مارکسیستها و مسئله زنان

جواد راستی پور
February 27, 2019

مارکسیستها و مسئله زنان

پیش از آنکه بخوانید :

 

نشریه حاضر با توجه به نیاز جنبش جوانان ایران به برخورد به مسئله زن در اجتماع نشر می یابد. ناگفته پیداست که این نشریه نمی تواند جوابگوی این مشکل باشد، بلکه تنها راهنمائیست برای شروع مطالعه این مسئله توسط جوانان علاقمند به مبارزه اجتماعی و مارکسیسم و برخورد آن به مسئله زن علی الخصوص.

چاپ نخست کتاب حاضر در سال 1357 منتشر شده است و حاوی ترجمه هائی از کلاسیکرهای مارکسیسم می باشد. قسمت اعظم کتاب را نوشته های الکساندرا کولونتای اشغال کرده بود ولی به علت ضعیف بودن ترجمه آثار کولونتای و ذکر نشدن منبع آنها، مجبور به حذف قسمت مربوط به مقالات کولونتای شدیم. سرسخن ویراستار نیز مربوط به چاپ اول می باشد که با تغییرات جزئی در کتاب حاضر آورده شده است.

این نشریه به خاطره شیر زنانی تقدیم می شود که در صف اول مبارزه انقلابی برای سرنگونی سرمایه داری استبدادی و استقرار سوسیالیسم مبارزه کرده اند!

 

 

سرسخن ویراستار

 

نکاتی چند پیرامون مسئله زن و مبارزه برای رهائی او در ایران

 

 

نزدیک به صد سال از پیدایش نخستین شراره های رهائی زنان ایران در دوران معاصر می گذرد. طی این صد سال، با پیشرفت زمان و انکشاف جامعه ایران، از یکسو، و رشد جنبش آزادی خواهی و انقلابی – کارگری ایران از سوی دیگر، شرکت زنان نیز در حرکت اجتماعی افزونتر و غنی تر گشته است. بیش از صد سال پیش شاعره بزرگ سده نوزدهم ایران، قره العین، که زن دانشمندی بود (و گام زدنش در راه بابیگری از اهمیتش نمی کاهد) در نیمه سده نوزدهم که ظلمت بی دانشی و سیاهی استبداد قاجار جامعه ایران را در کام خود فرو برده بود، این شیر زن بپا خواست و علیه مظالم دوگانه ای که به زن ایرانی وارد می شد پرچم مبارزه بر کف گرفت و سرانجام جان خویش را نیز در همین راه نهاد.

از آن پس، شرکت زنان در مبارزه اجتماعی فزونی یافته، تا امروز که شیر زنان دیگری دوش به دوش برادران خود در همه جبهه ها علیه امپریالیسم و سرمایه داری بومی ایران می جنگند و پرچم انقلاب را که با خونابه انگشتان دختران قالیباف نیز خونین شده بود گلگونتر می سازند. نخستین بار شرکت دستجمعی زنان در مبارزه اجتماعی به هنگام قیام تنباکو صورت گرفت. سپس این شرکت با رشد خود جنبش در مشروطیت گسترش یافت. اگر عده ای از زنان ایران (طبقه متوسط ، بورژوازی تجاری و روشنفکران وابسته به آن) به برخی اقدامات چون ارسال تلگراف به ملکه آلمان برای جلب حمایت او از جنبش مشروطه خواهی دست زدند[1]، در عوض عده دیگری نیز که قطعاً از نظر طبقاتی وضع مشابهی با دسته بالا نداشتند، اسلحه به کف در کنار مجاهدین مشروطیت جنگیدند و خود را فدای پیروزی بر استبداد قاجار ساختند. پاولوویچ، مورخ و ایرانشناس بلشویک می نویسد:

«در نهضت مشروطه ایران، زنان ایران نیز شرکت داشتند. عکس یک دسته 60 نفری از زنان چادر به سر ایرانی تفنگ به دست اکنون در اختیار ماست. اینها یکی از محافظین سنگرهای تبریز بودند. جریده حبل المتین می نویسد در یکی از زد و خوردهای بین اردوی انقلابی معروف ستارخان با لشکریان شاه، بین کشته شدگان انقلابیون، جنازه 20 زن مشروطه طلب در لباس مردانه پیدا شده است. در میتینگ مربوط به مبارزه مشروطیت ایران، زنان ایرانی به تعداد زیادی شرکت داشتند.»[2]

همچنین شوستر آمریکائی که پس از تشکیل مجلس دوم شورا مسئولیت اداره امور مالی ایران را به عهده داشت، و در کتاب خود به نام «اختناق ایران» پس از ستایش فداکاری و از جان گذشتگی زنان ایران می نویسد که روزی عده کثیری از زنان تهیدست طی یک تظاهرات در مقابل اداره او، خواستار پرداخت حقوق شوهرانشان بودند که توسط خود او قطع گردیده بود. او در همین کتابش ثبت می کند که هنگامی که زمزمه تهدید قانون اساسی و مجلس دوم به گوش می رسید، سیصد نفر از زنان (مادر، خواهر و دختر) چادر به سر در مقابل مجلس حاضر شدند و خواستار دیدار رئیس مجلس گشتند. در ملاقات با رئیس مجلس، طپانچه های خود را از زیر چادر بیرون کشیده، اعلام داشتند در صورتی که نمایندگان قانون اساسی را محترم نشمرده، به زیر تهدیدات خارجی تسلیم شوند، ایشان تکلیف نمایندگان را روشن خواهند کرد.[3]

باید یادآور شد که جانفشانی و دلاوری زن ایرانی امری تازه و مختص به تاریخ معاصر نیست. مثلا «داراب نامه» از دختری یاد می کند که در عین شجاعت و بی باکی، به فنون جنگی نیز آشنائی داشت و در راه نیل به هدف خویش از کشتن دشمن ابا نداشت.[4] فردوسی مانند بسیاری از شعرای ایران این شجاعت و شهامت را ستوده، ولی نباید فراموش کرد که برخورد شاعرانی چون فردوسی، ملهم از دید فرهنگی زمان خود، نسبت به زنان دوگانه بود و از آنان به بدی نیز یاد کرده اند و هم طراز مردشان نخوانده اند. فردوسی می سراید:

به گیتی بجز پارسا زن مجوی              زن بد کنش خواری آرد به رو

یا

زنانرا همین بس بود یک هنر              نشینند و زایند شیران نر

یا

زنان را ستائی سگان را ستای             که یک سگ به از صد زن پارسای

یا

زنان را از آن نام ناید بلند                  که پیوسته در خوردن و خفتنند

همین برخورد نابرابر را نسبت به زنان در دیگر آثار ادبی ایران می بینیم:

زنان در آفرینش ناتمامند                   ازیرا خویش کام و زشت نامند

ویس و رامین

یا

زنان نازک دلند و سست رأیند            بهر خو چون برآریشان، برآیند

ویس و رامین

یا ناصر خسرو می سراید:

زنان چون ناقصان عقل و دینند          چرا مردان ره آنان گزینند

یا اسدی می گوید:

زن ارچند با چیز و آبروی               نگیرد دلش خرمی جز بشوی

ولی این عدم تساوی زنان نه از میل فردوسی و دیگر شاعران سرچشمه می گرفت و نه از بد طینتی مردان، چنانچه هواداران بورژوای جنبش زنان، به منظور منحرف ساختن جنبش از دشمن اصلی، یعنی سرمایه داری و مالکیت خصوصی، وانمود می سازند. نابرابری زن در جوامع پدر سالاری ناشی از شیوه تولید و روابط مالکیتی است که طی اعصار مرد را در خانواده برتر و زن را پست تر گردانده است، زیرا استقلال اقتصادی زن را از او ربوده است. در ایران باستان در دوران هخامنشی مقام زن بلندتر از دوران اشکانی بود؛ و هر چه جامعه «پیشتر» رفت، از قدرت زن در خانواده و اجتماع کاسته شد، یعنی هر چه استقلال اقتصادیش کمتر گشت، تسلط مردان بر ایشان بیشتر شد. با این همه به نظر می رسد که مقام زن در ایران پیش از اسلام، در درون هر طبقه و کاست، از نابرابری کمتری متأثر بوده تا پس از اسلام. تا پیش از اسلام زنان اشراف در سیاست دخالت می کردند[5]، اما در مورد طبقات پائین و زحمتکش، زنان از آزادی نسبی بیشتری برخوردار بودند، زیرا ناچار از آمد و شد برای کار بودند. ولی در اسلام مقام زن دقیقاً با مرد نابرابر است.[6] بر طبق قوانین اسلام، «مردان باید بر زنان مسلط باشند زیرا خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده است، و نیز از آن روی که مردان از اموال خویش [برای زنان] خرج می کنند؛ زنان شایسته آنند که مطیع و به حفظ الهی در نهان خویشتندار هستند؛ و زنانی که از نافرمانیشان بیم دارید باید نصیحتشان کنید و در خوابگاهها از آنان دوری کنید و آنان را بزنید ...»(قرآن، سوره 4، آیه 34)

