گۆمەشین / ميلاد

شعر
May 04, 2019

کمتر کسی پیدا می شود که اسم حلبچه را نشنیده و از فاجعه ای که توسط بعثیان در آن شهر رقم خورده، اطلاعی نداشته باشد.
اکثرمان از بمباران شیمایی شهر حلبچه که به عملیات انفال معروف است با خبریم و با اغماض  از چگونگی واقعه نیز مطلعیم؛ که حکومت بعث یک نسل کشی را در 25 اسفند 1366علیه ساکنان کرد نشین عراق رقم زده _یعنی مردم کشور خود را بمباران کرده است_ نام حلبچه برای اکثرمان تداعی کننده ی تصاویر  و صحنه های هولناک این واقعه است که خون هزاران انسان بی گناه را به شانه میکشد.
اما این اقدام جنایت کارانه حکومت بعث با فجایع دیگری حدودا همزمان است که از آنها کمتر شنیده ایم:
1) در همان سال 1366 یکی از گردان های رزمندەی کومەله به نام شوان که شامل 68 تن از پیشمرگان این سازمان و اعضای حزب کمونیست ایران بودند در همان منطقه حضور داشت، آنها از یک طرف توسط نیروهای پاسدار جمهوری اسلامی که وارد خاک عراق شده بودند و قصد پیشروی داشتند و از سمت دیگر توسط نیروهای رژیم بعث و بمباران شیمایی در محاصره مانده و راهی جز مبارزه تا آخرین نفس برایشان باقی نمانده بود.
آنها شجاعانه با تنی مجروح و خستە جنگیدند، اما حلقه محاصره تنگ و تنگ تر میشد، تعدادی از آنان داوطلبانه تصمیم گرفتند که در حین نبرد جسمشان را به امواج رود سیروان سپرده و حتی جسدی از خود برای دشمنان باقی نگذارند.
گردان وارد آخرین کارزار شد و هیچگاه بازنگشت...

2) گۆمەشین در رودخانه کەلوی که در جنوب شهر سردشت قرار دارد واقع شدە. سال ۱۳٦۲ رفیق امیر آلی یکی از پیشمرگان کومەلە در حین انجام کار تشکیلاتی هنگام شنا بە درون گۆمەشین کە یک گرداب سریع، عمیق و مواج است غلتید و غرق شد. امروزه سد/دریاچە سردشت گومه شین معروف را رام و خاموش و از اذهان عمومی پاک کرده است.

این شعر محاوره اولین کلام موزون فارسی ست که از یک طرف به خوبی  تعهدش را به روایت اصلی که همچنان رنگ و بویش را در واگویه های بومیان، لالایی مادران و ترانه های فولکور کُردی حفظ کرده و باز سرایی آن مرثیه است. از طرف دیگر در رسای پیکار و جانباختن 68 تن از مبارزان سوسیالیست سروده شده است.
68 تن از زنان و مردانی که در راه آزادی و برابری سر تسلیم به دو رژیم تبهکار و تروریست جمهوری اسلامی ایران و  بعث عراق فرود نیآوردند.

شنیدم خیلیا رو غرق کردی
میگن اسمت بزرگه ،گومه شینی 
چشاتو وا کنو من رو نگا کن 
که باید مرگ رویاتو ببینی 

نمی تونی منو غرقت کنی،نه 
که قلبم قلبِ دریای بزرگه 
که دستم هر قدم کوچیک باشه 
ولی استادِ کارای بزرگه 

 
میخوام کاری کنم با من بخندی 
می خوام کاری کنم اخمات واشه
دیگه وقتش شده سرکش نباشی 
سرت تسلیم و گوشت باز باشه

دیگه دوران ترسیدن گذشته
نمیذارم ببندی باز رامُ (راهمُ)
تو ای وحشی ترین ژرفاب دنیا
کجا بردی تن هم سنگرامو

صداتو واسه من بالا نبر نه 
که تاوانش سکوتت پشت سده 
نگاه کن اون که با دستور دستام 
غرور سرکشت رو کشته سده 

تو اون اسب شرور و سرکشی که
نمی تونی یه شب آرام باشی
ولی من پوزه تو افسار بستم 
دیگه وقتش رسیده رام باشی 

نگا کن این منم انسانِ خالق
که دستم جز یه دست کارگر نیست
هراسی از تو و اسمت ندارم 
دیگه اخم و خروشت کارگر نیست

وظیفه ت اینه گلها رو ببوسی 
درختا از تنت سیراب باشن
که خوشه خوشه گندم های این دشت 
واسه دستای من بیتاب باشن 

تو رودی و دلم دریاست حالا
به دستورات این دریا بگو چشم 
به دست کارگرهای توانا 
به این انسان بی پروا بگو چشم

بادبان


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com