باید کارشان را یکسره کرد!

مهدی طاهری
March 02, 2019

باید کارشان را یکسره کرد!

نسلِ جدیدی از ما کارگران که امروز برای احقاقِ حقوقشان مبارزه میکنند، باید بدانند که ٤٠ سالِ پیش، در آنچه که به انقلاب ٥٧ مشهور شد، نسل انقلاب در اساس برای همان خواسته ها و امیالی بمیدان آمد که نسل امروز برای آن بمیدان آمده است. نسل انقلابیون ٥٧ در خیابانها به تظاهرات، در کارخانه ها دست به اعتصاب زدند و در آخر، دست به اسلحه بردند و با قیام رژیم شاه را به زیر کشیدند. ما کارگران، زحمتکشان، زنان و جوانان همان زمان هم برای آزادی، برابری، رفاه و خوشبختی، برعلیه فقر، بیحقوقی، علیه استبداد و تبعیض و نابرابری اجتماعی به میدان آمدیم. گرچه ما توانستیم حکومت شاه و رژیم شاهنشاهی را به زیر کشیده و به زباله دان تاریخ بفرستیم، اما متاسفانه بنا به دلیل محدودیت ها و کمبودهای آن جنبش از جمله نبودِ حزب و تشکلی که در عرصه سیاست ما و اهداف انقلاب را در مقابل ضد انقلاب و سرمایه داران نمایندگی کند، حکومت اسلامی را به مردم و جامعه تحمیل کردند. خمینی و جنبش کثیفِ اسلامی در جریان انقلاب ٥٧ بدون حمایت آمریکا و غرب دستش به جائی نمی رسید و آمریکا در دنیای آنروز به نیروئی متحجر و ضد کمونیست نیاز داشت تا هم سرمایه داری را از گزند انقلاب نجات دهد و هم خطر چپ تر شدن انقلاب و افتادن ایران به حوزه رقیب بین المللی یعنی شوروی را رفع کند. خمینی این شانس تاریخی را پیدا کرد و جریان اسلامی به جلوی صحنه پرتاب شد. جریان خمینی و راستِ اسلامی بعنوان آلترناتیو بورژوازی، دست ساختِ دولتهای فخیمه وقتِ آمریکا و جهانِ "آزاد" آنزمان بود که با اتکا به نیروهای داخلی اش مانند ملی مذهبی های شرق زده امثالِ بنی صدرها، یزدی ها، با حمایت جبهه ملی و حزب توده، به قدرت رسید. بعد از چند صباحی و کشمکش با جامعه، نهایتا با سرکوبِ خونین و اعدامِ دهها هزار انسانِ شریفی که تنها جرمشان عدالتخواهی بود، انقلاب را درهم کوبیدند و پیامدِ این سرکوب خونین هیولای جمهوری اسلامی شد که امروز میبینیم و هنوز بر ما حکومت میکند.

 

در بر همان پاشنه به چرخش ادامه داد. استثمارِ نیروی کار ما کارگران، این سرچشمه لایزال سودِ سرمایه داران، همچنان ادامه پیدا کرد و این جهنمی که ما در آن "زندگی" میکنیم خود محصولِ این استثمارِ توسط طبقه سرمایه دار و حکومتشان این بار اما در لباس اسلامی و آخوندی است.

 

داستانِ زندگی ما، بهشتِ آنها جهنمی برای ما!

