‌توده‌يي‌ها مانند ويروس‌اند.نمي‌ميرند.بازتوليد مي‌شوند.(۱۵)

سهراب.ن
September 13, 2020

‌توده‌يي‌ها مانند ويروس‌اند.

نمي‌ميرند.

بازتوليد مي‌شوند.(15)

 

حزب توده‌ و «حزب طبقه‌ي کارگر»

 

قبل از اين‌که به اين موضوع به پردازيم که آيا حزب توده‌، حزب «طبقه‌ي کارگر ايران» بوده يا نه؟ دو نکته بيان ‌مي‌داريم:

يکم: مارکس و انگلس گفته‌اند که «بايد به کارگر آموخت که روي پاي خود به ايستد.» (مارکس و انگلس: درباره‌ي تکامل مادي تاريخ:119) روي همين اصل، هر تشکيلات کارگري با هر اسمي که داشته باشد، بايد مستقل از هر حزب، گروه، و يا دولتي باشد، و از نظر مالي نيز مستقل و فقط به حق عضويت کارگران‌ عضو آن تشکيلات متکي باشد. تشکيلات‌هاي کارگري دهه‌ي بيست خورشيدي که توسط يوسف افتخاري و باقر امامي اداره مي‌شدند، نمونه‌ي برجسته‌يي از تشکيلات مستقل کارگري ايران بوده‌اند.

آيا تشکيلات‌هاي کارگري‌يي که حزب توده‌ راه اندازي کرده بود، مستقل بودند؟ به هيچ وجه. اهداف اصلي اين نوع تشکيلات‌ها، با وجود حضور کارگران‌ در آن‌ها، نه خدمت به طبقه‌ي کارگر ايران، بل‌که خدمت به اهداف حزب توده بوده است. اهداف حزب توده‌ هم در حقيقت در جهت تامين منافع اقتصادي و سياسي روسيه شوروي بوده است نه کارگران‌ ايران. عزيزاني در نقدشان به ما، به جنبش کارگري تحت سيطره حزب توده‌ در مقطع 1321 تا 1332، اشاره مي‌کنند و بر اين مبنا هم هست که چراغ سبزي را به طرف حزب توده‌ حواله مي‌نمايند. در حالي که نديدن استقلال طبقاتي طبقه‌ي کارگر، از طرف هر جرياني، به مفهوم در غلتيدن طبقه‌ي کارگر به دام افراد، گروه‌ها، سازمان‌ها، احزاب، و دولت‌ها مي‌باشد که در آن صورت، طبقه‌ي کارگر يک ابزار و وسيله‌يي بيش نيست. حزب توده و تمام تشکيلات‌هاي زير مجموعه‌اش، هدفي جز تامين منافع روسيه‌ و دولت‌هاي شريک روسيه مانند انگليس، نداشته‌اند.

دوم: سه مشخصه‌ي اصلي سرمايه‌داري‌ امپرياليستي نئوليبرالي، مالکيت خصوصي بر وسايل و ابزار توليد، کارمزدي، و کاربيگانه شده است. حزب طبقه‌ي کارگر بايد حزبي باشد، که حذف سه مشخصه‌ي اصلي سرمايه‌داري‌ را جزء اهداف راه‌بردي خود قرار داده باشد. يعني در جهت، لغو مالکيت خصوصي بر وسايل توليد و لغو کارمزدي و از بين بردن از خودبيگانه‌گي طبقه‌ي کارگر مبارزه نمايد. اين در حالي است که حزب توده‌ هيچ‌کدام از اين سه مشخصه‌ي سرمايه‌داري‌ امپرياليستي نئوليبرالي، راه‌کار و راه‌برد خود قرار نداده بود. در مورد لغو اين سه مشخصه به زبان ساده بيان مي‌داريم که:

