مرگ اینجاست؛ در این تپه ها (بخش دوم)

آناهیتا اردوان
December 27, 2019

ضرورت منطقی و تاریخی تمرکز معرفت طبقاتی کارگران بمنظور تصفیۀ افکار محافظه کارانۀ بورژوایی، موعظه گری خرده بورژوایی و انحلال طلبان در اشکال گوناگون سازمانی کارگری  و همچنین، رویارویی عملی با اشکال دولتی کارگری بمنظور صیرورت کارگزار اصلی انقلاب با اتکاء به نمونه های رستاخیز شکوهمند کارگران معدن در بخش نخست این مطلب، عنوان شد.  لزوم وجود تشکیلات قدرتمندِ پیشتاز پرولتری بعنوان بخشی از طبقۀ کارگر ، عامل ذهنی قاطع، تعیین کننده، سرنوشت ساز و گردانندۀ پرتوان استراتژیک در بهره برداری از دوران یاس و نومیدی و انفجار خشمِ آشکار طبقاتی و انقلاب بسود طبقۀ کارگر و آحاد زحمتکشان، [ با احتراز از امتزاج آن در اتحادیه و شورا و رویکرد سکتاریستی ناآگاه از رابطه دیالکتیکیِ مبارزات صنفی و سیاسی کارگری]، مولفۀ ضروریِ تن یابی پراکسیس پرولتری برای  معماری جامعه ای نوین بر مبنای مطالبات رادیکال و تضمین سیاستهای سوسیالیستی ست. هزاران گل سرخ بر صلیب می رویند، شوراها، کمیته های کارخانه، صندوقهای کارگری، انواع و اشکال تشکل یابی مبارزات صنفی کارگری در کوران مبارزۀ طبقاتی بوجود می آیند و حزب پیشتاز پرولتری بیان آفرینشها و کانون حمایت از آنهاست.

  کما اینکه، اعتصاب معدنکارانِ طلای لنا- سیبری، مارس 1912،  با ایجاد کمیته های اعتصاب به رهبری واحد  بلشویکی در پاییز 1911، کمال یافت. به رغمِ سرکوب ددمنشانۀ ارتش تزار، در برانگیختن روحیه انقلابی کارگران حوزههای تولیدی پرتوگراد و مسکو و دیگر شهرهای بزرگ بسیار موثر واقع گشت و در پیروزی  انقلاب اکتبر جایگاه  ویژه ای کسب کرد. رهبر انقلاب اکتبر، لنین، دربارۀ کشتار معدنکاران لنا و پیوند اعتصاب معدنکاران به اعتصاب ماهِ می و حضورِ چهل هزار کارگر بطور منظم و منسجم در خیابانها، خاطر نشان ساخت: « گشودن آتش [به روی کارگران] در لنا برآمد انقلابی آنان را تکامل داد».

باری، تحلیل و رویکردِ خرده بورژوازیی از کار و کارگر بر خلاف رادیکالیسم روزافزون مطالبات در ایران  موجبِ بحران چند جانبه ای گشته است و از رادیکالترین وجه تحلیل طبقاتی پدیده ها، چشم می پوشد. بدین سان، نوشتاری مدون و مستدل با حفظ موضعگیری محکم طبقاتی پیرامونِ مبارزات صنفی- سیاسی معدنکاران [ بخصوص فلزی]، تجارب، شکستها، پیروزیها، کامیابی و ناکامیها در فراز و فرودهایِ تاریخ مبارزۀ طبقاتی ایران به ندرت، پراکنده یافت میشود یا وجود ندارد.  تعلل و قصور از اهمیت سازماندهی صنفیِ کارگران برای هدف استراتژیک؛ رادیکالترین گسست از مناسبات مالکیت خصوصی، در فرافکنی، هلهله خوانی و مجیزگویی اتونومیستی [ ما بیشمارانیم و تحلیلهای خرده بورژوایی از کارگر تحت نام کارورز و مردم  بعوض طبقۀ کارگر] در بحبوحۀ اعتراضات سراسری دیماه و رستاخیز آن در آبانماه، مجددآ در سطوح گوناگون، تبیین یافت.

 در این حیص و بیص، تشکل و سندیکاها در ایران بیشتر به محفلهای محافظه کار، خرده بورژوا، عاری از ماهیت انقلابی، محدود شده اند و سازمانها و احزاب سیاسی چپ نیز به بنگاه صدور اطلاعیه و فراخوان، البته، پس از سرکوب! هر بار با اعتراض غیرقانونی سراسری و  لگدکوب فرودستان در خیابانها، به جنب و جوش افتاده و با استناد به سنتهای بازمانده از گذشته، در نهایت طبق انفعال غیرفعال، واکنش نشان میدهند و محکوم میکننند. سرکوب مجدد فرودستان مبین تضاد فاحش گروهها و سازمانهای سیاسی در خارج از کشور با  فلسفۀ پراکسیس و گرایش شدید به فاتالیسم، قدرگرایی و اکتفاء به آنچه هست، می باشد.  از نقطه نظر مارکسیستی نیز، زحمتکشان در  جوامع سرمایه داری در چارچوب عرضۀ بدیل ها توسط دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا، عمل میکنند و جانب یکی از دو طبقه عمده را میگیرند. هر جا طبقۀ کارگر موفقیتی در جنگ طبقاتی کسب کند، زحمتکشان از آن بهره خواهند برد.  بدین سان، معیار اصلی برای ارزیابی گروهها و سازمانهای سیاسی در مبارزۀ طبقاتی بین جمهوری اسلامی و طبقۀ کارگر این است؛ در رویکردها در کدام سمت قرار گیرند؟ چه اندازه به سازماندهی صنفی- سیاسی کارگران از حیث کار و عمل، اهمیت و یاری می رسانند؟ تا چه اندازه رویکردی نقادانه، نه صرفاً سبلی،  سفیهانه و کارآگاهی به صف آرایی طبقاتی برابر جمهوری اسلامی، دارند؟ آیا طی بیش از چهل سال اخیر، زمینۀ مادی انحلال تضاد کار مزدی و سرمایه را از طریق اندیشه ورزی پشت تریبونها و محافل گروهی، فراهم میکنند یا از طریق پراکسیس انقلابی در ایران؟ تا چه اندازه نقد پذیرند و نقد را بعنوان ابزار مبارزۀ سیاسی می پذیرند و همانطور که مارکس و انگلس در آغاز ایدئولوژی آلمانی می گویند، تا چه اندازه از خود، از آنچه انجام میدهند و از آنچه باید انجام دهند و از جهانی و جامعه ای که در آن زندگی نمی کنند! تصویر صحیحی دارند؟ آبانماه عروج دیماه، چرایی و چگونگی تکرار سرکوب و کشتار وحشیانه فرودستان و عدم مشارکتِ کارگران سازمان یافته حوزه های اقتصادی در  دیماه و آبانماه را  نمیتوان تنها در مویه، ندبه و زاری، واکنش تضرع آمیز، توئیت و درج  استاتوس مبنی بر مقاومت زیباشناختی کور، جستجو کرد و پاسخگو بود یا به بهانۀ سازمان قهر ضد انقلابی جمهوری اسلامی بعنوان ضرورت تاکتیکی سرمایه داری، طبیعی و منتفی اعلام ساخت. بلکه، بیشتر در بحران مبارزۀ طبقۀ کارگر ایران قابل کنکاش و جستجوست و بر اساس  پیوند دیالکتیکی صف آرایی اقتصادی- سیاسی کارگران و تقویت انسجام معرفت پرولتری بعنوان ضرورتی منطقی و تاریخی، پوئید و راه گسترد.

