جبههء واحد ضد فاشیسم یا مبارزه ای برای تعادل نظام

راوی
October 12, 2020

جبههء واحد ضد فاشیسم یا مبارزه ای برای تعادل نظام

فاشیسم مقوله ای ورای سرمایه داری نیست و بطور بالقوه و بالفعل در روند انباشت امپریالیستی سرمایه و ساز و کارش ادغام شده است و حتی دمکرات ترین رژیم های سرمایه داری هم بعضاً و بخشاً نمود این ایدئولوژی و سیاست برتری طلبانه هستند.
بنابراین مبارزه با فاشیسم به مثابهء معضلی در خود بدون در نظر گرفتن کلیت نظامی که منبع و منشاء آن است، انحرافی در جنبش چپ و کمونیستی بوده و هست که نتیجهء آن پناه آوردن به نظامی است که در واقع فاشیسم نقطهء اوج بحرانی شدن تضادهای لاینحل آن است و هر باره بازتولیدش میکند. مشکل ما مبارزه با فاشیسم نیست بلکه مخدوش کردن مرزهای آشتی ناپذیر طبقاتی، صف دوست و دشمن و ذوب کردن کردن تضاد پائینی ها و بالائی ها در جنگ و رقابت بالائی ها بر سر قدرت و غارت و چپاول پائینی ها به بهانهء این مبارزه است.

چندی پیش در یادداشتی در فیس بوک "عقب نشینی تاکتیکی با دقت و قدرت؟ " در نقد بیانیهء باب آواکیان [1] لیدر حزب کمونیست انقلابی امریکا (آر سی پی) و فراخوان دادن رای به جو بایدن نمایندهء حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر این کشور به بهانهء مبارزه با رژیم فاشیستی ترامپ، نوشتم:
«تحلیل باب اواکیان و حزب کمونیست امریکا از انتخابات روبرو و رویکردی که امروز اتخاذ کرده است با زمینه سازی چندین سالهء قبلی رخ داد و او بخوبی به نتایج سیاسی مشتق شده از پروژه ای که بیش از یک دهه است پیش کشیده، آگاه بود و هست. این راهی بود که زیرکانه مهندسی و گام بگام به این مرحله رسانده شد و برای آینده نیز تکرار میکنم که این هنوز از نتایج سحر است... چرا این پایان کار نیست و فاجعه بزرگتر هنوز در راه است و بی صبرانه منتظر برداشتن گام های حساب شدهء بعدی است؟
ببینید آواکیان با مهارت در این بیانیه شیوهء دو گانه ای را در تحلیل بکار میگیرد که کارکرد چند جانبه دارد و علاوه بر اهداف تاکتیکی امروز باید به برنامه های آیندهء حزب اش هم خدمت کند. یعنی در تداوم این راه از همین امروز باید زمینهء سازش های آینده نیز فراهم شوند...چگونه؟
آواکیان در تحلیل از شرایط امروز برای توجیه سازشی که فراخوانش را داده عمدتاً ترامپ را بعنوان سیاستمدار افسار گسیخته ای که انگشت بر دکمهء سلاحهای اتمی گذاشته و کل جهان را با خطر نابودی تهدید میکند، در مرکز تحلیل قرار داده و در نتیجه مبارزه با این خطر فوری به هر قیمتی حتی سازش با جناح دیگر سرمایه های مالی امریکا را در دستور فوری کار قرار داده و شکست رژیم ترامپ در انتخابات بقول آواکیان «یک هدیهء عالی برای مردم جهان خواهد بود».. اینکه در صورت پیروزی بایدن این فقط شکست رژیم ترامپ نخواهد بود و این همزمان پیروزی حزب دمکرات است و چرا پیروزی حزبی که بطور نمونه در دوران زمامداری اوباما برندهء نوبل صلح بنا بر آمار و ارقام کارنامهء شوم و فجیعتری در جنگ و ویرانی و جهانگشائی، کشتار و آوارگی بخش بزرگی از محرومین جهان، سرکوب و غارت و چپاول و استثمار و انباشت جنون آمیز سرمایه، اخراج مهاجرین، خشونت سیستماتیک پلیس ووو داشت «یک هدیهء عالی برای مردم جهان خواهد بود» را فقط خود آواکیان و حقیقت نیم بندش میتواند پاسخ دهد..
آواکیان از طرف دیگر برای زمیه سازی سازش های آینده این بار از سطح سیاست به عمق رفته، مثلاً "رادیکال" شده و معضل فاشیسم را در عمق اقتصاد سیاسی و نیروی قدرتمندی در جامعه جسته و خصلت دوران جدیدی تعریف میدهد که "تغییر کیفی کرده و به سیاق گذشته نیست" و نبابد توهم «بازگشت به وضعیت عادی» را داشت. نیروی قدرتمندی در بطن جامعه که با شکست رژیم ترامپ در انتخابات کنار نخواهد رفت و این «وضعیت اضطراری و حساس» و خطر فاشیسم تا آینده نامعلومی همچنان معضل (تضاد) عمده امریکا و جامعهء جهانی  خواهد بود... فکر میکنم نتایج سیاسی این آینده و چه باید کردهای غنی شدهء آن نیز قابل پیش بینی هستند و گزاره هائی که سازش امروز این خط سیاسی را توجیه میکنند براحتی بکار توجیه سازشهای فردا هم خواهند آمد.. به یک کلام، نه امروز و نه فردا انقلاب ضرورت نیست و نه در دستور کارهای کوتاه مدت و نه برنامه بلند مدت آر سی پی جائی دارد و تا آیندهء نامعلومی دفاع البته با "اقدامات غیر خشونت آمیز" از "حقوق سنتی دموکراتیک اساسی" یا به زبان ساده دمکراسی بورژوا امپریالیستی امریکا در دستور کار این حزب قرار گرفته است.»

