نقدی بر مقاله «ستم علیه زنان و تکلیف ما» نوشته لیلا. بخش اول / ترانه صالحی- آزاده صمیمی

مطلب
December 11, 2019

 

نقدی بر مقاله «ستم علیه زنان و تکلیف ما» نوشته لیلا. بخش اول

ترانه صالحی- آزاده صمیمی

نشریه عصیان

 

پیش‌درآمد

در کانال تلگرامی"دانشگاه ما" مطلبی با عنوان« ستم علیه زنان و تکلیف ما» به امضای لیلا انتشار یافته است. این مطلب تلاش نظری مهمی است برای اثبات اهمیت عینی مبارزه برای رهایی زنان برای کل جامعه و می‌خواهد نشان دهد ستم و استثمار زنان و سرکوب آنان نقش تعیین‌کننده در کارکرد نظم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه ایران دارد و لاجرم مبارزه با آن برای رهایی کل جامعه از شرایط ستم و استثمار حیاتی است.

موضوع اصلی این متن «حجاب اجباری» است و نویسنده با نگاه به اعتراض درست و به‌حق دانشجویان در روز 23 اردیبهشت 98 علیه گشت ارشاد دانشگاهی که با شعارها و اعتراض به حجاب اجباری همراه بود و منجر به واکنش‌های مختلفی( موافق و مخالف) از طرف دانشجویان و فعالین سیاسی اعم از راست و چپ شد، بر اهمیتِ ماهیت و محتوای حجاب‌اجباری تاکید می‌کند. او در این متن با نگاهی تاریخی بر آن است تا به ریشه‌های ستم بر زنان به طور کلی و حجاب‌اجباری به عنوان یکی از تبارزات خاص ستم بر زنان بپردازد. نویسنده متن را به این امید نوشته که "از طریق نقد، تصحیح، تکمیل و بسط، به گفتگویی در جهت کاهش بلاتکلیفی در خصوص رویکرد فعالیتی نسبت به ستم علیه زنان منجر شود". (نقل از مطلبِ «ستم علیه زنان و...»). تلاش نویسنده و همچنین بازگذاشتن راه برای نقد قابل تقدیر است و نشانه دغدغه او برای باز کردن راهی در جهت رهایی زنان. نویسنده معتقد است: "مبارزه با ستم علیه زنان، مبارزه‌ای معطوف به روبنا یا حاشیه‌ای بر اصل معیشت نیست، بلکه نبردی بنیادین است که باید در‌هم‌تنیدگی ستم‌ها در کلیتی طبقاتی را نشانه گیرد و دقیقا به همین دلیل مختصات این مبارزه و نحوه طرح  مسائل زنان اهمیت دارد". به همین‌دلیل برآن شدیم که نقد به این نوشته را از پاره‌ سوم، یعنی «مورد خاص حجاب اجباری» آغازکنیم. هم به دلیل اهمیت و موضوعیت حجاب‌اجباری در حال حاضر و هم ربط آن  به روبنا و رابطه روبنا و زیر بنا در ستم بر زنان و مورد خاص حجاب.

در شماره بعد به دو بخش اول مقاله مزبور و مشخصا مساله «اقتصاد سیاسی ستم بر زن» خواهیم پرداخت.

جنبۀ مثبت این مقاله در آن است که تلاش می‌کند با تکیه بر کاپیتال و ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک مارکس نشان دهد که ستم جنسیتی و ستم طبقاتی درهم تنیده هستند. هم‌چنین می‌ خواهد نشان دهد که مبارزه با حجاب اجباری موضوعی حاشیه‌ای نسبت به مبارزه کارگران برای معیشت نیست.

