جواب به مقالۀ : درسهای گرانبهای یک انقلاب شکست خورده

فرح نوتاش
February 10, 2019

جواب به مقالۀ

درسهای گرانبهای یک انقلاب شکست خورده

نویسندۀ گرامی مقاله، آقای آرش کمانگر

 

سياست دوگانه ( دابل استاندارد) رژيم پهلوى در زمينه سركوب مخالفين سياسى. بدين معنا كه اين رژيم و مشاورين سيا و موسادى‌اش‏ از آنجا كه خطر كمونيسم _آن هم در همسایگی اتحاد شوروى_ را خطر عمده تلقى مى‌كرد، همه توش‏ و توان خود را صرف سركوب جنبش‏ چپ و يا سازمان چريكى مجاهدين خلق ( كه آن را ماركسيست اسلامى مى‌پنداشت )  نمود در همان حال تا حدودى برخلاف حكومت رضاشاه، امتيازات زيادى به مذهب و روحانيون داد و يا در سركوب آن‌ها از خشونت كم‌ترى استفاده مى‌كرد ، به اين بهانه كه مراجع تقليد و روحانيون طراز اول مى‌توانند با تحريك احساسات شيعى مردم، آ‌نها را به خيابان‌ها بكشانند.

*( این نظر، از نیمه به یک جریان سیاسی نگریسته است. چرا که  کشتار عظیم 1342 در فیضیۀ قم و تبعید خمینی به عراق دو روز بعد از آن سخنرانی را به خاطر نیاورده است.

زندانیان مذهبی نیز در کنارزندانیان مارکسیست در زندان ها بودند. مثلا آیت اله منتظری هم بند رهبر کنونی حزب تودۀ ایران خاوری بوده است .

در این مقاله تز کمر بند سبز به دور زمین توسط نظریه پردازان امپریالیسم و تحمیل حاکمیت های مذهبی به مناطق نفتخیز آورده نشده است. تاسیس اخوان المسلمین در قاهره توسط انگلیس 1928 ، تاسیس القاعده در افغانستان ت1976 توسط آمریکا و 1992 تاسیس طالبان توسط آمریکا ، عربستان

 سعودی و پاکستان ، در پاکستان را نیز در نظر نداشته است. و همین از قلم افتادگی ها سبب شده که

شاه را دارای تصمیم "و آن هم از نوع دابل استاندارد! " فرض کند.  در حالی که حضور شاه،اعمال

 و فرارش همه به فرمان امپر یالیسم آمریکا بوده است . اهمیت این مطالب در این است که جهت گیری حال  را میسر می سازد. برای ایجاد هر تغییری مهمترین عامل، شناخت دقیق علل مصائب است . و گر نه، تکرار مصائب ناگزیر است.

در روز 17 شهریور شاه مردم را در میدان ژاله از زمین وهوا به رگبار بست، ولی تصمیم امپریالیست ها در گوادولوپ، راه مقاومت را بر شاه بست. درست است که زندان ها ی ایران مملو از انقلابیون چپ ایران بودند ولی طراح  و بسیج کنندۀ این انقلاب چپ ها نبودند. 11 گروه مذهبیون متحد به رهبری خمینی از طریق مساجد بخشی از مردم را به خیابان ها آوردند و بخش عظیم دیگر نیز که ناراضی بودند بدون هیچ نوع وابستگی به آنان پیوستند. ولی رهبری و تشکل و شعار ها ی تظاهرات با مذهبیون بود. اگر چه اعتصابات کارگران نفت در همراهی با مردم رنگ چپ داشت. همانطوری که گرفتن کلانتری ها.

 در این چند ماه گذشته که اعتراضات کارگری به دلیل عدم پرداخت حقوق به آنان اوج گرفته ، چند ملا گفته اند که ما برای اسلام انقلاب کردیم و این انقلاب اقتصادی نبوده. این کاملا درست آن ها برای اسلام انقلاب کردند . و نوع اسلام از نوع اخوان المسلمینی انگلیسی بوده است.

