بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏هاى فدایى خلق(فصل ۵ … قسمت٢)

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

محمود طوقی

فصل پنجم

مباحث نظرى

قسمت دوم

پروسه تجانس

تبادل نظر بین سازمان چریک ‏ها و گروه اتحاد کمونیستى

دفتر اول

پروسه تجانس

مسئله وحدت بین چریک‏هاى فدایى و جناح چپ «سازمان‏ هاى جبهه ملى ـ

بخش خاورمیانه» گروه اتحاد کمونیستى از پاییز ۱۳۵۲ آغاز شد. براى وحدت قرار بر این شد که هر دو طرف نسبت به یک سرى مسایل نظرى و تئوریک بحث و پس از رسیدن به یک وحدت و اقناع ایدئولوژیک ادغام شوند این پروسه بحث‏ هاى تئوریک به پروسه تجانس معروف شد.

جزوه «درباره انقلاب» در زمستان ۱۳۵۰ در بحث‏ هاى درونى اتحاد کمونیستى نوشته شد. و در پاییز ۱۳۵۲ بدون تصحیحاتى در اختیار چریک‏ ها قرار داده شد. در بهار ۱۳۵۳ چریک‏ ها «ملاحظاتى درباره انقلاب» را نوشتند که نقدى بر جزوه اتحاد کمونیستى بود. گروه اتحادیه در پاسخ به نقد چریک ‏ها، نقدى بر نقد آن‏ها نوشتند به نام «توضیحاتى چند درباره نقد «درباره انقلاب»» که چریک‏ ها دیگر پاسخى ندادند درواقع برسر نظرات خود ماندند در زمستان ۱۳۵۴ گروه اتحاد کمونیستى به منظور ایجاد زمینه لازم براى انجام یک سلسله مذاکرات جزوه «نظرى نقادانه بر ملاحظاتى درباره انقلاب» را نوشت که درواقع نقد دوم گروه اتحادیه بر نقد چریک‏ ها بود.

پاسخ اتحادیه

چریک ‏ها به جزوه «درباره انقلاب» اتحادیه، پاسخ دادند و نقاط اشتراک و افتراق خود را بیان کردند. اما اتحادیه قانع نشد و در صدد پاسخ‏گویى برآمد. «توضیحاتى چند درباره نقد» درباره «انقلاب» پاسخ اتحادیه به نقد چریک ‏ها است.

اتحادیه نقد چریک ‏ها را مربوط به چهار محور مى ‏داند:

الف: نارسایى جملات

ب:برداشت‏هاى خاص

ت: کمى اطلاعات اتحادیه

ث: اختلاف نظرها

۱- در مورد نارسایى جملات این انتقاد به ما وارد است و ما باید توضیح مى‏ دادیم که این تحلیل مربوط به زمان قبل از شروع عملیات چریکى در ایران است.

۲- ما منکر نقش مبارزه مسلحانه در گسترش اعتصابات نیستیم.

۳-ما مبارزه مسلحانه را امرى استراتژیک مى ‏دانیم و به مرحله ‏اى بودن آن اعتقاد نداریم.

۴- ما در مورد مسأله سازماندهى و نقش مبارزه مسلحانه با رفقا هم ‏عقیده ‏ایم.

۵- ظهور جنبش‏ هاى خود به خودى دست پیشاهنگ نیست. مبارزه مسلحانه آن‏را تشدید مى‏ کند وظیفه ما سمت و سو دادن به این جنبش ‏ها است.

۶-نفى کار انقلابى در روستا را ما در اثر عدم امکانات مرحله‏ اى تاکتیکى مى‏ دانیم نه نفى ضرورت آن و با شما هم‏ عقیده ‏ایم.

۷-در مورد اثرات انهدامى عملیات نظامى نظر ما همان نظر رفقاست، اما در مرحله ابتدایى هدف تبلیغى است در مراحل بعد انهدام قواى دشمن هدف مى ‏شود.

۸- مارکس و انگلس وجود فئودالیسم را قانون عام نظام ما قبل سرمایه دارى ندانسته ‏اند. بلکه این مسأله را کمینترن ابداع کرد. آن‏هم بعد از مرگ لنین این امر درمورد برده‏ دارى هم صادق است. براى مارکس و انگلس سیر گذار جوامع این بود. کمون‏هاى اولیه یعنى جوامع غیرطبقاتى ،جوامع طبقاتى  وجامعه غیرطبقاتى (کمونیسم)

قانون عام وجود جامعه طبقاتى است نه شکل خاصى از آن مانند برده ‏دارى یا فئودالیسم و یا نظام آسیایى.

۹- تعمیم مکانیکى اشکال خاص اروپا به سراسر جهان تحت نام نظام تک ‏خطى مورد مخالفت بسیارى از کمونیست‏ ها است.

۱۰-ما با نظر رفقا در مورد وجود نظام برده ‏دارى و فئودالى در ایران موافق نیستیم. ما مفهوم فئودالیسم را به همه جوامع طبقاتى تعمیم نمى ‏دهیم.

۱۱- در مورد ایرادى که رفقا در مورد روابط کنونى در جامعه ایران گرفته ‏اند حق با رفقا است.

۱۲- در مورد جنبش‏هاى دانشجویى حق با رفقا است.

۱۳- در مورد اصلاحات ارضى لغزش‏هایى از سوى ما صورت گرفته است که حق با رفقا است. اما جانشین شدن جاى بانک تعاونى با مالک و از بین رفتن حمایت مادى فئودال از رعیت که نشان‏دهنده تفسیر مناسبات است برخلاف نظر رفقا، حائز اهمیت است به نظر ما ایراد به لفظ کارگران کشاورزى درست نیست.

۱۴-در مورد اقدامات اقتصادى استالین ما معتقد نیستیم زیاد کار شده بلکه مى ‏گوئیم کم کار شد.

