نیرنگ‌بازان غرب‌گرا و هجده تیر

هوشنگ نوری
August 02, 2019

نیرنگ‌بازان غرب‌گرا و هجده تیر

 

یادداشت لیلا حسین‌زاده با عنوان «اکنونِ هجدهِ تیر» در کانال تلگرامی «شوراهای صنفی دانشجویان کشور» قرار گرفته است. نویسنده در این یادداشت دو هدف را پی گرفته است: اولاً، بیان ارتباط هجده تیر با قتل‌های زنجیره‌ای و سپس ارتباط قتل‌های زنجیره‌ای با سرکوب دهۀ 60، تا به خواننده القا کند هجده تیر ادامۀ راه مبارزان چپ‌گرای 57 بوده است. او در بیان هدف اول دست به تحریف تاریخ و نیرنگ‌بازی زده است. ثانیاً، پیوند هجده تیر با فعالان صنفی دانشجویی[1]. در بیان هدف دوم موفق بوده است و پیوند هجده تیر با چپ غرب‌گرا در دانشگاه را به‌خوبی بیان می‌کند: (1) کنار نهادن دیدگاه طبقاتی و (2) پیوستن به اردوی امپریالیسم غرب.

اما انگیزۀ اصلی پرداختن به این یادداشتْ صِرف اعتراف خجسته و نیرنگ‌بازی او نیست؛ انگیزۀ اصلی بازخورد فراتر از حیطۀ دانشجویی این یادداشت است، که در برخی سایت‌های سیاسی منتشر شده است. از این رو بود که نوشتن چنین متنی ضرورت داشت.

***

در مقالات، مصاحبه‌ها و بیانیه‌هایی که تا کنون دربارۀ 18 تیر 1378 خوانده‌ام یک موضوع مشترک است: در 18 تیر «دانشجویان» دانشگاه تهران به علت توقیف روزنامۀ سلام و تصویب کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس اعتراض کردند. اما حسین‌زاده در یادداشتش با تردستی شگفت‌آوری ما را با وجه دیگری از تاریخ 18 تیر آشنا می‌کند که تا کنون بر همگان پوشیده بوده است: «١٨ تیر واکنشی به قتل‌های زنجیره‌ای است.»

به حافظه‌ام شک می‌کنم و به جست‌وجوی تاریخ قتل‌های زنجیره‌ای می‌پردازم. با توجه به صفحۀ مربوط در ویکی‌پدیای فارسی، داریوش فروهر و پروانۀ اسکندری در 1 آذر 1377 و محمد مختاری در 12 آذر 1377 و محمدجعفر پوینده در 18 آذر 1377 به قتل رسیدند. به رغم اینکه قتل‌های دیگری نیز پیش از این چهار قتل اتفاق افتاده که به قتل‌های زنجیره‌ای نسبت داده شده، این چهار قتل منجر به پدید آمدن عنوان قتل‌های زنجیره‌ای در ادبیات سیاسی کشورمان شد. بنابراین، «دانشجویان» اگر به قتل‌های زنجیره‌ای اعتراضی می‌داشتند در همان موقع اعتراض می‌کردند، نه هفت ماه پس از آن در 18 تیر.

پس از اینکه، با تحریف تاریخ، 18 تیر را واکنشی به قتل‌های زنجیره‌ای در نظر می‌گیرد، گزارۀ دیگری صادر می‌کند: «قتل‌های زنجیره‌ای، سلاخی بازماندگان زندان‌های اعدامِ دهۀ ۶٠ بود.» در نگاه اول مشخص نیست «زندان‌های اعدام» یعنی چه. نویسنده، همان‌طور که از جملات بعدی یادداشتش برمی‌آید، قصد داشته با «زندان» و «اعدام» و «دهۀ 60» جمله‌ای بسازد و به‌ناچار ترکیب «زندان‌های اعدام» را نیز ابداع کرده است. اما در نگاه بعدی متوجه می‌شویم که این جمله مشکل دیگری هم دارد: مشخص نیست چرا مقتولان را بازماندگان زندان‌های دهۀ 60 معرفی می‌کند. کسانی (مانند پروانۀ اسکندری) که در دهۀ 60 زندان نرفته‌اند چگونه بازماندۀ زندان‌های دهۀ 60 هستند؟