نه... این انقلاب شکست نخورده است. به آمالش که اسلامی کردن جامعه بوده رسیده است.

سیستم روبنایی سیاسی سه قوه توسط ملایان و یا وابستگان شعبه های مختلف دایرۀ اخوان المسلمین اداره می شوند و زیربنای این حاکمیت منافاتی با برنامه های نئولیبرایستی و خصوصی سازی و رانت خواری امپریالیستی ندارد. و صدور انقلاب برای گسترش سلطۀ انگلیس زیر نقاب اسلام شیعی  در خاور میانه و جهان فعال است. و مقابله با آمریکا به هیچ وجه معنای ضد امپریالیستی بودن ندارد و یک رقابت شدید نیابتی است. وقت آن است که با اصل و ماهیت این انقلاب صادقانه روبرو شد.

در تاریخ ایران همواره آمده است که به دستور ناصرالدین شاه ، در حمام فین کاشان رگ هر دو دست امیر کبیر را زدند. و حال آنکه مهد اولیاء مادر ناصرالدین شاه، فرمان سفیر انگلیس را به ناصرالدین شاه ابلاغ کرده ، اگر می خواهید در سلطنت بمانید،  امیر کبیر باید کشته شود. این جا ناصرالین شاه را جز مجری اوامر انگلیس دیدن ، انگلیس را در پشت پرده نگاه داشتن است.

هر قدر امپریالیست ها در سایه قرار بگیرند، راحت تر به فتنه های خود ادامه می دهند.

وحشت و فرار از رویارویی سینه به سینه با دشمنان اصلی مردم ایران ، باعث ادامۀ مظلومیت ملت

ایران و دور نگه داشتن دستش از آزادی راستین در تاسیس و استیلای حاکمیت خود است.  *

براى شروع بحث ضرورى مى‌بينم به دو مجادله و ابهام در زمينه برخورد با وقايع عظيم سال‌هاى ۵۶ تا ۵۷ ايران اشاره كنم. اولين ادعا اين استكه آن وقايع صرفا شورش‏ و قيام بودند و نبايد اصطلاح "انقلاب" را كه به معناى دگرگونى بنيادى و ساختارشكنانه است به آن اتلاق نمود. من با اين ارزيابى مخالفم. نه از اينرو كه انقلاب به مفهوم تغييرات ريشه‌اى و بنيادى نيست، بلكه بدين خاطر كه اولا مجادله مذكور مسئله پيروزى را شرط حياتى انقلابى دانستن يك جنبش‏ عظیم ارزيابى مى‌كند، ثانيا تفاوت حركات اعتراضى معمولى را با جوشش‏هاى عظيم و فراگير انقلابى تشخيص‏ نمى‌دهد. شرط انقلاب پنداشتن يك جنبش‏ توده‌اى در مقطع زمانى معينى، تنها و تنها قرار دادن خواست‌ها و اهداف بنيادى و ساختارشكنانه در برابر خود است، اينكه اين جنبش‏ و اهداف به پيروزى نائل آيند يا نه، صحبت ديگرى است و ابدا تاثيرى روى انقلاب يا انقلابى خطاب كردن جوشش‏ و قيام توده‌اى ندارد. اين اهداف ريشه‌اى البته به دو دسته تقسيم مى‌شوند: يعنى انقلابات در شرايط حاضر به يك معنا مى‌توانند به دو كاتاگورى بزرگ تقسیم شوند: انقلابات سياسى و انقلابات اجتماعى.

