در باره اشکال مبارزه، شعار و مطالبات، رهبری و سازمان

اعتراضات اجتماعی و تظاهرات توده ای در شهرهای عراق و کردستان چندمین سال  خود را می گذراند؟ پیروزی خواستهای تظاهر کنندگان در گرو چیست؟ موانع جدی کدامند؟

موانع

- مانع جدی و اصلی در یک کلام حاکمیت احزاب و قبایل و عشایر و مذاهب است. در  عراق رهبران احزاب و سازمان های قبایل و مذاهب شیعی و سنی و در کردستان احزاب ناسیونالیست و مذهبی دست در دست و پشت دادن به همدیگر علاوه بر قرق تمام داراییهای جامعه و تحمیل بیکاری و گرسنگی به اکثریت شهروندان، نیروی نظامی و میلیشیایی سرکوب مردم را در اختیار دارند.

- مانع دیگر، تغییر لباس بخشی از سران و پارلمانتارهای حکومتی و اپوزیسیون و تظاهر به حمایت و قرار گرفتن در کنار مردم است. در عراق زمانی مقتدی صدر و  سیستانی و حتی گاها خود رییس دولت و در کردستان ابتدا جریان تغییر "گوران"، سپس تغییر " نه وه ی نوی" مدعی طرفداری از اعتراضات مردم و برحق دانستن این اعتراض با وعده دروغین و فریبکارانه ی اصلاح تا تغییر شده اند. در شرایط بحران های اقتصادی و اجتماعی و حکومتی بورژوازی همیشه راه حلی در جیب دارد. انتخابات پارلمانی زودرس، دولت موقت، دولت نجات ملی و غیره از این طرفند ها است.

 

شعار و مطالبات، اشکال مبارزه

شعارها و مطالبات تظاهر کنندگان آزادی و رفاه و امنیت است. مردم بپاخاسته تامین این خواست ها را در صلاحیت حاکمیت احزاب و قبایل و مذاهب کنونی نمی دانند. از دیدگاه جامعه این حکام مشروعیت ندارند و از آنها بطور کامل سلب اعتماد شده است. از نظر مردم ناراضیحاکمیت مرکزی بغداد و اربیل اصلاح پذیر نیست و باید بروند. شعاری که در اکثر تظاهرات های دوره اخیر از لبنان تا ایران و عراق و کردستان شنیده می شود.

تجمع و تظاهرات توده ای شکل و شیوه ی اصلی  امروز مبارزه مردم است. اما تجارب تا کنونی نشان داده است که تجمع و تظاهرات ولو  رادیکال، اما به تنهایی کافی نیست. بخصوص وقتی تجمع و اعتراض بی صاحب، بدون سخنگو، بدون نماینده و بدون رهبری است، ناکارایی فریادهای خشمگین مردم را بیشتر نشان می دهد. بعلاوه اتکا به تظاهرات خیابانی به تنهایی دست حکام را برای سرکوب و  ایجاد اغتشاش و ناامنی در صفوف معترضین باز می گذارد.

اعتصاب صنفی و عمومی شکل موثرتر مبارزه و مکمل تجمع و تظاهرات خیابانی است. اعتصاب عمومی قابل سرکوب نیست. اعتصاب کارگران، معلمان، کارمندان و کسبه ی بازار ابزار موثر و فلج کننده ی حاکمیت امروز است. بخصوص زمانی اعتصاب توسط انجمن های بخش های مختلف جامعه رهبری و اداره شود.

انجمن ها و نهادهایی که بهنگام اعتصاب اداره ی جامعه را  رها نمی کنند و تامین آب و برق و خدمات پزشکی و اختصاص بخشی از فروشندگان مواد خوراکی و ضروری شهروندان با نظارت خود را تضمین می کنند. در چنین نظارتی، دستفروشان از اعتصاب معاف می شوند. این بخش جامعه هم برای امرار معاش و هم ارائه ی کالاهای ضروری می توانند به کار خود در سطح شهر و محلات ادامه دهند.

