خیانت و ناسیونالیسم پوشالی کُردی

ژوبين خضرى
September 02, 2019

خیانت و ناسیونالیسم پوشالی کُردی


زمانیکه که نیروهای حشد شعبی ،ارتش فدرال و پلیس عراق به فرمان رژیم دست نشانده ی این کشور به سمت کرکوک یورش بردند، اکثر مسئولین پارت دمکرات کردستان و در رأس آنان مسعود بارزانی، شماری از رهبران اتحادیه میهنی را به اتهام خیانت «واگذاری شهر کرکوک به نیروهای مذکور» و همکاری با رژیم عراق محکوم کردند. بنا به اظهارات مسعود بارزانی و دستگاه های  جاسوسی وابسته به عشیره اش، واگذاری شهر کرکوک ، با توافق دو طرف اتحادیه میهنی کردستان و رژیم حلقه به گوش عراق صورت گرفته است. بلافاصله، جناح طالبانی در مقابل موضع گیری های جناح بارزانی، از خود عکس العمل نشان داده و تمام اتفاقات صورت گرفته را ناشی از تصمیمات و سیاست های غیر منطقی و دیکتاتورمنشانه ی بارزانی و پارت دمکرات کردستان عراق در رسانه های خودی اعلام کردند.


آنچه که بارزانی از آن تحت عنوان «خیانت» نام می برد، ادامه ی همان سیاستی است، که تاریخ ناسیونالیسم کُرد به وفور از این «خیانت ها» وجود دارد. نمونه های فراوانی را ما برای خوانندگانی که با تاریخ پر از ننگ و مزدوری ناسیونالیسم کُرد آشنایی ندارند در زیل می آوریم: در دوران ملا مصطفی آنچه معروف به «ئاش به تال»‌(تسلیم و بر زمین گذاشتن اسلحه) است،‌عملی که توسط پدر مزدور و به درک واصل شده ی بارزانی های فعلی در سال ۱۹۷۵انجام گرفت، در یک پروسه ی ضد انقلابی تمام پتانسیل های انقلابی جنبش «خلق» کُرد توسط یک سر عشیره ی گوش به حلقه مانند بارزانی پدر پودر می شود و تمام نیروهای تفنگچی وابسته به ایل بارزانی در کردستان عراق در نتیجه ی توافق بین رژیم شاه ایران با امپریالیسم غرب و دولت حاکم در عراق تسلیم شاه ایران می شوند و بعد از خلع سلاح عمومی همه ی این لشکر تفنگچی بی اراده به عنوان پناهنده راهی کرج و دیگر شهرهای ایران می شوند. در تاریخ ناسیونالیسم عشیره ایی و قبیله گرای کُرد که با ایدئولوژی ملوک الطوایفی آمیخته است می توان ده ها نمونه از فروش منافع توده های تحت ستم به امپریالیسم جهانی و دولت های جنایتکار منطقه مشاهده کرد. جلال طالبانی در سال ۱۹۶۶ از ایل بارزانی جدا می شود، که این انشعاب جلال طالبانی و ابراهیم احمد (پدر زنش) از جانب ایل بارزانی تحت عنوان خیانت نام برده می شود. مورد دیگر در تاریخ پر از خیانت و مزدوری ناسیونالیسم کُرد ، همدستی و ائتلاف مسعود بارزانی با حکومت دیکتاتور وقت صدام حسین در سال ۱۹۹۶ که به (۳۱ ی ئاب) یعنی سی و یکم آگوست شناخته شده است، می باشد. در این خیانت و جنایت تاریخی زمانی که نیروهای اتحادیه ی میهنی شهر اربیل را تسخیر کرده بودند، حزب بارزانی برای بیرون راندن اتحادیه ی میهنی دست به دامان صدام حسین و مجاهدین فاشیست خلق می شود. در پایین این مورد را به صورت دقیق تر و جزئی تر بررسی خواهم کرد. مورد دیگر آوردن سپاه تروریست و فاشیست پاسداران ایران به منطقه برای بمباران مقر های حزب دمکرات کردستان ایران در واکنش به اقدام ایل بارزانی از جانب طالبانی و حزب متبوعش بود. تاریخ هر دو جریان قومی قبیله ی ناسیونالیسم کُرد،‌ چیزی جز انسان کشی و آدم فروشی، مزدوری برای دولت های دیکتاتور  منطقه، پرورش آخوندهای فاشیست کُرد در دامن خود، زن کشی،ذ ساختن هزاران مسجد برای سبقت گرفتن از جریانات اسلامی و در کل تحمیل ارتجاع در مقابل قطب آزادی خواهی و برابری طلبی در کردستان عراق نیست.


