نگاهي به سريال چرنوبيل / م. قزل

مطلب
September 26, 2019

نگاهي به سريال چرنوبيل
م. قزل

پس از پخش سريال پنج قسمتي چرنوبيل توسط شبکه ها.پ.او در وبسايت آي.بي.ام.دي، رکورددار بهترين سريال شد و سر و صداي زيادي را بين مردم و دولتهاي جهان به راه انداخت. چرنوبيل به اندازهاي مخاطبان خود را تحت تاثير قرار ميدهد که سريعا به محبوبترين سريالهاي تاريخ با نمره ميانگين نه وشش از ده، در صدر فهرست بهترينها مينشيند. همچنين دامنگير رقابت ميان جناحهاي مختلف جمهوري اسلامي و رقابت ميان شبکه ها.پي.او با شبکه منتسب به گاز پروم روسي شده و ورژن روسي چرنوبيل در دست تهيه است.
مشرق نيوز22 خرداد 1398 به حسامالدين آشنا دست راست آقاي روحاني مينويسد، «شما خودتان يک پا چرنوبيل هستيد! داريد چنين سريالي با چنين ماهيت و پيامي (ترساندن مردم از انرژي صلحآميز هستهاي براي توليد برق) را در عمليات رواني تبليغ و ترويج ميکنيد و سياسيون را دعوت ميکنيد که به تماشاي اين سريال بنشينند. به طرفداري از رِييس دولتي که برنامه هستهاي ايران را در حد تعطيلي متوقف کرده است» که منظورش قرارداد برجام است. تشعشعات چرنوبيل دامنِ جناحهاي مختلف درون نظام جمهوري اسلامي را هم گرفته و فرصتي شده براي تسويه حساب باندهاي درون نظام. اينکه توافقنامه هستهاي برجام نهتنها نتوانسه بحران نظام جمهوري اسلامي را در سطح داخلي و جهاني تخفيف بدهد بلکه بر ابعاد آن افزوده و از لحظ سياسي و اقتصادي نظام را به لبه پرتگاه کشانده است.
چرا اين سريال در اين جهان دهشتناکي که زندگي انسانها و طبيعت را به نابودي کشانده است اين همه محبوب شده و اين همه بيننده دارد؟ اين سريال سعي ‬مي‬کند از واقعيت فاجعه چرنوبيل به حقايقي در اين رابطه دست يابد. با نمايش تنش و مبارزه بين آگاهي و جهل، دروغ و حقيقت، رابطه سياست نظام و دولت با مردم تلاش ‬مي‬کند نشان دهد چه کارهايي درست نبود و نبايد انجام ميشد و چه کارهايي بايد انجام ميشد که نشد و يا با تاخير انجام شد و صدمات خود را بر انسان و طبيعت وارد کرده و تبعات آن هنوز ادامه دارد. اين سريال کوتاه بر اساس تحقيق پنج ساله کريگ مازين نويسنده آن از فاجعه چرنوبيل و خاطرات مردم محلي پريپيت که در سه کيلومتري نيروگاه چرنوبيل قرار دارد و کارگرداني يوهان رنک تهيه شده است. تشخيص اين که اين فيلم مستند نميباشد براي بيننده بسيار مشکل است. چون بر اساس مطالعه و تحقيق واقعيت عيني يک فاجعه بزرگ و مهارت نويسنده و کارگردان و تيم توليد در پرداختن به فضا و جزييات و صحنهسازيها آنقدر موفق هستند که بينندگان انگار خودشان در جاي جاي صحنهها نقش دارند و مانند کارکنان چرنوبيل بو و مزه فلز را ميچشند و در معرض گازهاي مسموم و تشعشعات راديو اکتيو رآکتور شماره 4 چرنوبيل قرار دارند؛ و مدام با ضرورتهايي که اين فاجعه پيش ميآورد و راه حل ميطلبد اجبارا در گير و نگران ميشوند. در حين ديدن فيلم براي يافتن راه حل مانند بقيه از جمله بوريس شربينا (نماينده کرملين و رييس کميته تحقيق چرنوبيل و معاون رييس شوراي وزيران و رييس دفتر سوخت وانرژي) ياد ميگيرند که يک رآکتور از نوع آر بي ام کي بهعنوان سوخت از اورانيوم 235 استفاده ميکند. رآکتور