ترور را چگونه محکوم کنیم!

آرمان پويا
January 01, 2019

تشکیل کمیته ی حقیقت یاب طرح پیشنهادی دبیرخانه کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران به چه منظور می تواند باشد موضوع این نوشتار نیست! اما بخشی از ماهیت چنین کمیته ای نیز در آن می گنجد.

قبل از هر چیز کمیته حقیقت یاب هم می تواند تشکیل شود. اگر سازمانهای زحمتکشان گردن نهند که نمی نهد! و این بر همگان روشن است و روشنتر بر دبیرخانه کومله!

اما برای حل بُعد حقوقی چنین کیسی راه های به مراتب بهتری موجود است! کمیته ی حقیقت یاب در واقع به معنای حل و فصل ماجرا به دست ریش سفیدان است. روشی منسوخ، عشیره ای و بی نتیجه. توصیه برای تشکیل کمیته ی حقیقت یاب من را به یاد گفته ای از ژان پل سارتر انداخت که نوشت: " مردی سده ی نوزدهمی اندیشه های متداول در هنگام فرمانروایی لوئی فیلیپ را به خورد نوه اش می داد. می گویند به این گونه است که روالهای عادی دهقانی را می شود توضیح داد؛ پدران به کشتزارها می روند و پسران را به دست پدربزرگان و مادربزرگان می سپارند!"

در دوره ی فئودالیته بود که برای رفع، "نه حل" اختلافات زن و شوهر از هر دو عشیره منتخبینی مامور می شدند. این منتخبین عشایر وظیفه ی رفع اختلافات میان زن و شوهر و یا عقد قراردادهای ازدواج و طلاق و همچنین به منظور رفع اختلاف میان دو عشیره بر سر تقسیم آب و مراتع را به عهده داشتند. اصل قضاوت این منتخبین نه بر پایه ی برائت یا کشف حقایق و یا هر چیز دیگر بلکه بر پایه ی رفع آن و تداوم وضعیت و مناسبات موجود میان آن ها بود. تا جایی که به قربانیان جوامع فئودالیته مربوط می شد ، هرگز کمیته ای برای رفع ستم بر رعایا مامور نمی شد. حتی یک نمونه از چنین کمیته ای برای ستمکشان دیده نشده است.

 اما این چه کاری است!؟ به راحتی می توان بسیار امروزی تر در یک دادگاه  اروپایی و هر چند بورژوایی شکایت نامه ای تنظیم کرد و مو را از ماست کشید. چنبن دادگاهی به مراتب مطابق تر با دوران حاضر است.

اتفاقا خود سازمان زحمت کشان در قالب یک دفاع ناشیانه دست به چنین تهدیدی توخالی زده است و اگر آن را عملی کند که نمی کند کار خیلی راحت تر می شود. اما از آن جا که زحمتکشان چنین کاری نخواهد کرد بهتر است این کار به واسطه ی شخص حقیقی انجام گیرد که قطعا این داستان به آنجا سوق داده خواهد شد و چنین اتفاقی نیز رخ خواهد داد و افراد درگیر این داستان حرفش را هم زده اند و وکیل هم برای وکالت داوطلب شده است.

اما چرا این کار شخص است نه حزب؟ (البته قطعا احزاب هم می توانند و حقش را هم دارند) رسالت یک حزب به کرًات مهم تر و عمیق تر از پیگیری و تنزل  مسائل تا حد یک پرونده ی حقوقی صرف است. زیرا ترور نه یک رویداد صرف و یا یک تصادف و یا یک مسئله ی شخصی بلکه عملی سیاسی و کاملا سازمان یافته می باشد و به همین دلیل نامش را ترور گذاشته اند نه قتل صرف!

از آن جا که ترور یک پدیده سیاسی است باید ابتدا این پدیده به شکل جداگانه و مستقل از همه چیز به تنهایی شناسایی شود و اجزاء و عوامل تشکیل دهنده و منشاء و عواملی که به آن هستی می دهد شناخته شود و سپس جوهره ی ترور یعنی عملی که انجام می دهد و نتیجه ای که از آن حاصل می شود رونمایی گردد. وقتی همه ی این ها انجام شد رابطه همه این ها با سازمانی که دست به ترور برده است به راحتی آشکار می گردد و رو به جامعه معرفی می شود. همه ی  این ها فقط بخشی از وظایف یک حزب سیاسی است نهایتا حزب علیه آن موضع گرفته و در واقع پوزیشن خود را یا در کنار آن و یا در کنار توده ها توضیح می دهد و برای آن برنامه ریزی می کند.

این پدیده قطعا یک بعد حقوقی دارد که از نظر من حزب نباید انرژی خود را صرف آن کند یا نهایتا عضو یا اعضایی را مامور تنظیم شکایت کند و بیشتر خود را بر بُعد سیاسی پدیده متمرکز کند. به تصور من ترور فقط یک عملیات نظامی است مانند باقی عملیات های نظامی که در راستای کسب قدرت سیاسی بدون دخالت دادن مردم و بالای سر توده ها کاربرد دارد. حال چه نیروهایی تمایل به دست به دست کردن قدرت بدون دخالت توده ها دارند؟ این نیروها قطعا جریانات بورژوایی هستند که به ابزارهای متنوعی متوصل می شوند. برخی از این ابزارها عبارتند از نشست های مخفیانه و بده بستان با سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی دولت ها، و بده بستان با جناح های دولت های متخاصم .

