سه مطلب در باره قتل قاسم سلیمانی

محسن ابراهيمى
January 07, 2020

قاسم سلیمانی مهره ای در استراتژی بقا بود! (1)

محسن ابراهیمی

هدف دولت آمریکا از کشتن قاسم سلیمانی هر چه باشد، کشته شدن او برای حکومت اسلامی، ضربه ای به یک حلقه مهم در زنجیر بقاست. در استراتژی بقای حکومت اسلامی است.

حکومت اسلامی سالهاست که برای برای گسترش قلمرو نفوذش در منطقه و ظاهر شدن به عنوان یک قدرت منطقه ای سرمایه گذاری نجومی کرده است. ظاهر شدن به مثابه یک قدرت منطقه ای جایگاه مهمی در استراتژی بقای سیاسی این حکومت داشته و دارد. یک حکومت قدرتمند در منطقه قرار است به یک حکومت در حال احتضار در داخل کمک کند. نیرومند شدن نظامی در خارج، قرار است ضعف و سیاسی در داخل را جبران کند. ثبات نظامی در خاارج قرار است تزلزل سیاسی در داخل را جبران کند.

از نظر جمهوری اسلامی، عراق و سوریه جغرافیای مناسب و اصلی پیشبرد این استراتژی بقای سیاسی در داخل بوده اند. هر دو به این خاطر که به علت از هم گسیخته شدن ساختار سیاسیشان به زمین مساعدی برای ابراز وجود دسته های قومی و مذهبی، مخصوصا جمهوری اسلامی تبدیل شدند. بیدلیل نیست که هم مقابله با قیام مردم سوریه برای سرنگونی حکومت بشار اسد و هم سرکوب قیام مردم عراق علیه حکومت فاسد برای حکومت اسلامی جایگاه بسیارمهمی داشت و دارد.

به این اعتبارسئوالی که با کشته شدن قاسم سلیمانی در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارد این است: چه کار باید کرد که این ضربه محکم به حلقه مهمی از استراتژی بقا را خنثی کرد؟ واکنشهای تاکنونی سران حکومت اسلامی که ترکیبی از رجزخوانی و گنده گویی و تردید و ابهام و نتاقض گویی و سرگیجگی است، نشان میدهد که پاسخ سرراستی برای این معضل ندارند و نمیتوانند داشته باشند.

موانع زیادی در مقابل حکومت اسلامی است که این ضربه را جبران کند. به این در یادداشتی دیگر میپردازم. اما جنبش سرنگونی انقلابی باید و میتواند شکستن یک حلقه مهم از زنجیری که جمهوری اسلامی به آن آویزان بوده است را به فرصتی برای شکستن حلقه های دیگر این زنجیر بکند و این حکومت را به قعر نابودی پرتاب کند.

 5  ژانویه 2020 - 15 دی 1398

قاسم سلیمانی "آسمانی" شد؛ خامنه ای آچمز! (2)

محسن ابراهیمی

بعد از "آسمانی" شدن قاسم سلیمانی حکومت اسلامی در زمین آچمز شده است!

سران حکومت اسلامی که در اثر ناگهانی بودن و شدت بالای ضربه سرگیجه گرفته اند، در میان سخنانی که بیشتر به هذیان شبیه است "انتقامی سخت" را وعده میدهند!

میگویند آمریکا درخواست کرده در همان سطحی ضربه بزنند که آمریکا زده است (جانشین فرمنده سپاه)؛ ضربه محکمی خواهند زد اما عجله ای نیست؛ و این وسط البته نیروهای ترویست نیابتی شان راکت پراکنی پراکنده شان در عراق را شروع کرده اند و ظاهرا دنبال اجرای قصاص این بار در سطح جهان هستند!

