نقد (ققنوس و علی جوادی، تزهای مارکس مصطفی صابر، آناتومی انقلاب حمید تقوایی)

ناصر احمدی
April 08, 2019

نقد (ققنوس و علی جوادی، تزهای مارکس مصطفی صابر، آناتومی انقلاب حمید تقوایی)

 

 پیشروی انقلابی طبقۀ کارگر و تودۀ جنگندۀ هفت تپه و فولاد، طغیان از کارخانه به خیابان‌ و نماز جمعۀ و بازار شوش و اهواز، سخنرانی‌ و بیانیه های مردان و زنان شورنده، اعتراض پردوام کشاورز و بازنشسته و پرستار و مالباخته و کامیون داران، شعله‌ور شدن همبستگی خطرناک کارگر معلم دانشجو اتحاد اتحاد، و دو خواست اثباتی خوفناک اسماعیل بخشی، حتی اگر هفت تپه دولتی شود تمام تولید در کف کارخانه میماند و همۀ امور توسط شورای کارگران انجام میگیرد، و ناسیونالیستها هم خود را به ما نچسبانند، بیانگر عزم و جزم به اعتصاب سراسری و تغییر بنیانی جامعه بود، و فریبندگی علم و دانش «ققنوس» هم از اینجا بود. چه جناح حاکم مذهبی سرمایه و چه طیف رضا پهلوی و مصدقی ها که سکولار دمکرات و مردم مدار شده اند، نفی «مالکیت خصوصی» شیخ و شاه، و عزم به «مالکیت جمعی» شوراهای کارگری را دریافتند که اینبار طبقۀ کارگر حزب رهبری را هم می سازد، و در منطقۀ بهار عربی، با آتشفشانی قوی‌تر از انقلاب قبلی خود، بنیان سود و سرمایه و امید و شانس ما را می سوزاند.

  

https://www.youtube.com/watch?v=PoHKDozVP68 علی جوادی از حکک، و شایان آریا از اعضای ققنوس

https://www.youtube.com/watch?v=DDQ5kZJ8I_8 علی جوادی، و اسماعیل نوری علا از سکولار دمکراتها

https://www.youtube.com/watch?v=xsykqiZtC0c مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی حکک   

https://www.youtube.com/watch?v=j84kO2knMC8 حمید تقوایی لیدر حزب کمونیست کارگری (حکک)

 

 گذشته از علت اصلی پیدایش ققنوس که علی جوادی نمی پردازند، اما حداقل در حرف خوب می رسانند که ققنوس فریبنده ترین ابزار راست جامعه است زیرا برخلاف ادعایشان که نه سیاسی اند و نه ایدئولوزیک، اتفاقاً هم سیاسی اند و هم ایدئولوژیک چونکه علم و دانش خود را در حفظ نظام طبقاتی و وضع موجود می‌گذارند و اسلام سیاسی ضرورت آنست. و می توان افزود که ترامپ هم خود را فرستادۀ خدا می داند. 

 

اما حزب علی جوادی که انقلاب کارگری را به انقلاب انسانی نزول داده، خیزش های مردمی 88 و بهار عربی را انقلاب دانسته، و دست بدست شدن حکومت های بورژوایی را انقلاب می‌خواند (در پایین به آن خواهیم رسید)، و برخلاف حزب لنینی که از درون طبقه و از دل جامعه جوشیده بود این حزب از جامعۀ غربی خورده و نوشیده و جوشیده از بالای جامعه ایران به طبقۀ کارگر دیکته می شود، لذا علی جوادی ها با این متدولوژی، با جامعه و لیبرالیزم بورژوایی همسو می گردند، و از جهت مدعی بودن به علم مارکسیسم، اتفاقاً در عنصر «فریبندگی ققنوس» نیز همذات و همراز می گردند.

 

اسمائیل نوری علا بنا به پیگیری مدیر تلویزیون، بناچار می گویند « جامعه‌ای از نوع جوامع اسکاندیناوی می خواهیم». در اینجا نیز همان علی جوادی، که به عوض ارائۀ یک پاسخ گزنده، صرفا از «انقلاب سوسیالیستی در ایران» حرف می زنند، یعنی در یک کشور، که قطعا ممکن نیست، در حفظ وضع موجود و دگرگون نشدن نظام سرمایه، با ایشان نیز همسو می گردند. آخه در چنین مقطع از رشد سیاسی جامعه، کی باور می‌کند که اسماعیل نوری علا ندانند که نروژ و سوئد و ... در اصل با افغانستان و عراق و لیبی و یمن و سوریه شدن‌هاست که بهشت شده اند! و در اینسوی قضیه هم، کدام کمونیست است که برخلاف لنین، بقای انقلاب کارگری روسیه را بدون چشم امید به شروع انقلاب آلمان شدنی داند.

