طاهر خالدی، آزادی بی قید و شرط بیان و یک تاریخ آشفته

فردین آرام
July 29, 2020

طاهر خالدی، آزادی بی قید و شرط بیان و یک تاریخ آشفته  

"آزادی بیان و آزادی اندیشه باید بی قید و شرط باشد."

"ما... هیچ فاکتوری و هیچ مقدساتی که بخواهد ازادی نقد را محدود کند نمیپذیریم"

منصور حکمت[1]

طاهر خالدی دردوره جوانی، یعنی از اواخر دهه 50 تا اواسط دهه 60 شمسی از مسئولین و فرماندهان کومله بوده است. در حال حاظر یک ناسیونایست دو آتشه است و بدون ترس و نگرانی از ارزیابی دیگران میگوید از گذشته خود نادم و پشیمان است. میخواهد به مخاطب بقبولاند که از معایب ایام جوانی گویا یکی این است که آدمی علاقه و کشش عجیبی به فریب خوردن از دیگران دارد. طاهر جوان را چنانکه خود اخیرا مدام تکرار میکند یک "مشت کمونیست شیعی" تقریبا هم سن و سال خودش که کارشان فریفتن جوانان "کرد" بوده است گول زده اند. به همین جهت دل خوشی از آن دوره ندارد.

 طاهر پا به سن گذاشته و مستقل امروز یک قوم پرست ضد کمونیست است و این را البته من نمیگویم، خود او با افتخار فریاد میزند. خاک پای "رهبران سیاسی و دینی کرد" را به جبین میکشد و با شمشیر چوبی " آکادمیستهای کرد" جهت حفظ اصالت "قوم" خویش به جنگ مارکسیسم میرود.. 

 از نظر او منصور حکمت اصیل ترین مارکسیست ایرانی و حتی بین المللی یک صد سال اخیر جهان است (این را هم من نمیگویم، طاهر میگوید) و اذعان میدارد که دقیقا به همین جهت او را با خمینی، ملا کریکار و دیگران مقایسه میکند. میخواهد "خطر" مارکسیسم را از راه حمله به یک "کمونیست اصیل و البته شیعی" که خود تجربه شخصی فریب خوردن از او را هم دارد به "قوم کرد" یادآوری کند. از ظاهر امر چنان بر میاید که دلیل این کارش قبل از هر چیز واکسینه کردن جوانان "قوم" در برابر "بیماری" مارکسیسم است و بعد از آن هم خالی کردن یک دق دل حسابی. شاید هم برعکس، کسی چه میداند.

طاهر "استخوان خرد کرده و با تجربه" امروز دارد با طاهر کم تجربه، "ساده و زود باور" ایام شباب و همه آنهایی که آن جوان ساده دل را گول زدند تصفیه حساب میکند. دارد آگاهانه ظرفیتهای ضد کمونیستیش را به نمایش میگذارد و تواناییهایش در تخریب شخصیت فعالین چپ و کمونیست را به ناسیونالیسم کرد عرضه میکند. بیمار روانی و دیوانه خواندن طاهر خارج از اینکه توهین به او به عنوان یک انسان است در عین حال عدم شناخت گوینده را از ماهیت واقعی ناسیونالیسم نشان میدهد. طاهر دیوانه نیست، او فقط یک قوم پرست واقع بین است که ناگزیر از مارکسیسم هراس دارد و در نتیجه از آن متنفر است[2]

آزادی بیان

چند سال قبل جوزف فرانسون نماینده حزب دست راستی دمکراتهای سوئد طرحی پیشنهادی به پارلمان این کشور ارائه داد مبنی بر بازگشایی موزه ای برای نمایش "جنایات کمونیستها برعلیه بشریت". به گفته او چنین موزه هایی در اکثر کشورهای اروپایی وجود دارند و سوئد نباید از این قافله عقب بماند[3].