یک چیز روشن است. کشته شدن قاسم سلیمانی آنهم همراه با نزدیک به یک دوجین فرماندهان باندهای تروریست اسلامی ضربه ای تکان دهنده به چهره نظامی - امنیتی و به این اعتبار، "اقتدار نظامی" منطقه ای جمهوری اسلامی بود. این "اقتدار نظامی" برای حفظ قدرت سیاسی در ایران حیاتی بود و به این اعتبار بازیابی آن هم حیاتی است!

اما تناقضات زیادی و موانع زیادی در مقابل این "انتقام سخت" وجود دارند که مهمترینش اتفاقا همان بقای سیاسی جمهوری اسلامی است. حکومتی که سالهاست برای بقای سیاسیش، با یک دستش پرچم "مرگ بر آمریکا" بلند کرده و دست دیگرش را برای "مذاکره" با "شیطان بزرگ" دراز کرده است، امروز بعد از نوش جان کردن سیلی محکمی از "شیطان بزرگ" سرش به دوار افتاده است ونمیداند در شرایط جدید همان شعبده بازی تکراری با دو دست را چگونه پیش ببرد. اگر "انتقام سخت" نگیرد، آبروی نداشته اش و به این اعتبار "اقتدار نظامیش" در میان گله گسترده ای از مزدورانش اسلامیش در منطقه به خطر میافتد و خود این زیر پایش را خالیتر میکند و اگر در فکر "انتقامی سخت" باشد (که موانع زیادی دستش را می بندد) با انتقامی سختتر ضربه ای حتی محکتر میخورد و به طور کامل فرو می پاشد.

جمهوری اسلامی در موقعیت بسیار بدی قرار گرفته است. حذف قاسم سلیمانی، دست راست خامنه ای، مهره اصلی سازمان دادن باندهای ترویست اسلامی در منطقه، موقعیت نیروها در منطقه را دگرگون کرده است و در شظرنج سیاسی-نظامی منطقه جمهوری اسلامی را آچمز کرده است. اگر چه آچمز نسبی و نه آچمز مطلق. جمهوری اسلامی هر طور مهره هایش را تکان دهد، ولی فقیه و بارگاه اسلامیش در موقعیت خطرناکتر از گذشته قرار خواهند گرفت.

با توجه به این موقعیت جدید آیا خطر جنگ جدی است؟ اوضاع به سرعت به طرف جنگ پیش میرود.؟ این سئوال مهمی است که باید جداگانه به آن پرداخت.

5 ژانویه 2020 - 15 دی 1398

تشییع جنازه ای فاشیستی: از فرمانده گشتاپو تا فرمانده قدس! (3)

 

محسن ابراهیمی


راینهارت هایدریش از بالاترین مسئولان اس اس و فرمانده گشتاپو بود. او نقش برجسته ای در هولوکاست داشت و به "قصاب پراگ" مشهور بود. هیتلر به او لقب "مردی با قلب آهنین" داده بود. و وقتی این جنایتکار توسط پارتیزانهای چک به درک واصل شد؛ هیتلر بزرگترین نشان افتخار آلمان نازی را بر تابوتش نصب کرد و دستگاه پروپاگاندای نازیها برای او تشییع جنازه بزرگی سازمان داد. تشییع جنازه ای بسیار بزرگتر از آنچه دستگاه پروپاگاندای حکومت اسلامی برای قاسم سلیمانی سازمان داده است.


هایدریش نقش مهمی در تثبیت ایدئولوژی فاشیستی و حفظ قدرت نازیها ایفا کرده بود. آن تشییع جنازه قرار بود از هایدریش اسطوره ای بسازد، اسطوره ای که زیر سایه سنگینش، بعد از نابودی جسم "قصاب پراگ"، روحش برای بقای فاشیسم و نازیسم نقش بازی کند.


اما سه سال بعد از مرگ هایدریش، نه تنها حتی از جسم خودش در گورش خبری نبود بلکه جسم و جان و روح فاشیسم هیتلری همراه با خود هیتلر در پناهگاهش به زباله دان ریخته شد!


