شريعتي،شيعه را ناجي بشريت مي دانست !

عباس رحمتى
June 06, 2020

شريعتي،شيعه را ناجي بشريت مي دانست !

قبل از انقلاب، شايد سالهاي١٣٥٦خورشيدي بود كتابهاي شريعتي بطور مخفي دست بدست بين بچه مي گشت و آتش ما هم از همه تندتر بود، در دانشگاه استاد زبان انگليسي امان  (جناب) حامد بود كه با سيبل ،كلفتش ، گاهي قدم ميزد و گاه پشت تريبون مي نشست و خارجي حرف مي زدو به كسي اجازه فارسي حرف زدن را نمي داد، ضمن درس انگليسي  ناگهان به زبان  فارسي بحثهاي سياسي  مي كرد! از بحث هايي كه مي كرد، فهميديم كه  تفكر چپ (كمونيستي )دارد يكي از بچه ها از جناب حامد پرسيد نظرتون راجع به شريعتي چيست ؟! دوستمان كه انتظار داشت از شريعتي  تعريف و تمجيد كند. آنزمان مد بود بيشتر دانشجويان كتابهاي شريعتي و پيمان از روشنفكران اسلامي را مطالعه مي كردند . دوستمان پس از جواب جناب حامد يكه خورد او چپ بود در جواب دوستمان گفت ؛«راستش شريعتي خيلي شلوغش كرده است، او چپ و سوسياليست و اسلام  را در هم مي كند و سعي دارد خود را چپ اسلامي / انقلابي ،نشان دهد!»آن زمان شايداز گفته هاي جناب استاد حامد  خيلي ها ناراحت مي شدند و حتا تعصب هم نشان ميدادند! خصوصن طرفداران مجاهدين كه در آنزمان كتابهاي او را در دانشگاه پخش مي كردند!اين را هم بگم مسعود رجوي كه در زندان بود، بعضي از بچه هاي دانشجو  كه به ملاقاتشان مي رفتند كتابهاي دكتر پيمان را توصيه مي كرد كه نظراتش به شريعتي نزديك بود.البته بعدها پس از انقلاب راديو مجاهد يك تحليل ديگر از شريعتي ارائه داد( قسمتي از نظراتش را مي پذيرفت وقسمتي  را انتقادي برخورد مي كرد) فكر مي كنم بخاطر جوابي بود كه شريعتي قبلن به آنها داده بود!چون  شريعتي در جواب برا فعاليت سازمانيافته آنها گفته بود؛ من كاري  زينبي مي كنم( پيام شما را ميدهم)  شما هم كاري حسيني  كنيد ! بايد گفت؛ كتابهاي شريعتي  براي يك مسلمان از نوع شيعه اش  بخاطر قلم خوبي كه داشت ،زود جذاب بود،خصوصن آدمهاي زود باور و غير شكاك را زودتر جذب  كتابهايىش ميكرد و جوانان و دانشجويان احساساتي كه كمي عميقتر نمي خواندند!مثلن كتاب "اُمت و امامت "را اگر كسي عميق تر مي خواند و با دقت همه زاويايش را بررسي مي كرد همين وضعيت كنوني است كه در ايران ميبينيم،تشكيل يك مدينه فاضله  با يك امام ساختگي كه فرقي با ولايت فقيه( مطلق) امروز ندارد! فاجعه آميز تراز آن كتاب" شيعه يك حزب تمام" بود كه شيعه گري را در يك قالب حزب الله ، ( حزب خدا) شيرين  و شكري همچون كپسولي  با لأيه رنگين ،بدون آب خوردن به خورد مسلمانان مي داد، تا جايي كه امام را بعنوان رهبر قبول داشته باشند، حال بيخيال گرسنگان كه بايد سهم امام هم بدهند!  من روي اين دو كتاب با شما دوستان صحبت مي كنم . در اين قسمت به گفتارهاي شريعتي بين سني و شيعه و دوري جستن از مسائل انساني در نوشته ها  و پرداختن به يك ايدئولوژي مسخ كننده كه از كتابهاي "فاطمه فاطمه است" تا "حج "و "ابوذرغفاري" مردي ازصحراي سوزان ربذه كه با وجود پابرهنگي بدون اينكه از اسلام چيزي بداند اسلام مي آورد و بخاطر اينكه از طبقه ديگري بود سوسياليست خداپرست را بر نامش مي گذارد. شريعتي در همين زمان خود،عضو " نهضت خداپرستان سوسياليست " ميشود البته براي مبارزه با نظام پهلوي و  استعمار!   