هستهاي به وسيله بخار و با چرخاندن توربين، الکتريسيته توليد ‬مي‬کند. در نيروگاه هستهاي براي توليد بخار از چيزي به اسم شکاف هستهاي استفاده ميشود و از يک عنصر ناپايدار مثل اورانيوم 235 که اگر تعداد کافي از اتمهاي آن کنار هم گذاشته شود و گلولههاي يک اتم يعني نوترونهايي که به سرعت بسيار شليک ميشوند بالاخره به يک اتم ديگر بر خورد ‬مي‬کنند و فشار اين برخورد آن اتم را ميشکافد و باعث انتشار انرژي بسيار زيادي ميشود که به آن ميگويند شکاف هستهاي. نوترونها گلوله هستند و بسيار سريع حرکت ميکنند و فيزيکدانان به آن  «شار» ميگويند در رآکتورهاي آر بي ام کي دور ميلههاي سوخت را با گرافيت ميپوشانند تا شار «نوترونها» مديريت شده و کاهش يابد. بر خورد اتمهاي اورانيوم به همديگر نسبتا ناممکن است و همين امر پاشنه آشيلي ميشود براي عدم درک همه مسئولين، مهندسين و سياسيون از ابعاد فاجعهاي که در حال اتفاق افتادن است. از يک طرف، به علت آن که دانش انباشتشده از سانحه مشابهي در نيروگاه هستهاي لنينگراد در سال 1975 طبق اسناد طبقهبندي خيلي سري توسط کاگب بايگاني شده و از دسترس کارکنان و مهندسين و مسئولين 16 رآکتور ديگر وحتي فيزيکدانان و سياسيون خارج شده بود. بهويژه دو صفحه از گزارش ولکوف فيزيکداني که آن گزارش را نوشته بود. از طرف ديگر، طبق دانش حک شده در ذهنشان نميتوانستند بپذيرند که هسته در اثر دو انفجار باز شده است. کساني که خبر باز شدن هسته را به مسئول تست رآکتور در اتاق کنترل آناتولي دياتلوف معاون ارشد نيروگاه هستهاي چرنوبيل ميدهند از طرف او «توهمزده و شوکشده» خوانده ميشوند. «هر گرم يو- 235 داراي يک ميليارد تريليارد از آن گلولههاست. در چرنوبيل بيش از سه ميليون گرم اورانيوم 235 موجود بوده که با دو انفجار با دمايي بيش از 20 هزار درجه غرق آتيشه، اين يعني سه ميليون سه ميليارد تريليارد گلوله که باد ذرات راديواکتيو را در قاره پخش ميکنه، بارون اونا رو روي سرمون ميريزه توي هوايي که نفس مي کشيم، آب شربمون، توي غذاي روزانهمون و... بيشتر اين گلولهها تا صد سال آينده به شليک ادامه ميدن بعضيهاشون حتي تا 50 هزار سال». اينها حرفهاي پروفسور والري لگاسف مدير موسسه انرژي اتمي کورچاتف و عضو کميته مديريت فاجعه چرنوبيل است. او براي قانع کردن گورباچف همچنين ميگويد گزارش رسمي دولتي که بوريس شربينا از ويکتور بريخانف مدير نيروگاه هستهاي چرنوبيل دريافت کرده در مورد ابعاد فاجعه حقيقت ندارد. «چون در صفحه سه گزارش آمده دست آتش نشاني که ماده معدني سياه را در دست گرفته دچار سوختگي شديدي شده و با زخمهاي عميقي متلاشي شده است. اين گوياي اين است که آن ماده سياه رنگ گرافيته و تنها در هسته رآکتور وجود دارد يعني راکتور بر اثر انفجار باز شده است. ميزان تشعشع برابر 3.6 رونتگن گزارش شده. محض اطلاع به اندازه يک عکسبرداري از قفسه سينه نيست بلکه اندازه 400 تا عکسبرداري است و در ضمن اين رقم حداکثر ميزان قابل نمايش دوزيمترهاي سطح پايينه. رقمي که نهايت ظرفيتشان بوده. به نظرم رقمهاي واقعي به مراتب بالاتره اگر درست حدس بزنم آن آتش نشان چيزي برابر 4 ميليون عکسبرداري قفسه سينه را توي دستش گرفته است.»