چندی پیش ترجمهء "
گزیدۀ مقاله ای از باب آواکیان. ۱۲ جون ۲۰۰۵" تحت نام " راهی برای درک رویدادهای جاری" [2]  دوباره انتشار یافت که حداقل برای من تازگی داشت و بند بند آن نه تنها مهر تائیدی بر ادعای بالا من در یادداشت مذکور میزند بلکه تاریخ زمینه سازی سازش کنونی را به گذشته های دورتر و در حداقل خود تا تاریخ این مقالهء آواکیان در باب "فاشیسم مسیحی" رجعت میدهد. سعی میکنم با استناد به این مقالهء اواکیان زمینه سازی های او را در یک پروسهء طولانی تر به تصویر کشیده و سازش کنونی را بعنوان تحولی که بطور حتم پایان کار نیست، بر بستر یک پروسهء طولانی که گام بگام پیشروی کرد، توضیح دهم.

سال 2005 در آغاز دوره دوم ریاست جمهوری جورج بوش، آواکیان در تحلیل از اوضاع و احوال جامعهء امریکا مینویسد:
« فاشیسم مسیحی (عنصر فاشیسم مسیحی در درون هیئت حاکمه و به طور کلی در جامعه) یک نیروی قدرتمند است و ناپدید نخواهد شد. مساوی با کلیت حزب جمهوری خواه نیست و صرفا دنباله روی برنامه های دیگر در آن حزب نخواهد بود. این نیرو، دینامیک خودش را دارد و هم زمان با دیگر برنامه های «محافظه کارانه» هم پوشانی دارد. در حال حاضر اتحاد زیادی میان این برنامه ها موجود است اما اتحاد کامل موجود نیست و میان آن ها تفاوت هم هست.
آیا ممکن است در طبقه حاکمه یک تجدید صف آرایی صورت بگیرد که فاشیست های مسیحی درهم شکسته شوند؟ بله. به لحاظ تئوریک ممکن است که درهم شکسته شده و به طور جدی عقب رانده شوند. … اما برای تحقق آن باید یک نبرد مهم در طبقۀ حاکمه صورت بگیرد، باید کسانی پا جلو گذاشته و یک برنامه منسجم کاملا متفاوت جلو بگذارند و به واقع به طور تهاجمی به نیروهای دست راستی حمله کنند. با نگاهی به اطراف و به دینامیک های درون جامعه و جهان، به نظرم خیلی محتمل نمی آید. غیرممکن نیست. اما خیلی محتمل نیست.» تاکیدات از من

تا همینجا چندین مسئلهء مهم در این گفتار آواکیان نهفته است.
یکم- اولین امری که باید در این تعریف کلی آواکیان در باب فاشیسم مسیحی از هم تفکیک کرده تا به نتایج نادرست و غلط انداز نرسیم بیرون کشیدن صف عظیم تودهء زحمتکش و تحت ستم ناآگاهی از این مجموعه است که از فرط ناچاری و غیبت بدیل انقلابی و تحت تاثیردستگاه قدرتمند سیاسی- ایدئولوژیکی همصدا با فاشیسم شده و آنرا چاره نجات خود می پندارد..این تفکیک مهمی است که بدون آن صف دوست و دشمن مخدوش شده و کارگر بدبخت از خود بیگانه شده ای که برای فاشیسم هورا میکشد در صف ترامپ و هیتلر و بوش و گنده سران حزب جمهوری خواه و تی پارتی قرار میگیرد.. پس قبل از هر چیز باید " عنصر فاشیسم مسیحی ...به طور کلی در جامعه" را با این مرزبندی به دو بخش ماهیتاً متفاوت تقسیم کرد.