مالکيت خصوصي: لغو مالکيت خصوصي بر وسايل و ابزار توليد، يعني لغو مالکيت افراد و اشخاصي که بر وسايل توليديي که از طريق آن وسايل، عده‌يي مورد استثمار قرار مي‌گيرند. لغو مالکيت خصوصي بر وسايل و ابزار توليد، به معني لغو مالکيت شخصي افراد نيست. هر شخصي مي‌تواند هر چيزي را که دوست دارد، در مالکيت خود داشته باشد. اين حق طبيعي اوست. منتها او حق ندارد، با استفاده از چيزهايي که در مالکيت شخصي خود دارد، ديگران را استثمار کند، در اين صورت مالکيت شخصي بر آن وسيله‌ منتفي و تبديل به مالکيت خصوصي بر ابزار توليد مي‌شود، که بايد لغو ‌شود. در حقيقت زنده‌گي‌ کردن در قِبال کار و زحمت ديگران يعني استثمار، ممنوع مي‌باشد. مثلا" هر فردي مي‌تواند هر تعداد خودروي شخصي در مالکيت شخصي خود داشته باشد، اما زماني که از اين خودروها، ديگران را مورد استثمار قرار مي‌دهد، و از قِبَل کار ديگران، يعني کارگران‌اش، امرار معاش و سرمايه انباشت مي‌کند، خودروها ديگر ملک شخصي محسوب نمي‌شوند، بل‌که ابزار توليد محسوب شده و بايد، مالکيت خصوصي بر آن لغو و به مالکيت اجتماعي درآيد. مارکس و انگلس در مانيفست بيان داشته‌اند:

«کمونيسم توان هيچ‌کس را براي تصاحب محصولات جامعه سلب نمي‌کند؛ آن‌چه کمونيسم در پي سلب آن است، توانِ به انقياد درآوردنِ کارِ ديگران از ره‌گذرِ چنين تصاحبي است» (مارکس و انگلس:۱۹۶۸: ۴۹). به اين معنا، «مالکيت اجتماعي شاملِ زمين و ديگر وسايل توليد مي‌شود.» (انگلس: ۱۹۳۹: ۱۴۴)

کار مزدي: مارکس در کاپيتال جلد يکم بيان مي‌دارد که کار روزانه در سيستم سرمايه‌داري‌ از دو قسمت کارلازم و کاراضافي تشکيل شده است. کارلازم که ارزش را مي‌آفريند، در مقابل دستمزد انجام مي‌گيرد و کاراضافي که آفرينش ارزش اضافي است، در مقابل هيچي و رايگان براي سرمايه‌دار انجام مي‌گيرد. مارکس مي‌گويد اين شيوه‌ي کار که به کار مزدي معروف است، بايد لغو شود و کارگران‌ فقط کارلازم را انجام دهند تا مورد استثمار قرار نگيرند.

کار ازخودبيگانه شده: مي‌دانيم اگر يک سرمايه‌دار بخواهد، کارخانه‌يي را راه‌اندازي کند تا کالايي را براي فروش توليد نمايد، بايد ابتدا ساختمان کارخانه و خط توليد آن را راه‌اندازي کند(وسايل توليد)، بعد موادخام براي توليد کالاي مورد نظر خريداري نمايد(موضوع کار) و در آخر هم عده‌يي کارگر بخرد (نيروي کار‌)، تا کارگران‌ به کمک وسايل کار، موضوع کار را تغيير شکل دهند و کالاي مورد نظر مالک را توليد کنند.