در عین حال باید گفت که مذهب اسلام برای اوضاع و احوال انکشاف اجتماعی اعراب باده نشین بسیار هم مترقی و متناسب با نیازمندیهای اجتماعی آنروز آنان بود (اینرا هم باید افزود که در مجموع حمله مسلمانان به ایران گامی به پیش بود و جامعه کاستی ساسانیان را که بسیار ظالمانه بود در هم کوفت!) لکن آنچه ارتجاعی است عبارتست از کوشش برای تحمیل آن اصول به اوضاع و احوال انکشاف یافته امروز، مانند ایران. تلاش برای اجرای قوانین اسلام در ایران امروز، یعنی ایرانی که حکومت وحشی و بیرحم سرمایه بر آن حکمفرماست، نمی تواند نه از فساد اجتماعی جلوگیرد و نه حکومت سرمایه داران را سرنگون سازد. حکومت وحشی و افسارگسیخته سرمایه، به حکم قوانین انکشاف تاریخ خود را مسلط کرده، هر چه را که بتواند در خدمت خویش می گیرد، مطیع می سازد، تغییر شکل می دهد، و هر آنچه را که سد راه خویش تشخیص دهد، از میان برمی دارد. چنین است انعکاس عملکرد سرمایه در زمینه مقام زن در جامعه کنونی ایران و کوشش برای آزادی زن را نیز باید از همین زاویه دید، و لذا تلاش برای سرکوب جنسی زیر عنوان نجات جامعه از فساد، آن هم از طریق توسل به قهر مادی یا معنوی – مذهبی – نه تنها نمی تواند نتایج ثمربخشی داشته باشد بلکه عواقب اجتماعی وخیمی نیز به دنبال خواهد آورد. اگر چه ناتوانی جنسی و امراض روحی و جسمی ناشی از محرومیت جنسی سابقه بسیار قدیمی در ایران دارد[7]، لکن با توسعه فرهنگ امپریالیستی در این کشور، همراه با انکشاف سرمایه داری استبدادی وحشی، این نوع بیماریها افزایش می یابند، و خواهند یافت، مگر آنکه از طریق علمی و در چارچوب آزادی جنسی منطبق با برنامه پرولتاریائی و حکومت سوسیالیستی وی با آن روبرو گردیم. عده ای برآنند که فحشا محصول ورود فرنگیهاست؛ این نظر از بیخ و بن نادرست است. تاریخ غازانی می نویسد:«همواره در شهرهای بزرگ زنان فاحشه را در پهلوی مساجد و خانقاهات و خانه های هر کس می نشاندند.» در عین حال این نیز درست است که با رسوخ هر چه بیشتر سرمایه داری در ایران فحشا افزایش یافته است و زنان نیز مانند هر محصول اجتماعی به کالا بدل گشته اند؛ علت آن نیز تعمیم تولید و مبادله کالائی در سراسر جامعه، افزایش نسبی محرومیت جنسی جوانان، نارضائی و هوسبازی مردان مزدوج، و در عین حال، ازدیاد فقر و فاقه در جامعه و به ویژه در میان زنان است. پس باید ریشه اجتماعی این درد را با آتش انقلاب سوزاند، و این امر میسر نمی گردد مگر از راه سرنگونی سیستم سرمایه داری در ایران. بورژوازی می کوشد حل مسئله زن در اجتماع را، همچون مشکل جنسی، از طریق رفرم، و آن هم در تناسب با نیازمندیهای خویش از نظر نیروی کار قابل استثمار میسر سازد. از نظر مارکسیستها انقلابی، حل قطعی مسئله زنان تنها با حل مسئله سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم میسر است.

اقداماتی که تاکنون در ایران صورت گرفته است، درست همین امر را ثابت می کند. پیش از این اشاره رفت که زنان در جنبش تنباکو و نهضت مشروطیت شرکت فعال جستند. شواهدی هست که زنان در جنبش جنگلیها به رهبری میرزا کوچک نیز شرکت جستند.[8] درست در همین دوران یعنی به هنگام جریان انقلاب گیلان (1297) بود که روشنک نوعدوست نخستین گروه زنان مترقی را در کنار مدرسه دخترانه سعادت رشت تشکیل داد، و سپس بسال 1299 (1921) انجمن پیک سعادت را پایه گذارد. او همانند پروین اعتصامی از فارغ التحصیلان مدرسه آمریکائی دختران در تهران بود. پیش از او نخستین روزنامه زنان به نام «دانش» در سال 1288، یعنی پس از پیروزی بر محمدعلیشاه، منتشر شده بود. طی سالهای 1920، زنان بورژوای ایران، انجمنهای مختلف و روزنامه های متعددی برای دفاع از حقوق بورژوائی زن تأسیس کردند. و از آن جمله بودند مجله «عالم نسوان»، مجله «بانوان»(به مدیریت شهناز آزاد)، «زبان زنان»(به مدیریت صدیقه دولت آبادی)، «جهان زنان»(مشهد، به مدیریت فرخ دین پارسا)، «پیک سعادت نسوان»(رشت)، «دختران ایران»(شیراز، به مدیریت زندخت شیرازی)، و «نامه بانوان» و انجمن بیداری نسوان (تهران 1315) و انجمن نسوان (قزوین 1315). اینها همه اقدامات زنان بورژوا بودند. ولی عده ای که، همچون روضه خوانهای قدیم، عادت به مدح و ثنا دارند و تاریخ همه چیز را از انقلاب اکتبر و حزب کمونیست ایران شروع می کنند (چرا که خود را وارثین این «متاع ها» می دانند!)، مثلا ایراندخت ابراهیمی[9] پس از ذکر برخی از سازمانهای نامبرده در بالا در مقاله خود، می نویسد در پیدایش این سازمانهای نامبرده حزب کمونیست ایران «غیرمستقیم» دخیل بوده و در آنها «فراکسیون حزبی داشت». اگر چه نباید از اثرات معنوی انقلاب اکتبر در حیات اجتماعی ایران غافل ماند، اما نمی توان حرکت اجتماعی زنان بورژوای ایران را که از مناسبات سرمایه داری در حال انکشاف ایران نشأت می گرفت، به حساب حزب کمونیست ایران و غیره نوشت، به ویژه اینکه اینها، و حتی انجمن پیک سعادت رشت، انجمنهایی بورژوائی بودند و نشانه ای از تفکر پرولتری در کار آنها دیده نمی شود، امری که خود ایراندخت ابراهیمی تحت عنوان برخی «نواقص» بدان اعتراف دارد که می نویسد در آنها «نواقصی موجود بوده است». و این «نواقص» سازمانهائی که در این مرحله، سالهای 1920، رهبرانشان عبارت بودند از «زنان ترقیخواه و تحصیل کرده و مجهز به تعلیمات سیاسی و نظریه مارکسیستی - لنینیستی[!]» و رهبری سیاسی شان «برعهده حزب طبقه کارگر، حزب کمونیست ایران بود» کدامند؟ موافق نظر همین نویسنده، این «نواقص» عبارت بودند از اینکه این «سازمانها در اطراف خود فقط زنان باسواد [بخوانید بورژوا و اشرافی!] را جلب کرده و با زنان کارگر، بافنده و دهقان و غیره رابطه ای نداشتند.» (تکیه از ماست). این اظهارات بی مسئولیت ناشی از تفکر قالبی و مدیحه سرا، نه تنها با واقعیت انطباقی ندارد، بلکه حتی توهین به انقلاب اکتبر و حزب کمونیست ایران نیز هست. این چه سازمان سیاسی زنان است که رهبری آن مارکسیست لنینیست است و تحت هدایت حزب کمونیست نیز هست، ولی به قول خود ایراندخت ابراهیمی با زنان زحمتکش کاری ندارد؟ افزون بر این، مقاله رفیق سلطانزاده در مورد جنبش زنان در ایران (جلد چهارم اسناد جنبش کمونیستی ایران که در همین مجلد نیز تجدید چاپ می شود) هر گونه شکی را در این مورد مرتفع می سازد. او می نویسد «این جنبش [زنان متعلق به] محافل توانگر را دربرمی گیرد. عناصر پرولتری در حال حاضر در آن شرکتی ندارند.» ادعای ابراهیمی در تضاد آشکار با سخن سلطانزاده است!