* ( انقلاب : زیرو رویی طبقات است. رژیم بورژوازی وابسته به آمریکا در ایران جایش با رژیم خردۀ بورژوازی وابسته به انگلیس راحت با شعار- ارتش برادر ماست - خمینی رهبر ماست  -عوض شد. و این خرده بورژوا به سرعت طبقۀ اشراف خود را با طراحی  رفسنجانی،با واگذاری اموال ملی به قشر سپاه پاسداران شکل داده است. و " روش تولید " تجارت آزاد رانت خواری و پشت کردن به تولیدات داخلی بوده است. و روبنا شستشوی مغزی و بردن به عصر حجر.  حال چرا باید تصور کرد که پیروز نشده . مگر رهبری انقلاب سوسیالیست بوده که شکست خورده است ؟ ملای انگلیسی با نشستن بر تخت رهبری و دراختیار گرفتن  5 قوای مسلح و ...  پیروز این انقلاب است.  درک این واقعیت مسلم ، درک اهمیت نقش رهبری در انقلاب است. و اپوزیسیون خواهان تغییرات بنیادی اقتصادی، راهی بجز احراز رهبری ندارد. و این اعتراضات گستردۀ بدون تشکیلات واحد، هرگز نمی تواند راهگشا باشد.

اپوزیسیون مدافع طبقۀ کارگر، هر قدر ازبر خورد سینه به سینه با دشمن اصلی ( امپریالیسم) در اولین گام طفره رود ، همانقدر احراز قدرت را به تأخیر خواهد انداخت. نمی توان هم حرمت امپریالیسم را نگه داشت و هم از طبقۀ کارگر دفاع کرد! این یک دابل استاندارد واقعی است. و ما شاهد آن به شیوه های مختلف در اکثر مقالات خود چپ خوانده ها هستیم . مثلا اگر ملای انگلیسی با آمریکا دشمن می کند ، پس اگر از دشمنی با آمریکا حذر شود، انقلابی محسوب می گردد!

یا برای حرمت به آمریکا، حاکمیت های روسیه و چین را هم همطراز آمریکای صهیونیستی جنگ افروز گذاشتن. این دابل استانداردهای گذشت ناپذیر هستند که در همه جا نشانۀ وابستگی پنهانی به آمریکا و شرکاست.

راه دوری نیست ، به تمام مقالات راجع به ونزوئلا رجوع کنید. به راحتی وابستگان به آمریکا را پیدا خواهید کرد. خوان گایدو یک قهرمان مدافع مردم ونزوئلا نیست.  نوکر دست پروردۀ آمریکاست که بعد از سال ها پرورش، حال در اوج تحریم ها و فتنه های همه جانبه آمریکا به پیش رانده شده تا جاده صاف کن ورود و حاکمیت آمریکا بر معادن ونزوئلا باشد. و اروپا هم او را تأیید کرده است. همانطوری که خمینی را تأیید کرد و به او مسکن و منبر و رسانه داد. )*

 انقلاب سياسى انقلابى است كه صرفا سرنگونى رژيم حاكم و تغيير روبناى سياسى را از طريق جنبش‏هاى فراقانونى مردم دنبال مى‌كند كه البته میتوانند به قهر و خشونت كشيده شوند و يا به مسالمت برگزار گردند. در انقلابات صرفا سياسى، فرماسيون اجتماعى_اقتصادى حاكم بر جامعه، دست ‌نخورده باقى مى‌مانند و در سازوكارهاى آن تغييرات اساسى صورت نمى‌گيرد.

اما انقلاب اجتماعى يا جنبشى كه اهداف فراگير اجتماعى در پيش‏ روى خود داشته باشد به انقلابى گفته مى‌شود كه علاوه بر واژگونى رژيم سياسى حاكم در صدد تغيير سيستم اجتماعى_اقتصادى نيز برمى‌آيد و يا اهدافى پيش‏ خود مى‌گذارد كه علاوه بر تغيير قدرت سياسى حاكم، ناگزير از در هم شكستن مناسبات اقتصادى موجود است. به همين خاطر در چنين انقلابى برخلاف انقلاب صرفا سياسى، هژمونى طبقاتى بر حاكميت نيز تغيير اساسى مى‌كند. حال آن كه در انقلاب سياسى، جابجايى تنها در چارچوب خود قشربندى‌هاى طبقه مسلط اقتصادى _ مثلا بورژوازى در دوران معاصر - تحقق مى‌پذيرد.