در اين‌جا اگر دقت کرده باشيد، کارگران‌ عينا" شبيه موادخام در نظر گرفته شده‌اند. يعني از کارگران‌ خواسته مي‌شود با استفاده از وسايل توليد مواد خام را تغيير شکل بدهند و کالاي مورد نظر را توليد کنند، و بعد از پايان ساعت کار، به منزل بروند، بخورند و بخوابند و با تجديد قوا، براي روز بعد خود را آماده کنند. فقط همين. يعني کارگران‌ هيچ رابطه‌ي‌ با آن‌چه توليد کرده‌اند، ندارند. کالاي توليده شده در دستان خود را دشمن خود تلقي مي‌کنند. يعني استقلال تفکر و انديشه در حين کار از کارگران‌ گرفته مي‌شود، آن‌ها طبق دستور ماشين بايد کار کنند. اين سوژه‌ها (کارگران‌) نيست که بر ابژه‌ها (کارخانه ماشيني يا ابزار توليد) فرمان مي‌رانند، بل‌که ابژه است که بر سوژه فرمان مي‌راند. اين وارونه‌گي طبيعت بشر است، بايد لغو شود و به حالت طبيعي خود برگردد که در آن سوژه به ابژه فرمان براند. سوژه مي‌خواهد بر چيزي که توليد مي‌کند، چه توليد مي‌کند؟ براي چه توليد مي‌کند؟ و غيره نظارت داشته باشند. آيا حزب توده‌ به عنوان حزب «طبقه‌ي کارگر ايران» کدام‌يک از موارد بالا را راه‌برد خود قرار داده بود؟ هيچ‌کدام. او نه حزب طبقه‌ي کارگر ايران بل‌که به قول يوسف افتخاري حزب «چماق‌داران» بود.

در واقع براي شناخت هر جريان سياسي مانند حزب توده‌ لازم است نه بر اساس آن‌چه که خود مي‌گويند، بل‌که براساس آن‌چه که عملا" انجام مي‌دهند، مورد قضاوت قرار گيرند. به قول مولانا «ما زبان را ننگريم و قال را/ ما درون را بنگريم و حال را». جوانان ايران بايد تاريخ گذشته‌ي سراسر تاريک حزب توده و «کثافت عصر» (1)که در سران حزب توده‌ نمود پيدا مي‌کند را، مورد توجه قرار دهند تا بفهمند که با چه ويروس کرونايي ممکن است سر وکار داشته باشند. گرداننده‌گان جديد حزب توده نيز به خود قول داده‌اند که راه نياکان حزبي خود را که چيزي جزء خدمت براي طبقه‌ي حاکمه‌ي شوروي سابق و سرمايه نبوده است، ادامه ‌دهند.

      احمد قاسمي و غلامحسين فروتن در سال 1343 همراه با عباس سقايي از حزب توده اخراج شدند. آن‌ها بعد از اين تاريخ، خالق مائويسم در ايران شدند، مي‌گويند: «حزب توده تا مقطع کنگره‌ي بيست حزب کمونيست شوروي که در آن خروشچف «کيش شخصيت استالين» را برملا ساخت، حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران بوده است!» اما از اين تاريخ به بعد مبتلا به «رويزيونيسم» شده است و بايد آن را احياء و بازسازي نمود!

و «سازمان انقلابي حزب توده» منشعب از حزب توده‌، معتقد است که اين حزب، «حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران» بودن را از دست داده است، بايد حزب جديدي به جاي آن بنا نمود.

حزب مدعي «حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران» در مقطع جنگ جهاني دوم، هنگامي که کارگران صنعت نفت [شرکت نفت انگليس] براي دست‌يابي حقوق انساني خود دست به مبارزه و اعتصاب زدند، در درجه‌ي نخست اين حزب توده بود که به مخالف با اعتصاب کارگران نفتي پرداخت و خواستار سرکوب آن‌ها شد که در نتيجه‌ي آن 47 نفر از کارگران، توسط شرکت نفت انگليس و با ره‌نمود حزب توده جان باختند. احسان طبري تئوريسين کاذب حزب توده‌ در مقاله‌يي در روزنامه‌ي مردم ارگان حزب توده به تاريخ 16/08/1323، نوشت: «ما براي انگلستان در ايران منافعي قائليم و بر عليه اين منافع صحبت نمي‌کنيم.» با اين نگرش بود که «حزب طبقه کارگر‌ ايران!»‌ از اعتصاب کارگران شرکت نفت ايران و انگليس جلوگيري ‌کرد.