 

 کمی بعد از مبارزات هفت تپه و فولاد و سخنان اسماعیل بخشی بود که، از دو حزب سکولار دمکرات (حزب ایران آباد کورش عرفانی ها و حزب سکولار دمکرات ایرانیان)،که بنظرم دو  طیف از بورژوازی ملی مصدقی محروم مانده از قدرت سیاسی اند، حسن اعتمادی دبیر حزب و یار اسماعیل نوری علا، سریع جنبیدند و با صدای رسایی گفتند «ما مالکیت خصوصی را محترم می داریم». درصورتی که این‌ نیروهای محافظه کار در بیان شفاف نظام حکومتی شان، از لفافۀ پر رمز و راز حکومت دمکراتیک مردمی فراتر نمی روند.

...................................................................................... 

 

تزهای 1 و 2 و 3 و 11 مصطفی صابر

 

بجز تز آخر، من بقیه را از لینک دربارۀ فلسفۀ مارکس تراب ثالث از دقیقۀ 48 شنیده‌ام که در زیرنویس می بینید. متن ترجمه شدۀ این تزها که الیا تابش در تلویزیون جوانان کمونیست نمایش داده و می‌خوانند، از دید من اشکال دارد، و از همینجا بنظرم مصطفی صابر فرق بین واژۀ پراتیک (یعنی عمل) را با  واژۀ پراکسیس (عمل هدفمند) که مفهوم کلیدی مارکس و مارکسیسزم می باشد نمی‌دانند و تراب ثالث اینرا می شکافند.

 

تز اول/* نقص عمدۀ همۀماتریالیسم پیشین (من جمله فئورباخ) در این است که برابر ایستاها، واقعیت، حسیت، صرفاً بشکل عین یا موضوع تأمل برداشت شده و نه بمثابۀ فعالیت حسی بشری یعنی پراکسیس، نه بصورت ذهنی. بنابراین در تخالف با ماتریالیسم، جنبۀ فعاله بشکلی تجریدی توسط ایدآلیسم بنا نهاده شد. که البته فعالیت واقعی حسی را بدان معنا نمی فهمد.

مصطفی صابر و فئورباخ، طبعا وجود عین خارج از ذهن را قبول کرده، اما ایشان به عوض شرکت در پراتیک انقلاب 88، صرفاً در ذهنشان روی آن تأمل می‌کردند و البته به شناخت می‌رسیدند!! لذا با این متدولوژی ضد مارکسی، هم در پراکسیس و جنبۀ فعاله کم می آوردند و هم در بُعد نظری.

 

ایشان عامدانه یا غیر عامدانه به انقلاب 88 (انقلاب از دید خودشان) که برابر ایستای آن دوره بود اشاره نمی‌کنند. از دید من چونکه فئورباخ های دو قرن پیش، از مصطفی صابرهای عصر فیس بوک صادق تر بودند.

 

تز دوم/ اینکه آیا تفکر انسان دارای حقیقت عینی است یا نه، مسئله تئوری نیست بلکه مسئلۀ پراتیکی است. انسان باید حقیقت فکرش یعنی واقعیت قدرت و این جهانی بودن آن را در پراتیک اثبات کند. مجادله بر سر واقعی یا غیر واقعی بودن تفکر که خود را از پراتیک منزوی کرده باشد مسئلۀ کاملاً اسکولاستیک (مکتبی) است.

 

ایشان و فئورباخی ها، از آنجایی که وجود خود را در پراتیک انقلابی اثبات نمی‌کردند، لذا منزوی می‌شدند و آنوقت مسأله برایشان کاملا اسکولاستیک یا (مکتبی) می‌شد و نه پراتیکی انتقادی انقلابی.

 

تز سوم/ نظریه ماتریالیسم در مورد تغییر در اوضاع و نحوۀ تربیت، فراموش می‌کند که اوضاع به دست انسان‌ها عوض می‌شود و مربی خود باید تربیت شود. این نظریه بناچار باید جامعه را به دو بخش تقسیم کندکه یکی از آن در جامعه برتر است.

