حقیقت چی بود

توفيق پيرخضرى
September 29, 2020

حقیقت چی بود .
بسیار مختصر در جواب به طرف داران آگاه سلطنت و همچنین به به نسل امروز که بی خبر از نوع اداره سیستم پادشاهی در ایران بوده و هستند .
اخیرا طرفدارن سیستم پادشاهی ایران با براه انداختن تبلیغات در خارج کشور به دفاع از سیستم پادشاهی یا سلطنتی پرداخته اند .
مطلبی درهمین را بطه جهت افشاگری خیانت انگلیسیها به محمد رضا شاه در مدیا پخش شده است ضمیمه می نمایم .
برای خواننده و بویژه نسل بعد از انقلاب ناکام ۱۳۵۷ آن مطلب را ابتدا ضمیمه نمایم وبعدا نکاتی پیرامون سیسم پادشاهی بیان می دارم .
براستی در روز ۱۷شهریور سال ۱۳۵۷چه گذشت
مطلب از نادر گرامیان:
زمانی که جعفرشریف امامی، مسئول تشکیل دولت آشتی ملی شد، هنوز ساواک درگیر پرونده سینما رکس آبادان بود که خبر رسید، یاسر عرفات تعدادی مسلسل کلاشینکف در جعبه های میوه که از طرف اسرائیل به ایران حمل شده بود، جاسازی و از مرز عراق وارد ایران کرده است.
با پیگیری ساواک مشخص شد که این اسلحه ها به انبار میوه در خیابان سرچشمه تهران رسیده است اما هنوز مشخص نبود علت ارسال این مسلسل ها چیست؟
مأمورین ساواک در لباس مبدل بعنوان میوه فروش، باربر، وانتی و کامیوندار تمام انبارهای میوه در سرچشمه را زیر نظر داشتند.
پنج شنبه 16 شهریور 57 محمد بهشتی در اجتماع میدان آزادی قطعنامه ای را قرائت کرد:
«استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»
و اینکه فردا ساعت 10 صبح در میدان ژاله نهضت ادامه خواهد داشت.
برای ساواک مشخص شد که مسلسل ها برای میدان ژاله است و مأمورین از ساعت 10 شب در میدان ژاله مستقر شدند اما حادثه ای روی داد که تمام برنامه های ساواک برای عقیم گذاشتن این توطئه برباد رفت.
ساعت 9 شب پنج شنبه 16شهریور سفیر انگلستان به کاخ نیاوران رفت و شاه را در جریان این مسلسل ها و تجمع مردم در میدان ژاله گذاشت و از او خواست با اعلام حکومت نظامی در تهران از کشته شدن مردم جلوگیری کند.
ساعت 10 همان شب ارتشبد اویسی فرماندار نظامی تهران و 12 استان شد.
وقتی این خبر به ثابتی رسید دو دستی بر سر خودش زد و گفت: «برای مقابله با چند قبضه مسلسل، نیازی به ارتش نبود فردا تعداد تظاهرات کننده بیشتر خواهد شد ما چه کسی را بگیریم؟»
جمعه 17 شهریور 57 از ساعت 6 صبح در اطراف میدان ژاله، 3 گروهان از گردان 140 پیاده لشکر گارد که آموزش جنگهای خیابانی و ضدچریکی را دیده بودند مستقر شدند.
گروه کیهان بصورت کمیته مشترک با لباس شخصی در تردد بودند اما خبری از ازدهام و تظاهرات نبود تا اینکه حدود ساعت 1/5 بعد از ظهر گزارش شد که تعدادی در سه راه شکوفه تجمع کرده اند.
پرویز ثابتی با تیمسار اویسی در تماس بود و از او خواسته بود کسی تیراندازی نکند.
تیمسار اویسی هم گفته بود نگران نباشید تمام سربازان فشنگ مشقی دارند فقط درجه داران و افسران مسلح به فشنگ جنگی هستند و همه چیز تحت کنترل است.
تعداد جمعیت هر لحظه بیشتر میشد، جمعیتی حدود هزار نفر از سه راه شکوفه به طرف میدان ژاله در حرکت بودند و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» میدادند.
هنوز به میدان نرسیده بودند که رگبار مسلسل از پشت بامهای مقابل اداره برق میدان ژاله بطرف آنها شلیک شد.
تعدادی رگبار مسلسل هم بطرف سربازان شلیک شد. مردم پا به فرار گذاشتند
تعدادی هم ازمیان مردم شلیک میکردند.
