بازار ریا / حسن جدارى

شعر
February 20, 2020


بازار ریا!

این شعر، چند ماه پس از به  قدرت رسیدن رژیم

 آزادیکش جمهوری اسلامی، ساخته شده است.

 

موسم رونق بازار ریا میگردد

شهر پرغلغله ورد و دعا میگردد

دردیاری که حکومت به کف اهل ریاست

دین و مذهب، سپر دفع بلا میگردد

همه جا صحبت از این جامعه بی طبقه است

به قیامت مگر این وعده، وفا میگردد!

آن که در شیشه کند خون دل  رنجبران

للعجب یاور و یار فقرا میگردد!

آن که وجدان و خدا و شرفش، سیم و زر است

مظهر دین و شرف، مرد خدا میگردد!

شیخ بسیار سخن از فقرا میگوید

 لیک هرجا، کمک اهل غنا میگردد

صیغه آزاد و حلال است دراین شهر، ولی

صحبت از حرمت فحشا و زنا میگردد!

همه جا تاجر و مالک، همه جا قدرت پول

گفتگو بر سر تحریم ربا میگردد!

گفت زاهد که اگر رحم و مروت باشد

کی در این شهر، یکی خوار و گدا میگردد

به فقیران چو دهد اهل غنا، خمس و زکات

همچو فردوس برین، کشور ما میگردد !

گفتم ای زاهد خود بین، چه فریبی مردم

توده بیدار چو شد، مشت تو وا میگردد

تا که سرمایه بود، ظلم و جنایت باقی است

 همه جا فتنه و آشوب، به پا میگردد

در دیاری که در آن، قدرت سرمایه به جاست

 ظلم و تزویر و ریا، حکم روا میگردد

حاصل کار بسی کارگر زار و نحیف

بهر یک مشت دغل ، سیم و طلا میگردد

گر حکومت به کف کارگر افتد روزی

 توده از پنجه بیداد، رها میگردد

خانه حیله و تزویر و ریا می سوزد

زاهد شهر چه انگشت نما میگردد

بهر بگسستن زنجیر اسارت، تنها

قدرت رنجبران،کارگشا میگردد

 فروردین 1358



 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com