بدین سبب، پرسش  بار دیگر این است؛ کدام تشکل مدعی کارگری کشوری مانند هفت تپه و سندیکای اتوبوسرانی و.. در هنگامِ اعتراض عظیم و سراسریِ ستمدیدگان، [ لشکر طبقۀ کارگر] به تماشا می نشینند و پس از گذشت روزها و هفته ها از سرکوب، [ دیماه و آبان ماه] اطلاعیه صادر می کنند؟ آیا وظیفۀ سندیکا و تشکلِ آراسته به نام کارگری، سازماندهی کارگران و به حرکت در آوردن آنان در حمایت از فرودستان نیست؟ آیا این قاطبۀ محکوم کنندگان نمی بایست دستکم پس از تجربۀ دیماه به سازماندهی نیروی بالقوه و بالفعل کارگران مبادرت می ورزیدند؟ آیا آنها نمیدانند خواسته های کفِ جامعه در چارچوب قوانین و سیاستهای سرمایه داری نمی گنجد و بنابراین، مجدداً سر باز میکند؟  گویی، سازماندهی نیروی کار حوزۀ های تولیدی – خدماتی، خود را بدانها منتسب می سازند، نبوده و نیستند. وظیفۀ سندیکای هفت تپه یا اتوبوسرانی و.. که دقیقا مانند رستاخیز دیماه نود و شش، بیش از گذشت یک هفته تازه در آذر ماه، از مردم میخواهد با خاموش کردن چراغها به حمایت از نان، کار و ...بپاخیزند و سرکوب را محکوم کنند، سازماندهی صلایِ « ما همه بخشی هستیم» نبود؟  که سر بزنگاه تاریخی، پتانسیل عظیم و تعیین کنندۀ کارگران را متحدانه و منسجم در حمایت از لشکر فرودستان وارد میدان سازد، درب کارخانه را بشکنند، قدرت و ارادۀ طبقاتی کارگران را پراتیک کنند، از پتانسیل اعتراضیِ فرودستان در لحظۀ مناسب، برابر دشمن مشترک، بهره ببرند، به دادِ لشکر خود برسند و دستگاه سرکوبی- اطلاعاتیِ بسیار پیچیده، توطئه ها و دسایس ضد انقلاب [ اینبار با تاکتیک نوین تر  قطع راه ارتباطی- تلفنهای همراه و حتی اختلال در تلفنهای ثابت و هزار سالوس و دسیسه دیگر] را حولِ شعار مشخصِ؛ ضد گرانی، رکودِ تورمی، بیکاری، غارتگری، پولشویی، رانت خواری، دلالی، راهزنی و اختلاس، تنزل شدیدِ قدرت خرید کارگران،  بر قامتِ  قدرتِ حاکم، خراب و حداقل، سرمایه داری حاکم را با کنش انقلابی به عقب وادار سازند، بحران غیرقانونی را  وارد فاز بحران انقلابی سازند. 

تداوم سیاست انفعال و محافظه کاری در دیماه و آبانماه و فقدان حضور پرولتاریای سازمان یافته حوزه های گوناگون تولیدی، فضا را برایِ سرکوب وحشیانه تر، سبعانه تر و راه انداختنِ حمام خون، مهیاتر ساخت. راقم این سطور، چند روز پس از دیماه در مصاحبه ای گفت: « زمانیکه تشکلهای کارگری از لشکر خود در خیابان حمایت نکنند، هنگامیکه خودشان به کمک نیاز داشته باشند، تنها می مانند. اطلاعیه کنش انقلابی نیست، واکنشی تدافعی ست»

دیگر اظهر من الشمس است، محافل به اصطلاح صنفی- کارگری هیچگونه تدارک عملی پیرامون بسیجِ کارگران، نه پیش از دیماه و نه با کسب تجربه حداقل در مدتِ حد فاصل دیماه و آبان ماه انجام نداده اند. علاوه بر این، با صدور اطلاعیه یک هفته پس از سرکوب دقیقا نظیر دیماه به دستکاری ماهیتِ قهرآمیزِ اعتراضاتِ آبانماه می پردازند و از مردم میخواهند، چراغهایشان را خاموش کنند!! گویا هگل در گور خویش هم دست اندرکار است و به تاریخ جهت میدهد، تاریخی که مقدر است همه چیز آن به [ محافظه کارانه ترین]  وجهی دوبار پیش بیاید. دستکاری ماهیت قهرآمیز و اسلوب اعتراضی آبانماه مزید بر عدول از سازماندهی کارگران، سکوت و انتظار غیرفعال، واکنش تدافعی در دیماه، گشت!  شگفتا، از سازماندهی تصادمات خودبخودی کارگران با استثمارکنندگان عملاً کوتاهی کرده است. کارگران را آنچنان آموزش، تهییج و سازمان نداده که به فریاد فرودستان در اعتراضات دیماه و آبانماه، بشتابند. بنابراین، با سکوت در بحبوحۀ رستاخیز و سرکوب اعتراضات دیماه و آبانماه برابر قدرت حاکم، سپر انداخته است. اکنون چطور با واکنش تدافعی و صدور فراخوان میخواهد همگی را در یک واحد لایتجزی متحد سازد؟ حیرت انگیزتر، کنش اعتراضی- سراسری را با استتار تجلی خونین تضاد آشتی ناپذیر کار و سرمایه به آلت دست مبارزۀ مدنی و شیوههای مسالمت آمیز رنگ و روباخته، تبدیل میکند؛ « چراغهایتان خاموش کنید!».  این شیوهها بسیار سیاستمدارانه و شگرفند. تنها یک اشکال جزئی دارند؛ به سندیکاها و تمامی انجمنهای صنفی که چنین شیوه هایی را بکار میگیرند باید گفت ؛ « بار کج به منزل نمی رسد»!!