 

سازمان و رهبری طبقاتی و صنفی

جامعه به بخش های مختلف کارگری در کارخانه ها و شرکت های دولتی و خصوصی، بیکاران که اساسا جوانان هستند، آموزش و پرورش، خدمات شهری، خدمات درمانی، ادارات دولتی، بازار و محلات شهری تقسیم شده است. جامعه به این شکل سازمانیافته است. این سازمان های اجتماعی هر کدام به سازمان و نهاد رهبری کننده نیاز دارند. شورا، سندیکا، انجمن، کمیته، هیاتهای نمایندگی و غیره از دل مجامع عمومی هر بخش جامعه، اشکال گوناگون تامین این رهبری هستند. 

 

سازمان و رهبری شهری

سازمان و رهبری هر بخش جداگانه ی جامعه (کارگران، معلمان، کارمندان، دانشجویان، بازاریان، محلات ...) هنوز اتحاد عمومی شهروندان یک شهر و شهرک را تامین نمی کنند. یک انجمن، کمیته یا هیات نمایندگی از میان رهبران سازمان های اجتماعی بخشهای مختلف جامعه می تواند رهبری سراسری شهروندان یک شهر و شهرک را تامین کند.

 

 

رهبری سراسری

تامین رهبری سراسری اعتراضات طبقاتی و اجتماعی، شکل عالی و گام نهایی اتحاد سراسری زحمتکشان در سطح منطقه ای و کشوری است. تامین این رهبری در گرو برداشتن گام های اولیه یعنی، انتخاب اشکال متنوع مبارزه. تامین رهبری طبقاتی و صنفی  و تامین رهبری شهری است. زمانی جامعه به این حد از بلوغ سیاسی، سازمان و رهبری رسید، دخالت جامعه در اداره امور، نظارت بر فعل و انفعالات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و نهایتا بدیل اجتماعی و از پایین  در مقابل حاکمیت کنونی و از بالای سر مردم تامین شده است.

رهبری سراسری بدیل اجتماعی هر گونه راه حل های بورژوازی از قبیل انتخابات پارلمانی مجدد، دولت موقت و غیره برای برون رفت از بحرانهایش است. رهبری سراسری متکی به سازمان های کارگری و اجتماعی محل های کار و محلات شهرها زیر پای بورژوازی را برای اجرای نقشه هایش با فریب مردم خالی می کند.

 

سازمان و رهبری طبقاتی و اجتماعی با تبلیغات و فراخوان بوجود نمی آید

در اعتراضات بیش از یک دهه اخیر عراق و کردستان، بجز دخالت بخش هایی از احزاب و سازمان ها و جریانات و شخصیت های بورژوایی برای کنترل و مهار مبارزات مردم و  بردن آن به سمتی که اساس نظام ظالمانه و استثمارگر سرمایه و حاکمیتش را  زیر ضرب قرار ندهد، تا کنون هیچ حزب و نهاد و سازمان طبقاتی و اجتماعی مستقل و حتی شخصیت سیاسی  نیامده است بگوید، من می خواهم نارضایتی و اعتراض و مبارزه مردم بجان امده را سازمان دهم و رهبری کنم.

در تجمعات و تظاهرات خیلی ها می آیند حرف می زنند افشاگری می کنند. شمردن دردها و ابراز خشم و نفرت و افشای مفاسد بورژوازی را مردم عادی به آشکار ترین شیوه بیان می کنند. رفتن حاکمیت را به علنی ترین و  جسارت فوق العاده ای خواستارند. فعالین و سخنگویان تجمعات هم در چند دقیقه استفاده از میکروفون همان ها را تکرار و به خود مردم بر می گردانند و کار سازمانی و اتحاد و تامین رهبری را به حرکت خودبخودی مردم حواله می  دهند.

