درسهای انقلاب سالهای ۵٦-۵٧ ، راهگشای انقلاب بعدی

مناف فلکی فر
March 24, 2019

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره 235 ، بهمن ماه 1397

درسهای انقلاب سالهای ۵٦-۵٧ ، راهگشای انقلاب بعدی
چهل سال از سرنگونی رژیم شاه توسط توده های به پا خاسته در انقلاب سالهای 56 - 57 و روی کار آمدن رژیم مردم ستیز جمهوری اسلامی که با توافق بزرگترین قدرتهای امپریالیستی در کنفرانس گوادلوپ امکان پذیر شد می گذرد.
در طول چهار دهه اخیر در حالی که سران جمهوری اسلامی، با پیگیری تمام برای حفظ مناسبات ظالمانه موجود یعنی نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در ایران و سرکوب مبارزات کارگران و توده های ستمدیده از هیچ جنایتی کوتاهی نکرده اند، اما متاسفانه هنوز ماهیت طبقاتی این رژیم و این حقیقت که جمهوری اسلامی از منافع چه طبقه ای دفاع می کند ، برای بسیاری ناروشن مانده و یا به دلایل مختلف، آگاهانه انکار شده است.
این حقیقت ثابت شده ای ست که بدون تشخیص صحیح ماهیت قدرت دولتی و این که رژیم حاکم مدافع منافع کدام نیروی اجتماعی و ابزار پیشبرد سیاست چه طبقه ای ست نمی توان از هیچ گونه شرکت آگاهانه در امر انقلاب و هدایت آن به سمت پیروزی سخن گفت. اگر کارگران و توده های انقلابی ای که در پی مبارزه برای تغییر وضع اسارتبار موجود و ایجاد یک نظم نوین و دمکراتیک هستند، به هر دلیلی نتوانند چهره دشمنان طبقاتی خویش را به درستی تشخیص دهند، مبارزات آنها هر چقدر هم دلیرانه باشد با موانع بزرگی روبرو خواهد شد و به اهداف آزادیخواهانه خویش نخواهد رسید. درست به همین دلیل است که نه فقط جمهوری اسلامی بلکه بیشتر از آن، قدرت های واقعی آفرینندۀ این رژیم در طول چهل سال گذشته با تمام ابزار تبلیغاتی و توان خویش کوشیده اند تا جلوی آگاهی و شناخت مردم ما از ماهیت واقعی جمهوری اسلامی و طبقۀ حاکم بر ایران و رابطه آنها با امپریالیستها را سد کنند. یکی از دلایل بزرگ چنین واقعیت تاسف باری در سیاست نواستعماری امپریالیستها و طبیعت وظایفی که آنها بر دوش جمهوری اسلامی گذارده اند نهفته است. با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در حالی که دار و دسته خمینی همان نظام اقتصادی و مناسبات استثمارگرانه زمان شاه را حفظ و آن را در ابعادی بزرگتر بازسازی کردند و این در شرایطی بود که حقیقت وابستگی شاه و نوکری او در بارگاه امپریالیستها یک امر آشکار و واقعیتی بود که کسی در مورد آن تردیدی نداشت، اما خیلی از نیروهای سیاسی صرفا به این دلیل که خمینی و دار و دسته اش به طور سیستماتیک شعارهای ظاهراً ضد امپریالیستی سر داده و در تبلیغات سیاسی با شعار "نه شرقی نه غربی"، خود را دشمن قدرتهای جهانی جا می زدند، وابستگی اقتصاد ایران به امپریالستها را به فراموشی سپرده و رژیم حافظ منافع امپریالیستها را رژیمی مستقل از امپریالیسم معرفی کرده و هنوز هم چنین می کنند.  
زمامداران جدید در شرایطی که توده های انقلابی با شعار "بعد از شاه نوبت آمریکاست" در صدد تداوم انقلاب و حرکت برای امحاء سلطه امپریالیسم بودند، برای فریب توده ها و همنوا نشان دادن خود با مردم واقعاً ضد امپریالیست به تبلیغات فریبکارانه مبنی بر گویا "ضد امپریالیست" بودن خود پرداختند. آنها آمریکا و شرکاء اش را "شیاطین بزرگ و کوچک" نامیدند و به این ترتیب با تبلیغات سوء ، جمهوری اسلامی را دشمن این قدرتها و رژیمی که گویا به نیابت از توده های به پا خاسته علیه سلطۀ امپریالیسم مبارزه می کند، معرفی کردند. در کمپ اربابان جهانی جمهوری اسلامی نیز اجرای سیاست نو استعماری به این شکل بود و می باشد که آنها عوامفریبانه رژیم جمهوری اسلامی را "رژیم شر و یاغی" و "تروریست" نامیدند و پس از جا انداختن چنین تبلیغاتی حالا رژیم دست نشانده خود، جمهوری اسلامی را بزرگترین و خطرناکترین "دشمن" خود و جهان غرب می خوانند و این البته در شرایطی است که آنها از هیچ کوششی جهت حفظ حاکمیت این رژیم بویژه در شرایط بحرانی و تقویت آن علیه مردم ما خودداری نکرده اند.
