بۆپێشەوە: چرا قاسم سلیمانی هدف امریکا قرار گرفت و کشته شد"؟ و چرا حالا و دراین زمان معین؟

مظفر محمدی: دولت ترامپ ترک برجام و تحریم های گسترده در خدمت رام کردن جمهوری اسلامی و بقول خودشان تغییر رفتار رژیم و پیوستن به کمپ بورژوازی جهانی وتبعیت از قواعد آن، تحت نام فشار حد اکثری، بکار برده است. او همزمان مدام تاکید کرده است که خواهان تغییر رژیم نیست.

جمهوری اسلامی هم که در سالهای اخیر به قدرت منطقه ای تبدیل شده تا کنون زیر بار این فشار نرفته است. حفظ بشار اسد و تشکیل لشکر فاطمیون از مهاجرین افغانی گرسنه و اسیر در ایران و اعزام به سوریه، تشکیل دولت وابسته در عراق تحت فشار میلیشیای شیعی و نیابتی، تبدیل حزب الله به بخش مهمی از حاکمیت در لبنان، تقویت و تسلیح حوثی های یمن، حمله به کردستان عراق توسط حشد شعبی وابسته به سپاه قدس در مخالفت با رفراندوم و رای اکثریت عظیم مردم کردستان به جدایی و اشغال کرکوک و خانقین و حدود یک سوم منطقه تحت نام اقلیم کردستان...،  همه و همه نشان دهنده ی موقعیتی است که جمهوری اسلامی پیدا کرده است. موقعیتی که به قیمت کشتار در این کشورها و  تبدیل ایران به جامعه ای فلاکت زده و گرسنه  و 60 میلیون انسان چند برابر زیر خط فقر تمام شده است.

این موقعیت برای دولت قلدر امریکا که عراق را بعد از حمله جنایتکارانه به این کشور، منطقه نفوذ خود تلقی می کرد، قابل هضم نبوده ولی تلاشهایش در مقابل حضور جمهوری اسلامی در منطقه به نتیجه نرسید. در چنین شرایطی حملات مکرر جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی اش به شرکت نفت آرامکوی عربستان، سقوط پهباد امریکایی، کشته شدن یک امریکایی و حمله به سفارت امریکا در بغداد برای دولت ترامپ باعث و بهانه می شود تا برای جبران ضرباتی که خورده، کاری کند. و این عکس العمل را با کشتن قاسم سلیمانی پاسخ داد. پاسخی که برای جمهوری اسلامی ضربه ی سخت و غیر قابل پیش بینی بود.  

 

بۆپێشەوە: این نوع کشتن از طریق هواپیمای بدون سرنشین "پهباد" و در داخل شهر واقعه ای جدید است. آیان این یک تروریسم آشکار نیست؟ آیا در آینده این نوع از کشتن مخالفین توسط حکومت ها، از رهبران اعتراضات اجتماعی و کارگری و در تعیین تکلیف جدالهای سیاسی به امری روتین تبدیل نمی شود؟

 

مظفر محمدی: راستش من با دسته بندیهایي چون ترور، قتل، کشتن، جنگ محدود و این قبیل مفاهیم در خاورمیانه بحرانی و میلیتاریزه شده و جنگی مشکل دارم.

این روزها، محققین و حقوقدانان بورژوایی به تجزیه و تحلیل این مساله پرداختند که آیا کشته شدن سلیمانی، قتل بود یا ترور و آیا موشک پرانی های متقابل جنگ محدود است یا تمام عیار و غیره.

این که جناح هایی از بورژوازی بین المللی و حقوقدان هایشان کشتن قاسم سلیمانی در کشور دیگر ترور و موضوعی مغایر با قوانین بین المللی و نادیده گرفتن حاکمیت کشوری مثل عراق می نامند، یک ریاکاری بیش نیست. انگار این اتفاق خارق العاده ای است و بورژوازی بسیار متمدن و تابع قاعده و قانون است. کدام قاعده؟ کدام قانون؟ از نظر این ها اگر سلیمانی در جنگ کشته می شد اشکالی نداشت. ولی ترورش اشکال دارد. چرا که نفس جنگ و اشغالگری و میلیتاریسم برایشان مشکل نیست و هر وقت خواستند به آن دست می زنند.

