واقعیت کمونیسم چیست؟

نشريه آتش
February 27, 2019

نشریه آتش 88، اسفند 1397

 

 

واقعیت کمونیسم چیست؟

 

کمونیسم نوین و ستم بر زن

 

تئوریزه کردن مارکسیستیِ ستم بر زن برای اولین بار در آثار مارکس و انگلس مانند ایدئولوژی آلمانی و اثر انگلس به نام منشاء خانواد، مالکیت خصوصی و دولت، انجام شد.

کمونیسم نوین، بار دیگر چارچوبه‌های مارکسیستی ستم بر زن را از زیر آوار بیرون آورده، با جمع‌بندی از تئوری و پراتیک جنبش کمونیستی بین‌المللی به‌ویژه در کشورهای سوسیالیستی شوروی (1917-1956) و چین سوسیالیستی (1949-1976)  و همچنین یادگیری از حقایق مهمی که در بیرون از مارکسیسم به‌ویژه توسط فمینیست‌ها در مورد نهاد ستم بر زن و کارکرد آن در نظام سرمایه‌داری، کشف و تئوریزه شده است، به سنتزنوینی دست یافته و راهگشایی‌های تعیین‌کننده‌ای کرده است. باب آواکیان، در سند بسیار مهم «تضادهای حل نشده و قوای محرکۀ انقلاب» رئوس این تکاملات نظری را بیان می‌کند که در زیر خلاصه‌وار به آن می‌پردازیم. اما سه نکته، از جمله نکاتی را در مورد رابطۀ میان تقسیم جامعه به طبقات و تقسیم جامعه بر مبنای جنسیت (به یک کلام، رابطۀ میان طبقه و ستم جنسیتی) به‌طور موجز پیش می‌گذاریم.

یکم، جنسیت یک سازۀ اجتماعی است. یعنی، انسان‌ها با هر سکسی که به دنیا می‌آیند (مثلا، مونث و مذکر) از طریق نهادهای جامعۀ طبقاتی تبدیل به زن و مرد می‌شوند. زنان یک قشر اجتماعی تحت ستم هستند اما یک طبقه نیستند. برای فهم طبقه باید از مقولۀ مارکسیستی روابط تولیدی استفاده کنیم: یعنی، مالکیت بر ابزار تولید، روابطِ  بین انسانها در فرآیند تولید، روابط توزیع ثروت تولید شده. زنان به‌عنوان یک گروه‌بندی واحد در رابطۀ قابل تعریف با این سه جنبۀ روابط تولیدی قرار ندارند. اما در جامعۀ طبقاتی این تقسیم جنسیتی با تقسیم طبقاتی تداخل می‌کند. سلسله مراتب جنسیتی، جزئی لاینفک از جامعه طبقاتی هست اما مساوی با تقسیم طبقاتی نیست. پدیدۀ اجتماعیِ سلطه مرد بر زن در جامعه سرمایه‌داری عملکرد تعیین‌کننده‌ای دارد. خود این پدیدۀ اجتماعی، یعنی روابط فرودست و بالادست میان زن و مرد، با تقسیم جامعه به طبقات ظاهر شد و در جوامع گوناگونِ برده‌داری، فئودالی و سرمایه‌داری، صرفا شکل‌های مختلفی به خود گرفت. بنابراین، پدیده ای است مربوط به تقسیم جامعه به طبقات. رابطۀ اجتماعی ستم بر زن، بخشی لاینفک از عملکرد زیربنای اقتصادی و تقسیم جامعه به طبقات بوده و ریشه در آن دارد. اما رابطه‌ای است که ویژگی‌ها و قوۀ محرکه (یا دینامیک) خاص خود را در جامعه دارد و قابل تقلیلِ یک به یک به عملکرد زیربنای استثمار اقتصادی و تقسیم طبقاتی نیست. هرچند روابط جنسیتی مساوی با روابط طبقاتی نیست، اما برای روابط طبقاتی، در تمام جوامع طبقاتی، واسطه‌گری می‌کند. به همین علت است که ستم جنسیتی هم در میان پرولتاریا و قشرهای میانی و هم حتا در قشرهای بالایی عمل می‌کند.