 شربينا به او ميگويد «پروفسور لگاسف الان جاي هراس افکني نيست». يعني، راستش را نگو که امنيت جاني مردم در خطره، دروغ بگو تا مردم نترسند! لگاسف جواب ميدهد «هراس افکني نيست حقيقته».
شربينا مامور ميشود همراه با لگاسف شخصا به چرنوبيل برود و راکتور را از نزديک بررسي کند و به گورباچوف گزارش دهد.
ولاديمير پيکالوف فرماندهي نيروهاي متخصص خطرات شيميايي با تجهيزات کامل با ماشيني که با سرب پوشيده شده تا جاي ممکن به رآکتور نزديک ميشود و پس از بازگشت ميگويد: «تشعشع 3 رونتگن نيست بلکه 15 هزار رونتگنه، اين رقم يعني هسته باز شده». شنونده اين جملات و بيننده صحنههاي فاجعه چرنوبيل با دانشي که در طول مقابله با اين فاجعه عظيم به دست ميآورند، وحشتزده و نگران و ميخکوب فيلم ميشوند. تازه همه ميفهمند از آتشي که در چرنوبيل به پا برجاست هر ساعت دو برابر بمب هيروشيما اشعه ساطع ميشود. زماني که 20 ساعت از انفجار گذشته (يعني برابر 40 بمب) بريخانف مدير نيروگاه و فومين سر مهندس نيروگاه هستهاي چرنوبيل بهخاطر گزارش عامدانه غلط باز داشت ميشوند. شربينا ميپرسد چگونه اين آتش را خاموش کنيم؟ پيکالوف ميگويد از هليکوپتر استفاده ميکنيم مثل حريق جنگلي. لگاسف هشدار ميدهد «اين آتش سوزي نيست اين شکافت هستهايه با دماي بيش از 20 هزار درجه در جا آب را تبخير ميکنه. با چيزي روبهرو هستيم که تا حالا روي اين سياره پيش نيامده تنها راهش 5 هزار تن بور شن لازم داريم اما مشکلات خودش را داره ولي راه ديگري نميبينم.». لگاسف ميگويد حداقل بايد جمعيت پريپيت تخليه بشوند. اما شربينا ميگويد «تصميماش با من نيست.»
 اين سريال همراه است با 13 تِرَک موسيقي متني که به گفته سازندهاش گودنادوتير، تک تک موسيقيها و صداها در داخل نيروگاه اتميِ از کار افتاده در لتوني ضبط شدهاند و هدف اين بوده که صداهاي راديو اکتيويته شنيده شود. موسيقي متني که احساس زندگي ناآگاهانه را بهچالش ميگيرد و به پيشواز مرگ نامريي ميرود، فضا و زمان را پر ميکند و زندگان را با سرود مرگبارش از خواب بيخيالي بيدار ‬مي‬کند، مرگ را به زندگان نزديک و نزديکتر و ديکته ‬مي‬کند. موسيقياي که در پس زمينه جاريست فضا را پر ميکند - همچون صداي گلوله شارهاي (نوترون) به مانند هيولاي نامريي از قفس آزاد شدهاي که در ابعادي عظيم در حال شليک شدن هستند و فضا، آب، خاک، فولاد، بتون و گوشت تن را متلاشي و مسموم ميکنند. ديگر زمزمههاي سکانس پشت سکانس موسيقي از ديگر صداهاي موجود در فيلم قابل تشخيص نيست. تبديل ميشود به سرود وحشت حاکم، آن سرنوشت وحشتناکي که براي آدمها در سر راه است. سراينده موسيقي  آنطورکه خواسته در شنيده شدن صداهاي راديواکتيويته موفق بوده است.