در تاریخ جنبش ناسیونالیسم کُردی، این قبیل معاملات و سازش های صورت گرفته از جانب احزاب ناسیونالیست با رژیم های جنایتکار حاکم موضوع جدیدی بشمار نمی رود. این احزاب برای از راه به در کردن جناح رقیب، همواره با دول ارتجاعی منطقه همدست شده و از هیچ خیانت و مزدور ایی دریغ نکرده اند. اقدام به چنین سیاست هایی صرفا به دوران قبل از انقلاب ۱۹۹۱ که منجر به خودمختاری در کردستان عراق گردید خلاصه نمی شود و تاریخی به درازای تاریخ ناسیونالیسم قومی و ملوک الطوایفی کُرد دارد.


سی و یکم اگوست این روز سیاه در تاریخ سراسر سیاه


معامله ی سیاسی که بین جناح بارزانی در سال ۱۹۹۶ با صدام حسین فاشیست صورت گرفت در ادبیات ناسیونالیسم کُردی از آن تحت عنوان خیانت یاد می شود و هر ساله با نزدیک شدن به چنین روزی تنور این موضوع داغ تر از شرایط دیگر می شود. مسعود بارزانی در تاریخ ۲۲ آگوست ۱۹۹۶، رسماً از صدام حسین در طی نامه ی درخواست پشتیبانی نظامی کرد. وی در این نامه ذکر کرده بود که با تیز هوشی و ذکاوت خودتان به مداخله ی ایران در امور سیاسی عراق توجه کنید. بارزانی در حالی از دیکتاتور صدام حسین چنین درخواستی کرد که حکومت بعث با وحشیانه ترین شیوه و طریقه ی ممکن مردم کردستان را قتل عام کرده بود. از حمله ی شیمیایی حکومت بعث به رهبری صدام حسین بر علیه ی شهروندان حلبچه میتوان به عنوان نمونه ی بارز و کنکرت سیاست های سرکوبگرانه ی این حکومت علیه کلیت جامعه ی کردستان اسم برد. از منظر عده ای کثیری از سیاستمداران چپ و راست جامعه ی کردستان و خارج از کردستان ، آنچه بارزانی از صدام حسین در طی این نامه درخواست کرده بود و تبعاتی را که به همراه آورد، تاریخ توازن قوا در کردستان عراق را تغییر داد و میتوان شرایطی را که امروز در کردستان حاکم است، بازتاب سیاسی-اقتصادی ۳۱ اگوست قلمداد کرد.


در پی توافق که بین جناح بارزانی و حکومت بعث شکل گرفت، نیروهای بعث سوار بر تانکها وارد شهر اربیل شدند، که بدنبال آن بارزانی موفق شد بار دیگر شهر اربیل را به کنترل خود درآورد و نیروهای طالبانی را از این شهر فراری دهد. بر طبق آمار  ارائه شده، حدود ۳۰۰۰۰ سرباز و ۱۵۰ تانک به سوی شهر اربیل رهسپار شدند.


 در طول جنگ چند ساله ی که بین دو عشیره ی بارزانی و طالبانی در جریان بود، ۶۲۵ خانواده که به جناح طالبانی گرایش داشتند، از ناحیه ی تحت قلمرو بارزانی اخراج شده و به نواحی سلیمانیه و حومه پناه بردند. از سوی دیگر، ۸۲۴ خانواده که به جناح بارزانی گرایش داشتند دچار سرنوشت مشابهی شده و به منطقه ی زرد پناه می برند. در همان حال، کارمندان بیشماری از سر کارهای خود در منطقه سبز و زرد به دلیل گرایش به رنگ مخالف اخراج شده و با فشارهای سیاسی از جانب جناح مقابل روبرو شدند. علاوه بر آوارگی و دربدری هزاران خانواده بیش از یک میلیون نفر از مردم در اعتراض به این جنگ قدرت بر سر تقسیم کردستان به کشورهای غربی مهاجرت کردند. هزاران نفر در این جنگ ارتجاعی دو جناح فوق ارتجاعی ناسیونالیسم کُرد که بر بستر شکست قیام توده های مردم کردستان در سال ۱۹۹۱ علیه رژیم فاشیستی بعث با همکاری غرب و امریکا به قدرت رسیده بودند، قتل عام شدند. تلاش برای کنترل گمرک ابراهیم خلیل و نتیجه ی انتخابات سال ۱۹۹۲ را میتوان به عنوان دلایل اصلی جنگ فوق ارتجاعی و تقسیم کردستان به منطقه زرد و سبز ذکر کرد. در نتیجه ی انتخابات پوشالی ایی که در بعد از قیام موسوم به راپه رین در سال ۱۹۹۲ برگزار می شود، جناح بارزانی ۵۱٪ و جناح طالبانی ۴۹٪ آرا را بدست آورد. بدنبال این اختلافات بود که  استارت اولیه این جنگ در سال ۱۹۹۲ زده شد و تا سال ۱۹۹۶ یک جنگ داخلی شکل می گیرد که باعث کشته شدن هزاران نفر از میلیشا و نیروهای وابسته به دو طرف می شود. بیش از چهار هزار نفر از کشته شدگانی  که آمارهای حکومتی اعلام می کنند، از بدنه ی طبقه ی کارگر و لمپنیسم جامعه بودند که به خاطر بیکاری در کردستان به نیروی میلیشای این احزاب مزدور پرور پیوسته و تبدیل شده بودند. اما شماری از منابع از کشته شدن ۸ هزار نفر نظامی و غیر نظامی در جریان درگیری های چند ساله صحبت می کنند.