سندیکاها، انجمنها و تشکلهای کارگری واقعی- حتی در زمان خمودی و ایستایی جامعه، به سازماندهی و آموزشهای لازم کارگران حوزه های تولیدی- خدماتی می پردازند.  مسلماً، این وظیفه تنها به دوران جوش و خروش و طغیان زحمتکشان محدود نمی گردد و پیش از اینها، کارایی بیشتری در سر بزنگاه دارد. صدور فراخوان و اطلاعیه و بازگشت بسوی شیوههای سترون، مصداق نوش دارو پس از مرگ سهراب،  کارگران حوزه های مختلف تولیدی- را به قربانیانی غیرفعال تبدیل و معرفی میکند و آنان را  بعوض سازماندهی شان، پس از حداقل دو هفته سکوت، در کلمۀ مردم غرق میکند. این در حالیست که اعتراضات پراکنده و مکرر کارگران، پیش از دیماه و آبانماه و الساعه، از پتانسیل بالفعل ایشان خبر میدهد. باری،  صف آرایی ضد بیکاری، گرانی، گرسنگی نیز از طریق سازماندهی همین پتانسیل بالفعل و کنش مستقیم و رادیکال طبقۀ کارگر، ممکن و معماری شالودۀ اصلی آن در دژِ مبارزه طبقاتی ؛ [کارخانه ها و کارگاه هاست].  

در سوی دیگر، احزاب و سازمانهای خارج از ایران، هر بار، پس از سرکوب تهیدستان با شعارهای دهان پر کن، ولیکن انحرافی، به سیراب عطش  هجران از واقعیتهای جاری توام با نوعی نکروفیلیای ذهنی، می پردازند. هر بار پس از سرکوب، جهان در نظرشان جنایی میشود و آنان جاسوس و مفتش ! یا  برای مبارزه مسلحانه ارزش مطلق قائل شده  و سازماندهی کارگران در اشکال مختلف را به آینده ای تیره و تاریک و نامعلوم تابع حملات مسلحانۀ مجازی، می سازند. در حالیکه، سازماندهی کارگران وظیفۀ اساسی و اصلی و همیشگی کمونیستها و اساساً قابل مقایسه با مبارزۀ مسلحانه بعنوان یکی از اشکال مبارزه و عالیترین شکل مبارزۀ [ پرولتاریای سازمان یافته]  در شرایط مشخص، نیست. مقایسۀ مبارزۀ مسلحانه با اصل مهم سازماندهی صنفی- سیاسی کارگران و ارجحیت قائل شدن برای اولی، بخصوص  زمانیکه طبقۀ کارگر در چنبرۀ سندیکاها و تشکلهای محافظه کار و مافیای ضد انقلاب دولتی، قرار دارد ، خطای تئوریک و پرهیز از نقش راهبردی و رهبری  پرولتاریا در مبارزه با بورژوازی افسار بریده است. از همین رو، هر بار با سرکوب فرودستان در خیابانها و کشتار سبعانۀ لشکر حاشیه نشین، بیکاران و جوانان و زنان و دختران بسیار جوان، کودکان  برخاسته از اعماق جامعه، سنگرهایشان را در خیابانها بعوض کارخانه ها می چینند و با یک چرخش انحلال طلبانه خواستار همدردی کارگران با خیابان می شوند.

 انحلال طلبان میگویند؛ طبقۀ کارگر زمانیکه همدردی خیابان را داشته باشند، قوی می شوند و مارکسیسم- لنینیسم میگوید؛ طبقۀ کارگر زمانیکه قوی شود قادر به همدردی و احراز رهبریِ لشکر خود در خیابان است.  مطمئناً، این دو نظر با یکدیگر متفاوت و در شعار، موضع گیری تئوریک و تدارک عملی نیز با یکدیگر متفاوتند.

سوی دیگر لیبرالهای بمب به دست و دموکراتهای دروایش گنابادی قطب برون مرزی، محافظه کاران ترسو، مستقرند. اینان، با اتکاء به ساده سازی پیچیده ها و پیچیده سازی ساده ها، در مسیر منافع حقیر محفلی با هر حرکت قهرآمیز فرودستانِ جامعه با یک گردش به منتهاالیه راست، به شیوۀ مبارزۀ مسالمت آمیز و قانونی، چنگ می اندازند.  براستی، در ذهنهای محتاط ، آینده بیشتر در سیطره خطرها قرار می ‌گیرد تا در سیطرۀ ایجاد امکانهای تحقق ضرورتها. در جهان محافظه کاران ترسو ما با «غایتی» زندگی می‌کنیم که دائما به سمت فاجعه و له شدگی سوق داده می‌شود. اگر تهدیدی برطرف می‌شود، همیشه بیشمار تهدید تازه جایش را می‌گیرند. حد و حدود ممکنِ نبرد با همه این خطرها مرزی نمی‌شناسد. علی الاصول، ترس خود به خود، دوام می‌بخشد و محافظه کاری را تولید و بازتولید میکند. تغییر در نظر محافظه کاران ترسو، مخاطره آمیز است. چون، هر قهری می‌تواند تغییری در جهت بدتر شدن وضع نیز، باشد. سیاست محافظه کاری ترس با هر قهری می ستیزد. در نهایت، خواهان حفظ وضع موجود است. اگر به تغییری رضایت دهد، تغییری در جهت بازگشت به گذشته و رجوع به «اصل- بخوانید قبل از اعتراضات دیماه» است.

وجه مشترک هر دو تنها از یک جنبه، رویگردانی از سازماندهی صنفی- سیاسی کارگران و ضرورتِ تضمین رهبری پرولتاریا در واکنشهای تدافعی نسبت به اعتراضات غیرقانونی نسبت به افزایش قیمت نان در دیماه و همچنین بنزین در آبانماه، است. بدیهی ست، کارگران با تشکلیابی و  پیشبرد مبارزه خواسته های خود بویژه در وجود تشکیلاتی انقلابی با پیکربندی وسیع و کار  تهییجی- آگاهی بخشی اقتصادی- سیاسی، قادرند دشمنان را شناسایی کند و نهایتاً، سوسیالیسم را بعنوان تنها بدیل جمهوری اسلامی، و نه بعنوان هدفی دوردست یا نهایی یا قطب نمای مطالباتِ فوری. بلکه، عنصر اساسی سیاست عملی و فوری پرولتاریا، بپذیرند.