سناریویِ زندگی‌ای که این گانگسترهای "پدر خوانده" آدم کُش و انسان ستیز جمهوری اسلامی، این نمایندگان وقیح سرمایه، طی چهار دهه برای ما کارگران و دیگر اقشارِ شریف و زحمتکش جامعه نوشته و رقم زده اند، تراژیک، تلخ و غم انگیز است. تراژیک و غم انگیز است وقتی کودکان از همان دوران کودکی زمزمه سوزناک و حزن انگیزِ مادرانِ خود را می شنوند، آنگاه که آنان خود را در خلوت خانه تنها می یابند، که میخوانند: "اگر دردم یکی بودی چه بودی؟!!" و یا "ای فلک گر من نمی زادی اُجاقت کور بود؟!!" همراه با قطراتِ اشک که از گوشهَ چشمانشان بر روی گونه هایشان جاری میشود. این زمزمه ای برآمده از اعماق قلب است، به همین اعتبار به دل مینشیند اما مسرت بخش و طرب انگیز نیست بلکه بر عکس حزن انگیز و غمناک است. همچون نیشتری تیز تا اعماقِ قلبِ آدمی فرو رفته و زخمی عمیق را ایجاد میکند که سوزشش تا پایان عمر انسان را همراهی میکند.

 

خیلِ عظیمی از بچه های ما کارگران و زحمتکشانِ، که از شانس و یا بد شانسی زنده به دنیا می آیند، هنوز سر از تخم در نیاورده و دستِ چپ و راست خود را نمی شناسند که برای پیش بردِ امورِ روزانه زندگیِ خانواده او را از سرِ اجبار به کار خانگی، نگهداری و مواظبت از خواهران و برادرانِ کوچکتر از خود وامیدارند. کودکانِ کار که معرفِ حضور همگان است. همانهایی که هر روزه ما بزرگترها در حینِ رفتن به سر کار و در چهارگوشه شهر می بینیم. کودکانی که همیشه از سوء تغذیه رنج میبرند. اینها هیچوقت رنگِ یک اسباب بازی را ندیده و فرصتی برای بازی کردن پیدا نمی کنند. تازه اگر فرصتی برای بازی کردن داشته باشند لول خوردن در میان زباله ها و آبِ کثیف و متعفنِ فاضلابی ست که از وسطِ کوچه میگذرد. با گذر زمان و بزرگ شدنشان فقط شکلِ کار و مسئولیتشان در قِبالِ خانواده و تامین هزینه زندگی برای زنده ماندن خانواده فرق میکند. دست فروشی در کنار اتوبانها و حاشیه خیابانها، پاک کردن شیشه ماشینها، گشتن در میانِ زباله ها، کار کردن در کوره های آجرپزی، کار در کارگاهها، افتادن در دام باندهای مافیای مواد مخدر و قاچاق انسان و غیره. میلیونها نفر از این کودکان هیچوقت شانسِ رفتنِ به مدرسه را پیدا نمیکنند. تازه آنها هم که به مدرسه میروند نه تنها هیچ سهمی از دانش و دست آوردهای علمی جامعه بشری نمیبرند بلکه برعکس ذهنشان را با سمومِ کثیف و انسان ستیزِ ناسیونالیستی و خرافاتِ عصرِ حجری مذهبی پر میکنند. آن بخش هم که موفق به اخذ دیپلم و بخشاَ لیسانس و بیشتر میگردند عمدتا به خیلِ عظیمِ بیکاران می پیوندند. آنها که موفق میشوند در کارخانه، اداره و یا یک بنگاه اقتصادی استخدام شوند، برای گرفتن دستمزدشان در قبالِ کاری که انجام داده اند باید ماهها دوندگی کرده و دست به اعتصاب و اعتراض بزنند، با نیروهای نظامی و امنیتیِ تا دندان مسلح و سرکوبگر رژیم دست و پنجه نرم کنند، زندانی و شکنجه شوند تا بتواند دستمزدشان را بگیرند. بخشی از آنها، با سرمایه ای حقیرانه برای امرار معاش و زنده ماندن، اقدام به دست فروشی در خیابانها میکنند که معمولآ با حمله مزدورانِ رژیم روبرو شده و همان حداقل سرمایه ناچیز و همینطور بساط دست فروشی شان توسطِ ماَمورین و گزمه های شهرداری لگدمال میشود و به تاراج میرود. خوب معلوم است که وقتی شما پولی در بساطتان نداشته باشی و نتوانی کرایه خانه را  پرداخت کنی آنگاه از حقِ داشتنِ یک سرپناه هم به نامِ مسکن محروم شده و به کارتن خوابی و گور خوابی روی می آوری. این نمایندگان خدا بر روی زمین حتی این شکل از زندگی را هم، که خودشان به ما تحمیل کرده اند، به ما روا نمیدارند و از گورها هم بیرونمان می اندازند. میلیونها نفر از عزیزانمان برای رفع ابتدائی ترین نیازهای زندگی شان، به خاطر فقر تحمیلیِ بی حد و حصر از طرفِ همین نمایندگان سرمایه، مجبور به تن فروشی میشوند. میلیونها نفر دیگر، از سرِ استیصال و در ماندگی به موادِ مخدر، که خودِ حکومتیان تولید کننده و پخاش آن هستند، روی آورده و در دام خانمان سوز اعتیاد گرفتار آمده اند. هزاران هزار نفر از ما برای سیر کردن شکم و زنده ماندن به کولبری روی آورده ایم که هر روز با شلیک گلوله مزدورانِ خدایگانِ سرمایه از ما قربانی میگیرند و سرما و گرمای هوا هم که دیگر جای خود دارد. آنها را که گذرشان به بیمارستان می افتد را به خاطر نداشتن هزینه معالجه به گوشه خیابانها رها میکنند. با هر بارش باران و جاری شدن سیل، زلزله، ریزگردها، آتش سوزی و ... خانه و زندگی عده زیادی از ما نابود میشود و تعدای از ما جان خود را به خاطر این بلایای "طبیعی"، از دست میدهند و این در حالیست که طبیعت قرنهاست مقهور دست بشر شده است. میلیونها نفر از ما را به حاشیه نشینی و کپرنشینی واداشته اند. اینها کسانی نیستند به جز همنوعانِ و هم طبقه ای های ما.

