یک متن فیسبوکی در مورد تفاوت استالینیسم با لنینیسم از خالد رسول‌پور و کامنتی ذیل آن از علیرضا بیانی

علیرضا بیانی
January 14, 2019

خالد رسول‌پور

 

کسانی که می‌گویند «استالین» ادامه‌دهنده‌ی راه «لنین» بود، آیا می‌دانند که:

۱) از بیست و دو نفر اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست شوروی (بلشویک) در زمان انقلاب اکتبر (غیر از «لنین» و «استالین»)، چهارده نفر به دستور «استالین» تیرباران یا ترور شدند.

۲) دویست نفر از اعضای ادوار کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست شوروی تنها در عرض چهار سال به دستور استالین اعدام یا ترور شدند. یعنی تقریبا نود درصد کمیته‌ی مرکزی حزب!

۳) «لنین» قبل از مرگ، طی نامه‌ای، شش نفر از برجسته‌ترین افراد رهبری حزب را به عنوان جانشینان احتمالی خود معرفی و تحلیل شخصیتی کرد که غیر از «استالین»، عبارت بودند از: «تروتسکی»، «زینوویف»، «کامنف»، «بوخارین» و «پیاتاکوف». در انتهای نامه، «لنین» درخواست کرده‌بود که «استالین» به علت رفتار تند و خشن و نارفیقانه با همکارانش، از دبیری کمیته‌ی مرکزی برداشته شود.

استالین در عرض چهار سال (۱۹۴۰-۱۹۳۶) همه‌ی پنج نفر دیگر را نابود کرد.

۴) «استالین» تنها دو سال قبل از آغاز جنگ جهانی دوم، سه مارشال از کلّ ِ پنج مارشال ارتش شوروی را اعدام کرد.

۵) «استالین» بیش از ده نفر از رهبران احزاب کمونیست دنیا (از جمله «سلطان‌زده» رهبر حزب کمونیست ایران، «بلا-کون» رهبر حزب کمونیست و دولت انقلابی مجارستان، «رادک» رهبر حزب کمونیست آلمان، «راکوفسکی» رهبر حزب کمونیست بلغارستان) را که مهمان و تبعه‌ی اتحاد شوروی شده‌بودند، نابود کرد.

۶) «لنین» در سال ۱۹۱۹ «سازمان انترناسیونال سوم» را بنیان گذاشت، اما «استالین» در سال ۱۹۴۳ و جهت کسب رضایت «چرچیل» و «روزولت» در جریان جنگ جهانی دوم، آن را تنها با یک دستور ساده منحل کرد.

۷) سرود ملی اتحاد شوروی که توسط «لنین» انتخاب شده بود، سرود معروف انترناسیونال (به ندای دوستی با زحمتکشان همه‌ی دنیا) بود، اما «استالین» برای کسب رضایت امپریالیست‌های انگلیس و فرانسه، سرود انترناسیونال را لغو کرد و به جایش یک سرود ناسیونالیستی روسوفیل گذاشت در مدح سرداران روس و خدمتگزاران تزار.

۸) «لنین» به پنج کشور فنلاند،‌ لهستان، استونی، لیتوانی و لتونی استقلال داده‌بود اما «استالین» در سال ۱۹۳۹ و همزمان با بستن ِ پیمان ِ دوستی با «هیتلر»، به هر پنج کشور فوق حمله برد و بخشهایی از فنلاند، نصف لهستان و کل سه کشور بعدی را اشغال و به شوروی الحاق کرد.

۹) «لنین» در سال ۱۹۲۱ سیاست نوین اقتصادی (نپ) را اعلام کرده‌بود که در واقع ترکیبی از بازار و بخش کوچک خصوصی و اقتصاد سوسیالیستی بود، اما «استالین» تنها پنج سال پس از مرگ «لنین»، آن سیاست را لغو و در نهایت ِ خشونت و تبعید و کشتار، سیاست «اشتراکی‌سازی اجباری» و نابودی مطلق بخش خصوصی را پیاده کرد.

۱۰) در سال‌های پس از مرگ استالین، دادگاه‌های عالی و حزب کمونیست شوروی (به علت نبود هیچ مدرک یا سندی) تمام اعدام‌شدگان فوق (غیر از «تروتسکی») را اعاده‌ی حیثیت کرد و آن‌ها را به صفوف حزب بازگردانید.

*

پ.ن: توجه شود که من در مورد درستی یا نادرستی کار «استالین» یا «لنین» قضاوت نکرده‌ام،‌ بلکه تاکیدم روی مخالفت عظیم رویه و متد «استالین» با« لنین» بود.

راستی «لنینیسم» ِ استالین کجا بود؟

====

علیرضا بیانی

اگر استالین ادامه دهنده راه لنین بود اصلا انقلاب بلشویکی به پیروزی نمی‌رسید چون استالین معتقد به حمایت از حکومت موقت، تا جایی که دست به اقدام انقلابی زند بود(‌ دقیقا خط طیف استالینیست در دوره آغاز انقلاب)‌.

استالین و کامنف در ذوق و شوق برنامه دمکراتیک در هوا معلق مانده بودند چون منشویک‌‌های پیرو این برنامه با لیبرال‌ها ائتلاف می‌کردند. (‌دقیق مانند وضعیت کنونی حزب کمونیسم کارگری). اما تزهای دوم آوریل لنین روزنه عبور از برنامه دمکراتیک به سمت برنامه سوسیالیستی را باز کرده بود.