بدنبال جنگ خلیج و اشغال نظامی افغانستان، عراق،  سوریه و لیبی توسط امریکا و متحدینش و نیروهای نیابتی کشورهای منطقه، بر سر تصرف و تقسیم خاورمیاته و تصرف منابع و بازار این کشورها، جنگ ومیلیتاریسم عریانی آغاز شده است. ترور بخشی از این جنگ است که  ده ها سال است در خاورمیانه ی بحرانی و میلیتاریزه، برپا شده است. دول بورژوایی به اصطلاح قانونمند هیچکدام حاضر به پذیرش این جنایات نشده اند، اما کشته شدن یک نظامی ایرانی آن ها را یاد قواعد و مقررات بین المللی می اندازد و سر نامگزاری ان مسابقه دارند که ترور است یا نیست. اگر ترور است محکوم است و اگر قتل و کشتن در جنگ است حتما معنای دیگری دارد.

از زاویه منفعت بورژوازی امپریالیست و دول مرتجع منطقه، امریکا می تواند چند میلیون مردم عراق را به روز سیاه بنشاند، بکشد، آواره کند و اسیر شعبات قومی و مذهبی و میلیشیای مزدور کند. جمهوری اسلامی می تواند توسط حشد شعبی که شعبه ای از سپاه قدس است هزاران نفر را در خیابانهای بغداد و بصره و کربلا با تیراندازی مستقیم و تک تیراندازهایش بکشد. و این جنگ اشکالی ندارد. اما کشته شدن قاسم سلیمانی از همه طرف تبدیل به هیاهو و بزرگ نمایی شده و سراغ  قواعد و قوانین بین امللی  می روند که آیا این ترور است یا اسم دیگری دارد. این یک ریاکاری و بی شرمی اشکار و تهوع آور است.

بردن دعوا بر سر این که این ترور بوده یا نبوده خاک پاشیدن به چشم مردم است. دولت تروریستی جمهوری اسلامی از یک جنایتکار جنگی قهرمان ملی سازد که گویا مظلومانه توسط امریکا ترور شده است، نه در جنگ و میلیتاریسمی که خود در منطقه بوجود آورده اند. این کار را می کننند تا عواقب جنگ و جنایتی که در خاورمیانه به راه افتاده و جمهوری اسلامی بخشی از این جنایتکارهای جنگی است را از خود بزدایند.

می گویند جمهوری اسلامی و قاسم سلیمانی علیه تروریسم در منطقه و علیه داعش جنگیده است. در حالی که هنوز هم خانواده بن لادن و رهبران طالبان در تهران بسر می برند. چطور ممکن است جمهوری اسلامی در جایی منطقه امن تروریست های القاعده و طالبان و غیره باشد و از طرف دیگر با تروریسم داعش بجنگد؟؟ جنگ جمهوری اسلامی با داعش نه بخاطر تروریست بودنش بلکه  بخاطر ظهور رقیبی در عراق علیه نفوذ و سلطه اش بود. دولت امریکا هم که خود در خلق داعش دست داشت جنگ با داعش را نه بخاطر  جنگ علیه تروریسم بلکه بخاطر موی دماغ شدن این مخلوق خود و دفاع از منافعش در سوریه و عراق جنگید. اگر داعش حکومت سوریه را ساقط  و بغداد را هم تصرف می کرد اولین دولتی که ان را به رسمیت می شناحت امریکا بود. مگر بین داعش و طالبان تفاوتی وجود دارد؟

جهان متمدن جنگ علیه داعش را نباید بعنوان امتیاز و فضیلت دولتهای شرکت کننده در این جنگ از امریکا تا ایران و ناتو و روسیه برسمیت بشناسد و مدال دفاع از امنیت منطقه و جهان را بر سینه شان بکوبد. این ها خود عامل و بانی ناامنی و خلق تروریست های القاعده، طالبان، داعش، النصره، ارتش ازادیبخش سوریه ی وابسته به ترکیه، انصارالله، جهاد اسلامی و حزب الله و غیره هستند.