کارگران از طریق مبارزه برای تامین منافع خود با کمونیستها آشنا میشوند و در عمل متوجه خواهند شد که تنها کمونیستها، از حقوق حداکثری آنان حمایت میکنند. مبارزۀ کارگران در کنار سویه های خودانگیختگی اش و تبلیغ و ترویج مداوم عامل سوبژکتیو انقلابی و جدی ساختاریافته در رزم خلاق انقلابی، سویۀ تشکیلاتی بخود میگیرد و بخشی از طبقه، بعنوان مکملِ ضروری تمام اشکال سازماندهیِ کارگری؛ بخصوص شوراها، بر خود به مثابۀ طبقه، تاریخ و کمونیست بودنش واقف است، شکل، رونق و نضج میگیرد. 

رویدادها و فراز و نشیبهای مبارزه علیه جمهوری اسلامی، رستاخیز دیماه، سرکوب، رستاخیز در آبان ماه  و دوباره سرکوب می بایست مبارزان را به بی ثمری اکسیرهایی که تا این زمان بدان دل بسته بودند، واقف سازد و ذهن آنان را برای درک ایجاد افزارهای بنیادین واقعی رهایی کارگران و زحمتکشان، پذیراتر سازد و بیشتر از پیش به ضرورت تشکل یابی طبقۀ کارگر و رهبریت آن، بگستراند. اما، شانتاژ، فرافکنی گروهی - سازمانی، مکیدن نوک انگشتان حزبی- سازمانی- گروهی زیر نام پرطمطراق اپوزیسیون که فرایافت واقعی آن بر قامتشان زار میزند، و اتکاء مطلق به داده های رسانه ای، نیرو نگذاشتن برای سازماندهی کارگران و مصرف سرمایه های کلان در خدمتگزاری به امپریالیسم از سوی گرایشات بورژوایی ، اجازۀ درک نارسایی ها را نمی دهد. چنانچه، اندیشه نیاز دارد به فعلیت راه بجوید، فعلیت نیز محتاج گستردگی بسوی اندیشه است. لیک، اگر اندیشه تنها به واقعیتهای کاذب و هزاران سالوس و دسایس جهانِ سرمایه داری بسنده کند و به پشت پرده نفوذ نکند، دچار خطا، خلاء و تناقضات افزونتری خواهد گشت،  توانمندی ساماندهی، ارتقاء واقعیتها تا حد اعلاءِ اندیشه را از دست خواهد داد و تراژدی به بار می آورد. رابطه ای بغرنجی بین حقیقت در انتزاع و واقعیت دستخوش سالوس و ریاکاری استثماری و استعماری قرار دارد. آنچنانکه، واقعیتهای عمیقتر خود را از فهم حقیقت منتزع بویژه با فرسنگها فاصله و آنانی حتی از دور دستی بر آتش ندارند، بسادگی پنهان و مستور می سازد.  البته، میتوان  تراژدی را ساده لوحانه انکار کرد و علیرغم کمبودها و نواقض با شعارهای پر آب و تاب، در دور تسلسل شوق و شعف مقطعی و مویه و ندبه فرو رفت و بدون یادگیری، بازشناسی، اکتشاف و استنتاج رهیافت از تکرار تراژدیها بمنظور جهش بسوی مرتبۀ تازه و کاراتری از سازمانیابی، و پنهانی به تارک اندیشی خود ادامه داد. این، نوعی تفکر فاتالیستی و عدول از مسئولیت و ماموریت رهایی بخشی تاریخی ست.