پس‏ ما حق داريم كه نه تنها جنبش‏هاى مردم كشورمان را در سال ۵۷ انقلاب بناميم، بلكه حتى محق هستیم آنرا انقلاب اجتماعى بپنداريم و نه انقلاب صرفا سياسى. چرا كه اكثريت مردم ايران _يعنى كارگران و تهى‌دستان شهر و روستا_ در جريان آن انقلاب ، صرفا خواهان سرنگونى شاه و تغيير نظام سلطنتى به نظام جمهورى مبتنى بر آزادى‌هاى سياسى نبودند، بلكه علاوه بر آن، خواهان استقلال، عدالت اجتماعى، پايان دادن به نابرابرى‌هاى طبقاتى بودند. به همين خاطر با سقوط رژيم شاه و برخلاف ميل حكام تازه به قدرت رسيده، شروع به تعرض‏ به منافع طبقات بورژوازى و ملاكين بزرگ نمودند. مصادره زمين‌ها و تقسيم و يا كشت شورايى آنها، كنترل شورایی کارگران بر كارخانجات، مصادره مساكن سرمايه‌داران فرارى توسط بى‌خانمان‌ها و... جملگى از وزن بالاى مطالبات طبقاتى و اجتماعى زحمتكشان ايران در انقلاب ۵۷ حكايت دارند. بنابراين نبايد به صرف جايگزين شدن يك رژيم ارتجاعى بر رژيم پهلوى، از اهميت انقلاب و مطالبات مردم كشورمان بكاهيم.

*( یا برو و رموز رهبری آموز     یا دیگران بر تو رهبری کنند

خانۀ کارگر ضد کارگر، در آغاز انقلاب تأسیس شده است. انحصارطلبی و سرکوب چپ ها گروه به گروه از فعالیت های همان یک سال اول انقلاب است. آیا عدم شناخت ماهیت اصلی ملا  فقط 40 سال مردم را به عقب برده است؟ یا سموم این تفکرات تزریقی ، قرن ها مخ ایرانیان و مردم ممالک این انقلاب صادر شده را چون موریانه خواهد خورد؟ و این انتخاب اجباری نتیجۀ سلطۀ آمریکا و انگلیس بوده است.) *

به تاريخ ايران و جهان نیز كه نگاه مى‌كنيم به وفور شاهد انقلابات شكست‌ خورده‌اى هستيم كه هيچ كس‏ در انقلاب ناميدن آن‌ها شك نداشته اسو ت. مثلا انقلاب 1905_1907 روسيه يا انقلاب مشروطه ايران كه علیرغم تحميل برخى اصلاحات بر رژيم قاجارى نظير قانون اساسى و مجلس‏ نيم‌بند، نتوانست همچون انقلابات بورژوايى قاره اروپا، اولا نظام ارباب رعيتى را با نظام سرمايه‌دارى جایگزین کند و ثانيا دموكراسى بورژوايى ( را خواه در كسوت يك جمهورى همچون فرانسه و خواه در كسوت يك سلطنت واقعا مشروطه نظير انگلیس) متحقق كند، از اين رو نيمه‌كاره دچار هزيمت شد با اين همه كسى در انقلاب پنداشتن آن وقايع ( اعم از چپ يا راست ) شكى ندارد.