تمام سران و نويسنده‌گان حزب توده‌ و تاريخ نويس‌سان قلم به مزدي مانند ايوانف، حزب توده را «حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران» ناميده‌اند.  

بيژن جزني (2) هم مانند احمد قاسمي و دوستانش، معتقد است: «تا قبل از کودتاي ٢٨ مرداد٣٢، حزب توده، «حزب طبقه کارگر ايران» بود که به علت شرايط خاص داخلي و بين‌المللي آن دوره از تاريخ ايران هم‌واره عده‌‌يي از روشن‌فکران خرده‌بورژوازي، بدون اين‌که در جريان مبارزه‌ي انقلابي طبقه‌ي کارگر، پالايش پرولتري يافته باشند، رهبري آن را به تصرف خود در آورده بودند و خط مشي آن را به انحرافات اپورتونيستي و دنباله‌روي و غيره کشانده بودند.» (اشرف دهقاني: چريکهاي فدايي خلق و بختک حزب توده خائن: ص83)

 اما اشرف دهقاني معتقد است که «تحليل گروه‌هاي تشکيل‌دهنده سازمان [چريک‌هاي فدايي خلق] نشان داد که اين حزب هيچ‌گاه نه حزب پرولتاريا بوده و نه حزب مارکسيست لنينيست.» (پيشين:ص96)

مهدي خانبابا تهراني مي‌گويد: «حزب توده هيچ‌گاه حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران نبوده است ... احمد قاسمي و غلامحسين فروتن از اعضاي کميته‌ي مرکزي معتقد بودند که حزب توده تا پلنوم يازدهم حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران بوده و از آن پس، حزب توده به دست رهبري به انحراف کشيده شده است و وظيفه‌ي کمونيست‌ها [نه تشکيل حزب جديد طبقه‌ي کارگر‌] بل‌که احياي مجدد حزب توده مي‌باشد.» (حميد شوکت:نگاهي از درون به جنبش چپ ايران گفتگو با مهدي خانبابا تهراني:ص176)

«حزب توده ايران در واقع هرگز حزب توده طبقه‌ي کارگر‌ ايران نبود. و نه تنها محصول تکامل حزب کمونيست ايران نبود، بل‌که حتا در بهترين سال‌هاي حيات خود، از حد يک سازمان رفرميست و مدافع قانون اساسي و مشروطيت پا فراتر ننهاده و بعدها نيز که خود را حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران خواند در واقع چيزي بيش‌تر از بلندگوي فارسي زبان سياست‌هاي شوروي نبوده است. حزب توده پس از تشکيل، نخستين شعار مبارزه را «مقاومت مشترک همه‌ي طبقات[نه طبقه‌ي کارگر‌] انقلابي و قشرهاي آزادي‌خواه در مقابل بازگشت ديکتاتوري» اعلام داشت و به همين جهت هدف خويش را چنين قرار داد:

      1.«به‌دست آوردن آزادي‌هايي که به موجب قانون اساسي براي ملت ايران شناخته شده است. 2. جلوگيري از بازگشت ارتجاع و استبداد با اتکاء به قدرت جمعي توده ايران.» کامبخش بعدها در مجله دنيا سال ششم سال 1345، چنين اعتراف مي‌کند: «حزب توده ايران به جاي حزب کمونيست ايران تشکيل يافت. خود نام جديد حزب حاکي از آن است که تشکيل آن بر مبناي ايده‌هاي کنگره هفتم[ژوئيه 1935] کمينترن بوده است. در نظر گرفته شده بود که حزب بايستي درهاي خود را وسيع‌تر به روي عناصر مترقي باز کند و براي تبديل حزب به حزبي توده‌يي وسيع کوشا باشد.»(سازمان وحدت کمونيستي:سياست حزب توده قبل از انقلاب، بعد از انقلاب:ص2-3)

