اختلالات روحی – روانی بازتاب بیگانگی از کار

آناهیتا اردوان
March 05, 2019

اختلالات روحی – روانی بازتاب بیگانگی از کار

بحران اختلالات و بیماریهای روحی – روانی و مساعی ملال آور آن در میان شهروندان جهان سرمایه داری فراگیر و حدتی روزافزون دارد. در همین رابطه، « لاین فرگوسن »، پروفسور جامعه شناسی و مارکسیست در « مارکسیسم و بیماریهای روحی - روانی» به شکست و بیکفایتی سرمایه داری جهانی در برپایی جامعه ای متشکل از اعضایی تندرست و خرسند، اشاره دارد.الگوی پزشکی- بهداشتی را به چالش می کشد و ارتباط تنگاتنگ بیماریهای روحی- روانی  را با اتکاء به  حجتهای مستدل و برهان های منطقی، برملا میسازد. سپس، سرمایه داری انحصاری- مالی را مسبب اصلی گستردگی اختلالات روحی – روانی در قرن بیست و یکم، شناسایی و معرفی میکند و رهیافت  را در پی افکندن سوسیالیسم، همبودی که اریک فوروم " جامعۀ سالم" می نامید بعنوان تنها بدیل عینی، واقعی و ضروری جامعۀ  بیمارِ سرمایه داری، رهنمون میشود.

 داده های آماری نهادها و سازمانهای جهانی نیز شیوع بیماریهای روحی- روانی در سراسر جهان را گواهی میدهند. سازمان بهداشت جهانی در واپسین گزارش خود اعلام میدارد: « بیش از سیصد میلیون نفر در جهان به بیماری افسردگی مبتلا و  بیست و سه میلیون نفر از نشانه های اسکیزوفرنی در رنجند. سالانه، هشتصد هزار نفر در جهان، خودکشی میکنند. اختلالات روحی- روانی، پس از بیماریهای قلبی- عروقی- موجب پسرفت کیفیت زندگی در کشورهای عضو اتحاد مشترک اروپاست. در این رابطه، بیست و هفت درصد از بزرگسالان بین هیجده تا شصت و پنج سال با عوارض بیماریهای روحی- روانی، درگیرند. تحقیقات واحد بهداشت ملی در انگلیس از گسترش هولناک و بی حد و مرز اشکال گوناگون ناهنجاریها، اضطراب و افسردگی، خبر میدهد.

علل و عوامل بیولوژیکی بر حوزۀ فعالیت کادرمراکز بهداشتی- پزشکی و پندارعمومی، چیره است. تئوری مبنی بر عدم توازن هرمونهای مغزی متصدی سازوکارهای پیامرسانی عصبی نظیر سروتونین و دوپامین برغم عدم حمایت  گسترده از سوی پژوهشگران و کارشناسان ماهر از سوی اکثریت مردم عادی بعنوان علتی منطقی و آکادمیک پذیرفته شده است. بعلاوه، علم اندوکرینولوژی، ژنتیک و فیزیولوژی ساده سازی و علت دیگر بیماریهای روحی- روانی، عنوان میگردند. در حقیقت، استدلال و احتجاجات هرمونی- ژنتیکی جز در موارد معدود جواز بسندگی تام و تمام، بدست نمیدهد. در عین حال، آزمایشها و تشخیص بیماریهای روحی- روانی با چشمپوشی از مشکلات اجتماعی بیمار، آغاز و پایان می پذیرند. سازهای اجتماعی با دترمینیسم فیزیولوژیک آراسته به اصطلاحات علمی؛ پزشکی- ژنتیکی، به حاشیه رانده شده  و بی اهمیت جلوه داده میشوند. بورژوازی پیوسته به تولید و بازتولید نظراتی برای تثبیت ایدئولوژی خود- می پردازد و آنان را با ابزاری نظیر دولت و دیگر ارگانهای حکومتی- خودساخته تقویت میکند. فرارو، کارگران و زحمتکشان فاقدِ ابزارهای مقابله با ابهام زایی بورژوایی تحت سیطرۀ  نظرات مذکور قرار دارند. بنابراین، کنترل، انقیاد، سرکوب و هدایت رویکرد شهروندان بمنظور پذیرش عادات فکری مرسوم جوامع سرمایه داری نیز در اینباره  مسیر تحکیم و تثبیت دیترمینیسم فیزیولوژیک را تسهیل و علتهای زیستی- محیطی را فریبکارانه مستور می سازد. 