استالین و کامنف در سمت راست به سوی میهن‌پرستان سوسیالیست کشیده می‌شدند تا آن‌که سروکله لنین از درون قطار هویدا شد و مسیر انقلاب را به سوی انترناسیونالیسم پرولتری تغییر داد.

لنین دائما در تلاش بود تا نشان دهد انقلاب با چه چیزهایی آغاز می‌شود، اما استالین همواره در تلاش بود تا نشان دهد انقلاب به چه چیز ختم می‌شود! منفعت نظری استالین افقی به جز جمهوری بورژوایی برای وی باقی نمی‌گذاشت. ( اگر کسی می‌تواند تکه نوشته‌ای از استالین نشان دهد که پیش از انقلاب کلمه‌ای از انقلاب سوسیالیستی حرف زده لطفا ارائه کند)

لنین تکیه‌گاه جنبش جهانی طبقه کارگر در مقابل سرمایه‌داری و امپریالیسم است و درست به همین دلیل سرمایه‌داری جهانی متحدا در مقابل انقلابی که او رهبری کرد ایستاده و ۱۴ کشور امپریالیستی در ردیف اول محاصره نظامی شوری قرار گرفت. اما استالین محصول فشار امپریالیسم به نماینده فردی یک دولت عقب‌مانده کارگری بود. این وضعیت مشابه شکل‌گیری نطفه‌های فاشیسم در دمکراسی‌های بورژوایی بود،‌ که این‌بار به شکل بورکراسی‌کارگری در روسیه نطفه می‌بست و رهبری خود را در استالین جستجو می‌کرد.

استالین در پی سیادت کارگران بی‌اعتنا به مولفه‌ی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا بود‌‌ ( دقیقا مانند طیف رفرمیسم که یک سمت آن حزب توده و راه‌کارگر و سمت دیگر آن گرایش لغو کار مزدی و کمونیسم شورایی قرار دارد). همین درک وی باعث شد در شوری دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا به دیکتاتوری حزبی منجر شود. اما لنین با پیروی از مفهوم مارکسیستی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در مقابل مقاومت بورژوازی خلع‌قدرت شده ایستاد. به لحاظ مفهوم و محتوایی بین این دو وضعیت یک دره فاصله است.

پیروزی لنین بر اساس وزن تئوری‌ها و درایت بی‌مانند وی در اجرای تاکتیک‌های انقلابی و پذیرش رهبری وی در اعماق جنبش کارگری روسیه بود، اما استالین در زمینه‌ی تئوری خرفت‌تر از این بود که قابل محاسبه باشد و در زمینه درایت رهبری نیز با تکیه بر وزنه بورکراسی ملی پیروز شد.

 

پایه بنیادین لنینیسم پیروی از دمکراسی پرولتاریا است، (‌درست بر خلاف نقدهای انتزاعی و حقوقی به لنین) اما رژیم استالین مبتنی بر حکومت فردی است. صحبت از گرایش مسلط لنینیسم در شرایط عام است اما نقادان آماتور مثلا بسته شدن روزنامه گورکی در زمانی که برخی مطبوعات به ستاد هماهنگی ضد انقلاب تبدیل شده بودند را اولا به لنین می‌چسبانند و ثانیا از آن نقض آزادی بیان استنتاج می‌کنند و ثالثا استالین را ادامه دهنده این راه می‌دانند. تو گویی غول نظری مانند لنین که پیش از اینها از پس کسانی مانند پلخانف و کائوتسکی و انواع نظریه‌پردازان انترناسیونال۲ و سوسیالیست و بورژوا برآمده بود این بار باید از بیان این یا آن نویسنده سطحی در روزنامه گورکی به وحشت افتاده باشد!

اصولا دمکراسی که لنین از آن پیروی و ضامن اجرای آن شد دارای مضامینی بود که هنوز بعضا در پیشرفته‌‌ترین کشورهای سرمایه‌داری مشابه ندارد، چه رسد به سرمایه‌داری پیرامونی. آن دمکراسی که با رهبری لنین جاری شد یک به یک در حکومت استالین بازپس گرفته شد. به این اعتبار استالین مقاومتی در مقابل راه لنین به سوی سوسیالیسم بود. مگر آن‌که کسانی پیدا شوند و راه به سوی سوسیالیسم را به گونه‌ای ترسیم کنند که اولا بسیار تخیلی نباشد و ثانیا بتواند اثبات کننده مسیر موفق‌تری از مسیر لنین به سوی سوسیالیسم باشد. چنین راهی را هر گرایش و جریانی معرفی کند نابغه تاریخ خواهد بود. تصادفی نیست که نقدهای به لنینیسم طیف لیبرال و چپ از یکدیگر قابل تمایز نیست اما نقد به استالینیسم در عین حال یقه لیبرالیسم را هم می‌گیرد زیرا که دست کم به لحاظ تکیه به قدرت فردی، نقطه اشتراکی بین این دو گرایش بسیار بارز است. استالین نه ادامه دهنده راه لنین که بسترساز احیا سرمایه‌داری در روسیه بود. این در حالی است که همه‌ی لنینیسم عبارت است از تلاش برای ریشه‌کن کردن بنیادهای نظام کار مزدی.

۲۴ نوامبر ۲۰۱۷

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com