جنگهای ترکیبی

مطالب ترجمه شده
November 20, 2019

جنگهای ترکیبی

آندریوف کوریبکو

 

  1. قانون جنگ ترکیبی

اوریانتال ریویو – 4 مارس 2016

Guerres hybrides :
1. La loi de la guerre hybride

Par Andrew Korybko (USA) – Le 4 mars 2016 – Source Oriental Review

اوریانتال ریویو Oriental Review با خوشبختی تمام اعلام می کند که ما دائماً آخرین پژوهشهای آندریوف کوریبکو را دربارۀ جنگهای ترکیبی[1] ( جنگ های هیبرید) منتشر خواهیم کرد. با الهام از استراتژیهائی که در کتابی به همین نام در سال گذشته منتشر کرده، آندریوف پارادایم جدیدی را برای مناسبات بین المللی به رشتۀ تحریر درآورده و ابداع او در کار بست روش همراهی[2]و آزمونِ نظریه است. قانون جنگ ترکیبی، نام سری مقاله های جدید او، مشخصاً می گوید که : هدف بزرگ پشت هر جنگ ترکیبی مخدوش کردن طرحهای [جهان] چند قطبی ست که کشورهای حاکم را در اتصال با یکدگیر قرار می دهد و با توطئه چینی جنگها و برخوردهای هویتی که از بیرون تحریک می شود (قومی، مذهبی، منطقه ای، سیاسی، و مانند اینها.) در بطن دولت  گذرگاه[3] هدف گرفته شده است.

 همکاریها و ائتلافهای اورآسیائیِ روسیه و طرح های راه ابریشم چین اهداف ایالات متحده در استراتژی جنگ ترکیبی در سطح جهانی است، که بخش های وسیعی از مناطق جغرافیائی را به میدان نبرد تبدیل می کند. آندریوف «هارتلند» بزرگ را بررسی می کند، کشورهای بالکان، انجمن ملل آسیای جنوب شرقی  (ASEAN)، آفریقای فرا اقیانوسی و آمریکای لاتین برای تشخیص شکنندگی هر یک از دولتهای واقع در مسیر  مربوطه در مقابل این نوع جنگ انقلابی نامتعارف.

یکتا روش شناختی او است که منشأ متغییرهای  قومی، مذهبی، تاریخی، محدودیتهای دولتی، جغرافیای فیزیکی و تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی را در بررسی تحلیل کامل ضعفهای هر یک از کشورها  در مقابل جنگ ترکیبی نشان می دهد. انگیزۀ او در تحلیل هایش این است که روشهای پیشبینی پذیری را آشکار کند که ایالات متحده می تواند برای بی ثبات سازی کشورهای هدف گیری شده به کار ببندد، و بر این اساس به تصمیم گیرنده ها و مردم هشدار می دهد تا آنان بتوانند بهتر برای مقابله با برخی سناریوهائی که از پیش تعیین شده و به تدریج به عمل در می آید آمادگی داشته باشند.

***

قانون جنگ ترکیبی

جنگ ترکیبی یکی از مهمترین  پیشرفتهای استراتژیک ایالات متحدۀ آمریکاست که تا کنون هرگز [تا این اندازه] به مثابه نوک حمله و تبدیل انقلاب رنگی به جنگ نامتعارف به کار نرفته و باید تا دهه های آینده بر تمایلات بی ثبات ساز تسلط داشته باشد.

آنانی که با رویکرد ژئوپلیتیک از دیدگاه جنگ ترکیبی چندان آشنائی ندارند باید با این مقوله انس یبشتری بگیرند تا بتوانند مکان وقوع جنگهای آینده را بهتر تشخیص دهند، ولی در واقع تشخیص مناطق و کشورهائی قربانی که در معرض این نوع نوین از تجاوز خشونت آمیز قرار دارند چندان هم کار مشکلی نیست. کلید پیشبینی در پذیرش این امر است که جنگ های ترکیبی جنگهای نامتعارفی هستند که از خارج تحریک شده و روی تخریب خرابکارانۀ منافع جغرافیای اقتصادی[4] عینی اتکا دارد. با حرکت از این نقطۀ آغازین، نسبتاً تشخیص مکانی که در آینده ضربۀ باید وارد شود ساده خواهد بود.

نخستین سری با توضیح الگوهای پشت پردۀ جنگ ترکیبی و تعمیق درک خواننده از پیرامون استراتژیک شروع می شود. سپس، نشان خواهیم داد که چگونه چارچوبی که پیش از این تدارک دیده شده (یعنی الگوهای پشت پردۀ جنگ ترکیبی ...) در واقع در کوران جنگهای ایالات متحده در سوریه و اوکراین یعنی دو قربانی اول جنگهای ترکیبی مطرح بوده است.

La partie suivante examine toutes les leçons qui ont été apprises jusqu’ici et les rejoue en prévision des prochains théâtres de guerre hybride pour détecter les déclencheurs géopolitiques les plus vulnérables. Les ajouts ultérieurs à la série vont désormais se concentrer sur ces régions et développer pourquoi elles sont si stratégiquement et socio-politiquement vulnérables pour devenir les prochaines victimes de la guerre post-moderne des États-Unis.

در بخش بعدی همۀ درسهائی را که تا اینجا آموخته ایم به آزمون می گذاریم و آنها را در پیشبینی صحنه های جنگ ترکیبی آینده برای تشخیص شکننده ترین جرقه های ژئوپلیتیک  دوباره به کار می بریم. افزوده های (مکمل های) مابعدی در این سری از بررسی ها از این پس روی این مناطق تمرکز خواهند یافت و سپس در گسترش خود نشان خواهند داد که چرا این مناطق تا این اندازه از دیدگاه استراتژیک و جامعه شناختی سیاسی شکننده بوده اند که به قربانی های بعدی جنگ پسا مدرن ایالات متحده تبدیل شده اند.

الگوی جنگ ترکیبی

نخستین چیزی که باید دربارۀ جنگ ترکیبی بدانیم این است که هرگز علیه یک هم پیمان یا کشوری که ایالات متحده از پیش در زیر بناهای آنجا منافع حیاتی دارد به راه نمی افتد.

کنترل فرآیندهای هرج و مرج زا که طی استراتاژم تغییر رژیم از نوع پست مدرن به پا می شود ناممکن است و آتش ژئوپلیتیک می تواند به همین ترتیب علیه ایالات متحده شعله ور شود که واشنگتن می کوشد تا آن را مستقیماً یا به شکل غیر مستقیم به سوی رقیبان چند قطبی اش هدایت کند. نسبتاً، به همین علت ایالات متحده هرگز جنگ ترکیبی را در جائی که منافعش[5] too big to fail است بر پا نمی کند، حتا اگر ارزیابی همزمان نسبی باشد و احتمالاً بتواند به سرعت بر حسب شرایط جغرافیای سیاسی تغییر کند. با وجود این، یک قاعدۀ عمومی باقی می ماند و آن هم این است که ایالات متحده هرگز عمداً منافع خودش را تخریب نمی کند، مگر این که امتیازی در سیاست سرزمین سوخته هنگام بیرون آمدن از میدان عملیات داشته باشد. این وضعیت در صورتی که ایالات متحده مجبور به ترک خاورمیانه باشد در مورد عربستان سعودی قابل تصور است.