فورا مامورین مخفی ساواک، به داخل ساختمانها رفتند
ولی کسانیکه شلیک کرده بودند از پشت بامها متواری شده بودند.
تعدادی هلیکوپتر از هوانیروز به میدان ژاله اعزام شدند.
تمام این حادثه شاید فقط 10 دقیقه طول کشید. جمعیت پا به فرار گذاشتند و از کوچه های اطراف سه راه شکوفه متفرق شدند. مردم هم درب خانه های خود را باز میکردند و به فراریان پناه میدادند.
طبق آمارپزشکی قانونی تعداد کشته ها 87 نفر و مجروهین 250 نفر بود که با آمبولانس به بیمارستانها اعزام شدند.
مامورین مخفی ساواک در ساعت 4 بعد از ظهرخبر مهمی را گزارش کردند.
"کسانیکه به مردم شلیک کردند چریک فلسطینی تعلیم دیده و‌ دارای مهارت در تیراندازی بودند."
فورا بنابدستور پرویز ثابتی پوکه فشنگها از روی پشت بامها جمع آوری و گلوله ها نیز که به مردم اصابت کرده بود در پزشکی قانونی و بیمارستانها جمع آوری شد. تمام پوکه فشنگها و گلوله ها از کلاشینکف شلیک شده بود.
اسلحه سازمانی ارتش ایران مسلسل ژ3 بود و در ارتش ایران از مسلسل کلاشینکف استفاده نمیشد.
در حادثه 17 شهریور تعداد 11 نفر سرباز و درجه دار گارد کشته و 8 نفر هم در اثر تیراندازی مجروح شدند.
انگلیس به هدف خود رسید
و جمعه سیاه 17 شهریور میدان ژاله به پای ارتش شاه نوشته ش/
هیچ بعید نیست که نوشته فوق حقیقت داشته باشد .
اما خودرژیم سلطنتی چگونه عمل می کرد ؟
.در جریان گفتگو با تعدادی از دوستان بر سر این موضوع و فکر کردن روی موضوع به این نتیجه رسیدم مقداری به تاریخ سیستمی که شاه ایران در راس آن قرار داشت مراجعه کنم و چند عکس از مدیا یافتم که مشاهده کردید.
( مقدمه شخصا با سیستم شآهنشاهی آشنا و تجارب فراوانی دارم ،در ایران و غرب ایران که کردستان ایران می باشد اطراف شهر سنندج دامنه های کوه آبیدر بزرگ بدنیا آمده و تا سال ۱۳۵۴ همانجا روستای کمیز که چسپیده به پادگان شهر بود زندگی کرده وبعدا همان سال ۱۳۵۴ تمام اهالی روستا را که ۱۰۴ خانوار بودند کوچ اجباری داده و روستا را تخلیه وویران کردند .اهالی کمیز که فرهنگ شهری روستایی را داشتند در دامنه های ابیدر کوچک محله ای به نام کمیز جدید بنا کردند که عملا و بنا چار شهر نشینی کامل را انتخاب کردند . چرا اجبار بدلیل اینکه کمیز قدیم بلحاظ کشاوری و باغداری .آب رودخانه ،وچشمه های فراوان .راحتی امد و شد به شهر با تاکسی های شهری یا پیاده روی تا مرکز شهرسنندج روز مره برای مردم کم نظیر بود مانند بهشتی در حاشیه شهر سنندج بود)
با این مقدمه کوتاه میرم سر چند مورد درد و رنج مشخصی که در دوران کودکی ونوجوانی شاهد و ناظر بوده که در زمان شاه بر جامعه متحمل شده بود .
ابتدا سیستم آموزش و پرورس حکومت شآهنشاهی. که هزینه بردار بود و به نظر من فاجه بار بود بویژه در روستاها و شهرستانها.
خارج از هزینه پرداخت شهریه وهزینه نوشت ابزار وغیره سیستم تنبیه ( یا شکنجه ) بدنی کودکان روز مرده بود .
بر سر حفظ یا از برنکردن اشعار فارسی ،جدول ضرب ،غلطهای املایی و انشایی و نظافت و غیره شکنجه و تنبیه جزو بخش لایتجزای سیستم بود.
کودکان دختر
درصد ی از کودکان پسر به مدرسه می رفتند دختران بسیار کم شرایط رفتن به مدرسه را داشتند که بعد به دلیل اصلی عدم شرکت دختران در محیط های اموزشی را اشاره می کنم . نسل قبل ترهای ما کثریت مردم روستاها بی سواد بودند امکان رفتن به مدراس زیر صفر بود این هم یکی از نعمات سیستم شاهنشاهی بود ؟
مدارسی اگر بود در روستاها خانه کوچک کاهگلی با درب و پنجره درب و داغان ،فصل زمستان مناطق کردستان بسیار سرد و برف فراوانی می بارید ،گرمای اتاق به عهده پدر و مادر کودکان بود .