بعلاوه، جمهوری اسلامی در سالهای اول انقلاب 57و دهه 60 تنها در سه روز 5000 نفر را کشت. از آن زمان تا امروز بیش از 20 هزار نفر را اعدام کرده و کشته  و چند برابر ان را شکنجه و اسیر و زندان کرده است . این کار اسمش چیست؟ اعدام؟ جنگ؟ ترور؟ قتل؟ یا چه؟

این طبقه بندی ظاهرا به یکی مشروعیت می دهد و دیگری را محکومیت. کشتار و قتل عام مردم بپاخاسته برای بورژوازی حاکم در هر کشوری مشروع است ولی کشته شدن قاسم سلیمانی محکوم است. این مسخ کردن حقیقت یک جنگ طبقاتی است. جنگی که اعدام و قتل و ترور و زندان و شکنجه بخشی از آن است. در حالی که نه تنها جنگ و کشتار عریان مردم جنایت علیه بشریت است، بلکه، شکنجه ی یک انسان هم  ترور شخصیت او است. ازار یک زن بخاطر  حجاب یا دوستی پسری بادختری ترور شخصیت او است.... اعتراف گیری ترور شخصیت انسان است. گرسنه و بیکار و محروم کردن انسان از یک زندگی انسانی و مرفه و ازاد، ترور انسانیت است. کل این مجموعه یک جنگ تمام عیار طبقاتی است. کسی این را به رسمیت نشناسد سوراخ دعا را گم می کند.

شما در سوالتان کشتن سلیمانی را  یک ترور آشکار و رویداد جدید می نامید که ممکن است به یک روش روتین علیه مخالفین دولتها و فعالین سیاسی و مردم معترض تبدیل شود. اما این نه یک اقدام جدید و نه اولین و یا آخرین ترور تاریخ میلیتاریسم، جنگ و تروریسم دولتی در جهان است. این هم جزئی همیشگی از یک سیاست عمومی بورژوازی بین المللی چه در تسویه حسابهای درون خانوادگی بورژوازی و بخصوص در رابطه با مردم بوده و هست.

در امریکا مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش ضد نژادپرستی، جان اف کندی، رییس جمهور دمکرات و تعدادی از رهبران اتحادیه های کارگری را ترور کردند. در سوید اولوف پالمه ی سوسیالیست و نخست وزیر را ترور کردند. دولت عربستان قاشخچی منتقد خود را در سفارتش در ترکیه کشت و لت و پار کرد.

این اتفاق بارها و بارها توسط اسراییل علیه مردم فلسطین و غزه افتاده است. رهبران حماس در خانه های خودهمراه خانواده هایشان در شهر و محله شان آماج حملات تروریستی قرار گرفته اند. برای ترور فیدل کاسترو چند ده و شاید چند صد بار توسط امریکا تلاش بعمل آمد که موفق نشد. اوجلان را در هواپیما و در کشور دیگر گروگان گرفتند. بن لادن را در منزلش کشتند. این که مثلا کسی چون بن لادن حقش بود کشته شود تغییری در معادله نمی دهد.