انسان با کار و فعالیت در هر مرحله ای از ادوار تاریخی در رابطه با ابزار تولیدی و مناسبات اجتماعی شکل خاصی را بعهده میگیرد و موجبات دگرگونی خود و طبیعت انسانی فراهم میسازد. سلسله نیازهای حیاتی-  نوعی در پیوند با تاریخ جرح و تعدیل و مناسب با هر دوره شکل ویژه ای و متناسب با مناسبات تولیدی حاکم، تعین خاصی میگیرند. انسانها زائیدۀ شرایط اجتماعی و محیط اقتصادی خویشند. بنابراین، حتی نیازهای بیولوژیکی انعکاس خصلتهای اجتماعی و بواسطۀ آنها نیز تغییر و تحول می یابند. کیفیت طبع و سرشت انسانها در پیوندی تنگاتنگ با مناسبات اجتماعی- اقتصادی به آشفتگی های روحی – روانی ایشان مربوط است. شخصیت انسانها بازتابی از مناسبات اجتماعی است. پس، اختلالات روحی – روانی را نمیتوان کیفیتی انتزاعی منوط بر عوامل ژنتیکی- هرمونی افراد واحد، در نظر گرفت. تغییر ساختارهای اجتماعی شرط الزامی، حیاتی و ضروری بهبود اختلالات روحی- روانی است. از همین رو، تدارک و تمهیدات در چارچوب علم پزشکی- ژنتیکی با احتراز از رویکرد فروکاست گرایی، نیازمند درون شد به نظریۀ زیستی- اجتماعی است.

رمززدایی از پدیدۀ اختلالات روحی روانی، این نابهنجار جهانشمول، ضرورتاً به درخشانترین اثر فلسفی و تئوریک مارکسیستی، دستنوشته های اقتصادی- فلسفی 1844، راه میبرد. نجآنجـکارل مارکس  مبحث بیگانگی و وجوه مختلف ؛ « بیگانگی کارگر از موضوع کار خود، فرآیند کار، وجود نوعی- انسانی و از طبیعت بیرونی»، را با بافتی محکم و استدلالی، کنکرت و دیالکتیکی، آشکار میسازد. این پژوهش بی نظیر، ژرف و چند بعدی بی تردید تمامی قلمروهای حیات کارگران را در برمیگیرد. اختلالات روحی – روانی نیز در وجه سوم مبحث مذکور؛ بیگانگی انسان از وجود نوعی و  ذات انسانی خود، متبلور است؛ « اینگونه بیگانگی، انسان را از تن خود، از ذات روحی خود، از ذات انسانی خود بیگانه می گرداند. او را از جسمش، از طبیعت خارجی و وجود معنوی اش- یعنی انسانیت او را بیگانه میکند». 

مسلماً، بیگانگی از کار در حکم علت ریشه ای کل مجموعۀ بیگانگی انسانهاست . چون، پیامد بلافصل  واقعیت بیگانگی انسان از محصول کار؛« فعالیتی زندگی او را بعنوان نوع انسان مشخص میکند » لاجرم بیگانگی از جهان خارج، بیگانگی انسان از انسان و بیگانگی اجتماعی می باشد. شایان تعمق و تامل است ؛  کارگر در فرایند بیگانگی کار، صرفا کالا و ارزش نمی آفریند. بلکه، خود و فعالیت خود را نیز دمادم بعنوان کالا تولید- بازتولید میکند. آنگاه، ارزش انسانی کارگر و کل جامعۀ انسانی تحت اقتدار تقسیم کار و مالکیت خصوصی به شی وارگی تنزل می یابد. بیگانگی از کار، گره کور گسترش بیماریهای روحی- روانی بویژه در صورتبندی جدید؛ سرمایه داری انحصاری را هویدا میسازد. بنابراین، اختلالات روحی- روانی بمیزان قابل توجهی بازتابِ کار بیگانه شده و متکی به اقتصاد سیاسی سرمایه داری است.