از این منش تفکر بیش از این هم نمی توان انتظار داشت. نماینده دیگری از همین مکتب فکری در یک کنفرانس بین المللی که در سال 1970 در برلن (آلمان دمکراتیک) برگزار شد، طی یک سخنرانی درباره «مبارزه برای تساوی حقوق زنان در ایران»[10]، اظهار داشت که زنان ایران پس از سالها نبرد بالاخره در مارس 1964 «حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را به دست آوردند» و می افزاید که در مجلس گذشته «8 زن نماینده و 4 سناتور بودند». وی در آخر اعلام می کند که «وضع خانوادگی و اجتماعی زنان ایرانی از بسیاری لحاظ اساساً به سود آنان تغییر یافته است». اینست درک این تفکر از آزادی زن و بهبود وضع او!

آری، رژیم پهلوی در برخی زمینه ها در وضع تغییر ایجاد کرد، ولی نه به سود زنان. رژیم پهلوی موقعیت زن را در اجتماع تغییر نداده و نمی توانست هم بدهد؛ این کار یک رژیم پرولتری است. بسیاری قوانین «مترقی» در ایران به تصویب رسیده اند، ولی این قوانین، همانند بسیاری دیگر از قوانین، هرگز رنگ اجرا را به خود ندیده اند، و تنها وسیله زینت بین المللی رژیم های دیکتاتوری هستند. نباید فراموش کرد که اولین اقدام در راه «آزادی» زنان بنا بر منطق پهلوی، در دوران رضاخان آغاز شد که با بوق و کرنا آنرا تبلیغ کردند. از سال 1314 به بعد مأموران دولتی «تشویق» می شدند که از زنان خود کشف حجاب کنند؛ افسران ارتش حق نداشتند با زنان حجاب دار در ملاء عام هویدا شوند. در هشتم ژانویه 1938 رضاخان در جشن یک مدرسه دخترانه کشف حجاب را رسماً اعلام داشت. از آن پس مغازه ها حق نداشتند به زنان حجاب دار چیزی بفروشند و چنین زنانی مجاز نبودند به وسایل نقلیه عمومی سوار شوند (این «آزادی» است یا کشتن آن؟) رضاخان خطاب به دختران گفت:«اکنون که به جامعه وارد شده اید، باید بدانید وظیفه شما اینست که برای کشورتان [بخوانید سرمایه داران] کار کنید». رضاخان فراموش می کرد(!) که زنان و دختران زحمتکش ایران قرنها بود که از طریق شرکت در تولید، به اجتماع وارد شده بودند – چه در مزرعه و در کارگاه ریسندگی یا قالیبافی. حال، با رشد سرمایه داری در حال انکشاف و افزایش تعداد کارخانجات در ایران نیروی کار ارزان بیشتری لازم بود و این نیرو باید از میان زنان «عاطل» بسیج می شد. ولی حجاب در این راه مانعی بود که باید از میان برداشته می شد. ولی این نحوه استبدادی از بین بردن حجاب که ناشی از انکشاف ناموزون و وحشی سرمایه داری در ایران بود، در واقع از نظر اجتماعی اثری منفی در اقشار شهرنشین باقی گذاشت و کشف حجاب را با فساد اجتماعی زنان یکسان ساخت، تفکری که هنوز در میان بسیاری از زنان شهرنشین رواج دارد ناشی از همین ضربه روانیست که حکومت استبدادی پهلوی به جنبش آزادی زنان وارد ساخت. مضافاً اینکه حجاب پدیده ای شهری بود و زنان زحمتکش چه در ایلات و چه در روستاها، حجابی نداشتند، زیرا که در تولید شرکت داشتند، و همین امر نیز تا حدی از عدم استقلال اقتصادی آنان می کاست، امری که در میان زنان شهری، بورژوا، خرده بورژوا و حتی اشرافی، صحت نداشت.

حاصل این نوع آزادی اجتماعی که رژیم پهلوی به زنان «اعطا» کرده است چیست؟ در اینست که زنان بورژوا طلاق را با آزادی یکسان بدانند. ایران، علیرغم قوانین سخت طلاق و موقعیت نابرابر زن نسبت به شوهر، از نظر تعداد طلاق در سال، در جهان مقام چهارم را داراست. این به چه معنی است؟ تعداد روزافزون طلاق در جامعه ای مانند ایران درست ناشی از عدم آزادیست. در چنین کشوری با سرکوبی جنسی بیرحمانه ای که در آن رواج دارد، دختران را چشم و گوش بسته به شوهر می دهند، یعنی بدون رضایتشان و بخاطر محاسبات مالی و غیره. و شوهر نیز زن را که به عنوان خانه دار یا کدبانو گرفته و نه همسر، همچنان به هوسبازی ادامه می دهد تا جائیکه ازدواج به طلاق کشانده می شود، و در این هنگام زنان احساس «آزادی» می کنند! طبق یک تحقیق آماری از طرف دانشگاه تهران، علت اصلی طلاق در میان اغنیا «هوسبازی» مردان و زنان شناخته شده، در حالیکه در میان زحمتکشان ناتوانی مالی مرد و بیسوادی زنان.[11] همپا با این، فحشا از یکسو و «بی وفائی» زنان از سوی دیگر تشدید شده است و این همه ناشی از انکشاف سرمایه داری، و وخامت استثنائی آن حاصل نوع وحشی و افسارگسیخته این انکشاف در ایران است. الغای خانواده که بورژوازی به کمونیستها نسبت می دهد، در همین جا در جامعه بورژوائی ایران آغاز و تشدید می گردد، و نه در جامعه کمونیستی. در واقع «آزادی» ای که رژیم پهلوی «اهدا» کرد آزادی استثمار زنان توسط سرمایه داری است و نه آزادی راستینی که جامعه کمونیستی برای کل جامعه، و از جمله زنان نیز دربر خواهد داشت.

ستمی که در جامعه ماقبل سرمایه داری به زنان می شد، هنوز هم امروز در قالب دیگری ادامه دارد. و تفکر ستمگرانه نسبت به زن در جامعه ایران متأسفانه تنها به بورژواها اختصاص ندارد، و در محافل «مترقی» ایرانی نیز، که هنوز ملهم از تفکر بورژوائی یا حتی پیش از آن هستند، این ستم نا آگاهانه یا عوامفریبانه اعمال می شود. مثلا دانشجویان «مترقی» پسر به محض ورود یک دختر به جمعشان، می کوشند «مقامی» در اداره امور به این دختر واگذار کنند تا ماهیت «مترقی» خویش را بر زنان ثابت کرده باشند! این عوامفریبی در مورد «اهدای» آزادی است و نه کسب آن. در دوران تشکیل حزب توده نیز، این مردان بودند که پایه سازمان زنان را (اگر چه توسط زنان یا دختران خود) ریختند و آنرا رهبری سیاسی می کردند. باید عمیقاً فهمید که آزادی زنان میسر نخواهد شد مگر از طریق شرکت آگاهانه خود زنان در مبارزه برای واژگونی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم و شرکت زنان در اقتصاد بزرگ سوسیالیستی و حکومت پرولتری. نکته دیگری که در میان «روشنفکران مترقی» ملاحظه می شود، برخورد ظاهراً پارسا منشانه، ولی در واقع ریاکارانه نشان نسبت به دختران است.اینان تحت این بهانه که زن وسیله عشرت نیست (که حرفی است درست)، هر کوشش برای آمیزش آزاد جنسی بین دختران و پسران را نادرست (بگوئیم حرام!) می شمارند و آنرا تقبیح می کنند. به راستی اینان چنانکه حافظ سروده است، پارسایانی هستند که «چون به خلوت می روند      آنکار دیگر می کنند»! این روش متأثر از تزویر بورژوائی ضدانقلابی است و کمکی به حل مسئله زن در اجتماع امروز ایران نمی کند. نکاتی را که فروغ راد و آذر عاصی[12] در جزوه «ستم کشیدگی زن»(ستم کشی درست است) در ایران در مورد اپوزیسیون مترقی متذکر شده‌اند، به سختی می توان منکر شد. به هر حال، همانگونه که طبقه کارگر در مجموع نمی تواند آزادی خود را به همت روشنفکران انقلابی کسب کند، زنان نیز نمی توانند متوقع باشند که آزادیشان توسط مردان «مترقی» تحصیل گردد. از سوی دیگر، حمله به «مرد» با دید بورژوائی حاکم در محافل جنبش زنان در جوامع سرمایه داری پیشرفته صنعتی نیز سد راه زنان است و تلاشی است برای انحراف جنبش از حمله به دشمن اصلی یعنی سرمایه داری. آزادی زن تنها از طریق شرکت زنان در مبارزه انقلابی علیه سرمایه داری میسر خواهد شد. سرمایه داری با پرولتریزه کردن هر چه بیشتر زنان در جامعه ایران، خود این پیش نشان تاریخی را فراهم آورده است و شرکت زنان ایران بطور روزافزون در مبارزه انقلابی در ایران نیز نوید همین آزادیست. شرکت زنان در مبارزه امروز بخاطر تشویق برادر یا به تقلید از پدر یا به تشویق عموی مترقی نیست، و از بیخ و بن با آنچه در زمان حزب توده می گذشت تفاوت دارد. دختران امروز از طریق گردشهای دسته جمعی فرمایشی حزبی به مبارزه جلب نمی شوند. شرکت آنان در مبارزه انقلابی جنبه عمیقاً اجتماعی دارد که از تضاد عمیق زحمتکشان ایران، و زنان ایران نیز، با سرمایه داری آب می خورد و تا این تضاد هست و تشدید می یابد، این مبارزه هم خواهد بود، و شدت خواهد یافت تا ریشه سرمایه داری را چه در مناسبات تولیدی و چه در تفکر اجتماعی از بیخ و بن بکند و کمونیسم، یعنی جامعه کمونیستی، جامعه بدون ستم، چه ستم طبقاتی و چه ستم جنسی را جانشین آن سازد.