سپس بدون اینکه نیازی به توضیح ببیند و بدون مصداق می‌نویسد: «قتل‌های زنجیره‌ای قتل باقی‌ماندۀ هیولای چپ ــ‌دیو آزاداندیشی و عدالت‌خواهی‌ــ بود.» این جمله نتیجه‌ای است که از جملۀ قبلی می‌گیرد؛ یعنی، معتقد است «قتل‌های زنجیره‌ای، سلاخی بازماندگان زندان‌های اعدامِ دهۀ ۶٠ بود» و با خود می‌گوید پس چون «زندان‌های اعدامِ دهۀ 60» بیشتر سهم چپ‌گرایان بود، قتل‌های زنجیره‌ای هم «قتل باقی‌ماندۀ هیولای چپ» بود؛ یعنی، از گزارۀ نادرستی گزارۀ نادرست دیگری نتیجه می‌گیرد. در این بین، گویا برای نویسنده اصلاً اهمیتی ندارد که پروانۀ اسکندری و داریوش فروهر چپ نبودند، آن‌هم داریوش فروهری که وزیر کار دولت موقت (دولت مهدی بازرگان) بود، دولتی ضد کارگری.

او هرچه در قتل‌های زنجیره‌ای برایش اهمیت داشته نگه داشته و باقی را دور ریخته است؛ مثلاً، می‌گوید: «قتل‌های زنجیره‌ای به مسلخ کشاندن اندیشه، شعر، کانون نویسندگانِ ضد سانسور و تتمۀ نیروی گریز از مرکزِ تمامیت‌خواهی حاکم بود.» گویا دو تن از کشته‌شدگان که در کانون نویسندگان باشند باقی نیز بنا بر اصل «استقرای غرب‌گرایانه» کانون نویسندگانی می‌شوند. گویا، از نظر نویسنده، داریوش فروهر و پروانۀ اسکندری «تتمۀ نیروی گریز از مرکزِ تمامیت‌خواهی» بوده‌اند. اما من مایلم این خبر خوش را به نویسنده بدهم که «تتمۀ نیروی گریز از مرکزِ تمامیت‌خواهی» تمام که نشده هیچ به مدد امپریالیسم غرب رشد هم کرده است: محمد نوری‌زاد، شیرین عبادی و...

پس از اینکه نویسنده 18 تیر را به قتل‌های زنجیره‌ای وصل کرد و قتل‌های زنجیره‌ای را به سرکوب دهۀ 60، شک ندارد که توانسته از این رهگذر به 18 تیر اعتبار ببخشد، اعتباری از نظرگاه چپ‌گرایان. پس از این، دیگر با خیال راحت می‌تواند به مقایسۀ امروز و 18 تیر بپردازد و تحرکات امروز را ادامۀ همان اندیشه و مسیر بداند ــ‌نویسنده در این یادداشت یگانه حرف درستی که می‌زند همین است. این یکسان‌انگاری اندیشه و مسیرِ اکنون و هجده تیر در جملۀ بعدی‌اش هویدا می‌شود: «روزنامۀ سلام در نسبت با قتل‌های زنجیره‌ای نوشت و تعطیل شد و متعاقب آن، دانشجویان از کوی دانشگاه حرکت کردند و راهشان ”نه این‌وری“ بود و ”نه اون‌وری“.» دیدگاه روزنامۀ سلام پس از قتل‌های زنجیره‌ای همسو با دیدگاه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود و از همان دیدگاه به نقد قتل‌های زنجیره‌ای پرداخت. دربارۀ قتل‌های زنجیره‌ای نوشت ولی بابت آن توقیف نشد. سلام در تاریخ 15 تیر 1378 در تیتر صفحۀ اول خود نوشت: «سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است» و به جرم چاپ نامۀ محرمانۀ وزارت اطلاعات ــ‌هفت ماه پس از قتل‌های زنجیره‌ای و سر ماجرای اصلاح قانون مطبوعات‌ــ توقیف شد. اما، راه «دانشجویان» در ابتدا «این‌وری» بود. «دانشجویان» متعاقب تعطیلی سلام و تصویب طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس اعتراض می‌کنند. «دانشجویان ساعت 1:30 صبح قطعنامۀ راهپیمایی را می‌خوانند و خواستار رفع توقیف سلام و عدم تصویب طرح اصلاح مطبوعات می‌شوند.»[2] یعنی، بابت قتل‌های زنجیره‌ای در هفت ماه قبل اعتراضی نکردند اما برای تعطیلی روزنامۀ سلامِ وابسته به همان «این‌وری»ها اعتراض کردند و نیرنگ‌باز غرب‌گرا از آن نتیجه می‌گیرد که دانشجویانِ «این‌وری» نه «این‌وری» بودند و نه «اون‌وری»؛ یعنی، دانشجویانِ دلبستۀ لیبرالیسم، دموکراسی و آزادی بیان، دانشجویانِ دلبستۀ جهان امریکایی، دانشجویانِ دارای دغدغۀ تعطیلی روزنامۀ «این‌وری»، از نظر او نه «این‌وری» بودند و نه «اون‌وری». شاید اگر به عمق نگاهش وسعتی می‌داد «این‌ورتر» را هم می‌دید. و البته به‌خوبی دارد وصف حال اکنونِ چپ غرب‌گرا را می‌کند.

