بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏هاى فدایى خلق(فصل پنجم)

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

محمود طوقی

فصل پنجم

مباحث نظرى

قسمت اول

قسمت اول

ارتباط سازمان با مجاهدین

اردشیر داور اولین رابط سازمان مجاهدین با چریک‏ ها بود. داور از اواسط سال ۱۳۵۱ از سیاست کناره گرفت و مصطفى شعاعیان این وظیفه را به عهده گرفت.

شعاعیان با این‏که خود مارکسیست بود و گروهى را سازماندهى کرده بود اما به کار جبهه اى باور داشت. ارتباط با سازمان مجاهدین نیز در همین رابطه بود.

او بعد از ضربه سال ۱۳۵۰ مجاهدین به همراه رضا رضایى در بازسازى گروه نقش داشت. براى مجاهدین کارهاى تئوریک هم مى‏ کرد. مقدمه «راه حسین »به قلم اوست. براى رادیوى میهن‏ پرستان هم به درخواست مجاهدین «چند نگاه شتاب‏زده» را نوشت.

بعد از پیوستن او به چریک ‏ها این رابطه به فرد دیگرى سپرده شد. این فرد محمدجواد قائدى بود که از سال ۱۳۵۲ با نام مستعار احمد در شاخه تقى شهرام فعالیت مى‏ کرد. قائدى به علت آشنایى قبلى‏ اش با دو چریک فدایى محمد شهاب رضوى و حسن جعفرى توانست رابطه مورد نظر را به نحو مطلوبى برقرار سازد.

کمک ‏هاى این دو سازمان به یکدیگر در زمینه ‏هاى زیر بود:

۱- مالى، مجاهدین به علت رابطه نزدیک با بازار و روحانیون و استفاده از سهم امام از وضعیت مالى خوبى برخوردار بود پس در مقاطعى کمبود مالى چریک ‏ها را جبران مى‏ کرد.

۲- تسلیحاتى، این کمک دوطرفه بود.

۳-فنى ـ تکنیکى، در زمینه ساخت مواد منفجره و سیانور هر دو گروه تجربیاتشان را به هم انتقال مى‏ دادند.

۴- امنیتى، در جریان شنود بى‏ سیم ‏هاى کمیته مشترک و ساواک هر دو طرف کمک‏ هاى پیش‏ گیرانه ‏اى به هم مى‏ کردند. تا این‏که با لو رفتن این شنود ساواک متوجه شد که عملیات آن‏ها لو مى ‏رود پس با کدگذارى سعى کردند با رمز صحبت کنند که بعد از مدتى این کدگذارى نیز توسط چریک ‏هاى مجاهد و فدایى شکسته شد.

در جریان بازجویى‏ هاى عفت محجوبى و ابراهیم محبوبى ساواک از شنود بى‏ سیم ‏هاى خود توسط چریک ‏ها و مجاهدین مطلع شد.

دو مقاله درباره وحدت۱

با تحول ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین مسأله وحدت با دیگر گروه‏ هاى مارکسیست مطرح مى ‏شود در آذرماه ۵۳ مقاله وحدت به عنوان ضمیمه بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک در نشریه داخلى مطرح مى‏ شود. بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک به واقع اعلام مارکسیست شدن سازمان مجاهدین بود که تا آن روزگار یک سازمان با ایدئولوژى مذهبى بود.

در رأس این وحدت سازمان چریک‏ هاى فدایى خلق قرار داشت. پس بحث‏ هایى براى نزدیکى آغاز شد. که در اولین گام توافق شد نشریه مشترک درونى براى امر وحدت اختصاص داده شود این توافق در نشست مشترک در آذرماه ۱۳۵۴ انجام شد.

بعد از نشست آذرماه سازمان مجاهدین طى دو نامه به مرکزیت چریک‏ ها پیشنهاد کردند ارگانى مشترک مسئولیت این نشریه را به عهده داشته باشند.