سران حزب توده خود به خوبي مي‌دانستند که حزب توده‌ به چه خاطر ساخته و پرداخته شده ‌است. بنابراين‌ در روزنامه‌ي «رهبر» 17/02/1323، نوشتند: «نسبت کمونيستي به حزب توده ايران، نسبتي است که دسته سيد ضياء مي‌کوشد به ما وارد سازد و بدان وسيله سعي دارند، سرمايه‌داران و تجار ايراني را از ما بترسانند، نسبتي غلط و دور از حقيقت. حزب توده ايران حزبي است مشروطه‌خواه، و طرف‌دار قانون اساسي. چرا؟ زيرا ما معتقديم که افکار کمونيسم و سوسياليسم زاييده شرايط اجتماعي خاصي است که در ايران وجود ندارد و اگر روزي حزب کمونيست در ايران به وجود آيد، آن حزب قطعا" حزب توده نخواهد بود.»(پيشين:ص6)

و نيز در نشريه رزم شماره 22 تاريخ 25/05/1323 ‌نوشتند: «حزب توده ايران مي‌داند که در ايران امروز بايد قسمت عمده مردم را که از دست حکومت به جان آمده‌اند، متشکل کرد و در ايران يک دموکراسي از نوع دموکراسي آمريکا و انگلستان، مثلا" يک دموکراسي که تمايل به حفظ منافع اکثريت داشته باشد، ايجاد نمود. هيچ تاکتيک ديگري در شرايط اجتماعي کنوني براي يک حزب ملي وطن‌پرست غير از اين نيست ... حزب توده ايران مجموعه‌يي از چهار طبقه‌ است و منافع اين چهار طبقه‌ را نيز در مرام‌نامه خود گنجانده است (کارگران، دهقانان، روشن‌فکران، پيشه‌وران).»(پيشين:6 )

و باز هم در رزم شماره 31 تاريخ 06/06/1323 آمده است: «دشمنان ما نسبت مي‌دهند که ما مي‌خواهيم با آشوب و اغتشاش منافع خود را تامين کنيم ... ما معتقديم که بايد از طريق قانوني و به وسيله پارلمانتاريسم به مقاصد خود نائل شويم، براي نجات از زنجيرهايي که عناصر فاسد امروز به دست و پاي ما گذاشته‌اند چه راهي جز پيروزي در انتخابات دوره چهاردهم داريم؟ هيچ.» (پيشين:ص7)

شيوه‌ کار حزب توده‌ که منبعث از شيوه‌ کار استالين بوده و هست، هيچ‌گاه به طبقه‌ي کارگر ايران و جهان ربطي نداشته و ندارد. مصطفي شعاعيان (3) در پاسخ به سازمان چريک‌هاي فدايي خلق، شيوه‌ کار استالين را توضيح مي‌دهد، که منطبق است با شيوه‌ي کار حزب توده‌: «هنگامي که از شيوه‌ي استاليني سخن گفته مي‌شود، مقصود شيوه‌ي نوپيدايي در تاريخ آدمي نيست، مقصود شيوه‌ي نوپيدايي در جنبش کارگري است؛ و هم‌چنين مقصود چنان شيوه‌يي است که درست مغاير با همه اصول و ارزش‌هاي کمونيستي است و در عوض درست منطبق با همه‌ي اصول و ارزش‌هاي ضد کمونيستي است. و مقصود از شيوه‌ي استاليني، عبارت است از يک‌چنان شيوه‌يي که مرحوم استالين بنيان‌گذار شخصي آن بود و عبارت است از جانشين کردن مسايل شخصي به‌جاي مسايل طبقاتي؛ جانشين کردن پرونده سازي به جاي حقيقت جويي؛ جانشين کردن تکفير به جاي برخورد مارکسيستي با انديشه‌ها؛ تحريم کردن اشخاص و نوشته‌هاي‌شان و در عوض، در اختيار توده قرار دادن پرونده‌هاي ساخته شده عليه آن کسان؛ بهتان زدن به هر تنابنده‌يي که نظري متفاوت با نظر او دارد، به‌طوري که ديگر کسي جرات نکند حتا اگر هم آن تهمت‌ها را به ناحق مي‌داند، باز هم نظر خود را ولو زير لفظي باز گويد: فرود آوردن همه‌ي نيرو و توان تبليغاتي خود بر روي يک موضوع و يا يک شخص ويژه براي پاي‌مال کردن آن و در عوض به‌کار انداختن همه‌ي اين نيرو براي برجسته کردن عکس آن؛ پرداختن به خرده‌ريزهاي پراکنده‌ي زنده‌گي و گذشته‌هاي اشخاص، که به ناچار با خطا نيز آميخته است و نتيجه‌گيري قاطع از آن‌ها براي زمان کنوني، در حالي که واقعيت درست به ‌وارونه‌ي آن است... آري، اين است شيوه‌ي استاليني! ... شيوه‌ي استاليني از هيچ خرده‌ريز بي‌سر و تهي هم براي پرونده‌سازي روگردان نيست. حال آن‌که هر يک از رفتارهاي خودش صد پله، هزار پله، صد کهکشان و هزار کهکشان ضد انقلابي‌تر از آن مستمسک‌هاي دادگاهان نظامي است.»(مصطفي شعاعيان: پاسخ‌هاي نسنجيده به قدم‌هاي سنجيده)