جنگ و تروریسم جمهوری اسلامی هم شهره ی خاص و عام است. جمهوری اسلامی ده ها تن از مخالفین خود را در اروپا ترور کرده، قاسملو را در رستورانی در مرکز شهری در آلمان ترور کردند. غلام کشاورز را جلو هتل اقامتش در شهری در قبرس جلو چشمان پدر ومادرش ترور کردند. بختیار و ده ها ترور دیگر در اروپا و خاورمیانه انجام داده شد.صدها تن از فعالین سیاسی و مخالف رژیم در ایرا آشکار و مخفی ترور یا زیر شکنجه کشته شدند. ترور یا قتل های زنجیره ای در ایران را همه بیاد داریم. نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه از جمله لبنان، سوریه، عراق، یمن، افغانستان و غیره هم اساسا نیروهای مزدور و باند سیاهی تروریستی اند. جهاد اسلامی، حزب الله، حشد شعبی و شعباتش،  انصارالله و غیره، در ترور، قتل و کشتار مردم در کشورهای مربوطه، دستانشان به خون هزاران و ده ها هزار مردم بی گناه آلوده است. همه ی این ها تنها جزئی از سیاست جنگ و میلیتاریسم و قلدری و جنایت علیه بشریت است. غوغا بر سر کشته شدن یک نظامی ایرانی و بحث بر سر این که این کار ترور است یا اسم دیگری دارد و چقدر به حقوق بین الملل بورژوایی زیر پا گذاشته شده، در متن این جنگ و میلیتاریسم و قلدریهای امریکا و جمهوری اسلامی در منطقه یک جوک است و می خواهد با یک بزرگ نمایی مسخره صورت مساله را پاک کند.

صورت مساله ی جنگ واقعی چند ده ساله در خاورمیانه را نمی توان با هیاهوی این و آن ترور،  لاپوشانی کرد. صورت مساله این است که از طرفی دولتی به نام ترامپ به تبعیت از پیشینیانش آمده و می گوید: من ابرقدرتم، بزرگ ترین اقتصاد دنیا، بزرگ ترین ارتش جهان و بزرگ ترین تسلیحات ویرانگر دنیا را دارم در نتیجه هر غلطی بخواهم می کنم و به کسی هم حساب پس نمی دهم. این نرم جهان امروز و نظم نوین پس از فروپاشی بلوک شرق است. از طرف دیگر جمهوری اسلامی ای سر کار آمده که می خواهد هلال شیعی درست کند، اسراییل را نابود کند و قدرت منطقه ایش را بعنوان ابزار قلدری و سرکوب مردم فلاکت زده ی ایران و منطقه مورد استفاده قرار دهد. در قالب این سیاستهای کثیف و ضد بشری، هر کاری قابل توجیه است. از جمله ترور، قتل، اعدام، کشتار جمعی و هر جنایتی در خدمت هدف قلدری ابرقدرتی امریکا از طرفی و حفظ نظام جهنمی جمهوری اسلامی ایران از طرف دیگر.

همنوا شدن با یک هیاهوی مسخره ی حواشی این جنگ و میلیتاریسم و خواب را بر چشم مردم جهان و بویژه ایران حرام کردن که فردا ترامپ چه غلطی می خواهد بکند، لاپوشانی اهداف و سیاستهای کثیف و جنایتکارانه ای است که دنیا شاهد آن است. منحرف کردن توجه مردم از اصل و صورت مساله به غوغا افکنی  های در خدمت فضای میلیتاریسم و جنگ و مرعوب کردن جوامع بشری است.

 

بۆپێشەوە: جنبش اعتراضی کارگری و توده ای در ایران روز بروز پیشروی می کند. عمیق شدن کشمکشهای ایران در منطقه چه تاثیری بر این جنبش عادلانه توده ای و کارگران و زحمتکشان ایران دارد؟

 

مظفر محمدی: جمهوری اسلامی از همان آغاز سر کار امدن جنگ تمام عیار سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی را علیه مردم ایران شروع کرده است. جمهوری اسلامی در تمام این چهار دهه، سیاست تحت عنوان صدور اسلام به منطقه و حتی جهان، تشکیل محور مقاومت و دشمنی با امریکا و اسراییل را برای مصارف و منفعت داخلی و  بعنوان ابزار فشاری بر مردم و حفظ نظامش تعقیب کرده است. ایدئولوژی اسلامی یکی از پایه های حفظ این نظام است. بر اساس آن چهار دهه است، بخش عظیم داراییهای مملکت صرف گسترش و حفظ این ایدئولوژی کثیف شده و از قبل آن تراست های مالی عظیمی بوجود آمده و نتیجه اش را امروز به صورت جامعه فلاکت زده ایران می بینیم. جامعه ای که 60 میلیون انسان چند برابر زیر خط فقر زندگی می کنند. بیکاری و گرسنگی و تبعیض جنسی تا حد آپارتاید و گسترش فساد و اختلاس، اعتیاد و فحشا، فروش اعضای بدن از عواقب رژیمی است که جمهوری اسلامی نام دارد.

