کارگر در سیاست

محمدرضا پویا
February 07, 2019

کارگر در سیاست

اعتصابات اخیر در نیشکر هفته تپه و فولاد اهواز توجه بار دیگر سرها را بطرف کارگر چرخانده است. بحث در باره مکان کارگر در تحولات آتی سیاسی نه فقط در محافل سیاسی بلکه در میان مردم هم مجددا باب شده است.  طبقه کارگر با اعتراض خیابانی چه ربطی دارد؟ طبقه کارگر در عرصه مبارزه حقوق زنان، چه نقشی دارد؟ جنبش ضد مذهبی چه ربطی به منافع کارگر دارد؟ در مبارزه وسیع جامعه در حفظ محیط زیست خود، طبقه کارگر در کجای این تصویر قرار میگیرد؟ و از همه مهمتر این دخالتگری چه شکلی بخود میگیرد و چگونه تامین میشود؟
بر متن شرایط متحول و سیال کنونی سوالات بالا با وزن بمراتب بالاتری روی میز کار نیروهای اپوزیسیون قرار گرفته است. بدیهی است که جایگاه این سوالات نزد نیروهای مختلف اپوزیسیون یکسان نیستند اما پاسخ به انها بیدرنگ  استراتژی سیاسی و نقشه عمل پاسخ دهنده را شفاف در پیش چشم میگیرد. روشن میکند که اولویتهای سیاسی اشان چه میباشد و چه نمیباشد و چه اینده ای را به مردم وعده میدهند. به قول معروف میزان آلیاژ آزادیخواهی و دفاع از حقوق مردم هر نیرویی بدینگونه محک زده میشود. اینها تاکیدات من در شرایط حاد کنونی است:

اول: پلاریزه شدن گرایشات درون جنبش کارگری
پس از وقایع سال 88 تا  راه افتادن جنبش عظیم مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی در دی ماه سال 96، جنبش کارگری علیرغم شدیدترین سرکوبها و تحمیل فقر بی سابقه در مقاظع مختلف برای بهبود شرایط زیست خود( بر سر دستمزدهای معوقه، افزایش دستمزد، بهبود ایمنی کار، داشتن حق تشکل و.....) در مقابل جمهوری اسلامی قد علم کرد و اعتراضاتی را سازمان داد. هر تجمع کارگری، هر بیانیه و اعلام خواست هر مطالبه ایی بلافاصله با اعزام نیروهای امنیتی و چماق کشان مزدور سپاه و بسیج و دستگیری رهبران کارگری  پاسخ داده میشد. تداوم این شرایط موجب تحمیل فقری بی سابقه به طبقه کارگر شد که تصور میکنم حنتی در سطح جهانی هم جزو نادرترینها است. عدم شکلگیری اعتصابات سراسری و پر زورتر و سیاست اخراج در مقابل اعتراض کارگر و بعدها ورشکستگی کارخانه و موسسات تولیدی، موجب بروز  گرایشاتی در درون جنبش کارگری شد که سعی داشتند بنام "اتحاد" کارگران،  گرایشات مختلف سیاسی درون جنبش کارگری را اصطلاحا یک کاسه نمایند. این تلاش در عمل به معنای حاشیه ای کردن نقد سیاسی در مبارزات کارگری بود( این مسله خود به یک بحث مجزایی نیاز دارد).  این گرایش بجای "دفاع از منافع کل طبقه" مدافع "همه منافع ها" در درون جنبش کارگری شد. علیرغم همه اینها در مقاطع مهمی بمانند اول ماه مه در ان سالها گرایش رادیکال و سوسیالیستی درون طبقه علنا با عمل سیاسی، سهم خود را از سندیکالیستها و چپ سنتی مجزا کرد و با فراخوان علنی کارگران را به اعتراض متحدانه خیابانی دعوت نمود. این سر آغاز گسترده شدن مبارزات کارگری( همراهی مردم معترض و خانواده های کارگران با اعتراض کارگری) و دور جدیدی از تقابلات سیاسی جنبش کارگری با رژیم اسلامی بود. بر متن فروپاشی اقتصادی و شکلگیری بحرانهای سیاسی حاد در راس هرم رژیم اسلامی، نیروی عظیمی از مردم خواهان سرنگونی را بمیدان آورد. این شرایط موجب شد تا گرایشات موجود درون جنبش کارگری راسا و بدون واسطه پرجم تعلقات سیاسی خود را مقابل جامعه بگیرد. جدلهای سیاسی محفل و تشکلات کارگری بر سر اعتصابات کارگری در دوره اخیر امری اتفاقی و فی البداهه نبود. این نمودی از جدال جنبشهای متفاوت سیاسی درون طبقه کارگر است که هر یک در شرایط کنونی مشغول یارگیری و وصل شدن به نیروهای اصلی و مادر درون جامعه میباشند.