دوم، امروز صحنۀ سیاسی جهان، به‌خصوص در خاورمیانه تحت تاثیر شدید تضاد حاد میان دو منسوخ بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم است. در واقع، تضاد میان این دو قشر ارتجاعی و منسوخ در دو نوع کشورهای تحت سلطه و امپریالیستی، تبارز خاص دورۀ  گذار بزرگ در اوضاع جهان است. برجسته شدنِ بی‌سابقۀ پدرسالاری در هر دو نوع کشور از یک طرف و سربلند کردن تضاد میان این دو منسوخ از طرف دیگر، به یکدیگر متصل و مربوط هستند. پدرسالاری توسط هر دو منسوخ تقویت می‌شود. سرمایه‌داری امپریالیستی با کارکرد خود، شالوده‌های خانواده را سست می‌کند و منسوخ دیگر (بنیادگرایی اسلامی) به این جا به جایی و از هم گسیختن واکنش ارتجاعی نشان می‌دهد. این تضاد، در جنبش مبارزه با ستم بر زن هم تاثیر گذاشته و یک قطب‌بندی منفی، به شکل اتحاد با یکی از این دو منسوخ، به‌وجود آورده است. در حالی که سمت‌گیری با هر یک، هر دوی آن‌ها و نظام پدرسالاری را تقویت می‌کند و موضع‌گیری علیه هر دوِ آن‌ها شرط اولیۀ شکل‌گیری یک جنبش واقعی رهایی زنان است.

سوم، نظریه‌پردازان فمینیست یا غیر کمونیست در زمینۀ درک نهاد ستم بر زن و کارکرد آن در رابطه با نظام سرمایه‌داری و حتا نقد کمبودهای جنبش بین‌المللی کمونیستی خدمات مهمی کرده‌اند که کمونیسم نوین آن‌ها را به‌رسمیت شناخته و این خدمات را نقادانه و از طریق به کار بست جهان‌بینی و متد کمونیستی (ماتریالیسم دیالکتیک) در بدنۀ تئوری کمونیسم نوین ادغام کرده است. این پروسه متدولوژیک را رفیق آواکیان در سند «تضادهای حل نشده و قوای محرکۀ انقلاب» تشریح کرده است.  بیرون از مارکسیسم، مرتبا حقایق مهمی در زمینه‌های گوناگون هستی کشف می‌شوند که مارکسیسم باید بتواند از طریق کار بستن جهان‌بینی و متدولوژیِ کمونیستی (روش‌شناسی ماتریالیسم دیالکتیکی) آن‌ها را در بدنۀ شناخت خود ادغام کند. آواکیان می‌گوید: «جنبش زنانی که از دل دهۀ 1960 سربلند کرد و تا دهۀ 1970 ادامه یافت، و به‌ویژه نیروهای رادیکال‌تر آن جنبش، مسائل فوق‌العاده مهمی را به میان کشیدند و با آن‌ها دست و پنجه نرم کردند، هرچند که رویکردشان بر پایۀ یک نگرش علمی منسجم قرار نداشت و حتا به‌طور قابل توجهی مغایر آن بود. در هر حال وجود گرایشات اکونومیستی و گرایشات مرتبط با آن در درون جنبش نوین کمونیستی... سدی بود در مقابل سنتز و جذب علمی صحیح این مسائل مهم که توسط جنبش زنان به پیش کشیده شده بود.» آواکیان می‌گوید، هرچند می‌توان گفت آن جنبش عمدتا خرده‌بورژوایی بود (نه صرفا بر مبنای منشاء طبقاتیِ زنانی که در آن شرکت داشتند بلکه بر مبنای جهان‌بینی و رویکردی که پیش می‌گذاشت) با این وصف، مسائل مهمی را طرح کرده و انتقاداتی را به جنبش کمونیستی آن زمان و رویکردش به مسئله زنان طرح می‌کردند که دارای جنبه‌های درست بود و باید از آن استقبال می‌شد. اما جنبش کمونیستی به علت داشتن درک‌های ابتدایی و مهم‌تر از آن به علت آلوده بودن به اکونومیسم و درک‌های سنتی در مورد سکسوآلیته، اهمیت کار آن‌ها را نمی‌دید.

آواکیان به یک جنبۀ دیگر متدولوژی غلط می‌پردازد و تاکید می‌کند، لزوم یادگیری از حقایق مهمی که در بیرون مارکسیسم کشف می‌شود به‌معنای آن نیست که از متد و جهان‌بینی غیر علمی و غلط کسانی که آن حقایق را کشف کرده‌اند، دنباله‌روی کنیم. در واقع اگر از جهان‌بینی و متد آن‌ها دنباله‌روی کنیم نمی‌توانیم حقایقی را که کشف کرده‌اند به عمیق‌ترین وجه درک کنیم. برخی اوقات چیزهای نو و غیر منتظره در بیرون تئوری کمونیستی کشف می‌شوند. اما رویکرد ما نسبت به آن چه باید باشد؟ این یک مساله متدولوژیک است که باید با آن دست و پنجه نرم کنیم.