از نظر جمهوری اسلامی جنگ ایران و عراق که باعث کشته شدن میلیون ها ایرانی سرباز و بسج و مردم شهر و روستاها و بی خانمانی و گسترش فقر شد، یک برکت الهی بود. جنگ خلیج و سقوط صدام و تشکیل جبهه ی شیعی در عراق و سپس تشکیل یک نیروی مزدور به نام حشد شعبی و تشکیل دولت کارتنی از اقوام و مذاهب وابسته به خود و آخرینش خریدن بخشی از اتحادیه میهنی بعنوان مزدور و کارگزار خود در کردستان عراق، همه و همه از برکت های الهی بود. حفظ بشار اسد با مخارج سرسام اور از سفره مردم ایران یک برکت است.

اما در مقاطعی از این تاریخ جنایتکارانه و تا امروز، جمهوری اسلامی ضرباتی از مردم ایران خورده است. مهم ترین این ضربات خیزشهای دی ماه 96، اعتصابات قدرتمند کارگران مراکز صنعتی بزرگ فولاد و پتروشیمی ها و هفت تپه و هپکو و آذرآب و اعتصابات معلمان و بازنشستگان و رانندگان کامیون .... و خیزش میلیونی آبان ماه 98 است. جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی درایران شروع شده است.

تنها جمهوری اسلامی نیست که در مقابل این جنبش ایستاده است. دولت ترامپ و دول غربی هم با این جنبش مشکل دارند و از انقلاب دوم ایران می ترسند. به همین دلیل است ترامپ مدام بر حفظ نظام جمهوری اسلامی تاکید دارد. و جمهوری اسلامی هم پاسخ کشته شدن سردار و قهرمان ملی اش را با "یک سیلی" مصلحتی و توافق شده می دهد. شاخ و شانه کشیدن هر دو جناح تروریستی و عامل فضای میلیتاریستی منطقه، برای مذاکره و مصالحه است.

دولت امریکا با جمهوری اسلامی اگر در خاورمیانه موی دماغ نشود مشکلی ندارد. نه با کشتارهای دهه 60 و نه قتل عام ها و اعدام ها و زندان و سرکوب و .. اصلامشکلی ندارد. امریکا و متحدینش با انقلاب پیشاروی ایران مشکل دارند. امریکا و دول اروپایی از ترس انقلاب مردم در سال 57،  خامنه ای را آوردند و شاه را بردند. انقلابی که اگر این توافق وجود نداشت می توانست زیر پای همه شان را خالی کند. امروز هم از ترس انقلاب دیگر بطور قطع جمهوری اسلامی را ترجیح می دهند و با ان حاضر بهر گونه سازش و مصالحه هستند. برجام و تلاش برای حفظ ان یکی از این اقدامات پیشگیرانه نه بخاطر اتمی شدن ایران بلکه بخاطر حفظ نظام علیه انقلاب مردم ایران است.

شکی نیست فضای جنگی و میلیتاریسم و قلدریهای دو طرف بر جنبش سرنگونی مردم ایران تاثیر داشته و وقفه ایجاد می کند. اما نمی تواند این آتش را خاموش کند. قهرمان سازی و بزرگ نمایی های جمهوری اسلامی هم در خدمت همین وقفه ایجاد کردن و فرصت خریدن است. اما این سر و صدا و خاک پاشیدن به چشم مردم و این گرد و خاک فرو می نشیند و باز جمهوری اسلامی است و 60 میلیون انسان چند برابر زیر خط فقر. جمهوری اسلامی قادر به تامین نیازهای اولیه جامعه نیست. همین فضای جنگی و ضربه خوردن و سیلی زدن ها در خدمت ممانعت از جنگی است که در ایران بین مردم و دولت شروع شده است. جنگ اصلی ما این جاست. جنبش سرنگونی راه بازگشت ندارد. چرا که گرسنگی و فقر و استبداد تمامی ندارد. این جنبش محکوم به پیروزی است. راه میانه ای وجود ندارد. نه ملی گرایی. نه مذهب که در اوج حضیض و بی ابرویی است ونه محور مقاومت در منطقه، جمهوری اسلامی را نجات نمی دهد.