حسین‌زاده می‌گوید: «١٨ تیر ٧٨... اهمیت خود را از دو چیز می‌گیرد: نخست مواجهۀ آگاهانۀ دانشگاه با تاریخ خودش و تاریخ حذف و حمله و تصفیه طی ٢٠ سال و جای‌گیری مجدد و سنگربندی در دل این تاریخ. دوم و مهم‌تر از آن بیرون زدن از ”اخته‌سازی“ و ”پیاده‌نظام‌سازیِ“ دانشگاه از جانب حکومت، فهم آگاهیِ کاذب حکومت‌ساخته‌ای که به عنوان اصلاحات به دانشگاه نوشاندند تا با نمایش رنگی و زیبای انتقادی، خوش باشد. بنابراین ١٨ تیر، نوعی لحظۀ بازگشت ”همان“ (در رابطه با ٢٠ سال قبل از خود) بود و جدال و رفع ”بیگانگی“ای که در کلِ ٢٠ سال پس از آن در جریان است.» چیز نخست را درست حدس زده است ــ‌18 تیر اهمیتش در این بود که دانشگاه به مثابۀ کلیتی بدون پایۀ طبقاتی و سمت‌گیری سیاسیِ طبقاتی درک شد و نیرویی در صدد برآمد این درک را عینیت بخشد و جالب‌تر اینکه چپ غرب‌گرا از آن حمایت هم کرد و هنوز هم می‌کند.[3] چیز دوم را نیز درست حدس زده است ــ‌18 تیر اهمیتش در این بود که برخی دانشجویان از «پیاده‌نظام حکومت شدن» «فراروی» کردند تا در سطحی «والا»تر و «بیرون‌زده»، مانند احمد باطبی و منوچهر محمدی، «بیرون‌زده»های امپریالیسم غرب شوند.[4] بعضی‌شان آن‌قدر «بیرون زدند» که آخرِ سر با کله شیرجه رفتند در جنبش سبز.

بله، آن جریان دانشجوییِ طرفِ تحسین و تأیید نویسنده در ۱۸ تیر ۷۸ پست نگهبانی جناح غرب‌گرای بورژوازی را ترک کرد تا به پیاده‌نظام امریکا بپیوندد. برای احمد باطبی، علی افشاری و امثال آنها این نوعی پیشرفت محسوب می‌شد ــ‌ببینید هر یک اکنون کجا خدمت می‌کنند. از افراد هم که بگذریم، همین جریان دانشجویی سرخورده تحت تأثیر آن «نیروی گریز از مرکز» پس از حملۀ امریکا به عراق خواستار حمله به ایران می‌شود: اصلاحات را قی می‌کند و دموکراسی با بمب را فرومی‌دهد.

وقتی به جای طبقه موجودیتی چون دانشگاه را مبدأ تحلیل قرار دهید به نتایج خجالت‌آوری می‌رسید که منحط‌ترین سوسیال‌دموکرات‌ها از آنها بری بوده‌اند. حسین‌زاده به دانشگاه نگاه می‌کند و دانشجو می‌بیند در حالی که مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها، به دانشگاه نگاه می‌کنند و در آن صفوف متخاصم پرولتاریا و بورژوازی را تشخیص می‌دهند. حسین‌زاده با دانشگاه چنان «طبقه» مواجه می‌شود، موجودیتی که یک‌سر درگیر در تضاد نهایی و تعیین‌کنندۀ سرنوشت جامعه است و تاریخ مستقل خود را دارد و لاجرم خود طبقه و مبارزۀ طبقاتی را در مقام امر مرکزی و تعین‌بخش کنار می‌گذارد. لیبرالیسم چیزی جز این نیست.

عجیب نیست که چپ غرب‌گرا هجده تیر را تقدیس کند، زیرا در آن دو مؤلفه‌ای برای چپ غرب‌گرا واجد اهمیت است که معنابخش زیست سیاسی‌اش است: (1) جنبش‌گرایی[5] و کنار نهادن دیدگاه طبقاتی و (2) در نتیجۀ آن، «فراروی» از «پیاده‌نظام حکومت بودن» و پریدن در آغوش امپریالیسم غرب.