در 5 اپيزود سريال تلاش ميشود که درک شود چگونه رآکتور چرنوبيل منفجر شد و چگونه و چه چيزي و چه کساني باعث شدند تا جلوي فاجعه بزرگتر يعني نابودي قاره اروپا و تبعات جهاني آن گرفته شود. اهميت علمي فيزيکداناني چون پروفسور لگاسف و اولانا خوميوک را ميتوان ديد. بوريس شربينا هم سياستمداري است که بر اثر بالا رفتن آگاهياش در طول مبارزه همدل و همراز اين دو دانشمند ميشود تا پروسه تحت کنترل در آوردن فاجعه چرنوبيل را با درک علمي از ضرورتهاي مقابل پا به انجام برسانند.
در صحنهاي از فيلم سه نفر داوطلب لازم است تا آب آلوده زير رآکتور را تخليه کنند. يعني سه نفر بايد کشته شوند. اينجاست که پاي کار کنان به ميان ميآيد. ولي کسي در ازاي دريافت پول و رتبه حاضر نيست ريسک کند. اما  وقتي ميفهمند براي نجات زندگي انسانهاي بسياري و جلوگيري از فاجعه هولناکي ديگر نياز به سه نفر است، بوريس بارانوف و والري بزپالوف و الکسي آنانکو با به ريسک گذاشتن جان خود با موفقيت جلوي خطر انفجار حرارتي را با تخليه آب مخاذن ميگيرند.
ضرورت ديگري پيش آمده که بايد حل شود. شربينا به گورباچوف گزارش ميدهد: «موقعيت داخلي هسته سريعتر از آن چه پيشبيني ميکرديم وخيم ميشه و سکوي بتوني 6 تا 8 هفته دوام مياره. ولي بعد از آن پرفسور لگاسف تخمين ميزنه به احتمال 50 در صد سوخت، سکو را نابود و ذوب ميکنه و وارد آبهاي پاييني ميشه. وارد رودخانه پريپيت و اونهم به رودخانه نيپر ميريزه. اين منبع آب 50 ميليون نفر بهعلاوه محصول کشاورزي و دامها هم غير قابل استفاده ميشن.توصيه ميشه يک مبدل گرمايي توي سکو قرار دهيم تا دماي هسته را کاهش بده  و جلوي ذوبش را بگيره. براي انجام چنين کاري به تمام نيتروژن مايع موجود درشوروي نياز داريم».
براي حل اين موضوع پاي کارگران صد نفره معدن تولا به ميان ميآيد. اول حاضر نيستند بدون اطلاع از موضوع همراه شوند. تهديد به مرگ ميشوند اما حاضر نيستند راه بيفتند. ولي وقتي ميفهمند در چرنوبيل سوخت راکتور دارد وارد زمين ميشود و تمام آبها از کيف تا درياي سياه را براي هميشه مسموم خواهد کرد به اهميت کارشان آگاه شده و همراه ميشوند. باب آواکيان در کتا ب کمونيسم نوين ميگويد: اخلاقيات و اپستمولوژي جايي با هم تلاقي ميکنند يعني چه؟ يعني وقتي شما داريد يک چيز خاصي را ميفهميد اين سوال برايتان پيش ميآيد که خب حالا که به درک اين مساله و موضوع رسيدهايد ميخواهيد با آن چه کنيد؟ دنبالش ميرويد؟ ولش ميکنيد؟ رقيقش ميکنيد؟ به آن آب ميبنديد يا آن را به يک چيز ديگر تغيير ميدهيد. اينجاست که معرفتشناسي و اخلاقيات با هم تلاقي ميکنند. «اين چالشها مرتبا سر بلند ميکنند يعني در همان حال که داريد در مورد زندگي و جهان ياد ميگيريد، اين سوال مطرح ميشود که ميخواهيد با اين چيزهايي که ياد گرفتيد چه کار کنيد؟... نگرش علمي به حقيقت... در مقابل شيوه غلط رويکرد به دنيا و بهويژه نسبيگرايي قرار ميگيرد».