درست در اثر سیاست نواستعماری و طبیعت وظایفی که بر دوش جمهوری اسلامی ست بود که 8 سال جنگ ارتجاعی و خانمان برانداز ایران و عراق بر مردم ایران تحمیل شد. این جنگ هدفی جز کشتار نسلی از جوانانی که با انقلاب به صحنه مبارزه ضد امپریالیستی آمده بودند و به عبارتی دیگر سرکوب انقلاب، و در عین حال پر کردن جیب انحصارات نظامی غرب و شرق نداشت. می بینیم که در کوران این جنگ در حالی که خمینی فریادهای مرگ بر آمریکا سر می دهد و صحنه سیاسی آمریکا نیز مملو از تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و تحریم این رژیم است، حاکمان جمهوری اسلامی در جریان نقش آفرینی در یکی از رسواترین و اسرار آمیزترین پروژه های ضد انقلابی امپریالیسم آمریکا، یعنی پروژه ایران - کنترا مشغول پذیرایی مخفیانه از مقامات آمریکایی و دریافت اسلحه از آمریکا و اسراییل هستند و توافق دارند تا پول حاصل از آن معامله تسلیحاتی هم به دست مزدوران آمریکا در نیکاراگوئه یعنی دار و دسته سیا ساخته "کنتراها" برسد تا از آن در جهت سرکوب انقلاب توده های ستمدیده نیکاراگوئه استفاده شود. یا ما جمهوری اسلامی را می بینیم که چگونه در زمان حمله نیروهای آمریکایی به افغانستان و بعداً عراق وظیفه می یابد تا پشتیبانی های لجستیکی برای این تعرض در مرزهای غربی و شرقی خویش برای سربازان "شیطان بزرگ" فراهم ساخته و حتی از سربازان زخمی ارتش آمریکا در بیمارستهانهای جنوب ایران نگهداری و آنها را مداوا کند. امروز نیز در چارچوب پروژه مبارزه با "بنیاد گرایی و تروریسم اسلامی" که در تبلیغات آمریکا و شرکاء، جمهوری اسلامی از مصادیق بارز آن است، این رژیم ظاهراً در جبهه مخالف امپریالیسم آمریکا عملاً در سوریه و عراق به عنوان پیاده نظام ماشین جنگی این امپریالیسم به خدمت مشغول است و میلیاردها دلار از ثروت و منابع طبیعی متعلق به مردم ما را در کوره سیاستهای جنگ طلبانه امپریالیستی ریخته و هزینه کمر شکن و ویرانگر آنها را از جیب مردم ما تامین می کند. این نمونه ها مشتی از خروار هستند که نشان می دهند در حالی که در ماهیت رابطه بین امپریالیستها با جمهوری اسلامی در مقایسه با روابط آنان با رژیم شاه تفاوتی ایجاد نشده، اما در چهل سال گذشته، شکل پیچیدۀ این رابطه همواره عاملی برای پوشاندن ماهیت آن بوده است. نمایش جنگ تبلیغاتی علنی و روابط عمیق پنهانی ایران و آمریکا و امپریالیستهای دیگر یک تاکتیک نواستعماری است که با گرد و غبار ناشی از این تاکتیک، واقعیت وابستگی جمهوری اسلامی به امپریالیستها استتار گشته است.  