 

مصطفی صابرها درواقع انسان‌های درجه یک جامعه اند و از جوامع غربی آموزش دیده و نوشیده و جوشیده اند و به انسان‌های درجه دو (ایران) برتری دارند، و محیط و بقیۀ جامعه را نیز تربیت می‌کنند، درصورتی که خود معلمین نیز به قول مارکس به تربیت نیاز دارند. لنین و رهبران انقلاب کارگری هم در متن انقلاب بود که آموزش می دیدند. حزب بلشویک هم با این متدولوژی بود که توانست پرولتاریای روسیه را در کسب قدرت سیاسی پیروز کند و لنین هم با پراتیک انقلابی بود که نوشت «تئوری چکیدۀ عمل است».

 

تز 11/ فلاسفه به طرق گوناگون جهان را فقط تفسیر کرده‌اند اما نکته تغییر آن است.

 

مصطفی صابر در دقیقۀ 9 می گویند «انقلاب کردن در وضع موجود جهان جوهر بحث مارکس است». «وقتی مارکس از انقلاب صحبت میکنه منظورش اینه».

 

زمانی که کارگران و دانشجویان انقلابی شاهرخ زمانی و اسماعیل بخشی و سپیده قلیان ها و رهبری کنندۀ  پیشروی انقلابی هفت تپه و فولاد به هفت برنامۀ 10 الی 12 دقیقه‌ای نگاه کنند و 11 تز مارکس را به زبان مصطفی صابر حوصله کنند و ببینند، آنوقت با شنیدن این دو جملۀ آخر که 180 درجه با عملکرد پاسیفیستی و محافظه کارانۀ مصطفی صابرها فرق دارد، قطعاً با دید طنزآمیزی، می‌فهمند که رئیس دفتر سیاسی حزب، در روز روشن، در چه حد و درجه ای به چشمان آنها لطیف نگاه می‌کنند و دروغ می گوید.

 

وقتی خیزش میلیونی 88 شروع شد، من نیز کادر حزب بودم و انقلاب می‌دانستم و به رهبری حزب نوشتم که ما باید اکیپی از کادرهای ورزیده را از طریق کوه‌های کردستان به داخل بفرستیم، تا ضمن پراتیک انقلابی دوشادوش مردم، کم و کیف حرکت را رهبری کنیم، و تأکید کردم که اسم مرا در اول لیست درج کنند، اما حزب به فکر هدایت و رهبری از دور بود، و جواب غیر رسمی برخی کادرها این بود که (اگر مینا احدی ها را بگیرند قلع و قمع می کنند). خُب، با اینحساب بدون یکچنین دخالت مارکسی صرفاً از خارج، هواداران حزب و کارگران در داخل، چگونه می توانستند در تغییر خود و حزب و وضع موجود و تکامل مارکسیزم دخیل شوند و  بدون پراکسیس مارکسیستی، از قابلیت خزب و  مارکسیزم و جامعه، شناخت علمی انقلابی بکف آرند؟

................................................................................

 

حمید تقوایی در آناتومی انقلاب

 

ایشان از دقیقۀ 7 و 40 ثانیه می‌گویند« ... اینکه بلقوه ها چه وقت بلفعل میشه تماماً برمیگرده به نقش نیروهای کمونیستی در انقلاب. این اساساً بحثی هست که ما در مورد انقلاب داریم. یعنی 1/ انقلاب پدیده‌ای عینی ست و نکته اوج مبارزه طبقاتیست که همیشه توی جامعه وجود داره . 2/ سرنوشت انقلاب کاملاً بستگی به احزاب و نیروهای دخیل داره. (رنگ تأکید از من ناصر احمدی) 3/ نوع، خصلت و نام انقلاب اصلاً اینکه انقلاب بود یا نبود، این‌ها همه نکاتی هستند که بعد از اینکه تحول رخ داد و به فرجام رسید میتونیم از آن صحبت کنیم وگرنه در دلش نمیشه اینکار رو کرد، وگرنه یک دید غائی گرانه و به اصطلاح فاتالیستی هست که از ته تاریخ میخواد نگاه کنه، ولی برای یک پراتیسین و یک اکتیویست این سمُه، این کاملاً شما رو زمین گیر میکنه، شما رو تبدیل میکنه به نیرویی که از پیش تصمیم می‌گیرید که بله این شکست میخوره یا این پیروز میشه. این کار رو هیچکس نمیتونه بکنه». «وقتی مردم میان میگن مرگ بر شاه این انقلاب است»، «وقتی در میدان تحریر مصر می‌گویند مرگ بر ..... این انقلاب است»

