دشمن‌تراشی در خارج تشکیلات، در خدمت سرکوب درون حزبی

اخیرا تعدادی از اعضای کمیته مرکزی، اعضا و هواداران  کومه‌له، ظاهرا برای جنگ علیه مقاله‌ای از مجید حسینی، در نشریات و میدیای اجتماعی دور برداشته‌اند. فرد بی‌خبر از ماجرا، بطور اتوماتیک تصور میکند که لابد حملات گسترده ای متوجه ساحت غیرقابل انتقاد این جریان شده و اینها سربازان فداکار یک دفاع مقدس از موجودیت تشکیلات خویش اند. برای عنصر آگاه به فضای سیاسی اما جای سوال است که چرا کومه‌له که غالبا در مقابله با انتقادات و افشاگری های کمونیست ها فقط به یک تحریک احساسات ناسیونالیستی متعصب درون تشکیلات و محافل ناسیونالیست پیرامون خویش اکتفا میکند، در اینمورد، دست به بسیج و فضا سازی علنی علیه مقاله ای برده اند؟ 

فرهاد شعبانی، عضو کمیته مرکزی کومه‌له، در معرفی مجید حسینی، او را "یک فرد منزوی، بازنده، شکست خورده" می نامد که هر چه بیشتر بر اشتباه خود اصرار میکند، بیشتر در آن غرق میشود. اگر تعریف مقاله نویس کومه‌له ای از فرد منتقد واقعیت دارد، چه ضرورتی دارد که اعضا رهبری یک "سازمان قدرتمند اجتماعی و با اتوریته در جنبش انقلابی کردستان" برای پاسخ به نقد "فردی بازنده، منزوی و شکست خورده" این چنین بسیچ شوند؟ استدلال رسما اعلام نشده این است که فرد منتقد حکم داده که "مبارزه با کومه‌له در کردستان یک اصل مبارزه برای کمونیست هاست"! اینجا هم سوال این است که مگر چنین گفته ای برای اولین بار است که از زبان کسی جاری میشود؟ ما و کمونیستهای زیادی کومه‌له را یک جریان ناسیونالیستی میدانیم. حزب ما بارها نوشته ایم و توضیح داده ایم و کمونیستهای زیادی را قانع کرده ایم که کمونیسم در کردستان در خلاء یک مبارزه مداوم و مستمر عیله ناسیونالیسم کرد، راست و چپ آن، علیه سنن و شیوه کار و فرهنگ و کل موجودیتش قادر به پیشروی نیست، همانطوریکه در سطح سراسری ایران، پیشبرد مبارزه کمونیستی علیه حاکمیت بدون افشاگری و مقابله با ناسیونالیسم ایرانی ممکن نیست، و در مناطق فعالیت جریانات قومی، مثلا در خوزستان، بدون منزوی کردن ناسیونالیسم عرب ممکن نیست. چنین جدالی، کوهی ادبیات نوشتاری و گفتاری از طرف ما را پشت سر خود دارد. این را کومه‌له ای ها و بقیه ناسیونالیست های کرد و غیر کرد هم میدانند. نتیجتا ادعای کومه‌له ای ها مبنی بر اینکه یک نفر برای اولین بار "جسارت" کرده و به "ساحت مقدس کومله" توهین کرده، در "ضرورت" بسیج نه فقط علیه یک مقاله و نویسنده آن، که علیه کمونیسم کارگری و تلاش در ساختن مجدد دیوار نفرت علیه کمونیستهایی که در سال ۹۱ از کومله و حزب کمونیست ایران جدا شد، بی پایه است.

اما این هجمه و حمله به کمونیسم کارگری و هر سازمان و فردی که خود را با کمونیسم کارگری تداعی میکند، دلایل دیگری دارد. دلایلی اساسا درون سازمانی! مسئله این است که حزب کمونیست ایران مشغول تدارک کنگره است. در کنگره قبلی کومه‌له، جدال دو جناح راست و چپ درون کومله، به کنار کشیدن طیفی از اعضا کمیته مرکزی (از جناح چپ) از کاندیداتوری کمیته مرکزی کومله انجامید و به این ترتیب رهبری کومله یکدست شده و تماما تحت هژمونی خط علیزاده قرار گرفت. واقعه ای که منجر به استعفای تعدادی از کادرهای این سازمان شد. 

