"تروریستی که بە فنا رفت و صورتکهایی که عیان"

ئاسو سهامی
January 07, 2020

"تروریستی که بە فنا رفت و صورتکهایی که عیان"

 

قاسم سلیمانی یکی از خطرناکترین تروریستیهای جهان که نه تنها یکی از سیاست گذاران و پایه های رژیم تروریستی جمهوری اسلامی بود، بلکه خود نیز مجری و فرماندهی اجرای این سیاستها را بر عهده داشت، روز جمعه توسط دولت آمریکا که خود یکی از دولتهای جنایتکار تاریخ بشریت است، کشته شد. بی شک اگر بخواهیم تاریخ هر کدام از طرفهای درگیر یعنی دولت آمریکا و جمهوری اسلامی را در رابطه با تمام جنایتهای که در طول تاریخ ننگینشان انجام داد اند را نقد کنیم مثنوی هفتاد من خواهد شد.

آمریکا با کشتن قاسم سلیمانی چه اهدافی را در منطقه دنبال می کند؟ ایران چە سودی از کشتن سلیمانی خواهد برد؟ همگی مطلع هستیم که در جریان خیزش مردمی در آبان ماه و روز دانشجو امسال در ایران و حتی در خیزشهای انقلابی در کشورهای عراق و لبنان موجی از جنبش ضد سرمایه داری، ضد اسلامی و ضد آمریکایی به راه افتاده و مردم دیگر نه تنها هیچ امید و توهمی به این دول ندارند، بلکه آشکارا خشم و تنفر خود را از رژیم حاکم بر ایران و آمریکا و سیاستهایش را در قالب شعارهایشان ابراز داشته اند. مردم به درستی آمریکا و سیاستهایش را می شناسند و خوب می دانند که هر چند وقت یکبار تروریستهایی که خود از بانیّان و سازنده گان آن است از قبیل بن لادن، زرقاوی، بغدادی و سلیمانی را به جهت به انحراف کشیدن اذهان عمومی، به قتل می رساند، مخصوصا که چند وقتیست که موضوع استیضاح ترامپ در گوشه و کنار شنیده می شود و یا اینکه جمهوری اسلامی که در بحرانی عمیق سیاسی و اقتصادی دست و پا می زند و هر چند وقت یکبار اعتراضات مردمی پایه های لرزان رژیم را نشانه می گیرد، تمامی سعی خود کرده تا این بحرانها را به خارج از مرزهایش منتقل کرده و با گسترش هلال شیعی در منطقه وضعیت خود را بهبود بخشد.

همه ما به این نکته واقف هستیم که در طول چهل سال حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی این دو دولت مکمل همدیگر بوده اند و در سخت ترین شرایط به یاری همدیگر شتافته اند، آمریکا بسیار راحت تر و خیلی پیشتر می توانست قاسم سلیمانی را دستگیر و یا بکشد، اما چرا الان؟ بی شک جمهوری اسلامی از کشته شدن سلیمانی بیشترین بهره را بُرد و خون تازه ای به تن فرسوده اش وارد شد. از یک سو با ایجاد این وضعیت رژیم با دستی باز تر اقدام به ملیتاریزه کردن شهرها و سرکوب و دستگیری مردم معترض خواهد کرد و همچنین با پروپاگاند خود از احساسات وطن پرستی و شیعه گری، یکسری از مردم فریب خورده را دور خود جمع کرده و ذهن آنها را از تمامی مشکلاتی که خود رژیم برایشان ایجاد کرده منحرف کند  و با  کشاندن این تعداد مردم فریب خورده به پای صندوقهای رای مشروعیتی برای خود دست و پا کند.

از سوی دیگر کشتن قاسم سلیمانی شاید در کوتاه مدت جدال میان جناح های رژیم را آرامتر کرده و نوعی اتحاد کاذب در بین آنها ایجاد خواهد کرد. بی شک این اتحاد عمر چندانی نخواهد یافت و با آرامتر شدن فضا و سرکوب خیزشهای مردمی دوباره اختلافات بین جناح های رژیم شدت خواهد گرفت.

اما فارغ از تمامی این تفاسیر به تجربه ثابت شده است که هر موقع اعتراضاتی در ایران شروع و پایه های نظام را هدف قرار می دهد، آمریکا به کمک رژیم ایران آمده و با به راه انداختن جنگ زرگری و با تهدیدات آبکی و نظامی کردن فضا، سعی کرده که مردم معترض را به خانه هایشان براند. همه ما به خوبی می دانیم که نه رژیم ایران در موقعیتیست که بتواند به آمریکا ضربه ای بزند و با اقتصاد ویرانی که دارد این توانایی را ندارد که به با آمریکا را برود و چاله نابودی خودش را نه حتی از سوی آمریکا، بلکه به دست خود مردم برای خود بکِنَد.