برخی پژوهشگران  معتقدند؛ مصرف  در عصر سرمایه داری مالی- انحصاری  روشی برای ربایش ارزش اضافی می باشد و جایگاه ویژه ای در اقتصاد با دگردیسی سرمایه داری از صنعتی، تجاری به انحصاری، پیدا میکند. (3)

بدین ترتیب، وجه دیگری از بیگانگی (الیناسیون) ناشی از وضعیت اقتصادی و روابط طبقاتی حاکم در فاز سرمایه مالی  بشمار می آید. مکانیزم این  بیگانگی در تبلیغات و تشویق جامعه به خریداری کالاهای گوناگون و همچنین صدور انواع  و اقسام کارتهای اعتباری برای مصرف کنندگان، تبیین می یابد. ، مصرف نیز مانند کار با وجودی اجتماعی- در محتوا و  شیوه، بشدت با مصرف کننده بیگانه شده است. بدین گونه، برای رفع نیازهای حیاتی و ابتدایی نیست و مصرف کننده با عطشی سیری ناپذیر در جستجوی کسب پرستیژ اجتماعی به خریداری اجناس می پردازد. مصرف گرایی در سرمایه داری انحصاری نسبت به دوران مارکس با شتابی فزاینده « ارزش نمادین » را جایگزین « ارزش مصرفی » کرده است. (4)

 مصرف برای مرتفع سازی نیازمندیهای فیزیکی- روانی- روحی انسانها با اسارت در اقتصاد کالایی و در خلال چیرگی کمال و تمام ارزش مبادله بر ارزش مصرفی کاملا از ماهیت اصلی خود خالی گشته است. هرآینه، احراز پرستیژ اجتماعی در فرایند جانشین سازی پیاپی و پرشتابِ جنس تازه با کهنه برای اکثریت مولد بمعنای پیگرد الگویی غیرقابل حصول و دست نیافتنی می باشد. در این میان، اوقات فراغت نیز شدیداً مفهوم و محتوای اصلی خود را از دست داده است، مطلوب و تسلی بخش نیست. بعوض فرصتی برای اقناع شور و اشتیاق و کسب آگاهی بشدت با بطالت و بیهودگی همطراز و همسنگ گشته است. برنامه های تلویزیونی- رادیویی بویژه شبکه های ارتباط جمعی در انحصار مدیریت و مهندسی اطاق فکر سازی غولهای رسانه ای؛ کارتلهای انحصاری- مالی بعوض آموزش و پرورش و تکوین روحیۀ کار جمعی به القاء سلوت و لذایذ منفعلانه در فرهنگ عوام می پردازند. لازم به ذکر است، جامعه روشنفکری نیز از تاثیر ابهام زایی بورژوایی در شبکه های ارتباط جمعی در امان نمانده است. احساس شعف و بدبینی افراط آمیز و سطحی نگری نسبت به رویدادهای غیرمترقبه و ناپایدار در موضعگیریها، رویکردها، و اطلاعیه های سازمانها و احزاب سیاسی مشهودند. اتکاء به ظواهر رخدادها و رویدادها خواه ناخواه  از فهم تضادهای عمیق عاجز میماند و راهی جز تحمیل حالت شعف یا نگرانی خود بر رویدادها و رخدادها ندارد و آنان را با همان شعفی که تسخیرش کرده ، معنی و تفسیر میکند. با وجود اینکه ظاهر بیرونی و ذات اشیاء بندرت با یکدیگر منطبقند. براستی، اگر ظاهر بیرونی و ذات اشیاء مستقیما با یکدیگر انطباق داشتند،علم چیز زائدی بود. نماهای ظاهری رویدادها، رخدادها، گمراه کننده اند و فرایندهای اساسی تر، بدون اینکه دیده شوند، در سطحی عمیقتر اتفاق می افتند.  وانگه، تفسیرها و توجیهات سطحی از مشاهدات، "نارسیس مابانه" با پرهیز از  کنکاش سالم، انسجام و تضاد، یقین و عدم یقین، در پیچیدگی زیستی- اجتماعی، دور از عامل تعیین کننده و تغییر دهنده، با ابهام زایی رسانه ای بورژوازی مسموم و از تاثیر پیشرونده و هدف تغییر، عقب میماند.