چه عدم پشتیبانی امپریالیستها از رژیم دست نشانده خود، شاه در شرایطی که بر شرایط انفجاری توده ها وقوف یافتند، و چه گذاشتن دست حمایت و پشتیبانی بر پشت دار و دسته خمینی همه به منظور حفظ و تداوم سیستم سرمایه داری وابسته و از این طریق تأمین منافع غارتگرانه خود در ایران و منطقه خاورمیانه صورت گرفت. در زمان اوج گیری مبارزات قهرآمیز توده ها علیه رژیم شاه و پس از آنکه تمهیدات سرکوبگرانه و فریبکارانه شاه برای از نفس انداختن و انحراف مبارزات توده ها شکست خویش را نشان داد، بزرگترین قدرتهای جهانی سرانجام در کنفرانس گوادلوپ بر سر مرخص کردن نوکر وفادار خود یعنی شاه از خدمت و جایگزینی دار و دسته خمینی مزدور به عنوان سگان زنجیری تازه نفسی که تمام خصوصیات لازم برای سرکوب انقلاب و پیشبرد منافع امپریالیستها را از خود نشان داده بودند توافق نمودند. با این سیاست، امپریالیستها دست به یک عقب نشینی تاکتیکی در مقابل جنبش توده ای و مهندسی یک تعرض استراتژیک برای قلع و قمع انقلاب آنها دست زدند و از این طریق کوشیدند تا با تجدید آرایش مهره های خویش، تداوم نظام سرمایه داری وابسته حاکم و در نتیجه تداوم حاکمیت امپریالیسم بر ایران را حفظ کنند. این پروژه در یک پروسه از مدتها قبل از کنفرانس گوادلوپ آغاز و با برقراری ارتباط سیستماتیک دستگاه های جاسوسی آمریکا با دار و دسته خمینی و شخص او در دوران انقلاب و هدایت و کنترل شعارها و جهت حرکت تیم وی در مسیر نشاندنش بر راس جنبش توده ای، سرانجام با تضمین "بی طرفی" و در واقع وفاداری ارتش به مهره های جدید امپریالیسم قطعی شد. سیاست ضد مردمی فوق، در غیبت یک نیروی انقلابی پر قدرت در صحنه - که اضمحلال نظری و سقوط سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به دامن اپورتونیسم و سازشکاری تجلی برجسته آن بود - امر تجدید آرایش حاکمیت امپریالیستی در ایران را هر چه بیشتر تسهیل کرد و به این ترتیب سکان حفاظت و صیانت از نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم پس از 50 سال خدمتگزاری و جنایات سیستماتیک شاه مزدور و پدرش علیه مردم، در جریان دزدیدن انقلاب سالهای 56 - 57 در اختیار رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت ، بدون این که مناسبات استثمارگرانه و ارکان این نظام ضد مردمی ضربه کاری ای بخورد.
درس و آموزش تاریخی بزرگی که این جابجایی قدرت در اختیار مردم ما و بویژه جوانان قرار داده است عبارت از این می باشد که در هر تلاش بزرگ اجتماعی توده ها برای ایجاد تحول بزرگ در زندگی خویش با هدف ایجاد شرایط دمکراتیکی که رهایی و آزادی توده ها در آن نضج گرفته و امکان پذیر گردد، استراتژی توده ها نباید صرفا بسنده کردن به موفقیت ها و نتایج انکار ناپذیر و مثبت ناشی از جابجایی رژیمهای حاکم و تغییر شکل حکومتی محدود گردد. همانطور که امروز قدرت های امپریالیستی، به عنوان جانشین احتمالی رژیم مذهبی کنونی برخی از نیروهای سکولار را در آستین خود می پرورانند و تبلیغات گسترده ای هم در همین زمینه که از لغو حجاب اجباری، آزاد بودن مصرف نوشابه های الکلی و رُژ لب و لاک ناخن فراتر نمی رود، به راه انداخته اند.
بر عکس، توده های انقلابی باید چهره دشمنان طبقاتی خویش را در هر لباسی بشناسند و آنها را نه بر مبنای شعارها و ادعاها و وعده هایشان بلکه در عمل قضاوت کرده و محک بزنند و رابطه آنها با امپریالیسم و سرمایه داران جهانی که دشمن اصلی توده های ستمکش در تمام دنیا بویژه در کشورها تحت سلطه می باشند را شناخته و درک کنند.