 به هر رو، سازماندهی نیروی کار در محل استخراج ارزش اضافی؛  صنایع بزرگ  نفت، گاز و معدن تاثیر بسزایی در انسداد تولید و ارتزاق انگلی رژیم، اوجگیری و دوام مبارزه ضد قدرت سرمایۀ نئولیبرال و عقب راندن ارگانهای سرکوبی- مالی- مافیایی، دارد. در حقیقت، ضغفِ سازماندهیِ صنفی- سیاسی نیروی کار در محل تولید راهی جز اعتراض خیابانی برای کارگران منفرد کارگاههای کوچک و جمعیت عظیم  فرودستان بیشتر از حاشیه و کناره شهرهای بزرگ و حامیان شان، باقی نگذاشته است. اسکلت بندی مبارزۀ طبقاتی در فضایِ فقدان و ضعفِ سازماندهی گسترده، متحدانه و منسجم پرولتری که در موقعیت بالاتری در توقف تولید حتی جزئی در جنگ طبقاتی قرار دارد به ناچار- تغییر و به نوعی حرکت چرخشی؛ [ پرهونش] در  شهرهای بزرگ، مبدل شده است. این، مهمترین وجه اشتراکِ اعتراضات سراسری دیماه و آبانماه با جلیغه زردها در فرانسه ضد فقر، بیکاری و گرانی برآمد نولیبرال سازی حوزه های اقتصادی، بورس بازی، انباشت سود و سرمایه است. یکی دیگر شباهتهای جلیغه زردها با اعتراضات دیماه و آبانماه، ضرورتاً خلاء رهبریت نیست. برخی تصور میکنند تاریخ کار جمعی مارکسیست- لنینیستهای انقلابی با خروج آنان از ایران به انقضاء رسیده است! نظم از بی نظمی جدایی ناپذیرند و بی نظمی خود در خدمت ساختار یافتگی و ساختار آفرینی، قرار دارد. نظم به رغم در اقلیت بودگی، می کوشد، جلوی بی نظمی قرار گیرد و زیر پای نظم سرکوبی را خالی کند. هر نظم سرکوبی نیز در اقلیت است و نظم انقلابی ضد نظم سرکوبی، مثل هر سازنده و راهبرد دیگری با استهلاک و هزینۀ فراوان و شکست و فتح، همراه است. خورشید بدین دلیل می درخشد و گرما بخش است که آشوبهای خودانگیخته، زایندۀ خود را به سختی مهار می کند، تغییر شکل میدهد، و تکامل می بخشد. جهان تنها بر اساس بی نظمی ساخته نشده است. بلکه، در بی نظمی و به وسیلۀ بی نظمی، فاجعه ها و شکافهای آتی، ساخته شده است. بی نظمی همه جا در کار است، هم سامان میدهد و هم نابسمان می کند. لیک، بی نظمی از حباب، کف و غبار جهان در حال زایش نیست و نمیتواند- باشد، بلکه [ حرارت] نیز وجود دارد. البته، ایدۀ سازماندهی به مثابۀ برون جستی از تداوم بی نظمی؛ سویِ نامعلوم و بلاتکلیفی دارد، پنداره ای کاملاً سلبی، عدم ادراک و ضعفِ درایت طبقاتی را برجسته و «امکان انتخابیِ رهایی از یوغ سرمایه » را از آن- استنتاج میکند. گذاری یکسویه و خصلتی احتمالی- تصادفی- شرطی- به تحقق شعار نان، کار، آزادی، میدهد. حال آنکه؛ تکامل واقعی همراه با سازماندهی، انجام میگیرد و خارج از پدیده ها نیست، برده نیست، ارباب نیست، وابستگی متقابل با بی نظمی دارد ، برابر سرکوبگری نظم حاکم و در عین حال بی نظمی، مقاومت و تلاش میکند، بر آنها- [هر دو] نظم سرکوبگر و بی نظمی اعتراضات- غلبه کند. نظم در بی نظمی باعث تنظیم بی نظمی می شود. تنظیم هستی اتمها، مولکولها و اختران نشانۀ ایستایی آنان نیست، نشان سازمان فعالشان، است. سازماندهی در میان بی نظمی معترض می گوید؛ « پایانِ من، آغاز من است». نظم یافتگی و سازماندهی نیروهای ویرانگر، بی نظمی را تغذیه و مهار میکند. حلقه ای منظم از آشوب و بی نظمی است، از آن ساخته شده است و از برای زایندگی و پویندگی، بی نظمی را تحمل میکند، با آن می ستیزد، پس میزند. نیروی محرکه و سازمان دهنده ای متضاد در بطن بی نظمی، رقیب، مکمل و در آن واحد زاینده و سازنده اوست. هنجاری حامل پیشرفت در ناهنجاری- بی قاعدگی و مقابلِ نظم جمهوری اسلامی است.  نظم و ساختاریافتگی انقلابی، در همزیستی با بی نظمی اعتراضها، پیوسته پیچیده تر میشوند، بی نظمی را در خود جذب و در خود احاطه میکنند که بر نظم سرکوبگر، غلبه کنند و تازه جنبش شکل میگیرد. اما، تا زمانیکه نظم و ساختاریافته ها نتوانند رهبری- بی نظمی- را در داخل کشور ازآن خود سازند، هر ننه حوا و بابا آدمی بخصوص خارج از کشور، مدعی رهبری آن میشوند. بحرانی که جلیغه زردهای فرانسه نیز- بدان گرفتارند. باری، مسئله این نیست که ساختاریافته های ساختارآفرین وجود ندارد و تلاش نمی کنند. این موضوع با وجود دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی قابل بحث و گفتگو و نمیتواند بسیار ملموس و کاملاً عیان باشد. نویسندگان و کنشگران سیاسی نیز کمیسیون تجسس و تفتیش بین کنشگران انقلابی داخل کشور نیستند که تا کنون نیز این حرکات مشمئزکننده برایشان، به  مثابۀ تف سر بالا عمل کرده و بهترین شکل ممکن فاجعه به بار آورده است!!

 اما، حرکتهای چرخشی نظیر جلیغه زردها و دیماه و آبانماه بسیار سخت حاضر به پذیرش رهبری ساختار یافته ها، هستند. اینجا نیز، ساختاریافته ها نیازمند تلاش و کوشش بیشتر در مسیر سازماندهی صنفی- سیاسی طبقۀ کارگر به منظور بهره برداری از پتانسیل تعیین کننده در لحظۀ مناسب نظیر دیماه و آبانماه برای اعتلاء جنبش انقلابی و سوسیالیستی هستند. از دیگر سو، اسکلتبندی اعتراضات نیز بجهت ضعف سازماندهی طبقۀ کارگر بطور خود بخود موجب  بحران پذیرش رهبریت می شود و این خود حامل بحرانهای چند گانه ای میگردد.  برخی  به مبارزه شکل و شمایل سیزیف واری میدهند  و  گمان میکنند تاریخ را کشتار هر چه بیشتر نظم حاکم به پیش می برد و نه سازماندهی و تشکلیابی از پیش! هنگامیکه،  نظم و سازماندهی و تقویت آن، در فرایند مبارزۀ پر فراز و فرود ضد جمهوری اسلامی، تخطئه و منتفی اعلام شود، نظم و ساختار سرکوبی سرمایه داری در ذهنها به راز و رمز مرموزی تبدیل، توضیح و روایش میگردد.  آگاهی طبقاتی برای هماوردی و درهم شکستن قدرت و نیروی سرکوبی سرمایه داری مالی- انحصاری راهی جز تمرکز هر چه بیشتر  تمام نیروی تخریبگر و منظم خویش برای رهبریت اعتراضات ندارد.

  شعارهای استراتژیک در روزهای سمبلیک نیز تا زمانیکه افزار کمالیابیِ شعارها مهیا نگردند در فرایافت کنش انقلابی نمی گنجند. شعار استراتژیک زنده باد سوسیالیسم و انترناسیونالیسم پرولتری، در عالیترین شکل تدارک انقلاب؛ تقویت هسته ها و کمیته های انقلابی تا حد ارتقاء به ساختاری رادیکال تر، منظم تر ، قدرتمندتر، محرک و پویاتر در کانون قدرت پرولتاریا، مراکز تولیدی و خدماتی، تهییج گسترده و مشی آگاهی بخش مستمر، مدد به سازماندهی صنفی- سیاسی واقعیِ کارگران در اشکال گوناگون بعلاوۀ نهادهای اجتماعی، بخشهای نظامی- سیاسی، تحقق و به کمال خواهند رسید. وگرنه، در حد شعار؛ انباشت و چکیدۀ استراتژی و [ حسن نیت ]، باقی خواهند ماند. برای تحقق شعار باید سخت تدارک دید، فعالیتهای ساختاریافته های کنونی، [ اینجا عامل سوبژکتیو و انقلابی قاطع در ایران  و نه گروههای خارج کشوری با نقشی حمایت کننده و  تفتیش و بازجویی حالایی] را قوی و قویتر کرد و با کار تبلیغی- سیاسی میان کارگران، منحصراً به رشد آگاهی طبقاتی کارگران برای رویارویی هزارپای سرمایه داری و گرایشات محافظه کارانه، پرودونیستی، ترودیونیستی و ..تکیه داشت. لحظه ها را به چنگ آورد و زمینۀ مشارکت متحدانه و منظم پرولتاریا و رهبری بر اعتراضات چرخشی  با ماهیت طبقاتی را فراهم ساخت، بساط غارتگری و دستگاه عریض و طویل  راه اندازی حمام خون سرمایه داری را با پرورش کارگران رادیکال و غلبه بر ایدئولوژی شی واره را  برای همیشه جمع کرد و مانع قدرتگیری مجدد بورژوازی رام و مطیع سرمایه داری مالی- انحصاری-  ارتجاعی، گشت.   