مجادله دوم كه از سوى برخى روشنفكران طرح مى‌شود اين است كه انقلاب ۵۷ يك انقلاب اسلامى بود. البته چهل سال است كه هم حاكمان جمهورى اسلامى و هم حاكمان دول غربى و رسانه‌هاى تحت كنترل آن‌ها در جهان، از جنبش‏ عظيم توده‌اى سال‌هاى ۵۶ تا ۵۷ به عنوان « انقلاب اسلامى »  كه هدفى جز استقرار « بنيادگرايى مذهبى » نداشت ياد مى‌كنند. در پاسخ بايد گفت كه اكثريت مردم با اهداف بزرگى چون پايان دادن به نيم قرن استبداد خاندان پهلوى، برچيدن نظام موروثی ۲۵۰۰ ساله و نشاندن يك حكومت انتخابى به جاى آن، لغو سانسور و خفقان، آزادى كليه زندانيان سياسى، آزادى احزاب، پايان دادن به سلطه امپرياليسم و امريكا بر حيات سياسى اقتصادی ايران، استقرار عدالت اجتماعى و غيره دست به انقلاب زدند، اينكه در ميانه اين عزم تاريخى و انسانى، بخشی از اپوزيسيون ارتجاعى يعنى اسلامگرايان تحت امر خمينى، رهبرى انقلاب را به دست گرفتند و خود را موافق صورى اهداف عمده توده‌ها نشان دادند، موضوع ديگرى‌ست كه بايد آن را جداگانه مورد تحليل قرار داد وگرنه حتى شمارى از خود مقامات رژيم اسلامى نيز باور ندارند كه انقلاب از همان روزها و ماه‌هاى اول با هدف استقرار جمهورى اسلامى و ولايت فقهاى شعيه شروع شده بود. *( آنانی که باور ندارند ، آنانی هستند که میان خودی ها بور خورده اند. خودی ها که نوکرانی سرسپردۀ انگلیس هستند بخوبی بر اهداف فراماسیون انگلیس واقف هستند. انگلیس از شیعه برای سلطه بر مناطق نفت خیز بهره می گیرد. و شیوهای دیکتاتوری شدید خود را از طریق سیستم های آموزشی خود "اخوان المسلمین و ... " به آنان می آموزد. اینان به نام دین و خدا، خون مردم را در شیشه می کنند. و با شعار های این انقلاب شکوهمند، نه شرقی – نه غربی- جمهوری اسلامی!! یا که : استقلال -آزادی- جمهوری اسلامی!!  ما همه سرباز توایم خمینی- گوش بفرمان توایم خمینی، مردم را فریب داده و از آنان سوء استفاده برای اهداف خود کرده اند.

حال بعد از طرح اين دو مجادله و ابهام به اين مسئله كليدى بپردازيم كه عوامل شكست انقلاب ۵۷ چه بودند؟ البته در همين حوزه يك مجادله سوم نيز خودنمايى مى‌كند كه مخالف شكست خوردن انقلاب است. اين عده به چند دسته تقسيم مى‌شوند: نخست خود جمهورى اسلامى و هم‌پالگى‌هاى آن در ايران و جهان ( و البته تا حدودى دول و رسانه‌هاى غربى ) كه معتقد به پيروزى انقلاب هستند، از ديدگاه اين حضرات هدف انقلاب استقرار جمهورى اسلامى بود كه آن نيز تحقق پذيرفت و چهل سال از تداوم آن ميگذرد. دوم افراد و نيروهايى در طيف اپوزيسيون و يا معترض كه تئورى " تداوم امقلاب " را طرح مى کردند كه البته امروزه به شدت به تدافع افتاده‌اند و قادر به دفاع مستدل از نگرش خود نيستند. خود اين طيف به دو دسته تقسيم مى‌شوند: نخست جرياناتى كه در سال‌هاى ۵۷ تا ۶۲ طرح " شكوفاسازى جمهورى اسلامى " را در برابر خود نهاده بودند نظير حزب توده، تروتسكيست‌ها و فدائيان اكثريت كه خواهان تداوم انقلاب از طريق دفاع از " خط امام " و براى برچيدن نفوذ " ليبرال‌ها" و " حجتيه‌اى‌ها "  در حكومت " انقلابى و ضدامپرياليستى " *( ضعیف در شناخت از ملا !) * مشابه همين سياست ( ولى بالعكس‏ ) از سوى مجاهدين خلق و جريانات مائوئيست ( تا قبل از عزل بنى‌صدر) پى گرفته شد كه همچون دسته اول معتقد به وجود دو پايه خوب و بد در جمهورى اسلامى بودند، منتهى از ديد ايشان جناح خوب، جناح اقليت رژيم يعنى نهاد رياست جمهورى بنى‌صدر ( که او را نماينده بورژوازى ملى ايران میپنداشتند ) بود كه بايد جناح بد يعنى حزب جمهورى اسلامى و شركاء را مغلوب مى‌كرد. هنوز هم این در غالب های مختلف در جریان است. سعی در  ترور دکتر حسین فاطمی از یاران مصدق که ناکام ماند یکی از ترور های دۀ سی توسط فدائیان اسلام  بوده است.