جهانی سازی شیوههای اقتصادی- سیاسی نئولیبرالیستی و سلطۀ انحصارات مالی بر جهان کلیۀ کنشها؛ کار، مصرف، مبادله، اوقات فراغت، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، شیوه های تفکر،اخلاق، زندگی، ارتباطی- اطلاعاتی و ..  کنترل و هدایت میکند. اختلالات روحی- روانی، از پیامدها و جزئی لاینفک از آن، بیشتر کارگران و زحمتکشان جهان را تحت تاثیر قرار میدهد.  از اینرو، پژوهش و کنکاش درباره اختلالات روحی- روانی کارگران کشورمان در عصر سرمایه  مالی- انحصاری از دیگر نقاط جهان جدا نیست و ضرورت کمالیابی نظام سیاسی – اقتصادی جایگزین و فراخیز از بیگانگی و شی وارگی را بر ما میگشاید.

سلامت عمومی روحی- روانی کارگران در کلیۀ حوزه های تولیدی و صنعتی بدلایل جانبی- متعددی؛ وضعیت بحرانی فیزیکی، کار در محیط تنش زا با مواد استرس زا، سختی کار، فقدان امنیت و سیستم ایمنی در محیط کار، عدم نظارت، از کارافتادگی زودرس، شرایط نامناسب بهداشتی- آموزشی، عدم برخورداری از بیمه، وضعیت اسفبار معیشتی، دستمزدهای مادون فلاکتِ بتعویق افتاده بموازات شتاب تنزل قدرت خرید، هراس از بیکاری و آینده ای تیره و تار، تحت سرمایه داری مالی مهارگسسته و اقتصاد رانتی، بسیار ناگوار است.

« خانم بگذار بمیریم، راحت بشیم. فوقش تا ۵۰ سال عمر کنیم. بیشتر که نمی‌شه. اصلاً کاش زلزله بیاد همه راحت بشیم. مکثی میکند و ادامه میدهد: اما باز با این همه سختی اگر حقوق مان را بموقع بدهند، راضی هستم »

بی رمقی روانی، خستگی مفرط عاطفی- روحی، افسردگی، سندرم بیخوابی، فرسودگیهای هیجانی، جسمی، ذهنی، اختلال دوقطبی، بی اعتمادی به همکاران، تصویر منفی از خود، پی تی اس دی ناشی از صدمات جسمی هنگام کار، اسکیزوفرنیا و نهایتاً خودکشی از زمره بیماریهای روحی- روانی کارگران است.

جامعۀ ایران  کاملا  منقسم شده و فشار هنجارگسیخته تبعیض طبقاتی در بن بست رکود تورمی و تحکم و تسلط کارتلهای مالی- مافیایی- امنیتی، اختلاس و چپاولگری، نیاز حیاتی رژیم به بازار جهانی و تاثیر رقابت کمپهای امپریالیستی برای یکجانبه سازی بازار جهانی، بر دوش طبقۀ کارگر فشار غیرقابل تحملی وارد می سازد و موجبات آشفتگی روحی- روانی آنان و خانوارهایشان را فراهم میسازد. یافته‌ها حاکی از این است که شیوع اختلالات و مشکلات روانشناختی در زنان کارگر، کارگران ساعتی و پاره وقت، پیمانکار، کارگران روزکار، فصلی، مشاغل سخت و زیان آور، مناطق آزاد و ویژۀ اقتصادی، سفید امضاء، بسیار زیاد است.

 بر اساس مطالعات کار، رفاه اجتماعی و سازمان بهزیستی رژیم در سراسر کشور، شیوع مشکلات روحی- روانی در کشور 61 درصد و در برخی استانها نزدیک به 70 درصد  است. شایعترین مشکلات محیط کاری در کارکنان مراکز تولیدی و صنعتی بجهت تفاوت زیاد بین حقوق و دستمزد کارگران با مدیران، فقدان یا کمبود تسهیلات پزشکی در محیط کار و خستگی جسمانی ناشی از کار است" (2)

خودکشی و خودسوزی کارگران برغم خدعه و استتار فریبکارانۀ رسانه های دیکتاتوری، سرتیتر اخبار و گزارشها را بخود اختصاص داده است. کارشناس بالینی و اعتیاد بهزیستی شهرستان قزوین در این باره به گرایش کارگران به مصرف مواد مخدر بمثابۀ عکس العملی ناآگاهانه و آگاهانه جهت مقابله با فشارهای روحی- روانی اشاره میکند و با اظهار نگرانی پیرامون فراگیری بیماریهای روحی- روانی در دهه های اخیر و راهکارهای برون رفت از آن مانند اعتیاد، فروش اعضای بدن و .. اعلام میدارد؛ " در۳۰ واحد صنعتی استان به منظور شناخت شیوع اعتیاد برگزار شده مشخص شد حدود ۳۱ درصد کارگران استان اعتیاد دارند. مقابله با فشارهای روانی ناشی از کار به منظور کاهش آسیب های اجتماعی ضرورتی اجتناب ناپذیر است"