الف- طبقهء حاکمه ای که فاشیسم بازتاب راستین سیاسی- ایدئولوژیک جایگاه اجتماعی و منافع طبقاتی آنهاست.
ب- توده های زحمتکش و ستمدیده که فاشیسم بازتاب راستین جایگاه اجتماعی آنان نیست و به زور شیوهء تولید بیگانه ساز سرمایه داری و دستگاه عظیم روبنائی طبقه حاکم این جهان بینی وارانه در تار و پودشان دمیده میشود..پائین تر خواهیم دید که تمرکز بحث آواکیان هم حول " عنصر فاشیسم مسیحی در درون هیئت حاکمه" است و با این نیرو کلنجار میرود.

دوم- اواکیان اینجا از لیبرال ها هم راست تر شده و گزینهء انتخاب میان "بد و بدتر" را حتی از چارچوب رقابت دمکراتها و جمهوریخواهان فراتر برده و از یک طرف به صف بندی های درونی حزب جمهوریخواهان و از طرف دیگر جمهوری خواهان و نیروی فاشیسم مسیحی مانند تی پارتی که چند سال بعد شکل مستقل حزبی گرفت، تعمیم داده و در این جدالها هم دنبال متحد سیاسی علیه فاشیسم مسیحی میگردد. بعد از جورج بوش هشت سال دمکراتها با اوباما قدرت سیاسی را در دست داشتند و خیال آواکیان با وجود سربرآوردن حزب فاشیستی تی پارتی در این بین تا حدودی بابت "دفاع از حقوق سنتی دموکراتیک اساسی در امریکا و  هنجارها و نرم های سیاسی و اجتماعی موجود" راحت بود. 2016 با پیروزی ترامپ و در عین حال گسترش محدودهء قدرت و نفوذ تی پارتی فرصت مناسبی برای آواکیان و حزبش ایجاد شد تا با اعلام « تغییر کیفی جهان» از تز جبهه واحد ضد فاشیستی در راستای "دفاع از حقوق سنتی دموکراتیک اساسی ، قانون اساسی و حاکمیت قانون " که حداقل از یک دهه پیش طرحش ریخته شده بود، رونمائی کند و تا جائی پیش رود که دو سال بعد در اعتراض به عزل رئیس اف بی آی توسط ترامپ تظاهرات پشتیبانی برای گنده پلیس حافظ نظام براه انداخته و چهار سال بعد مردم را دعوت به شرکت در انتخابات و دادن رای گسترده و عظیم به دمکراتها کند.

 آواکیان میگوید:
«فاشیسم مسیحی .. مساوی با کلیت حزب جمهوری خواه نیست و صرفا دنباله روی برنامه های دیگر در آن حزب نخواهد بود»
بنابراین تا اینجا نتیجه میگیریم که در کلیت حزب جمهوری خواه جناح یا بخش هائی موجودند که فاشیست مسیحی نیستند و به همین خاطر جناح فاشیسم مسیحی در این حزب صرفاً از برنامه های آنان دنباله روی نمیکند..هم پوشانی های محافظه کارانه دارند ولی « این نیرو، دینامیک خودش را دارد و ...میان آن ها تفاوت هم هست.» تاکیدات از من