 

 

توضیحات

 

1- این تلگراف در 8 سپتامبر 1908 به ملکه آلمان ویکتوریا ارسال شد: علیاحضرت ملکه آگوستا ویکتوریا، قصر جدید [پوتسدام]، کمیته زنان ایرانی در قسطنطنیه به نام خواهران خود در ایران آن علیاحضرت را فرامی خواند تا به نام زنان و بشریت لطف کرده با اعمال نفوذ بزرگوارانه خویش در دفاع از خواهران ما به پایان دادن جنایت و خونریزی وصف ناپذیر در ایران و ظلم علیه خواهران ما توسط نیروهای شاه، اقدام کنند. علیاحضرتا! تشکرات بی پایان چاکران خود را بپذیرید. رئیس کمیته عالیه، زهره.

Martin, B.G.

German-Persian Diplomatic Relations, 1873-1912, London, 1959, P.155

2- پاولوویچ – تریا – ایرانسکی، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه هوشیار، تهران 1330، ص 51 – 52

3- شوستر، اختناق در ایران، ص 98 – 191

4- راوندی م. تاریخ اجتماعی ایران – تهران 1341، جلد دوم، ص 392

5- راوندی، جلد اول، ص 430

6- همانجا، ص 373

7- راوندی، جلد سوم، بخش آخر این جلد حاوی اطلاعات مفیدی در این زمینه است.

8- بنا بر قول یک منبع بلشویک: در اواسط سال 1918، یک فرانسوی در یکی از بنادر بحر خزر پیاده می شد، و در روی پل کشتی با یک دختر جوان ایرانی برخوردی داشت. دختر جوان به او گفت:«جنگ ملت ها پایان یافته است؛ اکنون جنگ طبقات سخت در جریان است. من نمی توانستم در میان برادرانم سرباز شوم، لکن اکنون برای انقلاب مبارزه خواهم کرد، و به ارتش میرزا کوچک جنگلی خواهم پیوست.»

9- ایراندخت ابراهیمی، در انقلاب اکتبر و ایران، انتشارات حزب توده ایران، ص 24 – 318

10-

Alami, schahnas, der kampf um die gleichberechtigung der frau in iran, in nationalismus, und socialismus im befreiungskampf der voelker asiens und afrikas, akademie verlag, Berlin, 1970 p 121

11- ایران آلماناک

12- انتشارات فانوس، نیویورک 1351، ص 37 – 40

افزون بر اینها، از کتاب زیر نیز می توان برای شناخت مسئله زن در ایران، بمثابه منبع، استفاده برد:

صادق هدایت، نیرنگستان

محمود کتیرائی، از خشت تا خشت

رضا آراسته ،

Education and social awakening in iran, Leiden, 1969

Man and society in iran, Leiden, 1970

 

 

کمونیسم و خانواده

 

الغای خانواده! حتی تندترین رادیکال ها از این پیشنهاد پلید کمونیستها برآشفته می شوند.

خانواده کنونی، خانواده بورژوائی بر چه اساسی استوار است؟ بر اساس سرمایه، و بر اساس نفع خصوصی. این خانواده در انکشاف یافته ترین شکل خود تنها در میان بورژوازی وجود دارد. ولی بی خانوادگی عملی در میان پرولترها و فحشای عمومی مکمل آنست.

خانواده بورژوائی طبیعتاً با از میان رفتن این مکمل خود از بین می رود و زوال هر دو با زوال سرمایه توأم است.

ما را سرزنش می کنید که می خواهیم به استثمار والدین از اطفال خود خاتمه دهیم؟ ما به این جنایت اعتراف می کنیم.

ولی شما می گوئید که وقتی ما بجای تربیت خانگی تربیت اجتماعی را برقرار می سازیم، گرامی ترین مناسباتی را که برای انسان وجود دارد از میان می بریم.

اما مگر تعیین کننده پرورش خود شما جامعه نیست؟ مگر تعیین کننده این پرورش آن مناسبات اجتماعی که در درون آن به کار پرورش مشغولید و نیز دخالت مستقیم یا غیرمستقیم جامعه از طریق مدرسه و غیره نیست؟ کمونیستها تأثیر جامعه در پرورش را از خود اختراع نمی کنند، آنها تنها خصلت آنرا تغییر می دهند و کار پرورش را از زیر تأثیر نفوذ طبقه حاکمه بیرون می کشند.

هر اندازه که در سایه رشد صنایع بزرگ پیوندهای خانوادگی در محیط پرولتاریا بیشتر از هم می گسلد و هر اندازه که کودکان بیشتر به کالای ساده و افزار کار مبدل می گردند، به همان اندازه یاوه سرائی های بورژوازی درباره خانواده و پرورش و روابط محبت آمیز والدین و اطفال بیشتر ایجاد نفرت می کند.

بورژوازی یکصدا بانگ می زند: آخر شما کمونیستها می خواهید اشتراک زن را عملی کنید!

بورژوا زن خود را تنها یک افزار تولید می داند. وی می شنود که افزارهای تولید باید مورد بهره برداری همگانی قرار گیرند، لذا بدیهی است که نمی تواند طور دیگری فکر کند جز اینکه همان سرنوشت شامل زنان هم خواهد شد.

وی حتی نمی تواند حدس بزند که اتفاقاً صحبت بر سر آنست که این وضع زنان، یعنی صرفاً ابزار تولید بودن آنان، باید از میان برود.

افزون بر این، چیزی مسخره تر از وحشت اخلاقی بورژواهای ما از این اشتراک رسمی زنها، که به کمونیستها نسبت می دهند، نیست. لازم نیست کمونیستها اشتراک زن را عملی کنند، این اشتراک تقریباً همیشه وجود داشته است.

زناشوئی بورژوائی در واقع همان اشتراک زنان است. حداکثر ایرادی که ممکن بود به کمونیستها وارد آورد این است که می خواهند اشتراک ریاکارانه و پنهانی زنان را رسمی و آشکار کنند. ولی بدیهی است که با نابود شدن مناسبات تولیدی کنونی، آن اشتراک زنان که از این مناسبات ناشی شده، یعنی فحشاء رسمی و غیر رسمی نیز از میان خواهد رفت.

 

مارکس و انگلس – مانیفست حزب کمونیست

 

کار زنان

 

تا آن حد که ماشینیسم نیروی عضلانی را زائد می سازد، خود به وسیله ای برای استفاده از کار کارگرانی تبدیل می شود که نیروی عضلانی ندارند یا از لحاظ تحول جسمانی نارسند، ولی اعضای بدن آنها دارای نرمش بیشتری است. به همین جهت کار زنان و کودکان نخستین شعار استفاده سرمایه داری از ماشین بود. بدین گونه از راه فراخواندن همه اعضای خانواده کارگری، بدون تفاوت جنسی و سنی، به زیر پرچم فرمانروائی مستقیم سرمایه، ماشین، این وسیله نیرومند جانشین کار و کارگر، فوراً تبدیل به وسیله ای برای افزایش عده کارگران مزدور می گردد. کار اجباری به نفع سرمایه داران، نه تنها جای بازیهای کودکانه را غصب نمود، بلکه به کار آزادی نیز که در محیط خانه و در درون مرزهای سنتی برای خود خانواده، انجام می گرفت دست انداخت.