آنطرفتر نیز آمریکا هنوز در باتلاقی که در سوریه، عراق و افغانستان درست کرده است دست و پا می زند و نه اذهان عمومی جهان و نه کنگره آمریکا و نه حتی هم حزبی های دونالد ترامپ آمادگی شروع یک جنگ دیگر را دارند، حتی ترامپ بارها اعلام کرده است که دولت آمریکا قصد تغیر رژیم ایران را ندارد، آمریکا در یک بده بستان مستقیم و یا غیر مستقیم به ماندگاری رژیم جمهوری اسلامی کمک می کند و به این ترتیب با بزرگ نشان دادن خطر رژیم ایران و ایجاد فضای جنگی ملیاردها دلار اسلحه به همپیمانان خود در منطقه یعنی کشورهای خلیج می فروشد، حال بد نیست اگر هر چند وقت یکبار با یک عملیات ایذائی جلوی ماجراجویی های جمهوری اسلامی ایران را بگیرد و از ایجاد جنگ نیابتی در منطقه توسط این رژیم جلوگیری کند، وجود جمهوری اسلامی برای آمریکا یک منبع درآمد عالی و یکی از بهانه های حضورش در منطقه است، بی شک تفسیر و تحلیل اوضاع منطقه نه در حوصله این نگارش است و نه نگارنده آن توانایی و تخصص را دارد که این اتفاقات را به درستی و با ذکر جزئیات تحلیل کند.

اما هر چه هست با کشته شدن قاسم سلیمانی دوبارە قند در دل بسیاریها آب شد وشاخکهایشان دوبارە در توهم سوار شدن بر تانک های آمریکایی در مغز گندیده شان شروع بە جنبیدن کرد.

بدنبال کشته شدن تروریست قاسم سلیمانی شاهد واکنش های بسیاری در این رابطه بودیم، جدا از سوگواری همپیمانان رژیم جمهوری اسلامی در کردستان عراق و پیامهای تشکر، قدر دانی و سوگواریشان برای مرگ قاسم سلیمانی باید به این جنابان و مردم کوردستان عراق یادآوری کرد که موضوع رفراندوم که مطرح شد و برایش رای گیری کردید، تصرف شهر کرکوک و سرکوب خونین آن به فرماندهی مستقیم قاسم سلیمانی و نیروهای حشد شعبی انجام گرفت و به فنا رفت. اگر امروز حاکمان کورد در کردستان عراق بابت فراری دادن داعش از قاسم سلیمانی تشکر می کنند، تنها پوشالی بودن خود و نیروهای پیشمرگه را اثبات می کنند و بس، نیروی پیشمرگه در کردستان عراق تنها برای سرکوب خود مردم کورد و حفاظت از دم و دستگاها ومسئولین حکومتیست  و نه دفاع از مردم در قبال خطر داعش و غیره. 

همچنین شاهد بودیم که بسیاری از بنام هنرمندان، روشنفکران، نویسندگان و افراد سیاسی در داخل و خارج از کشور از حول حلیم به دیگ افتادند و با پیام های تسلیتی که منتشر کردند صف خود را از صف مردم و مبارزات عدالتخواهی جدا کردند و سرسپردگیشان را به رژيم اثبات.

در کل می توان واکنش ها را به چند دسته تقسیم کرد:

۱- جبهه مردمی: با کشته شدن قاسم سلیمانی شمار بسیار زیادی از مردم نتوانستند خوشحالی خود را پنهان کنند و به شیوه های مختلف شادی خود را ابراز کردند. مردمی که کارد به استخوانشان رسیده است و از جمهوری اسلامی و عواملش که بانی و مسبب تمامی بدبختی هایشان هستند بیزارند.

همچنین احزاب و شخصیتهایی چپ و کمونیست که خود را متعلق به مردم و طبقه کارگر می دانند ضمن نقد همیشگی سیاستهای آمریکا، لحظه ای از مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی غافل نبوده اند.

۲-اما در مقابل این جبهه مردمی جبهه رژیم و مزدوران رژیم بود که با کشته شدن یکی از جانیان رژیم ناراحت و نگران شدند و در ظاهر با شاخ و شانه کشیدن به آمریکا، به جبهه مردمی و معترضین آبان ماه هشدار دادند که دست از پا خطا نکنند و به خانه هایشان برگردند.

۳- در کنار این جبهه ضد مردمی یکسری انگل، مزدور، نان به نرخ روز خُور، یکسری که نام هنرمند و نویسنده را بر خود گذاشته اند و هیچ دغدغه ای بجز جیب و شکم خود ندارند، صورتکها را از چهره برداشتند و در کنار رژیم ایستادند، برای این انگلها نه فقر و فلاکت مردم مهم است، نه جنایتهای رژیم، آنچه که مهم است موقعّیت و جیبشان است، که با تعرض به سفره خالی مردم پر می شود.