همزمان با شکل گیری جنگ مذکور، فرصت مناسبی برای دخالت رژیم های فاشیست و تروریست ترکیه و جمهوری اسلام ایران فراهم شد که به بهانه ی آن دو دولت نامبرده در مسایل کردستان مداخله کنند و به سیاست های تروریستی خویش اقدام ورزند. از یک طرف دولت ترکیه درگیر یک  جنگ نظامی با پ ک ک و در سوی دیگر جمهوری جنایتکار اسلامی ایران از طریق نفوذ در اتحادیه میهنی کردستان و همکاری این جریان ارتجاعی دست به ترور و سرکوب فعالین وابسته به احزابی چون کومه له و دمکرات داشت. حکومت پوشالی کُردی در چند دهه ی اخیر از حیات ننگین خود، همواره به عنوان پل ارتباط سازمان های تروریستی منطقه یی عمل کرده است و همواره به جناحی از جناح های تروریستی مانند سازمان اطلاعات و سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است و ایل بارزانی هم به مزدور حلقه به گوش رژیم تروریستی ترکیه و جاسوس سازمان اطلاعات این کشور یعنی «میت» شده است. این مساله تا حدی روشن است که هیچ شهروند واقع بینی نمی تواند آنرا انکار کند. جنگ دولت فاشیست ترکیه علیه « پ ک ک»  و مردم کردستان ترکیه از سوی هر دو جناح بارزانی و طالبانی حمایت و پشتیبانی می شد و تا به امروز هم این سیاست و نوع نگرش در بین دو جناح مذکور در جریان است، زیرا بین «پ ک ک» و جناح سبز و  زرد نبردهای ارتجاعی مختلفی بر سر تقسیم قدرت سیاسی بر علیه ی یکدیگر در جریان است و این جناح ها همدیگر را چون رقبای سیاسی منطقه یی می بینند. اختلاف جناح بارزانی و طالبانی با «پ ک ک» به رهبری عبداله اوجالان از ریشه ی تاریخی برخوردار است. جناح بارزانی و طالبانی، همواره پ ک ک را به عنوان مانعی بزرگ در راستای رسیدن به منافع حزبیشان تلقی کرده اند ،به گونه ی که خود اوجالان مدعی است که آنان «پ ک ک» را به شمشیر داموکلس تشبیه می کنند.[ عبداله اوجالان. کتاب رهبریت و خلق. صفحه ی ۶۲].


در جریان درگیری نیروهای (پ ی د) در کردستان سوریه که زیر سختترین فشارهای اقتصادی  ،سیاسی، نظامی و ژنوساید از طریق دولت فاشیست ترکیه و خلافت اسلامی داعش قرار داشتند، بارزانی کوشید تا از طریق بستن مرزهای کردستان سوریه و عراق فشار را بر این حزب مضاعف کند. این سیاست ادامه ی همان مشی بود که هم بارزانی و طالبانی در دهه ی نود بر علیه ی «پ ک ک» اتخاذ کرده و هم قیاده موقت در قبال دو حزب دمکرات و کومه له که در اوایل انقلاب در ایران بر علیه ی جمهوری اسلامی ایران عملی کردند.


بارزانی کوشید که با سیاست های مداخله گرانه اش در تحولات کردستان سوریه جایگاهی را برای خود دست و پا کند، اما حزب «پ ی د» که از لحاظ گرایش سیاسی وابسته به « پ ک ک» است، با توجه به شناختی که از ماهیت تاریخی این حزب داشت و با بهره گرفتن از تجارب تاریخی از همان اوایل پوزه ی این حزب را به خاک مالیده و مانع از هرگونه مداخله و تاثیرگذاری در چهارچوب کردستان سوریه شدند. البته این نوع رقابت ها و جنگ های زرگری نه در راستای خدمت به منافع توده ی زحمتکش، بلکه هدفمند جهت بدست آوردن سهم بیشتر از قدرت سیاسی در تقابل با جناح مخالف صورت گرفته و می گیرد.