قاسم سلیمانی را قبل از اینکه امریکا بکشد، مردم ایران با شعار چرا مخارج نان سفره و رفاه ما را خرج میلیتاریسم و نیروهای نیابتی خود در سوریه، عراق، لبنان،  یمن و غیره می کنید و مردم عراق با شعار سر مار در ایران است و نیروهای نیابتی و دولت دست نشانده ایران نمی خواهیم...،حذف و حاشیه ای کردند.

 این اتفاق اگر وقفه ای ایجاد کرده، اما صورت مساله رابطه مردم ایران و عراق با دولتهایشان را که کمر به زیر کشیدن انها بسته اند پاک نمی کند.

 

بۆپێشەوە: وظیفه چپ و کمونیست های عراق و ایران در رابطه با کشمکش های میان امریکا و ایران چیست؟ شما چه پیشنهادی دارید؟

 

مظفر محمدی: از نظر من:

1- اولین و مهم ترین وظیفه ی چپ ، کمونیسم و طبقه کارگر در ایران و عراق حفظ استقلال طبقه کارگر و زحمتکشان و محرومان جوامع بپاخاسته ی ایران و عراق از رقابت ها و کشمکشهای خانواده ی بورژوازی و دولتها و نیروهای نیابتی آن ها است. و این خود را در شعار و خواست "خاورمیانه ی بدون جنگ و میلیتاریسم"، نشان می دهد. امریکا، ناتو، دول مرتجع منطقه از جمله عربستان، ترکیه، ایران باید پایشان را از منطقه بیرون بکشند، نیروهای نیابتی شان خلع سلاح شوند و سرنوشت مردم  به دست خودشان تعیین گردد.

وضعیت در عراق بسیار پیچیده تر است. عراق در جدال اخیر یک قربانی است. محل مناقشه و جدال امریکا و متحدینش و جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی اش شده است. در عراق عملا جریانات قومی و مذهبی شیعی و سنی و کرد، هر کدام حیات و مماتشان وابسته به دولتهای متخاصم و دخالتگر امریکا، جمهوری اسلامی، ترکیه، عربستان و غیره است. کشمکش اخیر امریکا و جمهوری اسلامی این مساله را تشدید کرده است. بازگشت عراق به دوره ائتلاف شیعی و سنی و کرد و توافق بر سر تقسیم قدرت و ثروت میانشان  بسیار سخت تر شده است. امریکا هم از نفوذ و قدرت سابق  برای تشکیل دولت یکپارچه دیگر قومی- مذهبی و متحد کردن احزاب و جریات قومی -مذهبی  در عراق برخوردار نیست. احتمال جنگ قومی و داخلی کرد، سنی و شیعه و فروپاشی بیشتر عراق وجود دارد. حتی روند تقسیم عراق به مناطق شیعی و سنی و کرد محتمل است. طبقه کارگر عراق در شرایط بسیار دردناک متاثر ازهم فروپاشی جامعه قرار دارد.

اگر دولت ترامپ تحت فشار جناح شیعی و میلیشیای حشد شعبی و مقتدا صدر مجبور به عقب نشینی از بغداد و جنوب عراق شود، احتمال استقرار آن در بخش عربی سنی و کردستان وجود دارد... بحث اینکه امریکا امروز رفراندوم کردستان و رای به استقلال را برسمیت بشناسد و پایگاه هایش را به انجا منتقل کند وجود دارد. عدم شرکت نمایندگان اقوام عرب سنی و احزاب کردی در رای گیری پارلمان قومی – مذهبی عراق نشان این احتمال است.

