، بلکه به این دلیل که یک رقیب می باشد. به همین دلیل با امریکا بر سر میز مذاکره می نشیند و به نظر می رسد که شرایط امریکا را شامل بخش هایی که علنی نشده می پذیرد  اما  با دولت دست نشانده آن با توصیه امریکا مذاکره می کند.در واقع امریکا و این توافق نامه نیز این چانس را به طالبان می دهند  و شرایط را برایش آماده می کنند که ضربات کاری را به دولت نیز وارد آورد و آنرا مجبور به مصالحه با شرایط طالبان کند. به همین دلیل طالبان بعد از یک فروکش چند روزه ، عملیات و خشونت های خود را بشدت افزایش داده است.

این مسئله را خبرگزاری های مختلف گزارش دادند مثلا سی ان ان در اول ماه مه ٢۰٢۰ گزارش داد که " طالبان بعد از متوقف کردن حملات به نیروهای ائتلاف حملاتش علیه نیروهای امنیتی و ارتش افغانستان رابیشتر از عملیات معمول هر سال افزایش داده اند. " [viii]

نماینده ویژه سازمان ملل برای افغانستان در گزارشی در ماه پیش اعلام کرد که تعداد غیر نظامیان کشته شده توسط طالبان در هفته های بعد از امضا توافق نامه افزایش یافته است."[ix]

به هر صورت این طرحی است که امپریالیزم امریکا برای افغانستان دارد و به پای اجرای آن رفته است و حاصل ۹دور مذاکرات میان نماینده گان امریکا و گروه طالبان است. البته این طرح به پایان نرسیده است و در راه انجام آن تضادهای بسیاری وجود دارد. به همین دلیل همان گونه که تجربه دو دهه اخیر هم نشان داده است خواست امپریالیزم پایان کار نیست و تضادهای بسیاری علیه این ارتجاعیون وجود دارد. اگر بخواهیم به این تضادها  شرایط و پیچیدگی ها و دشواریهای خاص افغانستان را نیز اضافه کنیم مشخص می شود که این طرح به این سادگیها جامه عمل نخواهد پوشید.  اول اینکه تضاد در میان خود وابستگان به امپریالیزم که حاضر نخواهند بود به آسانی به این مسئله تن دهند، وجود دارد. بدون شک دولت کنونی و جناحهای مربوط در آن ممکن است در مقابل اهداف این توافق نامه مقاومت کنند. تا بحال در مقابل آزاد سازی کلیه زندانیان مقاومت کرده است. و تنها به آزاد کردن بخشی از آنها اقدام کرده اند اگرچه امریکا بالای آن ها برای آزادی بقیه زندانیان طالبان فشار می آورد. از طرف دیگر اشرف غنی و عبدالله عبدالله که بعد از افتضاح انتخابات اختلاف شدید پیدا کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که با هم به توافق برسند.  حمله جنایت کارانه به زایشگاه ی که زنان حامله ونوزادان را هدف قرار داد، بیانی از کلاف سر در گم تضاد های افغانستان است. هیچ نیرویی مسئولیت آنرا به عهده نگرفت، دولت طالبان را متهم کرد، طالبان انکار کرد، نشانه هایی از شیوه و عملکرد داعش در آن عملیات موجود بود، اما داعش مسئولیت آنرا به عهده نگرفت و سکوت کرد. دولت اصرار داشت که طالبان این عملیات را انجام داده است. حتی امکان اینکه دولت به چنین عمل وحشیانه ای دست زده باشد که طالبان را محکوم کند غیر ممکن نیست. به هر حال هیچ نیرویی مسئولیت آنرا به عهده نگرفت و حداقل تا به حال این مسئله نا روشن باقی مانده است. هر کدام ازاین نیروها به خاطر مقاصد و اهداف خود از قتل عام مردم و توده های زحمتکش ابایی ندارند. اما از طرف دیگر دلالتی است بر پیچیدگی تضادها و موانع در افغانستان.

افغانستان همچنین با تضاد دیگری در سطح منطقوی  روبرو است. افغانستان به خاطر موقعیت استراتیژیکی اش که محل اتصال آسیای میانه و خاور میانه و آسیای جنوبی است دو قرن است که محل تلاقی تضاد قدرت های بزرگ و منطقوی بوده است. به همین علت در معرض جنگ ها و اشغالگری ها قرار گرفته است. بر اثرمداخلات این قدرتها  در دو سه دهه اخیر پای کشورهای عربی بخصوص بعد از طالبان نیز به آنجا باز شده است و بر پیچیدگی های اوضاع افزوده است.