۱۵- در مورد ایراد به تروتسکى و زینوویف و بوخارین ما با شما هم‏ عقیده ‏ایم. ولى با شیوه تغییر فاکت‏ هاى تاریخى که استالین براى کوبیدن مخالفینش استفاده مى‏ کرد مخالفیم.

۱۶-در مورد ساخت انسان سوسیالیستى ما با رفقا موافق نیستیم که زیربنا که سوسیالیستى شد روبنا خودش درست مى‏ شود. اگر به روبنا توجه نشود زیربنا را هم روبنا خراب مى‏ کند .روبنا به ‏طور تاریخى محصول زیربنا نه به ‏طور اتوماتیک و خود به خود.

۱۷- در مورد بوروکراتیسم در شوروى رفقا برداشت ما را غلط متوجه شده ‏اند. بوروکراتیسم پدیده ‏اى است که ما بعد از انقلاب اکتبر با آن روبه ‏روییم. و رویزیونیسم زائیده بوروکراتیسم و زاینده آن هم هست .بوروکراتیسم برخلاف نظر تروتسکیست‏ ها به علت رکود مبارزه طبقاتى به وجود نیامد بلکه به علت وجود بوروکراتیسم مبارزه طبقاتى راکد شد.

۱۸- برخورد رفقا یا کیش شخصیت توجیه ‏گرانه است. کیش شخصیت دشمن کمونیسم است .کیش شخصیت نشانه عقب ‏ماندگى ماقبل سرمایه‏ دارى است. در جوامع سرمایه‏ دارى این پدیده، کمتر مى‏ شود و در جوامع سوسیالیستى به کلى از بین مى ‏رود.

۱۹- وجود کیش شخصیت در جوامع عقب ‏افتاده تا حدودى غیرقابل اجتناب است. در شوروى در زمان استالین نه تنها با آن مبارزه نشد بلکه به آن دامن زده شد. در چین عامدانه به آن دامن زده مى‏ شود.

۲۰- ما نیز با قلع و قمع غیردمکراتیک رفقا موافقیم. بین قلع و قمع بوروکراتیک و دمکراتیک فاصله بسیار هست. این نقد در بهار ۵۳ نوشته مى‏ شود و از برخورد «انتقادى و سازنده» چریک ‏ها تشکر مى‏ شود. و از این‏ که در اصول و در استراتژى و تاکتیک با هم عقیده هستند. تفاوت‏هاى بین دو گروه مجاز و سازنده و کمونیستى ارزیابى مى‏ شود.

یک نکته

این لحن دوستانه و وحدت‏ آمیز اتحادیه با چریک ‏ها زمانى است که گرایش وحدت در این گروه وجه غالب دارد اما با گذشت زمان پروسه تجانس به ضد خودش تبدیل مى‏ شود و هر دو جریان از هم فاصله مى ‏گیرند. انتقاد دوم اتحادیه به نظر چریک‏ ها نشان مى‏ دهد که جو مخالف وحدت در اتحادیه قدرت گرفته است و جناح مخالف وحدت با دو انتقاد اول، خود عهده‏ دار پاسخ به چریک‏ ها شده است. پاسخى که سعى در فاصله گرفتن هرچه بیشتر دارد و دیگر از آن لحن رفیقانه وحدت جوى در آن خبرى نیست.

به درستى بر ما معلوم نیست که چه اتفاقاتى باعث شد که رابطه دو جریان به‌جدایى منجر شود. گفته مى‏ شود که اتحادیه به این باور رسید که چریک ‏ها به استالینیسم باور دارند یا در آن‏ ها گرایشاتى استالینى وجود دارد. که بیشتر حدس و گمان جریانات حاشیه‏ اى است.

جزوه دوم «نظرى نقادانه»،نقد دوم اتحادیه به چریک ها

۱-رفقا از نوشته ما چنین برداشت کرده ‏اند که ما مبارزه مسلحانه را براى مرحله فعلى مى‏ دانیم و سرنگونى را از راهى به جز مبارزه مسلحانه قبول داریم. برداشت رفقا غلط است. و نوشته ‏هاى ما عکس این برداشت را نشان مى‏ دهد.

۲- ما نگفته ‏ایم پیشاهنگ باید جنبش‏ هاى خود به خودى را به وجود آورد و یا جنبش‏ هاى خود به خودى سازمان اصلى مبارزه‏ اند برداشت رفقا غلط است.

۳-برداشت رفقا از این‏که ما گفته ‏ایم منظور از عملیات نظامى صدر تبلیغ مسلحانه است نه انهدام. اساسا نظر ما را اشتباه فهمیده ‏اند.

۴- این‏که رفقا مى‏ گویند: در کشورهاى مستعمره و وابسته یک انقلاب دمکراتیک بدون حمایت دهقانان ممکن نیست و در مرحله ‏اى از رشد جنبش باید ستاد مبارزه به‌روستا منتقل شود. استنتاجاتى از نظر مائو و انقلاب چین است و ما با آن توافق نداریم.

۵-رفقا ایران را تلویحا کشورى مستعمره و وابسته مى ‏دانند و مستعمره بودن چه ربطى به دمکراتیک بودن مرحله انقلاب دارد.

۶-ما ایران را نیمه مستعمره نمى ‏دانیم و مرحله انقلاب را نه دمکراتیک که سوسیالیستى مى ‏دانیم.

۷-مارکس و انگلس برخلاف نظر رفقا گذار از سرمایه‏ دارى به سوسیالیسم را حتمى و گذار از جوامع اولیه به برده‏ دارى را غیرحتمى مى ‏دانند.

۸-وقتى رفقا مى‏ گویند زیربنا را تغییر بدهیم، روبنا خودش مى‏ آید این ماتریالیسم تاریخى نیست دترمینسم مکانیکى است.