خب حال با آگاهی به این امر سوال میکنیم دیدگاهی که بر اساس شر کمتر و شر بیشتر مردم را زیر پرچم حزب امپریالیستی دمکرات به خط کرده و به توده ها فراخوان شرکت در انتخاب و دادن رای به نماینده دمکراتها میدهد چرا نباید اینجا بعد از این توصیف و صف بندی در میان این طیف ناهمگون محافظه کاران برای "جبههء واحد ضدفاشیستی" خود در جستجوی شر کمتر به مثابهء یار و متحد سیاسی باشد؟ این ظن و گمانه وقتی قوت بیشتری میگیرد که ما بقیه داستان را از زبان او می شنویم.
اواکیان بعد از شرح این صف بندی میان جمهوری خواهان بلافاصله برای رفع هر شک و تردیدی این سوال را مطرح میکند که:
« آیا ممکن است در طبقه حاکمه یک تجدید صف آرایی صورت بگیرد که فاشیست های مسیحی درهم شکسته شوند؟»
او پاسخ میدهد:
« بله. به لحاظ تئوریک ممکن است که درهم شکسته شده و به طور جدی عقب رانده شوند. … »
بسیار عالی ولی چگونه؟ اوج ابتذال این دیدگاه نه در ترسیم این صف بندی طبقهء حاکمه است بلکه راه حل هائی که برای برون رفت از این کشمکش ها ارائه میدهد.. آواکیان ملزومات شکست فاشیسم را بنا بر اهمیت بدینسان الویت بندی میکند:

الف- «اما برای تحقق آن باید یک نبرد مهم در طبقۀ حاکمه صورت بگیرد، باید کسانی پا جلو گذاشته و یک برنامه منسجم کاملا متفاوت جلو بگذارند و به واقع به طور تهاجمی به نیروهای دست راستی حمله کنند. با نگاهی به اطراف و به دینامیک های درون جامعه و جهان، به نظرم خیلی محتمل نمی آید. غیرممکن نیست. اما خیلی محتمل نیست.» تاکید از من

پس اولین و مهمترین شرط و« باید» درهم شکستن فاشیسم مسیحی « یک نبرد مهم در طبقۀ حاکمه» است. به زبان ساده جنگ درون طبقاتی میان بورژوازی فاشیستی و بورژوازی غیر فاشیستی که حتی شامل بخشی از جمهورخواهان غیر فاشیست هم میشود. حزب دمکرات تماماً غیر فاشیست و حافظ «حقوق سنتی دموکراتیک اساسی» در امریکا که جای ویژهء خود را در این نبرد مهم دارد. جبهه ای از بورژوازی غیر فاشیست و نمایندگان سیاسی اش در امریکا یعنی هارترین قطب امپریالیستی جهان که باید بقول آواکیان «پا جلو گذاشته و یک برنامه منسجم کاملا متفاوت جلو بگذارند و به واقع به طور تهاجمی به نیروهای دست راستی حمله کنند
از آنجاکه آواکیان مقصودش را در نتایج لاجرم ولی بیان نشدهء تحلیل هایش پنهان کرده و به شکل مستتر مطرح میکند ما زحمت این نتیجه گیری و رونمائی از آنها را کشیده و حرف دلش را میزنیم..
توجه کنید اینجا آواکیان در دایره نبرد جناحهای مختلف درون طبقهء حاکم فرمان حمله به «به نیروهای دست راستی» را صادر میکند. پس میتوان نتیجه گرفت که جناح حمله کننده طبقهء حاکم به  نیروهای دست راستی باید نیروهای دست چپی یا میانه رو طبقه حاکم باشند.. مثل حزب دمکرات و حتی بخشی از جمهوری خواهان محافظه کار..به همین راحتی میشود با چرخش قلم از دشمن هار توده ها یار و متحد چپ و میانه ساخت و با تطهیر چهرهء پلید طبقاتی آنان دستان خونین شان را با آب مقدس سنتز نوین شست. فقط باید ادعای مخالفت با نیروهای دست راستی را داشت تا با یک مهر چپ و میانه وارد جبهه واحد مبارزه با فاشیسمی شد که البته مفهوم اش را آواکیان تعریف داده است و بر اساس آن اول در طبقه حاکم امپریالیستی «تجدید صف آرایی» کرده و بعد جبهه سازی کلان ضد این و آن میکند. جبههء واحدی که در آن سرمایه های کلان امپریالیستی و تمام نمایندگان سیاسی، ایدئولوژیکی، نظامی آنان دوشادوش محرومان و ستمدیدگان و نیروهای چپ و کمونیست مخلصانه با هم علیه فاشیسم مبارزه میکنند. ظن و گمان اول ما به یقین پیوست و میدانیم که میشود در نبرد طبقهء حاکم به کمک ائتلاف های اعلام شده و نشده با بخشهای غیر فاشیست بالائی ها حتی محافظه کاران« تجدید صف آرایی» کرده و شر بزرگ یعنی جبههء فاشیسم مسیحی را " در درون هیئت حاکمه و به طور کلی در جامعه" درهم شکست و این غیرممکن نیست.
 