کنگره آتی حزب کمونیست ایران، مرحله دیگری از لحظات تعیین کننده جدال جناح های درونی حزب کمونیست ایران است. مبارزه سیاسی در کومله سنتا نه از مجرای بحث سیاسی روشن، بر سر مهمترین مسائل و اختلافات واقعی، که از کانال فضا سازی، محفلیسم، لشکرکشی سازمانی، و اخیرا از طریق حذف مخالفین و منتقدین پیش رفته و میرود. اینبارهم خط علیزاده برای یکدست کردن رهبری حزب کمونیست، با فضاسازی علیه کمونیست های بیرون از صفوف خویش، با زنده کردن نفرت از کمونیسم و کمونیسم کارگری و بازسازی دیوار نفرت از کمونیسم کارگری و هرچه و هرکسی که با آن تداعی میشود، تلاش میکند منتقدین درون تشکیلاتی خویش را ساکت کند. این همه "تدارک سیاسی" این جناح برای کسب رهبری حزب کمونیست ایران است. اینکه جناح "چپ" تا چه حد در این سنت سهیم است، فعلا مورد بحث ما نیست. اما خط علیزاده تلاش میکند چنان فضای رعبی در نقد به "کومله مقدس" راه اندازند که در آن تسلیم، انزوا، کناره گیری و استعفا تنها گزینه پیش پای منتقدین باشد. این شیوه از اخراج و یا تضعیف منتقد درون تشکیلاتی برای اینها کم هزینه تر است؛ اما در حالیکه کمونیسم یکی از شانس های زمینی در تحولات امروز ایران است، اخراج آدمها به اتهام نقد ناسیونالیسم، بیش از اندازه برای جریانی که کمونیسم را ضمیمه عنوان خود دارد، مایه بی آبرویی است.

اما مضمون اصلی کمپین راست در کومه‌له؛

یکی از چهره های اصلی راست که "رشادت" به خرج داده  و بیش از بقیه مایه گذاشته است فرهاد شعبانی است. ایشان فرموده اند که در دهه نود میلادی، اینها (که منظورش کادرهای کمونیسم کارگری است) کج رفتند، "استراتژی شان بی اعتبار شد و شکست خورد" و به اینجا رسیدند و کومله کماکان بعنوان نیروی "کمونیست" و "اجتماعی"  گل سرسبد مبارزه کمونیستی در کردستان است! "فرمانده رشید" و بی یال و کوپال کومله فراموش میکند که پس از فروپاشی دیوار برلین و سقوط بلوک شرق، با اوجگیری فضای ضد کمونیستی در جهان و اعلام پایان تاریخ توسط روشنفکران بلوک پیروز بازار آزاد، و با حمله امریکا به عراق در سال ۹۱ و به قدرت رسیدن ملیشیای ناسیونالیست کرد در کردستان عراق، فیل جناح ناسیونالیست کرد در حزب کمونیست ایران و کومه‌له، به رهبری عبدالله مهتدی و همراهی ابراهیم علیزاده، یاد هندوستان کرد و با شیرجه به آغوش ناسیونالیسم کرد رفتند و امروز این شده اند که همه می بینند! نیرویی که میان نیروهای اصلی ناسیونایلسم کرد مانند پاندول در رفت و آمدند، دسته جمعی دست اخوت و دوستی در دست جنایتکارترین مسئولین و فرماندهان و رهبران اتحادیه میهنی کردستان و در راس همه اعضای منفور خانواده جلال طالبانی، که در کردستان عراق به "کرکوک فروش" معروف اند، گذاشتند. در ادامه متحدین دیگرشان را هم برخواهیم شمرد.

سال ۹۱ با خروج ما از حزب کمونیست ایران و کومله، کمونیسم و انقلابیگری کمونیستی در این سازمان به پایان خود رسید. ما رفتیم اما سایه سنگین کمونیسم ما روی این جریان ماند و امروز وبال گردنشان شده. اسم و عنوان حزب کمونیست ایران، عنوان کمونیستی در این سازمان، برنامه کمونیستی این سازمان، اینها علائم ظاهری ساختمانی است که از آن فقط یک ویرانه باقی مانده است. اینها علاوه بر این خوشنامی و حرمت و اتوریته سیاسی تاریخی این سازمان کمونیستی به خاطر ایفای نقش تعیین کننده حزب کمونیست در حیات سیاسی جامعه، را هم به ارث بردند. اتوریته و اعتباری که وارثین راست آن، آنرا دستمایه گرو کشی از "چپ" در ایران و بند و بست و معامله با احزاب ناسیونالیسم کرد و یا اعتبار خریدن برای باند قوم پرست مهتدی به نام کومه‌له شده است.  