فرانسون همان دوره جواب نسبتا خوبی از فعالین چپ سوئدی گرفت. تا جایی که من بیاد دارم هیچ کدام از کسانی که به او جواب دادند وارد ابعاد شخصی زندگی او نشدند. کسی پرونده شرارتهای او در فلان دوره از زندگیش را رو نکرد و دیوانه یا بیمار روانی خطابش نکرد. آنها بیشتر ایدئولوژی و سیاستی که او بر اساس آن چنین طرحی را ارائه داد به چالش کشیدند. فرانسون سایکوپات نیست همچنانکه طاهر خالدی هم نیست. اولی یک دست راستی سوئدی است دومی یک قوم پرست کرد. باید هم این دو نفر از مارکس و کمونیستها متنفر باشند، اگر نباشند عجیب است.

اما آیا نباید محدودیتی برای آنها قائل شد که نتوانند به این طرز از نظر ما زننده به مارکسیسم و و کمونیستها حمله بکنند؟ آیا مجاز نیستیم برای به سکوت واداشتنشان به هر ترفندی که لازم شد دست بزنیم؟ در صورت احترام به آزادی بی قید و شرط بیان آنها، تکلیف حرمت و کرامت خودمان و رهبرانمان یا باورها و اعتقاداتمان چه میشود؟ جواب این سؤالات هر چه باشد به نظر من جایی در درک و فهم ما از مفهوم آزادی بیان نهفته است.

تا جایی که به مارکسیستها بر میگردد، آنها معتقدند که مارکسیسم علم رهایی بخش طبقه کارگر است و چون هیچ علمی کامل نیست پس میتوان آن را به نقد کشید. آنها همچنین امام زاده و قدیس و مراد ندارند تا به بهانه حفظ قداست آنها آزادی بیان دیگران را محدود کنند. مارکسیستها پشیزی هم برای اخالقیاتی که نظام حاکم از طریق آنها نابرابری اجتماعی، مذهب و سنتهای دست و پاگیر عقب افتاده را با آن توجیه میکند قائل نیستند تا به بهانه حفظ حرمت اخلاقیات و یا جلوگیری از هرج و مرج، مخالفینشان را با هر ترفندی به سکوت وادارند. آنها بر این امر واقفند که رابطه حفظ حرمت و کرامت انسان با آزادی بیان دقیقا نقطه مقابل آنچیزی است که سیستم حاکم، جامعه را با آن میترساند و در نتیجه به آزادی مطلق بی قید و شرط بیان، نقد و ابراز عقیده باور دارند و برای تحقق کامل آن مبارزه میکنند.

میدانم که منتقدین عصبانی طاهر خالدی هر کدام خود میتوانند ساعتها راجع به مفهوم آزادی بی قید و شرط بیان و عقیده منبر بروند. ولی آزادی راستین بیان و ابراز عقیده نه در قالب شعار و ادعا بلکه در پرتنش ترین لحظات زندگی ما، آنگاه که دنیای زیبا و بی عیب و نقص باورهایمان به چالش کشیده میشود معنی واقعی خود را پیدا میکند. آزادی بیان در غیر این صورت چیزی جز یک شعار زیبا و توخالی نیست. بعید میدانم کسانی که در جواب نقد (یا توهین و بی احترامی) یک نفر به باورها و یا رهبرانشان آسانترین راه را انتخاب میکنند و دست به پرونده سازی جنایی و روانی میزنند درک روشنی از مفهوم آزادی بی قید و شرط بیان داشته باشند. این مفهوم برای آنها بیشتر حکم یک شعار زیبای تبلیغاتی را دارد که هر گاه لازم شد از زیر فرش بیرون میکشند.