دانشمندان، کارکنان، کارگران همه کساني که با شيوه و نگرش علمي، ضرورت عيني را درک کردند توانستند آن را تغيير دهند. اما افرادي مثل دياتلوف و فومين و بريخانف و... که شيوه غلط رويکرد به ضرورتها و بهويژه نسبيگرايي پيشه خود کردند در حل مشکلات مقابل پا شکست خوردند و نتوانستند جلوي فاجعه را بگيرند و يا اين که جلوي عمق تبعات آن را بگيرند.  
سريال چرنوبيل روي بوروکراسي و فساد و پرده آهنين زوم ميکند و آن را به تصوير ميکشد ولي آن را به حساب کمونيسم و ديکتاتوري پرولتاريا ميگذارد. در صورتي که سي سال پيش از انفجار چرنوبيل سوسياليسم بهطور قطع در شوروي از بين رفته بود و سرمايهداري امپرياليستي جاي آن را گرفته بود و در جنبش کمونيستي بينالمللي به آن «سوسيال امپرياليسم شوروي» ميگفتند چون در اسم سوسياليست بود اما در واقعيت و عمل سرمايهداري امپرياليستي و در رقابت با قدرتهاي امپرياليستي غرب قرار داشت. پس از فروپاشي شوروي، امپرياليسم روسيه اين نقاب «سوسياليسم» را هم کنار گذاشت. با اين همه، مبلغين سرمايهداري هنوز آن را کمونيستي ميخوانند و توانستهاند پنداشت همگاني را بر تحريف نظاممند و وارونة واقعيت استوار کنند. بورژوازي، بيش از چهل سال است يک تهاجم خستگيناپذير ايدئولوژيک عليه کمونيسم را پيش برده و اين کار را از طريق ژورناليسم عامهپسند، بهاصطلاع مطالعات دانشگاهي، خاطراتنويسي و غيره انجام داده است. سريال چرنوبيل با وجود افشاگريهاي خوب و عميق عليه تخريب محيط زيست، نقد فساد و بوروکراسي کشور سرمايهداري امپرياليستي شوروي، بهطور عمدا يا سهوا پيرو جعل تاريخ و امپراتوري دروغ ضد کمونيستي است. 
بزرگترين درس فاجعة چرنوبيل که مثل آن در کشورهاي سرمايهداري امپرياليستي غرب هم رخ داده است (مانند، سانحه هستهايِ «سه جزيره» در پنسيلوانياي آمريکا در سال 1979 که از هفت درجهبنديِ سانحه هستهاي به آن 5 داده شد) اين است که سرمايهداري، غير قابل اصلاح است. اگر جامعه بشري خود را از انقياد قواي محرکة سرمايهداري که سوخت جنگهاي هستهاي و نابودي محيط زيست را تامين ميکند رها نکند، اگر انقلاب کمونيستي در جهان جاري نشود که سرمايهداري را از جامعه بشري ريشه کن کند، با نابودي نوع بشر و کرة زمين روبهرو خواهيم شد.

      به نقل از نشريه آتش95  – مهر 98
 n-atash.blogspot.com   
atash1917@gmail.com


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com