بحـران،جنگ‌هاى ارتجـاعى و ضــرورت يک انقلاب کمونيســتى براى پايان دادن به دهشت‌ها و رنج‌ها!

نشريه آتش
May 24, 2019

        بحـران،جنگهاي ارتجـاعي

          و ضــرورت يک انقلاب کمونيســتي   

                        براي پايان دادن به دهشتها و رنجها!

نزاع ميان جمهوري اسلامي و امپرياليسم آمريکا مي‌تواند به جنگي منتهي شود که جنگ‌هاي عراق و سوريه و افغانستان در مقابلش رنگ ببازند. هر دو طرف سعي مي‌کنند با نزاع سياسي و لفظي با يکديگر چارچوبه‌هاي فکري مردم را در مورد چنين جنگي تعيين کنند. درست مانند جنگ در سوريه. تقصير ويران شدن يک کشور و آواره شدن نزديک به دوازده ميليون نفر از مردم سوريه به گردن کيست؟ بشار اسد و حاميانش جمهوري اسلامي و حزب‌الله لبنان و امپرياليسم روسيه يا داعش و عربستان و امپرياليسم آمريکا؟ به واقع کدام انسان با شرف و وجداني مي‌تواند جنايت‌هاي طرفين را در کفة ترازو بگذارد و بگويد جنايت‌هاي کدام طرف بيشتر يا کمتر بوده و يا اين‌که مال کدام طرف «با نيات حسنه» و به  نفع مردم سوريه و منطقه و به‌طور کل بشريت بوده است؟ اما کساني که در يکي از اين دو طرف، منافع انگلي و ضد مردمي دارند دست به انتخاب از ميان اين دو گروه‌بندي مافيايي آدمکش و ويرانگر و تبه‌کار زده‌اند. سوال مهم‌تر اين است که آن، چه نظام سياسي و اقتصادي و اجتماعي است که اين رژيم‌ها و گروه‌هاي تبه‌کار از بطنش سر بيرون مي‌آورند و به جان مردم افتاده و مردم را به کشتن و کشته شدن براي اين‌ها وادار مي‌کنند؟

آن کساني که بي‌شرمانه، جنايت‌هاي جنگي جمهوري اسلامي در سوريه را «به نفع ايران» خواندند و آن بخش از مردم که انگل‌وار و خودپرستانه اين‌گونه انگاشتند که امنيت کشورشان بيش از انسانيت مردم سوريه ارزش دارد، بهتر است بيدار شوند و بفهمند که صف‌بندي واقعي در اين دنيا را مرزها و نقشه‌هاي کشوري تعيين نمي‌کنند، منافع طبقاتي تعيين مي‌کند. کارگر و زحمتکش شهر و روستا، از مهاجر و غير مهاجر، زنان و خلق‌هاي کرد و بلوچ و ترکمن و عرب روشنفکر در ايران با توده‌هاي مردم در افغانستان و سوريه و عراق و روسيه و آمريکا و چين با وجود آن‌که اين‌ها در بيرون از مرزهاي جغرافيايي ايران هستند، يک منافع اساسي داشته و به‌طور عيني در يک صف هستند. اما ما با کساني که در ايران و در چارچوب مرزهاي ايران حکومت مي‌کنند منافع متخاصم داريم.

جمهوري اسلامي، انقلابي را که براي ايجاد جامعه و جهاني بهتر عليه رژيم سلطنت کرديم دزديد و با سرنيزه دين‌مداري و خرافه‌هاي عهد جهالت بشر را بر جامعه ما و زندگي روزمره مردم تحميل کرد. بهترين‌هاي اين سرزمين را به سياهچال‌هاي شکنجه و تير دار سپرد. صدها هزار جوان را با فريبکاري و حيله‌گري ديني به روي مين فرستاد. زنان را برده مردان کرد. برهوت فرهنگي و علمي ايجاد و مردم را محکوم به زيست در اين برهوت کرد. صنعت و زراعت را با ايلغار و چپاول باندهاي آخوند و نظامي و امنيتي به تباهي کشيد. جنگل‌ها و مرداب‌ها و درياچه‌ها را خشک کرد و بقاي روزمره مردم را به طرز بي‌سابقه‌اي به خطر انداخت. چهل سال تجربه به اندازه کافي شهادت مي‌دهد که اين‌ها تفاله‌هاي جامعه بودند که در راس آن نشستند. اما تخاصم اين تبه‌کاران با آمريکايي که کتاب جنايت‌هايش از همة مرتجعين حجيم‌تر است، نه اين‌ها را تبرئه مي‌کند و نه آمريکا را دوست.