تاریخ آشفته

تقریبا همه آنهایی که این مدت برعلیه طاهر خالدی نوشته اند او را آدمی مرتجع و شرور یا جنایتکار و قاتلی بی رحم که تازه شاکی خصوصی هم دارد معرفی کرده اند. در سناریوهایی که میخوانیم او فرمانده ای اخمو است که همیشه دست به ماشه وارد صحنه میشود و دنبال کسی میگردد که توان راه رفتن نداشته باشد تا با تهدید؛ میایی یا یک گلوله حرامت کنم حرف آخر قبل از افتادن پرده را بزند. تصویری که از طاهر داده میشود بیشتر شبیه رئیس مکزیکی یاغیان در فیلمهای وسترن دهه 60 و70 میلادی است. او هر کاری که برای برانگیختن نفرت بیننده لازم باشد انجام میدهد، آنقدر خشن است که همه با دیدن او فتیله ها را پایین میکشند و به پستوی خانه هایشان میخزند. با این وجود راه گریزی از این هیولا وجود ندارد، او قربانیانش را خوب میشناسد و از هر شهر و روستایی که عبور میکند چند نفر را از پستوی خانه هایشان بیرون میکشد و به باد مشت و لگد میگیرد. گاه گداری هم حوصله اش سر میرود و یکی دو نفر را میکشد. همراهانش اما فقط هاج و واج نگاهش میکنند، گاهی تحسینش میکنند و گاهی اوقات دزدکی و زیر لب فحش آبدار حواله اش میکنند. بیچاره همراهانش کاره ای نیستند، فقط سیاهی لشکرند. آنجایند تا بیننده نقش رئیس را برجسته تر ببیند.

آدم وقتی نوشته های مخالفین طاهر را میخواند دچار تردید میشود که آیا واقعا اینها را، اعضا و فعالین قدیمی یک جریان انقلابی که آگاهانه جان بر کف گذاشتند، از زندگیشان گذشتند و سالها قهرمانانه در مقابل رژیم هار و تا دندان مسلحی جنگیدند نوشته اند یا یک جمع اسیر جنگی در بند و بیچاره. تناقضی که در نوشته های این دوستان و تاریخ واقعی زندگی خودشان وجود دارد نه تنها مخاطب بلکه گاها خود آنها را هم دچار سردرگمی میکند. در پایان به این تناقض خواهم پرداخت اما فعلا بگذارید نظری اجمالی به آشفته نگاری این دوستان بیاندازیم.

بر اساس نوشته های این دوستان، طاهر خالدی آدم شرور و جنایتکار بی رحمی است که برای نمونه بارها لوله تفنگ روی شقیقه همرزمانی که قدرت راه رفتن نداشته اند گذاشته و تهدید کرده که در صورت ادامه ندادن راه " گلوله ای حرامشان خواهد کرد". چندین آدم بیگناه را بیخود و بی جهت کشته است و در حال حاظر شاکی خصوصی دارد. نه تنها مردم عادی که حتی همرمزانش را نیز بارها زیر مشت و لگد گرفته و تا حد مرگ کتک زده است. طرفدار حجاب اجباری بوده و رفقای زن را بخاطر بی حجابی خلع سلاح کرده است.

من فرض را بر این میگیرم که کلامی خلاف واقع در جنایتهایی که به طاهر نسبت میدهید وجود ندارد و عین واقعیت را بازگو میکنید. ولی شما چرا در مقابل این همه جنایت سکوت میکردید؟ چرا با وجود این همه وحشیگری باز برای سالها به عنوان همرزم و همسنگر او در یک سازمان کار کرده اید؟ مگر طاهر، شما را که به جمهوری اسلامی نه گفته بودید طلسم کرده بود که قدرت نه گفتن به او و در مقابلش ایستادن را نداشتید؟ چرا فقط وقتی به یاد جنایتهای طاهر میافتید که باورها و اعتقاداتان را قلقلک میدهد؟

ناگفته نماند بعضی ها گفته اند که در آن دوره بارها به اعمال طاهر اعتراض کرده اند و در مقابلش ایستاده اند. موضوعی که گویا نهایتا هم منجر به خلع عضویت و رفتن او از حزب شده است. شاید چنین است که میگویید، اما تأکید خودتان بر ادامه دار بودن رفتار غیر انسانی او تا روز آخری که در حزب بوده نشان میدهد که نه اعتراضات شما خیلی جدی بوده و نه طاهر هم وقعی به آنها گذاشته اشت.