اما یک اشکال متدولوژیک و یک اشکال اپیستمیک در دیدگاه نویسنده وجود دارد که در همه جای این متن قابل مشاهده است. اشکال اپیستمیک، این است که نویسنده در مورد یک مقوله مشخص یک پیش‌فرض تئوریک دارد و تلاش می‌کند تا واقعیت را با پیش‌فرضی که دارد، منطبق کند. بر طبق یک مثل مشهور «میخواهد پا را ببرد تا اندازه کفش کند.». مثلا با پیش‌فرض اینکه حجاب یک مساله مربوط به زیر بنا است، در نتیجه اشکال نیروهای چپ در سال 57 را در این می‌داند که به جای پرداختن به تضاد کار و سرمایه، مساله‌ امپریالیسم برایشان مهم بود و  حجاب را هویتی انسجام‌بخش در مقابل "امپریالیسم خونخوار جهانی" می دانستند. نویسنده مدعی است، چون موقعیت اقتصادی ایران طوری بود که با بحران اضافه جمعیت نسبی روبرو بود و جمهوری اسلامی  باید مردان را به کار می‌گرفت، در نتیجه زنان کارگر اولین گروهی بودند که بیکار شدند و این شامل زنان طبقه متوسط نشد و به همین دلیل هم حجاب فقط دغدغه زنان طبقه متوسط نیست و برای زنان کارگرهم مهم است.("قانون حجاب‌اجباری، همراستا و تقویت‌کننده فرایندی است که زنان طبقه کارگر را به خانه راند تا بحران اضافه جمعیت نسبی را با به کار‌گیری مردان به جای آنان مهار کند. آن زنانی که در پی قانون اجباری شدن حجاب اخراج شدند، استعفا کردند یا خود را بازنشسته ساختند، طبق همه شواهد موجود در سطح طبقاتی و نه فردی طبقه متوسط رو به بالا نبودند".نقل از مقاله مزبور).

خطای متدولوژیک نویسنده مطلبِ «ستم علیه زنان و تکلیف ما» در این است که نقش روبنای «فرهنگی» را در اعمال ستم بر زن نادیده می‌گیرد و همه چیز را به زیربنای اقتصادی - آنهم آنگونه که وی تبیین می‌کند – تقلیل می دهد. در حالی که فرهنگ و افکار و ایده‌ها و آئین‌ها برخاسته از روابط اقتصادی و اجتماعی هستند و به نوبۀ خود بر آن‌ها تاثیر می‌گذارند. اما وقتی می‌گوییم «برخاسته» به معنای آن نیست که این رابطه مستقیم و آئینه وار است یا اینکه در همه کشورهای سرمایه‌داری یک شکل است. نویسنده از یک طرف به درستی می‌خواهد با تبیین‌های صرفا «فرهنگی» ستم بر زنان مقابله کند، اما از طرف دیگر این رابطه دیالکتیکی را نادیده می‌انگارد و کم بها می‌دهد.

ستم برزنان و حجاب اجباری

نویسنده، حجاب را نمادی برای تعلق زن به درون خانه می‌داند و اینکه حجاب، هویت فردی زن را در اجتماع پنهان می‌کند. او نیاز سرمایه داری به کار زنان و نسبت بین حجاب و جایگاه زن در اجتماع را دلیل فرمان کشف حجاب در دوره رضاشاه می‌داند. از دیدگاه او، "کشف حجاب، به ویژه وقتی به معنای برداشتن پوشیه از صورت زنان است، به منزله باز کردن پای زنان به فضای عمومی برای مشارکت در تولید است" و می نویسد "قانون حجاب‌اجباری مانند کشف حجاب اجباری در جهت استقرار و گذاراز بحران نظم سرمایه بود".