ارزش نیروی کار نه تنها از روی زمان کاری که برای معاش انفرادی یک کارگر بزرگسال لازم است، معین می شود، بلکه منوط به زمان کاری نیز هست که برای نگهداری خانواده کارگر ضروری است. با فروریختن تمام اعضای خانواده کارگری به بازار کار، ماشین ارزش نیروی کار مرد را به مجموع خانواده اش تقسیم می کند. بنابراین ماشین از ارزش نیروی کار کارگر می کاهد. ممکن است که مثلا خریداری 4 نیروی کار متعلق به افراد یک خانواده بیشتر از نیروی کار رئیس خانواده، که سابقاً مورد خریداری قرار می گرفت، تمام شود ولی اکنون چهار روزانه کار بجای یک روزانه کار قرار دارد و لذا قیمت آن به نسبت افزایش اضافه کار چهار نفر بر اضافه کار یک نفر تنزل می کند. اکنون، برای آنکه خانواده بتواند زندگی کند، چهار نفر نه تنها باید کار کنند بلکه باید به سرمایه اضافه کار تحویل دهند. از این راه است که ماشین از آغاز امر، با افزایش مصالح انسانی بهره کشی، میدان استثمار سرمایه و در عین حال درجه بهره کشی را توسعه می دهد.

 

مارکس – سرمایه (جلد نخست)

 

استثمار زنان شوهردار

 

آقای E که کارخانه دار است، به استحضار می رساند که برای دستگاههای خودکار بافندگی خویش منحصراً زنها را استخدام می کند. وی زنان شوهردار را ترجیح می دهد، به ویژه آنانی را که در خانه خانواده ای دارند که از حیث معیشت به آنان وابسته اند، زیرا چنانکه وی می گفت اینان دقیق تر و مطیع تر از زنان مجرد هستند و مجبورند که نیروهای خود را تا سرحد امکان بکار برند تا بتوانند وسایل ضروری زندگی را تأمین نمایند. بدین طریق آن خصایل، آن صفات خاصی که ویژه خوی زنانه است به زیان او برمی گردد و همه آن حجب و نازنینی که در نهاد اوست وسیله بردگی و آزارش می شود.

 

مارکس – سرمایه (جلد نخست)

 

استثمار پسران و دختران

 

قانونگزاری کارخانه ای که نظم و ترتیبی برای کار در کارخانه ها، مانوفاکتورها و غیره مقرر نمود در آغاز کار فقط به صورت مداخله ای در مورد حق بهره کشی سرمایه به نظر آمد. ولی بعکس تصویب هر گونه مقرراتی در مورد آنچه کار خانگی خوانده می شد بلافاصله به منزله تعرضی مستقیم به قدرت پدری patria potestas تلقی گردید، یعنی اگر بخواهیم آنرا به زبان جدید تعبیر کنیم باید بگوئیم تجاوزی نسبت به اختیارات والدین اطفال شمرده شد، و پارلمان پر از عاطفه انگلستان مدتها چنین وانمود می کرد که از اتخاذ تصمیم در این مورد احتراز دارد. ولی سرانجام حکم واقعیات وی را به قبول این نکته واداشت که صنعت بزرگ با برهم زدن پایه اقتصادی زندگی خاندانی قدیم و کار خانگی منطبق با آن، مناسبات خانوادگی کهن را نیز فرو می ریزد. حق کودک می بایستی اعلام می گردید. در نتیجه گیری گزارش سال 1866 کمیسیون کار کودکان چنین گفته شده است:«بدبختانه از مجموع شهادتهائی که داده شده است چنین بر می آید که کودکان هر دو جنس بیش از همه علیه اولیاء خودند». سیستم بهره کشی برون از اندازه از کار کودکان بطور عموم و کار خانگی بالاخص از آن جهت پایدار مانده است «که اولیاء اطفال نسبت به فرزندان خردسال و لطیف خویش قدرتی خود سرانه و شوم اعمال می کنند، بدون آنکه هیچگونه قید و بندی مانع آنان باشد ... پدران و مادران اطفال نباید دارای چنان قدرت مطلقی باشند که بتوانند فرزندان خود را مبدل به ماشینهائی نمایند که همه هفته فلان یا بهمان مقدار دستمزد به آنها تحویل دهند ... کودکان و جوانان حق دارند که از حمایت قانونگزار در برابر سوء استفاده ای که از اختیار والدین می شود و نیروی جسمانی آنان را نابهنگام می کشد و آنها را در زمینه زندگی اخلاقی و فکری تنزل می دهد، برخوردار گردند».

ولی این سوء استفاده از اختیار والدین نیست که بهره کشی مستقیم یا غیرمستقیم نیروی نارس کار را به وسیله سرمایه به وجود آورده است بلکه به عکس شیوه استثمار سرمایه داریست که با از بین بردن پایه اقتصادی قدرت پدری، موجب سوء استفاده از این اختیار گردیده است. هر چند که انحلال زندگی خانوادگی قدیم در درون سیستم سرمایه داری وحشتناک و چندش آور جلوه کند، معذالک این نکته مسلم است که صنعت بزرگ با نقش قاطعی که به زنان، جوانان و کودکان هر دو جنس در پروسه سازمان یافته تولید اجتماعی در خارج از محیط زندگی خانوادگی تفویض می کند، پایه اقتصادی نوینی برای شکل عالیتر خانواده و مناسبات بین دو جنس به وجود می آورد. بدیهی است که مطلق انگاشتن شکل ژرمانو مسیحی خانواده همانقدر غیرمنطقی و باطل است که تصور مطلقیت درباره شکل باستانی رومی و یونانی یا شکل شرقی خانواده، یعنی اشکالی که به نوبه خود سلسله ای از انکشاف تاریخی را تشکیل می دهند. و نیز این نکته محقق است که در شکل خود رو و خشن سرمایه داری، یعنی در شکلی که کارگر برای پروسه تولید است و نه پروسه تولید در خدمت کارگر، ترکیب پرسنلی کار جمعی از افراد هر دو جنس و از هر طبقه سنی، سرچشمه زهرآلود فساد و بنده پروری است، معذالک، در صورتی که شرایط مساعد فراهم آید، همین پدیده سنی بعکس باید مبدل به سرچشمه فیاضی از انکشاف انسان منشانه گردد.

 

مارکس – سرمایه (جلد نخست)

 

مرگ ناشی از اضافه کار

 

در آخرین هفته های ماه ژوئن سال 1863 کلیه روزنامه های لندن خبری تحت عنوان هیجان انگیز « death from simple over work »(مرگ تنها در اثر زیاده کاری) منتشر ساختند. این خبر مربوط بود به مرگ دختر مد دوزی به نام مری آن واکلی Mary Anne Walkley ، که 20 ساله بود و در یکی از محترمترین سالنهای مد کار می کرد. سالن مزبور به وسیله خانمی که نام دلربای الیز Elise داشت اداره می شد. داستان کهنه ای که بارها نقل قول شده بود از نو کشف می شد. این دختر بطور متوسط روزی 16 ساعت و نیم کار می کرد ولی به هنگام فصل، اغلب تا 30 ساعت متوالی به کار اشتغال داشت. و «نیروی کار» فرسوده او را گاه بگاه به وسیله جرعه های شری، پورتو و قهوه به حال سیال نگاه می داشتند. و این جریان درست در بحبوحه فصل به وقوع پیوست. لازم بود که وی با شتاب هر چه تمامتر لباسهای جشن لیدی های نجیب زاده را برای بالی که به افتخار پرنسس تازه وارد ولز داده می شد، آماده نماید. مری آن واکلی 26 ساعت و نیم بدون انقطاع با 60 دختر کار کرده بود. سی نفر از این دختران در اطاقی که به زحمت دارای یک سوم از هوای لازم برای استنشاق بود کار می کردند و شبها هر دو نفر از آنها در یک تختخواب، در یکی از این زاغه های متعفن می خوابیدند که هر یک از خوابگاهها فقط به وسیله تخته از یکدیگر مجزی شده بود و اینجا یکی از بهترین سالنهای مد لندن بشمار می رفت. مری آن واکلی روز جمعه بیمار شد و روز یکشنبه درگذشت، بدون اینکه قبلا آخرین لباسی که در دست داشت آماده کرده باشد، امری که موجب شگفتی خانم الیز گردید. دکتر کیز Keys هنگامی به بالین بیمار خوانده شد که کار از کار گذشته بود، او در برابر Coroner’s Jury (هیئت تحقیق درباره علت مرگ) با کلمات خشکی چنین شهادت داد:«مری آن واکلی در نتیجه آن مرده است که ساعات طولانی در کارگاهی کار کرده که بیش از حد کارگر داشته و در اطاقی خوابیده که بیش از اندازه تنگ بوده و هوای کافی نداشته است». هیئت تحقیق برای آنکه از لحاظ آداب دانی درس خوبی به پزشک داده باشد متقابلا چنین اعلام نمود: «مرحومه در نتیجه سکته قلبی درگذشته است ولی بیم آن می رود که مرگ وی در نتیجه کار طاقت فرسا در کارگاهی که بیش از حد کارگر داشته و غیره، تسریع شده باشد». روزنامه مورنینگ استار Morning Star ارگان کوبدن Cobden و برایت Bright ، سردمداران تجارت آزاد، فریاد برمی آورد که:«بردگان سفید پوست تا دم گور کار می کنند و بی سر و صدا نابود می شوند و می میرند».