جنگ ها ، اشغالگری ها و مداخلات با رقابتهای جهانی و منطقوی همراه بوده است. این مسایل امکان ثبات در این خطه را مشکل کرده است. نه اشغال افغانستان توسط روسیه و نه اشغال افغانستان توسط امریکا در چهار دهه گذشته قادر نبوده اند که ثبات نسبی در این کشور برقرار کنند. بدون شک این یک عامل مهمی در مقابل امریکا و نقشه های کنونی اش خواهد بود.

تا زمانیکه امریکا در افغانستان پایگاه نظامی و فعالیت های استخباراتی داشته باشد، روسیه و چین و ایران که در مجاورت افغانستان قرار دارند، از این مسئله خشنود نخواهند بود و برای خنثی کردن آن در حد امکان به فعالیت متقابل دست خواهند زد. زمانیکه پاکستان نفوذ و دامنه عملش در افغانستان گسترش یابد، هندوستان نیز بی تفاوت نخواهد بود. کشورهای عربی نیز در این رقابتها به سهم خود شرکت خواهند کرد. از طریق ارسال  پول و سلاح و نیروی نظامی به نیروهای وابسته به خود تلاش خواهند کرد. بنابراین این تضادهای واقعی در مقابل طرح ها و نقشه های کنونی امپریالیزم امریکا وجود دارد.

اما تضاد واقعی، تضاد توده های مردم با مرتجعین در قدرت و خارج قدرت  است. توده های مردم ما  از جنگ های فرسایشی و  کشت و کشتار هایی که قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقوی و وابستگان شان در کشورمابراه انداخته  به تنگ آمده اند. توده های مردم به طور روز افزونی به این واقعیت پی می برند که قدرت های خورد و بزرگ به دنبال منافع ارتجاعی خود هستند و هیچ یک علیرغم وعده های دروغین و تکراری شان هیچ گاه در فکر رهایی مردم نبوده و نیستند. وعده و وعید های امپریالیزم امریکا و متحدین غربی اش در جلوی چشمان مردمان است. که چگونه دمکراسی اش همان بمباران خانه های مردم ، کشتار و شبیخون به خانه هاو شکنجه و مرگ در شکنجه گاههای بگرام و غیره بوده است. چگونه دمکراسی اش معادل ایجاد دولت های اسلامی است که نوع "معتدل ش" برای زنان یک جهنم ساخته است. اما آنهم برایش کفاف نمی دهد و " دولت اسلامی" نوع طالبانی را بعد از دو دهه جنگ و خونریزی برای زنان به ارمغان می آورد. تا زنان در چادری پیچانده شوند، حق هر گونه حرکت از آن ها گرفته شود، سنگسار شوند، مورد ضرب و شتم و خشونت قرار گیرند. این است نوع و نتیجه دمکراسی امریکایی :بنیاد گرایی اسلامی. مردم به چشم خود دیده اند که چگونه بازسازی کشور چیزی جز در هم شکستن و نابودشدن اقتصاد و بخصوص زراعت و اتکاء به کشت خشخاش و تولید مواد مخدر، وابستگی به کمک های خارجی و صدور کارگر ارزان به کشورهای همسایه و غربی نبوده است. توده های مردم آواره سرزمینهای دیگر شده و به خاطر سیر کردن شکم خود و خانواده مجبورند از مرزهایی خطرناک همچون مرز ایران بگذرند و با مرزبانان فاشیست دولت ضد مردمی جمهوری اسلامی ایران  و یا پاکستان روبرو شوند. اما بیکاری و نا امیدی نسبت به آینده و کل نیروهای حاکم راهی غیر از فرار از مملکت را در پیش رویشان نگذاشته است.

خلاصه  اینکه صلح در جامعه توسط توافق نامه دو نیرو و قطب  پوسیده یعنی جریانات مرتجع امپریالیستی و بنیاد گرا  هر گز  بدست نخواهد آمد بلکه جنگ وارد مرحله دیگری خواهد شد.  تاریخ چند دهه گذشته این را نشان داده است.