اما سیاست کشف حجابِ رضاشاه کاملا سیاستی در خلاف جهت سیاست حجاب اجباری جمهوری اسلامی بود. این حکم نویسنده که این دو را خدمت به هدف «گذار از بحران نظم سرمایه» معرفی می‌کند واقعیت تاریخی ندارد. کشف حجاب در رژیم رضاشاه توسط ضرورت‌های روبناییِ استقرار یک دولت متمرکز و وابسته به نظام سرمایه‌داری جهانی (که لنین نامش را سرمایه داری امپریالیستی گذاشت) دیکته می‌شد. سرمایه داری جهانی و دولت های امپریالیستی که در راس آن نشسته اند، نیاز داشت عناصر مهمی از ساخت فئودالی ایران را منحل کند تا راه برای توسعه سرمایه داری بازشود و توان این کار را داشت. بنابراین، مساله «حل بحران» نبود. بلکه پاسخی به ضرورت گسترش سرمایه بود. در عین حال نمی‌توان از اوضاع سیاسی و جنب و جوش جامعه  و خصوصا نقش زنان در آن مقطع غافل بود. از سال های پایانی سلطنت ناصرالدین شاه، زنان در جنبش های مختلف از جمله نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه و جنگ‌های انقلابی مشروطه خواهان در تبریز حضور داشتند. نشریه‌هایی مانند«پیک نسوان» و«عالم نسوان» که زن‌ها در آن قلم می‌زدند، حاصل آن دوره است. * پیش از سال 1314، در میان بخش‌هایی از زنان تحصیلکرده شهری و محصلین مدارس، حجاب محدود یا کاملا برداشته شده‌ بود. همان زمان بحث درباره حجاب و نقد حجاب زنان در میان قشرهایی از روشنفکران و ترقی خواهان رایج بود. شهناز آزاد در اولین شماره نشریه «نامه بانوان» از حجاب با عنوان کفن سیاه نام می‌برد و از برداشتن حجاب دفاع می‌کند. همچنین ابوالقاسم آزاد آذربایجانی در سال 1297، محفل مختلطی را تاسیس کرد که اعضایش به صورت مخفی برای از بین بردن حجاب، فعالیت و بحث می کردند*. همه این تحولات را نمی‌توان خارج و بی‌تاثیر از وقایع جهانی دید. موج اول فمینیسم و پیروزی انقلاب کمونیستی روسیه در اکتبر 1917  که امواج و تشعشعات رهایی‌بخش خود را به اطراف و اکناف می پراکند، بر روشنفکران ایران خیلی تاثیر داشت و بحث درباره موقعیت زنان را به مساله‌ای رایج تبدیل کرده ‌بود. در پی ضرورت پرداختن به این مساله و پاسخ به آن بود که در افغانستان، ترکیه و مصر زودتر از ایران در مورد حجاب دست به تغییرزده شد.

به رغمِ کشف‌ حجاب در دوره رضا شاه اما مرد سالاری در اشکال دیگر همچنان سایه ستم خود را بر سر زنان افکنده بود. چند همسری، صیغه و نداشتن حق طلاق بخشی از قوانین ضد زن حاکم بود. یعنی در قانون مدنی رضاخانی به شدت و عمیقا قوانین شریعت علیه زنان موجود بود.  حتی در باره حجاب نیز، گزارش‌های تاریخی حاکی از آن است که زنانی که فرمان کشف حجاب را رعایت می‌کردند از طرف مردان و جامعۀ مذهبی مورد آزار و تهدید قرار می‌گرفتند. یا تعدادی از مغازه‌ها از ورود زنان بی‌حجاب ممانعت می‌کردند. حتی حکومت در مورد زنان تن‌فروش دستور داد که تا زمانی که شوهر نکرده‌اند باید چادر سر کنند. یکی از تبعات بسیار مهم سیاست سرکوبگرانه کشف حجاب رضا‌شاه این بود که بخش‌هایی از مردم به سمت روحانیت و تفکرات ارتجاعی گرایش پیدا کردند.

 

 