 

مارکس – سرمایه (جلد نخست)

 

کار ارزان

 

قبل از اینکه کار زنان و کودکان کمتر از ده سال در معادن ممنوع گردد، سرمایه داران استخدام زنان و دختران عریان، غالباً در کنار مردان را، که تا آن زمان طبق موازین اخلاقی شان، به ویژه طبق دفاتر حسابشان، مجاز شمرده می شد، در نظر داشتند؛ این تنها پس از تصویب قانون [منع استخدام زنان و کودکان در معادن] بود که به ماشین آلات روی آوردند. یانکی ها یک ماشین سنگ خردکنی اختراع کرده اند. انگلیسیها از آن استفاده نمی کنند زیرا «مفلوک» (Wretch) – لفظ معمول اقتصاد سیاسی انگلستان برای کارگر کشاورزی که اینکار را انجام می دهد – آن بخش چنان کوچکی از کار خود را بمثابه مزد دریافت می کند که [بکار گرفتن] ماشین مخارج تولید را برای سرمایه دار بالا می برد.

در انگلستان زنان هنوز گاهگاهی بجای اسب برای کشیدن قایق در کانال بکار گرفته می شوند، زیرا کار لازم برای تولید اسب یا ماشین مقدار دقیق دانسته ایست، در حالیکه مقدار لازم برای نگهداری یک زن از اضافه جمعیت مادون هر محاسبه ایست.

از اینجا می توان دید که رهائی زن و برابری وی مادامی که زن از کار مولد اجتماعی برکنار است و بکار خصوصی خانگی محدود است، میسر نیست و نخواهد بود. رهائی زن تنها هنگامی میسر خواهد بود که زن بتواند در سطحی وسیع و اجتماعی در تولید شرکت جوید و کار خانگی تنها جزء ناچیزی از وقت او را بگیرد. و تنها اکنون این امر از طریق صنعت بزرگ مدرن که نه فقط استخدام کار زنان را در رشته های وسیعی ممکن می سازد بلکه به نحوی مثبت خواستار آن است، میسر گشته است، در حالیکه از طریق تغییر روزافزون کار خصوصی خانگی به سوی پایان دادن آن گرایش می یابد.

مردی که تا امروز عملا در منزل حاکمیت داشت، آخرین سد حاکمیت مطلق اش فرو ریخته است ...

 

مارکس – سرمایه (جلد نخست)

 

تولید و خانواده

 

موافق ماتریالیسم تاریخی، عنصر تعیین کننده در تاریخ در آخرین تحلیل عبارت است از تولید و تجدید تولید حیات فوری. حال، این خود از دو گونه است؛ از یکسو تولید وسایل معاش، وسایلی که در خدمت پوشاک، مسکن و خوراک و ابزاری که برای این هدف لازمند؛ از سوی دیگر تولید خود ابناع بشر، یعنی تولید مثل.

نهادهای اجتماعی که تحت آن انسانهای یک دوره معین تاریخی و یک کشور معین می زییند، متأثر از این دو گونه تولید اند: از طریق مرحله انکشافی که از یکسو کار و از دگرسوی خانواده در آن قرار دارد.

 

مارکس – سرمایه (جلد نخست)

 

خانواده و انکشاف جامعه

 

هر چه کار کمتر انکشاف یافته باشد، مجموع محصولات آن و در نتیجه ثروت جامعه، محدودتر است و سلطه نظم اجتماعی متکی به روابط خونی هر چه بیشتر. در عین حال، در این سازمان اجتماعی متکی بر روابط خونی، کارآئی کار کم و بیش انکشاف می یابد، و همراه آن مالکیت خصوصی و مبادله، نابرابری ثروت و استثمار نیروی کار دیگری، و از آن طریق اساس خصومت طبقاتی ... جامعه کهن که بر روابط خونی تکیه داشت، در نزاع طبقات اجتماعی که تازه انکشاف یافته اند، منفجر می شود؛ و جای خود را به جامعه ای نوین متمرکز در حکومت می بخشد که واحدهای درجه دوم آن دیگر اجتماعات متکی به خون نیست، بلکه متکی است به واحدهای جمعیتی، جامعه ای که سیستم خانوادگی در آن تماماً زیر سلطه مالکیت قرار دارد، و در آن اکنون خصومت طبقاتی و مبارزه طبقاتی، که محتوی تاریخ تاکنون ثبت شده را تشکیل می دهد، آزادانه انکشاف می یابد.

 

انگلس – منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت

 

فوریه و آزادی زن

 

وقتی بورژوازی و پیغمبران پرشور پیش از انقلاب و چاپلوسان نفع طلب بعد از انقلاب سخن می گویند فوریه مچشان را می گیرد. از فقر مادی و معنوی عالم بورژوائی بیرحمانه پرده بر می دارد و آن را در برابر وعده های فریبنده فیلسوفان قرن روشنائی می گذارد که سخن از جامعه ای می گفتند که در آن فقط عقل حکمفرما است و از تمدنی که خوشبختی عام را به همراه خواهد داشت و از کمال یافتن بی حد انسان. و نیز این وعده ها را در برابر کلمات رنگارنگ ایدئولوگهای معاصر خود قرار می دهد، او ثابت می کند که چطور پرطمطراق ترین جمله پردازیها همیشه مربوط به رقت انگیزترین حقایق هستند و طنز و کنایه برنده خود را بر این شکست جبران ناپذیر عبارات فرومی ریزد. فوریه فقط یک منتقد نیست، طبع شادش از او یک طنزنویس ساخته است، یکی از بزرگترین طنزنویسان تاریخ. سودجوئی دیوانه واری را که بعد از انقلاب رشد می کند و طرز فکر دکانداری را در همه تجارت آن عصر، با مهارت تمام طراحی می کند، و از این کار حظ فراوان می برد. و از آن استادانه تر انتقاد اوست از اشکالی که روابط جنسی و موقعیت زن در جامعه بورژوائی به خود گرفته است. او اولین کسی است که این حقیقت را بیان کرد که در یک جامعه معین، درجه آزادی زنان مقیاس طبیعی آزادی عمومی است.

 

انگلس – آنتی دورینگ

 

جامعه کمونیستی و اشتراک زنان

 

پرسش – نظم جامعه کمونیستی چه تأثیری بر خانواده خواهد گذاشت؟

پاسخ – نظم جامعه کمونیستی مناسبات زن و مرد را به مسئله ای صرفاً شخصی که تنها به افراد مورد بحث مربوط خواهد شد، بدل خواهد کرد و دخالت جامعه را در آن غیرممکن خواهد ساخت. این امر انجام پذیر است، زیرا مالکیت خصوصی ملغی می گردد و کودکان بطور اشتراکی پرورش داده خواهند شد و بدین وسیله دو پایه اساسی ازدواج هایی که تاکنون مرسوم بوده است یعنی وابستگی زن به شوهر و فرزندان به پدر و مادر، که به مالکیت خصوصی مقید بوده اند، منهدم می گردد. این پاسخی است به تنگ نظران اخلاق پرست (فیلیستینها) علیه اشتراک زنان در جامعه کمونیستی. اشتراک زنان رابطه ایست که به جامعه بورژوائی تعلق دارد و امروز به شکل کاملش در فحشا تظاهر می کند. لیکن ریشه فحشا در مالکیت خصوصی است و همراه آن نیز سرنگون خواهد شد. بنابراین اجتماع کمونیستی نه تنها اشتراک زنان را برقرار نمی سازد، بلکه به آن پایان می دهد.