۹-این نظر که در جامعه سوسیالیستى طبقات جاى خود را عوض مى‏ کنند. نظرى است به غایت انحرافى شاید از همین ‏رو باشد که رفقا اعمال قدرت استالین را نه مردود بلکه قابل انتقاد مى ‏دانند. در جامعه سوسیالیستى مناسبات بالکل عوض مى‏ شود دیگر نه بورژوایى وجود دارد و نه کارگرى که جایشان را با هم عوض کنند.

۱۰- رفقا وظایف مرحله‏ اى جنگ چریکى و وظیفه و هدف نهایى مبارزه مسلحانه را یکى مى‏ گیرند.

۱۱- رفقا در مورد سازماندهى در چند مورد اشتباه مى‏ کنند. نخست آن‏ که توده ‏ها را براى شکلى از مبارزه سازمان نمى‏ دهند بلکه سازماندهى براساس مشى، و شعارها و اهداف انجام مى‏ گیرد.

۱۲- این تز که با کار در میان کارگران چند کارگر را از کارخانه جدا و به‏ کار حرفه ‏اى وارد کرد انحرافى و آوانتوریستى است.

۱۳-هدف سازمان چریکى از کار در توده‏ ها نه جدا کردن آن‏ها از محیط بلکه ایجاد هسته ‏هاى سمپات در جامعه است براى هدایت جنبش‏ هاى خود به خودى است.

۱۴- این دیدگاه هدفش را از کار در میان کارگران جلب توده ‏ها به مبارزه مسلحانه است این‏ ها درک نادرستى از مرحله تدارک دارند و گرفتار این توهم ‏اند که توده ‏ها رو به سوى مبارزه مسلحانه خواهند آورد.

۱۵- این دید که مى‏ گوید با گذاشتن یک بمب و یا کشتن یک مأمور جزیى از قدرت حاکم را منهدم مى‏ کنیم متأثر از بلانکیسم است در مرحله ابتدایى مبارزه هدف ما تبلیغى است.

۱۶-این دید که شرایط انقلابى را آماده مى ‏بیند غلط است.

۱۷- آیا رفقا خود را نماینده طبقه مى‏ بینند؟ اگر نماینده طبقه نیستند چگونه با تحلیل‏ هاى خود امکان به قدرت رسیدن پیشرو را باز مى‏ گذارند و توده‏ اى شدن مبارزه مسلحانه را تبلیغ مى‏ کنند.

۱۸- آیا این تحلیل مارکسیستى است که در شرایط عدم شرکت بیش از ۹۰درصد پرولتاریا در ابتدایى ‏ترین مبارزات خود به خودى و عدم شرکت ۹۹/۹ درصد مردم درمبارزات سیاسى ـ اعتراضى از امکان توده ‏اى شدن مبارزه مسلحانه سخن گفت.

پایان پروسه تجانس

گروه اتحاد در پایان انتقاد دومش بر نقد چریک ‏ها از مقالات مفصلى درباره استالین، مائو، جنبش مسلحانه و مرحله انقلاب خبر مى‏ دهد که براى چریک ‏ها فرستاده است. متأسفانه این مقالات در دسترس ما نیست. چیزى که چریک ‏ها به جاى گذاشته ‏اند. همان چهار رساله معروف است. از اتحادیه هم تنها جزوه «پروسه تجانس» موجود است که حاوى سه رساله از آن‏ ها و یک پاسخ از چریک ‏ها است. گویا اتحادیه جزوه‏ اى به نام «استالینیسم» هم منتشر مى‏ کنند۱ اما به درستى بر ما معلوم نیست که آیا خطوط اصلى این جزوه همان رساله‏ اى است که با نام «طرح خطوطى در مورد استالین» به‌چریک ‏ها داده ‏اند و یا چیز متفاوتى است.

به ‏هرروى این بحث ‏ها منجر به فاصله گرفتن دو جریان شد.

مازیار بهروز در کتاب شورشیان آرمان‏خواهش علت جدایى را «طرح لنینیسم و استفاده از برهان‏ هاى تروتسکى علیه استالین و استالینیسم» از سوى اتحادیه مى ‏داند و اضافه مى‏ کند اما فدائیان تحت رهبرى اشرف به استالینیسم راسخانه باور داشتند و حمید مؤمنى متفکر جزم‏ اندیش را مسئول بحث و مناظره در این موارد کردند. تصفیه ‏هاى درونى فدائیان نیز مناسباتى را که تا آن هنگام تنش ‏زا بود وخیم ‏تر کرد. و سرانجام در اوایل سال ۵۵پیوندها گسسته شد۲.»

این ارزیابى، از اشرف و مؤمنى به خطا است. نخست آن‏که استالینیسم با دفاع منتقدانه از استالین یکى نیست. استالینیسم شیوه ‏اى مذموم در جنبش کمونیستى است که با استبداد رأى و حذف فیزیکى مخالفین ایدئولوژیک برابرى مى‏ کند. موضع اشرف و چریک ‏ها نسبت به استالین موضع روشنى است. خشونت و حذف فیزیکى مخالفان ایدئولوژیک او را نمى‏ پذیرند. اما مى ‏گویند استالین خدماتى هم داشته است که قابل تقدیر است و این با استالینیسم یکى نیست. دیگر آن‏که حمید مؤمنى در بحث‏ هایش دگم نبود.

برچسب متفکر جزم ‏اندیش به او بى ‏انصافى است. بحث ‏هاى درخشان او با مصطفى شعاعیان و اتحاد کمونیستى باقى است. او همان‏ گونه مى ‏اندیشید که طیف وسیع فدایى در آن روزگار باور داشت. اگر اشتباهى داشت مربوط به دگماتیسم بودن اونبود جنبش چپ در آن روزگار از آن چه در شوروى گذشته بود و مى‏ گذشت بى ‏اطلاع بود. و از ضعف اطلاعات رنج مى ‏برد. پس قضاوتى بینابین داشت. و فکر مى‏ کرد در دو سوى افراط و تفریط حزب توده و سازمان انقلابى، حد وسط درست است.