قدرت گرفتن اسلام‌گرایی

اساس و سرچشمۀ شکل‌گیری بحران حکومتی در ایران که به یک جنبش توده‌ای علیه رژیم شاه منجر شد، حدت‌یابی تضادهای سرمایه‌داری  در دهه 1970 میلادی بود. به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، به قدرت رسیدن نیروهای سیاسی اسلام‌گرایی بود که طی چند دهه در ضدیت با کمونیست ها و همچنین نیروهای سکولار ملی گرا در ایران، خود را سازمان داده بودند و در برهه‌ای خاص توانستند به قدرت برسند. در توضیح این بحران به طور خلاصه می‌توان گفت، کودتای 28 مرداد1332 که با رهبری سازمان سیا و حمایت اسلام‌گراها صورت گرفت، تحرک زیادی به توسعه سرمایه داری و مدرنیزاسیون شهری داد. توسعه سرمایه‌داری طوری بود که میلیون‌ها نفر از شرایط سنتی خویش و از شکل‌های سنتی استثمار و ستم کنده شدند، بدون آن که در استخوان‌بندی اقتصادی و اجتماعی و کارکرد جامعه به شکل «منسجم» ادغام شوند. در دهۀ هفتاد میلادی، توسعه سرمایه‌داری در مقیاس جهانی به موانع مهمی برخورد کرد که سرمایه‌داری ایران را که به شکل معوج و جزیره‌وار و وابسته، توسعه یافته بود تکان داد. برای میلیون‌ها توده ای که در دهه چهل و پنجاه شمسی در حلقه‌های حاشیه‌های تهران و چند شهر بزرگ دیگر جمع شده بودند، بنیادگرایی اسلامی توهمی تولید کرد که گویا همه این جابجایی‌ها و تلاطم‌ها می تواند برایشان لنگرگاهی باشد. این تغییرات و جا‌به‌جایی‌های عظیم و سریع در تمام خاورمیانه و شمال آفریقا جریان داشت و همگی در چارچوب سلطه و استثمار توسط امپریالیستهای خارجی و همدستان آنها صورت گرفت. به این ترتیب، رشد بنیادگرایی اسلامی در ایران و خاورمیانه علت‌های زیربنایی داشت. اما مدیون تغییرات سیاسی بسیار مهم نیز بود. مهم‌ترین آن که اغلب نادیده گرفته می‌شود. شکست انقلاب سوسیالیستی در چین و تغییر کامل آن کشور از جامعه ای سوسیالیستی به جامعه ای سرمایه داری- امپریالیستی بود. علاوه بر این، در چارچوب «جنگ سرد»، آمریکا و رژیم های تحت الحمایۀ آن مانند رژیم محمدرضا شاه، آگاهانه سیاست تقویت جریان‌های اسلام‌گرا در مقابل کمونیست‌ها و چپ‌ها و نیروهای سکولار را در پیش گرفتند. علت قوی‌شدن اسلام‌گرایان به عنوان یک آلترناتیو به تمام وقایع جهانی در دهه هفتاد میلادی مربوط می‌شود، از جمله درهم شکسته شدن جنبش‌های سکولار و ارتجاعی‌شدن جنبش‌های ناسیونالیستی در آسیا و آفریقا. از سویی دیگر، ضرورت متوقف‌کردن روند انقلاب در ایران و هم چنین جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران، باعث شد که آمریکا و هفت گروه کشورهای سرمایه داری اروپا در گوادلوپ، راه را برای قدرت‌گیری خمینی و ائتلافش باز کنند.

فرمان حجاب اجباری

نویسنده معتقد است که: "قانون حجاب اجباری، زنان طبقه کارگر را به خانه راند تا بحران"اضافه جمعیت نسبی" را با به کارگیری مردان به جای آنان مهار کند".

اما این درست نیست و واقعیت را همان‌طوری که هست منعکس نمی‌کند. واقعیت این ‌است: فرمان حجاب اجباری خمینی نه برای حل بحران «اضافه جمعیت نسبی» بلکه برای شکل دادن به حاکمیت شریعت بر کل جامعه بود. حاکمیت رژیم شریعتمدار ستم بر زنان را حادتر کرد، نه صرفا به این علت که اخلاق و قوانین اجتماعی شریعت را به ضرب قانون و زندان و فشارهای اجتماعی دیگر بر زنان و کل جامعه تحمیل کرد. بلکه هم‌چنین به این علت که اسیر‌ کردن زنان در قفس تنگ قوانین اخلاقی و اجتماعی شریعت هم‌زمان بود و هست با کشاندن آن‌ها به گرداب اقتصاد سرمایه‌داری و حضور در عرصه عمومی جامعه. به عبارت دیگر این نظام از یک طرف زنان را به درون قفس خانه و اسارت پدرسالاری سنتی می‌راند و از طرف دیگر قوای محرکۀ زیربنای سرمایه‌داری‌اش آنان را با فشار به درون بازار کار و عرصه عمومی می‌کشید.