در تائید نظریه شکست انقلاب ۵۷ میتوان به این دلایل اشاره کرد: نخست اینکه  از دل آن انقلاب، رژيم ارتجاعى جديدى سر برآورد *(  20 اسفند 1324 احمد کسروی نویسندۀ نامدار ایران به امر روح اله خمینی و توسط نواب صفوی و دوبرادر امامی ترور وسلاخی شده است. تمام ترورهای ده های 20-30 به دست فدائیان اسلام شاخۀ ایرانی اخوان المسلمین صورت گرفته است. و ولایت فقیه یعنی سلطۀ انگلیس از طریق بیت رهبری. و کودتای 88 هم کودتای انگلیسی علیه گرایشات آمریکایی بوده است. و چندین بار هم به روحانی در تظاهرات ملایان در فیضیۀ التیماتوم داده شده است . تغییری ایجاد نشده و ترور از سال 24 بر ایران حاکم است. و ایران دارای حکومتی مذهبی از نوع دیکتاتوری استعماری است.)* مبتنى بر توهم و حمايت اكثريت مردم ايران بود. يعنى انقلاب منجر به شكل‌گيرى يك حكومت  مردمی نشد. دوم اينكه بخش‏ عمده اهداف اجتماعى انقلاب بهمن در رژيم نوپا نه تنها متحقق نشد بلكه بر كميت و كيفيت معضلات افزوده گرديد. سوم اينكه شما موقعى مى‌توانيد از " تداوم " چند و چندين ساله يك انقلاب سخن بگوييد كه اولا نوعى قدرت دوگانه در جامعه وجود داشو ته باشد ( مثلا در حوزه‌ها و يا مناطقى بخشى از قدرت در دست انقلابيون و بخشى در دست مرتجعين باشد) ثانيا موقعيت انقلابى علیرغم استقرار يك رژيم نوپا در جامعه تداوم داشته باشد. حال آن كه مى‌دانيم اين دو پارامتر فقط در كردستان وجود داشت *( کردستان نمونۀ واقعی سوء استفادۀ صهیونیسم امپریالیسم از مظلومیت خلق هاست. با دامن زدن به ناسیونالیزم، بیش از نیم قرن است که  کرد ها را بازی داده است. کرد ها بجای مبارزه برای سوسیالیسم  در هر کشوری که هستند ، برای طرح کردستان بزرگ آمریکا می رزمند.)*  و تز تداوم انقلاب فقط در همان منطقه جغرافيايى صدق مى‌كرد.  *(  همه توسط چمران و خلخالی قتل عام شدند و حالا در ترکیه و سوریه خطر تهددشان می کند)* در اكثريت بزرگى از كشور موقعيت انقلابى بهمن ۵۷ تداوم نيافت و بخش‏ بزرگى از مردم علیرغم بى‌جواب ماندن مطالبات اقتصادى و سياسى‌شان به رژيم خمينى توهم و سمپاتى داشتند و اساسا با تكيه بر همين پايه توده‌اى بود كه سران رژيم توانستند از پس‏ مخالفين متشكل خويش‏ يكى پس از دیگری برآيند.

با ايمن پارانتز بزرگ برگرديم به موضوع اصلى مورد بحث و آن چگونگى*(  پیروزی)* شكست انقلاب بهمن میباشد.

به طور خلاصه عوامل زير را مى‌توان برشمرد:

۱- غياب يك آلترناتيو چپ و حقیقتا برابری طلب و  آزادیخواه كه بتواند همزمان بر مطالبات اساسى چون: استقلال، آزادى، عدالت اجتماعى، خودحكومتى شورایی مردم، حق تعيين سرنوشت ملل، حاكميت كارگران و زحمتكشان، برابرى كامل زن و مرد، دولت سكولار و غيرايدئولوژيك و اهدافى از اين دست بكوبد.