 ما با دولت آمريکا هم منافع متخاصم داريم، نه به اين علت که با تحريم‌هاي اقتصادي و با جنگ احتمالي آدمکشي و ويرانگري خواهد کرد. بلکه به اين علت که سردستة نظام سرمايه‌داري جهاني است که جمهوري اسلامي هم يک لايه از آن است. به اين علت که قبل از به قدرت رسيدن جمهوري اسلامي هم ايران را از طريق کودتاي 28 مرداد، سازمان سيا نيمه‌مستعمره خود کرده بود، در کودتاي شيلي استاديوم‌هاي فوتبال را تبديل به زندان و قتلگاه مردم کرده بود و در اندونزي با کشتار يک ميليون کمونيست رودخانه‌هاي سبز را سرخ کرده بود و صدها جنايت ديگري که هر گوشه از خاک کرة زمين آماده شهادت دادن در مورد آن‌ها هستند. حتا اگر هيچ کاري با ايران نکرده بود، افغانستان و عراق را هم نابود نکرده بود، اما خرد کردن استخوان کارگران فيليپيني و مکزيکي و کلمبيايي و برزيلي و... را در سراسر جهان زير ماشين اقتصادي و نظامي آمريکا که انجام داده بود. همه، جنايت‌هاي دائمي پادگان نظامي‌اش اسراييل را در خاورميانه عليه مردم فلسطين را مي‌دانند. استفاده بي‌شرمانه‌اش از کشتار مردم يهود به دست امپرياليسم آلمان در جريان جنگ جهاني دوم را تاريخ گواه کرده است. اگر هيچ کدام از اين‌ها را هم نکرده بود، همان بس که آمريکا و ثروت‌ها و قدرتش را با دزديدن مردم آفريقا و حمل آن‌ها با کشتي به آمريکا و برده کردن آن‌ها ساخت و سرزمين آمريکا را با دزديدن خاک مکزيک گسترش داد.

آمريکا مي‌تواند يک روز طالبان را ببرد و روز ديگر بياورد. همان‌طورکه يک روز جنگ عليه افغانستان را شروع کرد تحت عنوان فريبکارانه اين‌که مي‌خواهد زنان افغانستان را نجات دهد الان هم به خاطر نجات حکومت افغانستان مي‌خواهد طالبان را برگرداند. اين خودش نشان مي‌دهد که جنگ ميان امپرياليست‌ها و مرتجعين بومي نشانه هيچ‌گونه تفاوت در خصلت ماهيتا ارتجاعي و ضد مردمي اين‌ها نيست. اگر مردم تحت ستم ايران و افغانستان و آمريکا و هر جاي ديگر دنيا اين حقايق را نفهمند و ندانند که پشت وقايع مهم جهان از جمله اين جنگ‌ها منافع چه سيستم و طبقه‌اي خوابيده و نفهمند و نخواهند بفهمند که مي‌شود از طريق انقلاب کمونيستي نقطه پاياني بر اين دهشت‌ها گذاشت، تا ابد محکوم هستند که تحت ستم بمانند.

 کساني ممکن است بپرسند اصلا آگاهي به اين مسائل براي چيست؟ براي انقلابي که هم ضرورت عاجل دارد و هم ممکن است. در اعتراض‌هايي که به هر جنبه از ظلم اين رژيم مي‌شود – کارگري و دانشجويي و زنداني سياسي و بازنشستگي و سيل و غيره– بايد افشاي جنايت‌هاي جنگي آمريکا و جمهوري اسلامي شعار شود و تکرار شود. جمهوري اسلامي بايد نيروهايش را از سوريه بيرون بکشد. آمريکا بايد ناوهاي جنگي‌اش را از خليج بيرون ببرد. هم جمهوري اسلامي بايد سرنگون شود و هم رژيم ترامپ/پنس. اگر شعار ضد هر دوي اين‌ها هم‌زمان در ايران بلند شود حمايت مردم جهان را جلب خواهد کرد و هر جنگي هم صورت بگيرد يا هر سرکوبي از سوي جمهوري اسلامي صورت بگيرد همدردي مردم جهان را به‌سوي انقلابي که ما مي‌خواهيم صدايش شويم، جلب مي‌کند.

 در همين حال که ما با تبليغات کَر کننده و رجزخواني‌ها و جدل فزاينده و کُري خواندن‌هاي سخيف ميان عمال جمهوري اسلامي و عربستان و کارگزاران دولت ترامپ/ پنس روبه‌رو هستيم، مبارزات مردم هم در حال رشد است. آخرين نمونه آن مبارزه دانشجويان مبارز دانشگاه تهران عليه طرح عفاف و حجاب در دانشگاه صورت گرفت و دانشجويان در ابعاد کم‌سابقه در سال‌هاي اخير در آن شرکت داشتند و شعارهاي" نه به حجاب اجباري" و "نان، کار، آزادي" و " فقر، بيکاري حجاب اجباري" و... سر دادند.

جنگ چه به شکل نيابتي در خارج از مرزهاي ايران در يمن يا عراق و سوريه تشديد پيدا کند و چه به درون مرزهاي ايران کشانده شود با توجه به وضعيت بحران اقتصادي و فقر و سرکوب شديد جمهوري اسلامي هر دم بر خشم مردم افزوده خواهد شد و بدون شک شاهد اعتراضات گسترده‌تر مردم خواهيم بود. آن‌چه که در صحنه غايب است حضور قدرتمند بديل انقلابي در ميان مردم است. براي خاتمه دادن به جنگ‌هاي ارتجاعي و از ميان بردن ريشه‌هاي ستم و استمار و فقر و نابرابري نياز به يک انقلاب کمونيستي بيش از پيش احساس مي‌شود.