کسانی که در طول چهل سال جنایت رژیم چهل سال  کشتار چهل سال فقر و بدبختی، چهل سال بی حرمتی ، سرکوب، خفقان و استثمار انسان سکوت کرده بودند، جهت خودشیرینی و اثبات خودفروختگی خود با عجله پیام های تسلیتی را انتشار دادند.

بی گمان این قشر واپسگرا، اسلام زده، ضد مردم، مرتجع با هر ایده و مرامی که دارند، شریک جنایتهای رژیم هستند و در جبهه ضد مردمی قرار دارند و هیچ اما و اگری را بر نمی تابد. این آل احمدهای پلاستیکی، با کشته شدن یک جنایتکار و سوگواریشان برای او عمق تعفن، لجن بودن خود را آشکار کردند به شیوه ای که بوی گندشان عالمی را در برگرفته.

کشته شدن این تروریست باعث شد صف مردم آزادیخواه  و برابری طلب را از صف این مرتجعین، واپسگراها و شرکای جنایات رژیم جمهوری اسلامی جدا گردد و چهره واقعی این اراذل را عیان گشت.

۴- در کنار این دو جبهه شاهد سکوت آگاهانه یکسری از احزاب، شخصیتهای سیاسی و نخبگان جامعه هستیم، شاید بهترین اسمی که بر آنها می توان گذاشت کلمه خنثی و یا منفعل است، این احزاب و افراد با موضعگیری بینابینی هر بار هم به میخ می کوبند و هم به تخته موجودیت خود را حفظ کرده اند. این احزاب و افراد نه جرات ابراز خوشحالی دارند که نکند رژیم از آنها ناراحت شود و موضوع مذاکره فراموش شود و نه جرات آنکه آمریکا را ناراحت کنند و همین باعث  شود زین پس آمریکا سر کیسه های دلار را سفت کند و از دلارهای آمریکا  و عربستان دیگر خبری نباشد.

به قول یکی از دوستان زن یک کم حامله را نداریم، باید یا این طرفی بود یا آن طرفی، (منظور نگارنده جبهه مردمی و جبهه علیه مردم است که بی شک رژیم جمهوری اسلامی و آمریکا هردو در جبهه علیه مردم قرار دارند) نان به نرخ روز خوردن و زندگی شتر مرغی از خصوصیات این منفعلیت است. کسانس که همانند لاشخورانی منتظرند تا تقی به توقی بخورد و مشغول چریدن شوند، این احزاب و افراد باید از سوی طبقه کارگر و مردم مبارز ایران افشا، رسوا، تردد و بایکوت شوند.

(اگر پرولتاريا منتظر ھرزگان دموکرات بماند تا ساعت آزادی‌شان را به آن‌ھا اطلاع دھند، برای ھميشه برده خواھند ماند. آموزش کارگران برای تشخيص ھرزگان مرتجع پشت تمام ماسک‌ھای آنان، تحقير آن‌ھا صرف نظر از ماسک‌شان اولين و مهم‌ترين وظيفه‌ی انقلابيون است! "لئون_تروتسکی") 

طبقه کارگر و مردم ایران بدرستی براین نکته واقف هستند که توازن قوا در ایران و سطح منطقه  به نفع مبارزات توده های مردم و به ضرر جمهوری اسلامی و حتی آمریکاست و به همین دلیل است که رژیم تلاش خواهد کرد که بدنبال مرگ قاسم سلیمانی با به راه انداختن یک جنگ زرگری با آمریکا و ایجاد فضای جنگی و ملتهّب، به این بهانه طبقه کارگر و توده های جان به لب رسیده ایران را مرعوب و از خواست و مطالبات خود منصرف و اذهان عمومی را از ادامه مبارزه برای تحقق خواسته هایشان منحرف نماید.

بی شک مردم مبارز ایران و خصوص طبقه کارگر بعد از سالها مبارزه با یکی از هارترین رژیمهای دیکتاتور در جهان به درستی سّره را از نا سّره تشخیص می دهند و اجازه نخواهند داد که تبلیغات و شعارهای رنگی احزاب و افراد خنثی و تهدید و ارعاب رژیم جمهوری اسلامی به مبارزاتشان خللی وارد کند و در طول مبارزات خود ضمن افشای سیاستهای آمریکا و دوّل  سرمایه داری، ماهیت و اهداف و سیاستهای ضد انسانی آمریکا را عیان کنند.

طبقه کارگر بدرستی می داند که جبهه آنها ربطی به کشمکش جمهوری اسلامی و آمریکا ندارد و در کنار هیچ کدام از طرفهای درگیر قرار نمی گیرند و صف مبارزه خود را سوا از هر کشمکشی بین این دو رژیم جدا کرده و تا سرنگونی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و تحقق کامل تمام خواسته ها و بنیاد گذاشتن یک دنیای آزاد و برابر به مبارزات خود ادامه خواهند داد.

زنده باد مبارزات توده های زحمتکش در ایران، عراق و لبنان

زنده باد سوسیالیسم

ئاسو سهامی

۶ ژانویه ۲۰۲۰


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com