ب- منظور آواکیان اینجا مطمئناً از «یک برنامه منسجم کاملا متفاوت» چیزی بیش از "حقوق سنتی دموکراتیک اساسی و هنجارها و نرم های سیاسی و اجتماعی موجود و حاکمیت قانون و قانون اساسی" نیست و خوب میداند که مشغول مشاورهء سیاسی دادن به بورژوازی امپریالیستی مثلاً غیر فاشیست امریکاست و " انقلاب نه چیزی کمنر" اینجا محلی از اعراب ندارد.این تفاوت برنامه ای مد نظر اواکیان است که بزعم اش باید با آن به نبرد فاشیسم مسیحی رفت. آن برنامهء متفاوتی که بالاتر حتی برای « تجدید صف آرایی» جمهوری خواهان معیار قرار گرفت و صف جمهوری خواه غیر فاشیست متعهد به حاکمیت قانون از صف جمهوری خواه فاشیست یاغی جدا شد. امید بستن به جنگ بالائی بعنوان یک «باید» و انتخاب میان بد و بدتر. گزاره ای که از وحشت رسوائی در حرف انکارش میکنند ولی در حقیقت نیروی محرکه "جنبشی برای انقلاب" آنهاست. "جنبشی برای انقلاب" که در حقیقت بیش از دو دهه است مضمون آنرا "جنبشی علیه فاشیسم" و بالتبع اتحاد و ائتلاف های منطقی برآمده از آن تشکیل داده و بورژوازی امپریالیستی که «فاشیست نیست» در کنار زحمتکشان و ستمدیدگان نشانده میشوند و دمکراتها و جمهوری خواهان غیر فاشیست با کمونیستهای نوین در عرصهء سیاست نردهء عشق می بازند و سود به عقب راندن فاشیسم مسیحی را که بقول آواکیان« هم مصمم و سمج است و چالشی اساسی است علیه اجماعی که در این کشور به شکل های مختلف در سراسر تاریخ آن حاکم بوده است» میان خود تقسیم میکنند. سهم کمونیستهای نوین اجازهء فعالیت علنی و نقارهء بی عاری زدن آزادنه تحت حمایت قانون در یک کشور ابر قدرت امپریالیستی است که آواکیان در وصف اش مفتخرانه اعلام میدارد:
«اینجا همیشه یک کشور مذهبی بوده است اما همیشه اساسا رژیمی سکولار حاکم بوده است..»

 مبارک باشد و کیف اش را ببرید ولی ما هرگز فراموش نمی کنیم که بابت این اساس امریکائی میلیاردها انسان در کشورهای تحت ستم با حمایت همین رژیمهای همیشه سکولار امریکائی همیشه زیر یوغ انواع مختلف حکومت های استبدادی متحجرانه و  تیغ عریان دیکتاتوری بورژوائی به خاک و خون کشیده شده و همیشه توپ و تانک و بمبهای ارتش متجاوز سکولار امریکا در چهار گوشهء جهان پاسدار نظمی هستند که این سوی جهان رژیم اسلامی و سعودی و اردوغان و طالبان و داعش ووو رهآورد آن برای مردم ماست.

سوم- لابد از خود میپرسیم پس توده ها و نیروهای انقلابی در این معرکه و جنگ بالائی ها کجا کارند و چه نقشی بازی میکنند؟ آواکیان به این سوال هم پاسخ داده و خواهیم دید که دامنهء انحطاط دیدگاهش تا کجا کشیده میشود. او در پاسخ به این سوال یکی دیگر از ملزمات شکست فاشیسم را معرفی میکند و میگوید:
« …. متعصبینِ بنیادگرای مسیحی و دیگر فاشیست ها دارند «محراب» دموکراسی را که نهایتا و اساسا دیکتاتوری بورژوایی است از بین می برند. بله، هنوز خیلی ها می خواهند در این محراب نیایش کنند اما کل این وضعیت باورهای آنان را نیز زیر سوال می کشد و به ویژه اگر سنتز متفاوتی در میدان باشد و پژواکش به آن ها بخورد. این یکی از چالش های بزرگ است که در مقابل ما قرار دارد. یعنی، واقعا یک سنتز بنیادا متفاوت را به طرزی زنده به میدان بیاوریم. اگر این وضعیت در حصار سیاست ها و حاکمیت بورژوایی بماند به طور جدی می تواند به قهقرا برود. مسایل روی سنگ حک نشده اند: دینامیک هایی می تواند سربلند کنند که بسیار بزرگتر از رویدادهای هر مقطع زمانی مشخص باشند. نکتۀ مربوط به رخدادهای غیر منتظره، پیش بینی نشده و به گونه ای «غیر قابل پیش بینی» همین است. اما بدون یک فرآیند کشمکش سخت، هیچ یک از این ها، حتا در چارچوب پارامترهای طبقه حاکم عوض نخواهند شد. من فکر نمی کنم این کشمکش می تواند بدون درگیر کردن و کشیدن کل جامعه به درون آن رخ دهد. و مطمئنا ما نمی خواهیم این کشمکش بدون این که جامعه به درون آن کشیده شود جریان یابد.» تاکید از من