 

 ایران از نظر مواد معدنی، از نوع  فلزی و غیرفلزی از قدیم بسیار غنی بوده است. عمده ترین نواحی معدن ایران در کوههای البرز شامل ذغال سنگ و آهن، خراسان شامل مس، سرب، زغال سنگ، نمک و طلا، آهن، قلع، سرب و قلع در کرمان و شیراز و نواحی مرکزی ایران نظیر قم و اصفهان انباشته از معادن آهن، مس، جیوه، سرب، گوگرد و قلع و خلیج فارس نیز علاوه بر نفت، از معادن متفاوتی، از جمله ذغال سنگ، بهرهمند بوده است. حمله اصلی سرمایه داری به معادن و استثمار معدنکاران ایران در دوران صدور سرمایه امپریالیستی و از سالهای 1889، با حلول تدریجی بورژوازی ملاک بعنوان پایگاه اصلی و گوش به فرمان نیروهای امپریالیستی، آغاز میگردد. مطالب بیشماری پیرامون اعطاءِ امتیاز تفتیش و استخراج نفت از جمله به یکی از اتباع انگلیسی، ویلیام نوکس دارسی، بمدت شصت سال مورخ 1901، در تاریخ آکنده از چپاولگری، فساد، جهل و آزمندیِ ساختارهای استبدادی- سلطنتی، نوشته شده است. اما، غارتگری امپریالیستی در تبانی با استبداد شرقی تنها به نفت، محدود نمی گردد. سرسپردگان، معدن ذغال سنگ قشم را نیز به شرکت بریاست بواتال فروختند و امتیاز معدن گچ و آهک بی بی شهربانو در حوالی تهران تنها در قبال دریافت چهارصد تا پانصد تومان و امتیاز استفاده از چاههای معدنی حوالی بوشهر را نیز به بهای بسیار نازل، به کمپانی بلژیکی راه آهن، واگذار ساختند. علاوه بر اینها، امتیاز استخراج معادن قراچه داغ به مدت هفتاد سال و حوزۀ امتیاز بسیار وسیع؛ شامل نواحیِ رود ارس تا شهرهای مرند و اهر، را به شرکت معادن روسیه سپردند. حق جستجو در این نواحی طبق موارد امتیازنامه به مدت ده سال به این شرکت داده شد و  تمام معادن مکشوفه جز طلا، نقره و جواهر و نمک خوراکی به او تعلق داشت. در مقابل، تنها شانزده درصد از منافع خالص خود را به چاکران شان در لباس شاه، می پرداخت و در بهره برداری نامحدود از جنگلها در محدودۀ امتیاز خود ، کاملاً مجاز بود.  

در مارس 1911، لنین در نامه ای به ماکسیم گورکی نوشت:« ما به کارگران ایرانی میگوییم سرمایه شما را می بلعد، ایرانیها را خواهد بلعید، خومیاکف و کمپانی ها در ایران راه آهن می سازند، سرمایه می بلعد و فرو می برد، خفه میکند، از خود دفاع کنید. » رهبر انقلاب اکتبر شش سال بعد، نام ایران را در امپریالیسم بمثابۀ بالاترین مرحلۀ سرمایه داری در ردیف کشورهای نیمه مستعمره قرار داد. کارگران در حوزۀ استخراج مس در سبزوار، فیروزه در خراسان ، نیکل، گوگرد و مسلماً صنایع نفت جنوب در سالهای اول جنگ جهانی اول  جزو کارگران مزد بگیرِ تولیدات صنعتی بشمار می آمدند. دستمزدها آنقدر پایین بوده اند که کفاف خرید یک نان نیم قرانی در سال 1980 را به آنها نمیداد. در حالیکه، در معدنهای عمیق و کثیف کار میکردند، معدنهایی فاقد روشنایی و اکسیژن کافی برای نفس کشیدن!

مشارکت کارگران حوزۀ مواد معدنی فلزی علیرغم اهمیت و سهم بسزایی که بعد از نفت در اقتصاد سرمایه داری حاکم بر ایران داشته و دارد، آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است. چنانچه، بر اساس پژوهشهای مکتوب سهم فعالیت کارگران معدن بطور کلی، پیش از انقلاب و  در انقلاب ضد الیگارشی پهلوی از سال 1349، پیش از انقلاب 8 درصد، زمان انقلاب 2 درصد و پس از آن نیز 2 درصد و  مسلماً با قدرتگیری مجدد بورژوازی و  یورش سازمانهای دست ساز و مافیای ضد انقلاب، تحلیل رفت. اعتصاب قهرآمیز و شش روزۀ کارگران معدن مس گاجره در 30 اردیبهشت سال 1330به دستمزدهای بسیار اندک از زمره حماسه سازی و پیشتازی معدنکار است.  سال 1344، کارگران معدن سرب شهر قم با دست کشیدن از کار و مطالبۀ افزایش دستمزدشان  در ادارۀ تلگراف دلیجان تحصن کردند. دیکتاتوری در هراس از گسترش خبر اعتراض و جلوگیری از همبستگی کارگری با گسیل نیروی سرکوبی به قلع و قمع ددمنشانۀ معدنکاران مبادرت ورزید و اعتصاب کارگران را درهم شکست. اما، سرکوب ره به تسلط نبرد و کارگران سنگ معدن رباط کریم در همین سال با توقف کار بر خواسته های مشترک کارگران حوزه های دیگر، افزایش دستمزد، کمک هزینه مسکن، بهبود شرایط کاری و .. پای استوار فشردند. اعتصابات معدنکار به مراکز تولیدی دیگر بسط یافت. انفجار معدن شمشک و جان باختن بیست و یک کارگر آذر ماه سال 1339، جرقه ای بر خرمن خشم  طبقاتی بازماندگان زد و بسیاری از کارگران با اعلام همبستگی  از تهران و شهرهای دیگر بسوی شمشک حرکت کردند. در این میان، نقش اتحادیه کارگران معدن شمشک و فراتر، نقش راهبردی دو کوهنورد و پیشتاز، رفیق جلیل انفرادی و رفیق اسکندر صادقی نژاد [ فدایی خلق]، از رهبران سندیکای فلزکار مکانیک، از جنبۀ ضرورت رهبریت پیشتازان انقلابی و کمونیست در تشکلهای کارگری، شایستۀ توجه و ارزشمند است. از دیگر نمونه ها، سال 1382 در خاتون آباد شهر بابک استان کرمان، کارفرمای معدن مس، 200  نفر از کارگران ساختمانی  مجتمع معدن مس را اخراج کرد. کارگران اخراجی برای اعتراض به این اقدام ضد کارگری، با خانوادههای شان دست به اعتصاب و تحصن می زنند. ام،ا این اعتصاب و تحصن به جائی نمی رسد. کارگران برای جلب توجه  اقدام به بستن جاده خاتون آباد- شهر بابک می کنند. اما نیروهای رژیم  با هلی کوپتر به کارگران حمله می کنند. در این حمله یکی از کارگران جان می بازد. آنان به طرف فرمانداری شهر بابک حرکت می کنند. مردم شهر به آنها می پیوندند. نیروهای سرکوبگر اعزامی دولت مردم سالاری دینی و نهادهای مدنی محمد خاتمی، از زمین و آسمان به کارگران و مردم حمله ور می شوند. در این یورش وحشیانه حداقل 4 نفر از کارگران به نام های ریاحی، جاویدی،مومنی و واحدی و یک نفر دانش آموز به نام پور امینی به قتل رسیدند و صدها نفرزخمی می شوند.   