انچه جریانات ناسیونالیسم کرد را از هم جدا می کند،‌افق متفاوت این جریانات ارتجاعی نیست، چون تمام جریانات حاکم و موسوم به اپوزیسیون در کردستان عراق منهای نیروهای مستقل و جریانات کوچکی همچون حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان و شبکه های کوچک کمونیستی و غیره، جملگی در چارچوب های افق نئولیبرالیستی گام بر می دارند. لازم است که مجدداً یارداور شوم، که آنچه این جریانات را از هم جدا می کند، خود پدیده ی «خیانت» نیست، بلکه میزان خیانتی است که این احزاب در طول تاریخ پر از خیانت شان به توده های تحت ستم مردم کردستان مرتکب شده اند. تاریخ احزاب ناسیونالیست کُرد با این خیانت ها و جنایتها عجین شده است.  متاسفانه در میان احزاب چپ ایرانی به ندرت می بینیم که یک حزب یا جریانی در راستای افشای این کارنامه ی سیاه جناح بارزانی به نقد رادیکال و افشاگری انقلابی پرداخته باشد. البته این مساله عدم نقد و افشاگری در مورد احزاب کُرد حاکم در کردستان عراق را باید در افق ارتجاعی احزاب ناسیونالیست و چپ نمای کُرد ایرانی مقیم کردستان عراق و سیاست سازش و مماشات این احزاب با ناسیونالیسم حاکم در کردستان عراق، سیاست لاس زدن لیبرالی به جای نقد و افشاگری و دیپلماسی بورژوایی این احزاب جستجو کرد.


ملا مصطفی بارزانی در طی چند نامه ی متوالی که به خمینی جلاد و نخست وزیر دولت موقت ٬٬بازرگان٬٬ می نویسد، پیروزی برادر مسلمانش، خمینی جلاد را گام بزرگ و تاریخی در مقابل ظلم و ستم و ناعدالتی قلمداد کرده و آنرا تبریک می گوید و از وی به عنوان رهبر مستضعفین کل جهان نام می برد. در همان حال ملا مصطفی خود را جزیی از ارتش خمینی معرفی می کند. بارزانی بر این باور بود که پیروزی جمهوری اسلامی ایران، بزرگترین دستاورد برای ملت ایران و بخصوص ملت کرد بشمار می اید و از آن به عنوان پیروزی عدالت در مقابل ناعدالتی یاد کرد. شکل گیری قیاده موقت در ابتدای ضد انقلاب اسلامی برای شکار نیروهای کمونیست و انقلابی و کل نیروهای اپوزیسیون کُرد،‌دقیقا در راستای سیاست تبدیل شدن حزب دمکرات به ستون پنجم رژیم خمینی جلاد شد.


این دو حزب از معماران اصلی ساختاری هستند که سایر احزاب ناسیونالیست در سایر مناطق کردستان در سر می پرورانند. با وجود جنایت ها و کارنامه ی سیاهی که در تاریخ این به اصطلاح حکومت است، احزاب ناسیونالیست کُرد در ایران در رویای کپی برداری چنین سیستمی در ان سوی مرزهای کردستان عراق هستند. حزب دمکرات کردستان ایران میان احزاب ناسیونالیست ایرانی بیشترین نقش را در وارونه جلوه دادن جریان بارزانی ایفا کرده و بنوعی کوشیده است که مشروعیتی کاریزماتیک از چهره ای بارزانی رو به مردم کردستان عراق و ایران ارائه بدهد.