علیرغم رشد قارچ وار ناسیونالیسم در درون کومله و حزب کمونیست ایران، چه در قالب انواع باندهای فاشیستی مانند باند مهتدی، چه در قالب خط علیزاده در درون کومله، اما تاریخ کمونیسم در این جریان و ادعا و نام و نشان شبهه کمونیستی، باعث سربلند کردن کسانی است که به پیشروی ناسیونالیسم درون کومله معترض اند و  صدای اعتراض شان موی دماغ پیشروی ناسیونالیسم در این سازمان است! کومه‌له و خط علیزاده میخواهد از دست اینها رها شود.

اما انتساب هر منتقد درون سازمانی به منصور حکمت و کمونیسم کارگری، صرفا بدلیل نفرت پراکنی تاریخی علیه آن، نیست. به این دلیل ساده است که امروز در جامعه هم، از کارگر گرفته تا روشنفکر و دانشجو و جوان پرشور چپ، کمونیسم کارگری تنها آلترناتیو است؛ به این دلیل ساده که امروز هیچ آدم پرشور کمونیستی، انتخابی جز این در مقابل خویش ندارد. به این دلیل که آنسوی سیم خاردار چپگرایی ناسیونالیستی، گزینه دیگری نیست. کمونیسم منصور حکمت پاسخ امروز کمونیستی برای پیشبرد مبارزه طبقاتی است. به همین دلیل عنصر چپگرا در درون کومه‌له بطور طبیعی به جای جبهه چپهای خرده بورژوایی چون راه کارگر و فدایی که امروز همسنگران کومه‌له و حزب کمونیست ایران هستند، بطور طبیعی به حکمت  و کمونیسم او عطف توجه دارد و جلب آن میشود. نتیجتا رشد "حکمت گرایی" در درون منتقدین چپگرای کومه‌له، یک پدیده طبیعی و قابل درک است. حکمت و خط مارکسیستی و کمونیستی آن "خطر" جدی در مقابل رشد ناسیونالیسم کرد در درون کومله و حزب کمونیست ایران است. 

به همان درجه طبیعی است وقتی سازماندهندگان کمپین فعلی برای یکدست کردن کومه‌له سراغ سوژه رفته اند، می باید سراغ جریان و یا فردی بروند که اولا با خط حکمت و کمونیسم او تداعی میشود، دوما "دشمنی" با کومه‌له، را در دستور خود گذاشته است.  در متن جنگ با دشمنی با این مختصات است که میتوان در محافل خودی علیه چپ درون تشکیلاتی بسیج کرد، فضا ساخت و ترور شخصیت راه انداخت که ببینید: "اینها هم مانند "دشمنان سازمان" خواهان نابودی آن اند و جای شان کومه‌له نیست!" مجید حسینی و مقاله او بهانه است!

ظاهرا مجید حسینی برای اینها طعمه ای است که میشود با تیراندازی به او و جنبشی که او خود را متعلق بدان میداند، منتقدین داخلی را خفه کرد.

دفاعیات فرهاد شعبانی و "رشادت" او 

شعبانی در پاسخ به منتقد خویش به دو موضوع اشاره دارد؛ "نقش و جایگاه اجتماعی کومه‌له در جنبش انقلابی کردستان"، و حضور فعال آن در سازماندهی کار و فعالیت های اجتماعی در کردستان امروز. شعبانی در مورد اولی واقعا درست میگوید و در مورد دومی ادعای توخالی دارد.