 

انگلس – اصول کمونیسم

 

چگونه بورژوازی به جنگ فحشا می رود؟

 

پنجمین کنگرۀ بین المللی برعلیه فحشاء

 

پنجمین کنگره بین المللی برای مبارزه علیه برده داری سفید در لندن اخیراً به پایان رسید.

داچس ها، کنتس ها، کشیش ها، اسقف ها، خاخام ها و رؤسای پلیس و انواع و اقسام خیّرین بورژوا در این کنگره حضور بهم رسانیدند. چه جشنها و پذیرائیهای رسمی مجلل که برگزار شد! و چه سخنرانی های جدی دربارۀ مضرات و رسوایی های فحشاء ایراد شد!

اما وسایل مبارزاتی که نمایندگان شیک و آراستۀ بورژوا به کنگره پیشنهاد کردند چه بود؟ عمدتاً دو روش: پلیس و مذهب. چنین به نظر می آمد که این دو مطمئن ترین و مؤثرترین وسایل برای مبارزه علیه فحشاء هستند. موافق گزارش خبرنگار لایپزیگر فولکس تساتیونگ[1] در لندن، یک نماینده انگلیسی به این مباهات می کرد که لایحه‌ای برای تنبیه بدنی جاکشان به پارلمان ارائه داده است. ملاحظه کنید که این قهرمان مدرن «متمدن» مبارزه علیه فحشاء از چه قماش می باشد!

یک خانم کانادائی اشتیاق شدیدی به نظارت پلیس و زنان پلیس بر زنان «منحرف» ابراز کرد، اما در جائی که مسئلۀ افزایش دستمزدها مطرح بود، او اظهار داشت که زنان کارگر سزاوار مزد بیشتری نیستند.

یک کشیش آلمانی به ماتریالیسم معاصر که طبق گفتۀ او در میان مردم نفوذ کرده و به گسترش عشق آزاد  کمک می نمود، ناسزا گفت.

هنگامی که نمایندهۀ اتریشی، گرتنر Gertner خواست به ریشه های اجتماعی فحشا یعنی نیاز و فقر خانواده‌های طبقۀ کارگر، استثمار کار کودکان، وضع غیرقابل تحمل مسکن و غیره بپردازد، فریادهای مخالفت آمیز او را مجبور به سکوت ساخت!

اما در میان نمایندگان داستانهای آموزنده و عالی دربارۀ شخصیتهای عالی مقام نقل می شد. برای مثال، زمانی که ملکۀ آلمان از زایشگاهی در برلین دیدن می کند، حلقه در انگشتان مادران کودکان «نامشروع» می کنند تا این بانوی عالی مقام از دیدن منظرۀ مادران ازدواج نکرده ناراحت نشود!

بر این پایه می توان داوری کرد که چه دو روئی تهوع آور بورژوائی در کنگره‌های بورژوا – اشرافی حکمفرماست.

آکروبات بازهای صحنۀ بشردوستی و مدافعین پلیس در این نمایش مسخرۀ فقر و نیاز جمع می شوند تا «برعلیه فحشاء مبارزه کنند»، فحشائی که دقیقاً توسط اشرافیت و بورژوازی حمایت می شود.

 

رابوچایا پراودا، شمارۀ 1

13 ژوئیۀ 1913

کلیات آثار لنین، جلد 19

 

توضیحات

 

1- Leipziger Volkszeitung ارگان جناح چپ حزب سوسیال دمکرات آلمان بود که به صورت روزانه از 1894 تا 1933 منتشر می شد. برای چند سال توسط فرانز مرینگ و روزا لوکزامبورگ تنظیم می شد. از 1917 تا 1922 ارگان «مستقل های» آلمانی بود، و از 1922 به بعد ارگان جناح راست گردید.

 

 

زنان و انقلاب

 

هیچ حزب دمکراتی در جهان یا در هیچ یک از جمهوریهای پیشرفته بورژوائی نیست که طی دهها سال در این رابطه [رابطه زنان] یک صدم آنچه را که ما ظرف یک سال حکومت خود کرده ایم، انجام داده باشد. ما حقیقتاً نگذاشته ایم که کوچکترین چیزی از این قوانین شرم آور مربوط به نابرابری حقوق زنان، موانع در راه طلاق و رسوم حقیری که مشایع اینها هستند، عدم شناسائی فرزندانی که خارج از ازدواج متولد می شوند، جستجوی اصل و نسب و غیره دوام بیاورند. قوانینی که به تعداد زیادی در کشورهای سرمایه داری وجود دارند و مایه شرم سرمایه داری و بورژوازی اند. و ما هزار بار حق داریم به آنچه در این زمینه کرده ایم ببالیم ...

[اما] زنان علیرغم همه قوانین رهائی بخش همچنان بمثابه برده خانگی باقی مانده اند، زیرا اقتصاد خانگی و کوچک با حفظ او در آشپزخانه و اطاق بچه ها و مجبور ساختن او به صرف نیرویش در وظایف بسیار غیرمولد، اعصاب خردکن، خمارکننده و تضعیف کننده روح، او را سرکوب می کند، خفه می سازد و تحقیر و تحمیق می نماید.

آزادی راستین زنان، کمونیسم راستین تنها هنگامی آغاز می شود که مبارزه توده ها، به رهبری پرولتاریای قدرتمند، علیه این اقتصاد کوچک خانگی آغاز گردد، یا به عبارت دقیق تر، به هنگام دگرسانی آن به اقتصاد بزرگ سوسیالیستی.

 

لنین – ابتکار عظیم

 

انقلاب و زنان

 

مراد بلشویسم و انقلاب اکتبر روسیه جلب همان ستمدیده ترین افراد مردم در تحت رژیم سرمایه داری به سیاست است. آنان به وسیله سرمایه داران در حکومت سلطنتی و همچنین جمهوری دمکراتیک بورژوائی، ستم دیده، فریب خورده و غارت شده‌اند. تا زمانی که مالکیت خصوصی بر زمین و کارخانه ها وجود داشت این ستم و این فریب و غارت ثمرۀ کار مردم به وسیلۀ سرمایه داران غیرقابل اجتناب بود ...

اما بدون جلب زنان به سیاست شما نمی توانید توده‌ها را به سیاست جلب کنید. زیرا نیمۀ مؤنث نسل بشری تحت رژیم سرمایه داری بطور مضاعف ستم می برد. زنان کارگر و دهقان به وسیلۀ سرمایه ستم می بینند اما بالاتر از همه حتی در دمکراتیک ترین جمهوری بورژوائی آنان اولا از بعضی حقوق به دلیل نابرابری قانونی با مردان محرومند، ثانیاً – و این مسئلۀ اصلی است – آنان در «انقیاد خانه» بوده و به صورت «بردگان خانگی» باقی می مانند، زیرا کار پر زحمت و بسیار پست و کمرشکن و تحمیق کنندۀ آشپزخانه و خانواده را متحمل می شوند.

 

لنین – پیام به مناسبت روز جهانی زن

چهارم مارس 1921

 

جنبش بورژوائی زنان و مبارزه طبقاتی

 

... تمام زنان بدون تمایز موقعیت اجتماعی، در وضع کنونی خود که زیر سلطه و فرمان مرد قرار دارند در این نافعند که این اوضاع و احوال زنان از طریق رفرم و تغییر قوانین دگرگون گردند. بخش اعظم زنان شدیداً خواستار این هستند که این وضع کلا تغییر یابد. بدینسان است که بردگی مزدور که تحت آن قسمت اعظم آنان به ناله و زاری کشانده شده، و بردگی جنسی که با اوضاع و احوال مالکیت و صنعت قریباً مربوط است، از بین خواهند رفت.

زنانی که در جنبش بورژوائی زنان متعهدند، ضرورت چنین تغییر ریشه ای را درک نمی کنند. اینان که تحت تأثیر موقعیت ممتاز خویش در جامعه هستند به جنبش پرولتری زنان و آمال متفاوت آن به این دید می نگرند که خطرناک و نابخردانه است و باید با آن از در مقابله درآیند. بدینسان است که تفاوت طبقاتی که خلیجی بین کارگر و سرمایه دار پدید می آورد، اثرات خود را در جنبش زنان نیز باقی می گذارد و هر چه که وضع وخیمتر گردد، اثرات آن بیشتر می گردد.