غنی بلوریان از توده ی های سابق حزب دمکرات کردستان، که با همان نگرش ارتجاعی و توده یستی اش تسلیم جمهوری اسلامی ایران شد و در کتابی به اسم «برگ سبز» از جنایات و همکاری های حزب دمکرات کردستان با رژیم فاشیست بعث عراق و رژیم جنایتکار خمینی، سرکوب مردم کردستان ایران به دست اوباش حزب دمکرات پرده برداری می کند در همان کتاب می نویسد: «بدین طریق، وقتی مرکزیت حزب دمکرات در بغداد بود، رهبری حزب رابطه ی صمیمانه ی با رژیم بعث عراق داشت و با کمک مالی حزب بعث اداره می شد ولی بدون اجازه رژیم عراق نمی توانست فعالیت کند». (غنی بلوریان . برگ سبز. صفحه ی ۳۹۰). منظور غنی بلوریان به برهه زمانی قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ایران مربوط می شود، که  چهل تن از اعضای حزب دمکرات در بغداد به اصطلاح فعالیت سیاسی داشتند. عبداله حسن زاده هم به عنوان یکی از رهبران حزب دمکرات کردستان در خاطرات خود اعلام می کند که در زمان انقلاب ایران حزب دمکرات کردستان در خاک عراق بود و ان زمان در گوش گاو خوابیده بود. حزب دمکرات کردستان ایران زمانی که انقلاب ایران را مشاهده کرد با تاخیر نیروهایش را وارد کردستان ایران می کند و زمانی که با مقاومت توده یی کومه له علیه رژیم جهل و جنایت سرمایه داری فاشیستی اسلامی ایران در کردستان روبرو می شود، به سبک اوباش و قلدرهای محل ضمن لبیک گفتن به خمینی جلاد و انسان خوار تلاش می کند با تسلیح شعبان بی مخ های ناسیونالیست کرد از نفوذ توده یی کومه له  و «هیزی به رگیری» (نیروی مقاومت) که از جانب کومه له اولیه علیه اشغال کردستان توسط تروریسم اسلامی فراخوان داده شده بود، جلوگیری به عمل آورد و سهم خواهی کند. این مساله باعث شد که چند سال بعد حزب پرو رژیم دمکرات کردستان یک جنگ سراسری به کومه له ی قدیم تحمیل کند و کومه له ی قدیم توانست در میدان مبارزه ی نظری، عملی،‌ توده یی و مسلحانه آنچنان حزب دمکرات را تار و مار کند که حزب دمکرات مجبور به پذیرش صلح یک طرفه یی که از جانب رهبری کومه له ی وقت و حزب کمونیست ایران فراخوان داد شده بود شود. لازم به ذکر است که عبداله مهتدی آن دوران از سیاست جنگ جنگ تا پیروزی علیه حزب دمکرات، یعنی چپ روی نظامی و راست روی سیاسی دفاع می کرد. همین مهتدی، تواب امروز به شیوه یی رویزیونیستی علیه تاریخ مکتوب حزب کمونیست ایران و کومه شارلاتان مائابانه دلیل جنگ را منصور حکمت می داند. این دست بردن به تجدید نظر در تاریخ تبهکاری به حساب می اید و در آینده عبداله مهتدی پروفاشیست امروزی باید در دادگاه های توده ی بر سر جعل و رویزیونیسم در تاریخ حساب پس دهد.


کوتاه در باب ناسیونالیسم و توحش سرمایه داری


ناسیونالیسم چیست؟ در دیدگاه نخست به سادگی میتوان چنین پاسخ داد: ناسیونالیسم امروزی کودکی فاشیسم است. در واقع نقد ما به ایدئولوژی ناسیونالیسم، همان ایدئولوژی فاشیسم محسوب می شود. ناسیونالیسم یکی از مهمترین ارکان قدرت دولت بورژوازی در کنار مذهب بحساب می اید. من بشدت مخالف این نظریات بی پایه و غیر منطقی هستم، که سعی دارند بین گرایش های مختلف همچون فاشیسم،شوینیسم،ناسیونالیسم و هرگونه گرایش نژادپرستانه و راسیستی تفاوت قائل شوند. استدلال این حضرات بر این است که گویا ناسیونالیسم همانند هر گرایش سیاسی-فلسفی- مذهبی و غیره دارای نگرش و رویکردهای از متعادل گرفته تا افراطی را دارا است. من بالشخصه با چنین تشریح و تحلیل های ابکی به شدت مخالفم  و بر این باورم ، که ناسیونالیسم، پاتریوتیزم ، شوینیسم و فاشیسم ریشه در یک مساله دارند و همگی بر اصل اعتقاد به سرزمین، جغرافیا، تاریخ های جعلی، احساسات قومی، نژاد برتر و تحقیر انسان غیر خودی و غیره تاکید می کنند. آنچه بینش کلیه ی عبارات ذکر شده را در بر می گیرد، خود شیفتگی هویتی و حس خود  برتر بینی در قبال ملیت های دیگر است. گرایشات ارتجاعی نامبرده به گونه ی از مساله ملیت، وطن و یا نژاد حرف بر زبان می اورند که انگار انسانهای دیگر در محدوده ی نفرین شده خارج از جهان هستی زیست می کنند و آنچه در نزد آنان مورد بحث و گفتگو نیست مسایلی چون فرهنگ مترقی، تکنولوژی، منطق و غیره خارج از ملیت خودی است.


اصلا چه لزومی دارد، که انسان بر مساله یی ملیت و نژاد برتر تاکید کند و به بهانه ی آن انسان های دیگر را مورد اهانت و تحقیر قرار دهد. در صورتی که آیین و فرهنگ را یکی از خصایص یک ملت در نظر بگیریم، نه تنها هیچ نژاد خاص نداریم بلکه در ذات خود دارای ایرادات متعددی است. مسلم است که از دیدگاه ناسیونالیسم، تفاوت عمده ی بین هموطن و غیر هموطن وجود دارد. اصلا چه لزومی دارد،که به تاریخ، وطن یا فرهنگ خود افتخار کنیم؟ افتخار به چیزهایی که خود در ان نقشی نداشتی، حماقت محض است.