اتحاد کمونیستى پس از انقلاب ۱۳۵۷خود را وحدت کمونیستى نامید از بنیان‏گذاران اتحاد کمونیستى حسن ماسالى و خسرو کلانترى از دیگران پرآوازه ‏ترند.

ماسالى در سال‏ هاى بعد با نوشتن دو کتاب از اندیشه گذشته خود انتقاد کرد و به‎لیبرالیسم نزدیک شد.

چهار رساله

این جزوه با مقدمه ‏اى از «کمیته پشتیبانى از جنبش نوع انقلابى خلق ایران در آلمان» شروع مى ‏شود در آذر۱۳۵۶ و علت چاپ این چهار رساله را که قبلاً در نشریه اتحادیه کمونیست‏ ها منتشر شده است. ورود جنبش مسلحانه به فاز توده ‏اى شدن و ضرورت مسلح شدن طبقه کارگر به آموزش‏ هاى علمى مى ‏داند.

این چهار رساله بخشى از بحث‏ هایى است که بین سازمان و گروه ستاره در پروسه تجانس صورت گرفته است.

رساله نخست ملاحظاتى درباره انقلاب

این رساله در پاسخ به جزوه «درباره انقلاب» که توسط گروه ستاره نوشته شده است مى‏ باشد نخست از «تفاوت بین حزب و سازمان ،روابط سازمان با جنبش خود به خودى و پروسه تشکیل حزب» مى ‏گذرد چرا که با تمامى آن‏ها موافق ‏اند.

۱-مبارزه مسلحانه مبتنى بر دو فاز بود فاز نخست: طرح و تثبیت مبارزه در سطح نیروهاى پیشرو و آگاه بود. طرح دوم: توده ‏اى کردن مبارزه بود.

۲- گروه ستاره مبارزه مسلحانه را مرحله ‏اى مى ‏داند آن‏را نیز به معناى نفى کار سیاسى نمى‏ داند. و پاسخ چریک ‏ها ضمن استفاده از کلیه اشکال مبارزه قبل از سقوط رژیم تغییر شکل اصلى مبارزه که مبارزه مسلحانه باشد را بعید مى‏ داند.

۳-گروه ستاره: تا عضوى امکان کار سازماندهى دارد کارش سازماندهى است وقتى این امکان را از دست داد به سلول‏ هاى مسلحانه منتقل مى‏ شود.

چریک‏ ها: ما باید مبارزات توده را در اشکال مختلف سازماندهى کنیم ولى شکل اصلى مبارزه، مبارزه مسلحانه چریکى است. این شکل از مبارزه با ایجاد ارتباط ارگانیک با توده‏ ها به احزاب انقلابى تبدیل مى ‏شود. این احزاب، جبهه متحد را تشکیل مى‏ دهند و این جبهه ارتش واحد توده ‏اى را به وجود مى‏ آورد.

۴- نفى مطلق کار در روستا امر غلطى است. ما بدون حمایت دهقانان پیروز نخواهیم شد. نرفتن به روستا به خاطر مشکلات تکنیکى بود جدا از آن‏ که در شهر امکان جلب کارگران و روشنفکران انقلابى زیاد است. امکان حمایت نیروهاى مترقى و شهر بیشتر است و شهر امکانات خاصى براى کار دارد. اما روستا را نباید از نظر دور داشت در مرحله ‏اى از رشد جنبش باید ستاد اصل مبارزه در شهر به روستا منتقل شود.

۵-آکسیون مسلحانه سیستم حاکم را مورد حمله (نه انهدام قرار) مى‏ دهد به تبلیغ مسلحانه مى‏ پردازد (گروه ستاره) در عملیات مسلحانه تأثیر انهدامى مورد نظر است. عملیات مسلحانه هرچند هدف سیاسى دارد اما این عملیات کم و بیش اهمیت نظامى مهم دارد. اهمیت نظامى همان اثر انهدامى روى نیروهاى دشمن است.

۶-گروه ستاره: در ایران پس از کمون‏هاى اولیه، روش تولید آسیایى به جاى آن نشست. شیوه تولید آسیایى آن‏گونه که مارکس گفت یک روش مشخص تولید یعنى یک نظام اجتماعى نیست. شیوه تولید آسیایى ویژگى برده‏ دارى و فئودالیسم در ایران است. بعد از کمون ‏هاى اولیه در ایران نظام برده‏ دارى به وجود آمد. بناهاى ساخته شده در تخت جمشید ، بناهاى برده ‏دارى است و حواله‏ هایى هم که در تخت جمشید کشف شده است. نخست آن‏که به استادکاران داده مى‏ شد و این حواله ‏ها دوماً مزد نبود. حواله جیره بود. که گاهى هم مقدارى انعام پول همراه آن بود. منابع مهم و اصلى تهیه برده هم اسیران جنگى بوده است به هرروى دولت ‏هاى بزرگ ماد و هخامنش دولت ‏هاى برده ‏دار بودند. و روابط تولید فئودالى از زمان اشکانیان شروع به رشد کرد و حاکمیت را درعصر ساسانیان به دست آورد در اواخر دوره قاجار هم سروکله بوژوازى پیدا شد.

۷- رفقا مى‏ گویند: مناسبات تولیدى ایران سرمایه ‏دارى است. اما این به تنهایى کافى نیست بلکه باید گفت در ایران یک بورژوازى کمپرادور خصوصى قوى و متمرکز دربازرگانى، امور مالى و بانکى و صنایع مونتاژ، یک بورژوازى بوروکراتیک قوى و وسیع که منبع اصلى سود سرمایه ‏گذارى دولتى در امور بانکى و صنایع استخراجى است، وجود دارد و در عین حال فقدان تقریبى بورژوازى ملى، یک خرده ‏بورژوازى تجارى وابسته در شهرها و ندرتاً در روستا، یک خرده ‏بورژوازى کوچک مرفه دهقانى، یک خرده ‏بورژوازى عظیم و فقیر و ورشکسته دهقانى (نیمه پرولتاریاى روسیه) به‌اضافه یک طبقه کارگر در حال رشد سایر طبقات ایران را تشکیل مى‏ دهند.