 

بنابراین برای رهایی از این جنگ های وحشیانه مرتجعین و بدست آوردن صلح واقعی و جامعه ای با نشاط  جامعه ای که در خدمت منافع توده های مردم باشد باید دست مرتجعین و هرگونه مداخله آنها در افغانستان را  قطع کرد. تنها یک نیروی  انقلابی کمونیستی واقعی قادر است جامعه را در راه صلح و سازندگی واقعی رهبری کند. یک نیروی کمونیستی واقعی که خود را بر تجارب جنبش کمونیستی و پیشرفته ترین دستاوردهای علم انقلاب  که در سنتزنوین کمونیستی باب آواکیان متمرکز است، متکی کند. نیرویی کمونیستی که به هیچ یک از نیروهای مرتجع و وابسته به امپریالیزم که تحت نام دمکراسی به پیش آید و یا  هیچ نیروی بنیاد گرایی که به دروغ ژست ضد امریکایی می گیرند هیچ گونه اعتماد و اتکایی نکند و تحت هیچ بهانه ای از مبارزه قاطع علیه آنان باز نایستد. مبارزه طبقاتی را در راه  ایجاد جامعه ای که در آن هیچ  جایی برای پدر/مرد سالاری وجود نداشته باشد. جامعه ای که در آن برتری ملیتی و شونیسم ملیت غالب وجود نداشته باشد. جامعه ای که در آن هیچ دین و مذهبی خون مردم را به شیشه نگیرد و به هیچ نوعی در زندگی خصوصی و اجتماعی افراد دخالت نکند. بطور کل جامعه ای که در آن توده های مردم و زحمتکشان جامعه اربابان خود باشند و در مسیر جهانی بدون ستم و استثمار یعنی یک جامعه کمونیستی حرکت کند.

 

جمعی از کمونیست های انقلابی افغانستان

می ٢۰٢۰ میلادی ـ  جوزای ۱۳۹۹ هجری شمسی

[i]ـ

موافقت‌نامه‌ی آوردن صلح به افغانستان

بین امارات اسلامی افغانستان که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت به رسمیت شناخته نمی‌شود و به نام طالبان شناخته می‌شود و ایالات متحده امریکا

٢۹فبروری ٢۰٢۰ مطابق با ۵ رجب ۱۴۴۱ هجری قمری و ۱۰ حوت ۱۳۹۸ هجری شمسی

موافقت‌نامه‌ صلح جامع متشکل از چهار بخش است:

  • تضمین‌ها و میکانیزم‌های اجرایی که از استفاده از خاک افغانستان توسط هرگونه گروه یا فرد علیه امنیت ایالات متحده و متحدان آن جلوگیری کند.
  • تضمین‌ها، میکانیزم‌های اجرایی و اعلام جدول زمانی برای خروج تمام نیروهای خارجی از افغانستان.
  • پس از اعلام تضمین‌ها برای خروج کامل نیروهای خارجی و جدول‌زمانی در حضور شاهدان بین‌المللی، و تضمین و اعلام این‌که از خاک افغانستان علیه امنیت ایالات متحده و متحدانش استفاده نخواهد شد، در حضور شاهدان بین‌المللی، امارت اسلامی طالبان که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت شناخته نمی‌شود و به‌نام طالبان شناخته می‌شود مذاکرات بین‌الافغانی را با طرف‌های افغان در ۱۰ مارچ ٢۰٢۰ مطابق ۱۵ رجب ۱۴۴۱ هجری قمری و ٢۰ حوت ۱۳۹۸ هجری شمسی شروع خواهد کرد.
  • آتش‌بس دائمی و جامع یک موضوع آجندای گفت‌وگو و مذاکرات بین‌الافغانی خواهد بود. شرکت‌کنندگان مذاکرات بین‌الافغانی در مورد تاریخ و چگونگی آتش‌بس دائمی و فراگیر، از جمله میکانیزم‌های اجرایی بحث خواهند کرد که همراه با تکمیل و توافق در مورد نقشه راه سیاسی آینده افغانستان اعلام خواهد شد.

چهار بخش فوق با هم مرتبط و با هم وابسته هستند و هر یک مطابق جدول زمانی توافق‌‌شده و شرایط توافق‌شده تطبیق خواهد شد. توافق در مورد دو بخش اول راه را برای دو بخش آخر هموار می‌کند.