بخشي از يک اطلاعيه از حزب کمونيست ايران (م‌ل‌م) 28 ارديبهشت 98 مندرج در سايت  www.cpimlm.com در اين مورد روشنگرانه است:

«اين‌که اوضاع چگونه تکامل خواهد يافت و از چه پيچ و خم‌هايي گذر کرده و فرجامش چه خواهد بود، به عوامل گوناگوني ربط دارد-از جمله رشد جنبشي انقلابي با هدف سرنگوني جمهوري اسلامي و استقرار جمهوري سوسياليستي نوين در ايران و همچنين پيشروي مبارزه در آمريکا، براي بيرون کردن رژيم ترامپ/پنس توسط يک جنبش توده‌اي از پايين. جنگ‌هاي درهم و برهم ارتجاعي، از اين منطقه رخت بر نخواهند بست مگر با اوج‌گيري جنبش‌هاي انقلابي واقعي. از هم اکنون بايد تدارک ديد و در صورت بروز جنگ، هرگز اين جهت‌گيري لنيني را از کف نداد که: لازم نيست جنگ‌هاي ارتجاعي، با نتايج ارتجاعي تمام شوند. جنگ جهاني اول توسط امپرياليست‌ها شروع شد و در روسيه تحت رهبري لنين تبديل به يک جنگ داخلي انقلابي شد که محصول آن انقلاب اکتبر 1917 بود. يکي از اسناد پايه‌اي حزب ما به نام استراتژي و راه انقلاب مصوب پلنوم دهم کميته مرکزي حزب، ارديبهشت 1396 مي‌گويد:

«... در صورت به راه افتادن جنگ‌هاي درهم و برهم مانند آنچه در ليبي و سوريه و عراق شاهد آن هستيم، در درجه اول و به صورت تعيينکننده بايد توده‌هاي مردم به‌ويژه جوانان را در مورد ماهيت همه مرتجعين در صحنه، عليه همه جنگ‌سالاران (اعم از جمهوري اسلامي يا آمريکا و نيروهاي وابسته به آمريکا) آگاه و بسيج کنيم و بر اساس اين آگاهي، تعهد و سازمان‌دهي براي آغاز جنگ انقلابي در مقابل جنگ‌هاي ارتجاعي را به وجود آوريم. اين آمادگي عليه جنگ‌هاي ارتجاعي، در وهلة اول عمدتاً از طريق کار سياسي و تدارک سياسي فکري پيش مي‌رود...» اين سند در ادامه تاکيد مي‌کند: «انقلاب بايد توسط توده‌هاي آگاه و سازمان‌يافته و تحت رهبري حزب پيشاهنگ پيش برده شود. استراتژي جنگ انقلابي، بايد با اتکا به توده‌ها و با پشتوانه توده‌اي آغاز شده و به گونه‌اي پيش برود که مرتباً خصلت توده‌اي آن افزايش يابد. ...اعتماد استراتژيک ما به پيروزي، پايه‌هاي علمي دارد. چرا که اين رژيم و دولت طبقاتيِ حاکم و امپرياليست‌ها، نقطه ضعفي دارند که هرگز نمي‌توانند برطرف کنند؛ آن‌ها استثمارگر هستند. حتا وقتي توده‌ها به دنبال آن‌ها مي‌افتند و يا خرده‌بورژوازي دست به سازش سياسي و ايدئولوژيک با آن مي‌زند و در عمل با آن همکاري مي‌کند، در اين خصلت تغييري حاصل نمي‌شود. آن‌ها در تخاصم طبقاتي ذاتي و هميشگي با اکثريت کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و زنان و روشنفکران هستند. اين ماهيت، قابل اصلاح نيست. ...اعتماد استراتژيک ما مربوط به خصلت و ماهيت طبقاتي ما است. ما توده‌هاي بشريتيم! ما جامعه‌اي را نمايندگي مي‌کنيم که در آن تضاد اساسي عصر سرمايه‌داري که کلية رنج‌هاي امروز بشر را توليد مي‌کند‌ از ميان مي‌رود. به اين ترتيب، نيروي انقلاب واقعي و پيشاهنگ کمونيست آن، منافع فوري و درازمدتِ اکثريت مردم اين کشور و سراسر جهان را نمايندگي مي‌کند. حتا نيروهاي سياسي که کمونيست نيستند مي‌توانند با برنامه انقلاب کمونيستي براي استقرار جمهوري سوسياليستي نوين ايران متحد شوند. زيرا اين انقلاب و استقرار سوسياليسم، به نفعِ طبقات خرده‌بورژوازي نيز هست. متحدين بين‌المللي جمهوري اسلامي، قدرت‌هاي ريز و درشت جهان هستند که خودشان در تخاصم طبقاتي با مردمشان قرار دارند. اما متحدين بين‌المللي ما، کارگران و زحمتکشان و زنان و خلق‌هاي تحت ستم و از همه مهم‌تر کمونيست‌هاي انقلابي جهان و نيروهاي مترقي هستند که خواهان تغيير جهان‌اند.»

برگرفته از نشریه«آتش»

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com