واقعیت این است که آواکیان و حزب اش بر خلاف ادعا هیچ نقشی در معادلات سیاسی- اجتماعی جامعهء امریکا ندارند و آواکیان بخوبی به این مسئله و جایگاه نداشته آگاهست و داستان " بردن سنتز بنیادا متفاوتی در میدان بطور زنده" بیشتر جنبهء تزئین «محراب» دموکراسی بورژوائی دارد که در همان میدان بطور زنده عملاً مقابل فاشیسم قرار گرفته است. به همین خاطر اصلاً خود آواکیان و سنتز بنیادا متفاوتش به زیر پرچم همین "دمکراسی که نهایتا و اساسا دیکتاتوری بورژوایی است" به صف شده و دفاع و پاسداری از آنرا تا اطلاع ثانوی وظیفهء خود و توده ها تعریف میدهد. بعد برای توجیه این کرنش و تسلیم، دل پیروان مومن ساده باور خود را با احتمال «رخدادهای غیر منتظره، پیش بینی نشده»  خوش میکنند. این داستان آواکیان به زبان ساده یعنی بطور زنده و عملی زیر پرچم دفاع از دمکراسی- دیکتاتوری بورژوا امپریالیستی به خط شدن به امید اینکه شاید تصادف و «رخدادهای غیر منتظره، پیش بینی نشده» معجزه کرده و سنتز بنیاداً متفاوت نوین وی را در میدان مطرح کند. خدا را چه دیدی و با معجزه « دینامیک هایی می تواند سربلند کنند که بسیار بزرگتر از رویدادهای هر مقطع زمانی مشخص باشند..»....حق با آواکیان است و این واقعاً چالش بزرگی است..یعنی نقد، سازش کردن به امید نسیهء انقلاب.. باز حق با اوست و خیلی ها از جمله خود او و حزب اش هنوز می خواهند در محراب دمکراسی بورژوائی نیایش کنند.

روشنتر از این نمی شد جایگاه پائین ها را در جنگ و نزاع بالائی ها بر سر قدرت و غارت و چپاول ترسیم کرد. اواکیان بخوبی میداند که هیچ جناحی از بورژوازی در جنگ قدرت با رقبای خویش نمیتواند بدون بسیج توده ها پیروز این «نبرد مهم» باشد و این نیز یکی دیگر از «باید» های این جنگ درون طبقاتی است. پس باید به شکل عامه پسندی این بسیج توده ای یا دقیقتر قربانی کردن توده ها در جنگ قدرت بالائی ها را توجیه کرد و اینجاست که تازه «سنتز بنیاداً متفاوت» اواکیان بطرز زنده البته به مثابهء جزئی از ماشین عظیم تبلیغاتی جناح غیر فاشیست طبقهء حاکمه توده ها را به درون «این کشمکش» می کشاند. آواکیان اول برای ترساندن و بعد ترغیب توده ها پدرانه هشدار میدهد، وگرنه چیزی «حتا در چارچوب پارامترهای طبقه حاکم عوض نخواهند شد.».. باز به زبان ساده یعنی زندگی نکبت و فلاکتبار تحت حاکمیت دمکراسی- دیکتاتوری بورژوازئی صدها بار بهتر از هیولای فاشیسم است و برای این باید توده ها درون کشمکش بالائی ها ذبح سکولاریستی شوند. بعد میخ آخر را هم به تابوت مردم بیچاره کوفته و بعنوان رهبر کل کمونیستهای نوین جهان فتوا میدهد «مطمئنا ما نمی خواهیم این کشمکش بدون این که جامعه به درون آن کشیده شود، جریان یابد» ..پس برای برون رفت از کشمکش های بالائی باید توده ها را به درون این کشمکش ها روان ساخت تا پشت یکی از آنها به خط شوند و این خواست ما کمونیستهای نوین هم هست..
در نهایت برای اینکه هیچ بنی بشری از پائین ها بابت این از خود گذشتگی و ذبح سکولاریستی توقع بیشتری از در هم شکستن فاشیسم مسیحی و برقراری حاکمیت قانون و پیروزی بورژوازی غیرفاشیست پیدا نکند، وی در پاسخ این سوال که « از درون آن چه چیزی بیرون خواهد آمد؟» یا بزعم ما توده ها چه نفعی در کشیده شدن به درون این کشمکش دارند، آب پاکی روی دستان مردم بیچاره ریخته و میگوید «این از قبل تعیین نشده است». تنها فاکت زنده و معلوم کشاندن و قربانی کردن توده ها درون این کشمکش هاست تا با عقب نشینی فاشیسم، آواکیان و حزب اش در پناه قانون و رژیمی سکولار کیف فعالیت آزادانه خود را ببرند.