تعیین کننده های ژئو استراتژیک و اقتصادی

پیش از آنکه به بنیادهای ژئو اقتصادی جنگ ترگیبی بپردازیم، لازم است بطور کاملاً مشخص توضیح دهیم که ایالات متحده نیز مشکلات ژئو استراتژیک خود را دارد، برای مثال به دام انداختن از پیش تعیین شدۀ روسیه در باتلاق «بازگشت برژینسکی» Revers de Brzezinski  (با مراجعه به این مقاله «بازگشت برژینسکی»). همانگونه که نویسنده یادآور می شود هم زمان در اروپای شرقی از طریق دونباس در قفقاز برای ناگورنو قره باغ (ارتفاعات قره باغ یا قره باغ کوهستانی) Haut-Karabakh و در آسیای مرکز از طریق درۀ فَرغانه vallée de Fergana. می تواند به اجرا گذاشته شود. و اگر باید با تحریکات برنامه ریزی شده در زمان همآهنگ شود، این تلۀ سه گانه می تواند با بدام انداختن خرس روسی به شکل مؤثر و  دائمی کشنده باشد. این طرح ماکیاولیک همواره به مثابه خطر بر جا می ماند زیرا به واقعیتی انکار ناپذیر در زمینۀ ژئو پلیتیک اتکا دارد، و بهترین کاری که روسیه می تواند انجام دهد تلاش برای پیشدستی نسبت به شعله ور شدن آتش در پیرامون کشور به شکل پی در پی در مناطق پسا شوروی است، یا پاسخگوئی سریع و مناسب به بحرانهای آمریکائی در زمان و مکانی که به وقوع می پیوندد. عناصر ژئو استراتژیک در جنگ ترکیبی از عناصر ژئو اکونومیک تفکیک ناپذیر است، به ویژه در مورد روسیه. ولی به همچنین برای گسترش اهمیت الگوی مورد بررسی در اینجا به اهداف دیگری مانند چین و ایران، ضروری ست که استراتاژم «بازگشت برژینسکی» Revers de Brzezinski را به عنوان شرط اولیه ندیده بگیریم و بجای آن روی مزیت انگیزه های اقتصادی ایالات متحده در هر مورد متمرکز شویم.

هدف بزرگ در پشت پردۀ هر جنگی از نوع ترکیبی مخدوش کردن طرح های چند قطبی فراملی مشترک از طریق جنگهای هویتی تحریک شده از بیرون (قومی، مذهبی، منطقه ای، سیاسی و مانند اینها) در بطن دولت گذرگاه و هدف گیری شده است.

این الگو به روشنی در سوریه و اوکراین دیده می شود، این قانون جنگ ترکیبی ست. تاکتیکهای ویژه و تکنولوژیهای سیاسی [2. مفهوم تکنولوژی سیاسی به همچنین توسط دمیتری اولوف Dmitry Orlov در سری مقالاتش دربارۀ حوزۀ فنی (تکنو اِسفر)][6] که در هر یک از طرح های بی ثبات ساز به کار برده شده می تواند با یکدیگر تفاوت داشته باشد، ولی مفهوم استراتژیک به اصل بنیادی وفادار باقی می ماند.

با به حساب آوردن این هدف نهائی، اکنون می توانیم از عرصۀ نظری به عرصه عملی گام بگذاریم و شروع کنیم به ترسیم مسیر جاده های جفرافیائی در طرح های مختلفی که ایالات متحده می خواهد هدف گیری کند.

برای تشخیص طرح های چند قطبی فراملی مشترک که در اینجا به آنها مراجعه می کنیم، می توانیم بگوئیم که یا به انرژی اتکا داشته و یا در حد مؤسسه یا اقتصادی بوده است. هر اندازه بین این سه مقوله نقاط اتصالی بیشتری وجود داشته باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که سناریوی جنگ ترکیبی برای کشور مشخصی طرح ریزی شود.

شکنندگی ساختار اجتماعی- سیاسی

از وقتی که ایالات متحده هدف [جنگی] خودش را شناسائی می کند، به جستجوی شکنندگی های ساختاری می پردازد تا در جنگ ترکیبی آینده از آنها بهره برداری کند. از دیدگاه محتوائی، اهداف فیزیکی نیستند که مورد حملۀ تروریستی قرار می گیرند یعنی اهدافی مانند مراکز برق و جاده ها (حتا اگر چنین اهدافی در فهرست وجود داشته باشد، ولی به وسیلۀ گروهای بی ثبات ساز متفاوتی انجام می شود) ولی خصوصیات اجتماعی سیاسی که برای مداخلۀ تحریفگرانه تعیین شده اند، به هدف تحریک برخی تفاوتهای جمعیتی در بافت ملی موجود، و در نتیجه توجیه شورش در آینده علیه قدرت حاکم که باید از خارج  هدایت شود.

در ذیل شکنندگی های ساختار اجتماعی و سیاسی را که بیش از همه  در تدارک جنگ ترکیبی رایج بوده  یادآور می شویم، و اگر هر یک از آنها بتواند به منطقۀ جغرافیائی خاصی تعلق داشته باشد، در این صورت می تواند واقعاً به مثابه آهن ربا برای تحریک مردم در جریان انقلاب رنگی مورد استفاده قرار گیرد و در ادامه به مثابه تعیین خط مرزی مقدماتی برای برخی وجوه جنگ نامتعارف عمل کند :

- قومیت

- مذهب

- تاریخ

- محدوده های دولتی

- تفاوتهای اجتماعی – اقتصادی

- جغرافیای طبیعی

هر از اندازه دستیابی به  نقاط اتصال و در هم تنیدگی بین هر یک از این عناصر بیشتر باشد ظرفیت انرژی در جنگ ترکیبی در آینده شدیدتر خواهد بود  و هر یک از متغییرهای نقاط اتصال به شکل فزاینده اعتبار عمومی اردوگاه آینده و توان آن را در دراز مدت افزایش خواهد داد.

 پیش شرط

 جنگهای ترکیبی همیشه مسبوق به یک دورۀ پیش شرط اجتماعی و ساختاری است. نخستین نوع از وجوه اطلاعاتی و قدرت نرم استفاده می کند که می خواهد پذیرش بی ثبات سازی که از جهت مخالف می آید را به حداکثر برساند به مردم را به سوئی هدایت کند که به ضرورت برخی حرکات برای تغییر وضعیت کنونی باور کنند ( یا پذیرش منفعلانۀ از سوی برخی دیگر).

دومین نوع مربوط است به ترفندهای مختلفی که ایالات متحده برای وادار کردن دولت هدف گرفته شده به کار می بندد تا [این دولت که به مرگ محکوم شده] ناخواسته به وخیمتر کردن تفاوتهای (یا اختلافهای) اجتماعی و سیاسی که پیش از این [در نقشۀ راه جنگ ترکیبی] شناسائی شده دامن بزند، و به این هدف که نارضایتی و خشم روی موضوع هویت به ایجاد شکاف بیانجامد. بر این اساس، ملتهائی که دچار شکاف شده اند نسبت به پیش شرط اجتماعی و کار تخریبی از سوی سازمانهای غیر دولتی (ONG) با رویکردهای بیش از پیش سیاسی (که در غالب موارد به بنیاد سوروس Foncation Soros و یا به بنیاد ملی برای دمکراسی Naional Endowment for Democracy- NED وابستگی دارند) حساسیت بیشتری پیدا می کنند.

به هدف گسترش تاکتیکهای ساختاری در امر پیش شرطها،  اعمال مجازاتها (تحریم) به مثابه ابزاری ست که به شکل خیلی رایج به کار بسته می شود و شهرت جهانی نیز دارد : هدف ضمنی از این راهکار (هر چند که همیشه با موفقیت همراه نیست)  همیشه سخت تر کردن زندگی برای شهروندان بوده و بر آن است که فکر تغییر رژیم در ذهنیت شهروندان متوسط مقبولیت عام بیابد و در نتیجه آسانتر آلت دست قرار گرفته و به تحریکات خارجی واکنش نشان دهند.

یک روش دیگری نیز وجود دارد که به دلیل ساخت و ساز مخفیانه اش کمتر شناخته شده است، ولی به یمن حضور همه جائی اش [دلار همه جا هست] برای دست یابی به این هدف خیلی مورد استفاده قرار می گیرد. این آن عنصری ست که به ایالات متحده این توانائی را می دهد تا برای برخی عملکردهای بودجۀ دولت هدف گرفته شده تعیین تکلیف کند و اثر گذار باشد. به این معنا که ایالات متحده می تواند با توجه به قدرت دلار حجم درآمدی که آن دولت دریافت می کند و مشخصاً چگونه به مصرف رساندن آن را نیز در کنترل خود داشته باشد.