سیستم آموزشی نه تنها مجانی و اجباری نبود بلکه هزینه بردار بود به همین دلیل بود که اغلب مردم زحمتکش به خاطر امرار معاش زندگی و پرهیز از هزینه گرما و سرمای مدارس ترجیح می دادند بی سواد بمانند تا که توان ادامه زندگی را داشته باشند ، در مزارع و کوهها کار می کردند .مسئله عدم شرکت دختارن کودک به مدارس نیز اولا بدیل فقر مالی و بعدا فقر فرهنگی بود .
زندگی ما همانگونه که گفتم تا سال ۱۳۵۴ شهری روستایی بود بعد از آن در دامنه آبیدر محله ای به نام کمیز به شهر سنندج اضافه شد .ناگفته نماند در همان کمیز قدیم مدارس تا کلاس ششم ابتدایی بود، بنا بار این برای ما که آندوران را طی کرده بودیم هر روز تا موقع اخذ دیپلم دو بار از کمیز قدیم تا دبیرستانهای کورش و دبیرستان راضی ، هدایت ، بوعلی شاهپور و غیره با پای پیاده درآمد و رفت بودیم .
هزینه ایاب و ذهاب را فراموش کنید که هیچ! هزینه نوشت ابزار دوران دبیرستان و هزینه خوراک دوران نوجوانی که می دانی چگونه است به عهده پدر مادر بود .
بهداشت ودرمان در روستاهها باز زیر صفر بود میزان مرگ و میر کودکان بعلت عدم دسترسی به دارو و دکتور فراوان بود .
بعدا که بزرگتر شدیم و تناقضات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را مشاهده کردیم نارضایتی شروع شد.
دوران انقلابی گری همیشه از همان سن حدود ۱۴ سالگی شروع می شود ،برای ما نیز به همین ترتیب بود که در اینجا نمی خواهم وارد جزئیات فعالیت های انقلابی خود و دوستانم شود .
اما در همین دوران بود متوجه شدیم چیزی به اسم اداره اوقاف در شهر سنندج وجود داره و ملاها مرتب در آمد رفت به انجا بودند ..خیابان شاپور صابق پائین تر از استانداری کردستان . متوجه شدیم ملاهها فامیل ما نیز مانند سایر ملا های دیگر که اغلب سید هم بودند حقوق و مزایا ی مجانی در یافت می کردند .در شهرهای بزرگ مانند تهران و شهرهای شمالی ادارات اوقاف نیمه حاکمیت اعلام نشده را در اختیار گرفته بود .
بعدا متوجه ؟شدیم که اداره اوقاف بخشی از حاکمیت اعلام نشده سیستم پادشاهی بود . عکسهای فوق نشاندهنده واقعیات،
شاه به مکه هم رفت و حاجی شد یعنی بطور واقع انسانی معتقد بود به همین دلیل بود هیچوقت برابری زن و مرد را نمی پذیرفت. در همین رابطه گفتگوی شاه همراه فرح با خبرنگار خارجی در مدیا موجود است .
همزمان شاه در آمد رفت با غرب هم بود یعنی با فرهنگ غربی کاملا آشنا بود به همین دلیل بود بخشی از اداره حاکمیت هم در اختیار غرب بود .
در حقیقت می توان گفت که سیستم شاه را ملاهای شیعه و غرب هدایت می کردند .این تناقضات را در زندگی روز مره مردم شمال ایران و شهرهای بزرگی همچون تهران می دیدیم .
از یک طرف لباس و پوشش آزاد وازطرف حجاب خانمها را می دیدیم . مساجد و بانگهای روزمره و در آن طرف تر مغازه های مشروب فروشی .
مسئله فقر یکی دیگر از اساسی ترین مشکلات جامعه ایرانی بود . ضمن اینکه کشوری بسیار ثروتمند بوده وهست اما اکثریت مردم زیر خط فقر بودند و هستند .
همین سبب شد که خمینی به همت دوستان قدیمی شاه که هما نا غرب بویژه انگلیسها بودند از نارضایتی مردم سواستاده کردند و با شعارها وپیامهای خمینی که آب و برق مجانی می کند بسیار ساده علیه رژیم شاه به خیابا نها ریختند .ادامه دارد توفیق پیرخضری


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com