 

در ایران هم  ما علاوه بر این که با یک رژیم جنایتکار و سرکوبگر طرف حساب هستیم که هزینه ی قلدری و دخالتهایش در منطقه را از سفره مردم تامین می کند و فلاکتی بیسابقه را به جامعه تحمیل کرده است، با یک اپوزیسیون بورژوایی هم روبرو هستیم که  این جنگ و جدال ها را به نفع مردم می دانند و به نقش و اراده ی مردم باور و اعتماد ندارند. نه تنها باور بلکه اساسا این نقش را به ضرر اینده ی نظام سرمایه داری می دانند. در نتیجه هر کدام به بخشی از این دولتهای قلدر و اختلافاتشان متکی شده و به چشم مردم خاک می پاشند.

انها می خواهند جمهوری اسلامی توسط امریکا و فشارهای اقتصادی و تحریم و تهدید نه سرنگون، بلکه تغییراتی در آن بوجود آید. جمهوری اسلامی به دولت متعارف بورژوایی و عضو خانواده بزرگ جهانی بورژوایی تبدیل شده و انها هم سهمی در این تغییر بگیرند و یا جمهوری اسلامی کنونی جای خودرا به دولت بورژوایی دیگر بدهد و نظام سرمایه دارانه و دستگاه های سیاسی و نظامی و امنیتی اش سر جای خود بمانند. بورژوازی اپوزیسیون ایران نه با دستگاه قضایی و نه مجلس جمهوری اسلام مشکلی ندارند. آن ها بر سر ارتش و نیروهای انتظامی و حتی بخشی از سپاه پاسداران حساب باز کرده اند و ان ها را بخشی از نظام اتی خود می دانند. به همین دلیل است قاسم سلیمانی را قهرمان و سردار و اقتدار ملی و ناجی نظام سرمایه داری و حضور نیروهای نیابتی اش تحت نام محور مقاومت در منطقه را حافظ تمامیت ارضی، دفاع از وطن و نشان عظمت طلبی ایرانی می دانند.  

بخشی از چپ ها هم بنوع دیگری پرو امریکایی اند و انها هم میلیتاریسم و تروریسم امریکا را فشاری بر جمهوری اسلامی و حامی جنبش سرنگونی می دانند. این بخش چپ آشکار و نهان، در رابطه با قتل سلیمانی، ایرادی به میلیتاریسم و تروریسم و قلدری امریکا نمی گیرند و این ترور و جنگ روانی را به نفع جنبش سرنگونی قلمداد می کنند. این هم یک مانع و مخاطره دیگری بر سر راه این جنبش است.

کمونیست ها چه در ایران و چه عراق باید این واقعیات را به داده و آگاهی توده های هر چه وسیع تر مردم تبدیل کنند و همانطوریکه گفتم استقلال طبقاتی کارگران و زحمتکشان را در دل این تحولات تضمین نمایند.

 

2- هم درایران و  هم در عراق، خیزش، شورش و قیام هایی در جریان است. شرط این که جنبش سرنگونی و قیام کنندگان در هر دو طرف مرزها که خواستهای مشترکی دارند، به آن استقلال طبقاتی، اجتماعی، سیاسی و سازمانی برسند، این است که کمونست ها و رهبران کارگری و اجتماعی در صفوف مردم ازادیخواه، امر سازمان دادن و صاحب سیاست و خط روشن وتاکتیک های مبارزاتی معین و رهبری کردن این جنبش در هر دو کشور را برعهده بگیرند. تحقق خواست "خاورمیانه ی عاری از میلیتاریسم و جنگ و فضای جنگی" در گرو پیروزی جنبش سرنگونی و قیام و انقلاب از پایین کارگران و توده های میلیونی مردم زحمتکش و محروم است بجز این، خواست خاورمیانه ی بدون میلیتاریسم و خروج همه ی دولتها و جریانات و انحلال نیروهای نیابتی فقط یک شعار و یک آرزو باقی می ماند. هیچ نیروی دیگری در هر دو کشور وجود ندارد که منافع طبقاتی و ازادی و امنیت و رفاه جامعه را تامین کند.