او درست میگوید که کومه‌له یک "نیروی اجتماعی، شناخته شده و با نقش" در "جنبش انقلابی کردستان" است. "جنبش انقلابی" مورد ادعای شعبانی، جنبش ناسیونالیسم کرد و احزاب سیاسی کرد اند که نیروی نظامی و مقر و بارگاه دارند، به نام "کورد" و مسئله کرد، مشغول مذاکره و ملاقات و بند و بست و امتیازگیری از قدرت های محلی، منطقه ای و جهانی اند و در متن شکاف دولتها زیست میکنند. در این جنبش خانواده حزب دمکرات ها و کومه‌له ها، حزب مسعود بارزانی، حزب خانواده جلال طالبانی، پ ک ک و پژاک، خبات و جریانات اسلامی در کردستان عراق و... حضور فعال و زنده دارند. این جنبش در کردستان نه فقط غیرقابل انکار بلکه قوی هم هست. جنبشی که امروز دو بلوکه است؛ یک بلوک اساسا حول مسعود بارزانی و دیگری حول پ ک ک، با حضور اتحادیه میهنی، است.  کومه‌له، بنا به مصلحت روز به کمپ پ ک ک پیوسته است. در حال حاضر کومه‌له، به امکانات پ ک ک و حمایت مادی اتحادیه میهنی و بویژه خانواده طالبانی متکی است. از این زاویه است که فرهاد شعبانی ها با اعتماد به نفس در مقابل هر منتقد و مخالفی مدعی اند که موقعیت آنها محکم و جایگاه آنها در این جنبش بالا و صاحب کرسی و موقعیت و جاه و جلال اند. فرد ساده لوح انتگره شده در متن این جنبش سیاسی ملون با شاخه ها و احزاب و گروههای مسلح و پولدار و با امکانات، میتواند به خود ببالد که در چه موقعیت "قدرتمندی" قرار گرفته و در میز مذاکره با احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد و دول منطقه صندلی را اشغال کرده است. برای امثال شعبانی ها، قضیه میتواند به همین سادگی باشد که موقعیت آنها "عالی و قوی"، حال مخالفین کمونیست هم "زار" است. 

ما کمونیست ها در این "جنبش انقلابی کردستان" کومه‌له، منزوی نیستیم، به این دلیل ساده که حضوری نداریم. ما "افتخار" دست دادن با "مام جلال" و جانشینان آن، "افتخار" دیپلماسی با بارزانی، "افتخار حضور در "کنگره ملی کرد" و "جبهه کردستانی" و دوستی با انواع سازمانهای ارتجاعی ناسیونالیست کرد را نداریم! ما در جنبش بورژوازی کرد که ذاتا دشمن طبقه کارگر وتا مغز استخوان ارتجاعی و مملو از نیروهایی است که وسیعا انسان رنجدیده را کشته اند، مملکتی را به نابودی کشانده اند، صدها هزار نفر انسان ستمدیده را روز روشن در یک معامله ساده به فروش رسانده و افتخارشان هم جبهه ای بودن با ترامپ و عربستان و ... است حضور نداریم. عضویت در این جنبش و احزابی که آرزویشان "دیکتاتوری کورد" است و برای رسیدن به آن از قتل و ترور مخالفین و منتقدین خود ابایی ندارند، پیشکش کومله و آقای شعبانی!

کومه‌له و شعبانی میتواند به خاطر اشغال "موقعیت بسیار محکم" و اما در اصل حقیرانه و فرو رفتن در چنین گندابی به خود ببالد و نعره شادی سر دهد. برای کمونیسم و کمونیست ها، در مقابل این جنبش و این اردوی سیاسی آنهم با حضور جریانات تبهکار، شبهه فاشیست و رسما آدمکش و آدم فروش، هیچ وظیفه ای جز سنگربندی محکم سیاسی در مقابل اینها و تلاش در منزوی کردن و کوتاه کردن دستشان از زندگی و مبارزه مردم، متصور نیست. از این زاویه مجید حسینی هزار بار حق دارد بگوید شرط پیشروی کمونیسم و کار کمونیستی یک مبارزه دائم  و تعطیل ناپذیر و قاطع علیه ناسیونالیسم کرد و لجنزار سیاسی است که کومه‌له امروز، علیرغم تمام افتخارات کمونیستی پشت سر، به آن قدم نهاده است. 