حالا كه از بالا به نوشته هاي او نظري  مي اندازيم، بقول جناب حامد، مي بينيم،شريعتي  واقعن خيلي شلوغش كرده است و گوئيا  يك عينك  نشوسته به چشمانش زده همه اسلام را  مي خواهد رهائيبخش و آزاديبخش  نشان دهد . در حاليكه او  پيرو جامعه  جامعه أمت و إمامتي بر اساس مذهب شيعه دوازد امامي است و لحظه اي از وصايت ( خلافت عَلِي و خاندان او) كوتاه نمي آيد!او ميخواست شيعه را نجات بخش بشريت معرفي كند! امروز به روشني روز  حاكميت يك نظام شيعه گر را مشاهده ميكنيم.شريعتي،از سنتهاي ارتجاعي اسلام و اعراب حماسه آفريني مي كند گويي يك آدمي  كه سواد ي متوسطه دارد اين كتابها را نوشته است . او كه در غرب تحصيل كرده بود چشم خود را براينهمه پيشرفت غرب  بسته بود و همچون جلال آلِ احمد  و خميني عامل  عقب افتادگي را غرب  مي دانست! او خود را روشنفكر شيعه مي دانست ولي تعريفي كه از روشنفكر مي داد كمي مضحك  بود! البته فراموش نكنيم، شريعتي آخوند زاده اي است كه پدرش بعدها خود لباس آخوندي را  بيرون آورده و به صاحبش وا مي گذارد! و همين تنها امتيازي است كه مي توان براي "محمدتقي  شريعتي" ثبت كرد. 

سخنان گوياي علي شريعتي  رساست و لازم به تفسير ندارد در جايي چنين مينويسد: « ... روشنفكر ‏... اگر سواد نداشته باشد فلسفه نمي داند، نداند ، فقيه نيست ، نباشد فيزيكال و شيميست و مورخ و أديب نيست ، نباشد ... كسي كه ممكن است خط و سواد هم نداشته باشد امضاء هم نتواند بكند امما روشنفكر باشد ... پس روشنفكر كيست ؟ درست دقت كنيد... من يك اصطلاح كاملن تازه ومعني تازه اي براي اين كلمه بسيار حساس به كار ميبرم كه احتياج به دقت زيادتري دارد. روشنفكر عبارت است از اصطلاحي در كنار مذهبي . دارم روشنفكر مذهبي را تعريف مي كنم!»مي گويد « متاسفانه يك عده از روشنفكران مسلمان كه مي خواهند اسلام را با روح و زبان امروزبيان كنند امروز صلح جهاني ، هم زيستي مسالمت آميز ، عدم تعصب ، آزادي و احترام به همه عقايد و أفكار مد شده است ... روشنفكران مسلمان ما يا مسلمانان تازه روشنفكر كه هم خود را براي ليبرالها و دموكراتها و امانيستها لوس مي كنند كه اسلام از صلح مي آيد و صلح يعني همزيستي مسالمت آميز و سازشكارانه ميان مذاهب و أفكار عقايد ...»[١] اسلام را دين صلح  معرفي مي كند در حاليكه خميني كه شريعتي مقلد او ( تقليدگر) بود مي گفت ؛ در يك نصف روز  علي، هفتسد تن را كشت تا كجايي كه خون ركاب اسبش را گرفته بود اسلام تنها مذهبي است كه به موعظه و روضه نمي پردازد  دوستمان جناب دستمالچي كه كتاب خود را " دشمنان آزادي" ناميده  بروي اين جمله شريعتي  تاكيد زيادي دارد شريعتي مي خواهد صلح و جنگ را در سياستهاي اسلام با اين جمله جاي كند. او مي نويسد « اگر بخواهيد از پيامبر اسلام مجسمه اي بريزيد بايد در يك دستش كتاب (قرآن)باشد و در دست ديگرش شمشير ..»[٢]