همانطور که در مقیاس جهانی شاهد زنانه‌شدن بازار کار هستیم، در ایران نیز این‌گونه است. مهم نیست که آمار رسمی وزارت کار و آمار مورد استفاده آقایان بهداد و نعمانی این واقعیت را نشان نمی‌دهد. بخش بزرگی از زنان ایران، کارگران بخش‌های اقتصاد سیاه و خاکستری‌اند  که جایی در آمار رسمی ندارند. رقم بیش از پنجاه درصد از دانشجویان زن در جمهوری‌اسلامی هرگز در دوره شاه در تصور هم نمی‌گنجید. با نگاه به واقعیات، بر خلاف نتیجه‌گیری لیلا باید گفت قانون حجاب اجباری نه برای خانه‌نشین کردن زنان، بلکه برای کنترل زنان در عرصه عمومی جامعه بود.

لیلا یک کارکرد دیگر حجاب اجباری را این‌گونه تبیین می کند: "یکی از اهرم های انسجام‌بخشی در ناسیونالیسمی مذهبی برای تثبیت دولت ملی‌ای بود که خود را حول محور ملی‌گرایی مذهبی مرکزیت می‌بخشد و انسجام می‌دهد".

بله حجاب‌اجباری اهرم ایجاد انسجام اجتماعی و تثبیت جمهوری اسلامی بوده است. اما نه به عنوان یک دولت ملی گرا بلکه به مثابه یک دولت دین‌مدار یا تئوکراتیک. مذهب واقعا قوۀ محرکۀ اسلام گرایان است و به گروه حاکم انسجام می‌بخشد. آنها از انگیزه‌های مذهبی برای انسجام بخشیدن به پایه خود و همچنین تابع کردن کل جامعه استفاده می‌کنند. ایدئولوژی دارای قدرت انسجام بخشیدن است.

 

کم بها دادن به روبنای ایدئولوژیک و فرهنگی

جمهوری اسلامی یک رژیم «خاص» سرمایه‌داری است و موردی که آن را خاص و متمایز می‌کند تئوکراسی است. ادغام دین و دولت در روبنای دولت طبقه سرمایه‌داران خیلی مهم است. تحمیل حجاب اجباری، مهم‌ترین  موتور محرک و راهکار رژیم در رابطه با زنان بود. قبل از به قدرت رسیدن جمهوری‌اسلامی و در زمان پهلوی دوم، قشر روحانیت شیعه، حجاب اسلامی را به عنوان «دستور شرع» به زنان تحمیل می‌کرد اما ماهیت آن کیفیتا با ماهیت حجاب‌ اجباری که  نظام امنیتی و دستگاه آموزشی و تبلیغاتی دولتی پشتوانه‌اش است فرق دارد. در واقع بعد از جمهوری اسلامی، با تبدیل شدن سنت دینی به حکومت دینی، حجاب‌اجباری یکی از ستون‌های حاکمیت قانون و قانون اخلاقی جامعه شد. حجاب اجباری بخشی از روبنای سیاسی و ایدئولوژیک و بخشی از نظام اجتماعی رژیم اسلام‌گرا است و نمی‌تواند از آن دست بردارد. حجاب به عنوان پوشش ‌اسلامی دارای محتوای اجتماعی است و مهم‌ترین نماد سیاسی سرکوب زنان در ایران است.

نویسنده تاکید می کند که تقسیمات طبقاتی و جنسیتی را نمی‌توان از یکدیگر جدا کرد و این‌ها با هم کار می‌کنند. این نکته کاملا درست است. اما به همین ترتیب لازم است تاکید کنیم که روبنای فرهنگی و ایدئولوژیک را هم نمی‌توان از زیربنای روابط اقتصادی جدا کرد. این‌ها درهم تنیده‌اند و با هم کار می‌کنند.