***

 

حکومت اسلامی بیست سال تمام کرور کرور پول و اسلحه و مزدور به پای فرمانده قدسش ریخته بود تا بتواند بر روی جنازه های مردم لبنان و سوریه و عراق برای اسلام سیاسی در حال احتضار "هلال شیعی" بسازد. و قاسم سلیمانی برای تحقق این هدف با قساوت تمام در سرکوب مردم منطقه مخصوصا سوریه نقش ایفاه کرده بود.


قابل انتظار بود. حالا که قصاب سوریه به آرزوی همیشگی اش که نوشیدن شربت شهادت در عراق - ولو از دست شیطان بزرگ - نصیبش شد، حکومت اسلامی دستگاه تبلیغاتی و همه امکانات لشکری و کشوریش را به راه انداخت تا تشییع جنازه ای بزرگ سازمان دهد. تشییع جنازه ای که قبل از آمریکا مردمی را بترساند که همین دو ماه پیش قاسم سلیمانی گله های چاقوکش حشدالشعبی را برای سرکوبشان به خوزستان ریخته بود. تشییع جنازه ای که روح قصاب سوریه را همچون روح قصاب پراگ در خدمت بقای جسم پوک حکومت اسلامی قراردهد!


سه روز عزای عمومی، تعطیلی مدارس، بسیج گله مداحان و امامان جمعه برای دست بردن به درام خرافی حسین مظلوم و تحریک عواطف خرافی، تکرار داستان پوچی که اگر قاسم در عراق نبود ابوبکر وارد ایران میشد، گریه های مظلومانه از ولی فقیه گرفته تا قاضی القضاتی که از پوزه اش خون میچکد، همه و همه زمینه ای بودند تا حکومت اسلامی در چند شهر بزرگ برای جنازه قصاب سوریه نمایش محبوبیت و برای خودش نمایش قدرت راه بیاندازد.


نتیجه: در چند شهر بزرگ در روزهای مختلف مراسم راه انداختند. در روزهای مختلف چون می بایست گله های سینه زن را مثلا از مشهد روز بعد به چراگاه مصلای تهران بیاورند. و به این ترتیب، جمهوری اسلامی با حضور جمعیتهای کرایه ای، ساندیس خورهای اسلامی، عقب مانده های خرافاتی، شاید حتی احمقهایی که باور کرده اند حاج قاسم خودش یک رامبوی اسلامی است، رمه بزرگی از آقازاده ها و سهامداران بزرگ و کوچک شرک سهامی چپاول به نام جمهوری اسلامی و بالاخره ابواب جمعی بزرگی از نیروهای انتظامی و امنیتی و پاسداران و بسیجیها البته این بار با لباسهای شخصیشان، چند نمایش فاشیستی-اسلامی بزرگ برای نسخه اسلامی - ایرانی "قصاب پراگ" راه انداخت.



بگذارید ژورنالیستها و گزارشگران الجزیره و بی بی سی و انواع و اقسام رسانه های سر به دولتها بعضا به خاطر حماقت ژورنالیستی، بعضا به خاطر نگاه وارونه و ایدئولوژیک خودشان و بعضا شاید به خاطر حفظ شغلشان برای انعکاس این مراسمها با عناوینی مثل "محبوبیت ژنرال"، "سیل جمعیت" و "همبستگی ملی" حول یک قاتل اسلامی پای همدیگر را لگد کنند، اما اکثریت مردم محروم و ستمدیده ایران که در فاصله دو سال دو قیام بزرگ در بیش از 300 شهر برای رها شدن از جمهوری اسلامی دست زدند، خوب میدانند که حتی ده تا تشییع جنازه دولتی - اسلامی - فاشیستی روی هم نمی تواند انگشت کوچک تشییع جنازه پیکر منفور جمهوری اسلامی باشد که یک جامعه جان به لب رسیده 80 میلیونی تدارکش را می بینند! قیام آبان میخ بزرگ دیگری بود بر تابوتی که در چنین تشییع جنازه بزرگی به گور سپرده خواهد شد.


6 ژانویه 2020 - 16 دیه 1398

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com