پرسش اصلی جستار پیش روی ما این است،  که چرا ما به عنوان کمونیست سعی در افشای ناسیونالیسم داریم؟ ناسیونالیسم به عنوان یکی از روبناهای نظام سرمایه داری و یکی از ایدئولوژی های ضد بشری بورژوایی در همواره مناسبات بردگی سرمایه درانه و بردگی مدرن را توجیه کرده است. ما لازم است که هم از لحاظ تئوری و هم از لحاظ عملی تکلیف خود را با ناسیونالیسم مشخص کنیم. زیرا سیستم سیستم سرمایه داری برای تداوم حیات خویش نیازمند یاری گرفتن از اندیشه ی ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم همانند مذهب سعی در قبولاندن توحش سرمایه داری و استثمار انسان به دست انسان و تضادهای طبقاتی که روز به روز در حال عمیق تر شدن است، دارد. ناسیونالیسم به عنوان یکی ا ز بنیان های ایدئولوژی سرمایه داری که در عمل برای حفظ و ابقای سیستم تاثیر می گذارد، نتیجه ی بازتولید مناسبات سرمایه دارانه در فرمت دیگری است. ناسیونالیست ها بر خلاف کمونیست ها منافع انسان ها را در راستای تشکیل دولت خودی می دانند و به جای حل مساله ی نابرابری اجتماعی در تلاش برای به قدرت رساندن حکومت خودی هستند. انان مناسبات سرمایه دارانه را حتی به صورت قومی و ملی برای یک «ملت» خاص هم حل نمی کنند، برخلاف انچه خود می گویند. انان می خواهند مساله ی طبقاتی را به مرحله ی دیگری منتقل کنند و به نوعی مناسبات بردگی مدرن را قومیزه کنند.


ناسیونالیستها بر این باوراند، که در اثر گرایش های ناسیونالیستی و  ملی گرایی کشورهای مختلفی بعد از جنگ جهانی دوم « فیدل کاسترو در کوبا، جمال عبدالناصر در مصر و غیره» موفق به امر « رهایی» و «استقلال» کشورهای خود شدند. در اینجا لازم است ناسیونالیسم به عنوان یک ایدئولوژی بورژوایی که رگه های اولیه ان به شیوه ی انباشت اولیه ی یعنی مناسبات ماقبل سرمایه دارانه در غرب می گردد، از مساله ی مبارزات ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه جدا شود. خود لنین در کتاب «امپریالیسم به مثابه ی بالاترین مرحله ی سرمایه داری» جنبش های رهایی طلبانه ی ضد امپریالیستی را به اشتباه زیر مجموعه ی جنبش های سوسیالیستی خواند. تاریخ ثابت کرد که این مساله انطور که لنین مطرح کرد اتفاق نیفتاد. جنبش های ضد استعماری که برای نمونه به استقلال هندوستان انجامید، موقعیت و جایگاه طبقه ی کارگر را به شدت به دوران قبل از استعمار عقب راند. اگر در دوران استعمار هندوستان مناسبات کاستی توسط بریتانیایی ها برچیده شد،‌ گاندی این ناسیونالیست فاشیست و نژادپرست کمونیست کش که به اسم انقلاب بدون خشونت قهرامیز ترین و ضد انقلابی ترین سرکوب ها را علیه طبقه ی کارگر و حزب کمونیست هندوستان را عملی کرد، مناسبات کاستی در هندوستان را نه تنها از بین نبرد بلکه ان را دوباره بازسازی و به تعبیری مدرنیزه و مجددا به جریان انداخت. یعنی گاندی این سمبل پاسیفیسم بورژوایی و ناسیونالیسم «خوش خیم» بزرگترین جنایات را در حق طبقه ی کارگر و ستمکشان جامعه و به ویژه کمونیست ها مرتکب شد.


ناسیونالیسم کرد که همواره به گاندی و ماندلا اویزان می شود، در بعد دیگری جنایاتی را علیه جامعه ی انسانی و به ویژه زنان مرتکب می شود که حتی هیتلر هم دست به چنین جنایات سیستماتیکی علیه زنان نزده است.


تاریخ ناسیونالیسم و جنگ قومی در پروسه ی نئولیبرالیزه کردن یوگسلاوی سابق و بالکان به خوبی نشان داد که هیچ نوع ترقی خواهی ایی در ناسیونالیسم وجود ندارد. تحولات بعد از فروپاشی شوروی در کشورهای مختلف که سابقا بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بودند، مغهوم ناسیونالیسم را به کلی تغییر داد. ناسیونالیسم اگر در گذشته به دولت ملت و احساسات قومی و تلاش برای ساخت یک دولت ملت از یک ملت مشخص گره خورده بود، با سیاست های نئولیبرالیستی و نئوامپریالیستی موسوم به جهانی شدن بعد از جنگ های قومی موسوم به انقلاب رنگی وارد مرحله ی جدیدی شد. تعریف جدید به قول بندیکت اندرسون و اریک هابسبام بیش از انکه به احساسات قومی و ملی گره خورده باشد، به پاسپورت و شناسنامه ی انسان گره خورده است. تبدیل شدن «هویت» «ملی» به کاغذی به اسم پاسپورت و یا شناسنامه را تنها می توان با بحث بت وارگی مارکس توضیح داد. مارکس معتقد است که در جامعه ی سرمایه داری این کالاها هستند که هویت پیدا می کنند و این انسان است که از هویت انسانی خود بیگانه می شود. این مساله ی بیگانگی و فتشیسم که مارکس ان را مطرح می کند در جنبش ناسیونالیستی جدید و پدیده ی ملت مشاهده می شود.