گفتن "تظاهرات تا سرنگونی، به معنای هیچی نگفتن است. تا اینجا هیچ نقش رهبری انجام نشده است. تکرار خواستها و شعارهای مردم به معنای ایفای نقش رهبری نیست. در کنار مردم ایستادن و شعارهایشان را تکرار کردن به معنای رهبری کردن نیست.  

مردم کردستان عراق مشکل شان این نیست که نحوه اداره جامعه را بلد نیستند.  کارگران و زحمتکشان  آزادی و رفاه و امنیت و عدالت اجتماعی را می فهمند. آزادی و برابری را می فهمند. مردم می دانند چه می خواهند و می دانند چه نمی خواهند. 

از تبعیض و نابرابری و ستم و دروغ و فساد بیزار و متنفرند. می دانند که امروز سرنوشت شان دست کمپانی ها و بانک ها و ثروتمندان و سرمایه داران دولتی و حزبی و خصوصی است. می دانند اگر جامعه دست آن ها باشد اگر چیزی هست برای همه هست و اگر نیست برای هیچکس نیست. مردم همه ی این ها را می فهمند.

حلقه ای که این وسط افتاده است، راه رسیدن به خواست ها و  به آزادی و رفاه و امنیت و عدالت و برابری است. این راه را چه کسانی  نشان می دهند؟ نه در حرف. در  عمل. "بروید خود را سازمان دهید"، حرف است. "بروید در محله کمیته یا انجمن  درست کنید"، حرف است،  "بروید شورا یا انجمن شهر درست کنید"، حرف است. اگر مردمان گوناگون یک شهر خودبخود می توانستند سازمان یابند، نیازی به گفتن نبود. اما گفتن هم این نیاز را برآورده نمی کند.

باید حزبی، سازمانی و رهبران و فعالین و شخصیتهایی آزادیخواه و برابری طلب بیایند و بگویند ما می رویم و این سازمان ها را می سازیم. ما میرویم و شکل اتحاد را نشان می دهیم.

کار و امر رهبری فقط آژیتاسیون و تبلیغ و تشویق نیست. نشان دادن راه است. امر رهبری این است که می آید و  به توده های منتظر می گوید من یا ما می رویم سازمان می دهیم. و این در عمل یعنی می روند با آدم های معین  بخش های مختلف جامعه ( کارگران، معلمان، پرستاران، جوانان بیکار، کارمندان، بازاریان، دانشجویان و...)  می نشینند و خشت های سازمان را روی هم می گذارند. جامعه امروز  به بنا و کارگر برای ساختن نیاز دارد. معمار و نقشه کش زیادند. بنا و کارگر لازم است. باید ادم های معینی در میان هر بخش همدیگر را  پیدا کنند و جمع شوند. ادم هایی شناخته شده در میان بخش خود و  علنی و آشکار و با اسم و رسم، آدم ها ی معلوم و معین و داوطلب و آماده ی رهبری کردن. آدم هایی که جسارت رهبری کردن. جسارت جلو افتادن. جسارت جمع کردن و متحد کردن و  سازمان دادن را دارند.  هم آگاهی و هم ظرفیت و جسارت پذیرفتن مسوولیت سرنوشت جامعه را دارند.

این وضعیت، یک وظیفه فوری در دستور فعالین کارگری و زنان و جوانان و رهبران وشخصیت ها و کمونیست های جامعه  قرار می دهد که به موازات این شرایط بی بند و بار و جامعه ی بی صاحب، دخالت در اداره امور جامعه را سازمان دهند. فعالین و پیشروانی که نمی گذارند هیچ بخش جامعه (کارگری، معلمان، کارمندان، کادر درمانی و خدمات، جوانان بیکار، دانشجوبان، مردم محله...) بدون سازمان باشد. هیچ تجمعی بدون نتیجه و تصمیم گیری تعطیل نشود. هیچ تجمعی بدون تعیین گام بعدی به خانه نرود. هیچ تجمعی بدون آشکار شدن و پاپیش گذاشتن فعالینی پراکنده نشود. فعالین و رهبرانی که هر چند نفر در راس طبقه و صنف و بخش های مختلف جامعه قرار می گیرند. اشکال گوناگون تجمع، تحصن، اعتصاب، تظاهرات و... را هماهنگ با همدیگر و مکمل همدیگر به آزمایش می گذارند. با این وصف جامعه صاحب دارد. صاحبان واقعی. با این وصف توان سرکوب از حاکمین و صاحبان میلیشیا گرفته می شود.