چون بر سر این موضوع به توافقى نرسیدند در اسفند ۵۴نشست مشترکى صورت گرفت در این نشست که دوازده ساعت طول کشید و کلیه مذاکرات ضبط شد. پیشنهاد شد که انتشار نشریه مشترک ضمن آن‏ که لازم است کافى نیست. و باید یک کمیته مشترک وحدت تشکیل شود این کمیته مسئول «بررسى منظم و مرتب مسائل جارى در میان دو سازمان، از جمله کنترل و هدایت نشریه مشترک و همچنین بررسى مسائل و حوادثى که در سطح جامعه و جنبش جارى است.»

و با برداشتن موانع و مشکلات دو سازمان را به سوى وحدت هدایت کند.

«مسائل مورد بحث عبارت بود از مسأله جبهه، موضع‏گیرى در مقابل رویزیونیسم، مضمون و نحوه تبلیغات موضع‏گیرى در قبال نیروهاى انقلابى دیگر و مسئله استنباط از مرحله توده‏ اى شدن جنبش و تشکیل حزب کمونیست.»

کمیته مشترک ضمن هدایت بحث‏ ها، «زمینه ‏هاى تشکیلاتى مناسبى براى پیوند کامل دو ارگان فراهم مى ‏ساخت.»

در پایان جلسه تصمیم‏ گیرى شد که یکى دو شماره از نشریه مشترک بیرون بیاید و دراین فاصله چریک ‏ها روى پیشنهاد مجاهدین در مورد کمیته مشترک فکر کنند.

در فاصله انتشار شماره اول و دوم نشریه در فاصله اردیبهشت تا تیر ۱۳۵۵ ساواک ضرباتى جدى به سازمان چریک ‏ها زد و مذاکرات به حالت تعلیق درآمد. در این ضربات تیم مذاکره‏ کننده فدایى ؛حمید اشرف، یثربى و ارمغانى همگى به‌شهادت رسیدند.

ارتباط دو سازمان قطع شد و همه به فکر علل تاکتیکى این ضربات بودند.

دور دوم مذاکرات

ضربات اردیبهشت و تیر ۱۳۵۵ شوراى عالى سازمان را که بالاترین مرجع تصمیم‏ گیرى درسازمان بود از بین برد. این ضربات در یک جنگ تمام عیار با رژیمى به غایت دیکتاتور اجتناب‏ ناپذیر بود. پس کسانى به مرکزیت سازمان راه یافتند که جزء کادرهاى درجه دو و سه سازمان بودند و از نظر کیفى و تئوریک در موقعیت خوبى نبودند.

دور دوم مذاکرات که آغاز شد مجاهدین با کمال تعجب دیدند مذاکره‏ کنندگان «تقریبا هیچ چیز از روابط و مذاکرات دو سازمان را نمى ‏دانند» و آنان «حتى نوار مذاکرات دوازده ساعته مابین دو سازمان را گوش نکرده‏ اند.» و در

بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏هاى فدایى خلق(فصل پنجم)

ضمن «نسبت به‌نقطه نظرهاى سیاسى ـ استراتژیک» آن‏ ها بدبین هستند. و آن‏ ها احساس کردند «با یک جریان سیستماتیک ضدمجاهد» روبه ‏رو هستند.

مقاله‏ اى که در نبرد خلق شماره ۷که در فاصله اردیبهشت تا تیرماه منتشر شد به‌بدبینى مجاهدین دامن زد در این مقاله مجاهدین غیرمستقیم مورد حمله قرار مى‏ گرفت و این نشان از گرایش مخالف وحدت مى‏ داد.

این مقاله در نزد مجاهدین نقص توافقات دو طرف بود. که قرار بود اختلافات و انتقادات ابتدا درونى مطرح و به بحث گذاشته شود در صورت حل نشدن آن مسئله درسطح جنبش مطرح شود. تا همگان قضاوت کنند.

مجاهدین در مورد مقاله ‏اى که در نبرد خلق چاپ شده بود توضیح خواستند که ضربه تیرماه بر سازمان وارد شد. و همه چیز در ابهام فرو رفت.

در اولین ملاقات که دو نفر از مرکزیت سازمان شرکت داشتند از مجاهدین خواسته شد به دلیل شرایط اضطرارى بحث‏ ها محدود به همکارى‏ هاى تاکتیکى شود.