حال چنانچه گفته شد در همه ی ابزارهای در دسترس جریانات بورژوایی دو پایه ی "بده" و "بستان" نتیجه ی هر فعالیتی را تعیین می کند. نیروی بورژوایی در اپوزیسیون که بنا بر ماهیتش تمایلی به سعی در متشکل ساختن توده ها ندارد و به این دلیل هم دارای پایگاه عمیق اجتماعی در میان توده های زحمتکش و ناراضی نیست و می خواهد قدرت سیاسی را بستاند چه چیزی به عنوان "بده" یا مایه ی معامله در دست می تواند داشته باشد!؟ قطعا به حکم تبعیدی بودن این اپوزیسیون نمی تواند پایگاهی در میان طبقات فوقانی داشته باشد. زیرا طبقات فوقانی در دل رژیم حاکم شکل گرفته و خود رژیم سیاسی حاکم نیز این طبقات را نمایندگی سیاسی می کند. پس این گونه نیروهای بورژوایی آن چه به عنوان" بده " می توانند در دست داشته باشند نیروی نظامی می باشد. اگر بتواند به واسطه ی تبلیغات و سوء استفاده از اعتقادات و تعصبات توده ها و مبارزه ی طولانی هزاران عضو مسلح را سازمان دهد به نسبت نیروهای نظامی خود در معادلات دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای به بازی گرفته می شود و به همان نسبت به بده بستان می پردازد. می توان به دو مثال از نوع دینی و ناسیونالیستی در خاورمیانه یعنی به "پ ک ک و حزب الله" اشاره کرد.

اما اگر این نیز میسر نشود چه!؟ اگر این نیروی نظامی نتواند به بیش از چند صد نفر برسد ناچار باید دست به عملیات نظامی آکسیونیستی بزند. یعنی با فرستادن تیم های چند نفره و درگیری های کوچک و سپس تبلیغات وسیع، وزنی بیش از آن چه که دارد را به دولت ها نشان داده تا بتواند پشتیبانی مالی و لجستیکی آن ها را جلب کند و به واسطه ی آن در گام بعدی نیروی نظامی خود را وسعت دهد. که این مورد به کرات در اپوزیسیون بورژوایی سراسری مثل مجاهدین و محلی نظیر جیش الاسلام و شاخه های حزب دمکرات و شاخه های سازمان زحمتکشان و خبات و پژاک نیز دیده شده است.

یکی دیگر از عملیات نظامی که با نیروی نظامی محدود می توان به منظور جلب حمایت دولت ها انجام داد ارعاب سویل ناراضی است. این دست از بده بستان عموما نه در پای میزهای مذاکره و یا در مکتوبات امضا شده بلکه در حین و به موازات جدال با دولت متخاصم،  یا دولت های دیگر بر پایه ی نیازهای دو سویه شکل می گیرد.مانند آن چه که داعش در منطقه انجام داد و حمایت دولت های ترکیه و عربستان و غیره را از همان آغاز جلب کرد و به این شیوه خطر بهار عربی را از آن ها دور کرده و در عوض از امکانات مالی و لجستیکی و پشتیبانی معنوی و مالی وسیعی نیز برخوردار شد. نمونه ی دیگر آن جریان مفتی زاده بود که با ارعاب و شکنجه ی نیروهای چپ در کردستان توانست برای مقطعی حمایت جمهوری اسلامی را  در آغاز حاکمیتش کسب کند که بعدا با درایت کمونیست ها که در کردستان دارای نفوذ عمیقی بودند خنثی شد.

گونه ی دیگری از" بده" که از عهده ی نیروی نظامی محدود بر می آید ترور است که اخیرا یکی از این پرونده ها افشا شده و در  شبکه های مجازی فارسی و کردی زبان به شکل وسیع، کاربران و فعالان سیاسی به آن پرداخته اند. در این گونه کیس ها معمولا اهداف مختلفی پی گیری می شود که مهم ترین آن حذف رقیبان و یا عمدتا مخالفان عمده ی سیاسی خود می باشد که می توانند در آینده مدعی واقعی کسب قدرت سیاسی باشند. این روش امروزه بیش از هر زمان دیگری در جای جای دنیا و مخصوصا خاورمیانه مطلوبیت یافته است. از این رو از آوردن نمونه صرف نظر می شود. ترور  مضاف بر از میدان به در کردن رقبا و یا مخالفین سیاسی ارزشمندترین" بده" در کیس جریانات میلیتاریست بورژوایی برای بستان از دولت های متخاصم و یا منطقه ای و فرامنطقه ای می باشد. در منطقه ی به شدت بحرانی و متزلزل ما و مخصوصا در ایران که وجود نیروهای کمونیست می تواند رشته ی کنترل را در یک بزنگاه از دست همه ی قدرت های دخیل خارج کند، ترور رهبران و فعالین دارای سابقه ی مبارزاتی طولانی و با تجربه ی کمونیست می تواند به راحتی موجب جلب حمایت های وسیع هر کدام از دولت های سرمایه داری و امپریالیستی شود.

به دلائل بالا بسیار مهم و ضروری است که هر حزب و جریان سیاسی قبل از هر چیز مرزبندی های سیاسی خود را با چنین جریانات باند سیاهی روشن کند. بنابر این الزامی است که احزاب چپ دخیل در کردستان و ایران به جای بعد حقوقی آن به وظیفه ی اصلی خود یعنی بعد سیاسی این گونه کیس ها بپردازند. این قبل از همه متوجه اطلاعیه ی دبیرخانه ی کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران است.


 
 

        Del.icio.us Technorati Furl Digg Google Netvouz Add to Balatarin Send to Frinds by Y! Messenger Share/Save/Bookmark

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com