خود اين غيبت محصول چندين علت ديگر بود كه مى‌توان از ميان آن‌ها به عواملى نظير مبتنى بر ادغام دولت و ايدئولوژى ( و آن هم صرفا تفسيرى خاص از ايدئولوژى ) تفاوت چندانى با بلوک شرق فروریخته نمى‌داشت و بنابراين شكل‌دهى به يكى از  انواع رژيم‌هاى به‌ اصطلاح سوسياليستى و در عمل استالينيستى و بوروكراتيك قرن بيستم، حاصل آن مى‌بود.

۲-  سياست دوگانه ( دابل استاندارد) رژيم پهلوى در زمينه سركوب مخالفين سياسى. بدين معنا كه اين رژيم و مشاورين سيا و موسادى‌اش‏ از آنجا كه خطر كمونيسم _آن هم در همسایگی اتحاد شوروى_ را خطر عمده تلقى مى‌كرد، همه ت، وش‏ و توان خود را صرف سركوب جنبش‏ چپ و يا سازمان چريكى مجاهدين خلق ( كه آن را ماركسيست اسلامى مى‌پنداشت )  نمود در همان حال تا حدودى برخلاف حكومت رضاشاه، امتيازات زيادى به مذهب و روحانيون داد و يا در سركوب آن‌ها از خشونت كم‌ترى استفاده مى‌كرد ، به اين بهانه كه مراجع تقليد و روحانيون طراز اول مى‌توانند با تحريك احساسات شيعى مردم، آ‌نها را به خيابان‌ها بكشانند. رژيم محمدرضا شاه حتى به مدت سیزده سال به آخوندها حقوق هم مى‌داد. به‌علاوه مدرنيسم کاذب شاه نيز تا حدودى زياد صورى، اشرافى و تجملى بود و هدفى جهت تضعيف مذهب و جا انداختن مفاهيم سكولاريستى براى خود قايل نبود. بالعكس‏ از ماهيت ضدمذهبى ماركسيست‌ها در نزد عوام براى كوبيدن و تخطئه آن‌ها استفاده مى‌كرد.

۳ -  سازماندهى و تشكل طبيعى و گسترده ملايان در مقطعى كه انقلاب مردم در غياب يك آلترناتيو ترقى‌خواه و چپ شكل گرفت یکی از نقاط قوت آنها بود. روحانيون با لشگر ده‌ها هزار نفرى تبليغى و سازمان‌گرانه خود كه از هزاران مسجد و مكان مذهبى به عنوان ستاد حزبى بهره مى‌جستند و به علاوه با قاطعيتى كه گرايش‏ خمينى در زمينه سرنگونى شاه از خود نشان داد و طبعا سواستفاده از اعتقادات و ريشه‌هاى مذهبى بخش‏هاى بزرگى از مردم، توانست رهبرى انقلاب را خيلى راحت به دست آورد.

۴-  حمايت گسترده و يك طرفه دول و رسانه‌هاى غربى از آلترناتيو" اسلامی" خمينى براى جلوگيرى از عروج يك آلترناتيو "سرخ" ، عامل مهم ديگرى بود كه محافل امپرياليستى را متقاعد كرد كه وقتى رژيم شاه را ديگر نمى‌توانند نجات دهند، بهتر است به شر كمتر رضايت دهند اخراج خمينى از عراق و ورود او به فرانسه، يك پوشش‏ خبرى بى‌همتا براى او و هم‌پالگى‌هايش‏ مهيا نمود. حال آن كه در آن موقع اكثر فعالين چپ و سکولار يا در زندان بودند و يا اگر بيرون بودند، تريبونى براى بيان نظرات خود و ابزارى براى سازماندهى جنبش‏ نداشتند. *( نشست گوادلوپ تصیم بر رفتن شاه و آمدن خمینی گرفته بود و شعار ارتش برادر ماست- خمینی رهبر ماست  ... شعار این سازش پنهان بود.)*

۵- تسليم بى‌چون و چراى بخش‏ اعظم نيروهاى سياسى به هژمونى خمينى و محول كردن همه بحث‌ها و اختلافات به بعد از سرنگونى شاه ( سیاست همه با هم ) و بنابراين شكل ندادن به آگاهى و اراده مستقل مردم، يعنى به دور از هيچ چالش  جدى، عرصه حياتى رهبرى را به خمينى‌گرايان محول كردند.