چاپ یادداشت «اکنونِ هجدهِ تیر» از یک جنبه خجسته بود و آن بابت مضمون اصلی‌ای است که نویسنده آن را با صدای بلند فریاد زده است: چپْ نگاه طبقاتی را کنار نهاده و آن را با افتخار فریاد می‌زند.

باشد تا همچون احمد باطبی‌ها رستگار شود

 

 

هوشنگ نوری

11 مرداد 1398

[1]. فعالان صنفی دانشجویی خود چند دسته‌اند و حسین‌زاده از زبان فعالان صنفی‌ای سخن می‌گوید که من آنها را چپ غرب‌گرا در دانشگاه می‌نامم ــ‌چپ طرفدار حقوق بشر، دموکراسی، آزادی بیان و تمام زرق‌وبرق‌های لیبرالی.

[2]. «بازخوانی وقایع 18 تیر 1378»، خبرنامۀ امیرکبیر، تیر 1387. برای خواندن گزارش به آدرس زیر مراجعه کنید:

https://shahrvand.com/archives/281

[3]. «از اين تاريخ، حکم قديمى ما که جدال‌هاى جارى سياسى در ايران نه دو طرف (خامنه‌ای‌ــ‌خاتمى)، بلکه سه طرف دارد، يک حقيقت غير قابل انکار و پذيرفته‌شده محسوب مي‌شود. جدال مردم عليه کل رژيم اسلامى، آن عاملى است که اين جناح‌ها را در جست‌وجوى چاره به جان هم انداخته است. رويدادهاى اخير اعلام موجوديت مستقل و علنى يک جنبش مردمى براى سرنگونى بود» (منصور حکمت، «جنبش توده‌اى براى سرنگونى رژيم آغاز مي‌شود»، انترناسیونال (نشریۀ حزب کمونیست کارگری ایران)، مرداد 1378، ش 30). «هژدهم تیرماه هفتادوهشت به عنوان نقطۀ آغاز انقلاب جدید مردم ایران در تاریخ ثبت خواهد شد» (محمدرضا شالگونی، «نَفَس زندگی‌بخشِ انقلاب بر مردم ایران مبارک باد!»، راه کارگر (تک‌برگ) (روزنامۀ سیاسی هیئت اجرایی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر))، 21 تیر 1378، ش 31).

[4]. حال که صحبت امپریالیسم شد بگویم که نویسنده ما را با مفهوم جدیدی نیز در این یادداشت کوتاه آشنا می‌کند که در این شعار است: «نه به استبداد داخلی، نه به امپریالیسم خارجی.» گویا اخیراً دانشمندان «امپریالیسم‌شناسی» امپریالیسم را به دو قسمت «داخلی» و «خارجی» تقسیم کرده‌اند اما سر اینکه مرزها را باید جزء «امپریالیسم داخلی» دانست یا «امپریالیسم مستقل» در نظر گرفت اتفاق نظر ندارند. به این سبب، فعلاً، از «امپریالیسم خارجی» استفاده می‌کنند تا با پیشرفت علم «امپریالیسم‌شناسی» بعداً تکلیف «امپریالیسم داخلی» و خطوط مرزی هم مشخص شود. گویا هجده تیری‌ها (احمد باطبی‌ها) نیز شعارشان همین «نه به استبداد داخلی، نه به امپریالیسم خارجی» بوده است اما یک‌دفعه هول شده‌اند و سر از امریکا درآورده‌اند. (شاید هم امریکا «امپریالیسم خارجی» محسوب نمی‌شود و مثلاً سوریه و یمن و ونزوئلا «امپریالیسم خارجی»‌اند).

[5]. دیدگاه سیاسی‌ای که نگاه طبقاتی ندارد و سوژۀ رهایی‌بخش را «مردم ستمدیده» می‌داند و کارگران را هم‌تراز زنان، دانشجویان، قومیت‌ها، اقلیت‌های جنسی و اقلیت‌های مذهبی در نظر می‌گیرد؛ مثلاً، برایشان درویش‌ها تفاوتی ندارند با کارگران، زیرا از نظرشان همۀ اینها تحت ستم حکومت مستبدند. در یک ظرف گنجاندن اینها حاصل نگاه لیبرالی و غرب‌گرایانۀ مبتنی بر دوگانۀ استبداد‌ــ‌دموکراسی است.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com