پست‌مدرنیست‌ها و فرهنگ‌گرایان یک روایت ضد‌علمی و دور از واقعیت از ریشه‌های ستم بر زن ارائه می‌کنند. این «روایت» ها ساختار ستم بر زنان و رابطۀ اجتماعیِ فشرده ‌شده در پدرسالاری و مردسالاری را از پایه‌های مادی و عینی‌اش در ساختارهای نظام اجتماعی طبقاتی و مشخصا ساختار نظام سرمایه‌داری، مجزا و منفک می‌کند. نویسنده مطلبِ به درستی با آن مرزبندی می‌کند. اما، به این فرهنگ‌گرایی پست مدرنیستی نمی‌توان با اقتصادگرایی جواب داد. لیلا با نیت نشان دادن درهم تنیدگی ستم طبقاتی و ستم جنسیتی به اشتباه، به ایجاد رابطۀ یک به یک  درمیان آن‌ها می‌افتد. در حالی که ارتباط میان لایه‌های مختلف یک سازمان اجتماعی، اغلب غیر مستقیم و مثل گذشتن از منشور شکسته است.

نویسنده در این نوشته به جنبه‌های روبنایی پدرسالاری در کنترل اجتماعی و فکری جامعه کم بها می‌دهد. وقتی صحبت از «کنترل اجتماعی و فکری» می‌کنیم منظورمان فقط زنان یا طبقه متوسط نیست. بلکه در ایجاد شکاف بزرگ جنسیتی در طبقه کارگر هم هست.

پورنوگرافی روی دیگر سکۀ کنترل بدن زن است. پورنوگرافی در اصل، یک مقوله اجتماعی ایدئولوژیک قدرتمند است و به مردان این امتیاز را می‌دهد که در عرصه ذهنی به زنان تجاوز کنند. بر متن تغییرات دموگرافیک (ترکیب جمعیتی) و جا‌به‌جایی‌های بزرگ اقتصادی و از هم گسیختگی بافت اجتماعی، فانتزی انتقام گیری و نفرت از زن را به نمایش در می‌آورد و به زنان می‌گوید غیر از ابزار سکس هیچ نیستید. اسید پاشی در ایران بیان این ابراز انزجار بود. به این ترتیب سرمایه‌داری، کالایی شدن را به سطح کاملا جدیدی می‌رساند. از جمله ابژه و کالایی کردن زن.

خانواده، مرکز سازمان‌دهی پدرسالاری و انتقال ارزش‌ها و فرهنگ‌های امتیازهای مردانه است. زنان در انتقال این ارزش‌ها نقش مهمی بازی می‌کنند. فرهنگ زنان علیه زنان علاوه بر این که بر بطن تقسیمات طبقاتی شکل می‌گیرد و زنان طبقه حاکمه را به خدمت روابط پدرسالاری در می‌آورد اما در بطن خانوادۀ قشرهای تحت ستم و استثمار هم فرهنگ زنان علیه زنان را شکل داده و منتقل می‌کند. سرمایه داری در کل جامعه رقابت و حسادت را دامن می زند. همه قشرها را تقسیم به رده‌های مختلف می‌کند. در میان زنان این فرهنگ سرمایه‌داری زنانه می‌شود. این فرهنگ‌ها مسائلی حاشیه ای و یا «ذاتی» نیستند. تولید و مبادله کالایی بستر بازتولید این فرهنگ است و حکومت‌ها هم به طور پیوسته آن‌را از بالا سازماندهی می‌کنند و در سطوح مختلف به ذهن و روح جامعه تزریق می‌کنند.

دولت و هزینه‌های آن از زندان و آیین‌های دینی گرفته تا آموزش و پرورش جزئی لاینفک از نیازها و ضرورت‌های زیربنای انباشت سرمایه‌اند. اما قسمت حیاتی از شکل‌دادن به انسجام ایدئولوژیک و انتقال ارزش‌های حاکم هستند، از طریق سرکوب و آموزش. این‌ها مثال‌هایی است که نشانه  پیچیدگی روبنا و زیر بنا و تداخل آن‌هاست. پدرسالاری یا ستم بر زن عدد ثابت تمام جوامع طبقاتی است که هم نقش اقتصادی بازی می‌کند و هم اجتماعی-ایدئولوژیک.

 

 

و...

