گسل‌های خاص، راه حل‌های کلان , جستاری در باب رابطه فمینیسم و کمونیسم

گلی خندان
July 30, 2020

گسل‌های خاص، راه حل‌های کلان

جستاری در باب رابطه فمینیسم و کمونیسم

تضادهای درونی نظام جمهوری‌اسلامی به مرحله انفجار رسیده‌است. بازتاب این وضعیت سیاسی حاد در دانشگاه، تحرکات فعالین را افزایش داده و نیروهای سیاسی و پیشروان جامعه در دانشگاه را به صرافت رهجویی و پاسخ‌یابی کلان کشانده است. پرسش از وخامت اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کلان در عرصه‌ای تاریخی – جهانی است. پرسش از درهم‌تنیدگی رنج‌ها و ستم‌هایی است که در سیستم سرمایه‌داری امپریالیستی و در طول تاریخ جامعه طبقاتی بر گرده محذوفان و رنجبران سنگینی می‌کند. پرسش از رابطه مسئله مشخص "ستم بر زن" در تمامی جوامع طبقاتی سرمایه‌داری به‌ویژه در جمهوری اسلامی با رهایی از زنجیرهای استثمار تاریخی – جهانی است.

معضل‌ها چگونه شناسایی می‌شوند؟

پرسش از رابطه فمینیسم و کمونیسم، در ابتدا پرسش از چیستی هر کدام و پروسه دست‌یابی به سنتز رهایی‌بخش برای تغییر واقعیت موجود است. کمونیسم به مثابه علم رهایی جامعه، به کلیت تاریخی – جهانی واقعیت موجود و روابط، دینامیک‌ها، نیروها و قوای محرکه تضادهای پیش برنده‌ی آن می‌پردازد. فمینیسم فارغ از گرایشات چپ یا راستش جنبشی است که مسئله‌ای خاص، هر چند تنیده در تاروپود روابط تاریخی - جهانی یعنی ستم جنسیتی را مورد توجه قرار می‌دهد. نیازی به تاکید نیست که دستاوردهای فمینیست‌ها در روشنی افکندن بر جوانب تاریک و کور‌جنس جنبش چپ بسیار مهم و تاثیر‌گذار بوده است. در پی همین تدقیق‌ها و تاثیر‌گذاری‌ها است که اکنون به عنوان نیروهای جنبش کمونیستی  باید با دقت علمی بالایی در باب چیستی "معرفت شناسی" مورد ادعای فمینیست ها، پرسش‌گری کنیم.

از دهه هشتاد میلادی بدین سو فعالین و پژوهش‌گران فمینیست سعی بسیاری کردند تا نشان‌دهند "ستم جنسیتی" نه تنها در تارو پود روابط اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک انسان ها تنیده شده، بلکه در ساختار اندیشه و معرفت بشری نیز رخنه کرده است و دهه‌های متمادی مردسالارانه‌بودن خود را پشت تصویر معصومانه و بی‌طرف علمی خود پنهان نموده است. این واقعیتی مهم و روشن است. پژوهش و مبارزه علمی همچون باقی فعالیت‌های انسان درون روابط تولیدی و اجتماعی معینی شکل می‌گیرد. بنابراین ما نمی‌توانیم مدعی شویم که پژوهش علمی دانشمندان درون ساختار طبقاتی - مردسالار می‌توانسته همواره به دور از باور ریشه‌ای فرودستی زن(یا نفوذ هر ایدئولوژی مسلط دیگری) شکل گرفته باشد.

ایدئولوژی به عنوان شکلی از آگاهی اجتماعی محصول جامعه است و روابط تولیدی جامعه محتوای آن را تعیین می‌کند. این محتوا در همه افراد جامعه به نسبت جایگاهشان تزریق می‌شود و رفتار‌ها و روابط و نسبت‌ها و باور آنان را تعیین می‌کند. اما این موضوع به این معنی نیست که راهی برای فرار از هژمونی قدرت‌سیاسی و تاروپودهای در جان نفوذ‌کرده جامعه طبقاتیِ مردسالار برای دست‌یابی به قوانین درونی پدیده‌ها و پروسه‌های عینی و تغییر آنها وجود ندارد. معرفت و کسب آن پروسه‌ای پر پیچ و خم و سرشار از تضاد است. علم و روش علمی از دل ضرورت اجتماعی-تاریخی مستقلی نضج یافته‌است. از عصر سرمایه‌داری و ظهور روشنگری شناخت علمی مدون‌تر شده است. ضرورت‌های تاریخی به ما آموخت که برای پاسخ‌دادن به نیاز‌های فزاینده‌مان باید دست به کسب شناختی متفاوت بزنیم. باید با ذهنیت‌های پیشینی خود مبارزه کنیم. باید پرسش‌گری کنیم و راه رسیدن به پاسخ صحیح رابیاموزیم.