ضربه ای که  بحران جهانی انرژی و بهای مواد خام اولیه به کشورهای صادر کننده وارد آورد فوق العاده سخت بود، زیرا بسیاری از این کشورها به شکل نابرابری به فروش این منابع برای پاسخگوئی به نیازهای مالیاتی شان وابسته اند، و سرانجام، کاهش درآمد کمابیش همیشه به کاهش خرجهای اجتماعی می انجامد. به موازات این رویداد، برخی دولتها با تهدیدات امنیتی که از سوی ایالات متحدۀ آمریکا تدارک دیده شده روبرو و مجبور می شوند که به فوریت پاسخگوی آن باشند. اجبار در خرج های پیشبینی نشده برای برنامۀ دفاع، یعنی خرج هائی که در وضعیت عادی می توانست به امور اجتماعی اختصاص یابد. هر یک از این دامها (کاهش درآمد و مخارج امنیتی) به تنهائی به هدف کاهش خرج های دولت برای امور اجتماعی به گونه ای تنظیم می شود که در دراز مدت شرایط ضروری برای آماده سازی چشم اندازهای انقلاب رنگی به مثابه نخستین گام در جنگ ترکیبی را فراهم  کند.

در وضعیتی که دولتی هم زمان در مقابل سقوط درآمد و نیاز پیشبینی نشده برای بودجۀ دفاع قرار بگیرد، نتیجۀ آن تسریع در کاهش خدمات اجتماعی خواهد بود و می تواند تقویم انقلاب رنگی را از دراز مدت به کوتاه مدت به جلو بیاندازد، بر حسب وخامت بحران ملی حاصل از آن و موفقیتی که سازمان های غیر دولتی (ONG) زیر نفوذ آمریکا علیه دولت در سازماندهی سیاسی گروه هائی که در مدار هویت بسیج و سابقاً آزمون شده اند بدست می آورند.

 

ادامه دارد

 

 

دربارۀ آندریوف کوریبکو

تحلیلگر سیاسی آمریکائی مستقر در مسکو، کارشناس امور استراتژیک ایالات متحده در آفریقا، اورآسیا، راه ابریشم نوین و جنگ ترکیبی[7]ست. او در حال حاضر به عنوان تحلیلگر سیاسی در آژانس اسپوتنیک کار می کند و دورۀ دکترا در انستیتو دولتی مناسبات بین المللی مسکو MGIMO بوده و  مونوگرافی « جنگ ترکیبی، رویکرد انطباقی غیر مستقیم برای تغییر رژیم» Guerres hybrides: l’approche adaptative indirecte pour un changement de régime (2015) یکی از نوشته های اوست.  مقالۀ حاضر به  کتاب نظریۀ جنگ ترکیبی در آینده ضمیمه خواهد شد.

یادداشت گروه فرانسوی زبان اوریانتال ریویو

این سری از مقاله ها دربارۀ جنگها ترکیبی توسط امپراتوری با تشریح این نظریۀ سیاسی آغاز می شود که برخی از مسائلی را که پیش از این در نوشته های دمیتری اورلوف Dmitry Orlov مطرح شده بود از سر می گیرد. جااب است ببینیم که منابعی روسی با گسترش محتوا برای تشریح ساخت و سازهای انقلاب رنگی استفاده می کنند. انتشار این ساخت و سازها بین مردم (خصوصاً مردمی که هدف جنگهای ترکیبی هستند) می تواند به شکل گسترده روی عناصر اثر گذار به سهم خود تأثیر بگذارد. به همین گونه انتشار آن در غرب برای جلوگیری از گروگان گیری افکار عمومی که تحت تأثیر شدید تبلیغاتی قرار دارند که هیچ رابطه ای با واقعیت عینی ندارد. به این ترتیب می توانیم 36 حملۀ روسیه به اوکراین را یادآور شویم که عمری طولانی دارند.

بی صبرانه منتظر مقاله های بعدی هستیم و امیدواریم که نویسنده اهداف بعدی جنگ ترکیبی را به ما معرفی کند. می توانیم به ایران، صربستان، مجارستان، برزیل... فکر کنیم.

لینک متن اصلی :

https://lesakerfrancophone.fr/guerres-hybrides-1-la-loi-de-la-guerre-hybride

 

ترجمۀ حمید محوی

پاریس، 16 نوامبر 2019

[1] La guerre hybride, Hybrid Warfare, Hybridkrieg

در متن های فارسی زبان به شکل جنگ هیبریدی مشابه انگلیسی و فرانسه نیز به کار برده شده است

[2] Une méthodologie d’accompagnement

مترجم : چیزی مشابه مشاور و کوآچ  coach

[3]  دولت گذرگاه : به دولتی اطلاق می شود که میزبان شبکۀ ترابری یا به شکل گسترده تری طرح استقرار آن زیر کنترل آمریکا باشد.

[4]  در محافل علوم انسانی در ایران  اصطلاح جغرافیای سیاسی به شکلی که در زبان انگلیسی یا فرانسه رایج است ژئو پلیتیک به کار می برند، سرنوشت اصطلاح ژئو اکونومیک نیز به همین شکل است که ترجمۀ فارسی آن جغرافیای اقتصادی ست و گاهی ژئو اقتصادی نیز دیده شده است. من در اینجا به شکل جغرافیای اقتصادی ترجمه کرده ام. جغرافیای اقتصادی یکی از ابعاد جغرافیای سیاسی ست که طبیعتاً همان گونه که از نامش آشکار است روی رابطۀ مفصلی با قدرت، اقتصاد و جغرافیا واقع شده.

[5] Too big to fail

مترجم : در متن نیز به انگلیسی نوشته شده به معنای [بیش از حد بزرگ است برای این که ورشکسته شود] وقتی مؤسسۀ بانکی و حتا تولیدی که ورشکستگی اش موجب خسارات ساختاری می شود، دولتها از ورشکستگی  آن مؤسسه جلوگیری می کنند. [این موضوع،  یعنی این دلیل و برهان آمریکائی در اینجا، بطور کلی در مورد خصوصی سازی در همه جا و در همۀ کشورهای سرمایه داری نیز حائز اهمیت است زیرا دولتهای سرمایه دار پس از مدارا و پشتیبانی از نفوذ بخش خصوصی در عرصه های استراتژیک با به گروگان گرفتن بخش عمومی که فاقد سرمایۀ مالی و صنعتی و سرمایۀ نمادین (در سطح آموزشی و مشاغل و پستهای کلیدی...) است و یا عمداً و با کلاهبرداری سیستمیک از آن محروم مانده اند، همواره منافع بخش خصوصی را بجای منافع عمومی جا می زند زیرا به اندازه ای  Too big to fail شده و نظم و حیات اجتماعی  به اندازه ای به آن وابسته شده  که باید ثروتهای عمومی به خدمت ثروتهای خصوصی گرفته شود. در ایران البته بخش خصوصی تا حدود خیلی زیادی مصنوعی بنظر می رسد و در هر صورت بخش خصوصی ایرانی فاقد سرمایۀ نمادینۀ قابل مقایسه با معادلهای غربی خود می باشد و علاوه بر این از دیدگاه فنی وابسته است (ارزیابی حد و حدود این وابستگی در توان این کامنت نیست). با وجود این جمهوری اسلامی گاهی بخش خصوصی را به قتل می رساند، شاید علت این باشد که بخش خصوصی باید در خدمت نظام باشد و نباید به اندازه ای بزرگ شود که احتمالاً دین سالاری «ابدی و ازلی» را پشت سر بگذارد ]

[6] série d’articles

 

-----------------------------------

 

جنگهای ترکیبی :

  1. آزمون نظریۀ جنگ ترکیبی در مورد سوریه و اوکراین

آندریوف کوریبکو

 

Guerres hybrides :
2. Testons la théorie en Syrie et en Ukraine

Par Andrew Korybko (USA) – Le 11 mars 2016 – Source Oriental Review

دربارۀ آندریوف کوریبکو

تحلیلگر سیاسی آمریکائی مستقر در مسکو، کارشناس امور استراتژیک ایالات متحده در آفریقا، اورآسیا، راه ابریشم نوین و جنگ ترکیبی[1]ست. او در حال حاضر به عنوان تحلیلگر سیاسی در آژانس اسپوتنیک کار می کند و دورۀ دکترا در انستیتو دولتی مناسبات بین المللی مسکو MGIMO بوده و  مونوگرافی « جنگ ترکیبی، رویکرد انطباقی غیر مستقیم برای تغییر رژیم» Guerres hybrides: l’approche adaptative indirecte pour un changement de régime (2015) یکی از نوشته های اوست.  مقالۀ حاضر به  کتاب نظریۀ جنگ ترکیبی در آینده ضمیمه خواهد شد.