 ( 1 )

اختلالات روحی- روانی کارگران در ایران بخشی جدانشدنی از بحران طبقۀ کارگر تحت سیطرۀ سرمایه داری مالی- انحصاری در جهان و علتی بنیادین و مشابه، بیگانگی از کار، دارد. معضلی آشفتگی های روحی – روانی  به " ابهام زایی" بورژوازی مدد می رساند و شکاف بین خودانگیختگی و آگاهی طبقاتی – سوسیالیستی را ژرفتر میسازد. چون، بیگانگی از کار و آگاهی کارگران از یکدیگر منتزع نیستند و کنش و واکنشی پیوسته با یکدیگر دارند. "فرآیند حیات و فعالیت واقعی" در مقابل " بازتابها و پژواکهای ایدئولوژیک فرایندها- اوهام و وهم، بازتاب بیگانگی از کار از جمله اختلالات روحی- روانی" قرار میگیرد و میان آنچه واقعی ست و آنچه صرفاً تجلی و نمود و بازتابی از هستی از خودبیگانه کارگر است، تمایز فاحشی بوجود میآورد. بیگانگی کارگر از محصول مادی و عینی کار خویش، بیگانگی از کار خویش، بیگانگی از سایر انسانها و پیامدهای مخرب آن ( اینجا اختلالات روحی- روانی) در آگاهی، رویکردها، عملکردهایشان، موثر است. آنچنانکه، زندگی- هستی اجتماعی- اقتصادی کارگران در جوامع سرمایه داری- خود شکلی ازخودبیگانگی است. سرمایه، پول، دستمزد، کار مزدی، و عواقب آنان نیز ثمرۀ واقعی و عینی از خودبیگانگی آنهاست و با شیوههای واقعی و عینی نیز باید از میان برده شوند. صف آرایی برابر سرمایه داری علی خامنه ای نیازمند گذار کارگر از فقر مصنوعی و کنار زدن حجاب ازخودبیگانگی چه در شکل قدسی و غیرقدسی آن است. مسیری که آنی مجال مواضع انفعالی، افسردگی، ناامیدی، خودفریبی، خودکشی، خودسوزی به کارگران نمیدهد.

لذا، تمرکز و سازماندهی آگاهی انقلابی- سوسیالیستی طبقۀ کارگر، قدرت تشکیلاتی و ابتکار عملی درون کشوری مهمترین مولفه برای رهبری و هدایت طبقۀ کارگر درخود بسوی برای خود، در شرایط بحرانی کنونی است.  از رشد ناموزون آگاهی طبقۀ کارگر تحت سلطۀ ایدئولوژیک بورژوازی، سرکوب ددمنشانه، ابهام زایی، پیامدهای نظیر اختلالات روحی- روانی منتج از بیگانگی کار، نشات میگیرد. 

در فرجام، دستیابی به آگاهی سوسیالیستی- انقلابی بهیچ وجه سهل الوصول و صرفاً خودبخودی، نیست.  راهی شاهانه بسوی آن وجود ندارد و تنها آنهایی – « پیشتازانی» که از پیمودن مسیرهای فراز و نشیب آن ترس ندارند، اقبال بزرگ رسیدن به ستیغهای درخشان آن را دارند. دریدن انسداد ذهنی کارگران وظیفۀ آنانی میباشد مایلند از پارامترهای عملی و فکری زندگی بورژوازی و پیامدهای آن برای خود و طبقه ای که از منافعش حمایت میکنند، فراتر روند.

 

راهنما:

  1. خبرگزاری مهر؛ ۲ اسفند ۱۳۹۵
  2. خبرگزاری مهر؛ ۲ مهر ۱۳۹۶
  3. سرمایه مالی- بارن و سوئیزی
  4. دیوید متیو- سرمایه داری و بیماریهای روحی
  5. نظریۀ بیگانگی مارکس- ایشتوان مساروش

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com