در ذیل متن موافقت‌نامه برای تطبیق دو بخش اول است. هر دو طرف موافق هستند که این دو بخش با هم مرتبط و با هم وابسته می‌باشند. تعهدات امارت اسلامی افغانستان که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود، در چوکات این موافقت‌نامه در مناطق تحت کنترل‌شان تا زمان تشکیل حکومت اسلامی جدید پسا توافق افغانستان که طبق گفت‌وگو و مذاکرات بین‌الافغانی تعیین می‌شود، اجرا می‌شود.

بخش اول

ایالات متحده متعهد است که تمام نیروهای نظامی امریکا، متحدان و شرکای ائتلافی، به‌شمول تمام کارمندان غیرنظامی و غیردیپلماتیک، پیمان‌کاران امنیتی خصوصی، مربیان، مشاوران و پرسنل خدمات حمایتی خود را در عرض ۱۴ ماه پس از اعلام این موافقت‌نامه خارج کند و اقدامات ذیل را در این زمینه روی دست خواهد گرفت.

الف. ایالات متحده، متحدان آن و ائتلاف اقدامات زیر را در ۱۳۵روز اول انجام خواهند داد:

۱)آن‌ها تعداد نیروهای امریکایی در افغانستان را به ۸۶۰۰ [تن] کاهش خواهند داد و به همان تناسب تعداد نیروهای متحدان و نیروهای ائتلاف کاهش داده می‌شود. ٢)ایالات متحده، متحدان آن و ائتلاف تمام نیروهای خود را از ۵پایگاه نظامی خارج خواهند کرد.

ب. با توجه به تعهد و عمل امارت اسلامی طالبان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- در بخش دوم این موافقت‌نامه، ایالات متحده، متحدان آن و ائتلاف این اقدامات را اجرا خواهند کرد:

۱ایالات متحده، متحدان آن و ائتلاف، خروج کلیه نیروهای باقی‌مانده را از افغانستان طی ۹ ماه‌و‌نیم باقی مانده تکمیل خواهند کرد.

٢ایالات متحده، متحدان آن و ائتلاف تمام نیروهای خود را از پایگاه‌های باقی‌مانده خارج خواهند کرد.

ج. ایالات متحده متعهد است که با تمام طرف‌های ذیربط فورا کار در مورد آزادسازی هرچه زودتر اسیران جنگی و سیاسی را به‌عنوان یک اقدام اعتمادسازی شروع کند. تا ۵ هزار زندانی امارت اسلامی طالبان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت به رسمیت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- و تا ۱هزار زندانی طرف دیگر تا ۱۰ مارچ ٢۰٢۰، روز اول مذاکرات بین‌الافغانی که مطابق است به ۱۵ رجب ۱۴۴۱ هجری قمری و ٢۰ حوت ۱۳۹۸ هجری خورشیدی آزاد خواهند شد. طرف‌های ذیربط هدف دارند که تمام زندانیان باقی‌مانده را طی سه ماه بعدی آزاد کنند. ایالات متحده به تکمیل این هدف متعهد است. امارت اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت به رسمیت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- متعهد است که زندانیان آزادشده‌اش به مسئولیت‌های ذکرشده در این موافقت‌نامه متعهد باشند تا تهدیدی از جانب آن‌ها متوجه امنیت ایالات‌متحده و متحدانش نباشد.

د. با شروع مذاکرات بین‌الافغانی، ایالات متحده بازنگری اداری خود را در مورد تحریم‌های فعلی امریکا و لیست‌ پاداش‌ها علیه اعضای امارات اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت به رسمیت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- با هدف برداشتن این تحریم‌ها تا ٢۷آگست ٢۰٢۰ که مطابق با ۸ محرم ۱۴۴٢هجری قمری و ۶ سنبله ۱۳۹۹هجری خورشیدی است، آغاز خواهد کرد.

ه. با شروع مذاکرات بین‌الافغانی، ایالات متحده تعامل دیپلماتیک خود را با سایر اعضای شورای امنیت سازمان ملل و افغانستان برای حذف نام اعضای امارات اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان یک دولت به رسمیت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- از لیست تحریم‌ها با هدف انجام آن تا تاریخ ٢۹می سال ٢۰٢۰ که مطابق است با ۶ شوال ۱۴۴۱ هجری قمری و ۹ جوزا ۱۳۹۹ هجری خورشیدی، شروع خواهد کرد.