خیزش و قیام مردم عراق دولت قومی – مذهبی عراق را متزلزل و حتی وادار به استعفا کرده است. این گامی بسیار مهم  است. در حال حاضر تصور این که دولتی سر کار بیاید و حشد شعبی را منحل کند و متکی و سرسپرده جمهوری اسلامی نباشد، یک توهم است. نباید به بورژوازی و حاکمیت از هم پاشیده ی اقوام و مذاهب فرصت داد پشت راست کنند و دوباره حاکمیت جدید خودرا سازمان دهند و مردم را با وعده و فریب به خانه بفرستند. باید استعفای دولت عادل المهدی را به عنوان یک پیشروی  بسوی سازماندهی انقلابی توده ای  برای جارو کردن نظام سرمایه داری  نگاه کرد.

بعلاوه همانطوریکه مردم بپاخاسته ی عراق گفته اند سر مار در ایران است، پیروزی جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی سر این مار را پهن کرده و راه پیروزی مردم عراق را هم هموار می کند.

در نتیجه امر به پیروزی رساندن این جنبش ها در ایران و عراق، باز و باز هم به نقش کمونیست ها و جناح چپ جامعه و متکی به توده های چند ده میلیونی طبقه کارگر و زنان و جوانان و همه ی ازادیخواهان بستگی پیدا کرده است.

در غیر این صورت امید به گشایشی سیاسی و امنیت و رفاه و ازادی در هیچ کدام از جوامع ایران و عراق وجود ندارد. ترور خاتمه نمی یابد مگر این که جنگ و میلیتاریسم خاتمه یابد و جنگ و میلیتاریسم خاتمه نمی یابد مگر این که طبقه کارگر و زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه دولتهای بورژوایی جنگ طلب و تروریست و جنایتکار را در عراق و ایران به زیر بکشند.

 

3- و بالاخره همبستگی و بهم پیوستن دو جنبش ازادیخواهی و برابری طلبی در ایران و عراق بعنوان یک جنبش واحد در بخشی از خاورمیانه امر بسیار حیاتی و جدی کمونیسم و طبقه کارگر و جناح چپ جامعه است. باید کاری کرد که انعکاس هر مبارزه و اعتراض و خیزشی در هر کدام از بخشهای جامعه ی ایران و عراق بر همدیگر تاثیر بگذارد، تجارب تکثیر شوند و اعتراضات و جنبش سرنگونی هماهنگ و مربوط به هم پیش بروند.

جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی به لحاظ افق و تاکتیک های مبارزاتی بخصوص در بخش پیشرو طبقه کارگر نسبت به خیزش های توده ای عراق خودآگاه تر است. شعار "نان، کار، آزادی، اداره شورایی" به شعار سراسری جنبش در ایران تبدیل شده  است. ایجاد شوراهای کارگری و مردمی در محل های کار و زندگی و محلات شهرها، سازماندهی کمیته های کمونیستی و کمیته های انقلابی توسط حزب ما در دستور کمونیست های طبقه کارگر و صفوف مردم قرار دارد. این آگاهی و تجارب سازمانی و تاکتیک های مبارزاتی می تواند بعنوان الگو و تجاربی توسط کمونیست های عراق در جامعه جاری شود و تکثیر گردد. جناح چپ جامعه و بویژه کمونیست ها و طبقه کارگر هر دو کشور باید خود را در یک جبهه ببینند و پیشروی هر بخش بعنوان پیشروی بخش دیگر و در خدمت تقویت همدیگر باشد. همکاری و هماهنگی کمونیست های عراق و ایران و از جمله حزب ما و احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان در این شرایط بیش از پیش حیاتی شده است.

دی ماه 98 (ژانویه 2020)

* (بۆپێشەوە (به پیش) یک نشریه چپ در کردستان عراق است.)