اگر این اصل مبارزاتی در جریان انقلاب سالهای 56 - 57 و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، توسط نیروهای سیاسی موجود در آن زمان درک شده بود که یک انقلاب پیروزمند مستلزم در هم شکستن ماشین دولتی و به طور اولی ، نیروهای سرکوب آن نظیر ارتش و زوائدش و جایگزینی آن با یک ارتش انقلابی و مردمی می باشد، اگر به جای باور و یا سازشکارانه توجیه ادعاهای سران تازه به قدرت رسیده جمهوری اسلامی، عملکرد های آنان چه هنگام تلاش برای جلوگیری از قیام توده ها، چه در حفظ نظام ارتش و بازسازی و افزودن ضمایم سرکوبگر دیگر نظیر سپاه و بسیج ضد خلقی به آن ، معیار قضاوت قرار می گرفت، همچنین اگر به تلاش آنان در جهت حفظ مناسبات موجود و تداوم و تعمیق روابط با امپریالیستهایی که در طول 50 سال حکومت سلطنت پهلوی ، تسمه از گرده مردم ما کشیده بودند، توجه می شد و با تعمق درک می شد که هدف خمینی و رژیم جمهوری اسلامی اش - از همان اولین روز روی کار آمدن خود - از کشتار خلق های تحت ستم ایران و از جمله خلق عرب، کُرد و تُرکمن و سرکوب نیروهای انقلابی و توده هایی که برای انقلاب و تغییر وضع اسارتبار خویش به پا خاسته بودند، به واقع حفظ و تداوم سیستم سرمایه داری حاکم، این عامل و ریشه همه فقر و فلاکت و دیکتاتوری در ایران می باشد، آنگاه شکی در این امر باقی نمی ماند که رژیم جمهوری اسلامی نیز یک رژیم وابسته و ضد خلقی همچون رژیم شاه است که برای حفظ نظام سرمایه داری حاکم در مقابل انقلاب توده ها، توسط دشمنان اصلی مردم یعنی امپریالیستها به میدان فرستاده شده است و باید بلافاصله برای نابودی آن همچون رژیم شاه مبارزه کرد.

اکنون چهل سال است که جمهوری اسلامی در ریلی که با هدف حفظ نظام سرمایه داری حاکم بر ایران و خدمت به سرمایه داران غارتگر جهانی برایش تعیین شده حرکت می کند و اعمالش در طول این مدت، کاملا در انطباق با سیاستهای کلان امپریالیستها و منطبق بر نقشی می باشد که در تقسیم کار جهانی امپریالیستها برای کنترل منابع و ثروتهای متعلق به کارگران و خلقهای تحت ستم به این رژیم در ایران و در سطح منطقه داده شده است. در طول چهل سال حکمرانی این رژیم ، ما شاهد بوده ایم که این وظایف در جریان بزرگترین روندهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جاری در کشور ما، در جنگ امپریالیستی ایران و عراق، در پیشبرد سیستماتیک سیاستهای اقتصادی دیکته شده توسط نهادهای امپریالیستی همچون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای توسعه و تعمیق سُلطه خانه خراب کن امپریالیستی در تمام عرصه های اقتصادی، در توسعه و تقویت جریانات مزدور اسلامی و خط "بنیاد گرایی اسلامی" به عنوان ابزار گسترش سلطه امپریالیسم و جنگ های غارتگرانه در سطح خاورمیانه و شمال آفریقا، در پیشبرد خطوط نظامی و برنامۀ جنگی قدرتهای امپریالیستی در بحران افغانستان و عراق و سوریه و لبنان، در "پروژه اتمی" غارتگرانه 300 میلیارد دلاری و بالاخره در ایفای نقش اصلی در پروژه "ایران هراسی" ساخته و پرداخته فاشیستی ترین جناح های امپریالیستی در آمریکا و اروپا به طور پیگیرانه توسط سران جمهوری اسلامی تعقیب و عملی شده اند.
در چارچوب تبلیغات گسترده و روزمره بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیستی که متاسفانه توسط بسیاری از جریانات راست و اپورتونیستی هم باز تولید شده و تکرار می گردد، آنچه کوشش می شود از انظار پنهان نگاه داشته شود ، عبارت از این است که در حالی که تمامی سیاستهای جنایت بار و نتایج فاجعه بار آنها توسط امپریالیستها طرح ریزی و با کنترل و هدایت آنها توسط رژیم جمهوری اسلامی به پیش می روند، اما قدرتهای امپریالیستی با انجام این جنایات توسط رژیم کارگزار خود یعنی جمهوری اسلامی با فریبکاری تمام دستان تا آرنج به خون آغشته خویش در آنها را شسته و تازه خود را مخالف این رژیم  هم جا می زنند. اگر راه دوری نرویم در همین سالهای اخیر هم ما باز شاهدیم که دولت ترامپ چگونه با پروژه "ایران هراسی" بزرگترین قراردادهای میلیاردی فروش سلاح در منطقه را به نفع خزانه آمریکای بحران زده عملی ساخته و در همان حال در اقداماتی عوامفریبانه ضمن برقراری و تشدید "تحریمها" علیه جمهوری اسلامی تاکید می کند که سیاست دولتش (تا حداقل امروز) نه "سرنگونی" بلکه "تغییر رفتار" این حکومت و در نتیجه حفظ آن است.