از آن زمان به بعد مجاهدین طى چهار نامه که همگى بلاجواب ماندند از چریک‏ ها خواستند نظر صریح‏ شان را نسبت به توافقات قبل بدهند.

آخرین نامه مجاهدین در تاریخ سى و یکم شهریور ۱۳۵۵ نوشته مى‏ شود در این نامه از رهبرى چریک ‏ها مى‏ خواهد با یک اقدام شجاعانه، به ابهامات پایان دهد و راه وحدت را که به نفع جنبش مى‏ باشد بگشاید به همین خاطر سه پیشنهاد مى‏ کنند:

۱- روشن شدن سیاست سازمان نسبت به امر وحدت

۲-توضیح در مورد نقص یک طرفه توافقات

۳- تشکیل یک کمیته مشترک براى هدایت نشریه مشترک و هدایت بر سر اصلى ‏ترین و عاجل‏ترین وظایف.

آخرین نامه

درتاریخ سیزده شهریو۱۳۵۵ مرکزیت مجاهدین آخرین نامه را به مرکزیت چریک‏ ها مى ‏فرستند۲.

در ابتدا یادآور مى‏ شوند که این مذاکرات از یک سال پیش شروع شده است. و با ضربات اردیبهشت و تیرماه قطع و دو ماه بعد بار دیگر ارتباط برقرار مى‏ شود و قرار مى‏ شود مذاکرات صرفا در باب همکارى ‏هاى تاکتیکى باشد تا سازمان فرصت یابد ضربات وارد شده را جبران کند. و اکنون که سه ماه از زمان ضربات مى‏ گذرد نشست یک جلسه حضورى براى ادامه مذاکرات وحدت ضرورى است اما ذکر دو نکته ضرورى است. نخست آن‏که بازسازى سازمان تنها جدا از کوشش براى وحدت درجنبش انقلابى نیست. و دوم این‏که امید است پیشنهادات ما که از روى احساس مسئولیت انقلابى نسبت به سرنوشت جنبش مطرح شده است فارغ از هر نوع حساب گرى دیپلماتیک از جانب شما استقبال شود ما معتقدیم که مناسبات ما و شما نباید از ملاحظات دیپلماتیک بورژوایى تبعیت کند که ما اکنون ضربه خورده ‏ایم و ممکن است در یک مذاکره سیاسى داراى آن موضع قدرت لازم نباشیم و یا باید صبر کنیم تا نیروهاى دیگر آن‏ قدر ضعیف شوند تا شرایط ما را براى وحدت قبول کنند و یا ما باید آن‏قدر قوى باشیم که نظرات‏ مان را به دیگران دیکته کنیم. مسلما چیزى جز اپورتونیستى تنگ ‏نظرانه نیست.

جبهه واحد

بعد از تغییر ایدئولوژى مجاهدین به رهبرى تقى شهرام مسئله «جبهه واحد توده ‏اى» از سوى مجاهدین مطرح شد. این جبهه همان‏ گونه که در بیانیه «مجاهدین آمده بود مرکب بود از» تمام نیروهاى خلقى که شامل:

۱-مارکسیست لنینیست‏ هاى واقعى

۲-نیروهاى مذهبى مبارز

۳-دمکرات‏ هاى انقلابى

۴- نمایندگان جنبش‏ هاى مسلح روستایى

مى‏ شد. در این جبهه کلیه نیروهاى چپ معتقد به مبارزه مسلحانه در یک سازمان واحد سیاسى ـ نظامى متحد مى ‏شوند.

«مسئله اتحاد یا وحدت نیروهاى مبارز، البته در چارچوب اندیشه و عمل مارکسیستى» از همان سال‏هاى ۵۰-۱۳۴۹ توسط سازمان چریک‏ ها مطرح شد. در«مقدمه ‏اى که مسعود احمدزاده در خرداد۱۳۵۰ براى چاپ دوم هم استراتژى و هم تاکتیک خود نوشت» به طور مشخص شعار «اتحاد تمامى نیروهاى انقلابى تمام خلق ‏هاى سراسر ایران» مطرح شد.

به همین منظور نشست‏ هایى بین دو مرکزیت انجام مى‏ شد حمید اشرف از سوى چریک‏ ها و بهرام آرام از سوى مجاهدین.

