مجلس موسسان، شورا و چند سوال

پویان دریابان
October 31, 2019

مجلس موسسان، شورا و چند سوال

 

در مناظره تلویزیون برابری درباره تقابل مجلس موسسان و شورا، بهروز فراهانی به جای آن که به موضوع مورد بحث بپردازد درباره موضوعاتی نظیر کارکرد پارلمان در جوامع بورژوایی حرف می­زند و خود نیز درجایی بعد از دقایق طولانی که از بحث گذشته اذعان می­کند که "این گونه نیست که از مجلس موسسان الزاما یک شکل حکومتی بورژوایی خارج شود" و می­گوید "بحثم درباره پارلمان است"!! و به نوعی می­پذیرد که بی­ربط به موضوع، که مقایسه مجلس موسسان و به اصطلاح کنگره شوراهاست، حرف زده.

از لابلای سخنان فراهانی، اگر حشو و زوائد آن را حذف کنیم، می­توان این را دریافت که در مقایسه مجلس موسسان و شورا – و در واقع شورای عالی یا کنگره شوراها سراسری – او مدعی دو "مزیت" شوراست. در جایی می­گوید که شورا اولا "فاصله" (بین انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان) را بر می­دارد، و دوم آن که "مکانیسم شورایی این اجازه را می­دهد که نماینده را پایین بکشی" و حتی این پایین کشیدن "به سرعت" (با چه سرعتی؟) انجام می­شود.

فراهانی به "تجربه کمون پاریس" ارجاع می­دهد. بخشی از مارکسیست­ها دویست سال است که به تجربه کمون پاریس ارجاع می­دهند اما فراموش می­کنند که تجربه کمون پاریس اولا در یک شهر قرن نوزدهمی  با جمعیت یک میلیونی و آن هم در مدت 70 روز، که در تاریخ یک لحظه بسیار گذراست، صورت گرفت. مارکس بسیاری از دستاوردهای کمون را ارج گذاشت، از جمله حق عزل نمایندگان. اما پرسش این است که این مدل تا چه حد محک عملی خورد و پیچیدگی­های سازمانی را حل و فصل کرد و تا چه میزان در معرفی شکل جدیدی از دولت موفق بود. مشخصا عمر کمون آن قدر کوتاه بود که نمی­توان با ذکر تاریخ خود کمون به آن به این سوال­ها جواب داد. روسیه شوروی جایی بود که قرار شد تجربه نوع کمون تکرار شود، و اگر قرار است آزمایشگاهی برای تجربه دولت نوع کمون داشته باشیم باید به تجربه شوروی نگاه کنیم، و نقاط ضعف و قوت این مدل را بررسی کنیم و از آن برای تحولات آینده درس بگیریم.  تاریخ واقعی شوروی نشان می­دهد که شوراها از روز بعد انقلاب اکتبر و بنا به الزاماتی که شرایط سیاسی تحمیل می­کرد، از جمله جنگ داخلی و دخالت خارجی و فلاکت اقتصادی، رو به اضمحلال رفتند، و به عنوان دستگاه اعمال دمکراسی مستقیم در مقابل قدرت بوروکراتیک و نظامی متجسم در دولت به تدریج محو شدند. بحث شورا، و تدقیق آن به صورت علمی و واقعی و به دور از تکرار کلیشه­ای شعارها فرصت جداگانه­ای می­طلبد. آن چه در این جا قصد بحث آن را دارم تاکیدات بهروز فراهانی بر موضوع عزل کردن "سریع" نمایندگان در سیستم شورایی است.

فرض کنید جمهوری اسلامی در پی یک انقلاب سرنگون شده است، دستگاه اداری نظامی آن منحل شده، و نیرو یا نیروهای رهبری کننده انقلاب به دنبال تعریف روابط قدرت در رژیم جایگزین هستند. شاید بجز آنارشیست­ها هر کسی اذعان دارد که قانون اساسی آن سند ضروری است روابط قدرت را تعریف می­کند، و توده­های مردم آن مرجع نهایی هستند که درباره این سند تصمیم خواهند گرفت.