***

اوریانتال ریویو : کتاب آندریوف کوریبکو، جنگهای ترکیبی : رویکرد انطباقی غیر مستقیم برای تغییر رژیم، مشخصاً به وضعیتی می پردازد که سوریه و اوکراین را نخستین قربانیان جنگ ترکیبی ایالات متحده معرفی می کند، ولی بُرد مقاله به شکلی بیان شده که ابداعات نام برده در بخش 1 [2] که در انتشار اصلی درج نشده است، در کل طول حرکات اهمیت خود را نشان می دهد. هدف نشان دادن کشف جدید وجوهی ست که می تواند در نظریۀ عمومی ادغام گشته و درک آن را به شکل کاملتری ممکن کند و به ناظران اجازه دهد تا با دقت بیشتری آیندۀ میدان های نبرد را که جنگهای ترکیبی می تواند در آنجا روی دهد  تشخیص دهند.

 این بخش از پژوهش در ادامۀ الگوی نظریه پرداختی که توضیح داده شد واقع شده است. این بخش از تعیین کننده های ژئو استراتژیک و اقتصادی در پشت پردۀ جنگهای سوریه و اوکراین حرف می زند، پیش از آنکه به بررسی شکنندگی های ساختار اجتماعی سیاسی بپردازد که ایالات متحده می خواهد با احتساب کسب توفیق به درجات مختلف از آنها بهره برداری کند. آخرین بخش شامل نظریۀ پیش شرط اجتماعی و ساختاری ست و مختصراً توضیح می دهد چگونه در هر وضعیتی حضور داشته است.

***

تعیین کننده های ژئو استراتژیک

سوریه :

جمهوری عرب که به شکل سنتی لائیک است در طرح انقلاب رنگی صحنه پردازی شده به کارگردانی ایالات متحده در کوران بهاران عرب به سال 2011 بلعیده شد. اگر بخواهیم به اختصار بیان کنیم،  بنیادهای استراتژیک این عملیات فوق العاده بزرگ، طرح ایالات متحده عبارت بود از کمک به گروه فراملّی اخوان المسلمین که می بایستی از الجزائر تا سوریه از طریق یک سری عملیات تغییر رژیم همزمان علیه دولتهای رقیب (سوریه)، همکاران نامطمئن (لیبی)، و دولت های ماهواره ای استراتژیک مربوطه از طریق انتقال اجتناب ناپذیر حاکمیت (مصر، یمن) به قدرت برسند. محیط استراتژیک حاصله از آن می بایستی جنگ سرد در اروپای شرقی را مجدداً به روی صحنه بازی کند، با این حساب که هر یک از دولتها از سوی یک حزب (اخوان المسلمین بجای حزب کمونیست) و زیر کنترل نیابتی یک پشتیبان خارجی اداره شود، در این صورت یک شرکت مشارکتی به ریاست ترکیه و قطر با دست پنهانکار ایالات متحده.

سوریها در دمشق به پشتیبانی از رئیس جمهور بشار اسد، اکتبر 2011

این کنفدراسیون ایدئولوژیک که به شکل ابهام آمیزی سازماندهی شده به اندازۀ کافی پراکنده بوده تا اینکه از طریق تاکتیکهای سادۀ «اختلاف بیانداز حکومت کن» قابل کنترل باشد (با جلوگیری همیشگی از تشکیل هر گونه سازمان مستقل بین عربستان سعودی و دولتهای خلیج [فارس] )، ولی از سوی دیگر باید به سادگی در بسیج نفرت فرقه ای آنها علیه ایران و منافع این کشور در منطقه تحریک پذیر باقی بمانند، یعنی وضعیتی که آنان را به ابزاری فوق العاده انعطاف پذیر برای ترویج استراتژی کلان آمریکا در خاورمیانه تبدیل می کند. با توجه به منشأ هرج و مرج آسای این دام[3] ژئوپلیتیک، از پیش تعیین شده است که عناصر آن می تواند احتمالاً بر اساس طرح تحقق نیابد و فقط تحقق جزئی این طرح می تواند در کوران نخستین اقدامات واقعاً به انجام رسد، و مشخصاً به همین گونه نیز روی داد، یعنی وقتی که مردم سوریه در مقابل این تهاجم جنگ ترکیبی ایستادند و شجاعانه برای دفاع از دولتی با سابقۀ تمدنی طولانی فراسوی قرنها مبارزه کردند. می توانیم بگوئیم که سوریه همیشه به مثابه مهمترین هدف استراتژیک بین همۀ کشورهای متأثر از بهار عرب مطرح بوده و این واقعیت فراسوی پنج سال[4] جنگ ترکیبی ناامید کننده به اثبات رسیده است که در پاسخ به نخستین تلاش ایالات متحده برای تغییر رژیم علیه این کشور به راه افتاد و به شکست انجامید.

در مقایسه، مصر، پر جمعیت ترین کشور عرب از وقتی که دولت اخوان المسلمین (برادران مسلمان) را که از جانب آمریکائی ها تحمیل شده بود سرنگون کرد فقط مجبور شد در سطح نازلی با تروریسم (تروریسم به مدیریت قطر) در سحرای سینا مقابله کند. علت این فاصلۀ عظیم در مقایسه با اهداف استراتژیک مهم آمریکائی ها که مربوط است به تعیین کننده های ژئو استراتژیک در پشت پردۀ جنگ علیه سوریه. این موضوع را کمی دورتر توضیح خواهم داد.

 

اوکراین :

تعیین کننده های ژئو استراتژیک در پشت پردۀ جنگ در اوکراین خیلی ساده تر از جنگ علیه سوریه است، و اغلب آنها در نخستین بخش[5] وقتی که از استراتژی «بازگشت برژینسکی»[6] حرف می زنیم توضیح داده شده است، دام ژئوپلیتیک. بخشی از انگیزۀ پنهان در سرنگونی دولت اوکراین، با شروع قتل عامهای ضد روسی که متعاقباً به وقوع پیوست جذب روسیه در دام مداخله جویانه مشابه سال 1979 در افغانستان بود. جنگ علیه دونباس تجدید حیات این اقدام واشنگتن بود که توفیقی در بدست آوردن اهدافش نداشت ولی خیلی بیشتر موفق شد کل سرزمین اوکراین را به سلاح ژئوپلیتیک علیه روسیه تبدیل کند.

نقشۀ سیاسی اوکراین پیش از کودتای فوریۀ 1914

کلام قصار مشهور برژینسکی می گوید که « بدون اوکراین، روسیه جایگاهش را به عنوان  امپراتور اورآسیائی از دست خواهد داد»[7]، با وجود این وقتی این موضوع را مطرح می کرد بینش دیگری در ذهنش داشت ( او فکر می کرد که روسیه به شیوۀ امپراتوری در منطقه برای باززائی شوروی خواهد کوشید). از دیدگاه ژئوپلیتیک کلام قصار او حاوی بسیاری از واقعیات بنیادی ست. امنیت ملّی فدراسیون روسیه در ابعاد گسترده بستگی به رویدادهای اوکراین دارد، به ویژه حاشیۀ وسیع غربی و یک دولت مخالف روسیه در کی یف که حاضر است میزبان زیربنای دفاع ضد موشکی آمریکا باشد (و این شیوۀ بیان یا حسن تعبیر آرامش بخشی ست برای کتمان افزایش شانس ایالات متحده در خنثی سازی توان دومین ضربۀ روسیه و در نتیجه کسب وضعیت برتر در باج خواهی و تهدید اتمی) و بر این اساس تهدید بزرگ استراتژیکی را [علیه روسیه ] تشکیل خواهد داد. برای بازتعریف برژینسکی و مشخص تر نمودن کلام قصار او می توانیم بگوئیم که «اگر غرب بتواند در آلت دست قرار دادن اوکراین تا جائی توفیق بدست آورد که این کشور را به دشمن دراز مدت روسیه تبدیل کند، در این صورت مسکو برای بلند پروازیهای چند قطبی آینده اش به مانع ژئواستراتژیک کلانی برخورد خواهد کرد».