 

به تحریر درآوردنِ کاملِ داستانِ تراژدیها و مصائبِ "زندگی" ما تحتِ سیطره حکومتِ اسلامیِ سرمایه مثنوی طولانی ای است. این نمایندگان خدا طی این چهل سال روی این زمینِ جهنمی را ساخته و به ما تحمیل کرده اند که هزاران بار بدتر از جهنمِ دروغینی است که ما را همیشه با توسل به خدای کثیفِ شان از آن ترسانده اند.

 

در مقابل، اینان بهشتی را بر روی همین زمین خاکی، برای خودشان ساخته اند که هزاران بار بهتر از بهشتی است که به ما نوید آن را بعد از مرگ داده و میدهند. این "گاد فادر"های گانگستر و مافیاهای از هرگونه عواطف و احساسِ انسانی خالی شده، هر آنچه را که خدایِ کاذبشان در قرآنِ شان وعده داده، برای خود بر روی زمین فراهم کرده اند. قصرها و کاخ هایی که اینان برای خود ساخته اند حتی در بهشت برینشان همتا ندارد. در خوش آب و هواترین کشورها برای خود بهترین و لوکس ترین ویلاها را خریداری کرده اند. با جمبوجت های خصوصی شان خود را جا به جا میکنند. فرزندانشان در بهترین دانشگاه های دنیا درس میخوانند. با بالا کشیدن و دزدیدن پول و ثروت کارگران و جامعه، در همان کشورهایی که دائماَ آن ها را به عنوانِ دشمنان به ما معرفی میکنند، در حال بیزنس و تجارت اند و ایل و تبارشان در ویلاهای لوکس پلاس هستند. هرازچندگاهی هم عکسهائی از پارتی های شاهانه  و شبه بهشتی در کنارِ استخرهای خصوصی شان یا در قایق های لوکس و تفریحی را نشان ما میدهند و به ریش مان می خندند. اینان با قدرت جادوئی پول و سرمایه هرزگی میکنند و "آقای" جامعه اند و قربانیانشان، فرزندان طبقه ما، "بی سر و پاها" هستند. خلاصه هرچه را که بر ما "حرام" کردند و مستوجبِ مجازات دانسته اند، در بهترین شکل آن برای خودشان "حلال" و تامین کرده اند. به تصویر کشیدنِ بهشت زمینی اینان هم مثنوی کتابهای زیادی است.