۷ -  سنت ديرپاى استبداد در ايران و فقدان آگاهى و تربيت دموكراتيك و آزادى‌خواهانه و مبتنى بر مدنيت و مدرنيته كه سبب مى‌شد نه تنها توده‌ها بلكه به‌اصطلاح روشنفكران و پيشروان نيز درك درستى از اهميت نفس‏ كشيدن در يك جامعه آزاد نداشته باشند، بالعكس‏ خود مبشر يكى از انواع استبدادى حكومتگرى بودند. بنابراين جامعه‌اى كه سنت آزادى‌خواهى و اخلاقيات دموكراتيك در آن نازل باشد، حكم ژله‌اى دارد كه توسط اين يا آن پيشوا، قهرمان، رهبر و حزب مى‌تواند به هر شكلى درآيد.

بنابراین درسگیری از تجارب آن انقلاب نافرجام بیش از هر زمان اهمیت دارد

*( نتیجه : نیاز ما به

شناخت از طرح و توطئه های امپریالیسم صهیونیسم جهانی برای دستیابی به ثروت طبیعی ملل

شناخت از روش امپریالیسم در بهره گیری از مذاهب به عنوان اهرم به نفع اهداف خود

شناخت از روابط امپریالیست ها با نفوذی ها یشان در تمام احزاب و سازمان ها و مذاهب . و شناخت سازمان ها و تشکیلات های امپریالیستی بنام چپ در اروپا و دوری از نظریات آنان.

شناخت از روابط امپریالیستها با سازمانهای غیردولتی و حقوق بشر وسوء استفاده ازآنان به نفع خود

شناخت از دمکراسی امپریالیستی،( دیکتاتوری پنهان) ، با پنبه سر بریدن در ممالک خویش و توسط

سازمان جهنمی ناتو برای غارت منابع کشورهای جنوب و توسل به حیله ها برای عقب نگه داشتن ملل.  گماشتن دیکتاتورها برای کشورهای جنوب از میان  نوکران خود.

شناخت از سوء استفادۀ امپریالیسم از ناسیونالیسم برای خرد و تضعیف کردن ممالک و سلطه بر آنان.

جنبش چپ ایران تا زمانی که مواضع خود را با امپریالیسم مشخص نکرده است ، قادر به هیچ کمکی به مردم ایران نخواهد بود. و اگر به بهانۀ مبارزۀ رژیم ملا با آمریکا، جنایات آمریکا در جهان را نادیده انگارد و به هر دلیلی از مبارزه علیه آن سر باز زند ، هرگز قادر به اتحاد با هم ، و بسیج مردم ایران

 نخواهد شد.

هم طراز هم قرار دادن روسیه و چین با امپریالیست های جنگ افروز ، کمک به امپریالیست ها و بار ننگ آنان را سبک کردن محسوب می شود.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (با تمام کاستی ها) بزرگترین تراژدی تاریخ بشر است.

همچنانکه همکاری متفقین ، استالین و چرچیل ، همکاری علیه فاشیسم بود و آنان نه تنها وجه اشتراکی با هم نداشتند بلکه دشمنان هم نیز بودند. با هار شدن صهیونیسم امپریالیسم آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تا به امروز، همکاری تمام نیروها علیه آن ضروری می نماید .

امپریالیست ها برای غارت ملل و اسارت آنان در ظلمات

روشنفکران آنان را سلاخی می کنند.

 

womens-power.farah-notash.com

www.farah-notash.com

Women’s Power

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com