مصطفا شعاعيان که در مخالفت با حزب توده‌ و استالين به مائويسم گرويده بود، مي‌نويسد:«چرا طبقه‌ي‌ کارگر از سرمايه‌داري‌ ملي واپس ماند؟ زيرا طبقه‌ي کارگر ناآگاهانه به تور حزبي افتاده بود که به هيچ‌رو حزب طبقه‌ي کارگر، حزبي کمونيستي نبود. حزب توده‌ حزبي خرده‌بورژوايي، اپورتونيستي و جدا از طبقه‌ي کارگر و توده‌ي ايران بود. حزب توده‌ به بي‌گانه تکيه داشت، و نه توده! و تکيه به بي‌گانه درست بازتاب طبيعي پديده‌يي است که به درون، به توده پشت ندارد. حزب توده‌ درست چنين حزبي بود.»(پيشين:16)

اما با وجود اين همه‌ اسناد و مدارک، توضيح داديم که سران کنوني حزب توده چه بي‌شرمانه در اساسنامه و برنامه مصوب کنگره پنجم حزب‌شان در مهرماه 1382؛ و کنگره ششم در بهمن 1391، اعلام مي‌دارند که: «حزب توده ايران، حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران است.» «حزب توده ادامه دهنده برنامه و راه حزب کمونيست ايران» است. «هدف نهايي حزب توده، استقرار سوسياليسم در ايران، است.» «مبارزات روزانه و استراتژيک حزب توده ايران، از جهان‌بيني آن، يعني مارکسيسم_لنينيسم متاثر است.»

 

ادامه دارد

سهراب.ن

24/06/1399

 

توضيحات:

(1): مارکس براي رهايي کار از استثمار در طول تاريخ از دست طبقات استثمار «کثافت اعصار» را به آن‌ها ارزاني داشته است.

 

(2): گروه پيشتاز بيژن جزني از درون حزب توده تولد يافت. پدر و مادر بيژن جزني عضو حزب توده بودند. خود بيژن ده ساله بوده که به عضويت سازمان جوانان حزب توده در آمده است.

 

(3): مصطفا شعاعيان(1315-1354) در نامه هشتم خود به چريک‌هاي فدايي خلق مي‌نويسد که چريک‌ها معتقد بودند که «تا قبل از کودتاي 28 مرداد 32، حزب توده، حزب طبقه‌ي کارگر‌ ايران بوده.» است. او در کتابي، تحت عنوان «شوروي و نهضت انقلابي جنگل»، ضمن دفاع کامل از موضع کوچک‌خان که در مقدمه‌ي کتاب به نادرست بودن اين موضع معترف است، اما کليه‌ي اقدامات کمونيست‌هاي ايراني و خارجي عصر مشروطه را چپ روانه مي‌داند!


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com