 

حمید تقوایی در بین سازمان ها و احزاب چپ بارها گفته‌اند «همۀ احزاب را با حرف شان بشناسید و حزب ما را با عملش». اینجا هم می‌گویند 2/ سرنوشت انقلاب کاملاً بستگی به احزاب و نیروهای دخیل داره، و در اول پاراگراف بالا هم می‌گویند « ... اینکه بلقوه ها چه وقت بلفعل میشه تماماً برمیگرده به نقش نیروهای کمونیستی در انقلاب»

 

نکتۀ اول/ خُب آیا در انقلاب 88 چه نوع دخالتی کردند؟ مگر مینا احدی و شهلا دانشفر در اروپا و در بیرون تشک ننشسته بودند و نمی‌گفتند که الآن وقت پرت کردن حجاب ها است آنهم در شرایطی که جوانان و زنان مبارز بدون رهبری سازمانیافته می جنگیدند و گلوله و تیر می خوردند؟ مگر از کانال جدید و نشریه و مقاله  رهنمودهایشان را به جامعه کم ارائه می‌کردند! مگر در میدان های اروپا و جلوی پارلمان ها و سفارتخانه ها کم گلو درانیدند! مگر تمامی اعضای حزب برای این کارها شب و روز کم کار کردند! و قطعاً مگر ده ها برابر از این نوع تلاش را ارائه نمی کردند! اما آیا صرفاً یکچنین جربزۀ عملی سیاسی رهبری حزب از خارج، حقیقتاً یعنی همان پراتیک انقلابی مارکسی بود؟! آیا این نوع مبارزه و نقد و بازنگری نکردن به پوشۀ سیاسی خود، از دید تودۀ انقلابی و اسماعیل ها و سپیده قلیان های تازه نفس، با تزهای مارکس خوانایی و فیضی دارد؟

 

نکتۀ آخر/ بعد از یکدهه، بنظرم شنیدن جملات (مرگ بر شاه گفتن در 56 یعنی انقلاب، مرگ بر جمهوری اسلامی گفتن در 88 یعنی انقلاب، و مرگ بر فلان گفتن در میدان تحریر مصر یعنی انقلاب)، بموازات پیدایش ققنوس ها بس تأمل برانگیزند! هرقدر تضاد کار و سرمایه عمق می‌یابد، هر درجه کورۀ مبارزۀ طبقاتی داغتر می‌گردد، هرچه دیپلماسی و حکومت ها به مافیا می چرخند، هرقدر ترامپ با خدا و پیامبر یکی می‌شود، هرچه یمن ها سوریه می گردند، و هرچه ناتو ها و پوتین و چین و سپاه و تولید کنندگان سلاح با بورژوازی لیبرال در گنداب خونین همسفره می گردند، هر میزان که سوسیال دمکراسی و راست جامعه ققنوس می‌زاید، و از همه دردناکتر هرچه احزاب مدعی در اپوزیسیون چپ، از نقد و نقادی فاصله می‌گیرند و از ابتکارهای همبسته ساز و یاری کردن به جنبش کارگری دورتر می‌شویم، بنظرم این بیت از شعر گوهر و سنگ پروین (نشستی ژاله ای هر گَه به کهسار  ، به دوش من گرانتر می‌شدی بار) برای طبقۀ کارگر و جوانان و زحمتکشان مبارز، به ویژه برای فعالین انقلابی و سازماندهاشان محسوس تر می‌گردد به ویژه برای اسماعیل بخشی و سپیده قلیان های نوین که در عمق تنهایی و ناچاری، به ساختن شورا و تشکل سراسری و حزب و رهبری انقلابی متمرکزند. باری به فعالین خودجوش سیل زدۀ عید نوروز هم دیگه بدتر.

....................................................................................................................................  

 

*تراب ثالث دربارۀ فلسفۀ مارکس از دقیقۀ 48  https://www.youtube.com/watch?v=q5O6gqjrybo

     

ناصر احمدی 08.04.2019


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com