«آخرین نشست مهم مرکزیت دو گروه و به‏ خصوص مسأله وحدت در بهار ۱۳۵۵انجام شد حمید اشرف، بهروز ارمغانى و محمدرضا یثربى از سوى سازمان و تقى شهرام و بهرام آرام و محمدجواد قائدى از سوى مجاهدین شرکت داشتند. ملاقات در یکى از خانه ‏هاى مرکزى فدایى ‏ها در حوالى خیابان حسینى در تهران‏ نو و نظام‏ آباد انجام شد.

مذاکرات پیش از هشت ساعت طول کشید. و تمامى آن ضبط شد تا تمامى اعضاى سازمان در جریان آن قرار بگیرند. بهروز ارمغانى طرفدار تز وحدت تقى شهرام بود. اما حمید اشرف و یثربى مخالف بودند. آن دو روى دو مسأله تأکید داشتند:

۱- اختلاف در تحلیل‏ هاى طبقاتى

۲-سوءعملکرد مرکزیت مجاهدین در مورد نیروهاى مذهبى۳

براى سازمان قابل قبول نبود که بخش مارکسیست مجاهدین دست به تصفیه فیزیکى مجاهدین زدند. حمید اشرف وحدت نظر در عمل سیاسى را شرط همکارى و نزدیکى مى ‏دانست و مى‏ گفت ما باید دنبال اشتراک نقطه نظرها باشیم نه نزدیک بودن نظرها و بایستى در ابتداى کار در نقطه نظرهاى سیاسى به وحدت برسیم.»

بهرام آرام و تقى شهرام به گام‏ هاى عملى براى نزدیک شدن نظرات باور داشتند و معتقد بودند باید در درجه اول یک مسأله همکارى عملى را به ویژه در زمینه تکنیکى شروع کرد «و براى این‏کار وجود اشتراک نقطه نظرهاى اصولى سیاسى، اعتقاد به مبارزه مسلحانه بر ضدامپریالیسم و استعمار بین دو گروه مى‏ تواند بهانه موجهى باشد.»

در خاتمه بر موارد زیر توافق شد:

۱- همکارى در مورد مسایل تکنیکى

۲-مطلع ساختن یکدیگر از تاریخ و محل عملیات در تهران سه روز و در شهرستان‏ ها یک هفته

۳-تبادل تدارکات، نشریات و تجارب

۴- ادامه جلسات تا اخذ نتیجه نهایى

۵- تشکیل جلسات ارتباطى

۶- تعیین و معرفى رابطین

۷- ضبط مکالمات به منظور تکثیر و آماده نمودن سایر اعضا۴

دو مقاله درباره وحدت

۱-مجاهد شماره ۵

«در تاریخ درخشانى که در این چند سال مبارزه مسلحانه به دنبال آمده و این‏ که توانسته است به بسیج نیروهاى زیادى از خلق نایل شود ضرورت هرچه بیشتر پرداختن به مسئله تشکیلات، سازماندهى همه جانبه و ایجاد آن ارگان رهبرى که جواب‏گوى نیاز خلق ما باشد» را به عنوان یکى از مبرم ‏ترین مسائل اساسى جنبش در دستور روز قرار مى‏ دهد.

امر وحدت نیروهاى مارکسیست از دو طریق ممکن مى‏ شود پراتیک و مبارزه ایدئولوژیک.

۲- نبرد خلق شماره ۶اردیبهشت۱۳۵۴

زمانى جبهه تحقق مى‏ یابد که شرایط زیر آماده باشد:

۱- درک ضرورت آن در عمل

۲- تشخیص جا در جبهه

۳- داشتن رابطه ارگانیک هر جریان با طبقه خود

ما با تشکیل جبهه وحدت ضدامپریالیستى فاصله بسیار داریم. اما شعار در روزنامه ‏ها همکارى هرچه بیشتر است شرط همکارى ما با دیگران هم داشتن سازمان و هویت مستقل است.

امروز لحظه‏ اى است که باید «شعار وحدت کلیه مارکسیست ـ لنینیست ‏ها را داد» کسانى که با قبول شعار مبارزه مسلحانه قدم برمى‏ دارند.