با شکل گیری جنگ های امپریالیستی ایی که به اسم دخالت بشردوستانه از جانب تروریست ترین دولت های جهان به خورد افکار عمومی داده می شدند ما شاهد نوعی بازتعریف ناسیونالیسم هستیم. ناسیونالیسم جدید را می توان فاشیسم انترناسیونالیست خواند. نیروهای فاشیستی با کپی برداری از جنبش کمونیستی و کارگری در تلاش هستند خود را در سطح جهانی انترناسیونالیزه کنند و از این طریق یک قطب فاشیستی جهانی که در بعد اقتصادی سیاست های امپریالیستی را دنبال می کند، به پیش می برند.


لیبی و عراق را میتوان به عنوان نمونه ای بارز از قومی گرایی و بربریسم قومی-مذهبی نام برد. هم اکنون در عراق شاهد هستیم که این کشور به سه منطقه بر اساس قومیت و مذهب تقسیم شده است  که عملا کشور نامبرده را به بستری برای توحش و بربریسم خاورمیانه مبدل کرده است. در کشورهای افریقایی قتل عام انسان ها به بهانه های اختلافات قومی و مذهبی به امر رایج و قانون مبدل گشته است. افغانستان هم در اثر کشمکش های قومی و مذهبی به بستری مبدل شده که روز به روز گروه های تروریستی در حال رشد و ادغام در سطح بین المللی هستند، ادغامی که جامعه بشری را به سوی پاکسازی های قومی و انسانی احتمالی در آینده ی نه چندان دور می برد. در چنین شرایط خطیر اگر جنبش سوسیالیستی و کارگری در بعد جهانی، منطقه ی و کمونال به میدان نیاید، بربریت فعلی سرمایه داری را تا حد نابودی ابدی بشریت به پیش خواهد برد. اگر ناسیونالیسم و قومی گرایی به عنوان یک راهکار و الترناتیو امپریالیستی و ارتجاعی با وعده وعیدهای دروغین رهایی به میدان می اید، نباید این وعده وعید ها از جانب توده های کارگر و زحمتکش جامعه جدی گرفته شود.


نتیجه گیری


حدود ۲۸ سال است که این اصطلاح حکومت فاسد قومی قبیله ایی ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق تحت لوای اینکه ما از لحاظ حکومت مداری به مرحله ی لازم نرسیده ایم و دارای دولت مستقل کردی نیستیم، در تلاش است که نزد افکار عمومی مقبولیت اجتماعی کسب کند و عمر ننگینش را تمدید کند. بواسطه ی قطب بندی اجتماعی این جریانات عشیره ای، جامعه روز به روز به سوی «بربریزه» شدن در حال پیشروی است. البته باید یادآور شد که این مساله صرفا محدود به این یا آن بخش از احزاب ناسیونالیست ختم نمی شود ، بلکه کل ساختار و نظام اقتصادی-سیاسی-اجتماعی بورژوازی را در بعد جهانی در بر می گیرد. به یمن مناسبات تولیدی بورژوایی و حاکمیت احزاب ناسیونالیستی ، بیکاری ، فقر، گرسنگی و صدها مصیبت دیگر به امر واقعی در کردستان مبدل شده است.  در طول ۱۰ سال گذشته تا به امروز صدها بار مسئولین به اصطلاح حکومت اعلام کرده اند که قصد دارند به شرایط وخیم اقتصادی در کردستان پایان داده و کشور را از لحاظ مناسبات اقتصادی بهبود بخشند، چنانچه بارزانی چند سال قبل ادعا کرد، که در طول چند سال اینده کردستان را به دبی تبدیل خواهد کرد. خواسته ایی که نه تنها عملی نشد، بلکه وضعیت جامعه به طور کل و شرایط طبقه کارگر و توده های زحمتکش و مردم رو به افول گشت. سیاستی که ناسیونالیسم کرد در پیش گرفته است چیزی جز نئولیبرالیزه کردن تمام عرصه های زندگی انسانی نیست.