نکته دیگر اینکه پاسخ‌ها و سنتز‌های علمی، حقانیت خود را نه از جایگاه فاعل شناسا که از خود واقعیت و پیچ و خم‌های پروسه شناسایی می‌گیرد. به این واسطه زن یا پرولتر بودن نمی‌‌تواند ما را در کشف روابطی تاریخی اجتماعی که ستم بر زن یا استثمار کارگران را به وجود آورده به‌صورت خود‌به‌خود روئین‌تن کند و در نهایت اینکه مبارزه با ایدئولوژی که چون اتمسفری پیرامون همه روابط و افکار و اندیشه‌های ما را گرفته و آن‌ها را شکل می‌دهد، تنها به‌واسطه بهره‌جویی از علم و پروسه معرفت‌شناسی علمی ممکن است. این پروسه به شکل تاریخی و اجتماعی  پیش می‌رود. ما به‌واسطه دانش علمی خود می‌توانیم جانبداری‌های خود‌به‌خودی از پیش موجودمان را ارتقا دهیم. واقعیت زیستی‌مان را تغییر دهیم و به‌واسطه این تغییرات ایدئولوژی دیگری را در جامعه مسلط گردانیم. نیازی به توضیح اضافی نیست که در اندیشه کمونیستی این مبارزه یعنی مبارزه علمی و مبارزه ایدئولوژیک به‌واسطه مبارزه طبقاتی تعیین می‌شود و حد می‌خورد. نه دلبخواهی و خودبه‌خودی!

به‌طور خلاصه در پرداخت به رابطه فمینیسم و کمونیسم باید بدانیم "معرفت شناسی" هر کدام چیست؟ از چه سخن می‌گوید؟ چقدر علمی است؟ با این توضیحات ما معتقدیم آن "معرفت شناسی" که نه تنها فراروی از ایدئولوژی و جنسیت را ممکن نمی‌داند، بلکه جایگاه ویژه‌ای به رنج‌کشیدگان و استثمار‌شدگان می‌دهد و معتقد است به واسطه این رنج آنان درک درست‌تری از واقعیت پیچیده موجود و پروسه تغییر آن دارند، علمی نیست. کمونیسم علم است. علمی که ایدئولوژی خود‌به‌خودی کارگران و زحمتکشان و محذوفان را به ایدئولوژی کمونیستی ارتقا می‌دهد. کسب این دانش پروسه‌ای مجزا و مستقل از جایگاه افراد در جامعه است. مسیری مستقل که به قول مارکس برای رسیدن به آن باید از سنگلاخ  پر‌فراز و نشیب کوهستان شناخت و مفهوم‌سازی عبور کرد. و تنها به‌واسطه قدرت رهبری این علم است که می‌توان ایدئولوژی را ارتقا داد.

معضل چیست؟

ضرورت پرداختن به رابطه فمینیسم و مارکسیسم از دل پرسشی بنیادین برخواسته است. ستم جنسیتی و ستم طبقاتی چه نسبتی با هم دارند؟ دلیل اصلی و ریشه‌ای انقیاد تاریخی جنس زن چیست؟ جنسیت چگونه مفهومی است و چه ارتباطی با ساختار طبقاتی جامعه دارد. آیا مفهومی در کنار آن است یا برساخته آن. آیا انقیاد زن از رحم آغاز شده یا از خانواده و کار بی‌مزدِ بازتولیدی شکل گرفته‌است؟ ستم بر زن در جامعه سرمایه‌داری چه نسبتی با روابط تولیدی این جامعه دارد؟ تحقیقات انسان‌شناختی در زمینه زنان و جایگاه زنان در جامعه و روابط تولیدی آن نقاط تاریک بسیاری را روشن کرده است اما هنوز درک از دیالکتیک تاریخی برسازنده ستم جنسیتی، سرشار از ناروشنی و ذهنی‌گرایی است. یا به آغوش جنبش‌گرایی و هویت‌گرایی با رنگ و بوی مبارزه با سرمایه‌داری می‌افتد یا به دوگانه‌سازی‌های مکانیکی و اکونومیستی دچار می‌شود. رازی در میانه نیست اما مسئله در خود دشواره‌ای بزرگ است. برای دست‌یافتن به درک درست باید هم موضوع را به شکل تاریخی پیگیری و مطالعه کنیم و هم در مفهوم‌سازی و سنتز، رعایت احتیاط علمی را بکنیم. مفاهیمی مانند استثمار زنان، کار مولد و نامولد، کار خانگی و کار در بیرون خانه، خانه و کارخانه، تولید مثل، سیاست بر بدن، بدن به مثابه ماشین، سویه‌های مختلفی از موضوع است که  فمینیست‌ها و مارکسیست‌ها سعی در روشن‌سازی آن کرده‌اند. در میانه این دوگانه‌سازی‌های مکانیکی یا واقعی و سنتز‌های التقاطی، پیش و بیش از هر‌چیزی باید روابط تولیدی موجود و جایگاه خانواده در آن‌را روشن کنیم. خانواده به مثابه نهادی که انقیاد تاریخی زن در آن رقم می‌خورد و تاریخا تداوم میابد. خانواده هم نهادی زیربنایی و هم روبنایی است. یعنی هم نهادی اقتصادی است که هسته شکل‌گیری نیروی کار و باز‌سازی آن است و هم نهادی که کارکرد روبنایی دارد و به شکلی سیستماتیک روابط اجتماعی و ایدئولوژی و باورهای موجود هر عصری را در خود تولید و باز تولید می‌کند. در این مرحله ضروری است هم بتوانیم سطوح مختلف ستم بر زن در جامعه سرمایه‌داری را از هم  تفکیک کنیم و هم مراحل تاریخی نضج این ستم و دینامیک‌های اصلی شکل‌دهنده آن‌را شناسایی کنیم. از یک‌سو نباید در جزئیات غرق شویم به شکلی که نتوانیم سنتز درستی از رابطه جزء و کلیت اجتماعی را سازمان دهیم و از سوی دیگر نباید تصویری ساده‌انگارانه و بی‌تضاد از کلیت روابط تولیدی اجتماعی ارائه دهیم و همه چیز را به یک‌چیز تقلیل دهیم. در بازشناسی معضل واقعی موجود به کاربست روش‌های دقیق به‌دور از نسبی‌گرایی و دگماتیسم بسیار حائز اهمیت است. این‌جا، هم فمینیست‌ها و هم مارکسیست‌ها دچار اشتباهات بسیاری می‌شوند. راه را گم می‌کنند و در نهایت به سنتزهای التقاطی یا اکونومیستی در می‌غلطند. ضرورت‌های شکل‌دهنده نهاد خانواده و دولت و درهم‌تنیدگی روابط تولیدی و اجتماعی باید به صورت تاریخی مورد مطالعه قرار گیرد.