عده ‏اى بر این باورند که شرکت کمى در جنبش مهم است و در این لحظه داشتن یا نداشتن ایدئولوژى مهم نیست.

مسئله اساسى اکنون براى ما جلب توده ‏ها است و جلب توده‏ ها بدون داشتن موضع طبقاتى مشخص و ایدئولوژى مشخص ممکن نیست.

نقد نبرد خلق شماره۶

نفى تحقق جبهه واحد ضدامپریالیستى از سوى چریک ‏ها در سه مقاله نبرد خلق شماره ۶، از سوى مجاهدین رد شد. و آن‏ ها به استناد به نظر مسعود و بیژن تشکیل جبهه واحد ضدامپریالیستى را مقدم بر اتحاد نیروهاى مارکسیست و تشکیل حزب کمونیست دانستند. نخست نگاه کنیم به نظر مسعود و بیژن.

مسعود در «هم استراتژى و هم تاکتیک» مى‏ گوید:

«مبارزه مسلحانه که امروز توسط گروه ‏ها آغاز مى‏ شود هدف خود را نه بسیج طبقه کارگر بلکه بسیج کل خلق باید قرار دهد…

در شرایط کنونى گروه‏ ها قبل از تشکل حزبى، دست به مبارزه ‏اى مى ‏زنند که به‌تمام خلق تکیه مى‏ کند و مبین خواسته‏ هاى تمام خلق است. درچنین مبارزه‏ اى هر گروه انقلابى، چه کمونیست و چه غیرکمونیست مى‏ تواند شرکت داشته باشد.

اتحاد تمام این گروه‏ ها در چارچوب یک واحد ضدامپریالیستى در پروسه مبارزه اجتناب ‏ناپذیر برمى‏ گردد. بدین ترتیب اتحاد تمام گروه ‏ها… بسیار مبرم ‏تر و فورى ‏ترى از اتحاد نیروهاى پرولترى در چارچوب طبقه کارگر است.

ایجاد جبهه واحد قبل از ایجاد حزب طبقه کارگر در دستور کار انقلابیون قرار مى‏ گیرد و حزب طبقه کارگر در بطن جبهه واحد ضدامپریالیستى نطفه مى‏ بندد.»

و بیژن جزنى در چگونه مبارزه مسلحانه توده‏ اى مى‏ شود مى ‏نویسد:

«سازماندهى و رهبرى یک جبنش توده‏ اى از یک گروه و یک سازمان ساخته نیست. تحقق استراتژى جنبش انقلابى و تعیین رهبرى انقلابى براى جنبش نیازمند وحدت نیروهاى انقلابى در دو جبهه عام و خاص است.

جنبه عام وحدت همبستگى همه نیروهاى انقلابى در یک جبهه رهایى ‏بخش است. و جنبه خاص وحدت نیروهاى مارکسیست ـ لنینیست در یک سازمان واحد انقلابى کمونیستى است.

وحدت نیروهاى انقلابى به هیچ وجه اهمیت کمترى از وحدت نیروهاى مارکسیستى ندارد.»

هم بیژن و هم مسعود هر دو بر تشکیل جبهه متحد و تشکیل حزب کمونیست تأکید دارند و هر دو تشکیل جبهه را مقدم بر تشکیل حزب دانسته ‏اند.

به هرروى در این مرحله از جنبش که جنبش وارد فاز توده ‏اى شدن قرار گرفته است. اصلى‏ ترین حلقه این فاز وحدت نیروهاى انقلابى وارد در جبهه نبرد است. و دریک پروسه طولانى مبارزه مسلحانه توده‏ اى «وظیفه پیشتاز کمونیستى» تشکیل حزب طبقه کارگر است.

یک اگر تاریخى

با شهادت حمید اشرف و بقیه شوراى عالى مرکزى سازمان ضایعه بزرگى به سازمان چریک ‏ها وارد شد نخست سازمان از رهبرى کاریزماتیک محروم شد. تنها کاریزماى اشرف بود که مى‏ توانست این وحدت را به جلو ببرد.