 سناریوی مصیبت بار اوکراین در میزبانی یگانهای دفاع ضد موشکی ناتو یا ایالات متحده هنوز نقش خود را کاملاً بازی نکرده است، ولی کشور هنوز به برداشتن چند گام کوچک تا پیوستن به ناتو در جایگاه عضو[8] تمام عیار فاصله دارد، موضوعی که موجب بخشی از مشارکت می شود، بدون تضمین متقابل رسمی روی موضوع دفاع. افزایش همکاری نظامی بین کی یف و واشنگتن و در گسترش آن، بین اوکراین و جبهۀ آتلانتیست، روی مانورهای خشونت آمیز علیه منافع استراتژیک روسها بنیانگذاری شده است. با وجود این، وضعیت آنچنان بد نیست چرا که می توانست از این نیز بدتر باشد زیرا آمریکائی ها در نقشه های استراتژیک خودشان تصور کرده بودند که در حال حاضر پنتاگون کنترل کریمه را در اختیار خواهد داشت و در نتیجه در وضعیتی خواهد بود که می تواند یگانهای دفاع ضد موشکی و دیگر فن آوریهای بی ثبات ساز خود را مستقیماً در دروازه های روسیه مستقر کند. اشتباه نهائی در بینش غربی در کوران تدارکات جنگ ترکیبی، این بود که فکر می کردند روسیه بدون دفاع از منافع تمدنی، بشر دوستانه و ژئواستراتژیک خودش در کریمه واپس خواهد کشید (یا اگر واپس ننشست در باتلاق « بازگشت برژینسکی »[9] خواهد افتاد)، البته همانگونه که امروز تاریخ گواهی می دهد، این یک اشتباه بزرگ بین بزرگترین اشتباهات دیگری بود که آمریکائی ها در محاسباتشان مرتکب شدند.

تعیین کننده های ژئو استراتژیک

سوریه :

سوریه از دیدگاه استراتژیِ کلانِ آمریکا حائز اهمیت بسیار زیادی ست، زیرا می بایستی پایانۀ خط مشترک لوله های انتقال سوخت مایع[10] «خط لوله های انتقال سوخت مایع دوستی» ایران و عراق را در خود جای می داد. این مسیر خط لوله برای ایران این امکان را فراهم می کرد که به بازار اروپا دسترسی داشته باشد و کاملاً رژیم مجازاتهائی را خنثی کند که ایالات متحده در گذشته علیه این کشور به اجرا گذاشته بود.  هم زمان با این طرح، یک طرح رقیب دیگر از سوی قطر برای ارسال گاز خودش از طریق عربستان سعودی، اردن، سوریه به اتحایۀ اروپا در جریان بود، که از ترکیه و یونان باید عبور می کرد. رئیس جمهور اسد ماهرانه این پیشنهاد قطر را برای وفاداری دراز مدت سوریه به هم پیمان ایرانی اش رد کرد. جنگ علیه سوریه پس از جنگ ترکیبی در بهار عرب با شدت بسیاری از سوی ایالات متحده و دولتهای خلیج [فارس]  پشتیبانی شد، صرفاً به این هدف که کشوری را که از تبدیل شدن به ماهوارۀ جهان تک قطبی سر پیچی می کند مجازات کنند.

 

«خط لوله های انتقال سوخت مایع دوستی» با تیتر « خط لوله های انتقال سوخت مایع اسلامی» (یا «پیپلین اسلامیک»)

اگر خط لوله های انتقال سوخت مایع دوستی به انجام می رسید یکی از مهمترین طرح های مشترک جهان چند قطبی فراملی جهان می بود، یکی از مهمترین راه های اتصالی فراملی که با عرضۀ انرژی و دالان سرمایه گذاری با وصل کردن ایران به اتحادیۀ اروپا به انقلابی در عرصۀ  ژئوپلیتیک منطقه می انجامید. در نتیجه می توانست به تغییرات معنی داری در توازن نیروها در خاورمیانه منتهی شود، که در این بازی بازندۀ مطلق آن ایالات متحده و هم پیمانانش در خلیج [فارس] می بود. با درک تهدید شدیدی که این خط لوله های دوستی می توانست برای فرادستی ایالات متحدۀ آمریکا از دهه ها پیش در منطقه داشته باشد، تصمیم گرفتند کاری کنند که این طرح هرگز به اجرا گذاشته نشود، چگونگی جلوگیری از آن نیز هیج اهمیتی نداشت. این موضوع یکی از دلایل و بخشی از پشت پردۀ ایجاد «دولت اسلامی در عراق و سوریه» (ISIS) را توضیح می دهد. از این دیدگاه بازی ایالات متحدۀ آمریکا خیلی روشنتر می شود : به این معنا که چرا بی ثبات سازی نه مصر بلکه سوریه را به اولویتهای خودشان تبدیل کردند، و چرا این همه منابع بی شمار را به این طرح اختصاص دادند، به علاوه سازمان ائتلاف بین المللی از طریق نیابتی برای کمک به آنها برای دستیابی به چنین هدفی.

اوکراین :

پافشاری ایالات متحده برای به دام انداختن اوکراین خیلی بیش از انگیزه های ژئواستراتژیک از ضروریات عینی نقاط تلاقی با امور ژئو اکونومیک معاصر الهام می گرفت. وقتی اردوی تروریسم شهری و مردمی  شناخته شده مانند « Euro-Maïdan» اروپا- میدان راه اندازی شد، ایالات متحده اوکراین را مجبور کرد که به یک انتخاب تمدنیِ مصنوعی بین اتحادیۀ اروپا و روسیه تن بدهد.  مسکو سه طرح به هم پیوستۀ مشترک فرا ملی و چند قطبی را به پیش برده بود، فروش گاز و نفت به اتحادیۀ اروپا، اتحادیۀ اورآسیائی و پل زمینی اورآسیائی (انرژی، نهادینه و اقتصادی، به شکل پی در پی)، که واشنگتن به هر قیمتی خواهان تضعیف آن بود. با یادآوری کلمۀ قصار پیشین به نقل از برژینسکی دربارۀ اوکراین و بازتعریف آن توسط نویسندۀ این نوشته، کلمات بار معنائیِ بیشتری می گیرد : به این معنا که بدون اوکراین به عنوان بخشی از این شبکه از طرح های به هم پیوسته، مجموعه به شکل محسوسی ضعیفتر خواهد شد.  کناره گیری اوکراین از معادله روی هر یک از طرح ها تأثیر می گذارد : این موضوع داد و ستد انرژی بین روسیه و اتحادیۀ اروپا را مسدود کرده و مشکلات پیچیدۀ پیشبینی ناپذیری را برای هر دو طرف به وجود می آورد،  در نتیجه بازاری مهم و جمعیتی فعال را از حوزۀ کارکرد اتحادیۀ گمرکی خارج می کند، و چنین رویدادی تمرکز مجدد زیربناها را فقط روی بلاروس ضروری می سازد، یعنی فضائی نسبتاً کوچکتر و از دیدگاه اقتصادی کم اهمیت تر که به این ترتیب به گلوگاه خفه کننده ژئوپلیتیک معنی دارتر از گذشته برای حرکات ضد روسی از سوی غرب[11] تبدیل می شود. به عنوان امتیاز مکمل در شکار قاچاقچیگرانۀ اوکراین بیرون از مدار حوزۀ روسیه، ایالات متحده در وضعیتی قرار گرفت که زنجیره ای از رویدادهای مضمونیِ از پیش تعیین شده (البته، به استثناء ضمیمه کردن کریمه) را به حرکت انداخت که محرک جنگ سرد جدیدی بود که آرزوی راه اندازی آن را داشت.