۸- رفقا مى‏ گویند: پیشاهنگ باید علت نبود جنبش‏ هاى خود به خودى در کارگران را تحلیل کرده و در خود آمادگى‏ هاى لازم را براى کار در میان کارگران فراهم کنند. باید گفت وظیفه پیشاهنگ ارتقاى کیفى جنبش‏ هاى خود به خودى کارگران و ارتباط بین پیشاهنگ با این جنبش ‏ها است.

۹- رفقا مى‏ گویند: تسلط رژیم پلیسى کار تبلیغى، گروهى را در کارخانه ‏ها غیرممکن کرده است اما در همه محیط‏ هاى کارگرى این گونه نبود باید گفت واقعیت عینى نشان مى ‏دهد این تسلط پلیسى بر سراسر محیط ‏هاى کارگرى اعمال شده است.

۱۰-رفقا مى‏ گویند: ضعف نسبى دوران فترت (۴۲-۱۳۳۹) نه به خاطر سرکوب بلکه انتقال انرژى به قطب‏ هاى جدید بود. که درست نیست. انرژى مبارزاتى قطب‏ هاى جدید (مبارزات خارج از دانشگاه) مربوط است به دانشجویان اخیر. اما فترت سال‏هاى ۴۲-۱۳۳۹ هم‏زمان با فترت عمومى جامعه بود . علت آن سرکوب رژیم و میدان خالى کردن حزب توده و جبهه ملى بود.

۱۱-رفقا در مورد علت ظهور رویزیونیسم در اتحاد شوروى مى‏ گویند: اهمال درتربیت انسان سوسیالیستى بعد از انقلاب اکتبر، قلع و قمع غیردمکراتیک جناح‏ هاى حزبى، روابط عقب‏ مانده جامعه پیشین روسیه، بوروکراتیسم، فشار سرمایه‏ دارى جهانى باعث توقف ساختمان سوسیالیسم و انحراف رویزیونیستى غالب گردید.

در جواب این رفقا باید گفت: مبارزه با مناسبات اقتصادى بورژوازى در سال‏ هاى حکومت استالین ناتمام ماند و به اتمام نرسید. کوتاه کردن دست بورژوازى و خرده ‏بورژوازى از اقتصاد در شهر و روستا نه تنها زیاد نبود که کم هم بود.

در همان سال‏ ها مخالفت تروتسکى و زینویف و دیگران با استالین این حرکت دگرگونى مناسبات تولیدى جامعه را توسط استالین زیاد مى ‏دانستند. زینویف و تروتسکى آشکارا طرفدار بورژوازى شهرى بودند. و در مقابل صنعتى کردن و تمرکز اقتصاد در دست دولت که به معناى مرگ بورژوازى و خرده ‏بورژوازى صنعتى و مالى بود ایستادگى کردند. بوخارین علمدار منافع کولاک‏ ها بود. استالین این ‏ها را از بین برد اما ریشه ‏هاى اجتماعى و ایدئولوژى آنان را نتوانست از بین ببرد. تربیت سوسیالیستى زاده زیربناى سوسیالیستى است. پس ابتدا باید زیربنا تغییر مى‏ کرد. اما آنچه مسلم است در زمان استالین به مبارزات فرهنگى و شرکت دادن وسیع توده ‏ها بر ضد بقایاى فرهنگ بورژوازى کم بها داده شد. و این امر در شکست مبارزات اقتصادى تأثیر کمابیش تعیین‏ کننده ‏اى داشت.

و اما در مورد روابط عقب ‏مانده جامعه پیشین روسیه و بوروکراتیسم ناشى از آن باید گفت ظهور رویزیونیسم جدید هیچ ارتباطى با روابط عقب ‏مانده جامعه پیشین شوروى ندارد. و رویزیونیسم در جامعه شوروى ایدئولوژى بورژوازى مدرن است که از رشد بقایاى بورژوازى در درون نظام سوسیالیستى به وجود مى‏ آید و علت آن رکود و مبارزه طبقاتى بود.

 این بورژوازى به شکل یک قشر ممتاز از روشنفکران (بوروکرات‏ها، تکنوکرات‏ها، هنرمندان، دانشمندان و غیره) به اضافه تولیدکنندگان قاچاق و سوءاستفاده‏ ها در دستگاه ‏ها ادارى و حزب رشد می کنند و سبب بازگشت سرمایه ‏دارى مى‏ شوند.

احیاى سرمایه‏ دارى در شوروى ناشى از بى‏ تجربگى حزب بود. در مورد بوروکراتیسم هم باید گفت این بوروکراتیسم از دل شوراها و حزب بیرون آمد. و ربطى به شوروى پیشین نداشت.

و اما در مورد پرستش شخصیت (کیش شخصیت) باید گفت یک عارضه فرعى و روبنایى است. علت آن هم شرکت وسیع توده‏ هاى کم ‏آگاه در مبارزه است. البته چیز بدى است و باید با آن مبارزه کرد. اما یک پدیده ناگزیر در جامعه و انقلاب سوسیالیستى است. و آن زمانى قدرت مى ‏گیرد که خطر بورژوازى خارجى و داخلى انقلاب را تهدید مى‏ کند. و توده ‏ها با بزرگ کردن رهبران خود، آن‏ها را در مقابل آن خطر مى‏ گذارند.