و. ایالات متحده و متحدانش از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی افغانستان یا مداخله در امورد داخلی این کشور خودداری خواهند کرد.

بخش دوم

همراه با اعلام این موافقت‌نامه، امارت اسلامی طالبان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- گام‌های زیر را برای جلوگیری استفاده هر گروه یا فرد از جمله القاعده از خاک افغانستان برای تهدید امنیت ایالات متحده و متحدانش، برخواهد داشت:

۱. امارت اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- به هیچ یک از اعضایش، سایر افراد و گروه‌ها از جمله القاعده اجازه نخواهد داد که از خاک افغانستان برای تهدید امنیت ایالات متحده و متحدانش استفاده کنند.

٢.امارت اسلامی طالبان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- پیام واضحی خواهد داشت که آن‌هایی که برای امنیت ایالات متحده تهدید محسوب می‌شوند در افغانستان جای ندارند و به اعضای امارت اسلامی -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- هدایت خواهد داد که با گروه‌ها یا افرادی که امنیت ایالات متحده و متحدانش را تهدید می‌کنند، همکاری نکنند.

۳.امارت اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- هرگونه گروه یا فرد را از تهدید امنیت ایالات متحده و متحدانش ممانعت خواهد کرد، جلو سربازگیری، آموزش و تمویل آن‌ها را خواهد گرفت و و مطابق تعهداتش در این موافقت‌نامه از آن‌ها میزبانی نخواهد کرد.

۴.امارات اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- متعهد است که با کسانی که به دنبال پناهندگی یا اقامت در افغانستان هستند طبق قانون مهاجرت بین‌المللی و تعهداتش در این موافقت‌نامه عمل خواهد کرد تا از جانب چنین افراد تهدیدی متوجه امنیت ایالات متحده و متحدانش نباشد.

۵.امارت اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- برای کسانی که تهدیدی برای امنیت ایالات متحده و متحدانش محسوب شوند، ویزا، پاسپورت، مجوز سفر یا سایر اسناد قانونی را برای ورود آن‌ها به افغانستان فراهم نخواهد کرد.

بخش سوم

۱.ایالات متحده خواستار به رسمیت شناختن و تأیید این موافقت‌نامه از جانب شورای امنیت سازمان ملل خواهد شد.

٢.ایالات متحده و امارت اسلامی افغانستان -که توسط ایالات متحده به‌عنوان دولت شناخته نمی‌شود و به‌عنوان طالبان شناخته می‌شود- به دنبال روابط مثبت با یکدیگر هستند و انتظار دارند که روابط بین ایالات متحده و حکومت اسلامی جدید پسا توافق که توسط مذاکرات بین‌الافغانی تعیین می‌شود، مثبت باشد.

۳.ایالات متحده به دنبال همکاری اقتصادی با حکومت اسلامی جدید پساتوافق که توسط مذاکرات بین‌الافغانی تعیین می‌شود، برای بازسازی [افغانستان] خواهد بود و در امور داخلی آن دخالت نخواهد کرد.

به تاریخ ٢۹فبروری ٢۰٢۰ که مطابق است با ۵ رجب ۱۴۴۱هجری قمری و ۱۰ حوت ۱۳۹۸ هجری خورشیدی در دو نسخه به زبان پشتو، دری و انگلیسی که هر متن اعتبار یکسان دارد، در دوحه‌ی قطر به امضا رسید.

 

 

[ii]

 

قدرتمندترین ارتش افغانستان در صد سال اخیر کدام است؟

رویین رهنوشبی‌بی‌س

  • ٢٢اوت ٢۰۱۹ - ۳۱ مرداد ۱۳۹۸

در حال حاضر به گفته آقای وزیری سالانه ۵.۱ ملیارد دلار تنها مصارف فعالیت دفاعی نیروهای ارتش است که از سوی آمریکا و دیگر متحدین افغانستان تمویل می‌شود.