نقشۀ ساخت و ساز انتقال گاز در اوکراین

ایالات متحده این طرح را به هدف ایجاد مانع ظاهراً عبورناپذیر بین روسیه و اتحادیۀ اروپا می خواست به اجرا گذارد، با آگاهی به این امر که مشکلات امنیتی (نظامی، انرژتیک، اقتصادی و از دیدگاه استراتژیک) قابل پیشبینی به شکل فوق العاده ای همکاری بین آنها را مختل خواهد کرد و بروکسل را در بازی برنامه ریزی شدۀ  قدرت سنگین تک قطبی ایالات متحده آسیب پذیر خواهد کرد. ایالات متحده برای حفظ موضع فرادست مدارانۀ خود روی اروپا باید سناریوئی می اندیشید که بتواند بین روسیه و اروپا را برای دراز مدت جدائی بیاندازد و این جدائی می بایستی تا جائی که ممکن است شدید باشد تا شانس سه طرح کنترل ضروری ذیل را بتواند به اروپا تحمیل کند :

  1. گسترش دائمی ناتو در وضعیت آماده باش در شرق (کنترل نظامی).
  2. صادرات گاز طبیعی مایع آمریکائی به اروپا و فراخوان به راه های انرژی جالب که متعلق به روسیه نباشد مانند دالان گاز جنوب[12] (کنترل عرصۀ انرژی).
  3. و همکاری برای تجارت و سرمایه گذاری فرا آتلانتیک (TTIP) که بین همۀ امتیازاتی که به ایالات متحده اعطا می کند، برای اروپا توافق مبادلۀ آزاد دیگری را بدون تأیید واشنگتن به امری امکان ناپذیر تبدیل می سازد (کنترل اقتصادی).

در کل، این سه عامل برای تقویت بزرگترین اهداف استراتژیک ایالات متحده در نظر گرفته شده اند که در پیوند تنگاتنگ بایکدیگر بوده و باید در عین حال چشم انداز توفیق خاص خودشان را افزایش دهند. این برخورد تمدنهاست که به شکل تصنعی بین غرب و اورآسیا و روسیه «شوک» وارد می کند، که بر اساس همین نظریۀ [برخورد تمدنی] ایالات متحده از این پس از اتحادیۀ اروپا انتظار دارد که از روسیه بترسد و در نتیجه بی درنگ به آغوش عمو سام پناه ببرد که گوئی «مدافع تمدن غربی» نیز هم اوست. این همان طرح نهائی ست که ایالات متحده می خواهد آن را در اروپا به انجام رساند، و توفیق اجرای آن در کنار سه عنصر کلیدی (ارتش، انرژی و مسائل اقتصادی ترسیم شده در بالا) شرایطی را برای تسلط فرادست مدارانۀ چند نسلی در اروپا به وجود می آورد، و در نتیجه برای دهه ها شانس ضد حمله چند قطبی علیه ایالات متحده خنثی خواهد شد.

شکنندگی ساختار اجتماعی سیاسی - سوریه

منشأ قومی :

دست کم %90 جمعیت سوریه عرب هستند در حالی %10 باقیمانده غالباً از کُردها تشکیل شده است. از دیدگاه جنگ ترکیبی، می توانیم تصور کنیم که چنین وضعیتی می تواند برای بی ثبات سازی  دولت کارائی داشته باشد، ولی چند عامل مانع ارتقاء ظرفیت آن در حد و حدودی شد که آمریکائی ها انتظار داشتند. پیش از همه، مردم سوریه به دلیل میراث فرهنگی خیلی میهن دوست هستند و غالباً مخالفت پر شوری علیه اسرائیل ابراز می کنند. در نتیجه، در حالی که تعدد افکار سیاسی و شخصی در بطن جامعۀ غالباً تک قومی امر روشنی ست ولی هرگز امکال واقعی برای قیام خشونت آمیز علیه دولت وجود نداشت، به همین علت ضروری بود که برای برآوردن نیازهایشان در جنگ ترکیبی تعداد زیادی از تروریستها و مزدوران شبه نظامی بین المللی را از خارج وارد میدان نبرد سوریه کنند.

 

نقشۀ قومی سوریه

در مورد کُردها، هرگز شورش جدی علیه دولت به پا نکردند، خلاف همقطاران ترکی و عراقی شان. این موضوع نشان می دهد که وضعیت آنان در سوریه قابل کنترل و خیلی دور از وضعیت نابسامانی ست که اطلاعات غربی سعی کردند به شکل تعبیر پسا واقعه ترسیم کنند. حتا اگر می توانستند گروه ضد دولتی منسجمی تشکیل دهند، نقش آنان در امور ملی نسبتاً اندک است و فاصلۀ زیاد جغرافیائی شان با کل مراکز قدرت اصلی مانع از این خواهد بود که نقش معنی داری در جنگ ترکیبی داشته باشند، گرچه توانستند به شکل مکمل استراتژیک مؤثر در همۀ گروه های تروریست عرب مستقر در نزدیک مراکز اصلی جمعیت عمل کنند. همان گونه که می دانیم، با وجود این، کُردها به دمشق وفادار ماندند و با دولت متارکه نکردند، و به این ترتیب نشان دادند که از دولت مرکزی رضایت خاطر داشته و خواستار پیوستن به شورشیان نیستند.

در کل نتیجه می گیریم که ترکیبات قومی در طراحی جنگ ترکیبی ایالات متحده علیه سوریه در پاسخگوئی نسبت به ظرفیتی که انتظار داشتند با شکست روبرو شد، این موضع نشان می دهد که ارزیابی اطلاعاتی پیش از جنگ از واقعیت به دور بوده و ظرفیت اتحاد ملی و میهن دوستی سوریها را دست کم گرفته بودند.

 

دین :

جمعیت سوریه اکثراً اهل سنت هستند، ولی یک اقلیت مهم علوی نیز وجود دارد که به شکل سنتی پستهای مختلف مدیریت را در بطن دولت و ارتش در اختیار دارد. این موضوع پیش از این هرگز هیچ مشکلی به وجود نمی آورد، ولی پیش شرط اجتماعی هدایت شده از خارج ( در اینجا، سازماندهی شده توسط دولتهای خلیج [فارس]) گروه های مردم را به تفکر فرقه ای تشویق کردند و این کار با پایۀ ریزی روانشناختی برای گسترش استراتژی تنش تکفیریست پس از مرحله ای از انقلاب رنگی در سال 2011 شروع شد تا بین برخی از عناصر داخلی  ریشه بدواند. سپس، حتا اگر پیش از این فرقه گرائی هیچ گاه در جامعۀ سوری جائی نداشته و هم چنان امروز نیز نیروی مهمی بحساب نمی آید (با وجود 5 سال[13] تحریک تروریستی با انگیزه های مذهبی) ولی به عنوان شعار همبستگی برای بازسازی صفوف جهاد طلبان خارجی مورد استفاده قرار گرفت و پوشش مطلوبی شد برای ایالات متحده و هم پیمانانش تا شعار رئیس جمهور اسد «نمایندۀ مردم نیست» تا در نتیجه [همۀ این تلاشها] سرنگونی او مقبولیت عام پیدا کند.

تاریخ :

قدمت تاریخی سوریه بیش از هزار سال و یکی از غنی ترین تمدنها طی قرون و اعصار است. در نتیجه، احساس خدشه ناپذیر میهن دوستی نزد شهروندان این کشور با چنین واقعیت تاریخی درآمیخته که بعدها کارائی خود را به مثابه یکی از بارزترین ابزارهای دفاعی علیه جنگ ترکیبی به تماشا گذاشت (همبستگی تمدنی). روشن است که استراتژ های آمریکائی در پژوهشهای مقدماتی و آماده سازی سوریه به این موضوع پی برده بودند ولی خیلی به سادگی اهمیت آن را دست کم پنداشته و به ویژه با این پندار که می توانند با بازگشت موفقیت آمیز به سالهای کودتاهای پی در پی و بی ثبات زا دست به تحریکاتی بزنند که به دوران پیشا حافظ اسد [پدر بشار اسد] تعلق دارد. ولی [خلاف محاسبات این استراتژها]، اکثریت مردم سوریه می دانستند و صادقانه سهم خاندان اسد در ایجاد ثبات و توفیق کشورشان را تحسین می کردند و نمی خواستند دست به کاری بزنند که کشورشان را به سالهای تاریکی بازگردانند که پیش از ارتقاء سیاسی این خاندان در حکومت تجربه کرده بودند.