امروز نیز معدنکاران  بعنوان کارگران صنعتی تحت استثمار جمهوری اسلامی از یکسو و  رقابت انحصارات بین المللی در شکل تحریم از نظر سختی کار و وضعیت دهشتناک معیشتی، ابتلاء به بیماریهای گوناگون، سرکوب، جان باختن هنگام کار، جریمه نقدی، دستمزدهای زیر خط فلاکت [ خط فقر در تهران: هشت میلیون تومان- در بندرعباس قیمتها تقریبا سه برابر است]  و پرداخت نشده، صدور حکم شلاق و زندان، جایگاه تعیین کننده در به صدا درآوردن زنگ ساعت مرگ جمهوری اسلامی، دارند. از تکوین و نفوذ مناسبات سرمایه داری در بافت دسپوتیسم شرقی، غارت دو جانبۀ امپریالیستی در شکلِ صدور سرمایه و کالا با پرداخت رشوه های کلان به شاهان قاجار، پهلوی و اکنون استثمار شدید نیروی کار در چارچوب سیاستهای مقررات زدایی، انحصار بی حد و حساب منابع طبیعی و نیروی کار در دست مافیای سپاه و نهادهای تابع، تشدید نقش سرکوبی دولت، و بلاخره مالی سازی همه چیز، نئولیبرالیسم در بافت دسپوتیسم شرقی، رانت، پولشویی، بورس بازی در بی ثباتی پرشتاب اقتصادی- سیاسی جمهوری اسلامی، و جایگاه ویژه و تعیین کننده در تسریع ضرب آهنگ تغییر بنیادن، از تشکل صنفی- سیاسی واقعی، برخوردار نبوده و نیستند. در اغلب موارد خرده بورژوازی رهبریت تشکلهای صنفی را داشته است یا آلت دست سازمانهای دولتی کارگری، روحانیون و شاه، بودند.  این یک بحران است و تا زمانیکه  نپذیریم در بحران به‌ سر می بریم، از آن خارج نخواهیم شد.  مسلماً، انقلاب اکتبر بیشترین تاثیر را در تشکلیابی کارگران در سراسر جهان و همچنین ایران گذاشت و اتحادیه ها، نخستین و قدیمی ترین شکل حرکت دستجمعی کارگران بشمارمی آیند.  

اینک، کوهنوردان سوسیالیست و پیشاهنگ از چهرههای رنجدیدۀ کارگران معدن مس رفسنجان، تکنار بردسکن ، سونگون آذربایجان، گیلان، قشلاق رودبار، اولنگ رامیان، ذغال سنگ گلستان، پابدانا کوهبنان، ذغال سنگ، سنگ تراورتن و مرمیت دماوند، معادن خوزستان، سنگهای تزئینی و سنگ آهن مازندران، خربو بندرعباس، گلستان، هرمزگان، کرمان، چادرملو، سنگ آهن گل گهر سیرجان و چادرملو و معدن گرانيت قلعه خرگوشی در اردکان استان يزد، چشمه پودنۀ زغال‌ سنگ کوهبنان ، سنگ آلبلاغ اسفراین،  فیروزۀ نیشابور، البرزگان روستای جوزچال، سرب و روی انگوران زنجان، آق دربند سرخس- خراسان رضوی، کوشک یزد، سنگ آهن هرمزگان، سیستان بلوچستان، کردستان و ... میگویند:  آنان می بایست از معادن بالا بخزند و ذغال سنگ را جدا کنند، چهره شان از گرد ذغال سیاه و تنها سپیدی چشمان شان معلوم است، هزینۀ تجهیزات کار را از دستمزدشان کم میکنند و یا خودشان می خرند، بیمه درمانی مناسبی نیز ندارند، در عمق دو هزار متری بمدت هشت ساعت کار میکنند یا  کوهها را می خراشند.  فعالیت کارگران معدن مطابق ماده 52 قانون کار جمهوری اسلامی نباید بیشتر از شش ساعت در روز و 36 ساعت در هفته باشد. اما، کارگران با قرارداد دائم  بیش از پانزده ساعت در روز در دو شیفت و سه شیفت  بی بهره  از حقوق و  مزایای مشاغل سخت و دشوار کار میکنند و حداقل یک نفر هر هفته زیر آوار مدفون میشوند. کارگران معدن ذغال سنگ موظفند روزانه پنج واگن ذغال سنگ پر کند تا جریمه نشوند. هر واگن با ظرفیت ۷۰۰ کیلو، معادل ۳۵۰۰ کیلو در روز، و اگر کسی کمتر از این میزان کار کند یک شیفت کاری جریمه می‌ شود، روزانه بیش از ۱۵ ساعت کار می‌ کنند و حقوق و مزایای اضافه کاریشان، بسختی پرداخت میشود. هیچکس نمی‌خواهد صدای آنها را بشنود. هیچکس نمی‌خواهد مشکلات آنها را ببیند. با ماهی یک میلیون و نیم زندگی میکنند. اما، همین دستمزد را به آنها نمیدهند. میگویند دستمزدشان یک میلیون و نیم است. اما، ممکن از هفتصد یا هشتصد هزار تومان آن را بدهند. تقریبا نزدیک به بیست هزار کارگر در معدنهای فعال ایران به کار مشغولند، نان کپ زده میخورند و  از عارضه های کار در معادن، افت شنوایی، پرتوهای رادون و افزایش ریسک سرطان بدلیل کار با مواد فرار ناشی از قطرات ذغال سنگ، مشکلات ارگونومی به دلیل عدم آموزش کافی و مکانیزه نشدن وسایل حمل و نقل، و بسیاری بیماریهای مزمن و خطرناک دیگر، در رنجند.  علی خدایی نمایندۀ تشکل های کارگری دولت سرمایه داری مالی در ماه ژوئن امسال اعلام کرد؛ کمتر از چهار درصد از کارگران قرارداد دائم دارند.  بدین سان، وضعیت کارگران فصلی، پیمانکار،