 

هر چقدر هم تاکید کنیم که ستم بر زن واقعا یک موضوع گسلی در وضعیت نوع‌بشر است بازهم کم گفته‌ایم. این گسل برانگیزانندۀ بسیاری از روندهایی است که در صحنۀ سیاسی ایران و جهان می‌بینیم. نه فقط مقاومت زنان را به طور عام بر می‌انگیزد بلکه انواع جواب‌ها و مقاومت‌ها در مقابل آن بلند می‌شود. از جمله جوابی که طبقه حاکم به آن می‌دهد. زیرا این گسل اجتماعی، ضرورت (یا چالشی) است که طبقۀ حاکمه در ایران و تمام کشورهای جهان و کل نظم امپریالیستی حاکم بر جهان نمی‌توانند نسبت به آن بی‌تفاوت باشند بلکه باید به آن جواب بدهند. حجاب اجباری یکی از ستون‌های اعمال این تئوکراسی به کل جامعه و انسجام بخشیدن به خود رژیم و پایه‌هایش است. نباید فراموش کرد که قانون اساسی جمهوری اسلامی که بازتاب روابط اجتماعی تحت حاکمیت رژیم است و توده‌های مردم را در این نوع روابط سازمان داده و بر این مبنا منظبط‌‌ شان می‌کند، ترکیبی از قوانین به ارث مانده از ساختار رژیم شاه و شریعت است و شریعت عامل عمده و هدایت کنندۀ قانون در ایران است. این قانون اهالی را درجه بندی می‌کند و جایگاه فرودستی به زنان می دهد. به طور کلی قانون اساسیِ یک خلافت اسلامی امت گرا است و نه برعکس آن چه مقالۀ مزبورمی گوید دولتِ ملی‌گرا. تهاجم سرمایه داری محدود به استثمار در نقطۀ تولید نیست. سرمایه داری در رابطۀ دیالکتیکی و درهم تنیده با روابط تولیدی استثمارگرانه و تمایزات طبقاتی، گسل‌های اجتماعیِ ستمگرانه‌ای مانند پدرسالاری و ستمگری ملی و شکاف عظیم میان کشورهای تحت سلطه و کشورهای سلطه‌گر امپریالیستی را تولید و بازتولید می‌کند. نابودی محیط زیست جزئی از سوخت و ساز سرمایه داری است. جنگ و ویرانی، بخشی لاینفک از حرکت سرمایه برای بسط و گسترش و ادامۀ اجتناب ناپذیرِ رقابت میان سرمایه های کلان برای دست یابی به سود بیشتر و از میدان به در کردن رقباست. دولت‌های سرمایه‌داری، در کشورهای تحت سلطۀ امپریالیسم مانند ایران و ترکیه، هند، عراق، پاکستان، عربستان و گواتمالا و... برای تسلیم و تابع‌کردن توده‌های مردم همواره نیاز به استقرار استبداد و سرکوب سیاسیِ خشونت بار و رواج جهل دینی داشته‌اند.

حجاب اجباری به عنوان مهمترین تبارز پدرسالاری و کنترل زن در ایران فقط به مساله استثمار مربوط نمی شود. بلکه مرتبط است با پدر سالاری و امتیازات مردانه و مثل چسب اجتماعی برای حاکمیت است که با آن انسجام اجتماعی ایجاد می کند.

مقاله «ستم علیه زنان و تکلیف ما» به خصلت رژیم تئوکراتیک و مساله حجاب اجباری نمی‌پردازد. در واقع، این خصلت است که رژیم کنونی را از رژیم قبلی متمایز می کند. وگرنه زیربنای سرمایه داریِ وابسته به نظام جهانی سرمایه داری و استبداد و خودکامگی و بریدن زبان و سرکوب کارگران و ملل و غیره، وجه اشتراکشان است. این وجه تمایز تکلیف مهمی را در مقابل جامعه قرار می دهد و آن‌هم جدایی دین از دولت است. جریان‌های چپِ ضد این حکومت از ابتدای امر بر این جنبه چشم فرو بستند و این در بهترین حالت خطای سیاسی بزرگی بود که بهای گزافی بابت آن پرداخته شد.

ادامه دارد

*رضاشاه و تشکیل دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران-سیامک صبوری

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com