رفرمیسم، نه چیزی بیشتر

بالاتر تلاش کردم تاریخ این خط رویزیونیستی را از گذشته های دور تا امروز ردیابی کرده و سازش رونمائی شده کنونی حزب کمونیست انقلابی امریکا را بعنوان  نقطهء عطف یک پروسه طولانی معرفی کنم. در عین حال سعی شد تا زمینه سازی های استمرار این رویکرد سازشکارانه تا آیندهء نامعلومی نیز نشان داده شود. به تازگی آر سی پی فراخوان دیگری را در سایت رسمی خود انتشار داده که  به نظر من هر شک و تردیدی را در این راستا منتفی می سازد. در این بیانیه یا بزعم من شکوه نامه از دمکراتهای متزلزل در جبههء واحد ضد فاشیستی "این وضعیت است و اینها نکات تعیین کننده هستند" [3] به تاریخ 28 ستامبر 2020 آمده است:

«.. ترامپ مصمم است و برای ماندن در قدرت و جاانداختن برنامه‌ی فاشیستی‌اش ــ عملی‌ساختن جنایتکارانه بی‌عدالتی، خردکردن حقوق و آزادی‌های پایه‌ای، تشدید نابودی محیط زیست وافزایش خطر نابودی اتمی ــ استراتژی دارد، فارغ از اینکه مردم چه رایی بدهند.» تاکید از من

اینجا آر سی پی برای توجیه تداوم جبههء واحد ضد فاشیستی تا آیندهء نامعلومی بطور روشنی خطر فاشیسم را فارغ از نتیجه  رای گیری، معضل عمده امریکا و در نتیجه جهان اعلام داشته و مبارزه با آن را حتی در صورت پیروزی دمکراتها یا در صورت وقوع جنگ داخلی کماکان الویت حزب خود و جامعه  تعریف می دهد. یعنی در هر صورت تا آیندهء نامعلومی هدف انقلاب نسبت به استراتژی مبارزه با فاشیسم بعنوان تافتی جدا از بافت امپریالیسم و دیکتاتوری بورژوائی در خوش باورانه ترین تجسم جنبهء فرعی پیدا کرده و جای ضرورت تدارک انقلاب را برنامهء مبارزه ضد فاشیستی و جبهه بندی های کاذب برآمده از آن اشغال میکند. این یکی از همان نکات تعیین کننده وضعیتی است که آر سی پی به تصویر کشیده است. یک حزب کمونیستی کنار گذاشتن برنامهء انقلاب را بخصوص در چنین شرایط بحرانی که انقلاب و تدارک اش از هر زمانی ضروری تر شده و بدیل اش را باید فریاد زد، تعیین کننده میداند، آن هم تا آیندهء نامعلومی.. حتی در صورت جنگ داخلی..چی بگم؟

در ادامه آر سی پی بعد از کلی شکوه و گلایه از تزلزل دمکراتها در راستای افشای برنامه های فاشیستی رژیم ترامپ،  فوراً برای دلجوئی از همرزمان متزلزلش مینویسند:
« فارغ از اینکه دموکرات‌ها مظهر چه چیزی هستند و رویکردشان چگونه به نحو جدی مبارزه علیه این رژیم فاشیست را محدود و فلج می‌کند، از لحاظ رای‌دادن مردم باید با رای دادن به بایدن به نحو عظیمی علیه ترامپ رای دهند.» تاکید از من