در نتیجه ی نئولیبرالیزه کردن تمام عرصه های زندگی انسانی در جامعه از اموزش و پرورش و بهداشت و درمان گرفته تا مشاغل دولتی و غیره، نوعی نا امیدی و پوچی گرایی در نتیجه ی سرخوردگی جامعه ی کردستان عراق از احزاب ناسیونالیستی و اسلامی حاکم شکل گرفته است، نیهلیسمی که‌ آرزوی بازگشت به فاشیسم رژیم بعث را به جای راهکار انقلابی رو به جلو به عنوان یک نوستالژی فاشیستی و نماینده ی نابودی عقل به جامعه ی کردستان حقنه کرده است.


طبقه کارگر و مردم زحمتکش کردستان بدون یک تعرض همه جانبه ­(عاری از هرگونه سازش) هرگز نمی توانند رسالت تاریخی شان را به تحقق برسانند و این حکومت فاسد کردی را به زباله دان تاریخ بیاندازند. تنها سوسیالسم است که با چوب لای چرخ کردن این به اصطلاح حکومت ناسیونال-بورژوازی کردی، میتواند مانع از تعرض هر چه بیشتر مناسبات سرمایه داری در جامعه شود و این حکومت پوشالی را در ایستگاه انقلاب متوقف سازد. مفهوم ما از انقلاب همان است که بدرستی ایستوان مزاروش اشاره می کند: «مفهوم انقلاب، اگر ان را به مثابه دگرسانی انقلابی عمیق و در حال تداوم تمام جنبه های زندگی اجتماعی خود تعریف کنیم، مفهومی بسیار پراهمیت و معتبر باقی می ماند»(  ایستوان مزاروش . سوسیالیسم یا بربریت. صفحه ی ۱۴۱)


جامعه ی کردستان با توجه به تضادهایی طبقاتی فاحشی که در ان شکل گرفته ابستن یک تغییر و تحول اساسی است. اعطای ازادی و شرایط بهبود طبقه کارگر تنها در گروه ساقط شدن به اصطلاح حکومت ناسیونال-بورژوازی کردی است و تصوری خارج از این تنها در چهارچوب افکار کسی در حال گشت و گذار است که کوچکترین درکی از رهایی انسان از خود بیگانه از مناسبات بورژوایی ندارد.


در شرایطی که امروزه به یمن سیاست های نئولبرالیزم اقتصادی دیگر وضعیت جامعه جهانی قابل تحمل نیست و اهمیت سوسیالیسم بیش از هر دوره ای دیگری ضروری است، وظیفه ی عاجل کمونیست ها است تا با دخالت بجا و بموقع مهر حقانیت خود را بر مبارزات و کشمکش های سیاسی-اجتماعی بزنند و جامه را به سوی مسیر آزادی سوق دهند. کسی نمی تواند ار نیمچه ازادی هایی که امروزه در کردستان موجود است سخن بگوید و نقش و فعالیت کمونیست ها را نادیده بگیرد.


« بعضی وقایع برای مورخ بمثابه پیش بینی اهمیت ندارند، حال انکه بعضی دیگر دارند، خیلی هم دارند. محدوه ی پیش بینی همین است» (جهان در استانه ی قرن بیست و یکم. گفتگوی انتونیو پولیستر با اریک هابسبام).


 ایا ممکن است بر اساس شناختی که از تاریخ احزاب ناسیونالیست کردی در دست داریم، به عنوان مبنایی در نظر بگیریم به هدف اینکه پیوندی بین ارتباط تاریخ گذشته و حتی اینده ایجاد سازیم. به نظر من انقدر تجربه و اطلاعات کافی در دست داریم که بواسطه ی ان احتمالات را تشخیص بدهیم. احزاب ناسیونال-بورژوازی کرد با توجه به ماهیت طبقاتی که با خود حمل می کنند کوچکترین ربطی به منافع زحمتکشان و طبقه کارگر در کردستان نداشته، ندارند و نخواهند داشت، بلکه دغدغه ی انان همواره بر سر تقسیم قدرت بین بالایی ها و استثمار و خون در شیشه کردن طبقه کارگر کردستان بوده است.


در صورتی که نتوانیم که تاثیرات خود را بر جنبش انقلابی و جنبش کارگری در کردستان ایران بگذاریم، قوم پرستان کرد و مرتجعین مذهبی به عنوان مدعی منافع کلی جامعه خود را به جامعه تحمیل خواهند کرد و جامعه را به سوی بربریت خواهند برد . به طور مثال میتوان به نمونه ی بارز جامعه ی فلسطین اشاره کرد، جایی که کمونیست ها نتوانستند به معنای کلمه مهر خود را بر مبارزات اجتماعی بگذارند، که در نتیجه ی ان متاسفانه نیروهای مرتجع اسلامی موفق شدند که توده ی معترض فلسطین را به سوی خود جلب کنند.

ژوبین خضری 2019.09.01


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com