جناح چپ جنبش انقلابی کردستان؟

در مقابل افشاگری ما کمونیست ها، کومه‌له ای ها، ناسیونالیسم کرد و "جنبش انقلابی کردستان" را به دو جناح چپ و راست تقسیم میکنند تا در آن صندلی جناح چپ را به اسم خودشان ثبت کنند. این کار مثل این است که جناح بندی در جنبشهای ارتجاعی مانند جنبش اسلامی یا فاشیستی و یا لیبرالیسم و کنسرواتیسم و ... توجیهی برای حضور کمونیستها در این جنبشها برای "رادیکال" کردن آنها باشد. با این استدلال بخشی از "چپ های" کومه‌له مدعی اند "جنبش ملی کردستان" مانند جنبش کارگری جناح های مختلف و منجمله چپ و راست دارد و کومه‌له بر صندلی چپ آن نشسته است. اینها با تردستی نه چندان زیرکانه ای "جنبش ناسیونالیستی" را با جنبش کارگری مقایسه میکنند و "فراموش میکنند" جنبش کارگری جنبش یک طبقه معین است، و جنبش ناسیونالیستی هم جنبش طبقه ای دیگر، یعنی طبقه سرمایه دار! بخش رفرمیست جنبش کارگری یا سندیکالیست های این جنبش، علیرغم تعلق به سنت و گرایش بورژوایی، بخشی از موجودیت طبقه کارگراند. به همین ترتیب در جنبش ناسیونالیستی و یا ملی هم، جناح چپ آن هم بخشی از یک جنبش بورژوایی است که علیرغم گرایش های چپ و راست در آن، متعلق به طبقه بورژوا و سرمایه دار است. اینجا دیگر تردست ترین شعبده بازها هم نمیتوانند جناح چپ بورژوازی را بعنوان کمونیست و نماینده عدالتخواهی و برابری طلب کمونیستی در آن جنبش به کسی قالب کند!

شعبانی ها میتوانند چنین ادعایی را در دنیای مجازی که صدای خنده حضار را نمیشنوند، تکرار کنند و به وجد بیایند، اما قطعا از تکرار آن در دنیای واقعی و چشم در چشم هر فردی با درجه متوسطی از آگاهی سیاسی، و نه الزاما مارکسیست، ابا خواهند کرد.  

به ادعای دوم فرهاد شعبانی بپردازیم.

ادعای دوم ایشان که بی پایه، تو خالی و عاری از حقیقت است، مربوط میشود به نقش آنها در سازماندهی کار و فعالیت اجتماعی و مدنی در کردستان و "گل سر سبد" این نقش، گویا نقش آنها در سازماندهی کمیته های محلات برای جنگ با کرونا بوده است.

تمام دوران سی ساله گذشته، که این تشکیلات تحت رهبری جناح چپ ناسیونالیسم کرد فعالیت کرده، به جز تقویت "کردایتی" در کردستان نقشی نداشته اند و بدون کم و کسر، فقط و فقط از کیسه افتخارات دوران حضور کمونیست ها خورده اند و بس. در طول این سی ساله، این کومه‌له، مطلقا و مطلقا هیچ نقشی نه تنها در ایجاد وحدت کارگری و سازماندهی تشکل و سازمان های اجتماعی نداشته، بلکه، در بهترین  حالت، کارهای اجتماعی هم که توسط فعالین مدنی و اجتماعی پیش رفته، جز تماشاچی نبوده اند. در موارد متعددی هم به جای اتحاد کارگری، کارگر را به دعواهای فرقه ای و ایدئولوژیک و مراسم های شبهه مذهبی سوق داده اند. نقش مخرب سنت سیاسی کومه‌له در این سالها، پاشاندن بذر ارتجاع کردایتی و جنبش کرد و کردستان و تلاش در نابینا کردن سیاسی کارگر کمونیست تاریخی طولانی دارد، که ما به تفصیل در مورد آن نوشته ایم. در مورد سیاست کومله در رابطه با کمک رسانی مردمی در دوره کرونا بر خلاف لاف زدنی بیمایه فرهاد شعبانی که "ما از روز اول در جریان برپایی کمیته ها و نهادهای محلات برای مقابله با کرونا بوده ایم"، کسی نیست که کمپین اینها علیه کمک رسانی های مردمی و سازمان یافتن مردم برای کمک رسانی، تحت عنوان "این نهادها وظایف دولت را پیش میبرند"، "چرا به دولت خدمت میکنید" و ... را در داخل و خارج، در مقابل فعالین این عرصه یا میدیای اجتماعی را ندیده و نشنیده باشد. اینجا هم شعبانی بدون شنیدن صدای هوی شنوندگان مقاله اش، بدون دیدن تعجب و عصبانیت فعالین این عرصه قلمفرسایی میکند و پز "دست اندکار" میدهد. اما روی زمین سفت و در محل، کومله و مدافعین آن به مبارزه و زندگی مردم و طبقه کارگر بی ربط تر و منزوی تر شده اند. اینرا هیچ درجه از آژیتاسیون سطحی و تعریف از خود نمیتوان دور زد. این ادعای شعبانی را باید به قضاوت فعالین و دست اندرکاران واقعی این تلاش واگذار کرد.   