 

مجلس افغانستان بودجه سال ۱۳۹۹ را تصویب کرد

  • ٢٢ژانویه ٢۰٢۰ - ٢ بهمن 1398

 

مجموع بودجه ملی سال ۱۳۹۹ افغانستان ۴۲۸ میلیارد افغانی ( بیش از ۵.۵ میلیارد دلار) است که از این مجموعه ۲۸۹ میلیارد افغانی (بیش از ۳.۷ میلیارد دلار) بودجه عادی و ۱۳۹ میلیارد افغانی ( بیش از ۱.۸ میلیارد دلار) بودجه توسعه‌ای این کشور است

 

[iii]

 

Is Peace Possible? Many Key Issues Missing From U.S.-Taliban Deal For Afghanistan

March 26,

  • By Frud Bezhan

Frud Bezhan is a correspondent for RFE/RL who covers Afghanistan, Iran, and Pakistan.

BezhanF@rferl.org

 

 

[iv]

The Guardian

US and Taliban sign deal to withdraw American troops from Afghanistan

Sat 29 Feb 2020 

 

[v]

حضور سیا در افغانستان پس از حملات یازده سپتامبر شدت بسیار زیادتری داشته است و این سازمان جاسوسی شروع به استخدام و بکارگیری از خود افغان‌ها برای عملیات‌های خاص کرد. حضور نیرو‌های وابسته به «سی آی‌ای» در افغانستان همواره با کشتار، آدم ربایی و آزار و اذیت مردم همراه بوده است. سازمان دیده بان حقوق بشر، نیرو‌های امنیت ملی افغانستان را به کشتار و ناپدیدکردن افراد متهم کرده و افزوده که این نیرو‌ها توسط سازمان اطلاعات امریکا استخدام، سازماندهی و پشتیبانی می‌شوند.

«پاتریشیا گاسمن» پژوهشگر سازمان دیدبان حقوق بشر در افغانستان نیز از ادامه عملیات‌های شبانه نیروهای ویژه در افغانستان ابراز نگرانی کرده و خواستار توقف فوری آن شد.

پیش از این نمایندگی ویژه سازمان ملل در کابل گفته بود که این نیروها خارج از تشکیلات دولت افغانستان عملیات می‌کنند و به دولت این کشور پاسخگو نیستند.

این نیروها که به (قطعه دو) مشهور هستند برای سازمان سیای امریکا کار می‌کنند اما از پوشش نیروهای امنیت ملی افغانستان استفاده می کنند و در پایگاه هوایی ننگرهار مستقر هستند.

این در حالی است که در یک سال اخیر صدها غیرنظامی افغانستان از جمله زنان و کودکان از سوی این نیروها در ولایت‌های ننگرهار، خوست پکتیا و میدان وردک کشته شدند.

همچنین ویب سایت antiwar.com( ضد جنگ) در دسامبر ٢۰۱۸ در این مورد می نویسد که  دسته های مسلح محلی با آموزش های جزئی و بسیار قلیل،  ماموریتی دارند که انجام دهند، بدون اینکه  کمترین توجهی به قوانین تعاملی داشته باشند. تحقیقات در مورد جنایات جنگی در افغانستان به ندرت صورت می گیرد، بالاخص زمانیکه سی آی ای  به این موضوع پیوست داشته باشد. درخواست های رسمی برای حفظ اسرار به این معنی است که موضوع مربوط به جنایات عُمال سی آی ای  به ندرت افشاء میشود. این چنین معنی میدهد که معیار برای  چنین تهاجمات، حمله است. عمل کنید آنچه را می خواهید انجام دهید  و سپس همه چیز را به آتش کشیده و میزان شواهد و اسنادی را که ممکن است جمع آوری شود محدود سازید.

 

[vi]

The Guardian

US and Taliban sign deal to withdraw American troops from Afghanistan

Sat 29 Feb 2020 

 

 

[vii]

همانجا

 

         

[viii]

CNN

Pentagon says Taliban attacks increased following signing of agreement with US

By Ryan Browne,                     May 1, 2020

 

[ix]

ایالات متحده متعهد است که تمام نیروهای نظامی امریکا، متحدان و شرکای ائتلافی، به‌شمول تمام کارمندان غیرنظامی و غیردیپلماتیک، پیمان‌کاران امنیتی خصوصی، مربیان، مشاوران و پرسنل خدمات حمایتی خود را در عرض ۱۴ ماه پس از اعلام این موافقت‌نامه خارج کند و اقدامات ذیل را در این زمینه روی دست خواهد گرفت.

اطلاعات روز ۱۰ حوت ۱۳۹۸

.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com