در همان سند، باب آواکیان ارزیابی مهمی در مورد تجربۀ شوروی سوسیالیستی می‌دهد و می‌گوید، جنبۀ عمدۀ آن تجربه، مثبت و دستاوردهای عظیم در زمینۀ رهایی زنان بود. اما اشکالات مهمی هم موجود بود. در شوروی، در رابطه با موقعیت زنان پیشرفت‌های واقعا بزرگ انجام شد. با این وجود یک گسست رادیکال در رابطه با نقش زنان در جامعه، از جمله یک گسست کامل از «کیش مادری» و نقش‌های سنتی جنسیت، لازم بود. در آن جا، هم در تئوری و هم در عمل راه‌گشایی‌های بسیار مهمی در رابطه با چیره شدن بر نابرابری زنان در عرصه‌های مختلف شد، به‌ویژه در سال‌های اول نقش‌های سنتی زنان به چالش گرفته شد. اما در این رابطه تنش هم بود که به‌طور فزاینده‌ای راه را برای تقویت دیدگاه‌های پدرسالارانه و باورهای سنتی، همراه با گرایش‌های اکونومیستی و ناسیونالیستی در اتحاد شوروی و به‌طور کلی در جنبش کمونیستی بین‌المللی، باز کرد. به‌طور مثال، در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن، شوروی به تبلیغ رسمیِ نقش زاد و ولد زنان پرداخت و یا گفته می‌شد، زنان دارای غریزه مادری هستند، وظیفه زن است که برای سرزمین مادری بچه بزاید و بزرگ کند.

این انحرافات، جزیی از آن حقایق مربوط به تاریخ جنبش کمونیستی هستند که به قول رفیق آواکیان، «پشت آدم را به لرزه در می‌آورند». انحرافاتی که در دورۀ جنگ دوم جهانی در شوروی سربلند کرد، به وجود گرایش‌های اکونومیستی و ناسیونالیستی و پدرسالاری و ارزش‌ها و نقطه نظرات سنتی در مورد زنان در گذشتۀ جنبش کمونیستی بین‌المللی نیز ربط داشتند. در واقع، این گرایش‌ها، در دوران استالین که شوروی هنوز سوسیالیستی بود جهش کردند و تاثیرات بسیار منفی بر طرز تفکر جنبش کمونیستی گذاردند که هنوز اکثر کسانی که خود را کمونیست می‌دانند از آن‌ها گسست نکرده‌اند.

به این ترتیب رفیق آواکیان، تجربۀ شوروی سوسیالیستی را این‌طور جمع‌بندی می‌کند که جنبۀ عمده‌اش دستاورد بود اما جنبه‌های منفی تاسف بار نیز داشت. در واقع، در کشورهای سوسیالیستی شوروی (1917-1956) و چین (1949-1976) در فاصلۀ چند سال پس از پیروزی این انقلاب‌ها، زنان به آن درجه از رهایی دست یافتند که زنان در جوامع سرمایه‌داری در تاریخ 500 ساله حاکمیت بورژوایی به آن دست نیافته بودند. با این وصف، دشواره‌ها و اشکالات جدی هم موجود بود که به‌جای دنباله‌روی و تداوم آن‌ها، باید در تئوری و پراتیک گسست‌های رادیکال از تئوری و پراتیک جنبش کمونیستی بین‌المللی در گذشته کرد.  

این اشتباهات جدی با انحرافات جدی دیگر مرتبط بودند. به‌طور مثال، ناسیونالیسم و اکونومیسم و پدرسالاری مجموعه‌ای از انحرافات هستند که یکدیگر را تقویت می‌کنند. اشتباهاتی را که در شوروی شد، می‌توان در عوامل مختلف جستجو کرد:

یکم این‌که از همان ابتدا در زمینۀ درک از مسئلۀ ستم بر زن و اهمیت تعیین کنندۀ آن برای پیشبرد انقلاب سوسیالیستی، کمبود تئوری موجود بود و مشخصا، در مورد اهمیت مبارزه علیه نقش سنتی زن درک و تئوری‌ای وجود نداشت. دوم، در مواجهه با مشکلات عینی و تنش‌های منتج از خطر جنگ و لطمات انسانی و اقتصادی جنگ جهانی دوم پاسخ‌های غلط داده شد. آن‌ها می‌پنداشتند راه مقابله با خطر جنگ، ایجاد ثبات اجتماعی بر پایۀ سازش با سنت و هم‌زمان پیش برد پروژۀ صنعتی کردن کشور است. در هر حال، بیلان شوروی سوسیالیستی در کلیت خود متناقض است: از یک طرف شاهد تجربۀ مثبت دهۀ 1920 در مورد رهایی زنان هستیم و با وجود این‌که هنوز عمیقا مرکزیت این مساله درک نشده بود، دستاوردهای بی‌سابقه داشتند و باید این واقعیت را به‌رسمیت شناخت. این دستاوردها از زاویه به چالش کشیدن خانواده بسیار الهام‌بخش هستند. در عرصۀ هنری و علمی- تخیلی نقش‌های جنسیتی متفاوت به تصویر کشیده شد. شکل‌های کمونی را به‌طور آزمایشی به راه انداختند. شوروی سوسیالیستی، اولین کشوری بود که همجنس‌گرایی و سقط جنین را قانونی کرد؛ و باید تاکید کرد که هر دو مساله به شدت مرتبط با نظام پدرسالاری هستند.

در دهۀ 1930 عقبگرد بدی در این زمینه رخ داد. اما حتا در این دوره، حقوق برابر زن و مرد، از جمله در زمینۀ دستمزد و حق شرکت برابر در نیروی کار هرگز لغو نشد و به قوت خود باقی ماند. در جمهوری‌های آسیایی مبارزۀ پیچیده و مهمی با برقع و روبنده به راه افتاد. پدرسالاری در شکل بازگشت به پدرسالاری دینی قبل از انقلاب هرگز تقویت نشد. اما تلاش کردند ارزش‌ها و نگرش‌های پدرسالارنه را به روابط  سوسیالیستی پیوند بزنند و در نتیجه روابط سوسیالیستی را تضعیف کردند. با وجود این فصل‌های تاریک، جامعه هنوز در کل، جامعه‌ای بود که می‌خواست از سوسیالیست بودنش دفاع کند اما روش‌هایی که برای دفاع در پیش گرفتند، آن را تضعیف کرد و زمینه را برای قدرت‌گیری ضد انقلاب و کودتای رویزیونیستی در شوروی آماده کرد.

در چین سوسیالیستی و حتا پیش از پیروزی کامل انقلاب در مناطق پایگاهی سرخ، جهش‌های پیشرو در این زمینه و دستاوردها شگفت‌انگیز بود. اما در آن‌جا نیز محدودیت بود و در زمینه نقش جنسیتی و سکسوالیته عقب‌ماندگی داشتند. بر پایۀ این ارزیابی از تئوری و پراتیک انقلاب‌های سوسیالیستی قرن بیستم، باب آواکیان فراخوان گسست‌های بیشتر داده و تاکید می‌کند باید به این مساله به‌طور جدی از موضعی بسیار رادیکال‌تر نگاه کنیم.

مقاله «تضادهای حل نشده» رفیق آواکیان را باید به‌عنوان سندی که راهگشایی می‌کند نگریست. به‌ویژه در زمینۀ رویکرد. به این معنا که اهمیت تعیین‌کنندۀ از بین بردن ستم بر زن را در زمینۀ تحقق «چهار کلیت» و رسیدن به جامعۀ کمونیستی می‌بیند. کمونیسم نوین تاکید می‌کند، با استقرار سوسیالیسم، در زمینۀ  گسست از ستم بر زن یک جهش رادیکال می‌شود اما مانند بسیاری از تضادهای به ارث رسیده از جامعه طبقاتی، تمایزات میان زن و مرد هنوز پا برجاست و رویکرد به این «تضادهای حل نشده» در سوسیالیسم باید این باشد که همین «تضادهای حل نشده» را تبدیل به قوۀ محرکه و رانشی در تکامل انقلاب سوسیالیستی به سمت استقرار کمونیسم در جهان کنیم. این یک تکامل تئوریک بسیار مهم در کمونیسم است.

 

آتش

 

منابع مورد استفاده:

*باب آواکیان، بخش سوم از سند «تضادهای حل نشده و نیروهای محرکۀ انقلاب»- در وبسایت حزب کمونیست ایران(م.ل.م) با عنوان: سنتز نوین و مسالۀ زنان، انقلاب کمونیستی، جهش‌های بیشتر و گسست‌های رادیکال

*سخنان ریموند لوتا در جمع رفقا

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com