دوم آن‏که رهبرى سازمان در مجموع مسعودى بود نه بیژنى و سازمان مجاهدین نیز بیشتر مسعودى بود تا بیژنی. آن‏ ها چون مسعود به عملیات مسلحانه باور داشتند نه تبلیغ مسلحانه آن ‏گونه که بیژن مى‏ گفت: دوم آن‏ که آن‏ ها چون مسعود مرزبندى سخت و سفتى با رویزیونیسم خروشچفى داشتند و در این زمینه به اندیشه‏ هاى مائو چون مسعود نزدیک بودند. برخلاف بیژن.

اما رهبرى جدید با چالشى بزرگ روبه‏ رو بود. نخست آن‏ که توان تئوریک رهبرى ۱۳۵۵ را نداشت. و در مقابل تقى شهرام و تیم او نمى ‏توانستند شانه به شانه بروند. دوم آن‏ که ضربه مهرآباد جنوبى سازمان را در موضعى ضعیف در وحدت قرار مى‏ داد.

تعریضى که سازمان مجاهدین به این مسأله مى‏ کند پُربى ‏راه نیست. سازمان چریک ‏ها و نقش استراتژیک ‏اش در وحدت همان‏گونه که بیژن جزنى مى‏ گوید بعد از ضربه مهرآباد به حریفى با دست ضعیف تبدیل شده بود. این دو امر باعث مى ‏شد که رهبرى جدید اراده لازم را براى وحدت نداشته باشد. ضمن آن‏ که این رهبرى بیژنى بود. و این خود سدى براى وحدت بود.

تاریخ را با اگر نمى‏ سازند. تاریخ با همان ملاطى که در دسترس دارد ساخته مى ‏شود. اما آدمى نمى‏ تواند با رؤیاهایش به تاریخ نگاهى دیگر نکند. اگر اشرف و شوراى‏ عالى در مهرآباد جنوبى به شهادت نمى ‏رسیدند. و این وحدت انجام مى‏ شد. بلاشک چپ با توانى بیشتر وارد قیام ۱۳۵۷مى‏ شد. و در توازن قوا مى‏ توانست نقش بهترى بازى کند. و آن نیروى رزمنده موجود در سازمان با آن مواضع سخت و سفت مجاهدین نسبت به حزب توده و رویزیونیسم شوروى، سازمان چریک ‏ها را از نزدیکی به حزب توده نجات مى‏ داد و سرنوشتى دیگر داشت. هم چنان‏که مجاهدین منشعب که در سال ۱۳۵۷سازمان پیکار را درست کردند به آن سرنوشت جانگداز فروپاشى نمى ‏رسیدند.

این گزینه ‏ها، خیلى نامحتمل نبود کافى بود اشرف گول فرکانس گمراه‏ کننده ساواک را نمى ‏خورد. تلفن عمومى نزدیک خانه مهرآباد جنوبى لو نمى ‏رفت و آن نشست به‌سلامت به پایان مى ‏رسید. و وحدت سرانجامى دیگر مى‏ یافت. اما چنین نشد. و این از بدشانسى ‏هاى تاریخى است.

امر وحدت و نقش چریک ‏ها

امر وحدت از آغاز مسأله‏ اى بود که ذهن چریک‏ ها را به خود مشغول داشته بود. بنیان‏گذاران سازمان در روز نخست از گذاشتن نام سازمان بر خود اجتناب کردند تا امکان پیوستن دیگر جریانات به آن‏ ها باشد. آنان به امر وحدت از دو زاویه نگاه مى‏ کردند:

  • تشکیل جبهه با نیروهاى انقلابى غیرمارکسیست
  • -و تشکیل حزب با وحدت با گروه‏ هاى مارکسیست.

با تثبیت سازمان و گسترش و نفوذ آن مسأله وحدت به امرى عینى ‏تر تبدیل شد. بیژن جزنى از درون زندان جزوه وحدت و نقش استراتژیک چریک ‏هاى فدایى خلق را نوشت.

بیژن در این رساله وحدت را در دو مرحله بررسى مى‏ کند:

۱- وحدت عام

۲- وحدت خاص

وحدت عام یعنى اتحاد کلیه نیروهاى ترقى ‏خواه که در راه رهایى ایران از سلطه امپریالیسم و مرتجعین داخلى مبارزه مى‏ کنند.