دوم سازمانیابی کارگری و دوره برآمدهای سیاسی

  وقتی به بحث و نظرات در جنبش کارگری مراجعه کنیم، ابتدا بنظر میرسد که جدال مثلا بر سر نوع تشکل طبقه، بحثی "درون جنبشی" و ویژه کارگر است. اما آیا بحث مجمع عمومی و اداره شورایی، بحثی مربوط به جنبش کارگری است و با وقایع سیاسی خارج از محل کار، ارتباطی ندارد؟ آنچه امروز تحت نام "اشکال مختلف سازماندهی کارگری" در جریان است، عمدتا منعکس کننده تلاش جنبشهای مختلف سیاسی برای دخالتگری در سیاست است. این بدان معنا ست که الترناتیوهای مختلف در عرصه معضلات جنبش کارگری، بخشی از یک جنبش وسیعتر اجتماعی میباشند که در جامعه در همه عرصه های سیاسی صاحب سیاست و جانبدار صف معینی در جامعه میباشند. بویژه در این دوره سرعت بالای تحولات بمانند یک "نیروی فشار" ساکت ترین محافل را بحرف آورده است. فلان سندیکالیستی که در دوره "آرام" سیاسی پز چپ میگرفت، در این دوره میانه راه سفر به نشست آی ال او، جلسه میگیرد تا با چهار تا حرف، محض اعلام برائت از کمونیستها، موضع سیاسی اش را به جبهه مقابل چپ مخابره کند، همانگونه که قبلا "پیش کسوتان" سندیکالیسیم در جبهه ملیون مشروطه خواه- سلطنت خواه و جمهوریخواه، بعنوان مسول "بخش کارگری" این جنبش،  ثبت نام کردند. نه این تعجیل اتفاقی است و نه پرچم جنبش شورایی در هفته تپه.

کارگر در عرصه  سیاسی
بحث دخالتگری کمونیستها و کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی در عرصه سیاست، به قدمت پیدایش مارکسیسیم است. از قرن هیجدهم تاکنون برای خروارها تئوری برای ممانعت از دخالت فعال کمونیسم و کارگر در عرصه سیاست خلق کرده و بعنوان "تئوری"های نوین علوم سیاسی به خورد جامعه داده شده است. هر موقغع که "شهر شلوغ" میشود، عده ایی خط کش بدست خطوط عبور و مرور برای کمونیستها ترسیم میکنند که مبادا از "ممنوعه ها" عبور کنید و به آلیاژ خالص طبقاتی آسیبی وارد کنید. کارگر هم برای حفظ مکان "تطهیر" شده خود، چه بهتر که در عرصه اقتصاد و کارخانه باقی بماند و در هزار و یک عرصه دیگر سیاسی، طبقه خود را "آلوده حقوق بورژوایی" نکند. این نه شکل اغراق امیز شده یک سیاست بلکه عریان کردن سیاستی است که این روزها دستگاه نهی از مبارزه علیه مذهب و حجابش را راه انداخته و حضور در این عرصه ها را "ناخالص" و غیر کارگری اعلام کرده است.
فروپاشی اقتصادی و فقر بی مرز و بی انتهای تحمیل شده بر گرده مردم و اعتصابات پر شور کارگری، عده ایی را به این صرافت انداخته است که گویا هم اکنون مبارزه سیاسی روی پای خودش ایستاده، "ناخالصی" های تاکنونی از جمله نبرد در عرصه حقوق زنان، مبارزه برای برانداختن حجاب اسلامی و جا کن نمودن مذهب از جامعه باید بکناری رود تا مبادا از خصلت طبقاتی اعتصابات کارگری چیزی کاسته شود. این نمونه "خالص" چپی است که مشغول آب و جارو کردن زمین مبارزه سیاسی برای تحویل ان به نیروهای راست جامعه است. در همه انقلابات، بحران اقتصادی در پایه ایی ترین سطح علت اصلی جدالهای سیاسی در جامعه بوده است. اما این بدان معنا نیست که تحولات سیاسی، سرنگونی قدرت سیاسی و تعیین تکلیف کردن با نیروی غالب جامعه، از دالان اقتصاد گذشته است. جنبشهای اجتماعی در جامعه بر متن داده های موجود، برای کسب قدرت سیاسی به مصاف هم میروند. داده هایی از قبیل مسله زن، حجاب و یا نقش مذهب در قدرت سیاسی کنونی که جامعه را به قهقرا و تباهی کشانده است، امور دلبخواهی و انتخاب شده ما نیستند، اینها را رژیم اسلامی به جامعه تحمیل کرده است. امروز کارگر نه حتی برای کسب قدرت سیاسی که سهل است بلکه برای داشتن یک تشکل کارگری و حفظ موجودیت فیزیکی خود، مجبور است به این عرصه ها  ورود کند. کمونیسیم کارگری یعنی کمونیسیم این دوره، برای ذره ایی تنفس آزادتر جامعه، مجبور به نبرد در این عرصه ها است. کارگر بمثابه یک طبقه اجتماعی باید رژیم اسلامی را در این عرصه ها بخاک بنشاند و نه اینکه هر زمان از کارخانه و اعتصاب فاصله گرفت برای ورود به این جنگ سیاسی ردای "شهروند" بر تنش کرد و از او خواست که با پرچم "شهروند" به جنگ ارتجاع اسلامی رفت. جمله مارکسکه میگوید کارگر برای رهایی خود ابتدا باید جامعه را رها کند، اینجا مصداق پیدا میکند. اما مهمترین وجه مسله این است که ما کمونیسیم کارگری را بعنوان یک انتخاب سیاسی در دسترس کارگر قرار دهیم. کل جامعه باید حضور ما را در منازعات سیاسی مشاهده کند، قدرت ما را در پیشروی سیاسی جنبشمان ببیند. دخالت در جدالهای سیاسی بر اساس دکترین "حزب و قدرت سیاسی" منصور حکمت تنها گزینه  ماست.      
6-2-2019
mohammadreza.pooya@gmail.com


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com