 

 

 

دولت :

میراث مختصر «مرزهای دولتهای مختلف»[14] در کوران اشغال فرانسوی به پیش زمینۀ ژئو پلیتیک آمریکائی ها برای باززائی تجزیۀ رسمی یا فدرالی سوریه تبدیل شد. حتا اگر بخش مهمی از خاطرۀ تاریخی این دوران در روان سوریهای معاصر زدوده شده باشد ( مگر برای پرچم تروریستهای ضد دولتی که مربوط است به دوران قیومیت [و استعمار فرانسوی])، به این معنا نیست که هیچ امکانی برای کاربست مجدد آن در آینده و توجیه چنین امری به عنوان یادماندۀ تاریخی و تحریک این پیش زمینه با هدایت از خارج وجود ندارد. مداخلۀ ضد تروریستی روسیه در سوریه امکان تجزیۀ رسمی کشور را خنثی کرد، ولی مسابقۀ کنونی برای رقه[15] به این معناست که نیروئی که پایتخت تروریستها را تسخیر کند بهترین کارتها را برای تعیین ترکیب داخلی دولت پسا جنگ در اختیار خواهد داشت، و این امکان را برای ایالات متحده و عواملش فراهم می کند تا راه حل فدرالیستی را به سوریه تحمیل کند که با پشتیبانی آمریکا به ایجاد مناطق وسیع خود مختار خواهد انجامید.

شکاف اجتماعی و اقتصادی :

سوریۀ پیش از جنگ دارای توزیع نسبتاً متعادلی در نماگر های اجتماعی و اقتصادی بود، با وجود تداوم قاعدۀ کلیشه ای در مناطق شهری که کلاً توسعه یافته تر از مناطق روستائی ست. گرچه مناطق روستائی ستون اغلب مناطق جغرافیائی کشور را تشکیل می دهند، فقط یک بخش از جمعیت در آنجا ها زندگی می کنند، اغلب سوریها در طول دالان شمال به جنوب در غرب حلب، حما، حمص و دمشق ساکن هستند در حالی که بخشی از جمعیت سوریه که از دیدگاه استراتژیک حائز اهمیت هستند غالباً در مناطق ساحلی لاذقیه زندگی می کنند.  تا سال 2011، سوریه در حفظ رشد اقتصادی اش موفق بود، و اگر جنگ ترکیبی علیه این کشور به راه نمی افتاد هیچ دلیل وجود نداشت که این روند رشد متوقف شود. در نتیجه، گرچه در دوران پیش از جنگ شکافهای اجتماعی و اقتصادی مطمئناً در سوریه وجود داشته، ولی بخوبی از سوی دولت مدیریت می شد (تا حدودی به دلیل تمایلات نیمه سوسیالیستی دولت) و به هر روی عنصری نبود که ایالات متحده بتواند از آن بهره برداری کند.

جغرافیائی :

این یکی از خصوصیاتی ست که بهتر از همه به نفع جنگ ترکیبی علیه سوریه عمل می کند. این عنصر انقلاب رنگی روی دالان شمال-جنوب در غرب با جمعیتی پر تراکم که پیش از این توضیح دادم تمرکز یافته بود، در حالی که مناطق جنگی نامتعارف  توفیق خود را در مناطق روستائی خارج از این منطقه (دالان شمال – جنوب در غرب) جستجو می کرد. مقامات[سوری] طبیعتاً برای پاسخگوئی همزمان به نیازهای امنیتی  شهرها و روستاها به مشکل برخورد کرده بودند، و حجم پشتیبانی هائی که ایالات متحده و هم پیمانانش در خلیج [فارس] از طریق ترکیه برای تروریستها می فرستادند موقتاً تعادل وضعیت نظامی را مختل کرد و به بن بستی انجامید که نخستین سالهای جنگ را تحت تأثیر قرار دارد (با پیشروی و واپس نشینی مواضع و تغییرات چشم گیری که گهگاه به وقوع می پیوست). در این مدت، به این علت که ارتش عرب سوریه می بایستی روی محور مسائل امنیتی دالان تراکم جمعیت متمرکز می شد و به فوریت به آن پاسخ می گفت، دولت اسلامی در عراق و شام (ISIS- Islamic State of Irag and the Levant) در وضعیتی قرار گرفت که توانست پیشرفتهای نظامی متعارفی را به سرعت در دشتها و صحراهای بخش شرقی کشور به ثبت رساند که از دیدگاه لژیستیکی مدیریت آن ساده بود و به سرعت خلافت خود را بر پا کرد که نتایج آن موتور جریان رویدادهای کنونی در سوریه است.

شکنندگی ساختارهای اجتماعی و سیاسی اوکراین

منشأ قومی :

عامل جمعیتی اوکراین بین شرق و غرب، روسها و اوکرائینی ها خیلی شناخته شده است و به شکل گسترده دربارۀ آن بحث کرده اند در متن جنگ ترکیبی، این تقسیم بندی جمعیتی تقریباً جراحی شده (به استثناء کثرت روسها در اودسا و در اکثریت کریمه) فرصت بسیار مناسبی برای طراحان استراتژیهای آمریکائی بود، زیرا این موضوع دوگانگی جمعیتی ریشه داری ایجاد کرد که توانست به سادگی در سر بزنگاه مورد استفاده قرار گیرد.

دین :

در اینجا نیز یک شکاف جغرافیائی تقریباً کامل بین شرق و غرب وجود دارد، با ارتدکس های روسی و کلیساهای ارتدکس اوکرائینی که دو گروه مهم از جمعیت کشور را نمایندگی می کنند. دورتر به سمت غرب، کلیسای کاتولیک شرقی[16] و کلیساهای کاتولیک، بطور کلی مرتبط هستند با سرزمینهای قدیمی در دومین جمهوری لهستان بین دو جنگ [اول و دوم جهانی]. فرقه گرائی در مسیحیت نشان آشکاری برای فراخوان همبستگی در اروپا – میدان (Maïdan) نبود، ولی طرفداران افراطی از پیروزی کودتا به مثابه پوششی برای تخریب کلیساهای ارتدکس روسی استفاده کردند و مذاهب دیگر در اردوی ملی که هدفش تحریک پاکسازی قومی و فرهنگی[17] جمعیت روسی بود.

مترجم : صدها هزار اوکرائینی در جستجوی پناهندگی به روسیه هستند تا از حرکات نظامی مجازات کنندۀ «دولت انقلابی» کی یف بگریزند.

تاریخ :

دولت اوکراین مدرن مخلوطی ست مصنوعی از سرزمینهائی که پی در پی رهبران روسی و شوروی واگذار کرده اند. سرشت ذاتی در منشأ ساختگی اوکراین با موجودیتی که دائماً زیر سؤال رفته مصیبت آشکاری است، و گسترش ارضی پس از جنگ دوم جهانی نیز داده ها را باز هم از آنچه هست پیچیده تر می کند. ناسیونالیسترین بخش اوکراین مدرن بخشی از لهستان دوران بین دو جنگ جهانی و پیش از این جزء امپراتوری اتریش و لهستان بوده و ساکنانش با این سابقۀ تاریخی نسبت به بخشهای مرکزی یا شرقی کشور خاطرۀ تاریخی کاملاً متفاوتی را حفظ کرده اند.

گروه های اقلیت مجارستانی و رومانیائی که در مناطق جدیدآً ضمیمه شده زندگی می کنند (که متعاقباً از چکسلاواکی و رومانی ضمیمه شده) در عین حال طبیعتاً هویتی متفاوت از دولتی دارند که فقط به یک فشار کوچک انگشت نیاز داشت تا کاملاً در سطح شناور شود.

همان گونه که در جنگ ترکیبی از آن پشتیبانی کردند و در گزارشات نیوزویک Newsweek نیز تأیید شده است، چند روز پیش از کودتا (که به شکل شگفت آوری از سایت وب آنان حذف شد، ولی در web.archive.org  قابل پی گیری ست)، منطقۀ قومی و مذهبی که از دیدگاه تاریخی از اوکراین غربی جدا می باشد کاملاً علیه رئیس جمهور ویکتور یانوکوویچ در حال شورش بود، و اتفاقی نیست اگر وجوه جنگ نامتعارف این اردوی تغییر رژیم از این بخش خاص از کشور شروع شد.