مطابق مدلی که فراهانی ارائه می­دهد (که البته بسیار مبهم و مشوش است به طوری که در بین بحث از شوراهای محل کار که طبقاتی هستند به سرعت به شوراهای محلی که می­تواند مرکب از همه طبقات باشد تغییر موضع داد) وظیفه تصویب قانون اساسی بر دوش کنگره شوراهاست. بنابراین، مردم در محل کار و زندگی خود شروع به انتخاب اعضای شوراها می­کنند. مثلا به ازاء هر هزار نفر یا هر پنج هزار نفر مردم یک شورا را انتخاب خواهند کرد. در این جا باید به این نیز اشاره کرد که برای فراهانی "فاصله" یک مسئله مشکل ساز است. حد نهایی نامطلوب فراهانی انتخابات نوع "بورژوایی" است که مردم طی آن طبق حق رای خود چند صد نفر را به عنوان اعضای مجلس موسسان انتخاب می­کنند که کارکردشان در دوره تصدی­ خارج از کنترل توده­هاست. نهایت مطلوب فراهانی نقطه مقابل این است. یعنی هر چه بیشتر انتخابات و ایضا شوراهای منتخب مرحله­ای باشند دمکراسی کارگری ضمانت بیشتری دارد. به دیگر سخن، فراهانی توصیه می­کند که به جای انتخاب مستقیم شهروند-نماینده پارلمان باید انتخاب سطوح مختلف و متعدد شوراها را داشته باشیم.

به انتخابات شوراها بازگردیم. هر هزار نفر مردم به طور مثال حد نصاب تشکیل شورا هستند، و مثلای شورای روستا، محله و محل کار و تحصیل را انتخاب می­کنند. در مرحله بعد، انتخابات در سطح روستاهای بزرگ و شهرهای کوچک برگزار خواهد شد، و بعد مناطق و نواحی و استان­ها و ایالت­ها را خواهیم داشت. یک نکته مهم  این است که برای هر یک از این مراحل ثبت نام کاندیداها، مبارزات انتخاباتی، ارائه برنامه و نظایر اینها را خواهیم داشت که زمان­بر خواهد بود. اینک فرض کنیم که شوراها در ده سطح برگزار می­شود و نهایتا یک شورای عالی یا کنگره شوراها که وظیفه تدوین و تصویب قانون اساسی را دارد انتخاب می شود.

اکنون بعد از صرف ماه­ها، کنگره شوراها شروع به کار می­کند اما به هر دلیلی شوراها در هر سطح متصور خواستار عزل نماینده یا نمایندگانی می­شوند. مکانیسم این عزل "سریع" به قول فراهانی چگونه است؟ فراموش نکنید که چند صد نفر یا چند هزار نفر عضو کنگره شوراها با آراء مرکب شوراهای پایین­تر انتخاب شده­اند. به عبارت دیگر، یک عضو کنگره شوراها را نمی­توان نماینده حوزه انتخابیه معینی قلمداد کرد. آراء میلیون­ها انتخاب­کننده، مانند غذایی که مصرف می­کنیم و جذب همه سلول­های بدن می­شود، در یکدیگر ممزوج می­شود که تجزیه آن­ها را غیرممکن می­کند. بنابراین این که چطور مثلا یک شورای یک محله یا کارخانه می­تواند عضو کنگره­ای که نماینده آرای مرکب است، و به دیگر سخن کل جمعیت شهروندان را نمایندگی می­کند، عزل نماید پرسشی است که فراهانی باید پاسخ گوید. در این مدل، در بهترین حالت مردم هر حوزه انتخاباتی می­توانند کسانی را که مستقیما انتخاب کرده­اند عزل کنند، و اگر بخواهند از طریق این سیستم هیرارشیک برای تغییر یک نماینده در عالی­ترین سطح اقدام کنند، یعنی مثلا شورای یک روستا نماینده­اش را عزل کند و با انتخاب فرد دیگری به دنبال تاثیرگذاری در کنگره شوراها باشد این بیشتر به یک طنز می­ماند، زیرا حتی در صورت عملی بودن مستلزم انتخابات جدیدی است که زمان دیگری را طلب می­کنند و با طولانی و بوروکراتیک کردن فرایند نقض غرض خواهد بود.

خلاصه آن چه که بهروز فراهانی از آن می­گوید یک مدل آشفته و آنارشیک است که در همان گام اول مجبور است به واقعیت زمینی تسلیم شود و یا به همان راه رای مستقیم شهروندان، که فراهانی به دلیل "بورژوایی" بود از آن گریزان است، عقب بنشیند، و یا آن کنگره یا شورای عالی به صورت بیگانه­ از توده­ها و فعال مایشاء عمل کند و تدوین سند اساسی کشور انقلابی را به میل و صلاح خود و بر فراز توده­ها بنویسد.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com