 در مورد قلع و قمع غیردمکراتیک جناح‏ هاى درون حزب باید گفت: مبارزات درون حزب انعکاسى از مبارزات طبقاتى جامعه است. وقتى این مبارزه‏ ها درجامعه به اوج مى‏ رسد در حزب نیز همین گونه است. باید دید آن جناحى که قلع و قمع شد نماینده کدام طبقه بود.

 اما در مورد غیردمکراتیک بودن کار، این حرف درستى است. مبارزه ایدئولوژیک درون حزب باید به شکل دمکراتیک و با اتکاى به توده ‏هاى وسیع مردم و شرکت آن‏ ها باشد.

استالینیسم و مسئله بوروکراسى در جامعه سوسیالیستى

استالین در زمان لنین به دبیر کلى حزب رسید. و از سال۱۹۱۷ تا مرگ لنین همواره مهم‏ترین وظایف حزبى و دولتى را بر عهده داشت. او پس از مرگ لنین ۲۹ سال زمام امور شوروى را در دست داشت. و در این مدت با نابود کردن کامل تولید خصوصى (بورژوازى و خرده‏ بورژوازى) و صنعتى کردن کشور مرحله انقلاب سوسیالیستى را به‌پایان رساند. در زمان استالین اقتصاد شهرى پرولتریزه شد. در اقتصاد روستایى کولاک ‏ها عمدتاً نابود شدند و اقتصاد اشتراکى (کالخوزها) و مالکیت تمام خلقى (سالخوزها) جاى آن را گرفت.

در زمینه سیاسى و ایدئولوژیک به نبرد سختى با انحراف‏ هاى چپ و راست پرداخت و حد اعلاى خشونت را به کار برد. اما پس از مرگش از آن‏ ها شکست خورد. و علت آن اشتباه او در شناخت ماهیت این انحرافات و روش نادرست او در مبارزه با منحرفین بود. از نظر سیاست خارجى شکست سختى به فاشیسم هیتلرى زد.

اما استالینیسم چیست؟ استالینیسم یک جریان تاریخى ـ اجتماعى است آن چیزى که استالین را روى کار آورد ویژگى‏ هاى شخصى او نبود بلکه «ضرورت‏ هاى شخصى اجتماعى بود».

استالینیسم خط‏مشى و ایدئولوژى دوره ‏اى از مبارزات تاریخى پرولتاریاى شوروى است که خلق شوروى در دو جبهه مى‏ جنگند. داخلى و خارجى. خشونت پرولتاریا دراین دوران سخت و بى‏ امان است. و اشتباهات استالینیسم اشتباهات تاریخى پرولتاریا است. «که از آن هیچ گریزى نمى ‏توانست داشته باشد».

استالین در مورد برخورد با منحرفان حزب دچار دو اشتباه شد:

۱- نخست آن‏که استالین تصور مى‏ کرد با از بین رفتن نقش بورژوازى در سیاست و اقتصاد، بورژوازى از بین رفته است پس انقلاب از خارج مورد هجوم قرار مى‏ گیرد. همین باعث شد که مخالفین حزبى خود را جاسوس امپریالیست‏ ها مى‏ پنداشت.

۲-اشتباه دوم او به شیوه مبارزه او با منحرفان برمى‏ گشت. به جاى توسل به حزب و بسیج مردم به بوروکراسى متوسل شد. و فکر کرد با اعدام ‏ها همه چیز حل خواهد شد.

اخراج تروتسکى از شوروى حل بوروکراتیک مسأله بود. تروتسکى مى ‏توانست درهمان جا بماند و بپوسد. باید با نظریات سیاسى او در سطحى وسیع برخورد مى‏ شد او هم باید فرصت مى‏ یافت تا حرف‏ هایش را بزند وقتى بیشتر از قبل از توده‏ ها تودهنى بخورد مهم‏ترین فایده این‏کار آن بود که توده ‏ها تکامل سیاسى بیشترى مى‏ یافتند. اخراج از شوروى هیچ سودى نداشت اشتباه تاریخى است این در درک ماهیت طبقاتى دشمن و انتخاب روش درست مبارزه بود.

رساله سوم: خطوطى در طرح مسأله استالین

گروه ستاره در جریان وحدت با چریک ‏ها روى استالینیسم حساس بود. پس از چریک‏ ها خواست تا نظرشان را نسبت به استالین و استالینیسم ابراز کنند.

چریک‏ ها بر این باور بودند که بناى سوسیالیسم در روسیه توسط استالین برپا شده است. و استالین در این کار بزرگ تاریخى دچار اشتباهات و زیاده ‏روى‏ هایى هم شده است. اما این ‏ها همه در درجه دوم اهمیت از کارهاى اویند. دشمنى امپریالیسم با استالین نه به خاطر افراط‏ هاى او در سرکوب مخالفان که به خاطر ساختن بناى سوسیالیسم است. پس آن‏ ها موضعى بینابین گرفتند. نه به تأیید صددرصد استالین پرداختند کارى که استالینیست‏ ها مى‏ کردند و نه به تکذیب صددرصد او. کارى که تروتسکیست‏ ها مى‏ کردند. این موضع مورد قبول گروه ستاره قرار نگرفت و پس از مطالعه این رساله نقد فورى براى چریک ‏ها فرستادند. در این رساله ابتدا نظر گروه ستاره را و بعد پاسخ چریک ‏ها را بازخوانى خواهیم کرد.

ما ضمن آن‏ که در مقابل کسانى که با کوبیدن استالین و استالینیسم، کمونیسم را مى‏ کوبند وظیفه خود مى‏دانیم از استالین دفاع کنیم. اما لازم مى‏ دانیم با در نظر گرفتن شرایط تاریخى و نیز شرایط خاص، اقدامات استالین را تحلیل کنیم و محاسن و معایب او را نشان دهیم.