مرزهای رسمی :

تقسیمات درونی اوکراین دقیقاً مصادف است با مرزهای رسمی روی چندین موضوع که می تواند یا شکاف قومی، فرقه گرائی مسیحی، مناطق تاریخی و یا نتایج انتخاباتی باشد، و این موضوع ضریب نامتقارن نهائی بود که استراتژهای آمریکائی را متقاعد کرد که جنگ ترکیبی را می توانند به راحتی در اوکراین راه اندازی کنند. اگر کودتای نابهنگام در پایان فوریۀ 2014  صورت نمی گرفت، به احتمال قوی ممکن بود ایالات متحده از آشفتگی بی سابقۀ آسیب پذیری های اجتماعی و سیاسی در اوکراین برای جدا سازی فیزیکی طبیعی بخش غربی کشور از مابقی طرفداران دولت استفاده کند، ولی فقط در صورتی که یانوکوویچ می توانست در مقابل تروریستهای طرفدار تغییر رژیم پیوسته پایداری و مواضعش را در مناطق غیر شورشی تحکیم کند.

شکافهای اجتماعی و اقتصادی :

نقشۀ انتخابات 2010

 

 

 

اوکراین مشابه سوریه است به این معنا که  توزیع تقریباً مشابه نماگرهای اجتماعی و اقتصادی وجود داشت، ولی خلاف جمهوری عرب سوریه با ثروت فروتنانه اش، دولت اروپای شرقی در عین حال فقر را بین شهروندانش تقسیم کرده بود. بخش بزرگی از اوکرائینی هائی که در فقر فرو رفته یا خیلی به آن نزدیک بودند درۀ وسیعی برای استخدام فعالان ضد دولتی و به خدمت گرفتن آنان توسط رهبران سازمان های غیر دولتی در انقلاب رنگی ارو-میدان (euro-maïdan) فراهم کرد، و نبود هر گونه میهن دوستی ریشه دار در تمدن یا در ابعاد ملی (بجز تمایلات انحرافی فاشیست به نمایندگی پراوی سکتور Pravy Sektor و دیگران) به این معنا ست که ضمانت اجتماعی وجود ندارد تا از ظهور گروه های متعدد شورشی جلوگیری کند، و می تواند از پیش سازماندهی شود و در وقت مناسب و سر بزنگاه گسترش داده شوند.

جغرافیای طبیعی :

در دوران پیش از جنگ، یگانه بخش از اوکراین با جغرافیای متشکل از دشت کریمه است که از دیدگاه فنی بیشتر به شکل جزیره عمل می کرد تا شبه جزیره. این موضوع یعنی وضعیت جغرافیائی جمهوری خود مختار  به شکل مزاح آمیزی به ضرر ایالات متحده تمام شد زیرا به ساکنانش کمک کرد که به شکل طولانی مدت از خودشان دفاع کنند و برای جدائی از دولت ورشکستۀ اوکراین رأی بدهند، بر این اساس بود که اشتباه تاریخی خروشچوف را ترمیم کردند و سرانجام به برادرانشان در روسیه پیوستند. این عناصر جغرافیائی مساعد در دونباس وجود نداشت، و موجب شد که اقدامات دفاعی میهن دوستان برای دفاع از سرزمینشان به مانع برخورد کند و در مقابل حملات متعدد کی یف خیلی بیشتر آسیب پذیر باشند. در محیط پیش از کودتا، جغرافیای بدون مانع اوکراین برای «انقلابی های» غربی کمال مطلوب بود زیرا پس از اینکه کی یف به اندازۀ کافی اسلحه، تجهیزات و خودروهای پاسگاه های پلیس و پادگانهای نظامی[18] را به غارت می برد و انبار می کرد، می توانستند جنگ برق آسا را به شیوۀ دولت اسلامی در عراق و سوریه (ISIS) آغاز کنند.

پیش شرط و آماده سازی :

این موضوع فراتر از چارچوب نوشتۀ حاضر است و نمی توانیم به شکل جامع در اینجا به وجوه مختلف پیش شرطهای آماده سازی اجتماعی در جنگ ترکیبی بپردازیم، ولی بطور کلی می توانیم سه عامل توده ای را در نظر بگیریم، مسائل اجتماعی و رسانه ها-آموزش- سازمانهای غیر دولتی. جزئیات موضوع پیش شرطهای ساختاری کمی متفاوت هستند، به این علت که در خارج از فشار مجازاتها قرار دارند. عنصر دیگری که به شگل گسترده در بخش 1 [19] مورد بررسی قرار گرفته (به ویژه هرج و مرج در بازار انرژی)  تا سال گذشته به وقوع نپیوسته بود و در نتیجه جزء عوامل شروع کنندۀ دو جنگ ترکیبی که بررسی کردیم نبوده است. با وجود این، عناصر خاص دیگری مطمئناً برای هر یک از این دو دولت وجود داشته است،  صندوق های خالی اوکراین به دلیل بزهکاری بومی و انگلی، و سوریه که باید دائماً بین نیازهای نظامی برای دفاع در مقابل اسرائیل و تعهدات اجتماعی اش در مقابل مردم سوریه تعادل ایجاد کند (بازی روی ریسمان که در طول دهه ها با موفقیت انجام شد).

 

لینک متن اصلی :

https://lesakerfrancophone.fr/guerres-hybrides-2-testons-la-theorie-en-syrie-et-en-ukraine

 

ترجمۀ حمید محوی

پاریس 26 نوامبر 2019

 

 

[2]  مترجم : ترجمه بفارسی آندریوف کوریبکو زیر عنوان : جنگهای ترکیبی : 1. قانون جنگ ترگیبی

 

[3] مترجم : در متن کلمۀ Gambit استفاده شده که من آن را [دام] ترجمه کردم، در اصل به معنای نوعی استراتژی در بازی شطرنج است که سربازی را برای کسب امتیاز بیشتر در حرکت بعدی قربانی می کنند.

[4]  مترجم : روشن است که تاریخ این نوشته مارس 2016 و امروز نوامبر 2019 هستیم و پس از هشت سال جنگ در سوریه همچنان ادامه دارد.

[5] partie 1

مترجم : ترجمۀ فارسی : جنگهای ترکیبی : 1. قانون جنگ ترکیبی

[6] Revers Brzezinski

[7] aphorisme de Brzezinski

[8] Andrew KORYBKO ,Shadow NATO Comes Out of the Closet

https://orientalreview.org/2014/09/01/shadow-nato-comes-out-of-the-closet/

[9]  پاورقی شمارۀ 5

[10] Pipeline de l’Amitié

[11] actions anti-russes de l’Occident

[12] corridor gazier sud

[13]  مترجم : تاریخ این نوشته سال 2016 و امروز می توانیم بگوئیم پس از 8 سال

[14] limites administratives distinctes

ویکیپدیا : دولت العلویین دولتی است که قیمومت فرانسه بر سوریه در بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۶ در سواحل دریای مدیترانه (امروز شامل دو استان لاذقیه و طرطوس است) به وجود آورد. فرانسه سواحل سوریه را در خلال جنگ جهانی اول سال ۱۹۱۸ به تصرف خود درآورد؛ و جامعه ملل «اقلیم العلویین» را به قیمومت فرانسه در تاریخ ۲ سپتامبر ۱۹۲۰ بخشید. درابتدا این اقلیم دولت خودگردان در زیر نظر این قیمومت بود تا در ۱ ژوئیه ۱۹۲۲ اقلیم العلویین با فدرال سوریه زیر نظر این قیمومت ادغام شد.  در ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۳، این دولت سنجاق لاذقیه و پایتخت آن نیز شهر لاذقیه اعلام شد، و در ۱ ژانویه ۱۹۲۵ اسمش به طور رسمی به دولت العلویین تغیر نام یافت؛ و در ۲۲ سپتامبر ۱۹۳۰، دوباره به اسم قبلیش سنجاق لاذقیه نام‌گذاری شد و جمعیت آن نیز در تاریخ مذکور ۲۷۸٬۰۰۰ تن بوده است.  این دولت، ۵ دسامبر ۱۹۳۶–۳۷ در نهایت جزء کشور سوریه اعلام شد.

 

[15] pour Raqqa

[16]  مترجم : ویکیپدیا:  کلیسای کاتولیک شرقی  (یا در برخی مواقع آن را اونیات uniate می نامند) کلیساهای مستقل و خود مختار و در عین حال تأثیر پذیر از پاپ هستند این کلیسا به همراه کلیسای لاتین کلیسای کاتولیک را تشکیل می دهند.

[17] nettoyage ethnique et culturel

[18] casernes militaires

[19]  آندریوف کوریبکوک جنگهای ترکیبی. 1. قانون جنگ ترکیبی.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com