 

ببل – زن و سوسیالیسم

 

تاریخ زنان، تاریخ سرکوبی زنان است

 

میان زن و کارگر یک چیز مشترک است: هر دو سرکوب شده اند. شکل این سرکوبی در زمانها و کشورهای مختلف دچار تغییراتی شده ولی سرکوبی باقی مانده است. در طول تاریخ، ستمدیدگان اغلب از سرکوبی خود آگاه بودند و این آگاهی سبب شد که بعضی تغییرات و بهبودیها در موقعیتشان پدید آید، ولی نتوانستند ماهیت واقعی این سرکوبی را بشناسند، چه در مورد زنان و چه در مورد کارگران این شناخت فقط در زمان ما حاصل شده است.

قبل از اینکه برای پایان دادن به یک وضع ناعادلانه جنبشی شروع شود که امید پیروزی داشته باشد، می بایست ماهیت واقعی جامعه و قوانینی که پایه توسعه اش بوده اند شناخته شوند. اهمیت و وسعت چنین جنبشی بستگی به آگاهی طبقات محروم دارد و آزادی حرکتی که از آن برخوردارند.

از این دو نقطه نظر، زن از کارگر عقب است و این هم به دلیل آداب و تربیت است و هم به دلیل آزادی که او را داده اند. از طرفی شرایطی که در یک سلسله نسلهای طولانی بجا می ماند بالاخره تبدیل به عادت می شود: توارث و تربیت سبب می شود که این شرایط به نظر هر دو طرف «طبیعی» بیاید. از اینجاست که امروز نیز زنان عقب ماندگی شرایطشان را به عنوان یک چیز بدیهی می پذیرند. با زحمت زیاد باید قانعشان کرد که شرایطشان درخور آنها نیست و باید بکوشند تا در جامعه افرادی با حقوق مساوی مردان و از همه نظر برابر آنان بشوند.

با اینکه شباهتهای زیادی میان موقعیت زن و موقعیت کارگر وجود دارد ولی یک اختلاف اساسی هست: زن اولین موجود انسانی بود که مورد بهره برداری واقع شد. پیش از اینکه برده وجود داشته باشد زن برده بوده است.

منشأ هر وابستگی اجتماعی، وابستگی اقتصادی طرف سرکوب شده به طرف سرکوب کننده است. از زمانهای بسیار دور زن در چنین موقعیتی بوده است: این را تاریخ توسعه جامعه انسانی به ما می آموزد.

 

ببل – زن و سوسیالیسم

 

 

موقعیت زن ایرانی *

 

 

در میان کشورهای اسلامی، ایران را می توان از لحاظ استثمار و انقیاد زنان در مقام نخست به شمار آورد. موافق فرامین پیغمبر [اسلام]، هر مرد مؤمن می تواند تا «چهار زن مشروع» [عقدی] و بنابر میلش تعدادی زن نامشروع [صیغه] اختیار کند.

شاهزادگان و زمینداران توانگر و غیره چون پیروان وفادار اسلام از این قوانین حداکثر استفاده را برده اند و نادر نبوده اند مواردی که تعداد زنان شاهزاده یا سلطانی به 100، 200 یا حتی سیصد بالغ گشته است. اما هنگامی که به دنبال انکشاف مناسبات سرمایه داری محصولات کشاورزی در بازار ارزش معینی یافتند و تجملات – به سبک اروپائی – امکانات مالی کلانی را می طلبید، بی حاصلی [نگهداری] گله ای از زنان خود را بر زمیندار ایرانی آشکار ساخت.

نتایج بحران اقتصادی گسترش یابنده پس از جنگ [جهانی اول]، به ویژه برای طبقات متوسط ، مانع از آن شد که از حق تعدد زوجات استفاده گردد. برای اهالی زحمتکش ایران حتی یک زن نیز جزو تجملات به حساب می آمد. این امر به آنجا انجامیده است که در ایران فحشاء کمتر از کشورهای اروپائی شکوفان نباشد. در این رابطه ، به سختی می توان تهران امروزی [1301] را از پایتخت های اروپائی عقب دانست. طبیعتاً استثمار و انقیاد زنان، همزمان با این گسترش می یابد. در شهرهای تهران و تبریز – اگر نخواسته باشیم از توانگران سخنی به میان آوریم – غالباً با خانواده های متوسط الحالی برمی خوریم که در مقابل پرداخت چند قران دو یا سه خدمتکار استخدام می کنند. هیئت خدمتکاران یکی از زمینداران بزرگ در تهران به 400 تن بالغ می شود که نیمی از آنان از زنان اند. در کشتزارهای برنج، تنباکو و غیره زنان روزانه 12 ساعت کار می کنند و در مقابل آن دستمزد محنت بار و ناچیزی دریافت می دارند.

در زمینه های سیاسی – حقوقی موقعیت زن باز هم وخیمتر است. بنابر مقررات حاکم، وی تقریباً برده شوهر است که می تواند در هر لحظه ای که بخواهد او را از خانه بیرون راند. لکن قوانین مقدس اسلام مانع از آن می شود که زن ایرانی شوهرش را بدون رضایت وی ترک گوید. این مخلوق بدبخت دیگر اجازه ندارد با صورت ناپوشیده به جهان نظر افکند، زیرا طبق قوانین حاکم وی از این سن به بعد می تواند به عقد درآید. نپوشیدن نقاب [روبند] مستوجب جرایم نظمیه است. تنها در پایتخت است که مقررات در این رابطه به اشد به مورد اجرا گذاشته نمی شوند.

در ایران آموزش زنان نیز از سطحی عالی برخوردار نیست. به استثنای پایتخت، به ندرت مدرسه دخترانه خوبی می توان یافت. دختران تا سن ده یا یازده سالگی به مدارس مذهبی [مکتب] می روند و در آنجا به همان سبک مرسوم هزار ساله به قرائت و آموختن قرآن می پردازند.

دختران این مدارس را زمانی ترک می گویند که هنوز کاملا بی سوادند. تنها در تهران و دو سه شهر دیگر است که چند دبستان نسبتاً خوب برای دختران موجود است. مدارس میسیونهای [مذهبی] فرانسوی و آمریکائی که در بسیاری از شهرهای بزرگ یافت می شوند، به مراتب بهتر اند. در این مدارس جوانان دست کم دروس زبانهای فرانسه و انگلیسی را با هم در کلاسهای مختلط می آموزند. بسیاری از زنان که به این مدارس رفته اند، نمی توانند با بردگی که به ایشان تحمیل شده است، سازگاری داشته باشند. زنان تهران به منظور مجتمع ساختن خود و سایر زنان ناراضی، چندین بار از دولت خواسته اند که در راه خروج بی حجاب آنان سنگ اندازی نشود. مع الوصف دولت فئودال – مرتجع با تکیه به ممنوعیت [صادره از جانب] علمای اسلامی سرسختانه این تقاضا را رد می کنند. به این امر هم اکتفا نشده است؛ در پائیز گذشته مجله نسبتاً محبوب زنان  «عالم زنان» را که غالباً زنان پیشرو تهران تنظیم و منتشر می ساختند، توقیف کرد. جالب است که در توقیف این مجله اتحادیه اجتماعیون اسلامی که می خواهند سوسیالیسم را بنابر اصول قرآن محمدی تحقق بخشند، دست داشت. پس از مدتی، زنان بار دیگر هفته نامه تازه ای به نام «لسان زنان» منتشر ساختند که به شکرانه تغییر کابینه فعلا برقرار است. نشریات مشابهی در شهرستانها منتشر می شود.[1] ولی همه آنها تحت پیگرد دائمی مقامات دولتی قرار دارند. این جنبش [زنان متعلق به] محافل توانگر را دربر می گیرد. عناصر پرولتری در حال حاضر در آن شرکتی ندارند.

رهائی نهائی زنان ایران از هر گونه بردگی را تنها انقلاب پرولتری جهانی میسر خواهد ساخت.

 

سلطانزاده

(ترجمه میم شین از آلمانی)

 

توضیحات

 

1- مقصود رفیق سلطانزاده «پیک سعادت» رشت است که خانم روشنک نوع دوست مؤسس مدرسه سعادت رشت منتشر می ساخت و «زنان ایران» خانم صدیقه دولت آبادی در اصفهان، و نیز «زنان ایران» منتشره توسط خانم شهناز آزاد است که در اثر حمله به دولت در نشریه خود حتی به زندان افکنده شد.

* منبع : “Die stellung der persischen Frau”, Inprekorr, No. 78. 27 Mai 1922; seite 591


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com