شريعتي بدنبال ساختن يك مدينه فاضله اي بود كه أمت  اهل (شهروند) آنجا بود ! مي گفت « أمت جامعه اي نيست كه افراد احساس راحتي  و سعادتي راكد كنند! بي مسئوليتي ، بي قيدي ، رهايي و آسايش و مصرف پرستي و رفاه پوچ و بي هدف و زيستن خوش را ملاك زندگي قرار دهند!.. اُمت عبارت است جامعه اي كه افرادش تحت رهبري بزرگ و متعالي ، مسئوليت پيشرفت و كمال فرد و جامعه را با خون و اعتقاد و حيات خود حس مي كنند و متعهدند كه زندگي را نه  به شكل راحت ، بلكه رفتن بسوي نهايت و بسوي كمال مطلق ، دانايي مطلق خودگاهي مطلق ، كشف و خلق مداوم ارزشهاي متعالي ، نماندن درهيچ منزلي و شكل قالبي ... و ادامه ميدهد ميان دو اصل به خوشي گذراندن و به كمال گذشتن ، أمت طريق دوم را مي گزيند... حتا اگر اين تكامل به قيمت رنج افراد باشد ... امامت لازمه تفكيك نا پذير أمت است!!.. در اسلام ، سياست و دين و دنيا و آخرت از يگديگر جدانيست ،امامت ادامه رسالت اجتماعي پيامبر براي تشكيل أمت است ، رسالت امامت كه انجام يافتن أمت است!! يعني تحقق اجتماعي يك ايدئولوژي انقلابي در يك نسل تحقق پذير نيست ..»«امامت عبارت است ازراندن جامعه از آنچه هست ، بسوي آنچه بايد باشد ! به هرقيمت ممكن ، إمكانه بخواست شخصي امام بلكه براساس ايدئولوژي ثابتي كه امام نيز بيشتر از هرفردديگري تابع آن است.» (نقدامام و أمت) مي نويسد: « ما با يهودي دشمني نمي ورزيم بلكه با اسرائيل دشمنيم و انهم نه بخاطر دينش بلكه به خاطر اينكه فاشيست است و پايگاه امپرياليسم ![٣] خوب بله آدم حبزي ( بي دين ، دشمن خدا) با اين جور چيزها مخالف است!  او داد ميزندكه مي دهد، شب اول قبر از تو در باره عقيده ات مي پرسند و از عملت ، نداشتي از محبت اهل بيت مي پرسند از ولآيتت نمي پرسند كه تو فاشيستي يا امپرياليست ؟( هـمانجا ) ملاحظه مي كنيد چقدر شلوغ كرده است ، قبول داريد جناب  استادحامد آنزمان درست مي گفت ولي ما در خواب بوديم يا نه؟ حرف شريعتي  راجع به اسلام درست حرفهاي امروزي آخوند هاست منتها در يك شكل و شمائل ديگري آنرانشان مي دهد و فاجعه آميزتر آنجاست كه بين سني و شيعه كه ساختگي است ( از زمان شاه اسماعيل)  شيعه را اينگونه مطرح مي كند: « كسي كه مثل روزنامه ها حبزي ها جنگ و جدال فلسطيني و اسرائيل و دنياي سوم و شرق و غرب و امپرياليسم و عرب و عجم و اينطور حرفها ي حبزي را بر چنگ شيعه و سني مقدم بدارد و پس گرفتن فلسطين را از اسرائيلي ها، فوري تر بداند از پس گرفتن فدك از سني ها ...اصولن دين ندارد...(ما) اقدام قانوني كرديم از طريق دادسراي سبزوار و عرض وحال عليه ابوبكر تا مزرعه فدك را با احتساب ١٣٧٩ سال در آمد زراعي اش به علاوه ٤٠٠ سال دير كرد و... همچنين حساب ربح مركب پول عايدي غصب شده ... را از اهل سنت پس بگيرند و آنرا ميان سادات ( سيدان) كه ورثه حقيقي هستن تقسيم كنند!و اگر كساني در اين راه اشكال كردند چون مسلم است كه كينه اهل بيت دارند مسموع نيست ( منابع گفتارها در كتابهايش  آمده) .خوب اين آدمي كه جنين فكر مي كرده بينيد چگونه بر جهل ما ها سوارشده است اين جناب و افرادي مانند او  نه تنها ملي  نيستند، بل تمامن مذهبي است كه با فرهنگ ايرانيان سنخيتي ندارد  او شيعه را ناجي بشريت ميدانست  و امروز نمي توان  اعتمادي به پيروان اين افراد داشت. شريعتي  بويي از وطن خواهي  و از  ناسيون و وطن پرستي Patriotismus نبرده بودو حتا به مشامش نرسيده بود! از داستانهاي ١٤٤٠ سال پيش حماسه مي آفريند  سخني از بابك خرم دين  در نوشته هايش خبري  از قهرماني هاي  برديا آريو بزن ، سياوش و كيخسرو از  شاهكار شاعران ايراتي مانند  ، خيام و باباطاهر و از نظامي گنجوي ، فردوسي ، سعدي و حافظ و... نيست  در حاليكه  بلايي كه شيخ هاي عرب/  معتصم خليفه عباسي بر سر "بابك"  و برادرش و كلا بر ايران  آوردند از ذهن ايرانيها هرگز پاك نميشود. [٤]تاريخ  خود فراموش نكرده و  مي داند بعداز حاكم شدن اعراب،  با زور شمشير، ديني را به خورد مردم دادند كه هنوز هم قرنهاست گرفتار عواقب  آن هستيم ! با يك بررسي  مي فهيم ، چه ها كه نكردند ولي آيا فردي مانند  علي شريعتي  كه شيعه يك حزب تمام  و نجات بخش انسان ميدانست و باصطلاح ، دكتراي جامعه شناسي دانشگاه سوربن فرانسه را يدك مي كشيد ، ( در مطالب بعدي برايتان از مدرك دكترايش برايتان مي نويسم)او واقعن  نمي دانست شيعه از يك ايدئولوژي بسته يعني فقه آدم كش ريشه گرفته است ؟!شايد هم مي دانست فقه شيعه جوهره ي وجودش شده بود ، بخاطر همين ، فارغ التحصيل دانشگاه سوربن كوچكترين اشاره اي به آن همه  جناياتي كه اعراب بر سر ايرانيان  آوردنده اند ، نكرده است و نامي از اسطوره هاي  ايراني نبرد!

کجا رفت آن دانـش و هـوش ما ….. که شد مهر میهن فراموش ما 

که انداخت آتش در این بوستان ….. ز آن سوخت جان و دل دوستان؟!

______________________________________________

[١]( شيعه-مجموعه آثار٧/برگ١١٨و١١٩)

[٢](همان كتاب- ماواقبال)

[٣]( كتاب شيعه ، مجموعه آثار هفت برگهاي٢٧٦و ٢٧٧) 

[٤]  روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال ٢٢٣ هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابک یعنی چوبه‌ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد.

برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com