نخست دستاوردهاى استالین:

۱- مبارزه برعلیه تزاریسم

۲-قاطعیت در مبارزه با دشمنان داخلى و خارجى

۳- ساختمان زیربناى مستحکم صنعتى (ولو آن‏ که به صورت شورایى نبود)

۴- بالا بردن سطح زندگى کارگران و دهقانان

۵- کمک به احزاب کمونیست (ولو آن‏که کم و ناپى‏ گیر بود)

۶- مبارزه با امپریالیسم ژاپن و فاشیسم

۷- کمک به انقلاب چین

۸- کمک معنوى به مبارزه هندوچین.

دوم عیوب کار او:

۱-تصفیه‏ هاى گسترده

۲- جانشین کردن امثال خروشچف و برژنف به جاى رهبران اصیل انقلاب

۳- خشونت زایدالوصف

۴- روابط نابرابر با دیگر احزاب

۵- توصیه نادرست به دیگر احزاب

۶- دستور انحلال احزاب کمونیست جهان

۷- ایجاد یک بوروکراسى عظیم

۸- عدم تمایز بر شیوه ‏هاى مبارزه درون خلقى و برون خلقى

۹- کیش شخصیت

۱۰-جدایى از ماتریالیسم دیالکتیک و لغزش به طرف متافیزیک و ذهنى‏ گرى و دورى از واقعیت و توده ‏ها

۱۱-انجام ندادن دستور لنین در گذار از سرمایه‏ دارى دولتى به سوسیالیسم

۱۲- بینش تک خطى در ماتریالیسم تاریخى

۱۳- عدم توجه به سانترالیسم ـ دمکراتیک

۱۴- به وجود آوردن محیطى که کسى جرأت ابراز نظر مخالف نداشت.

۱۵- زمینه ‏سازى براى رشد عناصر متقلب

۱۶- انحلال کمینترن

۱۷- تأیید حکومت رضاخان

۱۸- اعمال فشار براى گرفتن امتیاز نفت شمال از ایران

۱۹-فشار اقتصادى به حکومت مصدق، نخریدن نفت و ندادن طلاهاى ایران

۲۰- تصفیه کمونیست‏ هاى بزرگى چون سلطان‏زاده

۲۱- کمک قاطع در به وجود آوردن دولت اسرائیل

۲۲- تخریب تاریخ انقلاب اکتبر

۲۳- عدم انتشار آثار مارکس

۲۴-تز سوسیالیسم در یک کشور

اگر این اشتباهات را اجتناب‏ ناپذیر بدانیم به این نظریه مى ‏رسیم که راهى به جز شکست ساختمان سوسیالیسم در شوروى و در دیگر کشورها نبوده است. و اگر این اشتباهات اجتناب‏ پذیر بوده است عامل آن کیست؟

جواب چریک ‏ها به «خطوطى در طرح مسأله استالین»

۱- سجایاى شخصى استالین نقش قاطعى در تاریخ سوسیالیسم شوروى نداشت اما قابل ملاحظه بود.

۲- تأثیر سجایاى شخصى استالین خواست مشخص و دقیق قانون‏مندى تاریخ بود.

۳-براى سرکوب خرده ‏بورژوازى مقاوم داخلى و اژدهاى زخم خورده امپریالیسم فردى چون استالین ضرورت تاریخ بود.

۴- تز سوسیالیسم در یک کشور از آن استالین نبود. بلکه جزیى از تعالیم لنین بود. لنین معتقد بود برخلاف پیش‏ بینى ‏هاى مارکس و انگلس انقلاب در اروپا اتفاق نمى‏ افتد. و ممکن است در یک کشور عقب‏ مانده آسیایى شروع شود و این کشور مى‏ تواند ساخت سوسیالیسم را شروع کند.

۵- اصول ماتریالیسم ربطى به جزوه کوچک استالین و بینش او ندارد. این ماتریالیسم تاریخى است که عامل اقتصادى را تنها عامل مى‏ داند و عوامل دیگر مستقیم و غیرمستقیم از او نشات مى‏ گیرند.

شیوه تولید آسیایى نفى فرماسیون‏ هاى چهار گانه (کمون‏هاى اولیه، برده‏ دارى، فئودالیسم، سرمایه ‏دارى) نیست.

۶- عدم چاپ آثار مارکس در زمان استالین دروغى بیش نیست. مجموعه آثار مارکس و انگلس در زمان استالین چاپ شد.

۷-مسأله انحلال کمینترن در ارتباط بود با اوضاع جنبش کمونیستى جهان و ربطى به شخص استالین نداشت کمیته اجرائیه کمینترن در تاریخ ۱۹۴۳/۵/۱۵با این استدلال که کادرهاى رهبرى‏ کننده احزاب کمونیست به بلوغ سیاسى رسیده ‏اند دستور انحلال آن را داد.

۸-شوروى طبق اسناد و مدارک هیچ نقشى در تشکیل اسرائیل نداشت.

۹- در مورد کمونیست ‏هاى بزرگى چون سلطان‏زاده ى چیزى نمى‏ گوییم. اما آن‏ ها نظرات چپ ‏روانه‏ اى در انقلاب گیلان داشتند. و برکنارى سلطان‏زاده از کمیته مرکزى حزب در سال ۱۹۲۰ در زمان لنین بود و ربطى به استالین نداشت.

۱۰- شکست طبقه کارگر در شوروى از بورژوازى اجتناب‏ ناپذیر بود زیرا این تجربه‏ اى بکر بود که براى اولین بار انجام گرفت.

۱۱- فرستادن روشنفکران منحرف به کار بدنى چیزى که امپریالیست‏ ها از آن به نام اردوگاه ‏هاى کار اجبارى یاد مى‏ کنند چیزى است که باید وسیعاًمورد استفاده قرار گیرد.