این نکتهء تعیین کنندهء دیگر وضعیت جهان در تعریف آر سی پی است.. یعنی اهمیتی ندارد که حزب دمکرات خود یکی از دو رکن اصلی سیادت و سلطه گری ابر قدرت امپریالیستی امریکاست و دستشان تا کتف بخون محرومین جهان آغشته است، مهم نیست که این حزب نماینده سیاسی یک بلوک قدرتمند از سرمایه های مالی است و با کشیدن شیره جان بخش عظیمی از مردم جهان سلطهء امپریالیستی امریکا را تضمین میکند...مهم نیست که این حزب یکی از عاملین اصلی جنگ و تجاوز و اشغال، آوارگی و فقر و بیکاری، زن ستیزی و نژادپرستی، سلطه و انباشت امپریالیستی سرمایه است...خیر، مهم این است که مردم با انتخاب جو بایدن و حزب دمکرات « به نحو عظیمی علیه ترامپ رای دهند»... استحاله یا دقیقتر ذوب کردن تضاد پائین ها و بالائی ها در تضاد و رقابت ویرانگر بالائی ها بر سر غارت و چپاول همین توده های پائینی که آر سی پی آنان را در جنگ بالائی ها به نفع یکی از طرفین به خط کرده است. بعد به کمک مفهوم سازی های تحریف شده به این رویکرد نام "چه باید کرد غنی شده" و شناسائی و درک عمیق و علمی دینامیک ها برای تغییر رادیکال وضعیت میدهند!

نتیجه گیری

الف- انتخاب میان بد و بدتر و اشکال گوناگون بروز آن معضلی بین المللی در جنبش چپ و کمونیستی است که نقد آن هم بالتبع از دایره نقد آواکیان و آر سی پی فراتر میرود. این نقد یک خط سیاسی منسجم و دیرینه رفرمیستی است که یکی از موانع اصلی در برابر تغییر رادیکال وضع موجود بوده و هست و در جنبش چپ و کمونیستی و جامعهء ایران هم همیشه حضور پررنگی داشته است.

ب- با توجه به تاریخ طولانی این رویکرد نزد آر سی پی پس این سیاست بر خلاف ادعا "تاکتیک"ی گذرا در برخورد به امری مشخص نیست و در حقیقت استراتژی پایداری است که از گذشته های دور گام بگام در ضمیر پیروانش جا انداخته شده و طوری زیرکانه مهندسی آن پیش رفت که دیگر برای جماعتی که بطور مشخص بیش از دو دهه هویت سیاسی خود را با آن تعریف کرده اند، راه بازبینی و گسستی باز نگذاشته است..تنها عنصر معلوم این خط سیاسی، فرو رفتن هر چه بیشتر در منجلابی است که عمق آنرا بده بستانهای آیندهء تعیین میکنند. بسیاری از احزاب و نیروهای انقلابی دیروز بدینسان گام بگام کاملاٌ دگردیسی یافته و در نظام حاکم استحاله یافتند.

پ- پیروان ایرانی باب آواکیان که در کوله بار سیاسی خود راست روی های "جبههء واحد ضدامپریالیسم" و افتضاح یارکشی از درون رژیم اسلامی را در یکی از سرنوشت سازترین برهه های تاریخ ایران حمل میکنند، بدانند که این بار همراهی با این سازش و پشت کردن به انقلاب حتی در کشور دیگری بخشودنی نیست و رسوائی و بی اعتباری سیاسی بین المللی را بدنبال دارد که دیگر با هیچ سلاح زنگ زدهء نقدی هم نمیتوان از شرش خلاص شد.

 

راوی

یازدهم اکتبر 2020

 

 

[1]

https://revcom.us/a/659/bob-avakian_statement-on-the-immediate-critical-situation-en.html?fbclid=IwAR0WIc2BSmsw1RfgztGUnOc50W0m6XCvbXclKbhF9EC6bKwhGaeNITGgkcs

[2]

https://cpimlm.org/1399/07/14/%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%da%a9-%d8%b1%d9%88%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d8%a7%d8%b1%db%8c/

[3]

https://revcom.us/a/667/this-is-the-situation-these-are-the-stakes-en.html?fbclid=IwAR0Un954Eb8zPdujztR9m-yrMie0sPgY1kHDt97NxFETSD7zwHg7bfLbNu8

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com