و وحدت خاص یعنى اتحاد کلیه نیروهاى مارکسیست که معتقد به استراتژى و تاکتیک انقلابى واحدى‏ اند.

وحدت عام منجر به جبهه رهایى‏ بخش ملى مى‏ شود. در جبهه به دو امر باید توجه کرد:

۱- محتواى جبهه

۲-رهبرى جبهه

محتواى جبهه مى‏ تواند بورژوا دمکراتیک یا دمکراتیک نوین باشد.

و رهبرى جبهه در مرحله بورژوا دمکراتیک با بورژوازى ملى و خرده ‏بورژوازى است. در مرحله دمکراتیک نوین با طبقه کارگر است.

در مورد مرحله دمکراتیک باید گفت که با توجه به وضعیت اقتصادى ـ اجتماعى ما و تحلیل رفتن بورژوازى زمینه ‏هایش کم و ضعیف شده است. هرچند ایدئولوژى بورژوازى ملى و آرمان‏خواهى‏ اش مى ‏تواند در قشرهاى فوقانى خرده ‏بورژوازى تا مدتى به حیات خود ادامه بدهد.

در مورد رهبرى نیز باید گفت، تنها گسترش جنبش انقلابى و رشد و تکامل سازمان‏ هاى انقلابى وضعیت رهبرى و فرم جبهه را تعیین مى‏ کند به هر روى باید همکارى با نیروهاى انقلابى و غیرمارکسیست را ادامه داد تا به تشکیل جبهه موفق شویم.

و اما در مورد وحدت خاص باید گفت که هم ‏اکنون بین جریانات مارکسیستى در برداشت از مارکسیسم و در استراتژى و تاکتیک اختلاف‏ هاى ریشه ‏اى وجود دارد براى رسیدن به وحدت جریان‏ هایى که معتقد به مبارزه مسلحانه هستند و بر یک استراتژى و تاکتیک نسبى توافق دارند باید از راه ‏هاى زیر گذشت:

۱- مبارزه بى‏ امان با اپورتونیسم و مشى‏ هاى انحرافى

۲- تبادل نظر و مبارزه ایدئولوژیک

امروز چریک‏ هاى فدایى خلق ثابت کردند که به عنوان یک جریان پیشرو مى‏ توانند محور اساسى وحدت قرار بگیرند و در عمل ثابت کرده ‏اند که بیشتر از هر جریان دیگر به یک استراتژى انقلابى نزدیک‏ اند و این به ‏معناى ضعف ونارسایى در چریک ‏ها نیست. پس وظیفه جریان‏ هاى دیگر آن است که جدا از هر تنگ‏ نظرى نیروى خود را در اختیار چریک ‏ها قرار بدهند و یا نام چریک ‏هاى فدایى را با ذکر یک عنوان به عنوان تشخیص واحد خود برگزیند و به فعالیت خود ادامه دهند. محافل صنفى ـ سیاسى نیز باید فعالیت‏ هاى خود را با مبارزات مسلحانه تنظیم کنند.

بر عهده چریک ‏ها نیز هست که به نقش استراتژیک خود واقف شوند و با در اختیار قرار دادن تجارب خود به دیگر گروه‏ ها و کل جنبش، پشت جبهه فعال در خارج از کشور براى خود ایجاد کنند در حفاظت از کادرهاى باتجربه کوشا باشند.

اگر دیروز وظیفه چریک ‏ها تثبیت جنبش تا مرز نابودى بود. امروز وظیفه آن‏ ها شناخت نارسایى‏ ها و کمبودها و هدایت نیروهایى است که به این جنبش روى مى‏ آورند.

چریک ‏ها با تصحیح و تکامل تاکتیک ها باید زمینه را براى توده ‏اى شدن جنبش فراهم کنند امروز وظیفه چریک ‏ها کوشش در راه وحدت کلیه نیروهاى مارکسیست درزیر پرچم سازمان است.

نامه ‏هاى ردوبدل شده

نامه اول در مورد شرکت «جبهه ملى خارج ـ بخش خاورمیانه» در رادیوى میهن‏ پرستان است .