 

باید بهشتِ مان را باز پس بگیریم!

اینان بهای بهشت شان را از جیبِ ما کارگران و دیگر زحمتکشان شریف جامعه دزدیده و پرداخت کرده اند. بهشتی که ما با نیروی کار و عرقِ جبینِ مان ساخته ایم. آری بهشت آنان مالِ ماست و ما، چنانچه بخواهیم از این جهنم خلاص شویم، چاره ای نداریم جز اینکه آن را از آنان باز پس بگیریم. این تنها راه خلاصی ما از این زندگی نکبت بار و جهنمی ست که این جانیان سرمایه دار و آدم کش، دزد و انسان ستیز از نوع اسلامی به ما تحمیل کرده اند.

 

باید کارِشان را یکسره کرد و این کار فقط از عهده خودِ ما برمی‌آید. برای این کار باید خود را در شوراهای محلِ کار و زندگی سازمان دهیم و برای یک خیزش انقلابی و حمله سازمان یافته به مراکز قدرت رژیم آماده شویم. باید نیروهای سرکوبگر رژیم را محاصره و زمینگیر و از قدرت ساقطِ شان کنیم. این کم هزینه ترین، انسانی ترین و تنها راه نجات و خلاصی ما از شرِ هیولای اسلامی و اولین قدم برای ساختن جامعه ای است که در آن شادی و رفاهی را که از ما دزدیده اند به زندگی مان باز گردانیم.

 

ما در سالِ ٥٧، به خاطر نبودِ تشکلی که ما را در عرصه سیاست نمایندگی کند، دعوا برسرِ قدرتِ سیاسی را به آلترناتیو راست باختیم و جناحی دیگر، متحجرترینِ شان، از همان طبقه ای که ما به زیرش کشیده بودیم بر سرنوشت ما حاکم شد. این بار اما ما نباید اجازه دهیم تاریخ تکرار شود. در ٥٧ وقتی که برای طبقه حاکمه، سرمایه داران و خانواده جهانی اش، مسجل شد که رژیم شاهنشاهی در مقابلِ ما نمیتواند به حیاتِ خویش ادامه دهد، در "کنفرانس گوادالوپ" حکومت جمهوری اسلامی را، به قیمت نابودی زندگی چهار نسل به ما تحمیل کردند. امروز در متن بحران انقلابی دیگری، علیرغم تمام تفاوتهای انقلاب ٥٧ و امروز، بورژوازی از وحشت کارگر و کمونیسم همین راه را میرود. "کنفرانس ورشو" یک نوع دستگرمی در این زمینه است. اینبار به نام "دمکراسی و حقوق بشر" تلاش دارند که آلترناتیوی ارتجاعی و دست راستی سرهم کنند و زندگی چند نسلِ دیگر از ما را به بادِ فنا دهند.

 

ما، هم شاه و سلطنت را تجربه کرده ایم و هم شیخ و اسلام را. این بار نوبت خود ماست. ما کارگران، معلمان، زنان، پرستاران، جوانان و همه کسانی که خواهان یک جامعه آزاد، برابر و یک زندگی شایسته و در شآن انسان امروز هستیم. در آستانه تحولات سرنوشت سازی قرار داریم. برای یکسره کردن کار رژیم اسلامی و سرنگونی انقلابی آن باید تعجیل کنیم. زنده باد حکومت کارگری، حکومت شوراها، جمهوری سوسیالیستی!

 

٢١ فوریه ٢٠١٩ 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com