چند نکته در مورد استالینیسم

حمید مؤمنى (به احتمال زیاد کاتب این چهار رساله) در اجتناب ‏ناپذیر بودن شکست انقلاب اکتبر مى‏ گوید: «این تجربه ‏اى بکر بود که براى اولین بار در تاریخ انجام مى‏ گرفت و کسى در آن زمان چیزى از این مسأله نمى ‏دانست تازه هنوز هم پس از سال‏ ها مسئله براى بسیارى از حتى کمونیست‏هاى صادق هم روشن نشده است.»

اشکال کار براى کمونیست صادقى چون حمید مؤمنى و چریک‏ هاى آن روزگار روشن نشدن بسیارى از مسائل بود. در یک سو پیشرفت‏هاى صنعتى و غیرقابل انکار دوران استالین بود و از سویى دیگر تبلیغات وحشتناک تروتسکیست‏ها و امپریالیست‏ها و راست‏ هاى اروپایى و سوسیال ـ دمکرات‏ها. دریایى مواج از دروغ و راست. سره و ناسره. البته در این میان ما با کسانى چون یوسف افتخارى و خلیل ملکى و شعاعیان روبه ‏روییم که شامه تیزترى داشتند و با فاکتورهایى که داشتند پى بردند آنچه درشوروى اتفاق مى ‏افتاد همه چیز هست الا استقرار کمونیسم.

اما براى چریک‏ ها چنین نبود. اگر چریک ‏ها متوجه مى‏ شدند آنچه در زمان استالین مستقر شده است چیزى جز سرمایه ‏دارى دولتى نبوده است. و رشد و ظهور مجدد بورژوازى از دل همین بازسازى صورت گرفته است تمام حوادث دوران استالین معناى دیگرى مى‏ یافت.

کشتن تمامى رهبران حزب کمونیست ایران و لهستان هیچ ربطى به چپ‏ روى سلطان‏زاده در انقلاب گیلان نداشت. استالینیسم متفکر بزرگى چون سلطان‏زاده و لادبن، نیک ‏بین و ذره و حسابى و احسان ‏الله خان را تاب نمى‏ آورد همچنان که تروتسکى، زینویف و بوخارین و دیگران را نتوانست تحمل کند.

رساله چهارم: گرایش به راست در سیاست خارجى چین۳

علت آن‏که یک کشور سوسیالیستى برخلاف منافع سایر خلق‏ ها عمل مى‏ کند و با استثمارگران هم‏نوایى مى‏ کند دو چیز است:

۱-نفوذ بورژوازى در رهبرى حزب و دولت

۲- اشتباه رهبرى حزب و دولت

پس از انقلاب سوسیالیستى بورژوازى سرنگون مى‏ شود ولى از بین نمى ‏رود. پرولتاریا باید همراه با بناى سوسیالیسم بورژوازى و فرهنگ او را از بین ببرد. در جامعه سوسیالیستى بورژوازى به چهار شکل به حیات خود ادامه مى‏دهد:

۱- تولیدکنندگان، بازرگانان و رباخوران کوچک و بزرگ

۲- تولیدکنندگان اشتراکى (کالخوزها)

۳- قشر ممتاز (روشنفکران و آریستوکراسى کارگرى) که در امور حزب و دولت حضور دارند.

۴- دزدان و سوءاستفاده ‏چیان که بیشتر همان قشر ممتازند یا با آنان در قاچاق کالا و سوءاستفاده از امکانات دولتى نقش دارند.

این دو دسته قشر ممتاز و سوءاستفاده ‏چیان با سوءاستفاده از موقعیت خود در حزب و دولت اقتصاد ملى را به سویى که منافعشان تأمین مى ‏شود هدایت مى‏ کنند. اینان تضاد بین پرولتاریاى کشور خودشان و سایر خلق‏ ها را که تضادى هست فرعى و غیرآنتاگونیستى است تشدید مى‏ کنند و از این طریق منافع «میهن سوسیالیستى» را که درواقع منافع قشر خودشان هست را عمده مى‏ کنند. براى یک کشور سوسیالیستى منافع میهن سوسیالیستى و منافع کلى جنبش سوسیالیستى جهانى مى‏ تواند در یک راستا مطرح شود مغایرتى با هم ندارند. اما اگر در تضاد با هم قرار بگیرند دومى اصل است و اولى باید فدا شود.

امپریالیست‏ ها با شریک کردن پرولتاریاى خودى در غارت دیگر کشورها، پرولتاریا را اپورتونیست و رفرمیست مى‏ کنند.

اما در کشورهاى سوسیالیستى رفاه جامعه به بهاى شرکت در غارت دیگر خلق ‏ها زمینه را براى احیاى سرمایه ‏دارى آماده مى‏ کنند.

از سال۱۹۷۰به بعد چین سیاست خارجى خود را عوض کرد و روابط خود را با کشورهاى امپریالیستى و وابسته گسترش داد. حتى به جنبش‏ هاى رهایى ‏بخش مثل ظفار هم کمک نکرد. و آشکارا به انترناسیونالیسم پرولترى خیانت کرد. بهانه چین مخالفت با توسعه ‏طلبى شوروى بود.

سیاست خارجى چین هم ‏اکنون بر سه پایه استوار است:

۱- دشمن شماره یک به حساب آوردن شوروى و وحدت با امپریالیست‏ها درمبارزه با آن

۲-جلب کشورهاى وابسته

۳- حمایت نکردن و یا خیانت به جنبش ‏هاى خلقى

حمایت از رژیم شاه و استقبال باشکوه از فرح و اشرف خواهر شاه به بهانه مسخره حرکت شاه به سوى استقلال و رشد با هیچ بهانه ‏اى قابل توجیه نیست.

زیر نویس:

۱-مازیار بهروز:شورشیان آرمانخواه

۲-مازیار بهروز همان کتاب صفحه ۲-۱۶۱

۳-این رساله در سال ۱۳۵۳ نوشته شده است