بخش خاورمیانه جبهه ملى که عمدتا توسط گروه ستاره رهبرى مى‏ شد، گرایشات مارکسیستى داشت و از جنبش مبارزه مسلحانه و در رأس آن‏ها سازمان چریک ‏ها حمایت مى‏ کرد. این حمایت رفته رفته به نزدیکى هرچه بیشتر و حتى به وحدت رسید. که بعدها پروسه وحدت به «پروسه تجانس» معروف شد. و این پروسه پایان خوشى نداشت و دو جریان از هم فاصله گرفتند. و گروه ستاره، اتحادیه کمونیست‏ ها را درست کرد.

در سال ۱۳۵۴ این جریان در عراق امکاناتى به دست آورده بود. براى اداره کردن رادیو قرار بود از سه جریان نمایندگانى حضور داشته باشند، اما سازمان مجاهدین با حضور جبهه به عنوان یک پایه این جریان مخالف بود. نامه اول مجاهدین به چریک ‏ها در مورد شرکت جبهه ‏اى‏ ها در اداره رادیوست به عنوان پایه سوم و مخالفت آن‏ها این نامه در اسفند ۱۳۵۴ نوشته شده است.

چریک ‏ها در پاسخ مى‏ گویند این امکاناتى است که جبهه ‏اى‏ ها به دست آورده ‏اند و از آن جا که آن‏ها از هواداران جنبش مسلحانه مى‏ باشند شرکت آن‏ ها در اداره رادیو بلامانع است.

نامه دوم

در نامه دوم سازمان مجاهدین به چگونگى رابطه چریک ‏ها با بخش خاورمیانه جبهه‏ اى ملى مى‏ پردازد و مى‏ گوید این جریان یک سازمان صنفى، سیاسى، دانشجویى است و فاصله بسیار با یک سازمان انقلابى و یا یک جبهه انقلابى دارد و به عنوان یک سازمان مترقى دانشجویى موظف به حمایت از مبارزه سیاسى در داخل کشور است.

اما از آن جا که یک سازمان صنفى، سیاسى، دانشجویى است نمى‏ تواند داراى هویت خاص ایدئولوژیک باشد. پس چگونه است که شما یک جریان صنفى دانشجویى خارج از کشور را «جریان سوم» مى‏ نامید. اما اگر بخش‏ هایى از جبهه ملى استحاله یافته است و با پذیرفتن مشى مسلحانه در سازمان چریک ‏ها وارد شود. در چنین صورت باز هم جریان سومى نخواهد داشت و ما باز هم با چریک‏ هاى فدایى خلق روبه ‏رو هستیم.

پس نتیجه بگیریم «جبهه ملى ـ بخش خاورمیانه» یک سازمان صنفى سیاسى است با اهداف‏ هاى مترقى ضدامپریالیستى و به عنوان یک سازمان پشت جبهه موظف است از مبارزه در داخل حمایت کند در چنین حالتى رابطه یک سازمان انقلابى با چنین جریانى تابع ضوابطى است.

وقتى شما این جریان را در کنار ما و خود مى ‏گذارید به نظر مى ‏رسد در مورد ماهیت اجتماعى ـ سیاسى جبهه دچار اشتباه شده ‏اید. نباید مرز میان یک فعالیت صنفى و یک فعالیت انقلابى را مخدوش کرد. چه تضمینى وجود دارد که فردا پاى رویزیونیست‏ ها که هم سازمان محکم ‏ترى دارند و هم امکانات بیشترى به عنوان شریک به میان نیایند.

جبهه ملى مانند هر جریان مترقى ضدامپریالیست در خارج از کشور وظیفه دارد کلیه امکانات خود را در اختیار جنبش انقلابى قرار دهد و به عنوان یک سازمان پشت جبهه نقشى ثانوى (درجه دوم) در کل جنبش داشته باشد.

زیر نویس

۱-مسائل حاد جنبش ما،دومین نشریه بحث بین سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک ها،اسفند ۱۳۵۵

۲-این تاریخ با تاریخ نامه ۳۱ شهریور ۱۳۵۵ نمی خواند .احتمالاًتاریخ این دو نامه جابجا شده است

۳یاد داشت های حسین روحانی و قاسم عابدینی

۴-بولتن ساواک