راجع به خلع عضویت نهایی اما چنانکه از نامه مفصل منصور حکمت به طاهر برمیاید[4]، دلیل تنبیه تشکیلاتی او نه جنایت و آدم کشی بلکه "تحقیر، اهانت و افترا" به کمیته مرکزی کومله بوده است. در آن نامه نه تنها سخنی از جنایاتی که شما به طاهر نسبت میدهید به میان نمیاید بلکه او یک "رفیق عزیز" است که تنها با یک معذرت خواهی از کمیته مرکزی میتواند روز بعد سر کارش در حزب برگردد.

تاریخ نگاری دلبخواهی

یکی از عمده ترین مشکلات در بررسی رویدادها و یا در ابعاد وسیعتر حتی ادوار تاریخی این است که انسانها با عینکی که امروز از پشت آن به پیرامون خود می نگرند، با خواست، آرزوها و انتظارات و جهان بینی امروزشان به گذشته باز می گردند. ناگفته که پیداست که در اکثر موارد نتایجی که از این بررسیها به دست میاید اعتبار تاریخی ندارد بلکه تنها آن نتیجه ای است که محقق، باستان شناس و یا راوی خواسته از آن رخداد یا دوره تاریخی استنتاج کند. برای نمونه تصویری که یک پان ایرانیست امروزی از اعمال و کردار کورش هخامنشی به دست می دهد تصویر انسان مدرن اومانیست و دموکراتی است که به هزار و یک دلیل علمی تا قبل از قرن بیستم نمی توانست وجود خارجی داشته باشد. تصویری که همین پان ایرانیست گرامی از یونانیها و رومیهای آن دوره می دهد بیشتر شبیه فاشیستها و راسیستهای نیمه اول قرن گذشته میلادی است. حال اگر پای سخن یک ایتالیایی یا یونانی ناسیونالیست بنشینی در کمال تعجب تصویری کاملا متفاوت، آن هم با استناد به اسناد و مدارک تاریخی تحویل خواهی گرفت. این مشکل در بررسی رویدادهای تاریخی، حتی در بازگشتهای فردی آحاد جامعه به دوره هایی از زندگی خود، آنگاه که پای منافع خاصی در میان است نه تنها کماکان بر جای خود باقی است بلکه حادتر هم می شود. 

تناقضی که تصویرهمرزمان سابق طاهر خالدی از تاریخ مشترکشان با خود حمل میکند هم به این مشکل اساسی در بررسی رویدادهای تاریخی بر میگردد. آنها با نگاهی سانتی مانتال و امروزی بر بال رؤیاهایشان به چهل سال قبل بر میگردند و سراغ طاهر میروند. او، آن نماینده راستین بخشی از فرهنگ و سنت حاکم بر کوملۀ اواخر دهه پنجاه و نیمه اول دهه شصت آنجا ایستاده است، زمخت، عبوس و خشن. این دوستان اما با ذهنیت امروزشان بر گشته اند، اومانیست هستند، مخالف اعدامند، مذهب توده ها دیگر برایشان جذابیت گذشته را ندارد، تمکین به سنتهای عقب افتاده جامعه و ضرورت محجبه بودن رفقای زن را کلا فراموش کرده اند، کیش پیشمرگایه تی و تحقیر رفقایی که جرأت میکردند بگویند از مرگ می هراسند و از مأموریتهای خطیر سر باز میزدند را به خاطر نمیاورند. دادگاههای انقلابی، اعدامها و ترورهای انقلابی را خدا میداند چه کسانی برگذار کرده اند و انجام داده اند، شاید هم کار طاهر و دوستانش بوده. اینها اما انگار اصلا انجا نبوده اند.

دوستان گرامی، اگر شما به قانون تکامل و تغییر باور دارید آن وقت باید قبول کنید که ذهنیت امروز شما، ابعاد نگاه و وسعت جهانبینی شما و در واقع هر آنچه امروز کل هستی فیزیکی و ذهنیتان را تشکیل می دهد نتیجه تغییر و تکامل شما طی یک پروسه پیچیده زمانی است. هیچ کدام از آن پنجاه نفری که در مقابل خلع سلاح مهرنوش موسوی به خاطر زیر بار حجاب اجباری نرفتن او سکوت کردید و لام تا کام سخنی در دفاع از مهرنوش یا بر علیه طاهر به زبان نیاوردید مجرم نیستید. همچنانکه طاهر نیز مجرم نیست. اما هم تمامی آن پنجاه نفر و هم طاهر اسیر چنگال قدرتمند فرهنگ و سنتهای عقب افتاده ای بودید که از قضا بخشی از سنت و فرهنگ حاکم بر بسیاری از جریانات چپ آندوره و از جمله کومله بود. حالا شاید بتوان گفت که احتمالا طاهر و تعدادی دیگر بیشتر جذب آن فرهنگ شده بودند و مابقی به درجاتی کمتر. اصل موضوع اما چه بخواهیم یا نه سر جای خود باقی است. 