راه حل‌ها چه نسبتی با متد پژوهش ما دارند؟

موضوع نهایی که باید به آن بپردازیم پرسش از راه حل است. واقعا چه درکی از راه حل داریم؟ آیا راه حل و پروسه کشف آن هم مسیری علمی طلب می‌کند؟ آیا راه‌حل‌ها باید به عمق پدیده‌ها نفوذ کنند؟ آیا به‌واسطه کشف روابط تاریخی و دینامیک‌های درونی یک پدیده به راه‌حلی برای تغییر واقعی آن دست یافته‌ایم، یا هیچ ضرورتی برای این کار وجود ندارد و هر کسی راه‌حل خودش را دارد؟ آیا راه‌حل امری متعلق به پروسه تغییر است و لاجرم تنها می‌تواند فعالیتی ایدئولوژیک باشد که هر کس به نسبت جایگاه خود سهمی از آن دارد؟ راه حل واقعا چیست؟ رسیدن به راه‌حل چه نسبتی با پروسه شناسایی معضل دارد؟ هم در میان کمونیست‌ها و هم در فمینیست‌ها گرایشی وجود دارد که ارائه راه‌حل را امری صرفا سیاسی و ایدئولوژیک قلمداد می‌کند. امری که تنها با واقعیت عینی "فعلن موجود" نسبت دارد و به‌واسطه آن تعیین می‌شود. الان می‌شود کمپین زد و آش‌نذری داد و امضا جمع‌کرد. الان می‌شود ادبیات را تغییر داد. الان م‌ شود به روحانی رای داد. الان  می‌شود این گوشه و آن گوشه از ویرانه موجود را مرتب کرد!.... این مسئله‌ای حیاتی و مهم برای مبارزه‌ایست که در پیش داریم. شناخت صحیح و واقعی از راه‌حل، مستقیما در پروسه شناسایی علمی از معضل سنتز می‌شود و با آن رابطه‌ای تنگاتنگ دارد. این شناخت است که هم از امکان تغییر وضع موجود و هم از ضرورت آن سخن می‌گوید و راهنمای آن است. درنهایت باید بگوییم شناخت علمی فارغ از حقیقت سیاسی هم در معرفت شناسی‌اش و هم در پروسه کشف معضل و ارائه راه‌حل استانداردهای خود را دارد. به ریشه‌ها می‌زند. روابط بنیادین برسازنده وضع موجود را شناسایی می‌کند و با ارائه نقشه و سمت و سوی راه، آن‌را درهم می‌شکند. هرگونه بحث درباب امتزاج فمینیسم و کمونیسم در عین حال بحث در باب راه‌حل‌های علمی و عینی تغییر بنیادین وضعیت موجود است. در پروسه این مسیر شناخت است که ما باید از حقانیت و لزوم و امکان تغییر بنیادین کلیت روابط تولیدی برای رهایی از تمامی اشکال استثمار و ستم دفاع کنیم. از همین رو و با توجه به دغدغه‌های فوق در آینده نزدیک سعی خواهیم کرد به رویکردها و خطوط سیاسی مقالات منتشر شده اخیر درمورد مسئله ستم جنسیتی و رابطه آن با ستم طبقاتی و علم رهایی جامعه بپردازیم.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com