***

چند موضوع مکمل

  • جوانان

سپردن امر مبارزه و جدال طبقاتی و اجتماعی و سازمانیافته و دارای رهبری بر دوش جوانان، خطای سیاسی بزرگی است. جوانان بخصوص بی پروایی و میلیتانتیسم آن ها تنها در دل سازمان های اجتماعی و بخصوص شبکه های سازمانیافته و سازمان ویژه خود که اساسا سازمان بیکاران "کارگران جوان بیکار" و بخشا دانشجویان و دانش آموزان است، می توانند نقش واقعی خود را ایفا کنند. پدیده ای به نام جوانان، بخودی خود متعلق به هیچ نهاد اقتصادی و اجتماعی معین نیست. سپردن سکان مبارزه و تظاهرات به دست جوانان میلیتانت و جسور و متعرض، سپردن جامعه به قضا و قدر است. 

 

  • زنان

زن هم در میان طبقات و بخش های مختلف جامعه تقسیم شده است. از قبیل زنان کارگر شاغل، زنان کارگر بیکار، زنان خانه دار "کارگر خانگی بی اجر و مزد" زنان معلم، زنان پرستار و زنان و دختران دانشجو. سپردن امر مبارزه به زنان با سازمان و پرچم مستقل خود، بدون پایه طبقاتی و اجتماعی  و صرفا بعنوان جنسیت زن، ولو تحت ستم  و تبعیض مضاعف، قرار دادن بار سنگینی بر دوش زنان و تنها گذاشتن آن ها با ستم و تبعیض و دردهای معین خود است. فمینیسم پاسخ این دردها نیست!

 

  • میلیشیا

مهم ترین ابزار سرکوب حاکمیت و حفظ بقای ان در کردستان عراق میلیشیای مسلح احزاب است. اما میلیشیا  نقش و انسجام سازمان مستحکم ارتش منظم و سلسله مراتب سازمانی آن و پلیس نهادینه ی بورژوازی حاکم را  ندارد. حتی در میان احزاب حاکم، سران و فرماندهانی هستند که میلیشیای وابسته بخود را دارند. میلیشیا ضربه پذیر است.  اکثریت میلیشیای احزاب حاکم  در کردستان بخشی از مردم فقیر را تشکیل می دهد که یکی از وظایفش حمل اسلحه بهنگام انجام وظیفه است و برای امرار معاش خانواده اش مجبور به انجام کارهای دیگر از کارگری  و رانندگی تاکسی تا دستفروشی و معامله گری و غیره است. حضور افراد میلیشیا و پلیس احزاب حاکم در صف تجمعات اعتراضی مردم در خیابان ها نشان این تناقض است که میلیشیا منفعتش نه در حفظ منافع احزاب حاکم بلکه در سپردن داراییهای جامعه و برگرداندن آن به مردم است.

پس میلیشیا هم یک موضوع کار فعالین و رهبران و سازمان های کارگری و مردمی است که آن ها را به صف خود دعوت کنند. خلع سلاح میلیشیا با جنگ متقابل نظامی ممکن نیست. تقابل مسلحانه با میلیشیا جامعه را به صحنه جنگ داخلی تبدیل می کند.  اما وقتی جامعه صاحبان خود را  پیدا کرد و دور سازمان های خود جمع شد و رهبری شهری و سراسری را تامین کرد، میلیشیا را هم با خود خواهد آورد و  زیر پای حکام را خالی خواهد کرد. انقلاب و قیام مسلحانه در انتهای این پروسه ی پیچیده است.

۵ شهریور ۹۹(۲۶اوت ۲۰۲۰)