طاهر خالدی شاید آدمی اخمو، عبوس، بددهن و خشن بوده باشد، شاید به دوستانش پرخاش و بی احترامی کرده باشد. اما او جنایتکار نیست، اگر هست اتفاقا این شما هستید که باید توضیح دهید چگونه آن همه سال با وجود اینکه از جنایاتش خبر داشتید با او همسنگر بوده اید و "کاک" طاهر همگیتان بوده است. منصور حکمت هم حتما به هنگام نوشتن آن نامه تشکیلاتی تند و رسمی اما در عین حال صمیمانه و پر از مهر خیلی هم از نوع کار و رفتار طاهر بی خبر نبوده است. اما او می دانست که طاهر حتی اگر هم خود ذاتا آدم شروری بوده باشد بازهر کاری که کرده است با پشتوانه فرهنگ حاکمی بوده که برای یک دوره  در تار و پود کل تشکیلات کومله رسوخ کرده بود. به هنگام نگارش آن نامه دیگر مدتها بود که آن فرهنگ، حداقل در ظاهر امر از جانب همه تقبیح شده و به تاریخ سپرده شده بود.  شما در برخورد به طاهر، یک سنت ریشه دار را که خیلیهایتان بارها بدرست راجع به آن گفته اید و قلم زده اید از یک مقطع تاریخی حزف نموده اید و به جایش یک شخص، یک انسان که خود او نیز همانند شما از آن فرهنگ و سنت تأثیر گرفته به جایش گذاشته اید و از او یک هیولا ساخته اید. راستش را بخواهید اگر قرار بود به خاطر طبعیت از آن سنت حاکم بر تشکیلات در سالهای اولیه بعد از انقلاب افراد را از آن سازمان اخراج میکردند، خیلی از شماها نیز به همراه طاهر اخراج میشدید.

طاهر خالدی با افتخار میگوید که ناسیونالیست است و کمونیسم را عمده ترین خطر برای هر جامعه ای و مخصوصا جامعه کردستان میداند. به کمونیستها بد و بی راه میگوید و آنها را با جنایتکاران تاریخ مقایسه میکند. اسم کارش را هم گذاشته مبارزه با مارکسیسم. کسی که خیال میکند سخنان طاهر در جامعه خریدار دارد و لازم است که در مقابل او کاری کرد خب برود ناسیونالیسم را به لجن بکشد، افکار طاهر را به تمسخر بگیرد، از کثافت کاریهای رهبران احزاب قومی که طاهر به آنها افتخار می کند برای جامعه بگوید، یا اصلا برود به هر طریق دیگری که دلش خواست و برایش ممکن است او را به نقد بکشد. پرونده جنایی و روانی ساختن برای مخالف سیاسی اما کار کمونیستها نیست. این شیوه زشت و کثیف در برخورد به مخالفین، کار سیستم حاکم، مذهبیون و همان ناسیونالیستهاست. بگذارید کار آنها هم بماند.

فردین آرام

29/07/2020

 

 

 

 

[1]

http://hekmat.public-archive.net/fa/4015fa.html

 

قل قولها و نقل به معنی ها از چهار نوشته اخیر طاهر خالدی است که در صفحه فیسبوک خود به اشتراک گذاشته است [2]

 

          [3]

ttps://data.riksdagen.se/fil/4D48B351-8D13-4460-A369-9AE394EF1287   

 

[4]

ttp://hekmat.public-archive.net/indexFa.html

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com