ضرورت هجمه علیه منتقدین درون تشکیلاتی چرا؟

در تاریخ احزاب سیاسی صاحب سنت کمونیستی، مبارزه سیاسی ایدئولوژیک درونی یک سنت جا افتاده است. در همین حزب کمونیست ایران زمانی که تحت رهبری حکمت بود، مخالفت و منتقد حزب بودن جزو بدیهیات بود. سازماندهی نشریه برای درج نظریه های متفاوت سنت بود.  حتی در گروههای حاشیه ای چپ، بحث و جدل علنی درون حزبی و درون گروهی، سنت ضعیفی نیست. اما نزد نیروهای هم سنت کومه‌له علیزاده، کسی شاهد بحث و جدل سیاسی سالم بین گرایشات درونی احزاب نیست. همین امروز، برای اطلاع از چند و چون اختلاف نظر در این سازمان، باید در عمق محافل درونی آنها سراغ نظرات مختلف رفت. باید بین خطوط بحثهای عمومی را خواند تا متوجه اختلافاتی شد که با ایما و اشاره بیان میشوند و فقط "اهل بخیه" متوجه میشوند، شد. علت ساده است؛ برای اینها هم مانند تمام جریانات ناسیونالیسست هم سنت خود، مبارزه سیاسی و سالم درون تشکیلاتی محلی از اعراب ندارد. به جای آن، بحث در محافل، فضاسازی، پرونده سازی، امتیاز دادن و امتیاز گرفتن، ترور شخصیت و توطئه و باند بازی و... سوخت و ساز و مکانیزم "مبارزه سیاسی" درونی است. تهییج توده تشکیلاتی توسط کسانی از جنس فرهاد شعبانی ها، علیه منتقد بیرونی، به هدف زدن رفیق بغل دستی، معرفی منتقدین داخلی به عنوان ستون پنجم های این و آن و دشمن تشکیلات، یک سنت جافتاده است. شعبانی ها میروند و اعضا را در خلوت ملاقات می کنند و نقشه های شوم درون تشکیلاتی شان را با اتکا به دروغ و تهدید و تطمیع و ترور شخصیت کادرها و فعالین جناح مخالف، عملی میکنند. آخر روز، در یک نمایش رسمی، مانند کنگره، مخالف را به قدرت رای حذف میکنند، بدون اینکه در دنیای بیرون  کسی از نظر و بحث کسی خبری داشته باشد. بحث نکردن و کرسی رهبری را با "رای" بدست آوردن سنت قدیمی و شناخته شده کومله است. مقاله شعبانی بیان "سیاسی" فضا سازی درون حزب علیه منتقدین به جرم "مدافع حکمت" بودن برای "نابودی کومله" است.

ضرورت تعجیل در حذف منتقدین درونی برای چیست؟

دست گرایش ناسیونالیسم کرد در کومه‌له، علیرغم تمام این "پیشروی" ها هنوز در مقابل تصمیمات مهم تر برای حرکت به جلو در این جنبش، بسته است. به همین دلیل در فضای ناسیونالیستی از رقبای خویش در کردستان ایران عقب است. دلیل این عقب بودن، موقعیت متناقضی است که کومله در آن قرار گرفته است. رهبری کومله مدتهاست که اعلام کرده و سند مصوب دارد که اولویت شان جنبش ملی کرد است. اولین کار جریان مدعی کمونیسم که رسما و علنا، مسائل و پیروزی یک جنبش ارتجاعی را اولویت سیاسی کار خود میکند، زدودن تمان شوائب و نشانه های چپ و کمونیستی خود است. کار دوم تغییر در ادبیات و زبان تبلیغ است. همانطورکه نمیشود از ویلون صدای سورنا در آورد، با فرمولاسیون کارگری و کمونیستی هم نمیشود عاشقان "کردایتی" و "جنبش ملی کرد" را دور خود جمع کرد. "ملت کرد" در حالیکه صفی از مرتجعترین احزاب سیاسی، احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد، را در مقابل خویش دارد، چرا باید به کومه‌له بپیوندد؟ چرا خیل سرمایه دار و مفتخور و لشکر آخوند سنی و شیعه کرد و تجار بازار و بخش مرفه جامعه باید وارد صفی شوند که هنوز بخشی از تبلیغاتش انقلاب کارگری و علیه سرمایه داری است؟ باید تغییرات اساسی تری کرد. اینها الفبای شروع هر چرخشی اند. اما کومله با شروع از اینها تازه شاید بتواند از موانع بعدی عبور کند.