صاحبان سرمایه در موقعیت افزایش روزافزون هزینۀ تولید، رکود در بازار، فقدان و افزایش تجهیزات فنی مورد نیاز، چهره ای بسیار دردناک بخود میگیرد. صاحبان پروژه های کشف و استخراج معدن در شرایط بحران ساختاری اقتصادی،  از طریق تعدیل نیروی کار، اخذ قراردهای موقت، سفید امضاء، و مساعدتِ دولت در مقررات زدایی، کاهش و انهدام مزایای کاری، بازنشستگی- آموزشی- بازرسی ....سود خود را حداقل افزایش میدهند. شرکتهای پیمانکار بیشترین سود حاصل از فروش نیروی معدنکاران را تصاحب میکند.  کارگران سفید نمود بارز ویرانسازی بی حد و مرز نولیبرالیسم اقتصادی هستند.  اگرچه برخی اقتصاد دانان وزارت اطلاعات کما فی سابق می کوشند؛ رژیم استبدادی را دو پایه و چند پایه معرفی و از این رهگذر، پیامدهای سیاستهای مخرب نولیبرالیستی را- جناحی ساخته و از آب گل آلود ماهی بگیرند.  نئولیبرالیسم  گرانیگاه پروژۀ اقتصادی- سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه داری جهانی در  قرن بیست و یکم و از دیرباز، سیاست یکپارچۀ طبقۀ حاکم بر طهران در پیوند با تمکین و تسلیم برابر عروج سرمایه داری مالی در جهان، است. افزون بر این،  سیاستهای راهبردی و اهداف کلی اصل چهل و چهار قانون اساسی سال 84 ،  به دستور خامنه ای از منظر اقتصادی و سیاسی مستقیماً دست اختاپوس سپاه را در چارچوب واگذاری امور به بخش خصوصی در بهره برداری بی حساب و کتاب از منابع طبیعی ( نفت و گاز و مواد معدنی) بازتر کرد. اما، به گفتۀ جان بلامی فاستر ملهم از سروده ای از شاعر و نویسندۀ فرانسوی شارل پیر بودلر؛ نئولیبرالیسم نظیر شیطان می ماند، در حالیکه شما را همه جا دنبال و در حال پرواز است، [ بویژه در شرایطِ بحران غیرقانونی- اینجا در ایران] وانمود می سازد که وجود ندارد!!

سخت جانی و دیرمیریِ تیول و تیولداری، زمینداری به شیوۀ آسیایی در ژرفنای سیستم سرمایه داری مالی- انحصاری جمهوری اسلامی، واگذاری زمین، پروژه های اکتشاف و  استخراج مواد معدنی به مافیای مالی- امنیتی سپاه و نهادهای وابسته، و تحریم بواسطۀ زورآزمایی انحصارات مالی- امپریالیستی در جهان، بستر استخراج و صادرات قاچاق مواد خام معدنی، جولان دلالی، بمنظور کسب سودهای هنگفت و سریع، تشدید و  گسترش داده است. در این میان، دولت، افزار تسهیل کنندۀ سیاستهای طبقۀ حاکم، کاملا جانب قاچاقچیان و دلالان را میگیرد. واپسین نمونه، رسوایی سود هنگفت دلالان و کارفرمایان از سنگ معدن آلبلاغ اسفراین در پی جان باختن دستکم یک کارگر معدن بجهت ریزش کوه، مورخ 27 آذرماه، است. این کارگر اولین و آخرین جانباخته نیست و نخواهد بود. پیش از این، در اثر شش حادثه بیش از پنج کارگر کشته و بسیاری دیگر مجروح گشتند. مظفری مدیر کل بازرسی کار وزارت تعاون و کار و رفاه اجتماعی، علیرغم قول های مکرر وزارت مزبور بعلاوۀ فرماندار و مقامات دادگستری  خراسان شمالی، پیرامون رسیدگی به وضعیت معدن آلبلاغ، قلدرمنشانه از مسئولیت پذیری سرباز میزند و میگوید: « بازرسی کار معدن غیرمجاز وظیفۀ ما نیست، اگر کارگری ضرر دیده و کارفرمایی دارد، بر اساس رابطۀ کارگر و کارفرما مطالبۀ حقوق کند و  به نتیجه برسد.»! مدیر کل عمداً فراموش میکند که علی لاریجانی، در بیست و ششم آذر ماه سال 1393، در یازدهمین همایش سراسری فرماندهان و مدیران قرارگاه خاتم الانبیاء، احیاء پروژه ها، اکتشاف، استخراج و بهره برداری از معادن سراسر کشور را به برادران قاچاقچی شان، سپرد و گفت : « اگر لازم باشد برای شما استثناء هایی هم قائل خواهیم شد، چون شما جریانی مورد اعتماد در کشور هستید که نشان دادید ظرفیت مناسب و عقلانی برای استفاده از همه امکانات کشور دارید». بی گمان، موضوع معدن آلبلاغ  و تکرار جان باختنِ کارگران آن، تنها بخش اندکی از همین استثناء هاست!!

 

*در زمان نوشتن این مطلب کتاب تکوین سرمایه داری در ایران و برخی آثار دیگر را پیش چشم داشتم

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com