جمهوری اسلامی چهلمین سالگرد حیات انگلی خویش را در شرایطی از سر می گذراند که نتایج ضد خلقی پیشبرد چهار دهه سیاستهای خانه خراب کن امپریالیستها و سرمایه داران جهانی گریبان این رژیم ورشکسته، پوسیده و فاسد را در تمام عرصه های حیات توده ها گرفته و این رژیم را در شرایط وجود یک بحران اقتصادی کم سابقه، با امواج خشم خیزش گرسنگان مواجه ساخته است. خیل گرسنگانی که برخلاف امپریالیستها نه برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی، بلکه برای نابودی تمامیت آن با هر جناح و دسته، دوباره به میدان آمدند.

صرف صد ها میلیارد دلار از ثروتها و منابع کشور در راه پیشبرد سیاستهای سرمایه داران جهانی در چهار دهۀ گذشته و در همان حال محکوم کردن میلیونها تن از کارگران و توده های رنجدیده به زندگی در زیر خط فقر و همچنین سرکوب سیستماتیک و وحشیانه هر گونه ندای حق خواهانه شرایطی را بوجود آورده که حتی در میان بالایی ها زمزمه هایی مبنی بر فروپاشی نظام و عدم امکان تداوم شرایط موجود شنیده می شود. در چنین شرایطی مهم است تا مردمی که در آرزوی سرنگون کردن این رژیم در یکسال گذشته به خیابانها ریخته اند و با فداکاری و شجاعت با دست خالی به هر اقدام مبارزاتی ای که در توانشان بود دست یازیده اند، تجربه نسلهای پیش از خود در زمان انقلاب سالهای 56 - 57 را مد نظر بگیرند و به کار بندند. مردم آگاه و بویژه جوانان مبارز که در حال تلاش برای سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی هستند باید با درک ماهیت این رژیم و شناخت قدرت واقعی ای که در پشت عبای آخوندهای مزدور حاکم قرار دارد، یعنی امپریالیستها، اجازه ندهند که بار دیگر قدرتهای امپریالیستی همان سیاست فریبکارانه سال 57 را در شکلی دیگر بر مردم ما تحمیل کنند و با سرمایه گذاری روی نفرت به حق مردم علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی و حکومت مذهبی، صرفا به تغییر شکل رژیم و مثلا روی کار آوردن یک رژیم غیر مذهبی و ظاهرا سکولار و البته وابسته ، اقدام نموده و توده ها را در نیمۀ راه، از تغییر واقعی مناسبات اسارتبار موجود و نظام ارتجاعی حاکم باز دارند. در جریان انقلاب سالهای 56 - 57، امپریالیسم با این تاکتیک، شاه را مانند موش مرده ای از ایران به بیرون پرتاب کرده و سگ زنجیری جدید خویش یعنی رژیم جمهوری اسلامی را با پنهان کردن ماهیت رابطه اش با خود بر سر کار آورد. در نتیجه افشای این رابطه و شناخت ماهیت وابسته رژیم جمهوری اسلامی و تبلیغ آن در میان توده هایی که برای نابودی آن به پا خاسته اند یک امر مهم و کلیدی ست. این آگاهی به توده ها کمک می کند که صرفا به رفتن جمهوری اسلامی که در هر صورت باید نابود گردد رضایت ندهند بلکه سعی کنند ماهیت نیرویی که جایگزین آن می گردد را بشناسند. نیرویی که پس از نابودی محتوم جمهوری اسلامی به قدرت خواهد رسید باید بدون هیچ پیش شرطی با اتکاء به توده های انقلابی عوامل تداوم سلطه امپریالیسم به عنوان دشمن اصلی کارگران توده های رنجبر را به قدرت آنها از بین ببرد. یک نیروی مردمی باید ستون فقرات نظام حاکم و سلطه امپریالیستی یعنی ارتش و سپاه ضد خلقی را نابود ساخته و آنها را با ارگانهای توده ای نظیر ارتش خلقی جایگزین سازد. هر نیرو و رژیمی با هر ادعا و وعده و شکلی، اگر عملا در این جهت حرکت نکند تنها به ابزاری در دستان امپریالیسم و سرمایه داران زالو صفت تبدیل خواهد شد که برای حفظ نظام استثمارگرانه و سرکوبگر حاکم به میدان فرستاده شده است.  این یکی از معیارهای مهمی ست که مردم آگاه و جوانان مبارز ما باید در هر گونه تحول انقلابی گریز ناپذیر آینده در نظر گیرند تا امپریالیسم جنایت پیشه را در نقشه های خود برای حفظ حاکمیت بر جامعه تحت سلطه ما و تحکیم زنجیرهای اسارت بر دست و پای کارگران، زنان، زحمتکشان، جوانان و خلقهای تحت ستم ناکام گذارند.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com