کومه‌له برای اشغال "جایگاه شایسته" در جنبش ارتجاعی ملی، باید با رقبای خویش وارد کارزار بشود؛ اگر حزب مصطفی هجری به حج و مکه نماینده میفرستد، کومه‌له باید بتواند  در این قامت و با این پتانسیل، در قامت یک جریان ناسیونالیست ناب و تمام عیار وارد رابطه با احزاب و دول دیگر شود. در غیر اینصورت، نتیجه همین میشود که شده است؛ مصطفی هجری میتواند میلیون ها دلار تحویل بگیرد، طرف حساب دولتها و قدرتهای منطقه باشد و کومله هنوز مشغول راضی کردن "درون" خود برای خلاصی از آخرین شائبه های دست و پاگیر گذشته کمونیستی خود باشد و در این معامله سرش بی کلاه میماند. کومله اگر میخواهد هم رده حزب دمکرات و پ ک ک باشد باید ظرفیت مشابه آنان را از خود نشان دهد. باید بلندتر از عبدالله مهتدی صدایش را خطاب به سران جمهوری اسلامی بلند کند تا مقبول واقع شود. باید از پ ک ک یاد بگیرد که هر روز رو به قبله ای می ایستد تا برای خود حامی دست و پا کند، باید از پژاک یاد بگیرد تجمعات شان مردانه و زنانه شود، برای امامان شیعه و سنی مراسم بگیرند، رنگ عوض کنند و هر فصلی آماده اعلام سیاستی باشند؛ روزی سرنگونی طلب و روز بعد ضد سرنگونی و هوادار اخوت با سران نظام محترم در تهران اند. شتر سوار دولا دولا و پاندول بازی مدتها است کارساز نیست. 

چنین اقداماتی است که مسیر این سازمان برای ورود به مرکز ثقل جنبش کردایتی را باز میکند. آنوقت دولت و قدرتهای مختلفی که برای انجام ماموریت و دادن نقش به "کورد" سراغ ناسیونالیست های کرد آمدند، کومه‌له هم دم دست و آماده ایفای نقش باشد. 

در مسیر چنین "پیشرفتی"، شیوه کار و سیاست کومه‌له میتواند تعیین کند کجای احزاب مقبول غرب و شرق قرار خواهد گرفت.

به زبان مختصر، کومه‌له از هم قطاران خویش در جنبش ناسیونالیستی کرد، بسیار عقب است. برای پر کردن این فاصله نیازمند جهش است. در این مسیر، اولین کار "انسجام" و "وحدت" تشکیلاتی لازم است که نیرو از دست ندهد و به "سلامت" انتقال طبقاتی اش تکمیل شود. برای همین کار است که حذف چپ های غرولند کن و منتقد و معترض، مضرترین مانع "پیشروی" ضروری میشود. منتقدینی که مدام ابهام و دو دلی ایجاد میکنند و به سرعت حرکت قطار کومه‌له لطمه میزنند. در این مسیر هم به تدریج یاد میگیرد که ترور شخصیت رفیق چپگرا و پشت سر گفتن و توطئه انزوا و اخراجش ریختن، در سنت جنبش کردایتی، کارهای بسیار کودکانه ای میمانند.

ابراهیم علیزاده و گرایش ناسیونالیسم باقیمانده در کومله با علم به اینکه راهی جز یک بنی کردن پیکر نحیف و ته مانده حزب کمونیست ندارد، مشغول "تدارک سیاسی" کنگره حزب است. حکمت و کمونیسم کارگری و نفرت پراکنی سنتی، تکراری و البته خسته کننده علیه آن، بهانه ای برای خفه کردن مخالفین و "اماده کردن فضای سیاسی کنگره" است.